? جلو افتادن روزنامۀ کیهان از اطلاعات در نیمۀ دوم دهۀ 1320
دکتر مصطفی مصباح زاده، چون هنوز به سن قانونی برای دریافت مجوز نشریه نرسیده بود، امتیاز روزنامه کیهان را به نام استاد عبدالرحمن فرامرزی گرفت. در سال اول صاحب امتیاز عبدالرحمن فرامرزی بود و دکتر مصباح زاده مدیر. در دانشکده حقوق هم تدریس می کرد. بعد از یک سال و اندی که سنش قانونی شد امتیاز به نام خودش تغییر کرد و مدیر و سردبیر شد استاد عبدالرحمن فرامرزی. البته این جابجایی از نظر مطبوعات و آشنایی با اوضاع بسیار صحیح بود. قلم سحرآمیز و کوبنده عبدالرحمن فرامرزی و شجاعتش زبانزد منتقدین اجتماعی بود و ایشان در سرمقاله های خود علیه دربار و افراد اطراف شاه و سوءاستفاده هایشان، مطالبی نوشت که در آن روزها سر و صدای زیادی به پا کرد. تیراژ روزنامه ها در دهۀ بیست، بین هزار تا دو هزار نسخه بود و از مرداد 1332، کم کم افزایش پیدا کرد. فروش روزنامه ها از محل تک فروشی بود و روزنامه فروش ها روزنامه را زیر بغل می زدند و راه می رفتند و داد می زدند، کیهان، اطلاعات و ... و چیزی به نام دکۀ روزنامه فروشی به یاد ندارم.
گفت و گو با مسعود برزین، در: تاریخ شفاهی مطبوعات ایران، ص214
@Ketabpazhohi
بنده دکتر احمدی را از میانه سال 1359 شناختم. از دو زاویه، اولا در موسسه در راه حق، زمانی که اوج تبلیغات مارکسیستی در ایران بود و ایشان و دوستانشان، با نوشتن سری کتابهای پاسداری از سنگرهای ایدئولوژیک، سعی کردند یک جبهه فکری برابر مارکسیسم ایجاد کنند. و دیگر، در جلسات آموزش های عقیدتی در حزب جمهوری قم، و در آنجا هم، غالب مطالب نقد مارکسیسم بود. اولین شناخت من از ایشان، یک استاد جذاب، عاطفی و عمیقا حساس به دانش و علم را نشان می داد. اولا درس های حوزه را خوب خوانده بود و سالها شاگردی مرحوم محقق داماد را کرده بود، استادی که بسیاری از برجستگان حوزه، در دهه چهل و اوائل پنجاه شاگردش بودند. علاوه، شاگرد حوزه علامه طباطبائی و به ایشان نزدیک بود. مرحوم احمدی، سخت روی ادبیات و وجود غلط در متن ها حساس بود و به همین دلیل کار غلط گیری المیزان را برای سالها بر عهده گرفت و به همین دلیل به علامه نزدیک بود. این کاری دقیق بود و او به همین دلیل، با ظرایف قرآنی و ترجمه دقیق قرآن آشنا بود و از خودش دیدگاه های جالبی در ترجمه و تفسیر برخی از آیات داشت که متفاوت با برداشت های رایج بود. و اما از درس علامه، مانند بسیاری از شاگردان دیگر، به فلسفه رسیده بود و در دانشگاه هم فلسفه خوانده بود و استاد رسمی گروه فلسفه دانشگاه تهران بود. روی زبان انگلیسی هم حساس بود. خودش می گفت ماهها روی ترجمه کتاب نقد تفکر فلسفی غرب از ژیلسون کار کرده بود تا دقیق از آب درآید. می گفت یک روحانی وقتی کاری از انگلیسی ترجمه می کند، باید دقیق باشد و من این کار را کردم. راستش بعدها هم نسبت به آثار بنده حساس بود که غلط های املایی دارد و این برایش قابل تحمل نبود. در سال 60 بنده رسما در زمره شاگردان وی برای درس فلسفه غرب، در موسسه در راه حق درآمدم. ایشان یک سال تمام، هفته ای سه جلسه، فلسفه غرب گفت. البته که شیفته کتاب سیر حکمت در اروپا بود، اما خودش هم آثاری را می شناخت و از آنها استفاده می کرد. این را بگویم به برکت وجود ایشان، کتابخانه در راه حق، از نظر متون انگلیسی بهترین کتابخانه قم بود. در درسهای تاریخ فلسفه غرب، دقیق بود و سعی می کرد، طلبه ها را که اگر فلسفه هم می دانستند همان فلسفه سنتی اسلامی بود، با فلسفه غرب آشنا کند. در درس ایشان، برای اولین بار ما به اهمیت مسائل شناخت شناسی در فلسفه غرب پی بردیم. با تأسیس شورای انقلاب فرهنگی دکتر احمدی بیشتر در تهران بود. از حوالی سال 1363 که من هم درسهای معارف را در دانشگاه می گفت، روی علقه سابق، به دیدن ایشان در ساختمان شورای انقلاب فرهنگی در اول خیابان فلسطین شمالی می رفتم. غالبا که برای تدریس یک روز هفته را تهران بودم، نماز و ناهار را با ایشان بودم. آن وقت ها، آقایان داوری و سروش و شریعتمداری همه آنجا مستقر بودند. به تدریج، جلساتی در اتاق ایشان برای تدوین متنی برای درس تاریخ اسلام و ریشه های انقلاب گذاشته شد که شماری از دوستان هم بودند. اهمیت تدوین کتابهای درسی دانشگاهی را آنجا دریافت و این سبب شد تا دنبال تأسیس سمت باشد. کار شگفتی که سی و سه سال آن را دنبال کرد و بیش از دو هزار و پانصد کتاب، در طول این سه دهه منتشر کرد، آن هم بدون سر و صدا. از کلاسهای ایشان خاطرات فراوانی داریم و بیش از همه، آرامش و مهربانی را در ایشان می دیدم. بگویم که شیفته امام بود، بیش از هر چیز، و علاقه مند به انقلاب، و برایش کار می کرد. علائق سیاسی کمتر داشت و فکر می کنم ناخواسته مدتی گرفتار مجلس شد، چیزی که با علائق او سازگار نبود. دکتر احمدی می توانست آثار تألیفی و ترجمه زیادی داشته باشد، اما عمرش را وقف شورای انقلاب و سمت کرد، متواضعانه، با مدیریت پژوهشی خوب، توانست اثر ماندگار از خود برجای بگذارد. به نظرم هیچ کس از او کلمه تندی نشنید، با این که جدی و همزمان عاطفی بود. اشک براحتی از چشمانش جاری می شد. به راحتی وقت در اختیار دیگران می گذاشت. بارها شنیدم که برای پایان نامه هایی که راهنمایی شان را داشت، وقت جدی می گذاشت و خودش ویرایش ادبی و محتوایی می کرد. بیفزایم که این روزها دوست عزیزم، جناب آقای میرشریفی تصادف کرده و بیش از پانزده روز است که در بیمارستان بستری، است که خداوند شفایش بدهد. ایشان از دوستان مرحوم احمدی و عضو هیئت علمی پاره وقت سمت بود. امروز پسر آقای میرشریفی گفت که دکتر احمدی هر روز زنگ می زد و احوال آقای میرشریفی را می پرسید. آخرین جلسات ما در گروه مطالعات اسلامی فرهنگستان، چندین بار با حضور مرحوم دکتر احمدی بود. البته که احساس ضعف شدیدی در ایشان می دیدم، اما به هیچ روی، آمادگی شنیدن خبر ناگوار درگذشت وی را نداشتم. بحث های اخیر، قرآنی بود وایشان نکات لطیفی را در ترجمه برخی از آیات که غالبا بخطا رفته اند، بیان کرد. سعی کردم آنها را یادداشت کنم.
ملاقات مرتضی مطهری و پرویز ناتل خانلری (از زبان استاد سید علی آل داود)
من از سال سوم دانشکده به راهنمائی و توصیۀ روان شاد دکتر حسین خدیوجم به همکاری در بنیاد فرهنگ ایران فراخوانده شدم. هفته ای دو یا سه روز در آنجا سرگرم کارهای مختلف پژوهشی بودم، وظیفۀ اول من تصحیح نمونه های مطبعی بود. محل کارم در واحد انتشارات بنیاد قرار داشت که در طبقۀ سوم و روبروی دفتر مدیر عامل بنیاد یعنی دکتر پرویز ناتل خانلری قرار گرفته بود. آپارتمان مقابل ویژۀ دکتر خانلری، معاون او سعیدی سیرجانی و منشی آنان بود. دکتر خانلری آن روزها پس از سال ها وزارت آموزش و پرورش، معاونت وزارت کشور و چند شغل دیگر و با اینکه هنوز منصب سناتوری داشت، و در دانشگاه تدریس می کرد و مجلّۀ سخن را نیز انتشار می داد، امّا شغل اصلی و دلگرمی واقعی او مدیریّت بنیاد فرهنگ بود و هر روز صبح ها خود را به آنجا می رساند.
یکی از روزها که من در اتاق خود مشغول کار بودم، و اتفاقاً درب اتاق همواره باز بود، درب آسانسور که در فاصلۀ میان دو آپارتمان قرار داشت، باز و مرحوم مطهّری از آسانسور بیرون آمد و به سرعت به سوی اتاق دکتر خانلری رفت. حضور تعجّب آور و غیر معمول بود. هرگز تصوّر نمی کردم که بین آن دو رابطۀ دوستی و حتّی آشنایی برقرار باشد. ملاقات نزدیک به یک ساعت به طول انجامید، و موقع خروج دکتر خانلری ایشان را تا کنار آسانسور بدرقه کرد، و رفتار بسیار محترمانۀ معمول داشت. این ملاقات غیرعادی افکارم را سخت به خود مشغول داشت، پس بی فاصله به اتاق دفتر دکتر خانلری رفتم و از منشی ایشان پرسش کردم. او هم کاملاً بی اطلاع بود و صرفاً می گفت ایشان با وقت قبلی حضور یافته اند، و من از موضوع جلسه بی اطّلاعم، پس از سه چهار روز قضیه آشکار شد. آن سال بنیاد فرهنگ کتاب مشهور گلدزیهر اسلام شناس آلمانی را که به عربی تحت عنوان «العقیدة و الشریعة فی الاسلام» ترجمه شده بود به پیشنهاد شادروان دکتر علینقی منزوی و هم به وسیلۀ خود او به فارسی برگرداند. این کتاب در دو مجلّد بود، و جلد اول آن به طور کامل به چاپ رسیده بود و منتظر باقی بود که کار حروف نگاری جلد دوم که به نیمه رسیده بود به انجام برسد و با هم صحافی شده و انتشار یابند، امّا خبر آن زودتر به بیرون درز پیدا کرد. شایع بود که گلدزیهر با نگاه دشمنانه به دین اسلام این تحقیق خود را به انجام رسانده، و از این رو حساسیّت روحانیّون را برانگیخته بود. پس مرحوم مطهّری به عنوان نمایندۀ برجستۀ روحانیّت به ملاقات دکتر خانلری آمد، و درخواست کرد که از چاپ و نشر کتاب ممانعت به عمل آید. دکتر خانلری هم بی تأمّل پذیرفته بود، و دستور داد کلیۀ اوراق چاپ شده و حروف نگاری شدۀ آن مضبوط شده، و در انباری لاک و مهر شود. شاید و به احتمال زیاد این امر و پذیرش درخواست مرحوم مطهّری، موجب نجات جان دکتر خانلری پس از پیروزی انقلاب گردید. خانلری چون در کابینۀ اسداللّه علم در خرداد 42 سمت وزارت داشت، و صورت جلسۀ تقابل مسلّحانه با معترضان را امضا کرده بود، بیش از همه در مظان اتّهام قرار گرفت و در همان روزهای نخست انقلاب دستگیر شد، و در زیرزمین مدرسۀ رفاه یا علوی زندانی گردید. من ماجراهای داخل زندان او را از یکی از کارکنان کتابخانۀ مجلس شنیدم که اتفاقاً او را هم همان روزها دستگیر کرده بودند، و در زیرزمین مدرسۀ علوی در یک اتاق با خانلری و دکتر حسین خطیبی و علی دشتی زندانی کرده بودند... [او] تعریف می کرد که خانلری در آن روزهای سخت همواره متانت خود را حفظ می کرد و چون باید همۀ زندانی ها ظروف غذای خود شسته تحویل دهند، او معمولاً ظرف غذای دشتی را که ناتوان بود تمیز می کرد و تحویل می داد. به هر حال دکتر خانلری بعد از چند ماه آزاد شد، و آن طور که بعدها شنیدم آزادی او به وساطت و پادرمیانی مرحوم مطهّری صورت گرفته، و به این ترتیب خانلری پاداش خود را در اجابت درخواست مرحوم مطهّری دریافت کرده است.
(هادی نامه، ارج نامه علمی و فرهنگی استاد سید هادی خسروشاهی، ص 281 ـ 282)
یک سال از درگذشت آقای دکتر احمدی (1312 ـ 19 خرداد 1397) گذشت، مردی که در اخلاق و مدیریت دانش، ممتاز بود.
دکتر احمد احمدی در میان هم مسلکان، هم کلاسان، هم لباسان، همکاران، و معاصران خود چهره متفاوتی داشت، تا آن اندازه که می توان او را یک مدل ویژه دانست.
همه کسانی که دکتر احمدی را از نزدیک می شناختند، همزمان نسبت به اخلاق انسانی ایشان و نیز فعالیت های آموزشی و پژوهشی در شگفت بودند، و فعالیت های او را در بخش تأسیس نهادهای پژوهشی، آموزشی و نیز در مدیریت موثر و طولانی آنها، تحسین می کردند.نقش محوری دکتر احمدی در یک شرایط بسیار خاص آن هم در زمینه اقداماتی که انقلاب در سطح دانشگاهی به آن سخت نیاز مند بود، امری است که مورد اعتراف همه است. خیلی ها ممکن است کاری کنند برای زمانهای دیگر، اما او زمان خود را شناخت، و با تمام استعداد و موقعیت و اخلاق، سعی کرد، این نیاز زمان را بر طرف کند.
احمدی پیش از انقلاب، کارش درس های طلبگی، سپس تحصیل دانشگاهی در رشته فلسفه تا مرحله دکترا، و نیز انجام کارهای مطالعاتی و ویرایشی بود که شاید مهم ترین آنها، نظارت وی بر چاپ برخی از مجلدات المیزان و همکاری با علامه طباطبائی بود. وی همزمان از نظر دانشی که در حوزه زبان فارسی و دقت در نگارش متن فارسی داشت، و نیز علاقه خاصی که به قرآن و بویژه ترجمه و تفسیر آن داشت، فردی ممتاز بود.
در مرحله بعد، به در راه حق پیوست و در گیرودار انقلاب، با همکاری دوستانش از جمله آقایان خرازی و مصباح، تقویت کارهای نگارشی و آموزشی در این موسسه بود. همکاری وی در سری کتابچه های «پاسداری از سنگرهای ایدئولوژیک» که نقد مارکسیسم بود، در همان موسسه در راه حق صورت گرفت.
و اما مهم ترین خلاء علمی پس از انقلاب: من فکر می کنم ایشان از زمانی که به شورای عالی انقلاب فرهنگی رفت، حس می کرد، و حس درستی هم بود که یک خلاء علمی ـ فرهنگی در کشور هست. در واقع، یک نیاز عجیبی ایجاد شده بود که می بایست برای آن چاره ای اندیشیده می شد. مقصودمان یک نیاز در سطح کارهای دانشگاهی است، جایی که دکتر احمدی به آن تعلق داشت.
در این زمینه، دو نوع خلاء پدید آمده بود.
الف: اول استاد: از یک طرف بسیاری از استادان قدیمی یا بازنشسته شدند یا اخراج گشتند، چون از نظر انقلابیون به هر حال بسیاری از آنها زبان انقلاب را در شرایط جدید درک نمی کردند، چنان که بسیاری از مدیران فرهنگی سابق به دلیل این که از همکاران رژیم قبل بودند، کنار گذاشته شدند. اینها شرایطی بود که انقلاب پدید آورده بود. علاوه، درسهای معارف در دوره تعطیلی دانشگاهها برای همه رشته ها تدارک دیده شد که آقای احمدی در این زمینه و به خصوص تامین استاد و متن نقش محوری داشت. ایجاد یک گروه آموزشی موسسه در راه حق برای تربیت استاد معارف کاری بود که در سال 60 آغاز شد و پس از بازگشایی دانشگاهها در ترم دوم سال 62 و پس از آن، این استادان به دانشگاه های مختلف اعزام شدند. خواهیم دید که این مسیر به ایجاد تربیت مدرس در تهران و همین طور قم منجر شد و در همه اینها دکتر احمدی نقش محوری داشت.
ب: دوم کتاب: از سوی دیگر، انقلاب عطش تازه ای را ایجاد کرده بود که باید با تولیدات جدید علمی پر می شد. درسهای تازه ای گذاشته شده بود. یک فرجه ای تحت عنوان تعطیلی دانشگاهها داده شد، و در این فاصله تلاشها آغاز شد و پس از آن، از سال 62 فعالیت های آموزشی آغاز گشت. آقای دکتر احمدی به همراه دوستانشان در شورای عالی انقلاب فرهنگی نقش محوری در برنامه ریزی داشتند. ایشان به دلیل ارتباط با قم، نقش حساس تری داشت. آقای احمدی، در سری اول که رجایی و باهنر هم بودند، نبود. آنها که شهید شدند، آقای دکتر احمدی و مهدوی کنی، عضو شدند که آقای مهدوی، عملا به شورای انقلاب فرهنگی نرفتند.
در هر حال، انقلاب در یک شرایط خلاء بود. این خلاء هم در مورد استاد بود و هم در مورد کتاب درسی. این وضعیت باید مورد توجه قرار می گرفت.
آقای احمدی، از نسل انقلابیون حرفه ای نبود، و بیشتر پیرو، روحانیونی چون مطهری و بهشتی و باهنر بود که به مسائل آموزشی ـ فرهنگی بیشتر می پرداختند. ایشان هم مانند آنان انقلاب را باور کرده بود. حالا باید تلاش می کرد در جایگاه کسی که علم و دانشگاه را می فهمد، کاری انجام دهد. بسیاری از دوستان روحانی حوزوی او در قم، دانشگاه را نمی شناختند، اما در تهران، کسانی بودند که اینها، انگشت شمار بودند و برخی خیلی زود شهید شدند. بنابرین ایشان به عنوان یکی از کلیدهای این تحول، فعالیت را آغاز کرد.
ادامه این یادداشت را در لینک زیر ملاحظه فرمایید
http://yon.ir/jmSEB
@jafarian1964
@litera9
صدای مظفرالدین شاه قاجار که یکی از قدیمیترین صداهای ضبط شده در تاریخ ایران است . صدای شاه یک سال پیش از انقلاب مشروطیت ایران ،در سال 1284 خورشیدی و در زمان صدارت اتابک اعظم ضبط شده است . در این سند تاریخی با ارزش شاه از خدمات اتابک اعظم تقدیر میکند ؛علی اصغر خان اتابک پس از مرگ پدرش ابراهیم خان که او نیز از رجال قدرتمند و با نفوذ دربار بود از سوی ناصرالدین شاه ملقب به امین السلطان شد. او یکی از قدرتمندترین چهره های عصر قاجار بود که صدارت اعظمی سه شاه یعنی ناصرالدین شاه، مظفرالدین شاه و محمدعلی شاه را به عهده داشت تا وقتی که در جریان جنبش مشروطه ایران در سال 1286 ه.ش به دست عباسآقا تبریزی کشته شد. ترور او،یکسال پس از مشروطیت ایران، نخستین جرقه برای آغاز دورانی موسوم به استبداد صغیر بود که با به توپ بستن مجلس توسط لیاخوف آغاز و با فتح تهران توسط مجاهدان مشروطهخواه در 1287 ه.ش خاتمه یافت تا عصر تازهای در تاریخ ایران آغاز شود.
متن سخنان مظفرالدین شاه :
«جناب اشرف اتابک اعظم از خدمات سابق و لاحق شما، که تا به حال چهل سال است خدمت میکنید، از همه خدمات شما راضی هستیم. به خصوص از خدمات این سه چهار سالهای که در صدارت خود حساب میکنیم و انشاءالله از عوض اینها را همه را به شما مرحمت خواهیم فرمود و شما هم ابدا ذرهای در خدمات خودتان، انشاءالله، قصور نخواهید کرد و مرحمت ما را به اعلا درجه نسبت به خودتان بدانید.
انشاءالله رحمان بعد از چهار صد سال که خدمت بکنید امیدوار هستیم که همیشه خوب باشد و این خدماتی که به من میکنید و به مملکت ایران میکنید البته خداون او را بی [مکث] بی عوض نخواهد گذاشت، انشاءالله عوض او را هم خدا و هم سایهٔ خدا که خودمان باشیم به شما خواهم داد و از خدمات همه وزرا هم راضی هستیم و شما هم خدمات همه را حقیقتاً خوب عرض میکنید و همه را به موقع عرض میکنید.»
در پایان سخنان مظفرالدین شاه ،اتابک نیز از او تشکر کرده و ابراز خوشوقتی میکند.
دکتر سروش و مدرسه علوی
آقای دکتر سروش فارغ التحصیل مدرسه علوی است. او چند سالی بعد از انقلاب در دبیرستان علوی سال چهارم بینش دینی درس می داد. متن خود کتاب را هم خود او با همکاری آقای حداد عادل نوشته بود. متن کتاب که مباحث جالب توجهی داشت و سطحش یک سر و گردن از کتاب های سال های قبل بالاتر بود را خود دکتر سروش به ما درس می داد. بنابراین تألیف دکتر سروش را با خود او می خواندیم. طبعاً درس شیرین و قابل استفاده ای بود. در سر درس آدمی جدی بود و شاگردان کلاس هم از او حساب می بردند. خیلی سال بعد آقای سروش آمد به مرکز دائره المعارف و با هم همکار شدیم. در فاصله یکی دو سالی کم و بیش هفته ای یکبار تشریف می آوردند به مرکز و در اتاقشان یک صبح تا بعد از ظهری بودند. فرصتی بود برای گفتگوهای علمی. طبعاً از محضر ایشان می شد خیلی بهره علمی برد. از همه جا سخن به میان می آمد. همراه دوستانی مانند آقای انواری و بهرامیان. اتاق ایشان نزدیک اتاق مرحوم دکتر شرف بود و معمولاً ایشان هم تشریف می آوردند. در پاریس دو سه باری تجدید دیدار حاصل شد. محضر آقای دکتر سروش طبعاً بسیار مغتنم است.
@barrasihayetarikhi
مرحوم استاد علی اکبر غفاری، حديث شناس، رجال شناس و مصحح و مترجم برجسته. خدايش او را بيامرزد. در دوران جوانی گاهی خدمت او در کتابفروشی صدوق می رسيدم. در طول عمر پر برکتش دهها کتاب را تصحيح و يا ترجمه کرد. مهمترين آثار حديثی را او به نسل جديد با تصحيح های خوبش معرفی کرد؛ از کتاب شريف کافی گرفته تا کتاب های فقيه و تهذيبين. بيشتر آثار شيخ صدوق را او تصحيح کرد و در دانش رجال و درايه حقيقتا متخصص بود. با امکانات بسيار محدود و بدون هيچگونه چشمداشتی دهها سال از عمر شريف خود را به احيای آثار و معالم شيعه اختصاص داد. با وجود آنکه در دانش حديث و فقه و رجال از بسياری از معاصران خود برتر بود اما معيشتش تنها از طريق چاپ کتاب و کتابفروشی اش در تهران و در سال های اخير از طريق تدريس بود. اولين بار که خدمت او رسيدم با اينکه سن من شايد به بيست هم نمی رسيد اما به پرسش هايم با دقت پاسخ داد. با مرحوم پدرم سابقه رفاقتش به نجف می رسيد. صفایی که در او و در چند تنی مانند او بود کجاست امروز؟ استاد علی اکبر غفاری از مفاخر دوران ما بود.
چند کلمه ای درباره شادروان اسماعيل سعادت
آقای سعادت عمری پربار داشت. ميراث ماندگاری از خود برجای گذاشت و به ويژه آنچه در حوزه فلسفه و علم کلام ترجمه کرد ممتاز است. من با شادروان سعادت در مرکز نشر دانشگاهی در نيمه دهه هفتاد آشنا شدم. سبب آشنایی ما هم مقالاتی بود که آن سال ها برای مجله معارف می نوشتم و او که سردبير مجله بود هر بار لطف می کرد و مقالات را ويرايش می کرد و گاهی نکته های بسيار خوبی را برای اصلاح مقالات پيشنهاد می داد. روحيه آرام و بی ادعایی داشت و در تمام اين سال ها می دانم که از هياهوی رسانه ای به دور بود و به بهترين وجهی خدمت خود را در ترجمه و ويرايش و تدوين دانشنامه متمرکز کرده بود. اين همان چيزی است که ما امروز خيلی به آن نيازمنديم. بسيار می بینیم آدم هایی با هياهوی بسيار و سرمايه ای به اندازه کم و بيش "هيچ". سعادت از اين شمار نبود. مجله معارف در واقع در آن سال ها قائم به او بود و دکتر پورجوادی هم می دانم به او علاقه داشت و دست او را باز گذاشته بود. يک فصل کتاب ژيماره درباره کلام اشعري را ترجمه و در همان معارف منتشر کرد. به او همان زمان گفتم کاش همه کتاب را ترجمه کنيد و او گفت قصدش همین است. اما ظاهرا هيچ گاه اين نيت عملی نشد. بعدها در پاریس به خود ژيماره گفتم که نخست از رهگذر اين ترجمه به اهميت اين کتاب او پی برده بودم. پيشنهاد می کنم کسی اين کتاب بسيار ارزشمند در کلام اشعری را به فارسی ترجمه کند. از بهترين تحقيقات درباره کلام اشعری همين کتاب ژيماره است. مرحوم سعادت کتاب پل نويا درباره زبان تأويلی قرآن را هم به بهترين شکل ترجمه کرد. خداوند او را غريق رحمت خود قرار دهد.
https://t.me/azbarresihayetarikhi
بخشی از صحبت های دکتر باقر صدری نیا؛ عضو فرهنگستان زبان فارسی
در نشست مجازی بزرگداشت دکتر مرتضوی در میراث مکتوب
آنچه نام دکتر مرتضوی را در ذهن من حک کرد به زمانی بازمیگردد که ایشان مدت کوتاهی رئیس دانشگاه تبریز بود و در برنامهای تحت عنوان انقلاب آموزشی رامسر که شاه در آنجا حضور مییافت، شرکت کرده بود.
در بخشی از آن برنامه رؤسای دانشگاههای کشور با لباسهای رسمی به صف ایستاده بودند و شاه پس از ورود با تک تک آنها دست میداد و این رؤسا به قدری خم میشدند که به نظر میآمد دست شاه را میبوسند و چه بسا که دست او را میبوسیدند، اما یکی از آنها وقتی دست داد به آن معنا سر هم خم نکرد و مثل یک فرد همتراز با شاه دست داد.
من که در آن زمان با آن حال و هوای خاص، دانشجو بودم برایم بسیار شگفت آمد که یک رئیس دانشگاه باشد که بر خلاف همه رؤسای دانشگاهها با شاه به عنوان یک فرد همتراز برخورد کند و دستش را بی آنکه سری خم کند دراز کرده و همچون رئیس جمهور یک کشور بزرگ با شاه مواجه شود و وقتی در دانشگاه پرسیدم که این شخص چه کسی بود، گفتند که دکتر مرتضوی است.
متن کامل به زودی در کانال مجلّه سفینه تبریز:
@safinehyetabriz
این "دکتر عباس شیبانی" که اکنون هم خواهان تحقیق و تفحص درباره شهرداری تهران شده، آدم خیلی عجیبی است.
قدرش واقعاً ناشناخته مانده.
زمانی، اسناد و جزوه های قبل از انقلاب را که انقلابیون برای عفو بینالملل می فرستادند میخواندم. در بسیاری از صفحات، مثال آنها برای بیان شکنجههای ساواک، بر روی "دانشجوی پزشکی عباس شیبانی" بود.
از اول انقلاب عضو شورای انقلاب و در رده های بالا بوده است.
چهار دوره نمایندگی مجلس شورای اسلامی و سه دوره نمایندگی مردم در شورای شهر تهران را دارد.
اما گردی از دنیا روی زندگی اش ننشسته.
تمام حقوق نمایندگی اش را آمبولانس خرید و به بیمارستانها اهداء کرد. 🚑
از این عجیبتر، مرحوم ابوی ما که در دوره های دوم و چهارم همکار ایشان در مجلس بود می گفت: حتی غذای مجلس را هم نمی خورد و ناهار خود را در ظرفها که دانش آموزان به مدرسه غذا می برند، با خود می آورد. 😳😳
ابوی می گفت: بارانی کهنه ای دارد. به او گفتم: دکتر این مال چه سالی است؟ پاسخ داد: زمان عروسی ام خریدم!! 🤐
چقدر خوب می شد اگر در این وانفسای مفاسد مالی و اداری، "دکتر شیبانی" ها، "حاج آقا سید محمود دعایی" ها (که او نیز با چندین دوره نمایندگی مجلس، حقوق نگرفت و الآن هم با وجود ریاست بر مؤسسه اطلاعات، حقوقی از این روزنامه نمی گیرد) و امثال آنان هم به مردم معرفی می شدند.
سخنرانی سحر مهرابی دانشجوی جوانی که دیروز مقابل رهبر ایران سخنرانی کرد را بخوانید. فارغ از اینکه با محتوایش موافقید یا مخالف. اما اگر دو سال قبل از انقلاب میگفتی روزی در ایران یک دانشجوی جوان حتی میتواند جلوی پدرش بایستد و اینگونه صحبت کند کسی باور نمیکرد. همه میدانستند که حتی در اتاقهای خصوصی، صدراعظم و نخست وزیر هم جرات نقد شاه را نداشتند. همین امروز هم در سرتاسر منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا چنین پدیدهای ممکن نیست. این روزها که از زمین و آسمان با جدیدترین ابزار جنگهای هوشمند روانی حمله کردهاند که نارضایتی های کوچک و بزرگ به حق ما را به هم گره بزنند و آنها را به ابزار کاسبی و فشار ترامپ و بنسلمان و نتانیاهو و به کارت چانهزنی اروپاییان چشم آبی تبدیل کنند بیش از همیشه باید بیاد بیاوریم که چه راه درازی امدهایم. اگر تنها و تنها همین تک صحنه در این چهل سال اتفاق افتاده بود کافی بود که هنوز هم پای انقلاب اسلامی مردم ایران وفادارانه ایستاد و برایش هزینه داد. البته خدا کند آزادی پس از بیان داشته باشد !
نوشتههای علی علیزاده را دنبال کنید:
تلگرام @jedaal
اینستاگرام @ali.alizadeh.insta
توییتر @jedaaal
بله @jedaal
https://www.instagram.com/p/BjXCLNdn6QE/
مرحوم استاد علی اکبر غفاری، حديث شناس، رجال شناس و مصحح و مترجم برجسته. خدايش او را بيامرزد. در دوران جوانی گاهی خدمت او در کتابفروشی صدوق می رسيدم. در طول عمر پر برکتش دهها کتاب را تصحيح و يا ترجمه کرد. مهمترين آثار حديثی را او به نسل جديد با تصحيح های خوبش معرفی کرد؛ از کتاب شريف کافی گرفته تا کتاب های فقيه و تهذيبين. بيشتر آثار شيخ صدوق را او تصحيح کرد و در دانش رجال و درايه حقيقتا متخصص بود. با امکانات بسيار محدود و بدون هيچگونه چشمداشتی دهها سال از عمر شريف خود را به احيای آثار و معالم شيعه اختصاص داد. با وجود آنکه در دانش حديث و فقه و رجال از بسياری از معاصران خود برتر بود اما معيشتش تنها از طريق چاپ کتاب و کتابفروشی اش در تهران و در سال های اخير از طريق تدريس بود. اولين بار که خدمت او رسيدم با اينکه سن من شايد به بيست هم نمی رسيد اما به پرسش هايم با دقت پاسخ داد. با مرحوم پدرم سابقه رفاقتش به نجف می رسيد. صفایی که در او و در چند تنی مانند او بود کجاست امروز؟ استاد علی اکبر غفاری از مفاخر دوران ما بود.
«ما داریم آب می شویم»
مکالمههای تلفنی محمدرضا شاه با علی امینی در آستانه انقلاب ۵۷
فایلهای صوتی زیر، مربوط به شنود ساواک از خانه دکتر علی امینی، نخست وزیر زمان شاه است.
1⃣ این مکالمه تاریخی در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی در پنجم دی ماه ۱۳۵۷ انجام شده است. شاه در ابتدای سخنان خود به سخنرانی کریم سنجابی در بیمارستان پهلوی (امام خمینی کنونی) اشاره دارد. بر اساس اسناد موجود در ساواک در اطلاعیههایی که در قسمتهای مختلف دانشکده پزشکی بيمارستان پهلوی در روز دوشنبه چهارم دیماه ۱۳۵۷ نصب شده بود از کلیه کارکنان دانشکده خواسته شده در ساعت ۱۰ صبح به منظور پشتیبانی از استادان متحصن در دانشگاه تهران به خیابان رفته و اقدام به راهپیمایی کنند. درپایان این راهپیمایی دکتر کریم سنجابی برای حضار سخنرانی کرده است.
درمکالمه تاریخی شاه با علی امینی، علاوه بر موضوع سخنرانی سنجابی ، آنها درباره اتفاقهایی که در پنج دی ماه ۱۳۵۷ به وقوع پیوسته است، باهم مشورت میکنند. شاه ۲۱ روز قبل از خروج از ایران به صراحت به امینی می گوید «ما داریم آب می شویم»
متن پیاده شده فایل اول
2⃣ فایل دوم مربوط به تاریخ چهاردهم آبان ماه ۱۳۵۷ است، و دیدگاههای شاه و امینی درباره راههای کنترل حرکت مردم در جریان انقلاب است. در این مکالمه شاه تلاش دارد به قدرت رساندن دولت ازهاری را مقدمهای برای استقرار نظام دموکراتیک در ایران معرفی کند.
متن پیاده شده فایل دوم
@AkhbarRooz
اینکه شاه اینقدر روان و راحت صحبت می کند و استدلال می کند با ذهنیت ما نمی خواند ولی خب این هم یک وجه شاه بوده صداش هم صدای خودشه ولی عادت نداشتیم اینطوری صحبت شاه رو بشنویم و چقدر جالب بود برای من حرف زدن اینطوری شاه بدون تکلف و خیلی منطقی و غیر رسمی گرچه عجیبه که تا یک ماه قبل پیروزی انقلاب اسلامی شاه و امینی هنوز نفهمیده بودند سنجابی و جبهه ملی و اینها تو انقلاب نقش انچنانی نداشتند که بخواهند نیروی خود رو صرف انها کنند و نگران سخنرانی سنجابی باشند.
ملیون تنها الترنانیو حکومت شاه بودند
اون برهه هیچ کس از روحانیت انتظار اداره مملکت را نداشت خودشان هم ابتدا چنین ادعایی نداشتند لذا تنها گزینه همین ملیون و ملی مذهبی ها بودند
حتی شاپور بختیار هم از ملیون بود
یعنی شاه هم فهمیده بود که انها تنها گزینه و اخرین گزینه هستند اما سنجابی بختیار را از حزب بیرون انداخت شاید اگر شاه موفق میشد دکتر صدیقی که چهره شاخص تری از ملیون بود را به نخست وزیری منصوب کند، دیگران هم کوتاه می امدند یا حتی خود سنجابی که در مذاکره موفق نشد
در سفر سوم ناصرالدین شاه به اروپا، توماس ادیسن یک دستگاهِ فونوگراف به شاه هدیه داد.
داماد ناصرالدین شاه، ملقب به معیّر الممالک [دوستمحمدخان معیرالممالک (۱۲۳۳ خورشیدی – ۱۲۹۱ خورشیدی) ] در آن هنگام تنها کسی در ایران بود که طرز کار دستگاه را میدانست و فونوگراف یا گرامافون (که در آن زمان به آن حافظ الصوت یا حبس الصوت می گفتند) را برای شاه به کار میانداخت.
پس از چندی خود معیّر الممالک نیز دو دستگاه فونوگراف خریداری کرد و از آنجا که با هنرمندان عصر، مراوده و آشنایی داشت، شروع به ضبط آواز و ساز خوانندگان و نوازدگان همعصر خود کرد. او صدای هنرمندان بسیاری از جمله آقا حسینقلی، نایب اسدالله، میرزاحبیب سماع حضور و میرزا محمدصادق سرورالملک را بر روی استوانههای فونوگراف ضبط کرد. تعدادی زیادی از استوانههای معیرالممالک در سال ۱۳۳۸ توسط ساسان سپنتا بازیابی و ضبط شد. برخی از این نواها، تنها مدارک صوتی بهجا مانده از آن هنرمندان است.
📝📝📝مصاحبه تاریخی دکتر بهزادی با دکتر امینی
✅مجله سپید و سیاه را شادروان دکتر بهزادی یکی از روزنامه نگاران چیره دست ایران بنیانگذاری کرد و سردبیر آن بود. در سال ۱۳۵۸ که فضای آزاد مطبوعاتی و رسانه ای تحت تاثیر انقلاب ۵۷ در ایران حاکم بود بهزادی مصاحبه ای تاریخی با علی امینی کرد و منتشر ساخت که باز خوانی آن ۴۱ سال پس از آنتشار و در شرایطی که جمهوری اسلامی اکنون در آن قرار دارد بسیار خواندنی است. دکتر بهزادی برای آن که متهم به مصاحبه با نخست وزیر شاه نشود، این مصاحبه تاریخی را بهنام یک خبرنگار خارجی که به زبان فارسی تسلط داشت، منتشر کرد. علی امینی نخست وزیر اصلاحطلب شاه در آغاز دهه ۴۰ بود. در سال انقلاب، شاه سعی کرد یکبار دیگر علی امینی را راضی به قبول نخست وزیری کند اما او زیر بار نرفت و به شاه گفت که "زمان از کف رفته است!".
🆔@MostafaTajzadeh
📌برای خواندن متن کامل روی "INSTANT" بزنید:
https://telegra.ph/مصاحبه-ای-که-ای-کاش-آقای-خامنه-ای-بارها-بخواند-12-06
ناگفته های دکتر علی مطهری از آیة الله هاشمی:
✅ آیت الله جزو اولین افرادی بود که خطر احمدی نژاد برای نظام را دریافت
✅ انتقادی که به دوره هاشمی هست اقداماتی است که در وزارت اطلاعات آقای فلاحیان وجود داشت ایشان (هاشمی) در مصاحبهای میگویند که در آن اتفاقات من نقشی نداشتهام و دستوری نداده ام.
✅ ایشان از سال ۸۴ احساس کرد که عده ای می خواهند انقلاب را مصادره کنند و احساس خطر کرد.
✅ نامهای که آقای هاشمی به رهبری داد واقعا یک نامه تاریخی بود و وظیفه خودش را انجام داد که حاکی از دور اندیشی و عمق نگاه سیاسی ایشان بود و خطبهای هم که ایشان در سال ۸۸ بعد از انتخابات خواند به نظر من یک سند افتخار برای ایشان است
✅ ایشان، هم با امام و هم با رهبری در عین رابطه صمیمی صریح بودند. آقای موسوی اردبیلی در خاطراتشان تعبیر جالبی دارند که می گویند تنها کسی که جرأت شوخی کردن با امام را داشت آقای هاشمی بود.
✅ هاشمی سر انتخابات 84 بعدا شکایت هم کرد و خود ایشان به من گفت که ۱۱۰ نفر از فرماندهان نظامی در دادگاه به خاطر دخالت در انتخابات محکوم شدند و ما دیدیم اگر بخواهد حکم اجرا شود خیلی برای نظام بد می شود و گذشتیم.
✅ عامل اختلاف بین این دو بزرگوار (رهبری و هاشمی) در واقع وجود آقای احمدی نژاد بود.
✅ هاشمی همان دوره استانداری آقای احمدینژاد را و تخلفاتی که در اردبیل کرده بود را دیده بود؛ سو آپ نفت کرده بودند و پولش برنگشته بود و این پرونده به قوه قضائیه رفت و به وسیلهای ناپدید شد و اصلا به بیرون از قوه بردند.
✅ یا رفتارهایی که ایشان در دوره شهرداری داشت و پول پخش کردن و مانند آن را دیده بود و بیش از همه احساس خطر می کرد.
✅ سال ۸۸ هم ایشان مظلوم واقع شد که آقای احمدی نژاد آن حرف ها را در مناظره زد و آقای هاشمی درخواست کرد که طبق قانون چند دقیقه به ایشان وقت بدهند که صدا و سیما اجازه نداد.
.
✅ شاید صریح تر از آقای هاشمی خود شهید مطهری بود و در جاهایی به صراحت با امام(ره) مخالفت کرد و حکم امام را برگرداندو به جای آقای لاهوتی، مهدوی کنی را در راس کمیته ها گذاشت
✅ به نظرم ایشان در ۱۰ سال اخیر نقش خیلی خوبی ایفا کرد از این نظر که نمایندگی بخش مهمی از مردم کشور را بر عهده داشت آقای هاشمی وارد انتقاد از حکومت شد و صریحا گفت که بعضی روش ها درست نیست.
🔸 تجربه ای از زهد: به یاد مرحوم عباسقلی عابدی
🔹 بهترین راوی برای زندگی او، پسرش احمد است که سالهاست دوستی داریم. خود احمد ، طلبه فاضلی است و حالا برای خودش آیة اللهی شده است. از هشت سال دفاع مقدس، بیش از هفت سال و نیم آن را در جبهه بود، در حالی که پدرش هم بیش از پنجاه ماه در جبهه بود. درسش را هم خوب خوانده و سالهاست دروس عالی را درس می دهد و شاگردان و مریدان فراوانی دارد.
🔸 مادر بزرگم می گفت، از هفت سالگی که نماز را شروع کردم، یک بار نشده که از دو ساعت قبل از اذان بیدار نباشم. من به شوخی گفتم: حتی شب ازدواج! گفت: خدا گواه است که حتی شب ازدواجم هم همین طور بودم. و می گفت: همیشه عمرم، سه ماه رجب شعبان و رمضان روزه گرفتم. پدر بزرگم حاج محمد بود، به حج رفت و از بانیان اصلی مسجد روستای اران ما بود. هر گاه روحانی به روستا می آمد در منزل ایشان اقامت داشت.
🔹 پدرم عباسقلی سال 1308 به دنیا آمد. علاقه مند به درس بوده، اما به دلیل مشکلات مالی، نتوانست درس بخواند. حدود شش ابتدایی درس خواند. مدت ده سالی در کویت کار می کرد. بعد هم مدتی ذوب آهن اصفهان بود.
شغل اصلی او بنایی بود. اولین هیئت دینی را در روستا، ایشان درست کرد. روحانی به ده می آورد، و ارتباط نزدیکی با طلبه های آن نواحی داشت. ایشان به نسبت وضع مالی اش مناسب بود، و خرج طلبه های دیگر را هم می داد. خاطرام هست یک بار بدهی کامل یک طلبه را که مبلغ بالایی بود، خودش پرداخت کرد.
🔸 وقتی من را به قم آورد تا طلبه شوم هر هفته، پنج شنبه و جمعه به قم می آمد. فکر می کنم از سال 55 ایشان به قم آمد و ساکن شد.
در قم، در این چهل سال، همیشه دو ساعت پیش از اذان صبح به حرم می رفت و بعد از نماز ظهر و عصر بر می گشت. روز جمعه زودتر می آمد، به نماز جمعه می رفت و بعد به خانه می آمد. در تمام این سالها روزه بود و شاید در طول سالها، سه چهار روز فقط روزه نبود. تمام این روزه ها هم فقط با یک وعده افطاری بود. قبل از ا ذان می رفت و نماز شب را در حرم می خواند. آن وقت قرآن می خواند، تا نماز صبح.
🔹 روزی نبود که نماز جعفر طیار نخواند. روزی نبود که بگذرد و او بین بیست تا یک ماه نماز قضا برای خودش یا همسرش یا پدر و مادرش نخواند. شاید نماز تمام عمرش را ده بار قضا کرد.
هر سال و هر وقت امکانش بود، حج یا عمره را مشرف می شد. راه کربلا که باز شد، سالی دو سه بار می رفت. دو بار هم زیارت امام رضا علیه السلام می رفت. برنامه اش در آنجا هم تغییر نمی کرد. در مکه و مدینه هم روزه را داشت و همیشه تلاش می کرد پیاده به قبا رفته نماز ظهر را آنجا بخواند. می توانم بگویم چیزی در مفاتیح نیست الا این که اقلا ده بار به آن عمل کرده است. هر شب دعاهای باقیات الصالحات را می خواند و حفظ من به خاطر تکرار آنها توسط پدر بود. ذکر و دعا که تقریبا کار همیشگی او بود.
🔸 به کارهای خیریه هم سخت توجه داشت و در حد توان کمک می کرد. آنچه من در طول این سالها به طلبه ها می دادم، همه اش از پدر بود. پول برای مساجد، حسینیه ها، فقرا فراوان می داد. چندین فقیر تحت پوشش او بود. خودش هم زاهدانه زندگی می کرد.
🔹 حدود پنجاه ماه در جبهه و در لشکر 17 علی بن ابی طالب بود. چند بار شیمیایی شده بود .
در شجاعت هم بی نظیر بود. از زمانی که در روستا بود، خطرناک ترین کارها را مثل گرفتن مار در خانه ها انجام می داد. زمانی هم کفتاری به روستا حمله کرده بود که همه را وحشت گرفته بود. او به تنهایی رفته بود و او را کشته بود.
🔸 به مطالعه هم علاقه مند بود. عصر ها در خانه، یکسره مطالعه می کرد و غالبا با کتابهای مجلسی محشور بود. غالبا اطلاعاتی را که از منبرها بدست می آورد، با این کتابها مقایسه می کرد.
🔹 در قم به آیة الله مرعشی بیش از همه علاقه داشت و شاید بیش از صد بار پدرم پول به من داد که اینها را ببر به آقای مرعشی بده تا برای کتابخانه هزینه کند. یک بار هم بخشی از زیور و زینت مادر را داد که برای کتابخانه به ایشان بدهم.
🔸 در زندگی محتاج کسی نبود و سرافراز می زیست، حتی بعد از فوت همسر هم راضی نبود بچه ها بیایند و وقتی برای او بگذارند.
از گذشته که بنایی می کرد، همیشه در کار مشارکت هم بود و ساخت و ساز هم انجام می داد، به همین دلیل اندوخته ای برای خود داشت. در کار کردن هم نهایت تلاش را داشت. اگر قرار بود تا پنج بعد از ظهر سر کار باشد، اقلا یک یا دو ساعت اضافه می ایستاد. در خاندان هم در کارهایش معروف به استحکام و خیرخواهی بود. نمونه هایی هم داریم که خانه کامل برای برخی از فقرا مجانا ساخت.
🔹 از نظر شخصی بسیار کم حرف بود، و جز چند کلمه احوالپرسی حرفی نمی زد. بیشتر سکوت می کرد و مشغول ذکر و دعا بود. یک بار ندیدیم که یک فیلم را تا آخر ببیند یا اخبار را تا آخر گوش بدهد.
شب وقتی از مسجد می آمد، افطار می کرد، سوره واقعه و یس را می خواند، بعد هم می خوابید.
@jafarian1964
🔸نذر شستن عمامه
🔹آیة الله امینیان لنگرودی: بنده با حضرت آیة الله حاج شیخ محمد ایمانی لاهیجانی بیش از نه سال هم حجره بودم و بالغ بر سی سال با هم، مباحثۀ سطح و خارج داشتیم.
🔸مادر ایشان زنی صالحه بود که هر سال چندین بار برای دیدن پسرش به قم می آمد.
🔹یکی از کارهای او این بود که برای برآورده شدن حاجات و مشکلاتش نذر می کرد که مثلا چهل عمامه را بشوید.
🔸وقتی به قم می آمد از طریق فرزندش عمامه های طلبه های مدرسه دارالشفا را می گرفت و می برد می شست و تمیز می کرد و به آنان تحویل می داد.
@bazmeghodsian
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com