" کلیات قصائد خسرو رح"، در دو جلد?
به تصحیح: اقبال صلاح الدین
ناشر: نَشنَل بُک فاوندیشن، لاهور، پاکستان
(National Book Foundation)
سال چاپ: ۱۹۷۷.
کتاب به مناسبت جشن صدسالگی امیرخسرو منتشر شده بود.
من شنیده ام که قطب الدین شیرازی ترجمه ای از تحریر اصول اقلیدس به فارسی دارد. این همان است؟
این کتاب در کدام کتابخانه نگه داری می شود؟ فایل با کیفیت تری هم از آن هست؟ خواندن آن کمی برایم مشکل است و به نظرم به خاطر کیفیت فایل باشد.
با سلام و احترام، عرض شود، کتاب مذکور شرح اقلیدس چغمینی (د. بعد از 618ق) نسخه بسیار نفیس کتابخانه سریزدی (مسجد حظیره) در یزد بود که توسط ناشر مذکور به صورت فاکسیمیله به چاپ رسید (طبعا زمان نگارش تحریر اقلیدس توسط خواجه بوده) ، این دو نسخه تحریر اصول الهندسة و الحساب لاقلیدس است، که خواجه نصیر طوسی گویا در سالهایی که مقیم قهستان نزد اسماعیلیان بوده (حوالی سالهای 640-645ق) نوشته است. با احترام??
این کتاب همچنانکه از نامش پیداست در موضوع مثلثات است و در حد دانش آموز دبیرستانی (و حتی برای مرور دانشجویان دورۀ کارشناسی پیرامون این موضوع) کتاب مفید و قابل استفاده ای است.
نکتۀ جالب این کتاب برای بنده ، طرح جلد آن بود. همچنانکه می بینید نوشته ای به زبان عربی است.
جالب است بدانید که این تصویر متعلق است به یکی از کهن ترین نسخه های خطی کتاب «تحریر اصول اقلیدس» که در انگلستان نگهداری می شود و کتابت آن به سال 656 هجری قمری (یعنی 784 سال پیش) باز می گردد.
اقلیدس، یکی از کتاب هایی که در هندسه تألیف نمود نامش «اصول» است که مشتمل بر 13 مقاله است و هر مقاله شامل قضایایی است. خواجه نصیرالدین طوسی این کتاب را به زبان عربی ویرایش و بازنویسی کرد و نام آن را «تحریر أصول هندسه و حساب» نامید.
این برگه، متعلق است به اثبات قضیۀ فیثاغورس در نخستین مقالۀ کتاب.
«تحریر اصول اقلیدس»، یکی از بهترین شاهکارهای هندسیِ دانشمندان مسلمان در قرون متمادی بود و از همان ابتدا تا همین اواخر در مدارس علمی ایران و سایر کشورهای اسلامی، کتابِ درسی بود.
به پاسداشت این اثرِ خواجه نصیر ، روز پنجم اسفند را که مصادف با تولد خواجه نصیر است، «روز مهندس» نامگذاری کرده اند.
پیشاپیش، این روز را به مهندسین عزیز کشور سرافرازمان تبریک عرض می کنم.
تصویر جلد این کتاب، مربوط است به برگی از نسخۀ خطیِ تحریر اصول اقلیدس؛ اثر جناب خواجه نصیرالدین طوسی. در این برگه برهان قضیۀ فیثاغورس (شکل عروس) ذکر شده است. اگرچه این قضیۀ هندسی، به روابط مثلثاتی (sin, cos, tan, cot) ارتباطی مستقیم ندارد، اما شکل هندسی مرسوم در این برگه و احتمالاً استعمال واژۀ مثلث در چند جای برهان، باعث شد تا نویسندۀ خوش ذوق این کتاب، آن را طرح جلد کتابش قرار دهد.
چند نکته را برای تبیین مطلب تقدیم می کنم:
1- منظور بنده از "ارتباط مستقیم" بکارگیریِ مستقیمِ روابط مثلّثاتی در قضیۀ فیثاغورس است، آن هم در برهانی که اقلیدس در آن برگه از نسخۀ خطی آورده بود. برهانی که اقلیدس آورده، چنین ارتباطی با روابط مثلّثاتی ندارد. اصلاً اقلیدس در کتاب اصول تعریفِ روابط مثلثاتی را نیاورده است. منظور بنده این بود.
2- فرمودید: «یکی از راههای اثبات قانون کسینوسها نیز استفاده از مثلث و قضیهٔ فیثاغورس است» ، نه یکی از راه ها، بلکه اساساً قانون کسینوس ها در فضای دو بُعدی، یکی از ویژگی های "مثلّث" است، نه هیچ شکل دیگری. حتی در آنالیز برداری نیز که این قانون را با استفاده از ضرب داخلی دو بردار اثبات می کنیم، آن دو بردار همان دو ضلع مثلّث هستند.
3- درست است که اقلیدس با یک روش هندسی، قضیۀ فیثاغورس را اثبات کرده، ولی امروزه با چند صد روش می توان این قضیه را اثبات نمود که در برخی از این روش ها روابط مثلثاتی هم بکار گرفته می شوند، ولی این کار اقلیدس نبود. حتی خود خواجه نیز که در تحریر اصول اقلیدس، روش های متعدد دیگری را برای اثبات قضیۀ فیثاغورس مطرح کرده، هرگز از روابط مثلّثاتی استفاده نکرده است.
4- فرمودید: «شاید حالت خاص مسأله که بدان اشاره کردید چندان حائز اهمیت نباشد» نکته اینجاست که تنها مصداق قضیۀ فیثاغورس، همین حالت خاص (یعنی مثلّث قائم الزاویه) است.
5- از رابطۀ مشهور Sin^2(x)+Cos^2(x)=1 سایر نسبت های مثلثاتی (یعنی: تعریف تانژانت و کتانژانت) بدست نمی آید. ضمن آنکه خود این رابطه نیز (که از طریق قضیۀ فیثاغورس اثبات می شود) از مصادیق قانون کسینوس ها است. ولی باز هم تأکید می کنم که این کاربرد ربطی به اقلیدس ندارد. اما همانطور که فرمودید در اثبات برخی دیگر از فرمول های مثلّثاتی از این رابطه استفاده می شود.
سپاس از پیگیریِ سرکار عالی.
مقایسۀ تحریر خواجه با سایر تحریرات و تلخیصات و شروح اصول اقلیدس، معجزۀ قلمِ خواجه را در ارائه ی یک متن درسی از اصول اقلیدس، بدون کمترین اغلاق و ابهام، به طور واضح نشان می دهد.
مقالۀ دهم، به تعبیر بنده، یکی از مظلوم ترین مقالات اصول اقلیدس است. از هر که می پرسید می گوید این مقاله در موضوع انواع اعداد گنگ است. اما اینکه چه ارتباطی بین اصول اقلیدس و محتوای این مقاله وجود دارد را دیگر اشاره ای نمی کنند.
بنده این مطلب را پیگیری کردم. کرجی آثار مهمی دارد؛ از جملۀ آن آثار "البدیع في الحساب" است که به تحقیق عادل انبوبا در 1964 م به طبع رسیده است. نکتۀ قابل تأمل اینجاست که رابطۀ بالا، برآمده از حکمِ شکل 51 از مقالۀ دهم است. حالا کرجی چه کرده ؟ کرجی فقط همین رابطه برآمده از برهان شکل 51 از متن اصول اقلیدس را با نگاه عددی نه خطی (کمّ منفصل نه متصل) در کتابش نقل نموده است. ولی در این کتاب درسی، بی خبر از محتوای کتاب اقلیدس، آن نقل را به خود کرجی نسبت داده است.
✅ تعلیقۀ محمدکاظم بن رضا طبری بر شرح محمدباقر یزدی بر مقالۀ دهم اصول اقلیدس
حاشیة المقالة العاشرة من أصول الهندسة والحساب عنوان رسالهای از محمدکاظم بن رضا طبری (13ق) است که بنا به گفتۀ مؤلف در ابتدای رساله، در واقع تعلیقهای بر شرح محمدباقر یزدی (زنده در 1047ق) بر مقالۀ دهم اصول اقلیدس است. محمدباقر یزدی در شرح خود بر مقالۀ دهم اصول اقلیدس با عنوان شرح المقالة العاشرة من أصول أقلیدس از 109 قضیۀ مقالۀ دهم، 67 قضیۀ آن را شرح میدهد و ضمن توضیح بسیاری از برهانهای اقلیدس در اثبات قضایا، مطالب بسیار مفیدی در خلال آنها بیان میکند. هرچند طبری دستی بر تمامی 109 قضیۀ مقالۀ دهم برده و در مورد تمامی این قضایا مطالبی بیان کرده است اما بررسی تعلیقۀ او نشان میدهد که طبری نه تنها در مورد شرح یزدی حرفی برای گفتن ندارد بلکه از درک بحث کلی مقالۀ دهم اصول عاجز است.
این مقاله نگاشته زهرا پورنجف در مجله تاریخ علم، دوره 12، شماره 2 - شماره پیاپی 17، پاییز و زمستان 1393 منتشر شده است. http://yon.ir/8gdku
🆔 @manuscript
چند نکته در باره کتابهای درسی دوره قاجار
روز شنبه 16 دی ماه، نشستی در کتابخانه مرکزی دانشگاه داشتیم که مناسبت آن نمایشگاهی ازکتابهای درسی دوره قاجاری بود. بنده هم برای خیر مقدم و ورود به بحث، چند نکته ای را خدمت دوستان عرض کردم که به این شرح است:
1. توجه به کتابهای درسی از قدیم محل توجه بوده و این هوشیاری وجود داشته است که برای تعلیم و تربیت بهتر، باید به این موضوع توجه کرد. در این زمینه، دست کم از قرن پنجم به این سو، نوشته هایی وجود دارد که ما را در انتخاب کتابهای درسی کمک می کند. این بحث ضمن مباحثی که در باره «علم» مطرح می شده، و کتابهای ویژه ای که در این زمینه بوده، طرح می شده است. آثاری به عنوان آداب المتعلمین که همچنان در دسترس است، در همین زمینه نوشته شده است. این مسأله به بحث طبقه بندی علوم هم ارتباط دارد، این طبقه بندی، هم به اهمیت و ارزش علوم از نظر مسلمانان می پردازد، و هم مسأله تعلیم و تربیت و تقدم و تأخر آنها را مورد توجه قرار می دهد. این روشها معمولا بر اساس تسهیل آموزش، رعایت اهداف تعلیم و تربیت که اغلب هم دینی بوه، و این که طلبه از کجا شروع کند و چه کتابهایی را بخواند، دنبال می شد. یک رساله از این دست را با عنوان «تربیة الاولاد» از جلال الدین دوانی من چاپ کرده ام که در وبلاگم قابل دسترسی است، طبعا نمونه های دیگری هم دارد. رساله ای هم در باره کتابهای درسی قدیم در فرهنگ ایران زمین سال 23 منتشر شده که جالب است.
2. اما در عصر جدید، به اقتضای آموزش های نو که از فرنگ آمد، تحولی هم در کتابهای درسی پدیدار شد. ایجاد مدرسه جدید، کتاب جدید می طلبید و دارالفنون، نخستین مرکزی بود که این اقتضاء را داشت. شماری از استادان فرنگی و ایرانی، شروع به تألیف کتابهای درسی کردند. مسلما می توان گفت جنبش عظیمی در این زمینه پدید آمد و امروزه، صدها کتاب درسی میراث آن دوره است. اینها، هیچ سنخیتی با کتب درسی قدیمی ندارد، دلیلش هم این بود که مدرسه مروی که زمان قاجار بزرگترین مدرسه علوم دینی و قدیمی تهران بود، کنار گذاشته شد، و نه از درون آن، بلکه روبروی آن، مدرسه دارالفنون بنا گردید. آن زمان فکر می شد اینها چندان به هم ربطی ندارند، اما به تدریج، مشکلاتی در این زمینه پدید آمد.
3. می شود گفت یک جنبش عظیم علمی در زمینه کتابهای درسی پدید آمد که پایه علم جدید در ایران شد. در این زمینه طی سه دهه پایانی قرن سیزدهم و دو دهه اول قرن چهاردهم رخ داده که هنوز دامنه آن شناخته نشده است. می دانیم که کتابهای درسی مدرن همه چاپ نشده اند بلکه شمار زیادی از آنها همچنان خطی هستند. این نکته ای است که باید توجه داشت و باید همتی کرد تا این آثار شناخته شوند، گرچه همه ارزش چاپ کردن ندارند، اما به هر حال، این متن ها، تاریخ علم در کشور ماست و هنوز جای کار فراوان دارد. در نخستین مرحله باید یک کتابشناسی دقیقی از این آثار صورت گیرد. این کتابها، حاوی اطلاعات خوبی در زمینه شکل گیری علم جدید در ایران هستند.
4. نکته دیگر حمایت دستگاه قاجاری از روند رشد علم جدید و تألیف کتابهای درسی است. معمولا روی این نکته تأکید می شود که ناصرالدین شاه، پس از سالهای نخست، به تدریج، هم نسبت به اعزام دانشجو به خارج و هم تقویت دارالفنون تردید کرد و اثر منفی هم گذاشت، اما با این حال، وقتی ما مقدمه این کتابهای درسی را در آن سالها می بینیم، در می یابیم که حمایت جدی پشت سر اینها بوده است. البته که کار دولت ها همین بوده و دولت قاجار هم شرایط جدید را توجه داشت. به هر حال، دوره اول مدارس و تغییرات نظامات آموزشی و ترویج کتابهای درسی جدید، نوعی حمایت ویژه را می طلبید و با توجه به این که در نظام شاهی، نقطه محور خود اعلیحضرت بود، طبیعی بود که در آن مداخله کند و نامش هم در مقدمه این کتابها بیاید.
5. معمولا گفته می شود که اصلاحات در ایران از زمینه های نظامی یا به عبارتی شکست های نظامی ما در جنگهای ایران و روسیه آغاز شده و در نخستین مرحله، ما کتابهای درسی نظامی تدوین کرده ایم. این حرف درست است و ما در حوزه درسی و آموزشی، حجم بسیار بسیار بالایی از جزوات و کتابهای آموزشی و درسی در این زمینه داریم. این قبیل آثار معمولا ترجمه آثار فرنگی بود و بسیار منظم و مبوب، همراه با نقشه ها و اشکال آموزشی بود. اما همان کتابها، حاوی بخش های مهمی در باره دانش فیزیک و شیمی و حتی پزشکی بود که این مورد اخیر مورد نیاز هم و البته نظامیان هم بود. (ادامه در پایین 👇👇)
@jafarian1964
6. نکته دیگر این است که شماری از کتابهای درسی این دوره، جزوات استادان فرنگی بود که به فارسی ترجمه می شد. در این زمینه هم نوشته های فراوانی دارد. برای مثال می توان از کتتاب پاتولوژی از دکتر کریزل فرانسوی که در سال 1308که از کتابهای درسی دارالفنون بوده، یاد کرد. مترجم آن میرزا رضا دکتر است. (نسخه مرعشی، 277). به واقع، در یک دوره، متون درسی فرنگی ها، به صورت تألیف یا تدوین جزوات درسی از تدریس آنها اهمیت داشت. به تدریج آثاری بین تألیف و ترجمه پدید آمد و در نهایت به سمت تألیف پیش رفت. کتاب قانون ناصری میرزا عبدالغفار، نمونه ای از ترکیب ترجمه ـ تألیف است که نویسنده به تفصیل از منابع خود که در این کتاب آورده، یاد کرده است. او در مقدمه قانون ناصری و این که چرا تألیف این کتابش طول کشیده می نویسد: « سبب انقضای مدت مدیده در تالیف کتاب آن است که حقیر همه روزه مباحثات چند در مدرسه مبارکه داشتم، از اصول ریاضی و جغرافی و ضمنا لغت انگلیسی را با قلیلی از ایطالی بر لغت فرانسه قدیم خود ملحق ساختم، و علاوه بر کتبی که سابق ترجمه و تالیف نموده بودم، در عرض این مدت چند کتاب نیز برای متعلمین خود نوشتم؛ از قبیل علم مثلثات مستقیمه... و علم نقشه کشی و مساحت و تسطیح و علم جغرافی. و هر وقت مجالی به چنگ می آوردم، مشغول به این کتاب می شدم، و لهذا سه سال به طول انجامید، و به تکافی آن کتابی شد کامل و شامل جمیع مسائل کلیه و جزئیه هیأت و نجوم.»
7. کتابهای درسی از زوایای دیگری هم اهمیت دارد. یک مورد آن پیدایش زبان علم در ایران و ایجاد اصطلاحات است که از همان آغاز مطرح بود و می توان تحول آن را در کتابهای درسی برجای مانده از دوره قاجار دید. همین نیاز بود که چندین دهه بعد از آغاز تدوین کتابهای درسی، به تأسیس فرهنگستان منجر شد و این کار با نظم بیشتری دنبال شد.
8. یکی دیگر از فواید کتابهای درسی، ارزش آنها در باره تاریخ چاپ در ایران است. چنان که این آثار، مخصوصا آثار نظامی و پزشکی از نظر هنری هم جالب هستند. درست مانند کتابهای نجوم قدیم که نقاشی در آنها نهایت اهمیت را داشت، یا کتابهای عجایب المخلوقات، کتابهای نظامی درسی جدید و نیز پزشکی ها، از حجم قابل توجهی نقاشی استفاده می شد که برای ترسیم نقشه های نظامی یا آناتومی مورد استفاده قرار می گرفت.
@jafarian1964
میراث طبی ما در تمدن اسلامی، شامل طب یونانی، و در حاشیه آن طب اسلامی بود که شامل شماری حدیث اغلب نامعتبر می شد. این میراث، همزمان با ورود دانش طبی جدید، بسرعت از دور خارج شد، و در دارالفنون، طب اروپایی بر اساس متون جدید، تدریس و میان جامعه، مراکز درمانی ایجاد شد. به تدریج اندیشه ای در ذهن شماری از متفکران پدید آمد تا ریشه های طب جدید را در متون اسلامی جستجو کنند و ضمن اثبات علمی بودن دین، به احیای اعتماد به نفس مسلمانان کمک نمایند. ادبیات بهداشت اسلامی محصول این نگرش منبعث از روشنفکری مذهبی بود. به دنبال آن، در آثاری که در باره تمدن اسلامی یا عظمت اسلام نوشته می شد، چه کتاب و چه مقاله، به بیان این نظریه و مصادیق آن می پرداختند که آنچه در طب جدید آمده، پیش از این، در متون ما گفته شده است. نمونه ای که مکرر در این ادبیات آمده، همین است که شیطان وارده در برخی از روایات، همان میکروبی است که فرنگی ها شناخته اند. در این کتاب، ضمن بیان سوابق پیدایش این ادبیات، چند متن از متون ادبیات بهداشت اسلامی، از روشنفکران مذهبی، از جمله آثاری از دکتر امیر اعلم، تومانیانس، شیخ قاسم مهاجر، مبارکه ای، عبداللهی خوروش آمده است.
چند نکته در باره کتابهای درسی دوره قاجار
روز شنبه 16 دی ماه، نشستی در کتابخانه مرکزی دانشگاه داشتیم که مناسبت آن نمایشگاهی ازکتابهای درسی دوره قاجاری بود. بنده هم برای خیر مقدم و ورود به بحث، چند نکته ای را خدمت دوستان عرض کردم که به این شرح است:
1. توجه به کتابهای درسی از قدیم محل توجه بوده و این هوشیاری وجود داشته است که برای تعلیم و تربیت بهتر، باید به این موضوع توجه کرد. در این زمینه، دست کم از قرن پنجم به این سو، نوشته هایی وجود دارد که ما را در انتخاب کتابهای درسی کمک می کند. این بحث ضمن مباحثی که در باره «علم» مطرح می شده، و کتابهای ویژه ای که در این زمینه بوده، طرح می شده است. آثاری به عنوان آداب المتعلمین که همچنان در دسترس است، در همین زمینه نوشته شده است. این مسأله به بحث طبقه بندی علوم هم ارتباط دارد، این طبقه بندی، هم به اهمیت و ارزش علوم از نظر مسلمانان می پردازد، و هم مسأله تعلیم و تربیت و تقدم و تأخر آنها را مورد توجه قرار می دهد. این روشها معمولا بر اساس تسهیل آموزش، رعایت اهداف تعلیم و تربیت که اغلب هم دینی بوه، و این که طلبه از کجا شروع کند و چه کتابهایی را بخواند، دنبال می شد. یک رساله از این دست را با عنوان «تربیة الاولاد» از جلال الدین دوانی من چاپ کرده ام که در وبلاگم قابل دسترسی است، طبعا نمونه های دیگری هم دارد. رساله ای هم در باره کتابهای درسی قدیم در فرهنگ ایران زمین سال 23 منتشر شده که جالب است.
2. اما در عصر جدید، به اقتضای آموزش های نو که از فرنگ آمد، تحولی هم در کتابهای درسی پدیدار شد. ایجاد مدرسه جدید، کتاب جدید می طلبید و دارالفنون، نخستین مرکزی بود که این اقتضاء را داشت. شماری از استادان فرنگی و ایرانی، شروع به تألیف کتابهای درسی کردند. مسلما می توان گفت جنبش عظیمی در این زمینه پدید آمد و امروزه، صدها کتاب درسی میراث آن دوره است. اینها، هیچ سنخیتی با کتب درسی قدیمی ندارد، دلیلش هم این بود که مدرسه مروی که زمان قاجار بزرگترین مدرسه علوم دینی و قدیمی تهران بود، کنار گذاشته شد، و نه از درون آن، بلکه روبروی آن، مدرسه دارالفنون بنا گردید. آن زمان فکر می شد اینها چندان به هم ربطی ندارند، اما به تدریج، مشکلاتی در این زمینه پدید آمد.
3. می شود گفت یک جنبش عظیم علمی در زمینه کتابهای درسی پدید آمد که پایه علم جدید در ایران شد. در این زمینه طی سه دهه پایانی قرن سیزدهم و دو دهه اول قرن چهاردهم رخ داده که هنوز دامنه آن شناخته نشده است. می دانیم که کتابهای درسی مدرن همه چاپ نشده اند بلکه شمار زیادی از آنها همچنان خطی هستند. این نکته ای است که باید توجه داشت و باید همتی کرد تا این آثار شناخته شوند، گرچه همه ارزش چاپ کردن ندارند، اما به هر حال، این متن ها، تاریخ علم در کشور ماست و هنوز جای کار فراوان دارد. در نخستین مرحله باید یک کتابشناسی دقیقی از این آثار صورت گیرد. این کتابها، حاوی اطلاعات خوبی در زمینه شکل گیری علم جدید در ایران هستند.
4. نکته دیگر حمایت دستگاه قاجاری از روند رشد علم جدید و تألیف کتابهای درسی است. معمولا روی این نکته تأکید می شود که ناصرالدین شاه، پس از سالهای نخست، به تدریج، هم نسبت به اعزام دانشجو به خارج و هم تقویت دارالفنون تردید کرد و اثر منفی هم گذاشت، اما با این حال، وقتی ما مقدمه این کتابهای درسی را در آن سالها می بینیم، در می یابیم که حمایت جدی پشت سر اینها بوده است. البته که کار دولت ها همین بوده و دولت قاجار هم شرایط جدید را توجه داشت. به هر حال، دوره اول مدارس و تغییرات نظامات آموزشی و ترویج کتابهای درسی جدید، نوعی حمایت ویژه را می طلبید و با توجه به این که در نظام شاهی، نقطه محور خود اعلیحضرت بود، طبیعی بود که در آن مداخله کند و نامش هم در مقدمه این کتابها بیاید.
5. معمولا گفته می شود که اصلاحات در ایران از زمینه های نظامی یا به عبارتی شکست های نظامی ما در جنگهای ایران و روسیه آغاز شده و در نخستین مرحله، ما کتابهای درسی نظامی تدوین کرده ایم. این حرف درست است و ما در حوزه درسی و آموزشی، حجم بسیار بسیار بالایی از جزوات و کتابهای آموزشی و درسی در این زمینه داریم. این قبیل آثار معمولا ترجمه آثار فرنگی بود و بسیار منظم و مبوب، همراه با نقشه ها و اشکال آموزشی بود. اما همان کتابها، حاوی بخش های مهمی در باره دانش فیزیک و شیمی و حتی پزشکی بود که این مورد اخیر مورد نیاز هم و البته نظامیان هم بود. (ادامه در پایین 👇👇)
@jafarian1964
6. نکته دیگر این است که شماری از کتابهای درسی این دوره، جزوات استادان فرنگی بود که به فارسی ترجمه می شد. در این زمینه هم نوشته های فراوانی دارد. برای مثال می توان از کتتاب پاتولوژی از دکتر کریزل فرانسوی که در سال 1308که از کتابهای درسی دارالفنون بوده، یاد کرد. مترجم آن میرزا رضا دکتر است. (نسخه مرعشی، 277). به واقع، در یک دوره، متون درسی فرنگی ها، به صورت تألیف یا تدوین جزوات درسی از تدریس آنها اهمیت داشت. به تدریج آثاری بین تألیف و ترجمه پدید آمد و در نهایت به سمت تألیف پیش رفت. کتاب قانون ناصری میرزا عبدالغفار، نمونه ای از ترکیب ترجمه ـ تألیف است که نویسنده به تفصیل از منابع خود که در این کتاب آورده، یاد کرده است. او در مقدمه قانون ناصری و این که چرا تألیف این کتابش طول کشیده می نویسد: « سبب انقضای مدت مدیده در تالیف کتاب آن است که حقیر همه روزه مباحثات چند در مدرسه مبارکه داشتم، از اصول ریاضی و جغرافی و ضمنا لغت انگلیسی را با قلیلی از ایطالی بر لغت فرانسه قدیم خود ملحق ساختم، و علاوه بر کتبی که سابق ترجمه و تالیف نموده بودم، در عرض این مدت چند کتاب نیز برای متعلمین خود نوشتم؛ از قبیل علم مثلثات مستقیمه... و علم نقشه کشی و مساحت و تسطیح و علم جغرافی. و هر وقت مجالی به چنگ می آوردم، مشغول به این کتاب می شدم، و لهذا سه سال به طول انجامید، و به تکافی آن کتابی شد کامل و شامل جمیع مسائل کلیه و جزئیه هیأت و نجوم.»
7. کتابهای درسی از زوایای دیگری هم اهمیت دارد. یک مورد آن پیدایش زبان علم در ایران و ایجاد اصطلاحات است که از همان آغاز مطرح بود و می توان تحول آن را در کتابهای درسی برجای مانده از دوره قاجار دید. همین نیاز بود که چندین دهه بعد از آغاز تدوین کتابهای درسی، به تأسیس فرهنگستان منجر شد و این کار با نظم بیشتری دنبال شد.
8. یکی دیگر از فواید کتابهای درسی، ارزش آنها در باره تاریخ چاپ در ایران است. چنان که این آثار، مخصوصا آثار نظامی و پزشکی از نظر هنری هم جالب هستند. درست مانند کتابهای نجوم قدیم که نقاشی در آنها نهایت اهمیت را داشت، یا کتابهای عجایب المخلوقات، کتابهای نظامی درسی جدید و نیز پزشکی ها، از حجم قابل توجهی نقاشی استفاده می شد که برای ترسیم نقشه های نظامی یا آناتومی مورد استفاده قرار می گرفت.
@jafarian1964
نسخه های موجود از کتاب سليم بن قيس و نسخه های اوليه از کتاب سليم (2)
سندهای کتاب های حديثی متقدم، مانند بصائر الدرجات، کافی کليني، الغيبه نعماني، آثار شيخ صدوق و ديگر آثار حديثی متقدم به سليم بن قيس همواره با يک سند نيست. هم طرق آن مختلف است و هم در صدر سندها راویان از سليم و يا ابان بن ابی عياش در همه جا يکسان نيستند. ممکن است تصور شود اينها سندهای متفاوتی اند به متن واحد که در اختيار محدثان قديم اماميه قرار داشته. يا حتی ممکن است تصور شود که تحريرهای متفاوتی از کتاب سليم با راويان متفاوتی وجود داشته و اين سندها اشاره به اين تحريرهای متفاوت دارند. در مورد برخی از اين سندها حتما چنين است. به طور نمونه ما می دانيم که ابن ابی زينب نعماني متن کتاب منسوب به سليم را، احتمالا در بيش از يک تحرير در اختيار داشته. اما اين در همه جا صادق نيست. مثلا کليني ظاهرا اساسا متن کتاب سليم را نداشته و تنها چند روايتی از آن را بر اساس متون واسطه نقل می کند. علت تفاوت سندهای او همين است نه اينکه او به چند تحرير متفاوت کتاب سليم دسترسی داشته يا اينکه کتاب سليم به قدری شهرت داشته که او با سندهای متفاوتی آن را نقل می کرده. همين وضعيت در مورد ابن بابويه صدوق نيز صادق است.
تا سده ششم قمری کمتر کسی به متنی از کتاب سليم به صورت متنی مستقل دسترسی داشت. تمام آنچه در کتاب های حديثی از او ديده می شد برخاسته از روايات راويان متقدم با طرق مختلف به سليم بن قيس بود. تعدادی از اين روايات حتما تا قبل از آغاز سده چهارم سابقه ای در آثار حديثی داشت. اما تعداد زيادی هم از اين احاديث بعدا با تنظيم سندهایی بر اساس سندهای اصلی و از طريق ترکيب اسانيد با اجازات و شيوه تعويض سندها با متن هایی پيشنهادی به نام سليم در کتاب ها نقل می شد.
در سده ششم نسخه ای از کتاب سليم تنظيم شد که امروزه نسخه معروفتر کتاب سليم را تشکيل می دهد. در اين تحرير سه کار مهم صورت گرفت:
1- مقدمه ای جديد حاوی داستانی درباره روند تنظيم کتاب سليم و سپردن آن به ابان و سپس عمر بن اذينه در آغاز کتاب قرار گرفت. در اين تحرير مقدمه ای مختصر که دست کم در يکی از نسخه های قديم کتاب سليم وجود داشت بازنويسی و به صورت داستانی بلند تنظيم شد. همچنين در آغاز اين مقدمه چند سند ترکیبی به شیخ طوسی ارائه شد. شيخ طوسي البته کتاب سليم و روايات مختلفی از آن را می شناخت اما اين نسخه ربطی به زمان او نداشت. او احتمالا اصلا کتاب سلیم را به شکل مستقل در اختیار نداشت تا آن را بخواهد مستقلا در يک نسخه روايت کند.
2- يکی از تحريرهای قديم کتاب سليم در تحرير جديد به کار گرفته شد اما مواد زيادی منسوب به سليم که در کتاب های حديثی از سليم روايت شده بود به آن اضافه شد. اين مواد جديد گاهی تماما و به شکل مستقل در اين تحرير جا گرفت و در موارد ديگری تحريرهای تازه ای از آن روايات در متن جديد تدوين شد که شامل مطالب تازه ای بود. گاهی اين روايات منابع قبلی در لا به لای مطالب نسخه قديم سليم که اصل نسخه جديد را تشکيل می داد قرار گرفت.
3- تعدادی از احاديث و خطب و کلمات منسوب به حضرت امير (ع) و يا مطالبی از ائمه ديگر شيعه در قالب روايات سليم و يا ابان در تحرير جديد جای گرفت. اين مطالب در منابع حديثی قديمتر هيچگاه منسوب به سليم روايت نشده بود.
اين تحرير جديد کتاب سليم که در سده ششم قمری صورت گرفت در همان دوران از سوی کسانی مانند طبرسي نويسنده الاحتجاج مورد استفاده قرار گرفت. اين تحرير در واقع نوعی بازسازی متن سليم بر اساس روايات او در تحرير قديم و همچنين روايات او در کتاب های حديثی به اضافه مقداری مطالب جديد بود که برای نخستين بار به سليم نسبت داده می شد و البته مواد آن از آثار حديثی قديمتر گرفته شده بود. این بازسازی نخستين بازسازی کتاب سليم نبود. پيشتر هم مثلا در سده چهارم اين اتفاق افتاده بود. يکی از اين بازسازی ها در اختيار نعماني، نويسنده الغيبة بود.
در چاپ آقای انصاری از کتاب سليم که بسيار خوب تنظيم شده بخشی به مستدرکات اختصاص يافت. تلاش آقای انصاری اين بود که آنچه به نام سليم در منابع حديثی مختلف نقل شده اما در نسخه مشهور سده ششم قمری و يا ديگر تحريرهای موجود از کتاب سليم موجود نيست در پايان کتاب به عنوان مستدرکات کتاب سليم به آن افزوده شود. اين نمونه ديگری از بازسازی کتاب سليم است. رواياتی که به عنوان مستدرکات به متن کتاب سليم در این چاپ افزوده شد مجموعه متنوعی را تشکيل می دهد. اين روايات متن هایی هستند که به تدريج در سنت های مختلف به نام سليم روايت می شدند. اينکه "اصل" اوليه و کهنترين تحرير کتاب سليم دقيقا چه بوده را در نوشته ای ديگر به بحث خواهيم گذاشت.
https://t.me/azbarresihayetarikhi
کتاب سليم بن قيس و ماهيتش (مباحث سليم 8)
آخرين نظريات درباره کتاب ارزشمند سليم بن قيس عموما اين است که کتاب دارای هسته اوليه ای است که متعلق به اوائل سده دوم قمری است که ذیل نام مستعاری (تحت عنوان سليم بن قيس) در ميان شيعيان شهرت داشته. عده ای معتقدند خود سليم وجود خارجی داشته اما اين کتاب از او نيست و صرفا ذيل نام او منتشر شده (و بنابراين بايد دنبال نام واقعی مؤلف بود) و برخی ديگر کلا نام سليم بن قيس را ساختگی می دانند و معتقدند اين کتاب تنها به نام او منتشر شده. البته از قديم هم کسانی بوده اند که اين کتاب را حقيقتا تأليف و مجموعه ای از روايات سليم بن قيس می دانستند و او را شخصيتی حقيقی با وجودی تاريخی قلم می برده اند.
برخی از محققان معتقدند تحرير/ تحريرهای موجود را بايد گسترش يافته آن هسته اوليه دانست که از ديرباز به عنوان کتاب سليم شناخته می شد. آنچه من در طی يادداشت هایی که تاکنون منتشر شده و بعد از اين ان شاء الله به شرط عمر و توفيق در حد پیشنهاد مطرح می کنم اين است:
اينکه سليم بن قيس وجود خارجی داشته يا نه را نمی دانيم. اگر وجود خارجی داشت طبعا از او نام بيشتری در منابع می شنيديم. اما بعيد هم نيست که حقيقتا چنين شخصيتی وجود داشته؛ خاصه که چند روايتی محدود از او در منابع کهن نقل شده. اينکه از چه زمانی آنچه را هسته اوليه کتاب سليم می توان خواند به نام سليم شهرت يافته معلوم نيست. اين احتمالا به اواخر سده سوم و اوائل قرن چهارم بر می گردد. قبل از آن صرفا رواياتی از ابان بن ابی عياش از سليم (و يا حتی بدون وساطت ابان) در منابع نقل می شد. آن روايات ربطی به آن هسته اوليه ای که از آن سخن می گوييم ندارد. آن هسته اوليه که در واقع ريشه اش به چند هسته اوليه و مختصر ضد اموی در دوره اواخر امویان می رسيد در ميان شيعيان از دیر باز نقل می شد منتهی نامی از سليم به عنوان راوی آن هسته وجود نداشت. آن هسته های اوليه بسيار مختصر بود و بيش از آنکه به نام يک راوی شهرت يافته باشد مجموعه ای متون تبليغی و ضد اموی بود که حاوی روايات و مکتوباتی منسوب به امير المؤمنين و مطالب ديگران بود. از نيمه سده سوم قمری "اصل" ی به سليم بن قيس نسبت داده می شد. آن "اصل" شامل رواياتی بود که ابان از او روايت می کرد. به تدريج آن هسته های اوليه را هم با همين سند با اضافه کردن مطالبی در لا به لای متون با نام سليم نقل می کردند. اين تقريبا به اوائل سده چهارم بر می گردد. در طول سده چهارم "کتاب سليم" گسترده تر شد و از آن تحريرهای مختلفی هم فراهم گردید. هر چه هست در سده چهارم کتاب سليم و تحريرهای مختلفش به تدريج شهرت زيادی پيدا کرد. در واقع تعداد رواياتی که با سند ابان از سليم در سده چهارم نقل می شد رو به افزايش بود؛ به ويژه اينکه تعدادی از روايات قديم سليم که اساسا ربطی به آن هسته های اوليه نداشت به تدريج از کتب و اصول اوليه حديثی شيعه کشف می شد و به تحريرهای جديد در سده چهارم اضافه می شد. منتهی آنچه امروزه به عنوان کتاب سليم معروف است، با وجود تفاوت تحريرهای مختلف آن همگی به سده ششم قمری مربوط می شود. در اين دوره بود که به ويژه در يکی از اين تحريرها که در حلّه فراهم شد بيشتر روايات قديم و تحريرهای سده چهارم در کنار مطالب افزوده ای ديگر اينجا و آنجا در متن کتاب اضافه شد و گردآمد. در اين کار تعدادی از روايات منابع ديگر هم که قبلا با نام سليم روايت نشده بود تحت عنوان سليم به متن کتاب افزوده شد. کار مهم در اين دوره اضافه شدن داستان روايت کتاب از سوی عمر بن اذينه و ابان و داستان واگذاری کتاب از سوی سليم به ابان در آغاز متن جديد بود. در تحريرهای سده چهارم از اين کتاب که مثلا در دسترس نعماني بود اين مقدمه و داستان با اين تفصيل وجود نداشت.
هر چه هست هسته/ هسته های اوليه کتاب سليم که چند برگی بيش نبوده از مهمترين اسناد بازمانده از شيعه در سده اول و اوائل سده دوم قمری و باورهای آنان است و نشان می دهد که عقايد شيعيان درباره امامت و باور منفی آنان نسبت به ديدگاه حاکم بر سقيفه و به ويژه دستگاه خلافت امويان از همان سده اول در ادبيات آنان ظهور و بروز داشته است.
https://t.me/azbarresihayetarikhi
7- برخی از محققين معاصر فرض کرده اند که آنچه در کافي کليني و مابقی روايات از برقي می بينيم تحریر تحول/ اصلاح يافته همان يک روايتی است که برقي در المحاسن نقل کرده بوده بی آنکه اشاره ای در آن به دوازده امام بشود. در واقع از نظر اين محقق محترم روایت در تحرير کليني و صدوق با توجه به تحولات دوران غيبت بازسازی شده و نام دوازده امام به روايت برقي افزوده شد. اين احتمال از يک جهت می تواند ضعيف قلمداد شود: چند نکته در اين روايت و از جمله نوع تعبير "قائم" برای تک تک ائمه که در اين تحرير ديده می شود (به صورت "القائم بأمر...") با تحولات اعتقادی دوران کليني و بعد از او سازگار نيست و با دوران قبل از حدود سال 290 ق متناسب است؛ زمانی که هنوز مفهوم "قائم" در اشاره خاص به امام دوازدهم (عج) کاملا در جامعه اماميه تثبيت نشده بود. در واقع اين با دوران محمد بن الحسن الصفّار (د. 290 ق) تناسب بيشتری دارد. آيا محتمل است که اين تحرير از حديث را صفّار تنها به طور "شفاهی" از برقي شنيده باشد؟
https://t.me/azbarresihayetarikhi
در یکی از غزل های این کتاب، واژۀ « خُورَم » را مشاهده نمودم. این واژه ریختِ دیگری از واژۀ خُرّم است و به همان معناست. این هم یکی از مصادیق گونۀ محلیِ زبانِ شاعر است و مصحّح این اثر نباید آن را با واژۀ خرّم جایگزین کند اگر چه نه وزن و نه معنی خللی نمی یابد. مرحوم دهخدا واژۀ خُورَم را در لغتنامه آورده و آن را به «خُرّم» هم معنی نموده ولی برای آن شاهدی از نظم یا نثر نیافته است. اگر محقّقی با بنیاد لغتنامه ارتباط دارد می تواند این بیت را به اعضای بنیاد معرّفی کند.
در تصویر بالا، از واژۀ «جمیدی» استفاده شده که به معنای «جُمادی» است. پیشتر نیز نمونه ای از استعمال این واژه در نسخه ای دیگر، در گروه مطرح شده بود.
سلام علیکم؛ دو واژۀ مورد نظر در این تصویر همانطور که اعضای محترم گروه به درستی خوانده اند، «الأئمة» و «الأعمی» است. در مورد این شیوه از کتابت الف و لام، بنده سابقاً نکته ای را در همین گروه یادآور شدم که ملاحظه می فرمایید.
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com