مرحوم سید شهاب الدین صفوی قمی:
آقای کبابیان به نجف می رود و در آنجا بی پول می شود. به زیارت حضرت امیر (ع) می رود و به آن حضرت می گوید عجب مهمان نوازی می کنید! من مهمان شما هستم اما گرسنه ام، از شما بعید است.
بعد از حرم بیرون می رود و می خواهد خارج شود. می بیند شیخ محمد بهاری نفس زنان می آید و پیدا بوده که عجله داشته و جورابش را نپوشیده است.
وی چهار لیره به آقای کبابیان می دهد ولی او قبول نمی کند. شیخ محمد می گوید: نالوطی! تو الآن توی حرم خُلق حضرت را تنگ کردی، حالا می گویی پول لازم ندارم؟!
https://t.me/bazmeghodsian/29452