✨تاریخ ادبیات بلخ
✍صالح محمد خلیق
t.me/JournalGreatKhorasan
نگاه کنید القاب و صفت اشهر در گذشته بر مبنای شغل و مناصب فرد شکل میگیرد، این فرد بی شک کاتب نسخه است چنانچه در یادداشت های بدائیه نسخه ذکر کرده است: من کتب الفقیر، چون شغلش کتابت بوده است لفب راقم را داشته است
گردون بقدر خاک در بو تراب نیست/خاکستر بمرتبه آفتاب نیست
گر پرسدت کسی که علی را نظیر هست/با او بگو که آب ببوی گلاب نیست
در نزد کبریا بجز از ختم انبیا ص/کس را مقام مرتبه ی بو تراب نیست
در هر دلی که مهر علی نیست بی حساب/او در میان اهل نظر در حساب نیست
حب علی مجوی تو از هر سیاه دل/ هر آبگینه ای ز برای گلاب نیست
کتبه فی السابع والعشرین من شهر رجب سنة ۷۵۶.
[کاتب مجهول، مصراع دوم بیت اول ظاهرا نقص دارد]
به نظر حقیر وجود عشق فقط در مصراع اول درست است در مصراع دوم کاتب اشتباه کرده است
سالها پیش در خدمت استاد مظاهری، بعضِ متون را میخواندیم.بنده و مجید زهتاب و علی اکبر احمدی و فرزاد ضیایی و گاه یک دوتن دیگر، ساعاتی را در خانهٔ سعید شفیعیون جمع میشدیم و درپای صحبتهای استاد مینشستیم که نکات ظریف و نایابی از دریای متون را به شرح، برایمان وامیشکافت.افسوس که قدر آن همصحبتیها را ندانستیم و زین پس از افاضات چنان بزرگی محرومیم.
باری؛ امروز در حواشی غزلهای سعدی که نگاه میکنم و بعضِ یادداشتهای آن جلسات و توضیحات استاد را میبینم، فقط خاطرات شیرین ایام آن همنشینیها و بسیارهایی که آموختیم، مرهمی است بر داغ فراقی طاقتسوز.
در حاشیهٔ این بیت:
گر من از چشم همهخلق بیفتم سهل است
تو مپندار که مخذول تورا ناصر نیست
(غزلهای سعدی، تصحیح دکتر یوسفی، ص: ۱۰۳)
ابهامی در معنای مصراع دوم هست که گزارش نسخهبدلها هم افادهٔ معنی نمیکند.
از قول استاد مظاهری در حاشیهٔ این بیت نوشتهام:
«در مصراع دوم، مپندار، غلط است و در اصل تصحیفی است از /مینداز/»
...تو مینداز که مخذول تو را ناصر نیست، صورت صحیح مصراع است و معنی هم روشن میشود.
در هیچ نسخهای از نسخه بدلهای دکتر یوسفی، این ضبط نیامدهاست.
@manuscripts
متاسفانه کاتبِ این متن رونویسیِ مغلوط و بی دقتی انجام داده است. گاه کلمات را فقط نقاشی کرده است و حتی معنی آنها را هم نفهمیده .
"گهی" در ابتدا درست نیست باید " گه" باشد . گه رزم هم تیغ و هم دهره داشت ( اضافه کردن واو و پیش و پس گذاشتن آن از عیوب این کاتب است) واو بعد از رزم هم زاید است. مصراع دوم هم : که دل بود بس شیر نر زهره داشت . که میتوان معنی کرد برای این جنگ، دل برای او کافی و فراوان بود ولی این شیر نر علاوه بر دل و جرات زهره و نترسی نیز داشت
دوستان در نهایت ضبط مصراع مورد بحث را چنین میخوانیم: به هر سرت از کینه مهتر شود: تو بر هر سری به خاطر این جنگ مهتر خواهی شد
معنا ندارد. شاید گشته ی تو گویی است که البته در مصراع دوم هم مرجع ضمیر شین درست مشخص نیست
یک واو هم در مصراع اول کاتب بعد از مهر اضافه گذاشته است.
ز هر جانبی ساقی عشوه ساز
مصراع دومش را اگر دوستان خوانش کنند ممنون میشم
این درست است؛ ولی کاتب در چنین شرایطی بارها در هر صفحه با اضافه آوردن جا درون مصراع فاصله ی خالی گذاشته و کلمۀ آخر را انتهای مصراع نوشته. ولی این ..... را چند بار بیشتر نگذاشته است. در کل نسخه 3-4 بار. علت دیگری نمیتواند داشته باشد؟
این علامت روی این صفحه و در کنار این مصراع به احتمال زیاد برای این است که این مصراع از نظر وزن مشکل دارد و کاتب یا دیگری با زدن علامت ضربدر آن را مشخص ساخته است.
شیخ حر عاملی و استفاده از بیتی فارسی در متن عربی
کتاب اثناعشریه در رد بر صوفیه شیخ حر عاملی (م 1104) را نگاه می کردم. این دانشمند عرب لبنانی که نویسنده کتاب پرارج وسائل الشیعه است، سالها در ایران زیست و پس از درگذشت در مشهد دفن شد. همیشه دلم می خواست بدانم این علمای عرب مهاجر لبنانی، در ایران، چه قدر فارسی یاد گرفته اند. شیخ بهایی و توانائیش را در فارسی می دانیم. طنزهای فارسی از شیخ حر در دست است. گفته اند: زمانی شاه سلیمان به مجلسی آمد و شیخ حر کنارش نشست. شاه به شوخی از او پرسید: مولانا! فرق حر با خر چیست؟ او هم بدون تأمل گفت: یک وجب! (یا گفت به اندازه یک مخده)
به هر حال، در این رد صوفیه دیدم که شیخ در میان این رساله که به عربی است، به شعری فارسی تمسک کرده، و آن را به اعتبار این که نظر صوفیان را منعکس می کند، رد کرده است.
در متن شیخ حر در باره گروه واقفیه از صوفیه آمده است که اینها قائل به این هستند که بنده عاجز از شناخت خداوند است و در واقع شناخت خداوند محال است. این گروه این بیت را به فارسی می گویند:
تو را تو دانی و تو، ترا نداند کس / ترا که داند که ترا، تو دانی و بس.
در جستجو، دیدم این «بیت» در تفسیر سوره حمد از رشید الدین فضل الله آمده است. شاید جلوتر هم باشد که بنده نگشتم و بی اطلاعم. در متن تفسیر او به صورت نظم یا نثر! آمده است: «تو را که داند که تو دانی، تو را نداند کس، تو را تو دانی و بس». (کذا)
در وبلاگی دیگر شعر به این صورت آمده بود:
تو را که داند که تو را تو دانی تو / تو را نداند کس تو را تو دانی بس.
@jafarian1964
حضرت حاج میرزا حسن اصفهانی صفیعلیشاه ( طاب ثراه )
درویش بی شریعت و متشرع بی طریقت هر دو هیکل نفس امارّهاند و از شهر دیانت آواره
و نیز در "زبدةالاسرار" فرماید :
در شریعــــت علم شرعت لازم است
هم تو را لازم وجــــــــود عالِم است
🔸🔸🔸🔸🔸
@erfaneeslami1
رضا رسول زاده
حضرت زینب(س)-ولادت
با درد آمَدیم و به دُنبالِ مَرهَمیم
کیسه به دوشِ کوچه ی این نَسلِ آدَمیم
ما را نوشته اند گِدایانِ اَهلِ بِیت
پس بی دلیل نیست که سُلطانِ عالَمیم
از لُطفِ مادری ست به ما راه داده اند
صَدشُکر دورِ سُفره ی مِهری فَراهَمیم
شیرینیِ مُحَبَّتِشان را چِشیده ایم
با اِذنِ فاطمه شُده سَلمان و مَحرَمیم
اینجا به یک نَفَس همه عیسی شَوَند و ما
عُمری نَفَس نَفَس زَده مُحتاجِ آن دَمیم
بِیتِ عَلی ست چِشمه ی تَسبیحِ داوَری
با این سَرا بِهِشت نَدارد بَرابَری
با جِلوه ی مُحَوِّلَ الاَحوالِ دیگری
امروز داشت بِیتِ عَلی حالِ دیگری
حالِ فِرِشته های خُداوند دیدنی ست
مَستانه می زنند پَر و بالِ دیگری
زَهرا؟ عَلی؟ نَبی؟ نه... خُدا نامِ او نَهاد
زِینب گرفت نام، به اِجلالِ دیگری
حَتّی به دیدنِ حَسَن اَشکَش اِدامه داشت
اِنگار چَشمِ اوست به دُنبالِ دیگری
تا گودیِ گَلوی حُسین را نِگاه کرد
پَر زَد دِلَش به مَنظرِ گودالِ دیگری
آیاتِ عاشقی ست که اِلهام می شود
با دیدنِ حُسینِ خود آرام می شود
مَعشوق و عاشِقند کُنون روبروی هم
هر دو شُدند مَستِ شَراب از سبوی هم
گنجینه های عَرش، سرازیر شد به خاک
تا وا شدند چَشمِ دو دلبر به روی هم
از دو بدن عُروج به یک روح می کنند
وقتی که می کِشند نَفَس از گَلوی هم
لَبخند می زنند، ولی گِریه می کنند
از حال می روند دَمادَم زِ بوی هم
باشند زیرِ سایه ی هَم تا که زِنده اند
دارند هَر دو دَر سَرِشان آرزوی هم
ما اِبتدا زِ کوثر و زَمزَم وُضو کنیم
از زِینب و حُسین، سِپَس گُفتگو کنیم
طوفان، ظهورِ زُلفِ پریشانِ زینب است
دریا، نَمادِ قَلبِ خُروشانِ زینب است
تاریخ و صَفحه های طَلاکوبِ آن هنوز
بَرجسته از دِرخششِ دورانِ زینب است
امروز اگر قیامِ حسینی نتیجه داد
مدیونِ خُطبه های درخشانِ زینب است
با صَبرِ او سِپاهِ مُخالف اَسیر شد
اَیّوب نیز واله و حِیرانِ زینب است
نامَش به دستِ مالکِ دوزَخ نِمی رسد
آن کَس که جُزوِ خِیلِ مُحِبّانِ زینب است
ما دوستدارِ زینبِ کُبرایِ حیدریم
ما خاکِ پایِ دُخترِ زَهرایِ حیدریم
بالَش شکست اگر، پَرِ خود را نگاه داشت
بالاتر از همه سَرِ خود را نگاه داشت
او هرچه غَم کشید نیُفتاد بَر زمین
تا نهضتِ بَرادرِ خود را نگاه داشت
چادُر به سَر، نِقاب به رُخ، تا زمانِ مَرگ
اِرثیه های مادَرِ خود را نگاه داشت
نامَحرمی نگاه به سویَش نِمی کند
هر بانویی که سَنگرِ خود را نگاه داشت
زینب همان کَسی ست که مانندِ فاطمه
آتش گرفت و مَعجرِ خود را نگاه داشت
بر دستِ غیر، رشته ی مَعجر نداده است
تا سوختن به پای حِجاب ایستاده است
ذکرِ عَلَی الدَّوامِ تو غیر از حسین نیست
سَر رشته ی کَلامِ تو غیر از حسین نیست
پیوند خورده اند به هم "زینب و حسین"
پس هم ردیفِ نامِ تو غیر از حسین نیست
حَتّی بهشت هم به همین نور روشن است
خورشیدِ روی بامِ تو غیر از حسین نیست
با نامِ دلبرت سُخَن آغاز می کنی
هَر صُبح، اَلسَّلامِ تو غیر از حسین نیست
از کربلا به کوفه و از کوفه تا به شام
در خُطبه ها پیامِ تو غیر از حسین نیست
دین جان گرفته است، به ایمانِ تو فقط
تکمیل شد، به موی پریشانِ تو فقط
عصمت تَنیده اَست به تارِ نِقابِ تو
عِفَّت بَها گرفته است زِ پودِ حجابِ تو
برداشتی، گذاشت زَمین هَرچه فاطمه
مانندِ مادرت شُده رنگ و لِعابِ تو
حفظِ قیامِ کرب و بلا با تو بود و بَس
اسلام بیمه شُد به تو و اِنقلابِ تو
حَتّی خیالِ هَمسُخَنی با تو کَس نَداشت
با بودنِ بَرادرِ عالیجِنابِ تو
وقتِ سَفَر غُرورِ تو بی پاسِبان نبود
عَبّاس بوده تا که بِگیرَد رِکابِ تو
یک روز هم رِسید که تو باوَرَت نبود
مَحرَم نَبود دورِ تو، آب آوَرَت نبود
@deabelnews
#امام_حسین
هر نی فغانِ نایِ تو را در میآورد
آوایِ ربّنایِ تو را در میآورد
بااینکهزندهایچهحریصانه نیزهدار
دارد لباسهای تو را در می آورد
پا بر زمین نکش، که کماندار سنگدل
می خندد و ادای تو را در می آورد
دارد نگاه ماتِ من از متن تیغها
تفسیر بوریایِ تو را در می آورد
درحیرتم کهسنگ بهمن میخورد، ولی
بالای نی، صدایِ تو را در میآورد
زخم لبت هم اشک مرا در میآورد
هم گریهٔ خدایِ تو را در می آورد
وقتنماز،افسری از خورجین خویش
عمّامه و عبایِ تو را در می آورد
وحیدقاسمی
@deabelnews
به لطف چشم تو تا صبح بال و پر دارم
هزار و یک غزل تازه زیر سر دارم
زمان سرمه زدن پلک روی هم مگذار
كه از نگاه تو باید سیاهه بردارم
گذشته دوره ی چشم سیاه میدانم
من از زبان غزل های نو خبر دارم
ولی نگاه تو تصویر دیگریست هنوز نمیتوانم از آن دیده دست بردارم
پر از قصیده پر از مثنوی پر از غزل است که از مشاعره با چشم تو حذر دارم
نه مثل خواجه سمرقند در بساط من است
نه مثل شیخ برای تو سیم و زر دارم نشسته ام که ببینم تو را در آیینه
تو را که از خودم ای دوست دوست تر دارم
و بی بهانه های تو را دوست تر دارم …
سلام علیکم؛ نکتۀ محققانه ای برای استفاده از قرائن در فهم روایات ارائه نمودید. احسنت. نظیر آن در باب نکاح نیز این آیۀ شریفه را مثال می آورند: حُرِّمَ علیکم أُمّهاتُکم و ... که حرمتِ نکاح منظور است نه حرمتِ نگاه و سایر حرمات.
ممنونم
گویا وجود "باب" در انتهای مصراع سوم کاتب را گمراه کرده است
مقصود، به هم ریختن کلمه ی رشوه است. چون قلب هم در مصراع دوم آمده. پس رشوه ی به هم ریخته، می شود شوهر.
مقصود، تشخیص و تعیین مفهوم ترکیب «شوهریست درم » است.
تصحیف کاتب هم البته محل تأمل است که دژم را درم نوشته.
سلام!
تفسیر و تعبیر جالبی است.اما شاید به چند دلیل نتوان dowr را پذیرفت:
۱-مشکل قافیه
۲-مشکل تاریخی(زمانی) زیرا وزن دوری
یا "مصراع دوری" ،اصطلاح و عنوان وضع شده ی متاخران است ودرادبیات عروضی عصر زندگی شاعر احتمالا وجود نداشته است.
۳-فضای معنایی وسیاق متن که بر مدار قرب
وبعد و "کثرت و وحدت" است، تناسبی با
تفسیر مورد بحث ندارد. ۴-dowr شدن مصراع از یک مصراع چندان معنی دار نیست . ضمن اینکه متاخران هم از "دوری شدن" مصراع سخن می گویندو نه از "دور شدن"آن. ولی دور شدن و دور بودن
هندسی دو مصراع از یکدیگر در نگارش بیت
همواره مشهود است.
چون متن مکتوب، هر دوخوانش "معنویست"
و"معنونست "را تاحدودی برمی تابد(به علت کامل نبودن نقطه گذاری) می توان "معنونست"
را همرا ه با dour پذیرفت(به عنوان یکی
از دو تفسیر موجه ممکن). البته به شرط اینکه
کاتب را بابت دونقطه ی اضافی در زیر کلمه
جریمه نکنیم!
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com