قناة

بزم قدسیان

بزم قدسیان
4.6k
عددالاعضاء
2,837
Links
1,247
Files
189
Videos
8,712
Photo
وصف القناة
تحقیقات و یادداشتهای رحیم قاسمی در تاریخ و حدیث و تراجم علما و عرفا با نگاهی به مسایل فرهنگی روز. @bazmeghodsian ارتباط با مدیر کانال ( رحیم قاسمی): @RAHIM51
مهاجر الی الله، سیری در زندگینامه آیة الله العظمی سید عبدالحسین لاری.

@bazmeghodsian
امامزادگان معتبر ایران و رجال مدفونین کاشان، آیة الله امامت کاشانی.

@bazmeghodsian
تاریخ شهرضا، مسیح الله جمالی.

@bazmeghodsian
Forwarded From بزم قدسیان
🔸 خاطرات خواندنی استاد قادر فاضلی از عالم ربّانی علامه جعفری (1)

🔹 علامه می فرمود: یکسال پیش از آنکه وارد حوزه علمیه تبریز شوم در خواب دیدم که یک دست به من کاسه ای شیر داد و من نوشیدم. گفتم : این دست که بود؟ گفته شد: دست علی بن ابی طالب علیه السلام بود.

🔸 و فرمود: روزی قبل از درس آیة الله العظمی خوئی، مرحوم شیخ ابوتراب کرمانشاهی کنار من نشست. گفت: من با اینکه خیلی کم خواب می بینم دیشب در خواب دیدم جمعیت بسیاری از کوچه ای که شما در آن منزل دارید در حال رفت و آمدند.
در میان جمعیت همه گونه اشخاص دیده می شد؛ علمای ربّانی، اساتید دانشگاه، عموم مردم، اقلیت های دینی.
من پرسیدم چه خبر است؟ گفتند: آقای شیخ محمد تقی جعفری در دیگ های بزرگ شیر پخته و به مردم شیر می دهد.

🔹🔸 و فرمود: در دوران طلبگی در نجف اشرف یک سال هوا خیلی گرم شد به طوری که در آن سال چند نفر از گرما هلاک شدند. حجره من خیلی داغ بود و در تابستان قابل استفاده نبود و من در حجره دوستان به سر می بردم.

🔸 شبهای جشن طلبه ها بیرون از حجره ها در فضای باز دورهم جمع می شدند. شخصی به نام شیخ حیدر علی که خیلی شوخ طبع و باعث شادی در جشن ها بود قسمتی از روزنامه ای را که جدا کرده بود بیرون آورد که در آن عکس خانم بسیار زیبایی چاپ شده بود.

🔹گفت: اگر شما را مخیرّ کنند بین این که هزار سال با این دختر زندگی قانونی و شرعی داشته باشید یا یک بار جمال علی علیه السلام را زیارت کنید کدام را انتخاب می کنید؟

🔸 نفر اول سید اسماعیل ریش سفید و بزرگ آن جمع بود. او جوابی داد که معلوم شد زن را انتخاب کرده است.
نفر دوم هم گفت: هر شیعه ای هنگام مرگ یقینا حضرت امیر علیه السلام را خواهد دید پس فعلا وصال را انتخاب می کنیم.

🔹 نوبت به من که نفر چهارم بودم رسید. وقتی عکس را گرفتم و خواستم نگاه کنم ناخودآگاه سرم به طرف دیگر چرخید.
وقتی چنین شد منقلب شدم و برخاسته به حجره خود رفتم. کنار در حجره نشستم و سرم را به دیوار تکیه دادم.

🔸 در یک لحظه دیدم مردی مقابل من نشسته و جوانی هم کنار و نزدیک من است. آن مرد خیلی با دقت و جدیت به من نگاه می کرد.

🔹 از جوان پرسیدم این مرد کیست؟

🔸 گفت: خودِ خودِ امیرالمؤمنین است.

🔹 دیدم تمام توصیفاتی که در خصوص شمایل حضرت نقل شده در وی آشکار است. به خود آمدم و دیدم در حجره تنها هستم و چون هوای حجره غیر قابل تحمل بود دوباره به جمع طلبه ها آمدم که عکس به نفر هفتم رسیده بود.

🔸 آنها دیدند چهره من متغیر شده و حالم دگرگون است پرسیدند چه شده؟ من چیزی نگفتم اما پس از اصرار چون نباید دروغ گفت به ایشان گفتم : شما به وصال این زن رسیدید؟ گفتند: ای آقا وصال کدام است؟ ما به عنوان شوخی این مطلب را پیش کشیدیم. گفتم: من الآن به خدمت امیرالمؤمنین علیه السلام رسیدم.

🔹 همه دگرگون شدند و عکس را تکه تکه کردند و سید اسماعیل به شیخ حیدرعلی گفت: آشیخ! دیگر از این شوخی ها نکن که ما در این امتحان مردود شدیم.

یاد یار، 160 خاطره از استاد علامه جعفری، قادر فاضلی
Forwarded From بزم قدسیان
🔸 حکایات خواندنی علامه جعفری و دکتر هشترودی

با عده ای از دانشمندان جلسه علمی داشتیم. دکتر هشترودی نیز در آن حضور داشت. روزی نوبت جلسه به دکتر بود. قبل از شروع بحث من چشمم به کمدی افتاد که در آن شیشه یکی از مشروبات الکلی بود.
من و شهید مطهری از دیدن این صحنه ناراحت شدیم که وی حتی در ظاهر هم احترام ما را نگه نداشته است.

🔸 دکتر از من سوال کرد شما با راسل مکاتبه داشتید؟ گفتم: بله.

🔹 گفت: اخیرا کتابی از شما خواندم که مطالب راسل را در دین و فلسفه و اخلاق مورد نقد قرار داده اید. من در یک جا حق را به راسل می دهم.

🔸 گفتم: چه بهتر که فقط در یک جا حق را به او می دهید؛ زیرا اشکالات مطالب وی فراوان است. حالا آن یک جا کجاست؟

🔹 گفت: راسل می کوشد اثبات کند در دنیا غیر از قوانین بشری چیزی وجود ندارد، و شما می خواهید اثبات کنید که قوانین الهی وجود دارد، و بشر با مخالفت با آنها معصیت کار می شود.

🔸 گفتم: راسل منکر خدا نیست، پس احتمال می دهد که خدا وجود داشته باشد، و با این احتمال نمی تواند منکر معصیت شود؛ زیرا احتمال می رود همان خداوندی که وجودش محتمل است ناظر کارها و گفتار آدمی باشد.

🔹 آقای هشترودی به جای پاسخ به این مطلب حاشیه رفت و گفت: اصلا قوانین ازدواج از تورات به این طرف است!

🔸 گفتم: آیا شما قانون حمورابی (ششمین پادشاه بابل و یکی از بزرگترین طلایه داران تمدان بین النهرین) را دیده اید؟

🔹 گفت: آری اما چیزی درباره ازدواج ندارد.

🔸 گفتم: آقای هشترودی! این قانون که 285 ماده اش باقی مانده در حدود 330 سال قبل از میلاد حضرت موسی علیه السلام ثبت شده و در آن بیش از 30 مورد مربوط به مسائل ازدواج است.

🔹 در این هنگام که سکوت محض در جلسه حکمفرما بود به جای بررسی این پاسخ گفت: من نمی دانم به چه علت آن روابط منطقی را که ابن خلدون گفته است ابن سینا از وی استفاده نکرده است؟

🔸 گفتم: آقای دکتر این خلدون حدود 300 سال بعد از ابن سینا به دنیا آمده است.

🔹 این جمله را گفتم و به شهید مطهری گفتم برخیز برویم و این جلسه به همین جهت تعطیل شد.

🔸 روزی پس از سخنرانی در دانشکده برای استراحت به اتاق دکتر هشترودی که به ریاست دانشکده علوم رسیده بود رفتم. گفت: شما در فلسفه خیلی زحمت کشیده و می توانید نظر بدهید و فلسفه چیز خوبی است، ولی من متاسفانه وقت نکردم که فلسفه بخوانم.

با این حال این ریاضیدان در اغلب سخنرانیها در دانشگاه ها در مسائل فلسفی بحث می کرد!

🔹 روزی دکتر از من پرسید: مشکل ترین مساله فلسفی به نظر شما چیست؟ گفتم: تشخیص مرز بین من و غیر من در معرفت.

🔸گفت نظر من هم همین است؛ آیا به نظر شما می توان با مثل افلاطونی جواب داد؟ گفتم: نه؛ زیرا ارتباطی با هم ندارند!

🔹 دکتر هشترودی با آن همه نوسانات فکری که داشت روزی به من گفت:

🔸 علی بن ابی طالب راز ناگشودنی عالم هستی است 🔸

یاد یار، 160 خاطره از استاد علامه جعفری، قادر فاضلی
Forwarded From بزم قدسیان
🔸 خاطرات خواندنی استاد قادر فاضلی از عالم ربّانی علامه جعفری (3)

🔹 در پایان کنگره نکوداشت علامه محمد تقی جعفری که در سال 1376 در تالار علامه امینی دانشگاه تهران برگزار شد ایشان چند دقیقه سخنرانی کردند.

🔸 فرمودند: خدا را شاهد می گیرم که من از نظر روحی در این لحظه هیچ تفاوتی با روحیه روزهای اول طلبگی که به صرف کردن فعل ضَرَبَ مشغول بودم ندارم.

🔹 به همه عرض می کنم مبادا به طرف من خود خم شوید؛ زیرا پرژکتوری که جلو قطار نصب شده برای روشن نمودن راه است و نباید آن را به طرف داخل لوکومتیو بگیریم، که در این صورت راننده نمی تواند پیش روی خود را ببیند.

🔸 سخنان استاد حالت معنوی خاصی به مجلس بخشید به طوری که بعضی گریه می کردند.

🔹 در سال 1376 (چند ماه پس از کنگره نکوداشت) برای سخنرانی به قم تشریف آورده بودند. در حین آمدن به قم در اتوبان مختصر تصادفی پیش آمده و مقداری کوفتگی جسمی پیدا کرده بودند.
وقتی به زیارت استاد رفتم از مسائل مختلف صحبت شد از جمله از برگزاری کنگره. عرض کردم : در کنگره به همه ابعاد حضرتعالی عمیقا اشاره نشد.
🔸 فرمود: بهتر که عمیقا اشاره نشد، والا تصادف دیشب عمیق تر بود.

🔹 می فرمود: شخصی از علما که در فلسفه خیلی مشهور بود... من بسیار علاقمند دیدن وی بودم. روزی یکی از نزدیکان وی گفت: او روزی با شخصی بحث علمی می کرد که مخالف وی بود و چیزی گفت که آن شخص قانع و ملزم شد. سپس آهسته به گوش من گفت: من می خواستم وی را مجاب کنم والا خودم می دانستم که حق با او ست.

🔸 وقتی این را شنیدم دیگر نظرم از او برگشت، و بعد از آن هرچه خواستند که با او ملاقات داشته باشم قبول نکردم؛ زیرا از چنین اشخاصی انتظار رهبری و هدایت می رود و این عمل با آن انتظار سازگار نیست.

🔹 دکتر سید حسن امامی [استاد دانشگاه و امام جمعه تهران در زمان طاغوت] از طریق برادرم که دانشجوی او بود از من وقت ملاقات خواست. من قبول نکردم. برادرم هربار عذری آورد تا این که خود او روزی گفت: حق با آقای جعفری است که نمی خواهد با من ملاقات داشته باشد؛ زیرا ما با وارد شدن در دستگاه طاغوت خود را آلوده ساختیم.

🔸 سالها قبل از انقلاب در منزل رساله قشیریه را تدریس می کردم. خانمی از یک کشور خارجی هم شرکت داشت.

🔹 در جلسه دوم به او گفتم: اگر بخواهید در درس شرکت کنید باید حجاب داشته باشید. گفت: یعنی چه کنم ؟ گفتم: روسری یا مقنعه ای با این خصوصیات بپوش.

🔸 گفت: اگر عرفان اسلامی این است که شما می گویید اگر به من بگویی یک لحاف روی سرت بینداز و یک بار به اطراف تهران بگرد سپس به کلاس بیا من قبول می کنم. (وی خانم وان وایک هلندی الاصل ساکن آمریکا دانشجوی دانشگاه تهران در سال های 1353 و 1354 بود).

🔹 روزی سخن از شناخت حقایق به میان آمد. استاد اشعاری از مثنوی را قرائت کرد:
هرچه گویی ای دم هستی! از آن/ پرده دیگر براو بستی بدان
آفت ادراک این قال است و حال/ خون به خون شستن محال است و محال

🔸 سپس فرمود: من در هنگام تفسیر این ابیات گریه کردم و گفتم خدایا ما چه بکنیم؟ ما که دمی از این هستی بوده و در دامن آن بزرگ شده ایم چگونه آن را تفسیر و تعریف کنیم که با گفتارمان مشکلی بر مشکلات انسانها نیفزوده و پرده ای بر پرده پندارهای بی شمار مردم اضافه نکنیم.

یاد یار، 160 خاطره از استاد علامه جعفری، قادر فاضلی.
Forwarded From بزم قدسیان
🔸 خاطرات خواندنی استاد قادر فاضلی از عالم ربّانی علامه جعفری (4)

🔹 علامه می فرمود: در یکی از کتابخانه های نجف با چند نفر از شاگردان شبلی شمیل آشنا شدم. بعضی از جملات شبلی شمیل در خصوص حضرت امیر علیه السلام را برایشان خواندم از آن جمله این سخن او را:

🔸 (الامام علی بن ابی طالب عظیم العظماء، نسخة مفردة لم یری الشرق ولا الغرب مثله، لا قدیما ولا حدیثا)

🔹 آنان ضمن تایید این جملات گفتند: هرگاه در کلاس درس او سخن از امیرالمومنین علیه السلام به میان می آمد حالش منقلب شده و با احترام و عظمتی خاص نام حضرت را برده و درباره او صحبت می کرد.

🔸🔹 و فرمود: یکی از علمای اهل سنت سنندج با علامه امینی ملاقات کرده بود. علامه حدود دو ساعت به اشتباهات و بدعت های خلیفه دوم و اقامه دلیل بر آن پرداخته بود و او که فقط گوش می کرد در آخر گفته بود: مگر عمر از عشره مبشره نیست؟! علامه خیلی ناراحت شده و به او توهین کرده بود.

🔸 عده ای او را نزد من آوردند. دیدم خیلی ناراحت است و می گوید: طلبه نباید حرف بد به زبان جاری کند، امینی به من توهین کرد، تو هم مثل او هستی؟ گفتم: امینی این گونه نیست، حتما تو کاری کرده ای که خیلی ناراحت کننده بوده و او هم از کوره به در رفته است.

🔹 وقتی آرام شد جزء سوم مروج الذهب را پیش روی او گذاشتم و نامه محمد بن ابوبکر به معاویه و جواب نامه معاویه را به او نشان دادم.

🔸 وقتی نامه را مطالعه کرد خیلی حالش منقلب شد و تمام بدنش به لرزه افتاد به طوری که من ترسیدم سکته کند.

🔹 سپس گفتم: حال به امینی حق می دهی؟ اگر شیعه قرنهای متمادی زیر شلاق سلاطین و طواغیت دوام آورده و عقب نشینی نکرده دلیل دارد و این نامه یکی از آن ادلّه است.
(ترجمه نامه در جلد اول تفسیر نهج البلاغة ص 291 – 292)

یاد یار، 160 خاطره از استاد علامه جعفری، قادر فاضلی.
Forwarded From بزم قدسیان
🔸 حکایاتی از علامه جعفری و عارف وارسته میرزا هادی خان حائری

🔹 علامه می فرمود: قبل از انقلاب وضع مالی خیلی بدی داشتم. روزی زین العابدین رهنما (مترجم قرآن و نویسنده دو کتاب مشهور کتاب پیامبر ، و امام حسین علیه السلام، و از دولتمردان زمان طاغوت) به من تلفن کرد و به منزل ما در میدان قیام کوچه شترداران آمد.

🔸 پس از احوال پرسی تفسیر مثنوی را از من خواست و بعد از تورق کتاب و تمجید از آن، پرسید: وزارت یا شرکت نفت برای این کتاب چیزی به شما نداده است؟ گفتم: مگر شرکت نفت فروشگاه کتاب دارد؟
گفت: نه آقا ،چون به فلان شارح مثنوی مبلغ قابل توجهی داده اند، و باید هم بدهند اینها آثار بزرگ فرهنگی کشور است.

سپس گفت: شما پنج دوره مثنوی را بیاورید برای پنج نفر از شخصیت ها.
گفتم: جلد اول همین یک جلد است دوم فعلا نیست سوم اصلا نیست...

🔹 گفت: این منطقه پایین شهر آب و هوایش مناسب نیست، باید ترتیبی داد که شما به بالای شهر منتقل شوید.
گفتم: آقای عزیز! شما لطف دارید ،ولی من از نجف که آمدم پیه چند کیلو نان خشک و یک زیلو و حصیر را به تن خود مالیده ام. او دیگر چیزی نگفت.

🔸 چند روز بعد به خدمت آقای شیخ هادی حائری رفتم که خواهر وی زن رهنما بود. گفتم : رهنما به منزل ما آمده بود، و ماجرا را تعریف کردم.
بسیار عصبانی شد و گفت: اینها حاضر نیستند حتی یک نفر پاک بماند.
سپس به منزل رهنما تلفن کرد و گفت چرا به منزل جعفری رفتی؟ خجالت نمی کشی؟ راضی نیستی در این مملکت چند نفر پاک بمانند! و بدون خداحافظی و با عصبانیت تلفن را قطع کرد.

🔸 و فرمود: روزی در خدمت آقای شیخ هادی حائری بودم. چند نفر از رجال کشوری هم بودند. یکی پرسید: حاج آقا شما قبلا خدمت اعلی حضرت مشرف می شدید آیا هنوز هم ادامه دارد؟

🔹 گفت: نه خیر ، ده پانزده سالی است که دیگر قطع شده است؛ زیرا دیدم فایده ای ندارد و حرف حالیش نمی شود!

🔸 و فرمود: گاهی جمعه ها در منزل عارف و حکیم معروف میرزا هادی حائری برای بحث علمی جمع می شدیم.
روزی علی اصغر حکمت اوراقی را که در آن چهل حدیث را به شعر درآورده بود بین حضار پخش می کرد و آنان اوراق را می خواندند و او را تشویق می کردند.

🔹 وقتی اوراق به مرحوم حائری رسید با ناراحتی فرمود: اینها را جمع کن اینها کفاره گناهان تو نمی شود.
او کاغذها را جمع کرد و دیگر به منزل ایشان نیامد.

یاد یار، 160 خاطره از استاد علامه جعفری، قادر فاضلی.