مرا در باغ رضوان جای دادند/ در جنت به روی من گشادند
به هر سویش طوافی دید ناگاه/ مرا افتاد سوی منظری راه
بسی ... در آن منظر نشسته/ سزایش ... ستاده
بپرسیدم من از احوال منظر/ ز جایی تخت از مأوای منظر
که این قصر معلّی از که باشد/ نمی¬گویید نصیب... باشد
... برای شوهر توست/ برای شوهر نیک¬اختر توست
ازو یک دانه کم بود از جواهر/ یکی سوراخ... ظاهر
بگفتم من بدان حوران منظر/ به من گویید این احوال یک¬سر
گران¬مایه که را از وی کجا شد/ چنین سوراخ در... چرا شد
چنین گفتند آن حوران منظر/ تو دنیایی طلب کردی ز شوهر
به امر این خداوند جهاندار/ از آن ...
...حوری¬ای دادیم آن را/ برای تو فرستادیم آن را
کنون این دانه کم بودش همین بود/ دعا کن تا به جای خود رود زود