ارامش و پرواز روح:
صلوات بر محمد و آل محمد
اگر انسان را موجودی تعریف کنیم که در راه رسیدن به خداوند و سالک میباشد.
و پس از آن اگر بدانیم که این راه فوق العاده پیچیده و مشکل است .(هزاران حجاب نورانی و ظلمانی در راه میباشد.)
همچنین اگر بدانیم که پیامبر و معصومین 14 نور منحصر به فرد هستند که در این راه به منزله قله مرتفع هستند (من آنها را به قله ی بسیار مرتفعی تشبیه می کنم که تا چندین قله ابتدایی را نپیماییم حتی نمی توانیم آنها را ببینیم -کوهنوردان این را دقیقا می یابند- یعنی انقدر بزرگ هستند که در ذهن های کوچک ما جا نمی شوند و این بهترین دلیل برای ناآگاهی ما از بزرگی آنهاست.از این روست که فرمودند ما را از خداوندی پایین بیاورید دیگر هرچه در باره ما بگویید کم است.)
نتیجه می گیریم که انسانی که هدفش سلوک به طرف خداوند است وقتی در راه رسیدن با دشواری ها روبرو می شود دائما قله را می ستایدو این صلوات همان ستایش همه خوبیها و ارزشهاست.
@arameshsahafian
این مشکلات همه جا وجود دارد، ولی اگر دغدغه فرهنگ داشته باشند بسیاری از این مشکلات خود به خود حل می شود.
مثلا در مرکز احیاء تراث ، جناب آقای سید محمد رضا اشکوری با حفظ حرمت همه مراجعین و بدون هیچ منتی و با کمترین هزینه دریافتی، بیشترین خدمات را به مراجعین ارائه می کند، آن هم در کمترین زمان ممکن. گمان نکنم مرکز احیاء تراث هم فارغ از انبوه مشکلات باشد.
🍀 برگی از کتاب جرعه ای از دریا(آیت الله شبیری زنجانی):
🔹 میرزا حسین نوری (م ۱۳۲۰)
♦️ نقدی برقصهٔ (فصل الخطاب)
🔹 یک وقت یکی از علمای معروف به منزل حاج آقای والد آمد و قصه ای نقل کرد. من هم آنجا بودم و از ایشان شنیدم. بعداً همان قصه را آقای گرامی از ایشان شنیده و نقل کرده بود. آقای منتظری هم در کتاب خاطراتش این قصه را نقل کرده است.
♦️ آن آقا از سردار کابلی نقل می کرد که: من نزد حاجی نوری بودم. سید معممی هم آنجا بود و دست روی دستش یا پایش می زد و آه می کشید. توجه حاجی نوری را جلب کرد و حاجی به او گفت: چه شده است که این قدر آه می کشی؟ آن سید گفت: خداوند به ما ظلم کرده است. حاجی گفت: خداوند که ظلم نمی کند، این تعبیر یعنی چه؟ آن سید گفت: نه، ظلم کرده است. حاجی گفت: ممکن نیست که خدا ظلم کند. محال است. سید گفت: نه. حاجی پرسید: علتش چیست که چنین می گویی؟ سید گفت: چرا خداوند اسم جد ما را در قرآن ذکر نکرد تا این قدر گرفتار سنیها نشویم؟ حاجی نوری گفت: اتفاقاً نام حضرت در قرآن هست. سید گفت: چطور؟ در قرآن که نامی ازامیرالمؤمنین نیست. حاجی گفت: نه، من ادله اش را میآورم. چند روز بعد حاجی نوری جزواتی در باب تحریف قرآن آورد و به آن سید داد. آن سید گفت: آیا بازهم دلیل هست؟ حاجی گفت: بازهم هست. و چند وقت بعد جزوهٔ دیگری آورد و به آن سید داد. آن سید هم تدریجاً جزوات «فصل الخطاب» را از حاجی نوری می گرفت و به چاپخانه می داد. وقتی حاجی نوری پشیمان شد که آن جزوات چاپ شده بود و پشیمانی سودی نداشت.
🔹 سردار کابلی می گفت: این قضیه گذشت. یک وقت من به سفارتخانه رفته بودم تا ویزا بگیرم. در آنجا شخصی کلاهی دیدم که خیلی برایم آشنا بود. از من پرسید مرا شناختی؟ گفتم: خیلی به نظرم آشنا هستید ولی الان تطبیق نمی کنم. گفت: من همان سیدی هستم که در منزل حاجی نوری بودم!
♦️ همان موقعی که آن آقا این قصه را نقل می کرد، به ذهنم آمد که سردار کابلی در موقع تألیف و چاپ فصل الخطاب نبودہ است. بعداً مراجعه کردم دیدم تاریخ ولادت سردار کابلی بعد از تألیف فصل الخطاب است!
💠 آشیخ آقابزرگ که با سردار کابلی خیلی رفیق بود، مدتی مهمان ایشان بود و در همانجا کتابهای وی را هم فهرست کرد. وی در الذریعه تاریخ دقیق ولادت سردار کابلی را ۱۸ محرم ۱۲۹۳ در کابل ضبط کرده است. همچنین در الذریعه تاریخ فراغ ازتأليف فصل الخطاب، دو شب مانده به پایان ماه جمادی الأخره 1292 ضبط شده است. یعنی حدود شش ماه بعد ازتأليف فصل الخطاب سردار کابلی متولد شده است.
اگر هم قضه مذکور راست باشد، سردار کابلی با واسطه این قصه را نقل کرده است و ناقل در نقل اشتباه کرده است. (دهه آخر جمادی الاخره ۱۴۳۲)
♦️ مرحوم شیخ آقابزرگ مطلبی را از حاجی نوری نقل کرده است و درجلسه ای هم شفاهی فرمود ولی ما محصل فرمایش ایشان را نفهمیدیم. شیخ آقابزرگ می فرمود: حاجی نوری در کتاب فصل الخطاب منکر تحریف است و می گفته که ما اسم کتاب را بد گذاشتیم و باید اسم کتاب را می گذاشتیم: «فصل الخطاب في عدم تحریف الکتاب».
♦️ آشیخ صادق خلخالی از حاج شیخ آقابزرگ پرسید که شنیده ام شما چنین نوشته اید. ایشان هم فرمایشی فرمود که برای ما مفهوم نبود.
♦️ من احتمال می دهم منظور شیخ آقابزرگ این بود که حاجی نورى عقیده اش این بود. که پس از تحریف اولی، ائمه ما را به قرآن ارجاع دادند و همان حجت قرارداده شد و پس از آن دیگر تحریف نشده است. (شوال ۱۴۳۱)
🍀 برگی از کتاب جرعه ای از دریا(آیت الله شبیری زنجانی):
♦️ نقدی برقصهٔ (فصل الخطاب)
🔹 میرزا حسین نوری (م ۱۳۲۰)
🔹 یک وقت یکی از علمای معروف به منزل حاج آقای والد آمد و قصه ای نقل کرد. من هم آنجا بودم و از ایشان شنیدم. بعداً همان قصه را آقای گرامی از ایشان شنیده و نقل کرده بود. آقای منتظری هم در کتاب خاطراتش این قصه را نقل کرده است.
♦️ آن آقا از سردار کابلی نقل می کرد که: من نزد حاجی نوری بودم. سید معممی هم آنجا بود و دست روی دستش یا پایش می زد و آه می کشید. توجه حاجی نوری را جلب کرد و حاجی به او گفت: چه شده است که این قدر آه می کشی؟ آن سید گفت: خداوند به ما ظلم کرده است. حاجی گفت: خداوند که ظلم نمی کند، این تعبیر یعنی چه؟ آن سید گفت: نه، ظلم کرده است. حاجی گفت: ممکن نیست که خدا ظلم کند. محال است. سید گفت: نه. حاجی پرسید: علتش چیست که چنین می گویی؟ سید گفت: چرا خداوند اسم جد ما را در قرآن ذکر نکرد تا این قدر گرفتار سنیها نشویم؟ حاجی نوری گفت: اتفاقاً نام حضرت در قرآن هست. سید گفت: چطور؟ در قرآن که نامی ازامیرالمؤمنین نیست. حاجی گفت: نه، من ادله اش را میآورم. چند روز بعد حاجی نوری جزواتی در باب تحریف قرآن آورد و به آن سید داد. آن سید گفت: آیا بازهم دلیل هست؟ حاجی گفت: بازهم هست. و چند وقت بعد جزوهٔ دیگری آورد و به آن سید داد. آن سید هم تدریجاً جزوات «فصل الخطاب» را از حاجی نوری می گرفت و به چاپخانه می داد. وقتی حاجی نوری پشیمان شد که آن جزوات چاپ شده بود و پشیمانی سودی نداشت.
🔹 سردار کابلی می گفت: این قضیه گذشت. یک وقت من به سفارتخانه رفته بودم تا ویزا بگیرم. در آنجا شخصی کلاهی دیدم که خیلی برایم آشنا بود. از من پرسید مرا شناختی؟ گفتم: خیلی به نظرم آشنا هستید ولی الان تطبیق نمی کنم. گفت: من همان سیدی هستم که در منزل حاجی نوری بودم!
♦️ همان موقعی که آن آقا این قصه را نقل می کرد، به ذهنم آمد که سردار کابلی در موقع تألیف و چاپ فصل الخطاب نبودہ است. بعداً مراجعه کردم دیدم تاریخ ولادت سردار کابلی بعد از تألیف فصل الخطاب است!
💠 آشیخ آقابزرگ که با سردار کابلی خیلی رفیق بود، مدتی مهمان ایشان بود و در همانجا کتابهای وی را هم فهرست کرد. وی در الذریعه تاریخ دقیق ولادت سردار کابلی را ۱۸ محرم ۱۲۹۳ در کابل ضبط کرده است. همچنین در الذریعه تاریخ فراغ ازتأليف فصل الخطاب، دو شب مانده به پایان ماه جمادی الأخره 1292 ضبط شده است. یعنی حدود شش ماه بعد ازتأليف فصل الخطاب سردار کابلی متولد شده است.
اگر هم قضه مذکور راست باشد، سردار کابلی با واسطه این قصه را نقل کرده است و ناقل در نقل اشتباه کرده است. (دهه آخر جمادی الاخره ۱۴۳۲)
♦️ مرحوم شیخ آقابزرگ مطلبی را از حاجی نوری نقل کرده است و درجلسه ای هم شفاهی فرمود ولی ما محصل فرمایش ایشان را نفهمیدیم. شیخ آقابزرگ می فرمود: حاجی نوری در کتاب فصل الخطاب منکر تحریف است و می گفته که ما اسم کتاب را بد گذاشتیم و باید اسم کتاب را می گذاشتیم: «فصل الخطاب في عدم تحریف الکتاب».
♦️ آشیخ صادق خلخالی از حاج شیخ آقابزرگ پرسید که شنیده ام شما چنین نوشته اید. ایشان هم فرمایشی فرمود که برای ما مفهوم نبود.
♦️ من احتمال می دهم منظور شیخ آقابزرگ این بود که حاجی نورى عقیده اش این بود. که پس از تحریف اولی، ائمه ما را به قرآن ارجاع دادند و همان حجت قرارداده شد و پس از آن دیگر تحریف نشده است. (شوال ۱۴۳۱)
#معرفی_کتاب
🔹 کتاب «واقعیت و روش تبیین کنش انسانی در چهارچوب فلسفه اسلامی» با بهره گیری عالمانه و روزآمد از فلسفه اسلامی، تصویر ما از علوم انسانی را عمق داد و چشم انداز جدیدی را برای فلسفه علوم انسانی ترسیم کرده است.
🔹 اگر در گذشته به طور کلی از نقش فلسفه اسلامی به خصوص حکمت متعالیه در ساخت بنیان های علوم انسانی اسلامی صحبت می شد، کتاب حاضر جلوه بارزی از حضور موثر فلسفه اسلامی در علوم انسانی محسوب می شود. باید قبول کرد فلسفه صدرایی این ظرفیت را دارد که در رگهای علوم انسانی جاری شود و با ایجاد میدان اختصاصی برای علوم انسانی اسلامی جدای از علوم انسانی مدرن، به ده ها مساله به خصوص بحث کنش انسانی پاسخ دهد.
🔹 علامه طباطبایی نماد اصلی فلسفه نوصدرایی به شمار می رود و کتاب دکتر رفیعی مفهوم نوصدرایی را در بکارگیری فلسفه صدرایی در منقح سازی و حل ابرمساله یعنی واقعیت کنش های فردی و اجتماعی انسان و چگونگی تبدیل اندیشه به اراده و عمل به خوبی نشان داده است.
🔹 جامعه شناسی مدرن به دلیل از دست دادن نسبتش با فلسفه دچار تنگدستی شده و نوعی سطحی گرایی را به فهم انسان و فهم جامعه تحمیل کرده و این مختص جامعه شناسی نیست و سایر علومی که با انسان و جامعه انسانی رابطه مستقیم دارند، این سطحی گرایی و تنگدستی را دارند. امروز جامعه شناسی درباره موضوعی که دکتر رفیعی در این کتاب به آن پرداخته اند، حرف جدی برای گفتن ندارد و از کنار بسیاری از آن مسائل به راحتی عبور کرده است، لذا اغراق نیست که بگوییم این کتاب سنگ بنایی برای عبور از شعار و درگیر کردن فلسفه اسلامی با مسائلی است که نه تنها پایه های علوم انسانی اسلامی را مستحکم می کند، بلکه قدرت عینیت بخشی به علوم انسانی اسلامی را هم مضاعف کرده است.
🔹 یکی از دغدغه های ما در سال های اخیر عینیت بخشی به علوم انسانی اسلامی است و این نظریه ای جدی می تواند تلقی شود و باید ببینیم چگونه باید عینیت بخشی را دنبال کنیم.
🔹 از دکتر رفیعی که سرمایه های فکری کشور ما به دلیل تالیف این کتاب هستند، سپاسگزاری می کنم و مطالعه این کتاب که از سیر منطقی و شیوایی و انسجام برخوردار است را به دانشجویان و دغدغه مندان علوم انسانی اسلامی توصیه می کنم.
🔹 این کتاب جا دارد در مقطع دکتری محور بحث و پژوهش قرار گیرد زیرا علاوه بر اینکه این کتاب دانش پژوهان را با نقش آفرینی فلسفه اسلامی در مسائل نوپدید آشنا می کند، آنها را با نظریه بنیادین در علوم انسانی که راه را برای مدیریت نسبی با کنش انسانی باز می کند، آشنا می کند.
✍ رضا غلامی
سلام دوست گرامی.
سؤالتان بسیار برای من مبهم است. نمی دانم چرا باید روش شناسی تاریخ و تاریخ اندیشه با همدیگر قیاس شوند. روش شناسی تاریخ، دانشی است که در آن «تاریخ» همچون یک رشتۀ خاص از معارف بشری مطالعه می شود و هدف از آن کشف این است که تاریخ چیست و با چه روشهایی می توان آن را مطالعه کرد. این دانش خود یکی از دانشهای مجموعۀ «روش شناسی علوم اجتماعی» است و مسائل و مباحثی بسیار مشابه دیگر اجزاء این مجموعه دارد.
وانگهی، «تاریخ اندیشه» نام یک رویکرد به تاریخ است؛ رویکردی که در آن قرار است برای شناخت تاریخ (بر اساس هر تعریفی که از آن در «روش شناسی» تاریخ به دست دادیم)، تحول اندیشه ها را مطالعه کنیم.
به بیان دیگر، کسانی که تاریخ را می خواهند مطالعه کنند، اگر سر این که «تاریخ دقیقا یعنی چه»، و «چه طور باید آن را شناخت» با همدیگر اختلاف و بحثی داشته باشند، باید بحثهای خود را در قالب مباحث دانش «روش شناسی تاریخ» دنبال کنند؛ اما بعد از آن که مبنایی برای خود برگزیدند، ممکن است برای مطالعۀ تاریخ، از رویکردهای مختلفی به گذشته بنگرند: یکی ممکن است بگوید شناخت تاریخ با مطالعۀ تحولات سیاسی بهتر ممکن می شود، یکی ممکن است بگوید باید به این منظور تحولات اقتصادی را دنبال کرد.... یکی نیز ممکن است بگوید باید به این منظور، تحولات فکری بشر را کاوید؛ اعم از تحولات علمی، تکنولوژیک، ذهنیتهای فلسفی، درکهای هنری، و.... این رویکرد اخیر «تاریخ اندیشه» نام دارد.
به طبع در روش شناسی تاریخ می توان در بارۀ نقاط قوت و ضعف این رویکرد نیز مثل دیگر رویکردها بحث کرد؛ این که اگر تاریخ از این منظر نگریسته شود، چه مسائلی بهتر درک خواهند شد و چه مسائلی ممکن است به درستی و وضوح آشکار نشوند یا حتی در بارۀ آنها سوء تفاهم روی دهد.
علم تولید کردنی نیست، کشف کردنی است.
این روزها مرتب از تولید علوم انسانی سخن گفته می شود. واقعیت این است که علم طبیعی باشد یا انسانی، علم است، امر کشفی است، نه امر تولیدی؛ چرا این کلمه را تا این اندازه با تسامح بکار می بریم؟ این صنعت است که تولید می شود، علم بر اساس هر تعریفی که باشد، نوعی کشف است، کشف واقع. اگر چیزی کشف واقع است، آن را تولید نمی کنند. آنچه تا اندازه ای و در ترکیب با علم تولید کردنی است، صنعت است، صعنتی که تازه بخش مهمی از آن هم دانش و علم است که باید کشفش کرد، و آنگاه که فرضا در معماری تبدیل به شهرسازی و خانه سازی می شود، می تواند با علائق و آرمانها و باورهای مردم ترکیب شده و این طور تولید شود. اگر این تعبیر درست باشد، در تکنولوژی آن هم از زاویه ای خاص درست است. ما در مورد قوانین نور، تابش خورشید، پدید آمدن گرما و سرما و آثار و حرکت آنها، و صدها مساله دیگر، علم تولید نمی کنیم، علم کشف می کنیم، در علوم انسانی هم هرچند نه به آن دقت، اما از نظر ماهیت علم بودن، کار کشف می کنیم. آن وقت بر اساس آن نظریات، وقتی می خواهیم معماری خانه مان را درست کنیم، به گونه ای طراحی می کنیم که بهترین تناسب را داشته باشد. همان وقت، بر اساس برخی از باورهای مذهبی یا اخلاقی، پنجره و محل نور را مشخص می کنیم. چطور ممکن است کسی این دو مقام را به راحتی با هم خلط کند و مرتب دم از تولید علوم انسانی بزند. اگر چیزی علم است، باید درس خواند، باید تحصیل کرد تا مناسبات واقعی موجود در عالم را فهمید. این فریب است که کسی تصور کند ما می توانیم علوم انسانی را خلق کنیم و آن وقت دنیای مطابق میلمان را بسازیم. یکی از نتایج این ماجرا آن است که حالا در قم موسساتی درست شده که به مغزشان فشار می آورند علوم انسانی بسازند و علم را مطابق خواهش نفس خویش کنند.
علوم انسانی اسلامی و فرو رفتن هرچه بیشتر در نص گرایی بی حاصل
این که علوم انسانی چیست، چگونه گرایش های فلسفی و دینی در آن ظاهر شده و تأثیر می گذارد، و این که آیا اساسا، چیزی به نام علم، دینی شدنی هست یا خیر، و همچنین بحث در این باره که تفاوت میان علوم محض و طبیعی و انسانی از نظر دینی شدن، در کجاست، بحث هایی است که مکرر در جریان است. این ها محل بحث این یادداشت نیست. در اینجا، بنده فقط یک خطر را که به تجربه قابل دریافت است یادآور می شوم.
وقتی کسانی بیش از حد روی علوم انسانی دینی و توسعه آن تکیه می کنند، طبعا به دنبال مآخذ و منابع تصحیح و تفریع برای توسعه دانشی که اسمش را علوم انسانی دینی گذاشته اند، می گردند. آنها به طور مرتب از میراث گذشته یاد و به آن استناد می کنند. می شود گفت بخشی از آن میراث، آیات قرآن و حدیث (با همه تفسیرهای مختلف و یا حتی مجموعه های حدیثی صحیح و غیر صحیح) است، و اما، بیشتر آن چه به آن استناد می شود، تفاسیری که بعد از آن در قرون مختلف توسط عالمان مختلف ارائه شده، و اینان تصور می کنند اگر به آرای قدیمی استناد کنند، حتما سنت را در بغل گرفته اند. غافل از این که وقتی شما از محدوده قرآن و حدیث که بگذارید، باقی مطالب موجود در متون دینی ـ تاریخی قدیمی، از قرن یکم باشد یا چهاردهم، حرفهای دیگران است که چون قدیمی شده و از قدما نقل شده، برای بسیاری رنگ سنت و مقدس را به خود گرفته است.
اکنون، در وقت تولید علوم انسانی دینی، با این همه موضوعات جدید که دستمان هم خالی است، یکسره به این مطالب استناد شده و در غیاب وجود نص قرآنی و حدیثی اصیل، هزاران و هزاران استناد به این قبیل کلمات متأخر که نه نام نص دینی، بلکه سنت های متداول است، صورت می گیرد.
در حال حاضر، کسانی به اسم تاریخ اسلام، برای رسیدن به نقطه نظراتشان در علوم خود ساخته انسانی اسلامی، به هر رطب و یابسی استناد می کنند، همین ها که نمونه اش را در سیاست روز هم می بینیم. خاطرم هست، استاد مرحومم، برای درست کردن نظام اداری در اسلام، سراسر کتاب تراتیب الاداریه کتانی را که برای دفاع از هویت و موجودیت دولت عثمانی و نظریه خلافت اسلامی نوشته بود، مورد استناد قرار می داد.
این کار فی حد نفسه، ایراد دارد، اما ایراد حاشیه ای بزرگتر و از جهتی مهم ترش این است که هر روزه، ما بیش از قبل در این سنت های ناشناخته که اقوال قدماست فرو می رویم و با نوشتن مقالات به اصطلاح علمی پژوهشی، و استناد های مکرر به این نوع مطالب از کتابهای قدیمی، فکر می کنیم علوم انسانی اسلامی درست کرده ایم. گاهی هم همان عبارات را تفسیر به رأی می کنیم و باز یکسره به بازتولید بی حاصل آنها می پردازیم.
بنده با این رویه مخالف نیستم که بحث کنیم از این که تلقی های مختلف دینی و فلسفی می تواند در یک سری برداشت های علمی از مباحثی از علوم انسانی تأثیر بگذارد، اما الان این را نمی خواهم بحث کنم، بلکه هدفم از این یادداشت، کثرت گرایی شدید در استناد به متون قدیمی به اسم سنت و نص و استناد، با توهم توسعه علوم انسانی اسلامی به نام دین است.
پاسخهای رسول جعفریان درباره جایگاه «علم» در دانشگاه، حوزه و ذهن مدیران جمهوری اسلامی
واقعا شما بر این باورید که اساس علم هیچ جنبه ارزشی ندارد و امری مستقل و دور از ایدئولوژیهاست؟ بسیاری این باور را قبول ندارند و معتقدند علم غربی، به نوع موضعگیری فلسفی هم دارد. فکر نمی کنید در این زمینه باید روشن تر نظرتان را بگویید.
من فکر می کنم باید چند چیز را روشن کنیم و بگوییم علم چیست و مقصود ما کدام است:
نکته اول این که در اینجا مقصودمان از علم همان ساینس یا علوم تجربی است که در یک دایره وسیع، شامل علوم ریاضی و طبیعی شده و شامل دانش هایی است که عمدتا در دانشکده های علوم تدریس و تعلیم می شود. اینها، دانش های شناخته شده ای هستند که کمتر کسی می تواند مدعی جهت گیری ایدئولوژی در آنها شود. این دانش تا حدی است که آنها را به عنوان علوم پایه می شناسیم، نه حاشیه هایی که مثلا به عنوان فلسفه بر فیزیک افزوده شده و می شود و کسانی به عنوان فیزیکدان خداباور یا ناباور شناخته می شوند. مقصودمان علمی است که در همه جای دنیا، به یک شکل عرضه و تدریس می شود. اینها اگر نقطه ابهامی هم دارد، خود دانشمندان با روش های خاص علمی، در صدد رفع آنها و کشف نقاط تاریک هستند. در واقع، از همین ها هم، بخشی قطعی، و بخشی فرضیات است که آنها هم هر روز در انتظار شواهد علمی است، و اندازه قطعیت یا ظنیت آنها هم برای اهل فن معلوم است.
نکته دوم از آنچه علم خوانده می شود، حاشیه های اطراف این علوم پایه است که از قدیم وجود داشته است. زمانی که علم الطبیعه میان مسلمانان آمد، عده ای دهری و عده ای متکلم اسلامی شدند. اینها از ترس این که طبیعیات آدم ضد خدا پرورش دهد، سعی کردند از طبیعیات خدا را استنباط کنند، و آنها هم دوست داشتند یک جهان بی خدا را ثابت کنند. همه ما می دانیم این مباحث علم نیست، فلسفه است و برای کسانی که اهل علم به معنای ساینس هستند، اینها یک نوعی علم مضاف است نه علم واقعی در حوزه طبیعیات. تمام کلام قدیم ما، آلوده به این حرفهاست و بخشی از بحث های غزالی با فلاسفه راجع به قدم ماده و امثال اینها، گیرهای فلسفی در اطراف علوم طبیعی است. این مسیر در تمام قرون وسطی و قرون جدید غرب هم بوده و علاقه مندان فراوانی دارد. ترس از تأثیر نظریات نیوتن و تا حدی داروین هم به خاطر این حواسی است، اما در حقیقت، بخش عمده آنها به طور مشخص، بدور از علم اصیل یا همان علوم پایه دانشگاهی است، و اگر دانشجویی قصد آموختن علم فیزیک دارد، آن بخش اصلی دانش را می خواند واینها برای او نوعی تفنن است.
نکته سوم، تکنولوژی است که اغلب با علم خلط می شود. البته آن قدر دانش های فیزیک و مکانیک و امثال اینها با تکنولوژی در هم تنیده است که بسیاری بی توجه آنها را یکی تصور می کنند. یکی از تفاوت های مهم اینها این است که تکنولوژی ترکیب علم و ارزش ها و سنت های جاری در جامعه است. شما وقتی یک خانه ای می سازید، همه محاسبات علمی را برای طراحی بنا دارید، اما ملاحظه بسیاری از ارزشهای معمول خودتان را هم دارید. شما وقتی در هلند قدم می زنید، می بیند تمام خانه هایی که کنار خیابان هستند، عین مغازه ها، تا ته خانه پیداست و ساکنان مشغول زندگی هستند، اما وقتی در تهران یا قم راه می روید، تمام خانه ها یک دیوار بلند دارند. حوزه علم و تکنولوژی به قدری به هم نزدیک است که اغلب مواردی که بحث از جهت دار بودن علم می شود، مقصود نوع نگاهی است که در تکنولوژی وجود دارد و البته پایه هایش با علم درست شده است. بنابر این، باید توجه داشته باشیم که وقتی از جهت دار بودن علم بحث می کنیم، کدام یک از اینهاست. (ادامه در پست بعدی) 👇👇
درخواست از موسسات دولتی برای نشر دیجیتالی آثار مکتوب شان
به نظر می رسد، بسیاری از ناشران وابسته به دولت و نهادهایی که به نوعی متکی به اموال عمومی هستند، مناسب است در این شرایط و اساسا در جهت ترویج علم و دانش، آثار منتشره خود را به صورت دیجیتالی در اختیار بگذارند. وزارتخانه های مختلف، و در رأس آن دانشگاهها، می توانند فایل های کتب منتشره خود را که دست کم مربوط به قبل از سال 1390 است، منتشر کنند. طبیعی است که در این زمینه باید حقوق مولفان را حفظ کنند و این بیشتر مربوط به آثاری است که خرید قطعی کرده اند یا با بودجه آنان تألیف شده است.
نکته جالب این است که در طول یک سال، این کتب، به مقدار بسیار اندکی به فروش می رسد، و غالبا به دلیل رفتن آنها به انبارها، حتی در جایی عرضه هم نمی شود.
بسیاری از این آثار حتی در همان ابتدای نشر هم، درست عرضه نمی شود و دلیلش این است که غالبا موسسات مزبور، منفعت مالی خاصی ندارند. بنابر این چه بهتر که فایل را به راحتی در اختیار دیگران بگذارند.
اخیرا برخی از این مراکز، فایل های خود را در اختیار موسساتی قرار می دهند که آنها با این فایل ها تجارت می کنند. این هم کار اشتباهی است. به نظر می رسد، بهتر است، آنها مجانا این آثار را در اختیار عموم بگذارند و ابزار منفعت خواهی دیگران قرار ندهند. طبیعی است که موسسات مربوطه نیز از آنها استفاده خود را خواهند کرد، و البته امید است که ارزش افزوده ای برای آن داشته باشند.
یک نکته این است که آنها فایل ها را کجا نشر دهند؟
این یک مشکل اساسی است و به نظر می رسد، متولی می خواهد. شاید کتابخانه ملی بهترین محل باشد، اما تا کتابخانه ملی به این کارها اقدام کند، بهتر است آنها دست کم، در کانال های رسانه ای خود از تلگرام و ایتا و غیره و غیره، اینها را منتشر کنند و دعای خلق را پشت سر خود در این شرایط کرونایی داشته باشند.
خواهش ما از موسسات مهم تر این است که این را جدی تر بگیرند، و دست کم آثار قدیمی خود را بدون چشم داشتی منتشر کنند. پژوهشگاه علوم انسانی، انجمن مفاخر، موسسه مطالعات تاریخی مستضعفان، و دهها موسسه دیگر مخصوصا آنها که وابسته به وزارت ارشاد و علوم هستند، می توانند این درخواست را عملی کنند. مسلما ما راضی به ضرر آنها نیستیم و ضمن آن که تأکید به حفظ حقوق مولفان داریم، فکر می کنیم حتی بسیاری از مولفان نیز راضی به این امر هستند، و به علاوه، این تأکید مربوط به آثار قدیمی تر است که اغلب از دایره فروش هم خارج شده است.
امید است دانشگاهها نیز پایان نامه های خود را با شرایطی که خود به مصلحت می دانند، و البته بدون ایجاد محدودیت جدی، در اختیار مشتاقین قرار دهند. مسلما اگر در این دانشگاهها تحقیقی شده، برای این است که تحقیقات مزبور دوباره انجام نشود، و اگر کسی می خواهد روی همان موضوعات کار کند، لااقل کارهای قبلی را در اختیار داشته باشد. معلوم نیست، چه افکار عیجبی پشت سر این محدودیت ها وجود دارد که این چنین دانشجویان جوان و پژوهشگران بعدی را از بهره گیری از دانش پیشینیان محروم می کند.
مولفانی هم که حقوق نشر آثار خود را در اختیار دارند و امیدی به انتشار بیشتر کتاب خود به صورت کاغذی ندارند، فایل های آثار خود را در اختیار دیگران قرار دهند. مسلما این یک صدقه جاریه برای آنان خواهد بود.
http://www.nimrouz.ir/shahnameh/
آنتولوژی شاهنامه، کاری نو در باره شاهنامه با استفاده از امکانات مدرن. در این برنامه شما می توانید تمام مناسبات داخلی میان شخصیت های شاهنامه و ارتباط آنها را با یکدیگر ملاحظه کنید. این پرروژه شما را با امکاناتی که کامپیوتر می تواند برای بررسی متون ادبی در اختیار ما بگذارد، آشنا می کند.
@UT_Central_Library
درخواست از موسسات دولتی برای نشر دیجیتالی آثار مکتوب شان
به نظر می رسد، بسیاری از ناشران وابسته به دولت و نهادهایی که به نوعی متکی به اموال عمومی هستند، مناسب است در این شرایط و اساسا در جهت ترویج علم و دانش، آثار منتشره خود را به صورت دیجیتالی در اختیار بگذارند. وزارتخانه های مختلف، و در رأس آن دانشگاهها، می توانند فایل های کتب منتشره خود را که دست کم مربوط به قبل از سال 1390 است، منتشر کنند. طبیعی است که در این زمینه باید حقوق مولفان را حفظ کنند و این بیشتر مربوط به آثاری است که خرید قطعی کرده اند یا با بودجه آنان تألیف شده است.
نکته جالب این است که در طول یک سال، این کتب، به مقدار بسیار اندکی به فروش می رسد، و غالبا به دلیل رفتن آنها به انبارها، حتی در جایی عرضه هم نمی شود.
بسیاری از این آثار حتی در همان ابتدای نشر هم، درست عرضه نمی شود و دلیلش این است که غالبا موسسات مزبور، منفعت مالی خاصی ندارند. بنابر این چه بهتر که فایل را به راحتی در اختیار دیگران بگذارند.
اخیرا برخی از این مراکز، فایل های خود را در اختیار موسساتی قرار می دهند که آنها با این فایل ها تجارت می کنند. این هم کار اشتباهی است. به نظر می رسد، بهتر است، آنها مجانا این آثار را در اختیار عموم بگذارند و ابزار منفعت خواهی دیگران قرار ندهند. طبیعی است که موسسات مربوطه نیز از آنها استفاده خود را خواهند کرد، و البته امید است که ارزش افزوده ای برای آن داشته باشند.
یک نکته این است که آنها فایل ها را کجا نشر دهند؟
این یک مشکل اساسی است و به نظر می رسد، متولی می خواهد. شاید کتابخانه ملی بهترین محل باشد، اما تا کتابخانه ملی به این کارها اقدام کند، بهتر است آنها دست کم، در کانال های رسانه ای خود از تلگرام و ایتا و غیره و غیره، اینها را منتشر کنند و دعای خلق را پشت سر خود در این شرایط کرونایی داشته باشند.
خواهش ما از موسسات مهم تر این است که این را جدی تر بگیرند، و دست کم آثار قدیمی خود را بدون چشم داشتی منتشر کنند. پژوهشگاه علوم انسانی، انجمن مفاخر، موسسه مطالعات تاریخی مستضعفان، و دهها موسسه دیگر مخصوصا آنها که وابسته به وزارت ارشاد و علوم هستند، می توانند این درخواست را عملی کنند. مسلما ما راضی به ضرر آنها نیستیم و ضمن آن که تأکید به حفظ حقوق مولفان داریم، فکر می کنیم حتی بسیاری از مولفان نیز راضی به این امر هستند، و به علاوه، این تأکید مربوط به آثار قدیمی تر است که اغلب از دایره فروش هم خارج شده است.
امید است دانشگاهها نیز پایان نامه های خود را با شرایطی که خود به مصلحت می دانند، و البته بدون ایجاد محدودیت جدی، در اختیار مشتاقین قرار دهند. مسلما اگر در این دانشگاهها تحقیقی شده، برای این است که تحقیقات مزبور دوباره انجام نشود، و اگر کسی می خواهد روی همان موضوعات کار کند، لااقل کارهای قبلی را در اختیار داشته باشد. معلوم نیست، چه افکار عیجبی پشت سر این محدودیت ها وجود دارد که این چنین دانشجویان جوان و پژوهشگران بعدی را از بهره گیری از دانش پیشینیان محروم می کند.
مولفانی هم که حقوق نشر آثار خود را در اختیار دارند و امیدی به انتشار بیشتر کتاب خود به صورت کاغذی ندارند، فایل های آثار خود را در اختیار دیگران قرار دهند. مسلما این یک صدقه جاریه برای آنان خواهد بود.
#مقاله: توهم خدا يا توهم داوكينز !
#نقد_داوکینز
#پاسخ_به_شبهات_ملحدین
▫️#معرفی_مقاله:
نوشتار پيش رو، شرح تقابل انديشه دو شخصيت معروف در دو حوزه الهيات و الحاد است.
يكى از اين دو، #ريچارد_داوكينز، مى كوشد در كتاب «پندار خدا» از همه تخصص خود در حوزه زيست شناسى فرگشتى يارى بجويد و به بى خدايى و الحاد برسد و در نقطه مقابل، #آليستر_مك_گراث، با تصنيف #كتاب «پندار داوكينز» تلاش دارد به #نقدى_منصفانه از اين كتاب بپردازد و به مخاطبان نشان دهد كه علوم تجربى و به طور خاص، نظريه فرگشت با خداباورى در تنافى نيستند.
نكته درخور توجه اينكه هر دو نفر در فضاى #دانشگاه_آكسفورد تنفس كرده و هر دو #تجربه_الحاد را از سر گذرانده اند؛ با اين تفاوت كه اولى هنوز با پافشارى بر الحاد خود، مشهورترين و پرارجاع ترين ملحد جهان شده، ولى دومى با وجود تخصص در علوم تجربى، #از_الحاد_دست_شسته و به مدافعى سرسخت براى خداباورى بدل گشته است.
#نقد_داروینیسم
#نقد_فرگشت
از علوم انسانی تا علوم دقیقه و سهم استادان راهنما
عده ای برای من نوشتند که برخی از استادان راهنما که نامشان در مقالات حوزه های علوم انسانی و تاریخ و ادبیات و اسلامیات به عنوان نویسنده مشترک در شماری انبوه از مقالات مطالعات دینی و فلسفی و کلامی آمده به نوشته من اعتراض کرده اند و گفته اند اگر استاد سهمی در ارائه فکر و ایده اصلی مقاله ای دارد باید نامش در کنار نویسنده ای که زحمت تحقیق و پژوهش را کشیده است برده شود و بنابراین بر سخن من ایراد گرفته اند. نیازی نمی بینم بحث را دراز کنم. امیدوارم آنچه گفتم زمینه ای شود برای اصلاح و بازگرداندن آب دانش و پژوهش به جریان درست آن. در علوم انسانی و تاریخی رسم دانشگاه ها این نیست. سهم استاد راهنما هدایت دانشجوست و برای این کار و وظیفه حقوق می گیرد. بزرگترین جفا این است که استادی از شاگردش بخواهد به این دلیل نامش به عنوان نویسنده مشترک بیاید. در واقع این درخواست به معنی از میان بردن زمینه ارتقای دانشگاهی دانشجویان دکتری و استادیاران است. کمیته های ارزیابی به هیچ روی به مقاله ای در موضوعی مرتبط که نام استاد راهنمای دانشجو در آن ذکر شده بهایی نمی دهند. این البته باز تأکید می کنم در رابطه با علوم انسانی است. در علوم دقیقه و علوم متعلق به ریاضیات و فیزیک و غیره داستان متفاوت است، دلیلش یکی هم این است که در آن دانش ها کارها خیلی اوقات به صورت پروژه ای و لابراتواری و گروهی انجام می شود و بنابراین مقالاتی با چندین نویسنده کاملا عادی است. کسی به من نوشته و اعتراض کرده که چرا مطلق گفته ام. من در دو نوشته قبلی با وضوح کامل تنها از علوم انسانی و تاریخی سخن گفتم. من در مؤسسه مطالعات عالی پرینستون (مؤسسه محل کار انیشتین) کار می کنم. بخش عمده همکاران من در اینجا در ریاضیات و علوم فیزیک و طبیعی کار می کنند. بنابراین این مقدار می دانم که در علوم طبیعی و ریاضی داستان متفاوت است. سخن من بر سر علوم انسانی است. در این دانش ها نه تنها مقاله شاگردان نباید به عنوان کار مشترک با استادان راهنما منتشر شود بلکه اگر رساله دکتری را کسی چاپ کند نباید نامی از استاد راهنما بر روی جلد کتاب بیاورد. اصلا اگر چنین کند این به معنی مرگ آینده شغلی آن دانشجوست. تنها در مقدمه کتاب در کنار تشکر از دهها نام دیگر می تواند نامی هم از استاد راهنما آورده شود. بنابراین حتما باید وزیر محترم علوم تمهیدی برای جلوگیری از این رسم غلط کند. این شیوه انتشار مقالات، فرهنگ علمی را تضعیف و به جای آن فرهنگ مدرک گرایی و فرصت طلبی را تشدید می کند. بماند که زمینه ای را برای منافسه های غیر علمی و تقلب و انتحال باز می کند. تمام.
https://t.me/azbarresihayetarikhi
#تفاوت_اکراه_و_اجبار
سلام, ابتدا باید معنای اکراه, مشخص شود. ایا اکراه به معنی اجبار است؟ ایا لا اکراه فی الدین, یعنی لا اجبار فی الدین؟ ابتدا سر این موضوع بحث شود و فرق اکراه و اجبار مشخص شود. فهم آیه لا اکراه فی الدین, خیلی مهم است. فکر کنم خیلی ها اکراه را با اجبار, خلط می کنند. در حالی که اکراه, مسلما با اجبار, تفاوت معنایی دارد. اگر گفته شود که اجبار در دین نیست, کلیه قوانین مربوط به قصاص و حدود و مانند آنها, باید برچیده شوند. زیرا هم حدّ, اجبار است و هم قصاص. وقتی مثلا حدّ شرب خمر, جاری می شود, در واقع شخص را مجبور به ترک شرب خمر می کنند. مگر می شود که اجبار در دین نباشد. بسیاری از احکام شرع, اجباری هستند و اگر شخص آنها را انجام ندهد, مجازات می شود. اسلام که دین اباحیگری نیست که با شعار آزادی, هرکاری دلشان خواست انجام دهند و بگویند لا اکراه فی الدین و اکراه را اجبار معنی کنند و مانند آن.
اکراه, حتما با اجبار, تفاوت دارد. این آیه, به نظر می رسد که بد فهمیده شده است. البته فقط این آیه نیست که بد فهمیده شده است. بسیاری از آیات هستند که بد فهمیده شده اند.
حدود در اسلام, اجبار بر ترک است. اجبار بر ترک سرقت, اجبار بر ترک زنا, اجبار بر ترک قذف و مانند آن. لذا در اسلام, اجبار هست. کسی نمی تواند بگوید که در دین اجبار نیست. اما اکراه, با اجبار, فرق دارد. البته اگر گفته شود که مجازات, غیر از اجبار است, این یک سخنی است که می تواند حق باشد.
اگر مجازات, غیر از اجبار باشد, غیر از اکراه نیز هست.
به نطر می رسد که اجبار, برای این است که شخص عملی را انجام دهد یا ترک کند. اما اکراه, برای این است که شخص مطلبی را که قبول ندارد و به آن ایمان ندارد را قبول کند و به آن ایمان بیاورد. لذا قبولاندن عقیده, با اکراه, امکان ندارد و لا اکراه فی الدین, باید یک چنین چیزی را بیان کند. نه این که الزام و اجباری در انجام یا ترک عمل, نیست. اگر الزام و اجبار در ترک عمل نباشد که جامعه را نمی شود اداره کرد. هرکس هرکاری که بخواهد می کند و می گوید لا اکراه فی الدّین, با من کاری نداشته باشید و مانند آن.
⚡️جایگاه تراث در تحول حوزه
✔️مصطفی صرفی🔻
🔹منظور از تراث آثار برجسته ای علمی است که از گذشته به ما رسیده است که در راستای احیای ثقلین است.
🔹وقتی به کتاب لمعه، رسائل ، کفایه و.. نگاه می کنیم روحیه تحول در انسان زنده می شود چرا که انسان را تشویق میکند که تلاش و زحمت بکشد و سعی کند با حفظ محتوا و کیفیت تراث به نوشتن کتابهای جدید بپردازند.
🔹شاگردانم پرسیدند چرا باید کفایه بخوانیم گفتند در همه جا آخرین دست آورد ها و کتاب ها را می خوانند ولی در حوزه آثار قدیمی خوانده می شود.
🔹من گفتم علوم اسلامی با سایر علوم فرق می کند کتب علوم دیگر مورد خدشه واقع شده و رد شده اند در نتیجه چاره ای جز این نیست باید کنار گذاشته شوند اما در علوم سلامی مقصد فهم منظور معصومین است و اتفاقا فهم آثار علمایی که به دوران معصومین نزدیک هستند منظور نظر است چون به عصر تشریع نزدیک هستند هرچقدر این کتابها منظور باشد به منظور شرع نزدیک تر خواهد بود.
🔹کتابهای جدید باید مبنای علمای گذشته را به آیندگان برساند🔺
@namehayehawzavi
نقد حدیث و دلواپسان
متأسفانه در جامعه متولیان مذهبی ما یک نوع دلواپسانی هستند که تا سخن از ضرورت نقد حدیث و پالایش آن می کنید زود رگ گردن درشت می کنند و آدم را به هزار اتهام بی دینی و بد اعتقادی می خواهند خاموش کنند. علت اصلی این دلواپسی به نظر من این است که این ها به نحوی اصلا دلشان نمی آید از شمار احادیث کم شود. هر حدیث برای این جماعت حکم کیمیاء دارد و معتقدند هر چه کتاب های حدیثی فزونتر و تعداد احادیث بیشتر بهتر می توان مطمئن بود که حل همه چیز را در دست دارند و علوم اولین و آخرین تضمین شده است.
به این آقایان باید گفت: اولا اگر نقد حدیث نباشد می شود حکایت اوضاع آشفته مذهبی جامعه ما. مگر نه این است که همینک کلیپ های قطعات سخنان مشعشع برخی از همین مبلغان مذهبی که با تکیه بر حدیثی مجعول و به کلی دروغ و البته با اضافه کردن کلی زبان حال و قال به آن اسباب خنده عده ای را در صفحات مجازی فراهم می کند؟ و مگر نه این است که متآسفانه در نهایت چنین وانمود می شود که همه مبانی دین از همین قماش و قبیل است؟
ثانیا مگر رجالیان و ناقدان قدیم حدیث با حدیث دشمنی داشته اند؟ یا مگر متکلمانی که از اساس خبر واحد را حجت نمی دانسته اند و اگر پای عقاید در میان بود تنها دلیل عقل برای آنها حجت بود با امامان شیعه مخالفت داشتند و یا علم آنان را حجت نمی دانستند؟ سخن بر سر احادیث مجعول و تحریف شده است که تنها با ابزار نقد تاریخی می توان درست و نادرست آنها را از هم تشخیص داد.
صفحه سه
در مورد آنچه در پی می آید ، پس بدانید ، خداوند به شما این توانایی را می دهد که راز آن را فاش کنید و شما را به مراتب نهی و فرمان آن شهادت دهد که با توجه به عزم خود و فرود آمدن به سطوح مختلف واقعیت ها ، دانش خود را بیان می کند. با حروف در درک فالگیران ، زیرا آنها کمالاتی هستند که با نزول به سطوح محدود می شوند و ما ادامه می دهیم و این حقایق بر دو قسمت آنها استوار است. این دانشی است که آن را احاطه کرده است و دارای شاخه های جزئی است. آن را در بر نگیرید ، و این حقایق تحت اللفظی نمونه ای از بینایی کاشفان است که با شباهت حروف اولیه بیان می شود. ذهن نیز این حروف شفاهی را به عنوان نمونه ای از حس می بیند، شنوایی برای هر کسی است که از آن آگاه است. این آیات بر او است ، بنابراین آنچه از طریق شنوایی درک می شود با آنچه در ذهن است ، و آنچه که ذهن درک می کند ، و آنچه که عقل درک می کند مطابقت دارد با آنچه در بینش قلب مشاهده می شود. این مطابقت فوق الذکر است معتقد به ایمان به غیب با ویژگی های مومنان ، و بین آن با تحقیق و استقراء ، کسانی که آن را درک می کنند ، بینندگان هستند و برخی بینندگان با مکاشفه به آنها پاسخ داده می شود.
نظریه ها و کاربست علمی آنها در علوم انسانی
خواندن نظریه ها در علوم انسانی آدابی دارد و نباید آن نظریه ها را به شکل مکانیکی خواند و از حفظ کرد. هر نظریه یک چشم انداز به انسان و جامعه بشری است. باید طوری یک نظریه را خواند که بتوان از منظر آن نظریه به جهان نگریست. اگر شخص موفق به انجام این کار شود در خواهد یافت که با این نگاه چه نکات جدیدی به دست خواهد آورد که در گذشته نمی دید. اگر کسی فلسفه می خواند باید چند سال هگلی باشد، چند سال نیچه ای، چند سال هایدگری، چند سال کانتی، ... اگر روان شناسی می خواند باید مدتی فرویدی به مسائل بنگرد، بعد یونگی، بعد گشتالتی، بعد..... یعنی باید با هر نظریه مدتی زندگی کرد. هرچه علوم انسانی عمیق تر باشد ضرورت این امر بیشتر می شود. در بخشهای سطحی علوم انسانی مثل مدیریت و مالی این دوره ها کوتاه تر است. البته هگلی شدن، کینزی شدن، نهادگرا شدن، فرویدی و وبری شدن نباید به شکل مصنوعی باشد بلکه هرچه فرد در گلستان علوم انسانی بیشتر قدم بزند بالاخره عاشق یکی از این گل های معطر خواهد شد.
• از آن طرف هم باید گفت که غولهایی در این گلستان هستند که ممکن است هر کدام یک عمر اسیر خودشان کنند. دامنه تفکر آنها چنان وسیع است که گاه شخص وقتی به خود می جنبد می بیند که عمری اسیر یکی از این تفکرات بوده است. بی دلیل نیست که برخی تا آخر عمر مارکسیست، هگلی و هایدگری می مانند. گریز از کمند متفکران بزرگ دشوار است. فرد باید خیلی چالاک و مراقب باشد که بتواند از آنها بگریزد و برای همیشه در دامگه اندیشه شان اسیر نشود.
• در علوم انسانی پرخوانی یعنی زیاد خوانی اهمیت دارد یعنی اینگونه نیست که کسی بگوید یک بار آرای مثلا فریدمن یا نمی دانم ارسطو را خواندم و فهمیدم و مرا دیگر بس است. این اندیشمندان مورد بازخوانی قرار می گیرند و هر تفسیر جدید نور جدیدی بر آن تفکر می اندازد. علوم انسانی برای آدمهای خیلی اهل عمل و آچار به دست مناسب نیست. این عرصه طمانینه، آرامش، وقار و کمی انزوا طلبی را طلب می کند و با هیاهو و فعالیت اجتماعی خیلی سازگار نیست.
• علوم انسانی نه تنها دیربازده است بلکه کم بازده است یعنی ریسک اینکه فرد به جایی رسد بسیار بسیار کم است.
• انگلیسی ها جمله ای حکیمانه دارند little knowledge is dangerous این در همه علوم صحت دارد و در علوم انسانی با شدت بیشتر! بیشتر مشکلات جوامع از اظهارنظر کسانی است که دانش ناقصی دارند و معمولاً پر سر وصداتر هم هستند. شناخت ناقص به تحلیل های غلط منجر می شود و هم در عمل مشکل ایجاد می کند و هم بدبینی به علم. خدا همه ما را از این بلیه محافظت فرماید. آمین.
• در علوم انسانی آدمی باید شغلش را هم در همین رشته ها تعریف کند تا شبانه روز با موضوع حشر و نشر داشته باشد. این وضعیت البته تا مدتی فقر و عسرت را به همراه دارد زیرا همانطور که گفتم علوم انسانی خیلی دیر به محصول می رسد و قبل از آن فرد به جایگاهی نرسیده که مورد توجه واقع شود. خواندن کتابهای علوم انسانی در ساعات فراغت عالی است و قابل توصیه ولی شخص باید قید اینکه بتواند در آن زمینه فرد مبرز، کلیدی و تاثیرگذاری شود بزند. به عبارت دیگر علوم انسانی مواجهه با غولی است که تمام وقت و انرژی فرد را به خود اختصاص می دهد. اگر تعبیر غول ناخوشایند و با تعبیر گلستان ناساز است بگویید ماهرویی که با دلربایی همه وقت و وجود فرد را به خود مصروف می دارد. مواجهه نیمه وقت اگرچه لذت بخش است و آموزنده و قابل توصیه برای عموم مردم ولی با این روش باید امید غلبه و کامجویی را از سر بیرون کرد.
• به نظر من علوم انسانی را اگر بخواهیم برحسب شدت عمق رتبه بندی کنیم چنین خواهد شد: مالی، مدیریت، علوم سیاسی، حقوق، اقتصاد، جامعه شناسی، روان شناسی، فلسفه. افراد باید واقع بینانه خود را بشناسند و میزان حوصله و اشتهای خود برای عمیق شدن را تشخیص دهند و بر حسب آن یکی از حوزه های علوم انسانی را گزینش کنند.
• سخن آخر جمله ای است که زمانی از دکتر موسی دیباج شنیدم. ایشان می گفتند توصیه می کنم که سراغ فلسفه نروید.... ولی بدانید که فلسفه خود به سراغتان می آید و افرادی را گزینش می کند. من هم می گویم که مواجهه تفننی با علوم انسانی خوب، مفرح و آموزنده است و مواجهه حرفه ای با آن را توصیه نمی کنم ولی معمولاً علوم انسانی خود گریبان برخی افراد را می گیرد و دیگر رها نمی کند. اگر گرفتار شدید خیلی دست و پا برای خلاصی نزنید. دل بدهید که ایام خوشی در عالم اندیشه همراه با سختی مادی پیش رو دارید! همیشه نیز خود را دلداری خواهید داد که دیگران کارهایی می کنند که اصلا جذابیت ندارد و پول زیادی که می گیرند جبران آن چندشی است که تحمل می کنند ولی شما چون از کارتان لذت می برید دستمزد پایین تری دریافت می کنید.
دکتر علی_سرزعیم
@tarikhpagohi
✔️استاد ریاضی آیت الله حجت تبریزی🔻
🔸آیت الله شبیری زنجانی
🔹من فقط یک بار سردار کابلی قدّس سرّه را در اواخر عمرش در منزل آقای بروجردی زیارت کردم. شیخی بود با عمامه ای کوچک و خیلی نورانی. هر کس وی را می دید متوجه می شد وی اهل معناست. پدرش نورمحمد خان وزیر بود و اصالةً افغانی بود. سردار کابلی ریاضیدان بود و اول در افغانستان و مدتی در نجف و سرانجام در کرمانشاه سکونت داشت.
🔹کیوان سمیعی شاگرد سردار کابلی بود. شرح حالی که وی برای سردار کابلی نگاشته، دقیق و خواندنی است. وی می گوید: در تمام مدّتی که من با سردار محشور بودم، یک مرتبه هم از سردار نشنیدم بگوید: آقای حجّت شاگرد من بود و ریاضی را پیش من خوانده است ولی آقای حجّت معترف بود که سردار استاد ریاضی من بود. آقای حجّت به شاگردی اش اعتراف می کرد ولی سردار هیچگاه از استادی خویش صحبت نمی کرد. آن وقتی که آقای حجّت به شاگردی خودش اعتراف می کرد، در قم مرجع بود و سردار در آن وقت زنده بود. سردار کابلی بعد از آقای حجّت از دنیا رفت🔺
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com