صاحب المآثر و الآثار ضمن بیان کرامتی در وقت وفات عارف قمشهای آورد که:
«امسال که یکهزار و سیصد و شش هجری است در دارالخلاقه [تهران] وفات یافت. نزدیک نزع با خواص خود گفته بود که آیا اسب سفیدی را که حضرت صاحب (ع ) برای سواری من فرستادهاند دیدید؟»
وفات حاج ملاعلی مجتهد معروف به کنی و آقا محمدرضا در یک شب بود. اما اگر در وفات ملاعلی کنی تمام عالم شیعه عزاداری کردند و تعطیل عمومی شد، در تشییع جنازه آقا محمدرضا فقط چند نفر مثل مرحوم میرزاابوالحسن جلوه حضور داشتند. »
مدفن او را صاحب الطرائق در ابن بابویه نزدیک حاج آخوند محلاتی ذکر میکند. ولی مدفن اصلی اش را سر قبر آقا - امام جمعه تهران - به ایوان سنگی کوچکی دانند که به علت خیابان کشی در آن محل، استخوانهای آقا محمدرضا را از آنجا به ابن بابویه برده دفن کرده اند. این نکتۀ مهم را هم عرض کنم که دانشمند فاضل، جناب آقای منوچهر صدوقی سها، محل فعلیِ قبر ایشان را در قبرستان ابن بابویه می شناسد.
در ماشینی که می آمدیم، جناب آقای آقا سید حسن هاشمی گلپایگانی نواده مرحوم آقا سید جمال گلپایگانی از علمای بزرگ نجف بودند.( ایشان داماد مرحوم آیت الله العظمی سید محمود شاهرودی) هستند. گفتند که سالها گویا حوالی 23 تهران ساکن بودند و سالهاست که در قم هستند. از نزدیکان مرحوم آقا باقر آشتیانی فرزند مرحوم میرزا احمد آشتیانی (و ایشان فرزند آقا میرزا حسن آشتیانی) بوده اند. داستانها از ایشان داشتند. اما جالب بود که گفتند پدر ایشان، مثنوی را به عربی ترجمه و چاپ کرده که من ندیده ام. گفتند پدرم از نزدیکان مرحوم آیت الله حکیم بود. یک بار از ایشان می پرسد که این مثنوی چیست؟ برخی مخالفند و برخی موافق آن. پدرم به ایشان می گوید من مقداری از آن را برای شما ترجمه می کنم. آن وقت آقای حکیم که این مطالب را می بیند می گوید مرد دانشمندی بوده است. و ایشان کل مثنوی را تعریب کرده و منتشر کردند. پدرشان یک الفیه هم دارد که سفرنامه حج آیت الله حکیم است. این سفر یکی از سفرهای معروف یک مرجع شیعه به حج است که انعکاس زیادی داشت. ایشان گفتند آقای حکیم بسیار بسیار مودب بود و پدرم هم سالها در کنار ایشان بود. آقای آقا سید حسن، سالها حکم شرع اوقاف در اوائل انقلاب بودند و می گفتند یک بار که با آقای جمارانی و نظام زاده به شیراز رفتیم، آقای دستغیب وقتی فهمیدند من نوه آقا سیدجمال گلپایگانی هستم، بسیار بسیار احترام کردند و گفتند من هرچه دارم از ایشان دارم. اخیرا کتاب الصلاة ایشان را تصحیح کرده و آماده چاپ کرده ایم.
(اینها مطالبی بود که در ماشین و در طول راه از اراک تا قم یادداشت کردم و فکر کردم اینجا بگذارم شاید به کار کسانی بیاید.)
@jafarian1964
فرزندش ميرزا حيدر على صاحب عنوان از رجال بزرگ و مشايخ جليل و علماء اعلام است و در «روضات ص 774» در احوال شيخ يوسف بحرينى بعد از ذكر آقا مير عبد الباقى امام جمعه بعنوان «بعض مجازيه فى الرواية من سلالة اول المجلسيين» ذكر شده، و تأليفاتى دارد: اول كتاب «تذكرة الانساب» در أنساب سلسله مجلسيه از اولاد ملا مقصود على تا پائين ذكورا و أناثا، انجام تأليف آن اواخر ع 2 سنه 1194. دوم كتاب «منتخب اللؤلؤه» در انتخاب و اختصار كتاب «لؤلؤتى البحرين» شيخ يوسف بحرينى (ره) كه آنرا در اجازه براى ميرزا حسنعلى فرزند عمش ميرزا ابو طالب بن ميرزا محمد تقى ألماسى و پنج نفر پسران خودش كه اينك نامشان بيايد نوشته، انجام تأليف آن روز جمعه 28 محرم سنه 1205.
مادر اين ميرزا حيدر على دختر ملا محمد صالح بن آقا عبد الباقى بن ملا محمد صالح مازندرانى كه ذكر نموديم بوده، و ميرزا حيدر على از اين مخدره در پيش از زوال روز سهشنبه هيجدهم ماه رمضان المبارك سنه هزار و صد و چهل و شش مطابق (دلو- حوت) ماه برجى سنه 1112 شمسى متولد شده، و در اين سال (1214) وفات كرده در تخت پولاد در صحن تكيه خوانساريها در جلو ايوان بالاى سر قبر مرحوم آقا سيد محمد شفيع شوشترى كه (در سال 1211- عنوان 173 ص 408) گذشت دفن شد، و أشعارى در مرثيه و ماده تاريخ وفات او از مرحوم آقا محمد كاظم واله (كه در 1229 بيايد) بر لوح قبرش نوشته
@jafarian1964
چند تاریخ مهم از 1161 ـ 1264
در اطراف یک صفحه از یک نسخه خطی چند تاریخ آمده که برخی مربوط به شاهان و چند تای آن هم امور دیگر مانند زلزله تبریز و شماری هم شخصی است. این موارد به این شرح است.
وفات نادرشاه سنه 1161
وفات آقا محمد شاه: سنه 1211
جلوس فتحعلی شاه گویا در همان تاریخ و در 1222 عباس میرزا را ولی عهد نمود
وفات فتحعلی شاه مرحوم در 18 ربیع الثانی سنه 1250
وفات عباس میرزا مرحوم سنه 1249
وفات میرزا مهدی مرحوم قاضی تبریز 25 ربیع الاول سنه 1241
وفات شیخ المجتهدین میرزا محمد یوسف تبریزی مرحوم 23 ماه شوال سنه 1243
وفات آقا سید محمد بن آقا سید علی طباطبایی در 24 ربیع الثانی سنه 1232
آمدن اروس به تبریز وقت ظهر روز پنج شنبه 3 ربیع الثانی سنه 1233
تشرّف خود داعی به عتبات عالیات 12 جمادی الاولی سنه 1238
وفات ابوی مرحوم صفی سنه 1221
آمدن کوچ ما به تبریز. نیز وفات اخوی ـ روحی له الفداء ... ایضا وفات محمد صالح جان فی 29 جمادی الاولی سنه 1251
تولد عبدالصمد بزرگ 1230 /وفاتش سنه 1236
تولد نور چشمی محمد 13 ماه جمادی الاولی تخمینا به غروب روز چهارشنبه دو ساعت و نیم و یا دو ساعت مانده سنه 1232
تولد عبدالصمد ثانی ماه ذیحجه روز دوشنبه 3 ساعت به غروب مانده سنه 1232
تولد فاطمه بیگم در ماه سنه 1236
تولد زهرا بیگم 13 رمضان سنه 1236
تولد محمد رسول سنه 1250
زلزله تبریز مخرب سنه 1193
آمدن امامقلی خان افشار به تبریز سنه 1195
وفات محمد شاه در شوال سنه 1264
جلوس ولد ارشد او ناصرالدین شاه در 13 ماه مزبور و سنه مزبور
ناخوشی وبا در غرّه ذیقعده الحرام سنه 1237
تولد نور چشمی محمدرضا انشاء الله تعالی با صلاح و فلاح به کمال برسد، در هفتم ماه جمادی الثانی روز جمعه نزدیک به ظهر سنه 1269
@jafarian1964
تاریخ فوت شماری از رجال و عالمان ایران در نیمه دوم قرن سیزدهم هجری
تاریخ فوت های ذیل از یادداشت های پشت نسخه ای و غالب آنها مربوط به نیمه دوم قرن سیزدهم هجری است. در مواردی تصریح می کند که با برخی از این افراد رفت و آمد داشته است، در عین حال، نمی دانیم چه قدر این سالها دقیق است. کلمات ناخوانا دست کم در این عجاله که موارد زیر آماده شد، متعدد بود. افراد غیر مشهوری هم بودند که سال فوتشان هم معلوم نبود و گویا از بستگان او بوده اند. امیدوارم فایده ای داشته باشد.
گرفتن [و] کشتن امیرکبیر میرزا تقی خان فراهانی که وزیری بی نظیر بود سنه 1268
فوت میرزا آقاخان صدر اعظم در قم سنه 1283
فوت سپه سالار در خراسان بعد از تشریف بردن و مشرف شدن شاه سنه 1284
فوت خاقان جنت مکان فتحعلی شاه جمادی الثانی سنه 1250 در هفت دست اصفهان
فوت مرحوم محمدشاه در شوال 1264
فوت مرحوم جنت مکان حاجی میر محمد... امام جمعه سنه 1233
فوت مرحوم جنت مکان حاجی میرزا حسن امام جمعه سنه 1248
فوت مرحوم آقا میرمحمدمهدی امام جمعه سنه 1245
فوت مرحوم جنت مکان امام جمعه میرزا سید محمد .... سنه 1291
وفات علما اعلی الله مقامهم که خدمت هر یک اکثری رسیده و ارادت داشته، خداوند رحمت فرماید هر یک ...
فوت مرحوم حجة الاسلام اعلی الله مقامهم فی دارالسلام حاجی سید محمدباقر ربیع الثانی 1260
فوت مرحوم حاجی کلباسی اعلی الله مقامه جمادی الاولی سنه 1261
فوت مرحوم آقا سید حسن واعظ مجتهد غره جمادی الاولی سنه 1273
فوت ملا محمد صالح مازندرانی محرم سنه 1285
فوت مرحوم حاجی محمدجعفر آباده ای 19 رمضان سنه 1280
فوت مرحوم آقا محمد مهدی ولد مرحوم حاجی کلباسی ... سنه 1278
فوت آقا شیخ علی ... قاضی 1269
فوت حاجی سید محمدعلی پسر مرحوم حجة الاسلام شعبان 1282
فوت مرحوم حجة الاسلام حاج شیخ مرتضی [انصاری] در کربلای معلا 1281
فوت مرحوم آقا شیخ محمدتقی .... سنه 1281
فوت فاضل دربندی آخوند ملا آقا صاحب اسرار الشهاده، سنه 1285
فوت آقا شیخ عبدالرحیم [ولد] آقا شیخ رضا طهرانی سنه 1277
فوت مرحوم حاجی ملاحسنعلی که از علما و مدرسین معروف بود بتاریخ 28 شهر صفر المظفر سنه 1286 حقیر استقبال آصف الدوله در ... مطلع شدم از صاحب دیوان
فوت حاجی ملاباقر امام جمعه تبریز سنه 1285 در طهران آورده بودند
فوت مرحوم مغفور آقا سید ترک خویی سنه 1266
فوت مرحوم سید محمد ش.... از علما و اخیار بود در عید اضحی سنه 1287
فوت مرحوم حجة الاسلام اعلی الله مقامه فی دار السلام حاجی سید اسدالله!
وفات حضرات سادات عالی درجات سلسله که هر یک در... کامل بوده خداوند با اجداد طاهرین محشور کند که این اقل السادات خدمت هر یک رسیده، و از فوت هر یک افسرده شده، و طلب مغفرت همیشه فرستاده
خدمت مرحوم حاجی آقا میرزا مدرس اعلی الله مقامه طفولیت رسیده بودم وفات ایشان سنه 1237
که خلف از آن مرحوم بود مرحوم حاجی میرزا ابوالحسن در قتل... پاشاه کربلای معلا در عرفه سنه 1260 داخل مقتولین به سعادت فایض شدند و مرحوم مغفور حاجی میرزا محمدعلی که اکبر بودند در سنه 1261 در اصفهان مرحوم شدند [کشتار کربلا در سال 1258بود] که خلف از مرحوم حاجی میرزا محمدعلی بعد از وفات در حیات بودند مرحوم حاجی میرزا ؟؟ مراجعت از مکه در سنه 1281 در سامره مرحوم شده و مرحوم مغفور حاج میر معصوم که خیر از آن مرحوم فاش و جاری بود در سنه 1285 مراجعت از مشهد مقدس در منزل درس! بناخوشی وبا مرحوم گردید .... عظمی رسیده
مرحوم مغفور نایب آقا میرزا سید اعلی الله مقامه بناخوشی وبا مرحوم شدند سنه 1260
بتاریخ شهر جمادی الاولی 1286 در اصفهان ناخوشی وبا مثل سایر بلاد بهم رسید، خاصه بعضی از دهات و بلوکات، و این روزها ... و فیروزان گویا شدت داشته، من جمله خبر رسید ملا اسدالله ولد ... احمد ... مرحوم شده، هزار حیف جوان بو.د جمعی دیگران هم از .... فیروزان من جمله کربلایی رجبعلی کبارخانی
فوت نصرالله خان پسر امین الدوله و میرزا احمد منجم برادر مرحوم منجم باشی شهر .... سنه 1289 [در منابع فوت نصر الله خان پسر امین الدوله 1287 آمده]
میرزا فضل الله قزوینی! سنه 1285 اعتماد السلطنه ... مرد [فوت علی اعتمادالسلطنه در ربیع الاول 1284 بود]
مجد الاشراف حاجی میرزا سید علی تفرشی سنه 1281
میرزا موسی وزیر طهران سنه 1281
فوت ناظم الملک میرزا محمدحسین وزیر حسام السلطنه با امیر زاده ابوالفتح خان به حکمرانی اصفهان، میرزا حسین باقرخان را به طرف خراسان فرستاد.
فاصله نشد فوت شد فی شهر جمادی الثانی 1288
@jafarian1964
مرحوم شیخ هادی نجم آبادی، فقیه و عالم وارسته قبل از عصر مشروطه در کتاب جرعه ای از دریا تألیف آیه الله شبیری زنجانی
"دو عالم به نام شیخ هادى داریم: یکى در نجف که میرزا حبیب الله رشتى را درک کرده بود، و دیگرى در تهران که خیابانى هم به نام او است به نام شیخ هادى نجمآبادى. ظاهراً ایشان با حاج آقا حسن نجم آبادى پسر عموى ابى و برادر امّى بودند. آقاى حاج میرزا ابوالفضل نجم آبادى که نوه آشیخ هادى بود، گفت: یک وقت آقاى نائینى در درس گفت: «آقا حسن تهرانى هم نظرش این بود». آقاى میرزا ابوالفضل مىگفت: گفتم: خوش انصاف، حداقلّ مىگفتى «نجم آبادى» تا ما هم یک قدرى پُز بدهیم! نمىدانم آقاى آقا حسن تهرانى (نجم آبادى) نوشتهاى داشته که آقاى نائینى از آن نقل مىکرده یا اینکه ایشان شفاهى از اشخاص دیگر شنیده بود . آقاى نائینى (م 1355) آقا حسن نجمآبادى را درک نکرده بود، آقا حسن مدت کمى پس از شیخ انصارى وفات کرد، ولى تاریخ دقیق وفاتش در دست نیست. (جمادى الأُولى 1431)
... مرحوم حاج شیخ هادى نجم آبادى تهرانى مرد بسیار متدیّن و باتقوایى بود، از حاج میرزا ابوالفضل نجمآبادى شنیدم: ایشان به جاى مرحوم حاج شیخ محمّد نجم آبادى در مدّتى که به سفر حج رفته بود، اقامه جماعت کرد . مریدان مرحوم حاج شیخ هادى مایل بودند که ایشان به اقامه جماعت ادامه بدهند و مىخواستند با تماس با آقاى حاج شیخ محمّد او را براى این کار آماده نمایند، بعد دیدند وى جلوتر به منزل آقاى حاج شیخ محمّد رفته و پشت سماور نشسته و چایى مىریزد. نیز نقل شده: شخصى را به اتّهام شرابخوارى نزد ایشان آوردند، ایشان فرمود: دهان او را بو کنید، ببینید بوى شراب مىدهد یا نه؟ هیچکس حاضر نشد؛ چون هر کس مىگفت بوى شراب مىدهد، مشخص مىشد با شراب سر و کار داشته است. مردم متفرق شدند، بعد ایشان آن مرد را خصوصى نصیحت کرد. آن مرد توبه کرد و از متّقین گردید. این حاج شیخ هادى، غیر از حاج شیخ هادى تهرانى است که در نجف ساکن بوده است."
«در میان علما دو تا آشیخ هادی داریم که هر دو به نوعی مکفَّر بودند: یکی آشیخ هادی تهرانی و دیگری آشیخ هادی نجم آبادی. آشیخ هادی نجم آبادی ساکن تهران و متوفای 1320 و آشیخ هادی تهرانی ساکن نجف و متوفای 1321 بود. هر دو هم تکفیر شدند. شیخ هادی ساکن نجف را میرزا حبیب الله رشتی تکفیر کرد و شیخ هادی ساکن تهران را نیز به سبب روشنفکری هایش، کسانی که سلیقه او را نمی پسندیدند، تکفیر کردند. نقل می کنند: میرزا حبیب الله رشتی گفته بود استکان آشیخ هادی را باید آب بکشید. آقای آشیخ محمّد حسین کاظمینی - که خیلی مورد قبول بود - در آن مجلس حاضر بود. وقتی این کلام را از میرزا حبیب الله می شنود، می گوید: استکان او را بدهید تا من سؤر او را بخورم. اگر آشیخ محمّدحسین سؤر آشیخ هادی را نمی خورد، آشیخ هادی را بیرون مجلس می کشتند. آشیخ محمّد حسین با این کار جان آشیخ هادی را حفظ کرد (رضوان الله علیهم). (رجب 1432).»
"شیخ آقا بزرگ نقل کرده که شیخ انصارى مىگفت: من درس را براى سه نفر مىگویم: آقاحسن نجم آبادى، میرزاى شیرازى و میرزا حبیب الله رشتى. بعضى مىگویند که آقاى آشتیانى جزء این سه نفر بود؛ در حالى که چنین نیست، آشتیانى در طبقه آنها نبود، در طبقه شاگردان آنها بود. حاج شیخ محمد تقى، صاحب حاشیه هدایه المسترشدین، در سال 1248 وفات یافته و میرزا حسن شیرازى شش ماه درس او را درک کرده است. در همان زمان که میرزاى شیرازى در درس خارج حاج شیخ محمد تقى شرکت مىکرد و آدم فاضلى بود، میرزاى آشتیانى در حدود سال 1248 تازه به دنیا آمده بود"
این را هم اضافه کنم که حاج میرزا ابوالفضل نجم آبادی نواده حاج شیخ هادی نجم آبادی مترجم کتاب المراجعات مرحوم شرف الدین به فارسی و نویسنده کتاب القضاء است که تقریرات دروس استادش آقا ضیاء عراقی است که چاپ هم شده است.
مرحوم شیخ هادی نجم آبادی، فقیه و عالم وارسته قبل از عصر مشروطه در کتاب جرعه ای از دریا تألیف آیه الله شبیری زنجانی
"دو عالم به نام شیخ هادى داریم: یکى در نجف که میرزا حبیب الله رشتى را درک کرده بود، و دیگرى در تهران که خیابانى هم به نام او است به نام شیخ هادى نجمآبادى. ظاهراً ایشان با حاج آقا حسن نجم آبادى پسر عموى ابى و برادر امّى بودند. آقاى حاج میرزا ابوالفضل نجم آبادى که نوه آشیخ هادى بود، گفت: یک وقت آقاى نائینى در درس گفت: «آقا حسن تهرانى هم نظرش این بود». آقاى میرزا ابوالفضل مىگفت: گفتم: خوش انصاف، حداقلّ مىگفتى «نجم آبادى» تا ما هم یک قدرى پُز بدهیم! نمىدانم آقاى آقا حسن تهرانى (نجم آبادى) نوشتهاى داشته که آقاى نائینى از آن نقل مىکرده یا اینکه ایشان شفاهى از اشخاص دیگر شنیده بود . آقاى نائینى (م 1355) آقا حسن نجمآبادى را درک نکرده بود، آقا حسن مدت کمى پس از شیخ انصارى وفات کرد، ولى تاریخ دقیق وفاتش در دست نیست. (جمادى الأُولى 1431)
... مرحوم حاج شیخ هادى نجم آبادى تهرانى مرد بسیار متدیّن و باتقوایى بود، از حاج میرزا ابوالفضل نجمآبادى شنیدم: ایشان به جاى مرحوم حاج شیخ محمّد نجم آبادى در مدّتى که به سفر حج رفته بود، اقامه جماعت کرد . مریدان مرحوم حاج شیخ هادى مایل بودند که ایشان به اقامه جماعت ادامه بدهند و مىخواستند با تماس با آقاى حاج شیخ محمّد او را براى این کار آماده نمایند، بعد دیدند وى جلوتر به منزل آقاى حاج شیخ محمّد رفته و پشت سماور نشسته و چایى مىریزد. نیز نقل شده: شخصى را به اتّهام شرابخوارى نزد ایشان آوردند، ایشان فرمود: دهان او را بو کنید، ببینید بوى شراب مىدهد یا نه؟ هیچکس حاضر نشد؛ چون هر کس مىگفت بوى شراب مىدهد، مشخص مىشد با شراب سر و کار داشته است. مردم متفرق شدند، بعد ایشان آن مرد را خصوصى نصیحت کرد. آن مرد توبه کرد و از متّقین گردید. این حاج شیخ هادى، غیر از حاج شیخ هادى تهرانى است که در نجف ساکن بوده است."
«در میان علما دو تا آشیخ هادی داریم که هر دو به نوعی مکفَّر بودند: یکی آشیخ هادی تهرانی و دیگری آشیخ هادی نجم آبادی. آشیخ هادی نجم آبادی ساکن تهران و متوفای 1320 و آشیخ هادی تهرانی ساکن نجف و متوفای 1321 بود. هر دو هم تکفیر شدند. شیخ هادی ساکن نجف را میرزا حبیب الله رشتی تکفیر کرد و شیخ هادی ساکن تهران را نیز به سبب روشنفکری هایش، کسانی که سلیقه او را نمی پسندیدند، تکفیر کردند. نقل می کنند: میرزا حبیب الله رشتی گفته بود استکان آشیخ هادی را باید آب بکشید. آقای آشیخ محمّد حسین کاظمینی - که خیلی مورد قبول بود - در آن مجلس حاضر بود. وقتی این کلام را از میرزا حبیب الله می شنود، می گوید: استکان او را بدهید تا من سؤر او را بخورم. اگر آشیخ محمّدحسین سؤر آشیخ هادی را نمی خورد، آشیخ هادی را بیرون مجلس می کشتند. آشیخ محمّد حسین با این کار جان آشیخ هادی را حفظ کرد (رضوان الله علیهم). (رجب 1432).»
"شیخ آقا بزرگ نقل کرده که شیخ انصارى مىگفت: من درس را براى سه نفر مىگویم: آقاحسن نجم آبادى، میرزاى شیرازى و میرزا حبیب الله رشتى. بعضى مىگویند که آقاى آشتیانى جزء این سه نفر بود؛ در حالى که چنین نیست، آشتیانى در طبقه آنها نبود، در طبقه شاگردان آنها بود. حاج شیخ محمد تقى، صاحب حاشیه هدایه المسترشدین، در سال 1248 وفات یافته و میرزا حسن شیرازى شش ماه درس او را درک کرده است. در همان زمان که میرزاى شیرازى در درس خارج حاج شیخ محمد تقى شرکت مىکرد و آدم فاضلى بود، میرزاى آشتیانى در حدود سال 1248 تازه به دنیا آمده بود"
این را هم اضافه کنم که حاج میرزا ابوالفضل نجم آبادی نواده حاج شیخ هادی نجم آبادی مترجم کتاب المراجعات مرحوم شرف الدین به فارسی و نویسنده کتاب القضاء است که تقریرات دروس استادش آقا ضیاء عراقی است که چاپ هم شده است.
مرحوم شیخ هادی نجم آبادی، فقیه و عالم وارسته قبل از عصر مشروطه در کتاب جرعه ای از دریا تألیف آیه الله شبیری زنجانی
"دو عالم به نام شیخ هادى داریم: یکى در نجف که میرزا حبیب الله رشتى را درک کرده بود، و دیگرى در تهران که خیابانى هم به نام او است به نام شیخ هادى نجمآبادى. ظاهراً ایشان با حاج آقا حسن نجم آبادى پسر عموى ابى و برادر امّى بودند. آقاى حاج میرزا ابوالفضل نجم آبادى که نوه آشیخ هادى بود، گفت: یک وقت آقاى نائینى در درس گفت: «آقا حسن تهرانى هم نظرش این بود». آقاى میرزا ابوالفضل مىگفت: گفتم: خوش انصاف، حداقلّ مىگفتى «نجم آبادى» تا ما هم یک قدرى پُز بدهیم! نمىدانم آقاى آقا حسن تهرانى (نجم آبادى) نوشتهاى داشته که آقاى نائینى از آن نقل مىکرده یا اینکه ایشان شفاهى از اشخاص دیگر شنیده بود . آقاى نائینى (م 1355) آقا حسن نجمآبادى را درک نکرده بود، آقا حسن مدت کمى پس از شیخ انصارى وفات کرد، ولى تاریخ دقیق وفاتش در دست نیست. (جمادى الأُولى 1431)
... مرحوم حاج شیخ هادى نجم آبادى تهرانى مرد بسیار متدیّن و باتقوایى بود، از حاج میرزا ابوالفضل نجمآبادى شنیدم: ایشان به جاى مرحوم حاج شیخ محمّد نجم آبادى در مدّتى که به سفر حج رفته بود، اقامه جماعت کرد . مریدان مرحوم حاج شیخ هادى مایل بودند که ایشان به اقامه جماعت ادامه بدهند و مىخواستند با تماس با آقاى حاج شیخ محمّد او را براى این کار آماده نمایند، بعد دیدند وى جلوتر به منزل آقاى حاج شیخ محمّد رفته و پشت سماور نشسته و چایى مىریزد. نیز نقل شده: شخصى را به اتّهام شرابخوارى نزد ایشان آوردند، ایشان فرمود: دهان او را بو کنید، ببینید بوى شراب مىدهد یا نه؟ هیچکس حاضر نشد؛ چون هر کس مىگفت بوى شراب مىدهد، مشخص مىشد با شراب سر و کار داشته است. مردم متفرق شدند، بعد ایشان آن مرد را خصوصى نصیحت کرد. آن مرد توبه کرد و از متّقین گردید. این حاج شیخ هادى، غیر از حاج شیخ هادى تهرانى است که در نجف ساکن بوده است."
«در میان علما دو تا آشیخ هادی داریم که هر دو به نوعی مکفَّر بودند: یکی آشیخ هادی تهرانی و دیگری آشیخ هادی نجم آبادی. آشیخ هادی نجم آبادی ساکن تهران و متوفای 1320 و آشیخ هادی تهرانی ساکن نجف و متوفای 1321 بود. هر دو هم تکفیر شدند. شیخ هادی ساکن نجف را میرزا حبیب الله رشتی تکفیر کرد و شیخ هادی ساکن تهران را نیز به سبب روشنفکری هایش، کسانی که سلیقه او را نمی پسندیدند، تکفیر کردند. نقل می کنند: میرزا حبیب الله رشتی گفته بود استکان آشیخ هادی را باید آب بکشید. آقای آشیخ محمّد حسین کاظمینی - که خیلی مورد قبول بود - در آن مجلس حاضر بود. وقتی این کلام را از میرزا حبیب الله می شنود، می گوید: استکان او را بدهید تا من سؤر او را بخورم. اگر آشیخ محمّدحسین سؤر آشیخ هادی را نمی خورد، آشیخ هادی را بیرون مجلس می کشتند. آشیخ محمّد حسین با این کار جان آشیخ هادی را حفظ کرد (رضوان الله علیهم). (رجب 1432).»
"شیخ آقا بزرگ نقل کرده که شیخ انصارى مىگفت: من درس را براى سه نفر مىگویم: آقاحسن نجم آبادى، میرزاى شیرازى و میرزا حبیب الله رشتى. بعضى مىگویند که آقاى آشتیانى جزء این سه نفر بود؛ در حالى که چنین نیست، آشتیانى در طبقه آنها نبود، در طبقه شاگردان آنها بود. حاج شیخ محمد تقى، صاحب حاشیه هدایه المسترشدین، در سال 1248 وفات یافته و میرزا حسن شیرازى شش ماه درس او را درک کرده است. در همان زمان که میرزاى شیرازى در درس خارج حاج شیخ محمد تقى شرکت مىکرد و آدم فاضلى بود، میرزاى آشتیانى در حدود سال 1248 تازه به دنیا آمده بود"
این را هم اضافه کنم که حاج میرزا ابوالفضل نجم آبادی نواده حاج شیخ هادی نجم آبادی مترجم کتاب المراجعات مرحوم شرف الدین به فارسی و نویسنده کتاب القضاء است که تقریرات دروس استادش آقا ضیاء عراقی است که چاپ هم شده است.
عكسي در منزل ما هست كه مورد شك است، كه آيا عكس ميرزا است يا عكس سيّد اسماعيل صدر است. سيّد اسماعيل صدر از شاگردان مرحوم ميرزا بود. صدريها ميگويند كه عكس سيّد اسماعيل است، اما پدر من ميگفت كه: «اينها اشتباه فكر ميكنند، براي اينكه اين عكس آدم ريز اندامي است در حالي كه آقا سيّد اسماعيل مرد تنومند چهار شانه و بلند بالايي بود» و ميگفت: «من ايشان را ديده بودم. اين عكس، عكس سيّد اسماعيل نيست.»
ولي اين عكس يك شاهد غيبي دارد كه عكس ميرزا است و آن شاهد اينست كه عرض ميكنم: « من از ابتداي انقلاب در اين خانه هستم. قبل از اينكه به اين خانه بيائيم، خانه ما در آنطرف وليعصر در خيابان ناهيد (در كنار خيابان مطهري) بود در آنجا كه بوديم آقاي شيخ محي الدين ممقاني، نوة مرحوم آقاي شيخ حسن ممقاني و پسر مرحوم آقا شيخ عبدالله ممقاني، كه از علماي خوب و فاضل هستند، يك سفر با اهل بيتش از نجف به تهران آمدند.(در زمان آقاي حكيم) ايشان از اصحاب و دوستان ملازم آقاي حكيم بود. به آقاي حكيم ارادت داشت و اصلاً از مشاورين آقاي حكيم بود و كسي بود كه آقاي حكيم با او مشورت ميكرد. مرد پختة عاقل فرزانهاي است. ايشان در همان زمان آمد به منزل ما در خيابان ناهيد (شايد 2 يا 3 سال پيش از انقلاب). روزهاي جمعه روضه داشتيم و روضهاي بود كه همه ميآمدند و شركت ميكردند. تصادفاً ايّامي كه ايشان اينجا بود، مقارن شده بود با ايام فاطميه. من در همان وقتها به جلسه صنف فرش فروش ميرفتم و نماز ميخواندم و تفسير ميگفتم. صنف فرش فروش در دهه فاطميه روضه داشتند. يك روزش را كه مصادف بود با روز جمعه، در منزل ما تعيين كردند. در اعلاميهها نوشتند كه جمعه منزل فلاني و روزهاي ديگر هم منزل افراد ديگر بود؛ چون ما هم روزهاي جمعه خودمان روضه داشتيم، لذا گاهي روضة ما و روضه آنها تلاقي ميكرد. شب جمعه من و آقاي ممقاني تنها نشسته بوديم و حرف ميزديم. به من گفت: «آقا فردا روز جمعه است و اينجا رفت و آمد بيشتري هست، شما عكس مرحوم ميرزا را در اين اتاق نصب كنيد كه طلب رحمتي براي ايشان شود. بدتان ميآيد كه اين كار را بكنيد؟» گفتم: «نه». گفت: «پس چرا عكس ميرزا را در اتاقتان نميزنيد؟» گفتم كه: «ما به اين انتساب افتخار ميكنيم، اين حرفها چيست؟ ولي تا به حال نشده و شايد هم توجه نشده بود.» اين حرفها نيمه شب بود. بعد از اين صحبت، ايشان رفت و خوابيد و من هم خوابيدم. صبح، اوائل طلوع آفتاب كه شد، آقاي شفيعي (كه خدا انشاالله قرين رحمتش كند) كه از فرش فروشها بود و قد بلندي داشت و در هيئت و اداره جلسه فعاليت ميكرد زودتر از همه براي تدارک مقدمات آمد. ايشان وارد شد در تالار كه ما در آن بوديم، گفتم: «اقاي شفيعي روي صندلي برويد و عكس ميرزا را روي ديوار نصب كنيد». آقاي شفيعي روي صندلي رفت و عكس مرحوم ميرزا رانصب كرد؛ هنوز از صندلي پايين نيامده بود كه تلفن زنگ زد من تلفن را برداشتم و ديدم كه مادرم پشت خط هستند. ايشان در كوچة ميرزا محمود وزير زندگي ميكرد (پيش آقاي فخرالدين شيرازي كه استاد رياضيات دانشگاه شهيد بهشتي است) از آنجا به من تلفن كرد و گفت: «سلام عليكم، من ديشب پدر شما را در خواب ديدم و خيلي هم خوشحال بود به او گفتم آقا خوشحاليد، گفت: بله، فردا ميرزا به منزل آقا رضي ميرود.»من از اين حرف مادر تعجب كردم و موي تنم راست شد. ما ساعت يازده شب مذاكره كرديم و به مادر من كسي چيزي نگفته بود و كسي مذاكره نكرده بود و من خيلي تعجب كردم.
مادرم گفت: «پدرتان دست كرد در جيبش و يك قرآن در آورد و گفت اين را بده به آقا رضي تا در جيبش بگذارد و باز دست كرد در جيبش و يك پولي كه مال زمان عثمانيها در عراق بود و به آن مجيدي ميگفتند در آورد و گفت: اين را بده به آقا رضي كه خرد كند و صدقه بدهد.» همين شد و تمام شد و من خيلي از اين خواب تعجب كردم. مخصوصاً به خاطر اين جمله كه: «ميرزا فردا ميرود به خانة آقا رضي». يعني از مذاكرات شب ما با آقاي ممقاني روح پاك اين مرد خبر داشت و استماع كرده و شنيده و علم پيدا كرده بود و من مطمئن شدم كه عكس، عكس ميرزا است و از شك خارج شدم. و در آن روز هم جمعيت زيادي آمدند به آنجا و فهميدم كه قرآن و صدقه براي چيست و هميشه هم از اين قرآنهاي كوچك در جيبم هست
#دفاع_از_بزرگان
#میرزا_مهدی_اصفهانی
#وحید_خراسانی
حضرت آیت الله وحید خراسانی درباره استادشان چنین می فرمایند:
آقا میرزا مهدی از آن کسانی است که تا کسی او را ندیده باشد، نمیداند چه شخصیتی بود. علمیت آقا میرزا مهدی در حدی بود که وقتی من به نجف رفتم، آقای شاهرودی از من پرسید: در نجف چه مازادی بر مشهد دیدی؟
گفتم: نسبت به اصول مرحوم میرزای نائینی، زائدی در اینجا ندیدم. آنچه میرزای نائینی داشته آقا میرزا مهدی به شاگردانش انتقال داده است.
مرحوم آقا سید جمال گلپایگانی هم همین سوال را از من پرسیدند و من همان جواب را دادم. آقا سید جمال گفت: آقا میرزا مهدی از آن هفت نفری است که مرحوم میرزای نائینی در دوره اول، حرفهایش را با آنها پخته کرده بود.
آقا میرزا مهدی کسی است که وقتی وارد مشهد شد، حوزه مشهد را منقلب کرد و همه فضلای مشهد، محصول اویند.مجسمه ای بود از علم و تقوی و زهد، زهدی که ما نظیر آن را ندیدیم، نه آنکه کم دیدیم.
مرحوم آقا میرزا مهدی ضد فلسفه و عرفان و تصوف بود و حرفهای ایشان با حرفهای فلاسفه تفاوت، تناقض داشت.
https://telegram.me/modaeeaneerfan
خاندان سید امامی تبریز
روایتی بر اساس گفتگوی افسانه نجمآبادی و فرشیده میربغدادآبادی با سید حامد سید امامی (تبریز، ۲۴ آذر ۱۳۹۳) [۱]
نیای خاندان سید امامی فردی بنام محمدیوسف معروف به «حاج میرزا یوسف آقا» یا «میرزا یوسف خان» اهل تبریز است. او با دختر یک تاجر ایتالیایی ازدواج کرد. این تاجر و زن و دخترش به تبریز آمده بودند. دختر، که حدود ۱۴ سال داشت، به دلیل صوت زیبای اذان به اسلام علاقمند شد و پس از پرسوجو درباره «مجتهد بزرگ» شهر به دیدار او رفت که همین «میرزا یوسف خان» است. دختر نزد یوسف مسلمان شد و بدون اطلاع پدر و مادر با او ازدواج کرد. میرزا یوسف خان در آن زمان متأهل نبود. پدر و مادر دختر، که کاتولیک متعصب بودند، پس از اطلاع از این وصلت به ایتالیا بازگشتند و دختر را طرد و هرگونه رابطه را با او قطع کردند. [۲]
حاصل این وصلت شش پسر است که یکی محمدکاظم، نیای خانواده سید امامی، است. نام ۵ برادر دیگر را دقیق به خاطر ندارم ولی «بچهها و نوههای» آنان (عموزادههای خانواده سید امامی) الان هستند.
محمدکاظم (سید محمدکاظم سید امامی معروف به «حاج میرزا کاظم آقا»)، پسر «حاج میرزا یوسف آقا»، با نورالسلطنه دختر مظفرالدین میرزا (شاه بعدی) ازدواج کرد.
حاج میرزا یوسف آقا «مسجد قزللی» را در تبریز ساخت که بنام خود او نیز معروف است و در انتهای خیابان فردوسی قرار دارد. علت تسمیه به نام فوق (قزللی: طلایی) این است:
حاج میرزا یوسف زمین را، که مخروبهای بود و اسنادش را دارم، خرید و شروع به ساخت مسجد کرد ولی پولش به اتمام رسید. زمانی که در حال درست کردن محراب بودند چند خمره طلا و نقره به دست آمد. در آن زمان مظفرالدین میرزا [مظفرالدین شاه بعدی] ولیعهد و ساکن تبریز بود. حاج میرزا یوسف آقا طلا و نقره مکشوفه را در خوانچه ریخت و برای ولیعهد فرستاد. مظفرالدین میرزا، که مذهبی بود، از هر خوانچه یک سکه برداشت و محموله را پس فرستاد و گفت مسجد را تمام کن. شاید به این دلیل، یا بهر دلیل دیگر، مظفرالدین میرزا دخترش نورالضیاء (ملقب به نورالسلطنه) را به همسری حاج میرزا کاظم آقا، پسر حاج میرزا یوسف آقا، درآورد.
حاج میرزا کاظم آقا در محل فعلی خیابان لالهزار تبریز ۷۰۰ هکتار زمین داشت که بیشترش ملی شد و خانواده سید امامی اکنون در آنجا تنها یک باغچه دارند. او در این زمین ۱۱ دستگاه عمارت احداث کرد. دفتر کنسولگریهای آلمان و فرانسه و بلژیک و کمپانیهای طرف تجاریشان در آنجا بود. سرگرد برنهارد شولتسه هولتوس آلمانی [جاسوس معروف آلمان در زمان جنگ دوم جهانی] در خاطراتش درباره این محل نوشته. شولتسه هولتوس مدتی در پوشش نماینده یک شرکت تجاری آلمانی در آنجا ساکن بوده.
نورالسلطنه در سال ۱۳۱۵ ش. فوت کرد. پس از فوت نورالسلطنه محمدکاظم سید امامی زن دیگری نگرفت. حاصل این وصلت یوسف و صمد (پدر حامد سید امامی) و احمد (پدر کاووس سید امامی) و فاطمه (اشرفالدوله) سید امامی است.
ادامه در پست بعدی:
@abdollahshahbazi
خاندان سید امامی تبریز
روایتی بر اساس گفتگوی افسانه نجمآبادی و فرشیده میربغدادآبادی با سید حامد سید امامی (تبریز، ۲۴ آذر ۱۳۹۳) [۱]
نیای خاندان سید امامی فردی بنام محمدیوسف معروف به «حاج میرزا یوسف آقا» یا «میرزا یوسف خان» اهل تبریز است. او با دختر یک تاجر ایتالیایی ازدواج کرد. این تاجر و زن و دخترش به تبریز آمده بودند. دختر، که حدود ۱۴ سال داشت، به دلیل صوت زیبای اذان به اسلام علاقمند شد و پس از پرسوجو درباره «مجتهد بزرگ» شهر به دیدار او رفت که همین «میرزا یوسف خان» است. دختر نزد یوسف مسلمان شد و بدون اطلاع پدر و مادر با او ازدواج کرد. میرزا یوسف خان در آن زمان متأهل نبود. پدر و مادر دختر، که کاتولیک متعصب بودند، پس از اطلاع از این وصلت به ایتالیا بازگشتند و دختر را طرد و هرگونه رابطه را با او قطع کردند. [۲]
حاصل این وصلت شش پسر است که یکی محمدکاظم، نیای خانواده سید امامی، است. نام ۵ برادر دیگر را دقیق به خاطر ندارم ولی «بچهها و نوههای» آنان (عموزادههای خانواده سید امامی) الان هستند.
محمدکاظم (سید محمدکاظم سید امامی معروف به «حاج میرزا کاظم آقا»)، پسر «حاج میرزا یوسف آقا»، با نورالسلطنه دختر مظفرالدین میرزا (شاه بعدی) ازدواج کرد.
حاج میرزا یوسف آقا «مسجد قزللی» را در تبریز ساخت که بنام خود او نیز معروف است و در انتهای خیابان فردوسی قرار دارد. علت تسمیه به نام فوق (قزللی: طلایی) این است:
حاج میرزا یوسف زمین را، که مخروبهای بود و اسنادش را دارم، خرید و شروع به ساخت مسجد کرد ولی پولش به اتمام رسید. زمانی که در حال درست کردن محراب بودند چند خمره طلا و نقره به دست آمد. در آن زمان مظفرالدین میرزا [مظفرالدین شاه بعدی] ولیعهد و ساکن تبریز بود. حاج میرزا یوسف آقا طلا و نقره مکشوفه را در خوانچه ریخت و برای ولیعهد فرستاد. مظفرالدین میرزا، که مذهبی بود، از هر خوانچه یک سکه برداشت و محموله را پس فرستاد و گفت مسجد را تمام کن. شاید به این دلیل، یا بهر دلیل دیگر، مظفرالدین میرزا دخترش نورالضیاء (ملقب به نورالسلطنه) را به همسری حاج میرزا کاظم آقا، پسر حاج میرزا یوسف آقا، درآورد.
حاج میرزا کاظم آقا در محل فعلی خیابان لالهزار تبریز ۷۰۰ هکتار زمین داشت که بیشترش ملی شد و خانواده سید امامی اکنون در آنجا تنها یک باغچه دارند. او در این زمین ۱۱ دستگاه عمارت احداث کرد. دفتر کنسولگریهای آلمان و فرانسه و بلژیک و کمپانیهای طرف تجاریشان در آنجا بود. سرگرد برنهارد شولتسه هولتوس آلمانی [جاسوس معروف آلمان در زمان جنگ دوم جهانی] در خاطراتش درباره این محل نوشته. شولتسه هولتوس مدتی در پوشش نماینده یک شرکت تجاری آلمانی در آنجا ساکن بوده.
نورالسلطنه در سال ۱۳۱۵ ش. فوت کرد. پس از فوت نورالسلطنه محمدکاظم سید امامی زن دیگری نگرفت. حاصل این وصلت یوسف و صمد (پدر حامد سید امامی) و احمد (پدر کاووس سید امامی) و فاطمه (اشرفالدوله) سید امامی است.
ادامه در پست بعدی:
@abdollahshahbazi
فضل الله اعتمادي خوئي در سال 1309 در اصفهان متولد شد.
نسب او از طرف پدر به حاج ملا محمد شفيع خوئي از علماء قرن 13 هجري و از طرف مادر به اعتماد الدوله فتحعلي خان صدر اعظم زمان صفويه مي پيوندد.
(فضل الله بن میرزا عبدالحسین بن میرزا محمد جعفر بن آقا عبدالحسین امین العلماء ابن العلامةالفقیه میرزا محمد شفیع خوئی)
جد اعلایش ملا محمد شفیع خوئی به اصفهان مهاجرت نموده و در آن متوطن شده و خاندان او تاکنون اهل علم و ادب بوده اند.
عالم جلیل و فقیه محقق حاج ملّا محمّد شفيع خوئى از شاگردان علّامه بحرالعلوم و شيخ جعفر كاشف الغطاء و سيّد محمّد مجاهد بوده که در سال 1265 وفات يافته و در مقبره مرحوم سيّد شفتى مدفون گرديده است.
میرزا محمد جعفر از علما و اعيان زمان بوده و نزد علّامه ميرزا ابوالمعالى كلباسى و حاج سيّد اسدالله شفتى تحصيل نموده و در شب جمعه 22 ماه رجب 1328 وفات يافته و در جنوب تكيه آقا حسين خوانسارى مدفون گرديد.
فرزندش ميرزا عبدالحسين خوئى نيز بسان پدران خود اهل فضل و كمال و حلّ و عقد امور مردم بوده و در سحر شب جمعه 23 رمضان 1367 وفات يافته و در جوار پدر مدفون گرديد.
به گفته فرزندش «برنا» وى از شاگردان آقا كمال الدين خوانسارى ميرزا حسين نائينى، آخوند كاشى، آخوند ملّا حسين فشاركى و شيخ محمّد حكيم خراسانى بوده است.
مرحوم فضل الله اعتمادی دارای قریحه ای سرشار بود و اشعارفراوانی سرود. بیشتر اشعار ایشان ماده تاریخ برای وفات علمای شیعه و به خصوص اصفهان است. در فن ماده تاریخ گویی نظیر نداشت.
آن مرحوم بازنشسته کارخانه ذوب آهن اصفهان بود. عمری به تنهایی گذراند وازدواج نکرد. نمونه اشعار و ماده تاریخ های او را در ادامه می آوریم.
🔹 عارف کامل آقا سید احمد کربلائی از زبان آیة الله نجفی همدانی:
🔸مرحوم ابوی [حاج سید علی] از شاگردان آقای حاج سید احمد کربلایی بودند و همدوش و همطراز مرحوم میرزا جواد آقای ملکی تبریزی شمرده می شدند و با بزرگان زیادی از جمله مرحوم آقا شیخ محمد بهاری همدانی حشر و نشر داشتند.
🔹ابوی نقل می کردند : در سنه 1300 مرحوم پدر، حاج آقا سید کاظم تصمیم گرفتند که مرا برای کسب فیض بیشتر، به حوزه نجف اشراف ببرند. همراه ایشان،از همدان عازم نجف اشرف شدیم. در نجف خدمت مرحوم آخوند ملا حسینقلی همدانی رسیدیم.
پدرم خدمت مرحوم آخوند عرض نمود که بنده زاده را برای کسب فیض خدمت شما آورده ام . مرحوم آقای آخوند فرمودند: اشکالی ندارد.
به مرحوم آقا سید احمد کربلایی که آنجا تشریف داشتند، فرمودند: شما مراقب درس و بحث و تربیت این آقا باشید. آقا سید احمد هم قبول فرمودند.
🔸حدود پنج سال مرحوم ابوی منزل آقا سید احمد کربلایی بودند. ایشان منزل کوچکی داشتند. یک اتاق فوقانی را دراختیار مرحوم ابوی قرار داده بودند.
این دوران پنج ساله، دوران خوب و با برکتی برای مرحوم ابوی بود واز آن خاطرات خوب و شیرین بیاد داشتند،از جمله می فرمودند:
🔹مرحوم آقا سید احمد کربلایی هر نیمه شب به دعا و نماز مشغول بود، تا اذان صبح و سالی چند مرتبه اتفاق می افتاد که ایشان از شدت گریه از حال می رفت و تقریبا بیهوش می افتاد.
آقا مادری داشتند که بسیار زن خوب و مقدسی بود،ایشان می آمد و با نگرانی می گفت: آقا سید علی! آقا حالشان خوب نیست. من می رفتم کمک می کردم و آن بزرگوار را به حال می آوردم.
🔸رابطه مرحوم ابوی با مرحوم آقا سید احمد کربلایی بسیار گرم و صمیمی بود.
ایشان و مرحوم آیة الله حاج آقا حسین قمی ره و چندین نفر دیگر از آقایان جزء شاگردان خوب و خصوصی مرحوم حاج آقا سید احمد کربلایی به حساب می آمدند و نزد ایشان درس فصول می خواندند.
🔹مرحوم آقا سید احمد کربلایی از نوادر روزگار و مرد جلیلی بودند.
آن مرحوم تربیت یافته مکتب آخوند ملا حسینقلی همدانی و بسیار مورداحترام مرحوم آیة الله نائینی و دیگر بزرگان حوزه نجف اشراف بودند.
.
🔸 آخوند ملا حسینقلی همدانی از زبان آیة الله آقانجفی همدانی:
🔹مرحوم ابوی [سید علی عرب] چندین سال خدمت مرحوم آخوند ملا حسینقلی درس خواندند.
خود ایشان می فرمودند: از سنه 1300 که به نجف اشرف مشرف شده بودند تا سنه 1311 که مرحوم آخوند ملا حسینقلی همدانی دارفانی را وداع کردند و به سرای باقی رحلت فرمودند هموار ملازم مرحوم آقای آخوند ملا حسینقلی همدانی بودند.
🔸غیراز درس و بحث های رسمی و حوزوی حالات مرحوم آخوند خود بسیار آموزنده و مفید بود. این حالات چنان عظمتی دارد که قابل گفتن نیست و نمی توان آن را بیان کرد. در عین حال مرحوم آخوند، بسیار متواضع و فروتن بودند.
مرحوم آقای آخوند ملا حسینقلی همدانی بسیار مرد جلیل و فقیه خوب و بزرگواری بودند. ایشان شاگردان برجسته زیادی را تربیت کردند که یک نمونه آن مرحوم حاج آقا شیخ محمدباقر همدانی است.
🔸مرحوم آقای آخوند غیر از تدریس فقه واصول سالیانی قبل از طلوع فجر درس اخلاق می فرمودند که دراین زمینه هم در محضرایشان بزرگان زیادی تربیت یافتند، مانند: مرحوم حاج میرزا جواد آقای ملکی تبریزی، مرحوم آقا شیخ عباس کازرونی، مرحوم حاج آقا سید احمد کربلایی و مرحوم حاج آقا شیخ محمدبهاری همدانی.
🔹بزرگان واساتید حوزه نجف اشرف نسبت به مرحوم آقای آخوند ملا حسینقلی همدانی ارادت کامل داشتند.
مرحوم ابوی نقل می کردند که در حدود سالهای 1300 که من نجف مشرف بودم مرحوم آیة الله نائینی در سامرا تشریف داشتند و سالی چند روز برای زیارت به نجف اشرف مشرف می شدند. مرحوم آیة الله نائینی در نجف وارد منزل آقای آخوند می شدند و آنجا نشست و دید و بازدید داشتند.
🔸معلوم بود که قبل از عزیمت آیة الله نائینی از نجف ایشان نیز در درس اخلاق مرحوم آقای آخوند شرکت می کردند.
مرحوم ابوی حدود سی سال در نجف اشرف مشرف بودند و در سنه 1330به همدان بازگشتند.
بعد از گذشت سه سال در سنه 1333 مرحوم آقای حاج سید احمد کربلایی وفات کردند.
مرحوم آیة الله آقای نائینی وصیّ آن مرحوم و مسئول کارهای ایشان بودند.
.
🔸حاج شيخ مجتبی قزوينی، امام خمینی و آیة الله شریعتمدار
🔹بعد از اینکه امام از زندان آزاد شدند و به قم رفتند گروه هایی از سراسر کشور برای زیارت امام به قم مشرف شدند. مرحوم آیة الله میرزا احمد مدرس یزدی که از مدرّسین مشهد مقدّس بود از طرف مرحوم آیة الله العظمی میلانی به نمایندگی از ایشان به قم مشرّف شد و خدمت امام رسید.
🔸به دنبال آن بازاری های مشهد خدمت مرحوم حاج شیخ مجتبی قزوینی آمدند و گفتند که ما می خواهیم قم برویم و خدمت امام برسیم و دلمان می خواهد که در خدمت شما باشیم. ایشان موافقت کردند. در حدود 40 نفر از انقلابیون مشهد بلیط قطار گرفتند. من هم در خدمتشان بودم
🔹پس از ملاقات با امام، همراهان ایشان گفتند: آقا شما منزل بقیه آیات نمیخواهید بروید؟ ایشان فرمود که من آمده ام زیارت حضرت معصومه (س) و دیدار حاج آقا روح الله و این کار را هم انجام دادم، اگر آقایان از من دیدن کردند که برای من، بازدید از ایشان وظیفه می شود اما اگر دیدن نکردند من وظیفه ای ندارم.
🔸در یک بعد از ظهری آقایان علمای آن روز قم از مراجع و غیر مراجع و مدرسین به دیدن مرحوم حاج شیخ در منزل آیة الله خزعلی آمدند. امام نیز از حاج شیخ بازدید کرد. این دیدارها باعث شد که مرحوم حاج شیخ هم از مراجع و علما بازدید کند.
🔹یک جلسه خصوصی محرمانه با خود امام، برگزار کردند. این دیدار حدود یک ساعت طول کشید.
🔸بعد از یک ساعت ملاقات که بیرون آمد، پسر ایشان سؤال کرد که چگونه یافتید آقا را؟ مرحوم حاج شیخ فرمود: سیّد کامل است.
🔹ایشان سؤال کرد حتی از آن جهات؟ (منظورش اطلاع از علوم غریبه ای بود که مرحوم حاج شیخ مجتبی قزوینی داشت). فرمود: حتی از آن جهات هم کامل است.
🔸بعد از این ملاقات حاج شیخ یک ملاقات خصوصی با آقای شریعتمداری داشت. آن ملاقات دو ساعت طول کشید.
🔹وقتی مرحوم حاج شیخ بیرون آمد، پیر و خسته و کوبیده مثل اینکه از یک حوض آب جوش بیرون آمده باشد، عرق کرده و ناراحت. گفتیم: آقا چه شده است؟ فرمود بروید، ننشینید قضیه تمام است. گفتيم یعنی چه تمام است، چه شده است؟
🔸 فرمود: دو ساعت ما بحث کردیم، بر ادامه مبارزه استدلال کردیم، آخرین جوابی که ایشان داد این بود که من و حاج آقا روحالله با هم شروع کردیم اما الآن او جلو افتاده و من عقب ماندهام، دیگر من حاضر نیستم بیایم.
🔹مرحوم شیخ مجتبی قزوینی از همان جا از آقای شریعتمداری مأیوس شد و ایشان را شناخت و فرمود: این سیّد را رها کنید.
خاطرات مرحوم شیخ اسماعیل فردوسی پور، ص 70 - 63.
@bazmeghodsian
♦️بعضی مغرضین [جریان طهرانی] برای هدفی به غلط مشهور کردند که آقای بهجت شاگرد سید عبدالغفار مازندرانی [از مخالفین عرفان] بود.
🔸چون یک عده ای آقای قاضی را منحصر به یک غير اهل علم و آن را دکان کردند برای وراثت خود، و حال آنکه آقای قاضی دقیقا میخواسته وارث این علوم غير از اهل علم نباشد و نتواند ادعایی بکند، و آن اجازه ای که به مرحوم آقای قوچانی داده فقط برای همین کار بود که بعد از فوت، دیگری مدعی نشود.
🔹بعدها پدرم فرمود: آقای قوچانی گفته بود که آقای قاضی به من گفت: ترسم این است که کار دست عوام بیافتد.
🔸آقای غروی که ساکن قم بود و صاحب كتاب الامثال میگفت آقای قوچانی به من گفت که دیدی همانی که آقای قاضی به من گفت و حالا ببین فلان آقا در کجا و فلان آقا در کربلا مدعی شده است.
🔹آنها اهل دعا و توسلات و راز و نیاز بودند نه اینکه استاد طریق باشند، و به نظر آقای قاضی استاد طریق باید مجتهد باشد و اینکه آن آقایان نقل میکنند همش بافندگی است.
🔸درباره سید عبدالغفار مازندرانی هم آقا می فرمود: من یک بار هم مجلسش را درک نکرده ام ولی در بیرون میدیدم.
(حجة الاسلام حاج شیخ علی بهجت)
شمع همیشه فروزان ص 326
@bazmeghodsian
🔸مقام معظّم رهبری: من از حضرت امام پرسیدم که شما مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی را درک کردید؟ ایشان با ابراز تاسف فرمودند: نه؛ افسوس؛ یکی دو جلسه بیش تر نرفتم.
🔹وقتی این مساله را من از ایشان پرسیدم شاید حدود 60 سال از آن زمانی که ذکر میکردند گذشته بود با این حال تاسف میخوردند و میگفتند افسوس که نشد به آن جلسات بروم.
🔸مرحوم آیة الله نجابت از مرحوم حاج آقا معین شیرازی و ایشان از مرحوم سید کمال شیرازی نقل کردند: در محضر آقای خمینی سخن از مرحوم آیة الله انصاری همدانی به میان آمد. آقای خمینی تا اسم ایشان را شنید آهی کشید و گفت: بسیار جای تاسف و تاثر است که موقعی که ما در قم بودیم ایشان هم قم بود؛ ایشان مشغول معرفت خدا و علم توحید شد و ما به فلسفه مشغول بودیم.
@bazmeghodsian
🔸 کراماتی از عارف کامل آقا محمد بیدآبادی
🔹 حضرت والد [سید محمد رضا دزفولی] از جدّ امّی خود که پدر آقا سید صدرالدین [کاشف دزفولی] باشد و از جمله اجلّه علماء بوده به واسطه نقل فرمودند که:
🔸 علی مراد خان ما را احضار به اصفهان کرده بود. از احوال جناب بیدآبادی خبرها شنیده بوده... با دو نفر سادات که همراهم بودند به منزل و مدرس آقا شتافتم.
🔹 سه (بلکه چهار) کرامت در آن یک مجلس بر بنده از آن جناب ظاهر شد؛
🔸 اول: آنکه علی مراد خان شال ترمه خلیل خانی نیاز آن جناب فرستاده بود و ایشان قبول نفرمود.
پیشخدمت اصرار کرد، آقا فرمود: اگر می خواهی به آن آقا سید دزفولی بده که [با خود] می گوید: شال خلیل خانی حیف است برگردد.
🔹 دوم: و بعد آقا فرمود: علی مراد خان مرتد می میرد.
🔸 سوم: نوشته ای از بغل بیرون آورد و [به من] فرمود: به آقازاده (يعني فرزندم)سید صدرالدین بده و بگو ملاقات جسمانی دیگر نمی شود. و حال آن که ابدا مسبوق نبود (وايشان به حسب ظاهر نمی دانست) که من پدر آقا سید صدرالدین ام.
🔹 بعد از چندی علی مراد خان ردّه (سخني که موجب ارتداد است) گفت و مرد.
🔸و آن روز از سید [دزفولی] پرسیدم که چه خیال کردی؟ اقرار نمود بر کیفیت تمنای خود [شال ترمه خلیل خانی را].
🔹 و بعد از برگشتن ما به سه ماه آقای مرحوم رحلت فرمود [وملاقات برای فرزندم با ایشان حاصل نشد].
🔸و از جمله خصائص آقا [محمد بیدآبادی] آن که به ذریه طاهره هیچ وقت جز آقا خطاب نکرد، و از کس هدیه قبول نکرد.
🔹زهد مرحوم [حاج محمد ابراهیم] کلباسی از برکات آن جناب بود،
🔸همینطور که زهد و شهرت مرحوم جناب شیخ المتأخرین الحاج الشیخ مرتضی الانصاری دزفولی و جناب حاج سید علی شوشتری از برکت مرید آن جناب [بیدآبادی] سید [صدرالدین کاشف] مرحوم بود.
رشحات نوریه، سید حسین ظهیرالاسلام دزفولی ص 86 - 85.
@bazmeghodsian
❖ تسلیم در برابر حق
به مناسبت 29ماه رمضان، سالروز وفات آیتاللهالعظمی حاج سید احمد زنجانی(م1393ق)
🔻از بیانات آیتاللهالعظمی شبیری زنجانی:
مرحوم والد ویژگیهای ممتازی داشت، از جمله اینکه در برابر حق کاملاً تسلیم بود. گاهی که در مباحثه با دیگران بحث به اوج میرسید و صداها بلند میشد، در آن وقت هم اگر میدید حق با طرف مقابل است، فوراً خاموش میشد و به راحتی تصدیق میکرد. اگر میدید عبارتی که خودش معنا کرده، دیگری بهتر معنا کرده است، بدون هیچ مشکلی اذعان میکرد و آن را ترجیح میداد.
مرحوم والد بسیار خوشقلم بود و مطالب را نیز خوب میفهمید. ایشان تقریرات درس مرحوم حاج شیخ را نوشته بود. وقتی آقای حاج میرزا مهدی بروجردی تقریرات ایشان و آمیرزا محمود آشتیانی و چند نفر دیگر را گرفت و به حاج شیخ داد تا از آن استفاده کند، آقای حاج شیخ تقریرات آمیرزا محمود را ترجیح داد. حاج آقای ما این قضیه را به راحتی نقل میکرد و در این جهت هیچ مشکل نفسانی نداشت.
ایشان تقدیم و تأخیر در مجالس را موهوماتی میدانست که برخی به آن مبتلایند ولی اگر کسی به این امور دلخوش بود، مانع نمیشد. ایشان به ما نیز سفارش میکرد که به فکر این موهومات نیفتیم و در وصیتنامهاش نیز بر این امر تأکید کرده است.
https://t.me/ShobeiryZanjani/1070
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com