کهن ترین نسخه های منابع شیعه (2):
(تهذیب الأحکام)
ابو جعفر محمّد بن حسن طوسی (460 هجری)
پیش از این وعده دادیم کهن ترین نسخه های میراث مکتوب شیعه را سلسله وار به دوستان پژوهشگرم معرفی کنم. در این نوشتار به یکی از نسخه های بسیار نفیس کتاب «تهذیب الاحکام» شیخ طوسی می پردازم. این نسخه متعلق به کتابخانۀ ملی فرانسه است و تصویر آن به لطف جناب حجة الاسلام و المسلمین آقای سید محمّد رضا سیستانی (دام فضله العالی) برای بنده دستیاب شد که از همين جا مراتب تشکر و امتنان خود را ابراز مي دارم. بعدها دیدم جناب آقای حسن انصاری (دام توفیقه) گزارشی سریع از وجود این نسخه در یادداشت های خود داده اند ولی از آنجا که این نسخه دارای مزایای بسیار زیادی است و خطوط بسیاری از علمای شیعه بر روی آن آمده لازم دیدم تا نکاتی کوتاه دربارۀ این نسخه و وجوه نفاست آن بنویسم.
.
کاتب این نسخه شخصي به نام (ابو جعفر يحيى بن احمد بن حسين حلی) است. وی این نسخه را ـ که حاوی جزء اول کتاب تا پایان کتاب الصلاة می باشد ـ را در شعبان (سال 569 هجری) کتابت کرده است. نسخه از جهات متعددی چون تاریخ، قرائات، سماعات و اصالت، نفیس و بس ارزشمند می باشد. کاتب ظاهراً از علما و فقهای حله بوده؛ از او نسخۀ ای از کتاب «النهایة في مجرّد الفقه والفتوی» شیخ طوسی نيز بر جای مانده که آن را در سال 585 ه کتابت کرده است، این نسخه در مدرسۀ باقريه در مشهد مقدس به شمارۀ (403) نگهداری می شده [مجلة تراثنا، ج 26، ص 145] که بعدها به کتابخانۀ آستان قدس رضوی منتقل شده و الان به (شمارۀ 17581) در آن کتابخانه حفاظت می شود [فهرست آستان، ج 21، ص 1629]. روی این نسخه تملکات و قرائات بزرگان علمای حله آمده است.
همین نسخه را مرحوم شیخ آقا بزرگ در «طبقات أعلام الشیعه» آورده ولی با تصحیف نام مؤلّف و اضافاتی در نسخه شناسی؛ او نام کاتب را این گونه ذکر کرده (يحيى بن احمد بن الحسين بن حامد). ولی تاریخ پایان جزء اول را محرّم 508 ضبط کرده که باید تصحیف از تاریخ 568 باشد. بعد از آن آورده که این نسخه بعد از فوت کاتب فروخته شده سپس فرزند کاتب آن را خریداری کرده و نام این فرزند را این چنین نوشته: (ابو جعفر بن يحيى بن احمد بن ابی القاسم ابن حامد) و این کار بعد از وفات کاتب در صفر 585 صورت پذیرفته [الثقات العیون في سادس القرون، ص 337]. از این عبارت به خوبی واضح است که کاتب این نسخه را برای خود کتابت کرده بوده و تا پایان عمر هم نسخه در حوزۀ تملّک او بوده است؛ و این به این معناست که او یک کاتب صِرف نبوده و نسخه را برای کسب درآمد ننوشته است بلکه برای استفادۀ خودش بوده. چنانچه بعد از او همین نسخه در سنت قرائات و سماعات امامیه باقی مانده و دست به دست در تملّک فقهای حله قرار گرفته و توسط محمّد بن محمّد بن یحیی بن حسن بن سعید حلی در سال 693 هـ تصحیح و مقابله شده است.
ظاهراً این نسخه اقدم نسخه های تاریخ دار کتاب تهذیب به شمار می آید.. و حتی نسخه ای را که حضرت حجة الاسلام آقای سید محمد جواد شبيری (دام فضله العالی) در دانشنامه جهان اسلام (ج ۸ ص ۶۹۹) از کتاب تهذیب با تاریخ کتابت ۵۷۵ هجری قمری در کتابخانه آية الله گلپايگاني در قم به آن اشاره فرموده اند که هم قرن نسخۀ ماست (و اگر چه 6 سال جدید تر است) در واقع متعلق به قرن یازدهم هجری است و بنده شاید 15 سال قبلتر این نسخه را از نزدیک در آن کتابخانه دیدم و خود از آن تصویری تهیه کردم، به احتمال قوی تاریخ مذکور متعلق به نسخۀ است که نسخۀ ما از روی آن کتابت شده است و کاتب بعینه آن را به نسخۀ خود منتقل کرده است.
روی نسخه فرانسه فعالیت های متعددی از قرائات، سماعات، مقابلات و تعالیق مهم و متعددی ثبت و ضبط شده؛
یکی از این سماعات متعلق به (محمّد بن عبد المطلب حلی) است؛ گواهی مجالس سماع او از اول نسخه تا پایان آن در هامش به یک خط و با الفاظی چون: « بلغ سماعاً عني أیّده الله تعالی» و «بلغ سماعاً» دیده می شود، وی در پایان نسخه هم بلاغ انهاء مجالس سماع را نوشته. لازم به ذکر است صاحب بلاغ فرزند سيّد عميد الدين عبد المطلب بن محمّد بن علي بن اعرج حسينی (681 ـ 754 هـ)، خواهر زادۀ علّامۀ حلّی و مجاز از او وصاحب كتاب «کنز المطالب في حلّ مشكلات القواعد» است. تملّکات او را به همین خط بر روی چند نسخۀ خطی کهن در آستان مقدّس امیر المؤمنین (علیه السلام) دیده بودم.
ایرادهای چاپ جدید کتاب کافی کلینی
با وجود تلاش های ستایش برانگیزی که در چاپ چشم نواز و زیبای کتاب کلینی از سوی دار الحدیث صورت گرفت متأسفانه این چاپ هم همانند چاپ های قبلی این کتاب همچنان چاپی است غیر انتقادی. سازواره اختلافات نسخه ها در پاورقی ها مستقل از توضیحات تکمیلی و دیگر بخش های پاورقی ها قرار نگرفته و بنابراین کار را برای بررسی نسخه بدل ها مشکل می کند. پاورقی های توضیحی درباره مباحث متنی و لغوی و شروح را می بایست اگر حتی ضروری می بود به آخر هر مجلد منتقل می کردند و از ذکر آنها در پاورقی ها و آن هم آمیخته با نسخه بدل ها احتراز می کردند. علاوه بر این، بحث های سندی و تصحیح اسانید گرچه خوب و دقیق است و از تحقیقات ارزشمند دوست ما دانشمند محترم جناب آقای سید جواد شبیری در آن بهره گرفته شده اما خوب بود اشکالاتی که در تمامی نسخه ها و یا مهمترین نسخه ها دیده می شود را در متن حفظ و توضیحات و اصلاحات مرتبط را به آخر هر مجلد منتقل می کردند. مهم این است که نسخه بدل های اختلافات در نام ها و اسانید به وضوح در پاورقی ها و در بخش سازواره انتقادی قرار می گرفت.
اما به نظر من مهمترین اشکال این چاپ این است که در آن نظامی برای تخریج احادیث وجود ندارد. متأسفانه به دلیل عدم آشنایی با تاریخچه حدیث شیعی و اهمیت موضوع تخریج که به خوبی مورد توجه علمای اهل سنت و مصححان کتاب های حدیثی سنی قرار دارد در سال های اخیر تخریج احادیث در کتاب های شیعی تنها موجب حجیم کردن پاورقی ها و پر برگ کردن کتاب هاست و لا غیر. در تخریج باید به طرق متفاوت یک حدیث و حلقه های مشترک و زنجیره ها و کیفیت تکثیر سندها و یا تعویض سندها توجه داشت و عامل استخراج نویسی در کتاب های قدما را با فرایند تخریج روشن کرد. ذکر اینکه حدیثی در جای دیگر کافی و یا منبع متقدم دیگری نقل شده بدون آنکه ارتباط سندی آن نقل ها با نقل در حدیث مورد نظر مورد توجه قرار گیرد چه فایده ای می تواند داشته باشد؟ در چاپ جدید کافی متأسفانه این موارد همه جا به دقت دنبال نشده و فرصت مهمی دیگر بار برای ارائه تخریجات کتاب کافی از بین رفته است.
در مقابل در این چاپ و بسیاری کتاب های دیگر شاهد آن هستیم که در تخریجات حدیثی در کتاب کافی و یا محاسن به نقل آن حدیث در منابع متأخر ناقل از همان کتاب ها پرداخته می شود و یا منابع احادیث مشابه که سنداً و متناَ با حدیث مورد نظر اختلاف دارند ذکر می شود (که تنها به کار شواهد می آید و نه تخریج). شواهد جمع کردن غیر از کار علمی تخریج حدیث است که اهمیتی اساسی برای شناخت ما از طرق احادیث دارد. متأسفانه بیشتر مصححان فرق میان این دو را در نظر نمی گیرند. به ویژه با سی دی های حدیثی و دستیابی های دیجیتالی باید پرسید فایده این نوع شواهد یابی ها چیست؟ طبیعی است که تخریج حدیث اهمیت فوق العاده ای برای شناسایی سنت های مختلف نقل یک حدیث و بررسی اختلافات متنی و سندی آن دارد. در تصحیح جدید کافی به این نوع مسائل به صورت حاشیه ای و نه نظاموار توجه شده و متأسفانه کاری ناقص ارائه شده و به صورت دقیق و سیستماتیک این نوع مسائل مورد توجه قرار نگرفته و تخریج ها و نقل اختلافات به شکل ناقصی منعکس شده است.
در مورد نقل منابع متأخر البته ذکر نقل یک حدیث به نقل از کافی در کتابی مانند وسائل الشیعه که در روایات فقهی است البته برای فقیهان می تواند مفید باشد؛ به شرط آنکه باب حدیث هم ذکر شود تا معلوم شود آن حدیث را فقیهان در چه ابوابی بعدها مورد توجه قرار دادند. متأسفانه به طور کلی ذکر باب برای این نوع احادیث در چاپ های کتابهای حدیثی مورد توجه قرار نمی گیرد. بسیار مناسب است که فی المثل اگر حدیثی در کافی نقل شده و بعداَ شیخ در تهذیب هم آن را نقل کرده معلوم شود که شیخ آن را در چه بابی و با چه اختلافی در سند و متن نقل کرده است. این موارد در چاپ جدید کافی به شکل نظامواری دیده نمی شود.
در سال های اخیر از معدود کتاب هایی که دیدم تا اندازه زیادی به شکلی مفید در زمینه تخریج حدیث در آن کار شده کتاب بصائر الدرجات است که آن را مرحوم آقای موحد ابطحی چاپ کرده است. در آن چاپ البته اشکالات دیگری و از جمله عدم توجه به اختلاف نسخه های مختلف بزرگ و کوچک بصائر و عدم توجه به تمایز نسخه ها از لحاظ اهمیت تاریخی و مشخص نشدن این نوع مطالب در پاورقی ها وجود دارد که چاپ آن کتاب را هم بار دیگر و البته به شکل انتقادی ضروری می کند.
@barrasihayetarikhi
دوازده نکته درباره اصالت كتاب كافي
مقاله اي را امروز دوستي فرستاد درباره تشکیک در اصالت كتاب كافي نوشته آقايي كه از نوشته اش پیدا است اهل اطلاع نیست. من معمولاً قصد پاسخگویی به هر نوشته ای را ندارم. اینجا به این نوشته پاسخ می دهم چرا که بحث مربوط است به اصالت کتاب کافی که مهمترین کتاب شیعه امامیه است.
نویسنده بر اساس چاپ دار الحدیث قم از کتاب کافی این بحث را مطرح کرده که بخش بسیار زیادی از احادیث کتاب کافی در سه کتاب تهذیبین و فقیه نیامده و یا اگر متن حدیث ها آمده اما به نقل از کلینی نقل نشده است. نویسنده به چند نکته توجه نداشته است:
۱- سنت نقل در کتاب های حدیثی قدما بیشتر بر اساس سنت نقل استخراج بوده است یعنی متن حدیث را با سندی نقل می کرده اند که تنها صدر سند را شامل می شده اما ذیل سند را از شیخ و یا شیخ شیخ منبع واسطه نقل می کرده اند. بنابراین تعداد زیادی از نقل های کلینی در کتاب های سه گانه فوق آمده اما نام کلینی و مشایخ کلینی در آنها دیده نمی شود.
۲- نکته دوم اینکه نوع منابع کتاب های فقیه و تهذیبین با کافی فرق می کند. هر کدام از این کتاب ها منابع خاص و مهمتر از آن به دلائل مختلف شیوه های نقل مخصوص به خود را داشته اند. بنابراین روشن است که کافی همه جا به کار آن سه کتاب دیگر نمی آمده.
۳- کتاب کافی در عصر ابن بابویه و تألیف کتاب فقیه به ویژه در خراسان هنوز شهرت لازم را پیدا نکرده بود. این مطلب را در کتابم درباره امامت و غیبت (چاپ بریل مختصرا توضیح داده ام). بنابراین مبنای شیخ صدوق نقل از کلینی نیست گرچه از کتاب کلینی به شکل های مختلف خیلی بهره مند بوده است.
۴- در مورد تهذیبین اصلا قضیه فرق می کند. در واقع کتاب های تهذیبین با امعان نظر به کتاب کلینی و بر اساس آن نوشته شده، گرچه در بسیاری موارد به ویژه از حدود جلد دوم به بعد نقل مستقیم از کلینی با سند کمتر می شود. اما روشن است که او حتی در مواردی که سندش متفاوت است حدیث را از روی کتاب کافی بردشته است.
۵- کتاب های فقیه و تهذیبین کتب های فقه اند و کافی کتاب حدیث. به همین سبب نوع تدوین آنها با کافی متفاوت است. در کافی بسیاری از احادیث ابواب فروع به درد استنباط فقهی نمی خورد. یعنی شامل نکته ای نیست که یک فقیه در مقام ارائه فتاوی بدان نیاز داشته باشد. اما کتاب فقیه کتاب فتواست. بنابراین در بسیاری موارد ابن بابویه در فتاوی تنها به نقل فتاوی پدرش بسنده کرده و یا فقه مشهور امامیه را نقل کرده بدون اینکه نیازمند به استناد به احادیث باشد. آنجا هم که احادیث را بدون سند کامل و یا بدون استناد به مشیخه آخر کتاب نقل کرده به این سبب بوده که احادیث را در کانتکست بحث فقهی نقل کرده و شهرت آنها جایی برای نقل سند باقی نمی گذاشته.
۶- تهذیبین اساساً برای اهداف دیگری نوشته شده اند. این دو کتاب کتاب های فقهند و مستندات فقه امامیه را بیان می کنند. دست کم قصد اولیه شیخ در تهذیب این بوده. بعدا البته نظرش تغییر می کند و به بیان و نقل احادیث در طی کتاب اهتمام بیشتری مبذول می دارد. منتهی باز در چارچوب ابواب و اهداف فقه و نه لزوماً ابواب احادیث و اهداف کتاب کافی. درست است شیخ می گوید احادیث متفق و مختلف را در کتابش نقل کرده اما مقصودش احادیث مورد استناد فقهای امامیه است، آنجا که احادیث در زمینه فقه شیعه مورد اتفاقند و معارضاتی ندارند و یا محل اختلافند و دارای احادیث معارض. در استبصار هم که روشن است قصد اصلیش تنها بحث در مختلف الاخبار است. بنابراین قصد شیخ نقل همه احادیث فقهی با مضامین تکراری در همه جا نیست. کافی قصدش نقل احادیثی بوده که از دیدگاه او معتبر بوده و لو اینکه متن و یا مضمونش تکراری باشد اما سند فرق کند چرا که می خواسته دست کم در ابواب فروع همه احادیث معتبر از دیدگاه خودش را نقل کند اما تهذیبین کتاب فقه اند.
۷- برای بحث علمی در خصوص اصالت متن ها فقط ملاک وجود نسخه های قدیمی و یا اجازات و سماعات قدیمی نیست. اجماع میان همه نسخه ها (طبعاً اختلافات محدود قابل مسامحه است) و مبتنی بودن نسخه های متأخر بر نسخه های متقدم و لو آن نسخه های متقدم در دسترس ما امروزه نباشند هم باید مورد توجه قرار گیرد. کتاب کافی نسخه کم ندارد و این نسخه ها گرچه بسیاریشان از سده یازدهم به بعدند اما هم میانشان اتفاق هست و هم اینکه مبتنی بر نسخه های کهنتری هستند که ریشه همه به یک نسخه مادر واسطه نمی رسد. (ادامه...)
(ادامه از پست قبلی...) وانگهی کتاب هایی که از دوره قبل از سده یازدهم داریم از کافی نقل حدیث می کنند. طبیعی است که مجموع این نقل ها همه کتاب احادیث کتاب کافی را پوشش نمی دهد اما این به معنای عدم اصالت احادیثی نیست که در کافی نقل شده اما در منابعی مانند ابن طاوس و یا علامه نقل نشده اند. فرض اینکه تمام و یا قسمت زیادی از این احادیث دسته دوم را عده ای در فاصله میان علامه و شهید اول و سده یازدهم ساخته و در نسخه های مختلف و پراکنده آن زمان کتاب کلینی جاسازی کرده باشند فرض قابل اعتنا و معقولی نیست و مؤرخانی که بر روی اصالت متون کار می کنند این نوع احتمالات را جدی نمی گیرند. علت اقبال علامه و یا فقیهان دیگر به فقیه و به ویژه تهذیبین همین ماهیت فقهی بودن این کتاب ها در مقایسه با کتاب کافی است.
۸- اتفاقاً وجود همین تعداد احادیث کافی در کتاب های بعدی که از آنها هم نسخه های بسیار موجود است خود دلیلی است روشن که در طول قرون نسخه های کافی در اختیار علما بوده و آنها بدون نوعی پیش فرض قبلی و تبانی احادیث ابواب مختلف کتاب کافی را نقل کرده اند. برای اصالت کتاب کافی لازم نیست همه احادیث همه ابواب عینا در منابع بعدی نقل شوند. از نقطه نظر یک مؤرخ وجود همین میزان به دلیل پراکندگی جغرافیایی و تنوع ناقلان در بستر زمانی طولانی کافی است تا برای اثبات اصالت متن کتابی مانند کتاب کافی به کار آید. بنابراین وجود تبانی و قصدی از پیش تعیین شده منتفی است. به ویژه اینکه برای جعل باید همیشه انگیزه ای را در پشت سر دید. انگیزه جعل گسترده احادیث فقهی واقعاً چیست؟ روشن است که طبیعت موضوعات فقهی همانند موضوعات اختلافی عقیدتی که برای هویت فرقه های مختلف سرنوشت سازند نیست و بنابراین طبیعت آنها با هم فرق می کند.
۹- وجود نسخه های کهن از کتاب کافی و اصالت آنها ولو آنکه تعدادشان کم هم باشد و تعداد متوسط ابواب و احادیث در آن بخش هایی که از آنها نسخه های کهنه ای در اختیار است می تواند مؤرخان را نسبت به اصالت مابقی کتاب ها و ابواب و شمار و تعداد کلی احادیث کافی به اطمینان برساند. علاوه بر اینکه تعداد ابواب کتاب کافی را مصادر رجالی و فهرستی قدیم مورد توجه قرار داده اند (گرچه گاه به دلیل تفاوت نحوه تقسیم بندی کتاب های کافی در نسخه ها عناوین و شمار کتاب ها متفاوت گزارش می شده).
۱۰- علاوه بر همه اینها تعداد بسیار زیادی از احادیث کتاب کافی به نقل از کلینی در غیر کتاب های تهذیبین و فقیه در کتاب هایی مانند آثار دیگر ابن بابویه و شیخ و ابن قولویه و نعمانی و بسیاری دیگر از قدما که از آثارشان نسخه های مستقل و قدیمی موجود است نقل شده است.
۱۱- اسناد احادیثی از کتاب کافی که در آثار بعدی نقل نشده مشابهت ساختاری با احادیثی دارد که در منابع بعدی نقل شده. با توجه به اصالت نوع سندها و دقت آنها در طبقات و زنجیره های سندی فرض اینکه بعدا عده ای این سندها را با این حجم وسیع برساخته باشند احتمالی است که عرف مؤرخان آن را نمی پذیرد. ساختن حجم وسیعی از متن احادیث هم البته همین حکم و بل وضع روشنتری دارد. وجود قدرت و توان لازم بر جعل بخش زیادی از متون احادیث که مضمون آنها با مشهور فقه امامیه به دقت سازگار باشد از سوی جاعلان امری است که احتمالش اصلا نمی تواند جدی قلمداد شود.
۱۲- و بالاخره اینکه بسیاری از احادیث کتاب کافی منقول از منابعی است که از آنها هم همینک نسخه های مستقیم و یا به صورت نقل در آثار دیگر موجود است. تعداد زیادی از احادیث کافی در تفسیر علی بن ابراهیم، بصائر، محاسن برقی و شماری دیگر از منابع موجود است و همه جا کلینی از این نوع منابع نقل می کند. روشن است که نسخه های این نوع کتاب ها در سنتی مستقل از نسخه های کتاب کافی کتابت و نقل شده اند. بنابراین وجود این احادیث در آن کتاب ها نمی تواند بر اساس نسخه های مجعول کتاب کافی باشد. از آن مهمتر احادیثی است که در کتاب های دیگر مانند آثار شیخ صدوق با سندی متفاوت نقل شده اما ریشه اش به منابع غیر مستقیم نقل های کلینی می رسد. بنابراین درست است که سندهای صدوق با کلینی عینا یکی نیست اما معلوم است که به طور نظام مندی این احادیث در منابعی در دسترس نسل کلینی و قبل و بعد از او بوده و برای اصالت نوع احادیث کتاب کافی وجود آن نقل ها در آثار دیگران کفایت می کند. فرض جعل همه این سندها و متن ها در نسخه های متأخر کتاب کافی و بر اساس آثار دیگران فرض معقولی نیست.
نویسنده نا آشنای ما بدون توجه به مبانی علمی بحث در اصالت متون و صرفا با چند نقل و استنباط عمدتا نادرست اصالت کتاب کافی را زیر سؤال برده اند. روشن است که اهل اطلاع نیستند.
(ادامه....)
کتاب های حدیثی: انتخاب و تدوین
یکی از تأسف های بزرگ در رابطه با تاریخ حدیث شیعی این است که از تعداد بسیار کمی کتاب حدیثی که از عصر قبل از کلینی به دست رسیده تعداد مهمی از آنها یا نسخه کهنه سال گواهی شده ای ندارند یا کاتبان در آن نسخه ها دست برده و هویت و اسناد آنها پر ابهام است. تعدادی از انها هم با وجود اینکه نسخه های کهنه ای دارند، مانند بصائر الدرجات اما در نسخه ها دست برده شده و دارای ابهاماتی در تدوین و ماهیت کتاب و نویسنده و اضافاتی از دوره های بعدی است. با این وصف بی تردید کتاب کافی که مهمترین کتاب حدیثی شیعه است منبع بسیار مهمی است برای شناخت ما از احادیث امامان شیعه و عقاید و باورهای شیعیان در قرن های سوم و چهارم قمری و بدین ترتیب تا اندازه زیادی این نقیصه با حفظ کتاب کافی بر طرف شده است. از کتاب کافی چند نسخه محدود و ناقص کهنسال باقی مانده اما مهمتر از آن نقل های بسیار قدیمی از کتاب در آثار حدیثی دیگران است و از جمله در آثار ابن بابویه و شیخ الطائفه ( و گاه بدون تصریح به منبع واسطه). کتاب کافی شریف به دلیل نقل از صدها منبع حدیثی از راویان امامی و یا نزدیک به امامیه و آن هم با دقتی قابل ستایش در نقل اسانید شیعی منبع سرشاری است از اطلاعات برای شناسایی تشیع در چند قرن نخست. سخن من در اینجا درباره کتاب کافی نیست. اما توجه به این نکته مهم است که وجود کتاب کافی خلأ فقدان بسیاری از کتاب های حدیثی کهن را تا اندازه ای پر کرده است؛ گرچه تنها با مقایسه میان این کتاب و آنچه از کتاب های کهنتر و از جمله منابع کتاب کافی مانند محاسن برقی باقی مانده و همچنین مقایسه با اسانید و متون کتاب های دیگری که به همان منابع همچون کلینی دسترسی داشته و با سندهای مشابه و یا نسبتاً مشابه همان احادیث کلینی را نقل کرده اند مانند آثار ابن بابویه و طوسی می توان تحول متن های کتاب های حدیثی و چینش ها و حذف و اضافات در کتاب های حدیثی را تا اندازه ای فهمید. با این وصف هنوز این نوع تحقیقات در حدیث شیعی سامانی نگرفته است. هنوز به درستی نمی دانیم که در چه ساختارها و نظاماتی کسانی مانند کلینی اسانید و یا متون را از میان صدها متن حدیثی انتخاب می کرده اند و حذف و اضافات و انتخاب ها بر چه اساس هایی بوده و تحول پذیرفته است. باز هم درباره این موضوع خواهم نوشت....
https://t.me/azbarresihayetarikhi
مشکلات کتاب های حدیثی شیعه
یکی از مشکلات کتاب های حدیثی شیعه و متونی که از چند سده نخستین باقی مانده مشکلات نسخه های آنهاست. اینجا به طور خاص به مشکل سابقه تاریخی نسخه ها و تحولات متنی و نقل اسانید احادیث توجه دارم. از کتاب های حدیثی قبل از عصر کلینی از چند کتاب مانند مصباح الشریعه و توحید مفضل و یا تفسیر العسکری و مانند آن که بی تردید اصیل نیستند اگر بگذریم تعداد کتاب ها و متن هایی که به شکل نسخه و کتاب به دست ما رسیده اند شاید از عدد انگشتان دو دست تجاوز نکند. با این وصف در میان همین کتاب ها هم یکی از مشکلات عدم شناخت دقیق هویت آنهاست. مانند نوادر احمد بن محمد بن عیسی که دقیقاً معلوم نیست چه کتابی است؟ آیا نوادر اوست و یا مجموعه ای از دفاتر حسین بن سعید اهوازی؟ از دیگر سو کتاب المؤمن او مانند برخی کتاب های دیگر همچون تفسیر العیاشی تنها در نسخه هایی با سندهای حدیثی حذف شده موجود است. کتاب محاسن برقی ناقص به دست ما رسیده و نسخه های بصائر الدرجات منسوب به صفار با مشکلاتی روبروست. رجال کشی به صورت منتخب و با مشکلات بسیار نسخه ای نقل شده. در این میان البته متن هایی مانند قرب الاسناد و یا التنزیل والتحریف سیاری و مسائل علی بن جعفر با وجود اشکالاتی که درباره مراحل تدوین و تاریخچه نسخه های آنها وجود دارد اما برای شناخت منابع اولیه حدیثی اهمیتی قابل توجه دارند. همین طور است اصول شانزده گانه حدیثی که برای آشنایی با متون اولیه حدیث بسیار با اهمیتند. تفسیر منسوب به علی بن ابراهیم با وجود مشکل هویت مؤلف آن اما اگر با دقت مورد مطالعه قرار گیرد می تواند مراحل تحولی حدیث شیعی و امامی را نشان دهد. کتاب ابن جحام که در سال های اخیر بازسازی شد با مشکل تحریفات مکرر در اسانید حدیثی روبروست. متن کتاب الجعفریات در این میان وضع ناروشنی دارد و نسبتش با سنت های اصلی امامیه روشن نیست. کتاب التمحیص که به ابن همام اسکافی منسوب است ظاهراَ از او نیست و باید از ابن شعبه حرانی باشد. طب الأئمه منسوب به پسران بسطام گرچه سندهای روشنتری دارد اما به نظر می رسد که به میراث غلات شیعه تعلق داشته است. الامامه و التبصره ابن بابویه پدر به صورت ناقص در اختیار است. نوشته های حدیثی باقیمانده از سنت نصیریه هم مشکلات خاص خود را دارند و به سندهای آن کتاب ها نمی توان همه جا اعتماد کرد. اینجا درباره اصل سلیم بن قیس سخنی نمی گویم. روشن است که نسخه های این کتاب در تحولی تاریخی به تدریج شکل گرفته اند. فقه الرضا هم احتمالا کتاب التکلیف شلمغانی است و یا یکی از منابع و یا فرآورده های مبتنی بر آن. اثبات الرجعه که به فضل بن شاذان منسوب است حتماً از ساخته های دوره صفوی است. متن مختصر الأنوار که به نام ابن همام اسکافی چاپ شده ماهیت مضطربی دارد و اصالت آن ثابت نیست. اثبات الوصیه منسوب به مسعودی هویتش روشن نیست و احتمالاً هیئتی است تکمیل شده از کتابی از شلمغانی و البته اسانید حدیثی آن با تحریفات بسیار منتقل شده. متن معروف به تفسیر نعمانی که با چند متن دیگر و از جمله ناسخ القرآن سعد اشعری ارتباط متنی دارد نیز چندان از نقطه نظر ریشه های متنی و حدیثی آن روشن نیست. برخی کتاب های اسماعیلی مانند الایضاح قاضی نعمان می تواند در شناسایی برخی سرچشمه های کتاب های حدیثی امامیه کمک کند؛ کما اینکه برخی آثار حدیثی زیدیه می تواند برای چنین پژوهش هایی مفید باشد (مانند کتاب های محدثان کوفی متمایل به زیدیه مانند فرات کوفی و حبری و ابن عقده و ابو عبد الله علوی و یا کتاب شواهد التنزیل حسکانی، محدث حنفی).
آثار ابن طاووس نقل های زیادی از آثار حدیثی کهنسال امامی دارد اما همواره باید در مورد این نقل ها بررسی های تاریخی و سندی ملحوظ داشت و اصالت آن نقل ها را بررسید.
واقعیت این است که کتاب کافی مهمترین منبع ما برای شناخت شیوه های تدوین آثار حدیثی کهن امامی است و آینه ای است مهم از تاریخچه تحول ادبیات حدیثی امامیه. درباره حدیث شیعی امامی و مراحل تحول ادبیات آن تحقیقات ما گام نخست را هم هنوز به درستی طی نکرده است.
https://t.me/azbarresihayetarikhi
کتاب روضه کافی
درباره روضه کافی تاکنون پژوهش بایسته ای صورت نگرفته است. درباره انتساب آن به کلینی برخی تردیدهایی کرده اند (نک: ریاض العلماء، ۲/۲۶۲). آنچه مسلم است آن است که اسناد آن با دیگر اسناد کتاب کافی و شخص کلینی شباهت دارد. با وجود آنکه نام آن در میان کتاب های مختلف کتاب الکافی آمده با این وصف هیچ دلیل استواری در دست نیست که ثابت کند کلینی آن را بخشی از کتاب کافی قرار داده بوده است. با وجود شباهت اسناد، دقتی که کلینی در اصول و فروع کافی در نقل اسناد داشته در روضه دیده نمی شود. وانگهی در آن احادیثی نقل می شود که از لحاظ اعتبار همچون سایر احادیث کافی نیست. اما آنچه تأمل بر انگیز است این است که اساساً چرا باید کلینی کتاب روضه را بنویسد؟ تعداد قابل توجهی از احادیث روضه کافی قابلیت این را دارد که در ابواب مختلف اصول و حتی بعضاً فروع کافی نقل شود. پس چرا کلینی آن احادیث را جز مواردی نادر در ابواب مرتبط کافی نقل نکرده است؟
به نظر می رسد کتاب روضه حاصل مجالس حدیثی کلینی بوده و نه بخشی از کتاب کافی. بیشتر احادیث آن متناسب نقل در مجالس عمومی حدیث و وعظ است. به احتمال بسیار زیاد کلینی به دلیل عدم اعتقاد به اعتبار آن احادیث دست کم در پایه ای که او برای کتاب کافی قائل بوده این احادیث را در مجالس خود نقل می کرده و این کتاب حاصل آن امالی و مجالس است که بعدها توسط دیگران با نسخه کتاب کافی پیوند خورده است.
دوازده نکته درباره اصالت كتاب كافي
مقاله اي را امروز دوستي فرستاد درباره تشکیک در اصالت كتاب كافي نوشته آقايي كه از نوشته اش پیدا است اهل اطلاع نیست. من معمولاً قصد پاسخگویی به هر نوشته ای را ندارم. اینجا به این نوشته پاسخ می دهم چرا که بحث مربوط است به اصالت کتاب کافی که مهمترین کتاب شیعه امامیه است.
نویسنده بر اساس چاپ دار الحدیث قم از کتاب کافی این بحث را مطرح کرده که بخش بسیار زیادی از احادیث کتاب کافی در سه کتاب تهذیبین و فقیه نیامده و یا اگر متن حدیث ها آمده اما به نقل از کلینی نقل نشده است. نویسنده به چند نکته توجه نداشته است:
۱- سنت نقل در کتاب های حدیثی قدما بیشتر بر اساس سنت نقل استخراج بوده است یعنی متن حدیث را با سندی نقل می کرده اند که تنها صدر سند را شامل می شده اما ذیل سند را از شیخ و یا شیخ شیخ منبع واسطه نقل می کرده اند. بنابراین تعداد زیادی از نقل های کلینی در کتاب های سه گانه فوق آمده اما نام کلینی و مشایخ کلینی در آنها دیده نمی شود.
۲- نکته دوم اینکه نوع منابع کتاب های فقیه و تهذیبین با کافی فرق می کند. هر کدام از این کتاب ها منابع خاص و مهمتر از آن به دلائل مختلف شیوه های نقل مخصوص به خود را داشته اند. بنابراین روشن است که کافی همه جا به کار آن سه کتاب دیگر نمی آمده.
۳- کتاب کافی در عصر ابن بابویه و تألیف کتاب فقیه به ویژه در خراسان هنوز شهرت لازم را پیدا نکرده بود. این مطلب را در کتابم درباره امامت و غیبت (چاپ بریل مختصرا توضیح داده ام). بنابراین مبنای شیخ صدوق نقل از کلینی نیست گرچه از کتاب کلینی به شکل های مختلف خیلی بهره مند بوده است.
۴- در مورد تهذیبین اصلا قضیه فرق می کند. در واقع کتاب های تهذیبین با امعان نظر به کتاب کلینی و بر اساس آن نوشته شده، گرچه در بسیاری موارد به ویژه از حدود جلد دوم به بعد نقل مستقیم از کلینی با سند کمتر می شود. اما روشن است که او حتی در مواردی که سندش متفاوت است حدیث را از روی کتاب کافی بردشته است.
۵- کتاب های فقیه و تهذیبین کتب های فقه اند و کافی کتاب حدیث. به همین سبب نوع تدوین آنها با کافی متفاوت است. در کافی بسیاری از احادیث ابواب فروع به درد استنباط فقهی نمی خورد. یعنی شامل نکته ای نیست که یک فقیه در مقام ارائه فتاوی بدان نیاز داشته باشد. اما کتاب فقیه کتاب فتواست. بنابراین در بسیاری موارد ابن بابویه در فتاوی تنها به نقل فتاوی پدرش بسنده کرده و یا فقه مشهور امامیه را نقل کرده بدون اینکه نیازمند به استناد به احادیث باشد. آنجا هم که احادیث را بدون سند کامل و یا بدون استناد به مشیخه آخر کتاب نقل کرده به این سبب بوده که احادیث را در کانتکست بحث فقهی نقل کرده و شهرت آنها جایی برای نقل سند باقی نمی گذاشته.
۶- تهذیبین اساساً برای اهداف دیگری نوشته شده اند. این دو کتاب کتاب های فقهند و مستندات فقه امامیه را بیان می کنند. دست کم قصد اولیه شیخ در تهذیب این بوده. بعدا البته نظرش تغییر می کند و به بیان و نقل احادیث در طی کتاب اهتمام بیشتری مبذول می دارد. منتهی باز در چارچوب ابواب و اهداف فقه و نه لزوماً ابواب احادیث و اهداف کتاب کافی. درست است شیخ می گوید احادیث متفق و مختلف را در کتابش نقل کرده اما مقصودش احادیث مورد استناد فقهای امامیه است، آنجا که احادیث در زمینه فقه شیعه مورد اتفاقند و معارضاتی ندارند و یا محل اختلافند و دارای احادیث معارض. در استبصار هم که روشن است قصد اصلیش تنها بحث در مختلف الاخبار است. بنابراین قصد شیخ نقل همه احادیث فقهی با مضامین تکراری در همه جا نیست. کافی قصدش نقل احادیثی بوده که از دیدگاه او معتبر بوده و لو اینکه متن و یا مضمونش تکراری باشد اما سند فرق کند چرا که می خواسته دست کم در ابواب فروع همه احادیث معتبر از دیدگاه خودش را نقل کند اما تهذیبین کتاب فقه اند.
۷- برای بحث علمی در خصوص اصالت متن ها فقط ملاک وجود نسخه های قدیمی و یا اجازات و سماعات قدیمی نیست. اجماع میان همه نسخه ها (طبعاً اختلافات محدود قابل مسامحه است) و مبتنی بودن نسخه های متأخر بر نسخه های متقدم و لو آن نسخه های متقدم در دسترس ما امروزه نباشند هم باید مورد توجه قرار گیرد. کتاب کافی نسخه کم ندارد و این نسخه ها گرچه بسیاریشان از سده یازدهم به بعدند اما هم میانشان اتفاق هست و هم اینکه مبتنی بر نسخه های کهنتری هستند که ریشه همه به یک نسخه مادر واسطه نمی رسد. (ادامه...)
(ادامه از پست قبلی...) وانگهی کتاب هایی که از دوره قبل از سده یازدهم داریم از کافی نقل حدیث می کنند. طبیعی است که مجموع این نقل ها همه کتاب احادیث کتاب کافی را پوشش نمی دهد اما این به معنای عدم اصالت احادیثی نیست که در کافی نقل شده اما در منابعی مانند ابن طاوس و یا علامه نقل نشده اند. فرض اینکه تمام و یا قسمت زیادی از این احادیث دسته دوم را عده ای در فاصله میان علامه و شهید اول و سده یازدهم ساخته و در نسخه های مختلف و پراکنده آن زمان کتاب کلینی جاسازی کرده باشند فرض قابل اعتنا و معقولی نیست و مؤرخانی که بر روی اصالت متون کار می کنند این نوع احتمالات را جدی نمی گیرند. علت اقبال علامه و یا فقیهان دیگر به فقیه و به ویژه تهذیبین همین ماهیت فقهی بودن این کتاب ها در مقایسه با کتاب کافی است.
۸- اتفاقاً وجود همین تعداد احادیث کافی در کتاب های بعدی که از آنها هم نسخه های بسیار موجود است خود دلیلی است روشن که در طول قرون نسخه های کافی در اختیار علما بوده و آنها بدون نوعی پیش فرض قبلی و تبانی احادیث ابواب مختلف کتاب کافی را نقل کرده اند. برای اصالت کتاب کافی لازم نیست همه احادیث همه ابواب عینا در منابع بعدی نقل شوند. از نقطه نظر یک مؤرخ وجود همین میزان به دلیل پراکندگی جغرافیایی و تنوع ناقلان در بستر زمانی طولانی کافی است تا برای اثبات اصالت متن کتابی مانند کتاب کافی به کار آید. بنابراین وجود تبانی و قصدی از پیش تعیین شده منتفی است. به ویژه اینکه برای جعل باید همیشه انگیزه ای را در پشت سر دید. انگیزه جعل گسترده احادیث فقهی واقعاً چیست؟ روشن است که طبیعت موضوعات فقهی همانند موضوعات اختلافی عقیدتی که برای هویت فرقه های مختلف سرنوشت سازند نیست و بنابراین طبیعت آنها با هم فرق می کند.
۹- وجود نسخه های کهن از کتاب کافی و اصالت آنها ولو آنکه تعدادشان کم هم باشد و تعداد متوسط ابواب و احادیث در آن بخش هایی که از آنها نسخه های کهنه ای در اختیار است می تواند مؤرخان را نسبت به اصالت مابقی کتاب ها و ابواب و شمار و تعداد کلی احادیث کافی به اطمینان برساند. علاوه بر اینکه تعداد ابواب کتاب کافی را مصادر رجالی و فهرستی قدیم مورد توجه قرار داده اند (گرچه گاه به دلیل تفاوت نحوه تقسیم بندی کتاب های کافی در نسخه ها عناوین و شمار کتاب ها متفاوت گزارش می شده).
۱۰- علاوه بر همه اینها تعداد بسیار زیادی از احادیث کتاب کافی به نقل از کلینی در غیر کتاب های تهذیبین و فقیه در کتاب هایی مانند آثار دیگر ابن بابویه و شیخ و ابن قولویه و نعمانی و بسیاری دیگر از قدما که از آثارشان نسخه های مستقل و قدیمی موجود است نقل شده است.
۱۱- اسناد احادیثی از کتاب کافی که در آثار بعدی نقل نشده مشابهت ساختاری با احادیثی دارد که در منابع بعدی نقل شده. با توجه به اصالت نوع سندها و دقت آنها در طبقات و زنجیره های سندی فرض اینکه بعدا عده ای این سندها را با این حجم وسیع برساخته باشند احتمالی است که عرف مؤرخان آن را نمی پذیرد. ساختن حجم وسیعی از متن احادیث هم البته همین حکم و بل وضع روشنتری دارد. وجود قدرت و توان لازم بر جعل بخش زیادی از متون احادیث که مضمون آنها با مشهور فقه امامیه به دقت سازگار باشد از سوی جاعلان امری است که احتمالش اصلا نمی تواند جدی قلمداد شود.
۱۲- و بالاخره اینکه بسیاری از احادیث کتاب کافی منقول از منابعی است که از آنها هم همینک نسخه های مستقیم و یا به صورت نقل در آثار دیگر موجود است. تعداد زیادی از احادیث کافی در تفسیر علی بن ابراهیم، بصائر، محاسن برقی و شماری دیگر از منابع موجود است و همه جا کلینی از این نوع منابع نقل می کند. روشن است که نسخه های این نوع کتاب ها در سنتی مستقل از نسخه های کتاب کافی کتابت و نقل شده اند. بنابراین وجود این احادیث در آن کتاب ها نمی تواند بر اساس نسخه های مجعول کتاب کافی باشد. از آن مهمتر احادیثی است که در کتاب های دیگر مانند آثار شیخ صدوق با سندی متفاوت نقل شده اما ریشه اش به منابع غیر مستقیم نقل های کلینی می رسد. بنابراین درست است که سندهای صدوق با کلینی عینا یکی نیست اما معلوم است که به طور نظام مندی این احادیث در منابعی در دسترس نسل کلینی و قبل و بعد از او بوده و برای اصالت نوع احادیث کتاب کافی وجود آن نقل ها در آثار دیگران کفایت می کند. فرض جعل همه این سندها و متن ها در نسخه های متأخر کتاب کافی و بر اساس آثار دیگران فرض معقولی نیست.
نویسنده نا آشنای ما بدون توجه به مبانی علمی بحث در اصالت متون و صرفا با چند نقل و استنباط عمدتا نادرست اصالت کتاب کافی را زیر سؤال برده اند. روشن است که اهل اطلاع نیستند.
(ادامه....)
۳- ايشان اضافه کرده اند: "این نبود امام باعث مسئله ی بزرگی می شود که خیلی از اثنی عشری ها به دلیل همین مسئله شیعه امامیه را ترک می کنند و به اسماعیلیه و زیدیه و غیره می پیوندند. این مسئله که من در موردش ده ها صفحه نوشته ام، تحول عظیمی در تشیع ایجاد می کند. یعنی اگر ما متن های قبل از دوره ی غیبت یا قبل از دوره ی آل بویه را مقایسه کنیم با متن های بعد از غیبت و معاصر آل بویه، به یک فرق اساسی برمی خوریم. این فرق چیست؟ مشخصه ی متن های قدیمی تر، جنبه های عرفانی و جنبه های باطنی است که مرکز ثقلش امام شناسی ست. یعنی چهره ی امام است. این که امام کیست؟ و وقتی می بینید که این امام کیست، می بینید جنبه های عرفانی درونش بسیار پر رنگ است و اختلافات موجود در تشیع و تسنن هم بسیار زیاد است. اتفاقی که در این تحول می افتد این است که آن کسانی که در زمان آل بویه با آنها همکاری می کردند و سعی می کردند به نوعی حکومت شیعه را توجیه بکنند و مجبور شدند به عنوانی خود تشیع را سانسور بکنند تا اختلافشان با اهل تسنن را کم بکنند، این جنبه های عرفانی را کمرنگ کردند و بجایش جنبه های فقهی و کلامی و عقلانی بیاورند. حتی شریف مرتضی هم معتقد است شیعه ها خودشان باید کتاب های حدیثی مثل کافی کلینی را خودشان به نام عقل سانسور کنند. بنابراین ما اگر بخواهیم شیعه را آنطور که از طریق متون قدیم قبل از تحول سیاسی و فقهی است بشناسیم و به متونش رجوع کنیم، آن وقت می بینیم که این شیعه یک شیعه ی باطنی و درون گراست. بنابراین تأکید من بر متونی مثل بصائر الدرجات صفار یا تفسیر فرات کوفی یا تفسیر عیاشی یا تفسیر قمی یا کافی کلینی، از این جهت است که شاید اینها هنوز دارند آن تشیع قدیم قبل از این تحول عقل گرا و معتزلی و فقه گرا را، یعنی زمانی که ائمه هنوز خودشان هستند و تحول عقل گرایشان صورت نپذیرفته را نشان می دهند. ما سند دیگری نداریم. اینها کلیه ی سندهای قدیمی ای هستند که ما داریم. بنابراین اگر بخواهیم تشیع را قبل از این تحول فقهی-کلامی که از نظر من تحولی متأخر است و به قرن چهارم و آل بویه بازمی گردد را از خلال این متون بشناسیم، مجبوریم بر متون صفار و کلینی و غیره تکیه کنیم. چون بعد از آنها شیعه متحول می شود و آنطور که در متون آمده، از تعالیم ائمه فاصله می گیرد".
ملاحظه: کتاب کافي قبل از دوران آل بويه نوشته شده و طبعا تحت تأثير فضای فرهنگی بغداد و ری عصر آل بويه نیست. با اين وصف مهمترين کتاب برای فقه حديثی ما همين کتاب کافی است. يعنی در حوزه ها و آثار فقهی بيشترين استناد برای روايات فقهی به همين کتاب کلينی است. از ميان هفت جلد اصول و فروع تنها دو جلد آن اصول است که تازه بخش عمده آن دو جلد هم مباحث مرتبط با امامت نيست. بنابراين کتاب کلينی کتابی فقهی به معنی واقعی کلمه است. تازه مشکل فقط بدينجا محدود نمی شود. کتاب کافي را کليني بر اساس منابعی متقدم نوشت. منابعی مانند نوادر احمد بن محمد بن عيسی و مشيخه ابن محبوب و آثار حسين بن سعيد و ابن ابی عمير. بنابراين سابقه فقهی امامیه خيلی قديمتر از ابن بابويه و شيخ مفيد و شريف مرتضی و کسانی است که دوست دانشمندمان آقای دکتر امير معزی آنان را به عنوان کسانی معرفی می کند که از فضای عرفانی و غير فقهی متقدم شيعه فاصله گرفتند و فقه را را به بدنه تشيع امامی تزريق کردند.
کتاب کافی و آثار غیر امامی سده دوم و سوم قمری
این مطلب را هفته پیش در کنفرانس زیدیه و نسخ خطی یمن در پرینستون گفتم و اینجا مناسب دیدم آن را منتشر کنم:
از امامیه متن های بسیار کمی از دو سده دوم و سوم به طور مستقل به دست ما رسیده است. این درست برخلاف وضعیت آثار غیر امامیه است. از اباضیه و اهل سنت و اصحاب حدیث و حتی اسماعیلیه و زیدیه متن های متعددی از این دو قرن باقی است. نمونه زیدی آن آثار با اهمیت قاسم رسی است. در سال های اخیر خوشبختانه به این نکته توجه می شود که کتابی مانند کتاب کلینی از منابع قدیمتری نقل می کند و آن منابع مکتوب را باید در تاریخگذاری باورها و گزارش ها در نظر گرفت. منتهی عموما یک نوع تفاوتی میان آثاری از این دو قرن که از آنها مستقیما نسخه ای خطی در دست است و منابع کتاب کافی به طور نمونه گذاشته می شود و آن اینکه گفته می شود که منابعی مانند رساله شافعی و یا موطأ مالک و یا آثار ابو یوسف و از این قبیل از اواخر سده دوم قمری به دلیل آنکه به طور مستقل به دست ما رسیده اند از لحاظ سندیت مهمتر از نقل های منابعی مانند کلینی از آثار حدیثی همزمان با عصر ابو یوسف و شافعی اند. من در کنفرانس پرینستون این عقیده را به چالش کشیدم. گفتم از نقطه نظر اصالت متن ها فرقی میان این دو نوع از آثار نیست. درست است که کلینی و یا ابن بابویه و منابع آنها در نقل روایات و متن های مکتوب قدیمتر دست به تهذیب و انتخاب و گاه حک و اصلاح زده اند اما این کار عینا در مورد متن هایی همچون آثار موطأ مالک و یا آثار شافعی و قبل از او محمد بن الحسن شیبانی صادق است. مگر متن کتاب الاصل شیبانی همانی است که او تقریر کرده؟ یا کتاب الحجه او عینا همان است که تدوین او بوده؟ این امر در مورد رساله شافعی و آثار ابو یوسف و مالک بن انس و مابقی هم صادق است. آنچه ما از این متن ها در دست داریم در واقع محصول یک سنت و یا سنت های مختلف متنی و روایی است و بسته به مورد هر کدام از این متن ها تا چند نسل دستخوش اصلاحات و اضافات و حذف ها و زیادات بوده اند. در واقع کتاب های شیبانی و یا ابو یوسف را می بایست محصول یک روند تدریجی روایی و متنی و تحریری دانست، دقیقا مانند متن های موجود از ائمه شیعه (ع) که در آثار کلینی و ابن بابویه نقل شده. آن متن ها هم در گذر زمان تا چند نسل در معرض تحریرها و اختلافات متنی و گاه اصلاحات قرار داشته و محدثان بعدی این اختلافات را در آثار خود درج کرده اند. به ویژه شیخ در تهذیب و استبصار به اختلافات روایات توجه داشته و به همین دلیل متن روایاتش گاهی با روایات همان متن ها از سوی کلینی تفاوت دارد. سبب آن هم همین اختلاف منابع نقل است. بنابراین کتاب کافی را نباید کتابی از سده چهارم بلکه کتابی عمدتا از اواخر سده دوم و خصوصا اوائل سده سوم دانست. توضیحش بماند برای زمانی دیگر. ان شاء الله.
بنابراین اگر متن هایی مانند آثار شیبانی به صورت مستقل و خطی باقی مانده به این معنا نیست که ماهیتی متفاوت با احادیث و متن های امامان شیعه دارد ولو اینکه به صورت مستقل نسخه ای خطی از آنها در دست نیست. چرا که هر دوی این نوع متن ها به صورت متن هایی در سنت هایی روایی نقل شده اند و فرقی میان اسناد روایات کلینی و اسناد کتابی مانند الاصل شیبانی نیست. باید هر دو را متن هایی برآمده از روندی تدریجی در روایت متن ها و تدوین و تحریر آنها در نظر گرفت. در این میان گاهی دیده می شود که نسخه های خطی کتاب های آثار ابن بابویه و کلینی گاه از نسخه های خطی آثار شیبانی و ابو یوسف کهنتر است و برای مورخان طبعا اطمینان خاطر بیشتری را فراهم می کنند.
ریشه روایت کافي در خصوص 17000 آيه قرآن
روايتی که در کافي آمده و ما آن را قبلا نقل کرديم در سندش تعليق به کار رفته و ظاهر امر اين است که تعليق اشاره دارد به سند حديث قبل از آن و بدين ترتيب بايد آن را از مجموعه احاديث سند محمد بن يحيی از احمد بن محمد دانست که در اينجا منظور از محمد بن يحيی، عطار است و احمد بن محمد بن عيسی هم احمد بن محمد بن عيسی الأشعري است که از علي بن الحکم روايت زياد دارد. اگر اين احتمال درست باشد در آن صورت با توجه به اينکه در دنباله سند هم نام هشام بن سالم آمده و همه روات اين سند ثقه امامی به حساب می آيند طبعا در طريقه متأخرين بايد حديث را صحيح دانست. علامه مجلسي در مرآة العقول ( ج12، ص: 525 ) می نويسد با اين حساب حديث کافی صحيح است اما در نسخه های ديگر کافي به جای هشام بن سالم نام هارون بن مسلم آمده که در مذهب او سخن هست و چون توثيق شده بنابر شيوه متأخرين طبعا حديثش موثق قلمداد می شود چنانکه علامه مجلسی هم در احتمال دوم همين را در مورد اين حديث بيان فرموده (البته با توجه به نقل سياري که پايينتر نقل خواهيم کرد ذکر هارون بن مسلم بايد درست نباشد). من کاری به شيوه های علمای رجال ندارم. از نقطه نظر تاريخی در اينکه اين روايت حتما از مجموعه روايات احمد بن محمد بن عيسی الأشعري است و آن را محمد بن يحيی العطار روايت کرده باشد ترديد است. شايد به همين دليل باشد که اين حديث را شيخ صدوق در آثارش نقل نکرده با وجود آنکه او عنايت بسيار زيادی به روايات محمد بن يحيی و احمد بن محمد بن عيسی الأشعري دارد. يک احتمال هست که اين روايت به کلی از روايات الحاقی به نسخه های کليني باشد و اصالتی نداشته باشد. به اين معنا که اين حديث را بعدها به نسخه ای از کليني که مادر نسخه کنونی است افزوده باشند. اين احتمال البته چندان قوی نيست. احتمال ديگر اين است که کليني در مورد منبع اين روايت و اينکه منقول از مجموعه روايات محمد بن يحيی العطار از اشعري باشد ترديد داشته است. بعيد نيست اين روايت را به همين دليل هم در باب نوادر قرار داده. احتمالا او اين حديث را جایی در دفاتر خود ثبت کرده بوده بدون آنکه صدر سند را ثبت کند و بعد با توجه به کثرت روايات اشعري از علي بن الحکم آن را ذيل حديثی با اين سند به شکل تعليق در نسخه کافي روايت کرده. اين در حالی است که روايت علي بن الحکم با اين احتمال اصلا متعلق به اين سند نبوده. ما امروزه می دانيم که عين اين روايت با همين سند معلق شده در کتاب احمد بن محمد السياري (القرائات، ص 9) نقل شده. بعيد نيست که منبع اصلی کليني در واقع کتاب سياري باشد. کتاب سياري از نقطه نظر موثوقيت تاريخی مشکلات جدی دارد و به روايت آن مطلقا نمی توان اعتماد کرد.
کتاب کافی، شناسنامه تشیع امامی
کتاب کافی کلینی شناسنامه تشیع امامی است. به نحوی می توان تمام عرصه های تفکر شیعی از فقه و کلام و فلسفه و اصول فقه را شرح و تفسیر احادیث امامان شیعه دانست و به ویژه احادیث دو امام باقر و صادق (ع). کتاب کافی سرچشمه های شناخت ما را از مکتب این دو امام و سایر ائمه اطهار به دست می دهد و آن را بر اساس منابع اطمینان بخشی در اختیار ما قرار می دهد. ریشه های کتاب کافی به منابع بسیار کهنی از سده دوم می رسد، منابعی که قدمت برخی از آنها از منابع حدیثی سنی بیشتر است. متکلمان و فقیهان و فلاسفه شیعه در طول تاریخ همه آنچه در عرصه تفکر ارائه داده اند و از آن جمله آن جاهایی که از دستاوردهای فلسفه یونانی و یا کلام معتزلی بهترین بهره ها را بردند همه را معطوف به تفسیر احادیث امامان می خواستند و بیشتر ادبیات مکتوب خود را هم در چارچوب تفسیر و شرح احادیث به گونه های مختلف عرضه کردند. حتی شریف مرتضی که در مبانی کلامی و اصولی خود از معتزله بهره می گیرد در نهایت در کتاب شافی و یا مقنع و یا در رسائل مختلف خود از آن دستاوردها برای تقویت عقاید خاص تشیع استفاده می کند، مانند رد قیاس و اجتهاد و همچنین در بحث از قاعده لطف و مبانی توحیدی و ضد جبری ائمه شیعه و از این قبیل.
با وجود همه شرح هایی که بر کتاب کافی نوشته شده متأسفانه تاکنون مطالعاتی جدی برای ارائه گفتمان کلینی در کافی و به تعبیر بهتر شرح و تفسیر منظومه فکری ائمه شیعه آن طور که در کتاب کافی عرضه شده انجام نگرفته. احادیث کافی در شروحی که از این کتاب داریم مستمسکی برای ارائه بحث های فلسفی و یا فقهی و یا کلامی شده اما این غیر از تلاش برای ارائه منظومه فکری ائمه شیعه به عنوان مکتب اهل بیت است، آنطور که کلینی در چارچوب ساختارمند کتاب کافی قصد عرضه آن را داشته است.
من شخصاً معتقدم کتاب کافی در کلیت خود چه در اصول و چه در فروع کافی دقیقا با یک ساختار از پیش تعیین شده و منظومه وار و اندیشیده شده که در مجموع ابواب و کتاب های مختلف آن تکه های پازلی را برای ارائه منظومه کلی اهل بیت می سازند نوشته شده و می توان نظم ساختاری آن را در همه ابواب و حتی در نظم و ترتیب احادیث آن تا اندازه زیادی نشان داد.
کلینی احادیث را در طی سال ها گرد آورد و مهمتر از آن برای نقل آنها دست به انتخاب زد و برای تبویب و تنظیم ابواب و چینش احادیث سال ها تأمل کرد.
نقد و بررسی نظريه فهرستی در تحليل ادبيات حديثی (3)
3- فرض نظريه فهرستی اين است که ساختار اسانيد در کتاب های حديثی چه در اصول اوليه و چه در روايت آنها و چه در کتاب های حديثی در دوران جوامع اوليه و حتی کتاب کافی از منطق و ساختار اسانيد در کتب فهارس تبعيت می کند و يا به تعبير دقيقتر کتاب های فهارس آينه و گزارشگر پيوندهای سندی در کتاب های حديثی اند. به همين دليل است که طبق ادعای اين نظريه می توان سندهای کتاب های فهارس را سندهایی به کتاب ها و بل نسخه های کتاب های حديثی قدما و نه صرفا سند به اشخاص دانست. به نظر ما اين نظر گرچه به شکل جزیی درست است اما در کليت آن دقيق نيست. باری بخشی از هر سند در ميان سندهای موجود در فهارس حاکی از نحوه نقل و روايت شماری از اصول اوليه و شايد کمی بيشتر شماری از کتاب های اوليه پيش از دوران جوامع روایی اند. اما نه اين مطلب در همه جا صادق است و نه می تواند در مورد همه طبقات سندها در دو حالت کتاب های حديثی و کتاب های فهارس صادق باشد. در واقع هماهنگی ميان نقل سندهای حديثی در کتاب های حديثی با سندهای فهارس به آن متون در همه طبقات و بل بيشتر طبقات زنجيره سند قابل اثبات نيست و موارد نقضش آنقدر زياد است که به سادگی می توان اين فرض را کنار گذاشت. دليل اين امر اين است که فهارس حديثی در واقع اجازات به رواتند و نه کتاب ها. نسخه ها که جای خود را دارند. فهارس جز به ندرت توجهی به نسخه ها نداشته اند و اگر هم جایی از نسخه ها و روايت ها سخن رانده اند اشاره آنان به اصل وجود روايت و نسخه است و نه واقعيت خارجی تک تک نسخه ها. توجه به تک تک نسخه ها تنها در شکل روايت يک محدث و با در دست داشتن اصل نسخه است که معنا می يابد و صرف نقل سند نشان دهنده چيزی نيست و کمکی به مدعای نظريه فهرستی نمی کند. مثلا اگر نجاشي از دو نسخه بغدادی و کوفی يک اصل ياد می کند صرفا برای نقل اجازه به اين دو نسخه از طرق مختلف است و نه چيزی بيشتر. تنها محدثی که از يکی از اين دو نسخه بهره برده با نقل سند خودش است که می تواند از يکی از اين دو نسخه به شکلی بالفعل در کتابش نقل کند. برای ما اينکه روايت محدثی مانند کلينی با يکی از اين دو طريق شباهت دارد نشان می دهد که کلينی فی المثل نسخه بغدادی را استفاده کرده اما اينکه اين نسخه در چه شرايطی به او رسيده و يا آن نسخه که در دست او بوده دقيقا با نسخه کوفی چه تمايزی داشته و نسبت آن با آن ديگر نسخه دقيقا چيست به دليل اينکه ما دسترسی به نسخه های فيزيکی دو روايت بغدادی و کوفی نداريم ممکن نيست. شناخت اينکه دقيقا نسخه محدثی در نيمه سده دوم چگونه به کلينی در اوائل سده چهارم رسيده تنها از طريق سند کتاب های فهارس ممکن نيست؛ کما اينکه حتی از خود سند کليني هم به سادگی نمی توان به اين شناخت دست يافت. توضيح بيشتر را در تعليقه های ديگر آورده ام.
کتاب کافی کليني و کتاب های ابو يوسف و شيباني و شافعي
از امامیه متن های بسیار کمی از دو سده دوم و سوم به طور مستقل به دست ما رسیده است. این درست برخلاف وضعیت آثار غیر امامیه است. از اباضیه و اهل سنت و اصحاب حدیث و حتی اسماعیلیه و زیدیه متن های متعددی از این دو قرن باقی است. نمونه زیدی آن آثار با اهمیت قاسم رسی است. در سال های اخیر خوشبختانه به این نکته توجه می شود که کتابی مانند کتاب کلینی از منابع قدیمتری نقل می کند و آن منابع مکتوب را باید در تاریخگذاری باورها و گزارش ها در نظر گرفت. منتهی عموما یک نوع تفاوتی میان آثاری از این دو قرن که از آنها مستقیما نسخه ای خطی در دست است و منابع کتاب کافی به طور نمونه گذاشته می شود و آن اینکه گفته می شود که منابعی مانند رساله شافعی و یا موطأ مالک و یا آثار ابو یوسف و از این قبیل از اواخر سده دوم قمری به دلیل آنکه به طور مستقل به دست ما رسیده اند از لحاظ سندیت مهمتر از نقل های منابعی مانند کلینی از آثار حدیثی همزمان با عصر ابو یوسف و شافعی اند. من در کنفرانس پرینستون این عقیده را به چالش کشیدم. گفتم از نقطه نظر اصالت متن ها فرقی میان این دو نوع از آثار نیست. درست است که کلینی و یا ابن بابویه و منابع آنها در نقل روایات و متن های مکتوب قدیمتر دست به تهذیب و انتخاب و گاه حک و اصلاح زده اند اما این کار عینا در مورد متن هایی همچون آثار موطأ مالک و یا آثار شافعی و قبل از او محمد بن الحسن شیبانی صادق است. مگر متن کتاب الاصل شیبانی همانی است که او تقریر کرده؟ یا کتاب الحجه او عینا همان است که تدوین او بوده؟ این امر در مورد رساله شافعی و آثار ابو یوسف و مالک بن انس و مابقی هم صادق است. آنچه ما از این متن ها در دست داریم در واقع محصول یک سنت و یا سنت های مختلف متنی و روایی است و بسته به مورد هر کدام از این متن ها تا چند نسل دستخوش اصلاحات و اضافات و حذف ها و زیادات بوده اند. در واقع کتاب های شیبانی و یا ابو یوسف را می بایست محصول یک روند تدریجی روایی و متنی و تحریری دانست، دقیقا مانند متن های موجود از ائمه شیعه (ع) که در آثار کلینی و ابن بابویه نقل شده. آن متن ها هم در گذر زمان تا چند نسل در معرض تحریرها و اختلافات متنی و گاه اصلاحات قرار داشته و محدثان بعدی این اختلافات را در آثار خود درج کرده اند. به ویژه شیخ در تهذیب و استبصار به اختلافات روایات توجه داشته و به همین دلیل متن روایاتش گاهی با روایات همان متن ها از سوی کلینی تفاوت دارد. سبب آن هم همین اختلاف منابع نقل است. بنابراین کتاب کافی را نباید کتابی از سده چهارم بلکه کتابی عمدتا از اواخر سده دوم و خصوصا اوائل سده سوم دانست. توضیحش بماند برای زمانی دیگر. ان شاء الله.
بنابراین اگر متن هایی مانند آثار شیبانی به صورت مستقل و خطی باقی مانده به این معنا نیست که ماهیتی متفاوت با احادیث و متن های امامان شیعه دارد ولو اینکه به صورت مستقل نسخه ای خطی از آنها در دست نیست. چرا که هر دوی این نوع متن ها به صورت متن هایی در سنت هایی روایی نقل شده اند و فرقی میان اسناد روایات کلینی و اسناد کتابی مانند الاصل شیبانی نیست. باید هر دو را متن هایی برآمده از روندی تدریجی در روایت متن ها و تدوین و تحریر آنها در نظر گرفت. در این میان گاهی دیده می شود که نسخه های خطی کتاب های آثار ابن بابویه و کلینی گاه از نسخه های خطی آثار شیبانی و ابو یوسف کهنتر است و برای مورخان طبعا اطمینان خاطر بیشتری را فراهم می کنند.
🌺روز بزرگداشت شیخ کلینی🌺
960219
ثقة الاسلام محمد بن یعقوب بن اسحاق کلینی رازی معروف به شیخ کلینی ، مشهورترین دانشمند فقیه شیعه در نیمه اول قرن چهارم (ه ق)است.
او از اهالی روستای کلین واقع در 38 کیلومتری شهر ری و ناحیه جنوب غربی جاده قم به تهران نزدیک حسن آباد بوده است. به همین دلیل ایشان را رازی یعنی از اهالی ری لقب دادند .در آن زمان ری و به خصوص روستاهای آن یکی از مراکز شیعه نشین بوده است .
شیخ کلینی(ره) در زمان امامت، امام حسن عسکری ( علیه السلام) متولد شد، و زمان غیبت کوتاه حضرت ولی عصر(ارواحنا له الفدا) را درک نموده است.
با توجه به این که ایشان با چهار تن از فقها و محدثین بزرگ شیعه (سفیران ونمایندگان خاص حضرت ولی عصر"ارواحنا له الفدا") هم عصربودند،وشیعیان به آنان ارادت خاصی داشتند. شیخ کلینی(ره) مشهورترین عالم زمان خود بود در میان شیعه و سنی با احترام می زیست ، و به طور آشکارا به ترویج مذهب تشیع و بیان فضائل اهل بیت عصمت (علیه السلام ) می پرداخت.
او در بین مردم به راستی گفتار و کردار و شناخت احادیث و اخبار مشهور بود. تا آنجا که شیعه و سنی ایشان را مرجع پژوهش های دینی خود دانسته و مورد اعتماد هر دو فرقه بودند. به همین دلیل لقب " ثقة الاسلام " یعنی کسی که مورد اعتماد اسلام است را به خود اختصاص داد. او نخستین دانشمند اسلامی است که دارای این لقب می باشد .
@librarian2
🔅شیخ کلینی(ره) در امانت و عدالت ، تقوی و فضیلت ، حفظ و ضبط احادیث مانند نداشت. که همگی از شرایط یک فرد محدث می باشد.
صلوات بر روان پاک دانشمند و محدثی که در یازده قرن پیش مدت از عمر خود را با کمال اخلاص صرف کرد تا معتبرترین احادیث و اخبار ائمه معصومین (علیه السلام ) را از لا به لای کتب و رساله ها انتخاب کرده و مجموعه نفیس و بی نظیری را که در تمام این یازده قرن در میان صدها هزار کتاب اسلامی بی مانند می باشد به جامعه اسلام و تشیع تحویل داد ، تا جایی که بیش از پنجاه کتاب در شرح و ترجمه آن به زبانهای مختلف منتشر شده است .این مجموعه در میان دانشمندان و مولفین به عنوان سند مذهبی تلقی شده و در جامعه تشیع در ردیف معتبرترین کتب بعد از قرآن معرفی گشت.
@librarian2
🔅دانشمندان و فقهای دینی در مورد شیخ کلینی(ره) چنین می گویند:
نجاشی : او در زمان خود شیخ و پیشوای شیعه در ری بود. و حدیث را از همه بیشتر ضبط کرده و بیشتر از همه مورد اعتماد است.
ابن طاووس : شیخ کلینی امانتدار و مورد اطمینان همگان است.
ابن اثیر : او بفرقه امامیه زندگی تازه ای بخشید و پیشوا و عالم بزرگ و فاضل و مشهور در آن مذهب است.
ابن حجر عسقلانی از علمای فرقه شافعی : کلینی از روساء فضلاء شیعه است در عصر خود.
محمد تقی مجلسی : حق این است که در میان علماء شیعه مانند کلینی نیامده است و هرکه در اخبار و ترتیب کتاب او دقت کند در می یابید که او از جانب خداوند تبارک و تعالی موید بوده است.
وهمچنین درباره کتاب"اصول کافی" نظر می دهند.
شیخ مفید : کافی در ردیف جلیل ترین کتب شیعه و سودمندترین آنهاست.
محمد بن مکی شهید در اجازه خود به ابن خازن می گوید : کتاب کافی در علم حدیث است و امامیه مانندش را ننوشته اند.
محقق کرکی در اجازه خود بقاضی صفی الدین عیسی می گوید : کتابی بزرگ در موضوع حدیث بنام کافی است که مانندش نوشته نشده است.این کتاب از احادیث شرعی و اسرار دینی مقداری جمع آوری نموده که در کتاب دیگری یافت نمی شود.
فیض کاشانی: کافی شریفترین و کاملترین و جامعترین کتب است زیرا که در میان آنها شامل اصول و خالی از عیب و فضول است.
شهید ثانی : کتاب کافی آبشخور صافی است که به جان خودم هیچ نویسنده ای مانندش را به رشته تالیف در نیاورده است و قدر و منزلت کلینی و جلالت او از این کتاب هویدا گردد.
مولی محمد امین استرآبادی در کتاب" فوائد المدینه"می گوید : ما از اساتید و علماء خود شنیده ایم که در اسلام کتابی تالیف نشده که برابر یا نزدیک به کتاب کافی باشد.
نجاشی در کتاب نامدارش" رجال" او را نامی ترین دانشمند شیعه دانسته است.
شیخ طوسی: اورا دانشمند بلند آوازه می داند .....
@librarian2
(اشکالات میراث حدیثی در گذشته و حال):
با وجود این همه مؤسسات و مراکز تحقیق و پژوهش، و ساختمان های شکیل و بزرگ، و دوره های تخصصی در زمینهٔ احیای میراث مکتوب، و کثرت انتشار کتابهای تحقیق و تصحیح شدهٔ قدمای شیعه و به ویژه میراث حدیثی، با غلاف های رنگارنگ و طرح های مختلف، و از همه مهمتر اهتمام دانش آموختگان و آموزان به قضایای تراثی و تاریخی و یا حتی مثلا نقد آن، این تصور و توقع به وجود میآید که نزدیک خواهد بود روزی که رفته رفته از مشکلات، خطاها و اشتباهاتی که در طول تاریخ در این میراث راه یافته کاسته شود. ولی با کمال تعجب، هر قدر زمان می گذرد و مؤسسات افزایش می یابند و کتابهای بیشتری منتشر می شود، این آرزو رو به یأس و نا امیدی می آورد.
کتابهای حدیثی کهن با متون و اسانید مملو از تحریف در اسامی روات، تداخل اسما و يكی یا دو تا شدن نام راويان با ابدال (عن) به (بن) يا عكس آن، سقط در اسانید، و یا انقطاع در سند.. و ده ها اشکال روشی دیگر، منتشر می شود.
البته نباید مقصّر اصلی را فقط مصحّحان (معاصر) دانست. بلکه منشأ این اشکالات قطعا هر دو گروه ناقلان آن هستند: ناسخان و کاتبان نسخه های حدیثی در قرون (متقدم)، و دیگری محققین و مصحّحین (معاصر).
اشتباهات موجود در نسخه های خطی خصوصا بعد از قرن دهم هجری و انتشار گستردهٔ میراث شیعه و کتابت کتب حدیثی با انگیزه های مادی و عدم انتقال و استنساخ آن با روشهای علمی و نیز عدم آگاهی و دانش کافی ناسخان و حتی بعضی عالمان به مبانی رجالی و سندی هنگام کتابت و غلبهٔ روح اخباری گری، تسامحات زیادی در متن و بیشتر در اسانید به بار آورد که راه تحقیق بایسته را مسدود کرده بود.
از این رو بسیاری از نسخه ها بلکه مؤلفات حدیثی و رجالی شیعه در این چهار قرن حاوی اغلاطی است که در اصل و منشأ صحیح و سالم بوده اند ولی این ناقلان کار را در وقت کتابت خراب می کردند.
با همهٔ این احوال مسئله اینجاست که در همان نسخه های متأخر (قرن ۱۰ به بعد)، نسخه های بسیار خوبی یافت می شود که حاوی ضبطهای بسیار دقیقی هستند و گاه با چندین و چند نسخه دیگر که بعضی نیز کهن هستند، مقابله و تصحیح شده اند. ولی متأسفانه محقق امروز بدون توجه به مقابلات و بعضا توجهِ فقط به تاریخ نسخه که یکی از موازین دسته دومی انتخاب نسخه در روند تصحیح کتاب به شمار می آید، نسخهٔ قدیمتر را بر نسخهٔ مصحّٙ و مقابله شده، بی ربط مقدم می کند ولذا در موارد زیادی در ضبط کلمات دچار اشتباه می شود، و نمی تواند از فرصت اختلافات نسخه های متعدد به متن مؤلف نزدیک شود.
راحت طلبی در تحقیق نیز باعث عدم دستیابی به ضبط صحیح شده است. پژوهشگر امروز برای تسریع در کار خود و اتمام آن و تحصیل حق تحقیق، دو یا سه نسخه از کتابی را انتخاب و مبنای تصحیح خود قرار می دهد و اگر کسی نسخه های انتخابیش از (پنج) بگذرد، تحقیق او متهم به تلاش بیهوده و باطل می شود. در حالی که می دانیم که هر نسخه ای - اگر چه متأخر باشد - منشأ خاص خود را دارد و با انتخاب نسخه هایی متعدد از همپوشانی شدن نسخه ها با بعضی دیگر که دارای مناشئ واحدی هستند و در تمام آنها غلطی تکرار شده، نجات می یابیم.
اما مهمترین مشکل تصحیح یک متن کهن - که شاید بیشتر تصحیحات تراثی قدیم و جدید فاقد اصلاح آنهاست - مواردی را شامل می شود که خطا و اشتباه در ضبط سند و متن در نسخه های کهن صورت پذیرفته باشد. به گونه ای که ناسخان، کاتبان و مصححان تراث آن را به همان شکل اشتباه از نسخه هایکهن و دسته اول گرفته باشند و در مؤلفات خود قرن به قرن، دست به دست کرده باشند. این دست اشتباهات و مجهولات به صورت نهادینه به عنوان یک موضوع اصلی در میراث حدیثی ما مطرح شده و احدی به خاطر تصریح بر جهل راوی توسط قدما که از خطای کاتب بوده التفاتی نکرده و به زوایای مختلف سند و متن آن نپرداخته است.
واضح است که شناخت نام راویی که بیش از هزار سال قبل و شاید در خود کتاب توسط مؤلف تصحیف شده و دست به دست هم چرخیده و نقل شده، بسیار دشوار است. خصوصا مواردی که برای این نام اشتباه در کتب تراجم و رجال متقدم و متأخر ترجمه ای نیز ساخته باشند. حال چگونه می توان آن را امروزه بعد از این مدت طولانی شناخت و نام اصلی را استخراج و اسباب تصحیف و تحریف در آن را بررسی نمود.
[ادامه دارد...]
@majlesilib
توجه به مباحث تبارشناسی و اعتبار نسخه ها بالاخص در کتب حدیثی مهم است. البته حقیر درباره نسخه های کامل الزیاره تحقیقی نکردم اما اینکه گفته شود چون یک کتاب نسخه کهن ندارد یا فاقد اجازات است پس اعتبار ندارد، نتیجه گیری غیر علمی است. این مشکل برای برخی مواریث شیعه مانند کامل الزیاره یا تفسیر عیاشی و چند کتاب دیگر وجود دارد. اما با معیارهای و ملاک های می توان درباره ارزیابی نسخه های یک کتاب و انتساب آن به مولف تحقیق و بررسی کرد. در برخی نسخه های کامل الزیاره از مقابله آن با نسخه های کهن «عتیقة» سخن گفته که نشان می دهد در قرن دهم یا یازدهم نسخه های کهن از آن کتاب را در اختیار داشته اند هرچند امروزه آن نسخه ها به دست ما نرسیده است. درباره نسخه های کامل الزیاره به سلسله مقالات «دراسات فی نسخ و اعتبار کتاب کامل الزیارات» نوشته محمد علی العریبی که در مجله تراثنا چاپ شده مراجعه کنید.
💠 «الکافی» پژوهی؛ باید ها و کاستی ها
🔺 کتاب کافی نوشته ی کلینی چه بسا مهم ترین کتاب حدیثی شیعه است و لذا باید مورد مطالعات جدی علمی قرار بگیرد. چند مورد از نکات و بخش هایی که به نظرم باید حول کافی واکاوید را ذکر می کنم:
1⃣ نقد متنی (textual criticism): در فضای علوم زبانی، یک نوع مطالعاتی تحت عنوان مطالعات متنی (textual studies) داریم که شروع جدی آن را از قرن هجدهم میلادی می دانند، که یکی از زیرشاخه های آن نقد متن است. در نقد متن، هدف این است که با بررسی نسخه های مختلف یک متن و بررسی اختلافات آنها به متن اصلی و اورجینال رسیده شود و اشتباهاتی که در نسخه ها موجود است شناسایی و حذف شوند.
در سنت حدیث پژوهی البته به این بحث توجه شده است و ذیل بحث اختلاف الحدیث به مباحثی همانند تصحیف و ادراج پرداخته شده است که مستقیما با نقد متن در این معنا ارتباط دارند. اما در نقد متنی که امروزه داریم، قواعد و رویکردهایی که مورد استفاده هستند، منظم تر و مبسوط تر هستند که نیاز است از ظرفیت های آن در حدیث پژوهی استفاده شود.
🔹در ارتباط با نقد متن کافی، نسخه های خطی این کتاب و چه بسا تحریر های چندگانه ی آن باید مورد بررسی قرار بگیرند. (توجه داشته باشید که اختلاف دو نسخه ی خطی با اختلاف دو تحریر تفاوت دارد)
🌀 کتاب کافی چندین تحریر دارد که این تحریرها از لحاظ محتوا با یکدیگر اختلاف دارند. برای مثال یکی از تحریرهای کافی، تحریر ابن قولویه است که ظاهرا شیخ مفید این تحریر را در اختیار داشته است، تحریر ابن قولویه با تحریر صفوانی اختلافاتی را دارد، لذا نقل هایی را مرحوم شیخ مفید از کافی دارند که در تحریر صفوانی که کتاب کافی چاپ شده بر اساس همین تحریر است، موجود نیست.
🔻در ارتباط با نُسخ خطی یکی از روش های مورد استفاده رویکرد درختواره ای به نسخه ها است (یک نسخه ی خطی از نسخه ای دیگر رو نویسی میشده است). اگر درختواره ای از نسخه های موجود کافی را تهیه کنیم، مشاهده خواهیم کرد که بسیاری از آنها به نسخه ی شهید ثانی راجع هستند. (این رویکرد مزایای خاصی در برخورد با نسخه ها، پیدا کردن اشتباهات کاتب و رسیدن به شکل اصلی متن دارد)
2⃣ بینامتنیت: رابطه ی بینامتنیت به «شکل گیری یک متن بواسطه ی متن دیگر» تعریف شده است. این تاثیر و تأثر می تواند به صورت مستقیم یا غیر مستقیم باشد.برای مثال در ارتباط با کتاب کافی، می توان میان الکافی و کتبی مانند نوادر احمد بن ادریس قمی، محاسن احمد بن محمد برقی و یا نوادر علی بن ابراهیم قمی رابطه ی بینامتنیت را نشان داد. بینامتنیت می تواند ارجاعی (referential) باشد به این معنا که در متن از اجزاء متن دیگر استفاده شده باشد و می تواند نوعی (typological) باشد به این معنا که در متن از الگو و ساختار متن دیگری استفاده شده باشد (برای مثال نوع چینش احادیث).
🔺در زبان عربی بینامتنیت به «تناص» ترجمه شده است. بینامتنیت همیشه از روی قصد نیست و ممکن است به طور ناخودآگاه مورد استفاده قرار بگیرد، در عربی از این نوع رابطه ی بینامتیت، به تناص لاشعوری یا تناص غیرظاهر یاد شده است. (در ارتباط با کافی باید انواع مختلف رابطه ی بینامتنیت هر یک به طور مستقل مورد پژوهش قرار بگیرند)
🔸رابطه ی بینامتنیت سه رکن دارد : متن غائب، متن حاضر و روابط بینامتنی؛ این انتقال لفظ یا معنا از «متن غایب» به «متن حاضر»، روابط بینامتنی نامیده می شود. اما در رابطه با کتاب کافی البته باید توجه داشت که بسیاری از متن های غائب امروزه در دسترس نیست، لذا اصطلاحا نیازمند بازسازی (re-construction) و بازیابی روشمند هستند. این بحث با بحث «منابع کافی» و مطالعات لایه ای هم ارتباط دارد (در سنت مطالعات متنی آلمان به بحث لایه های متن توجه بسیاری شده است)
💠 فایل یک نسخه ی جدید از کتاب شریف کافی در ترکیه
🔻هنگام جستجو و گذار بین مخطوطات محفوظ در کتابخانه های کشور ترکیه، با یک نسخه ی خطی از کتاب شریف کافی اثر مرحوم کلینی برخورد کردم (در کتابخانه رئیس الکتاب) که ضمن کتب عقیدتی و کلامی قرار داده شده بود.
🔸ظاهراً از این نسخه ی خطی در هیچ یک از تصحیح های کتاب کافی استفاده نشده است (از جمله چاپ دارالحدیث) و در فهرست های کتب حدیثی شیعه نیز با ذکر و ثبت این نسخه برخورد نداشته ام. کتاب از ابتداء شروع و تا کتاب الإیمان و الکفر را پوشش می دهد. نسخه با خط بسیار خوانا و دو رنگه کتابت شده است.
♻️ لازم به ذکر است در این کالکسیون با حجم زیادی از کتبی که ردیه ای بر شیعه (روافض) بودند مواجه شدم، لذا احتمالا جامع کلکسیون به عقاید مذهب شیعه توجه داشته و این اثر را نیز که مشتمل بر احادیث عقیدتی در ارتباط با امامت است را به عنوان منبعی برای فهم عقاید شیعه در مجموعه ی خود آورده است.
___
آبان ۱۴۰۱ ش.
@mohammad_khodabandelu
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com