#یادداشت_های_روزانه #حماسه_های_مهدوی ۲. حماسه عاشورا، حماسه ظهور
در میان مرثیه ها، مرثیه محتشم کاشانی از نظر ویژگی های حماسی نظیر ندارد. او تمامی تکوین و زمین و زمان را با هنرمندی از این ماتم به شورش و رستخیز کشانده است: باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟/ باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟/باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین/ بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است؟/ این صبح تیره باز دمید از کجا کز او/ کارِ جهان و خلق جهان جمله درهم است؟/گویا طلوع می کند از مغرب آفتاب/ کآشوب در تمامی ذرّات عالم است/گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست/ این رستخیز عام که نامش محرّم است...کاش آن زمان سُرادق گردون نگون شدی/ وین خرگهِ بلند ستون بی ستون شدی/ کاش آن زمان درآمدی از کوه تا به کوه/سیل سیه که روی زمین قیرگون شدی/ کاش آن زمان ز آهِ جهان سوز اهلبیت/یک شعله برقِ خرمنِ گردونِ دون شدی/کاش آن زمان که این حرکت کرد آسمان/ سیماب وار گوی زمین بی سکون شدی/ کاش آن زمان که پیکر او شد درون خاک/جان جهانیان همه از تن برون شدی/کاش آن زمان که کشتی آل نبی شکست/ عالم تمام غرقۀ دریای خون شدی...آل نبی چو دست تظلّم برآورند/ ارکان عرش را به تلاطم درآورند...
حماسه کربلا و عاشورای حسینی با حماسه ظهور موعود، پیوندی ناگسستنی دارد زیرا هم منتقم آن خون های پاک، فرزند سیدالشهداء حضرت مهدی علیهماالسلام است و هم تحقق بخش آرمان های آنان.این است که حماسه مهدوی از حماسه حسینی رنگ می پذیرد و حماسه سرایان، مکرر این دو حماسه را پیوند زده اند.خود حضرت مهدی نیز در زیارت ناحیه مقدسه، این حماسه را جاودانی کرده است:دوباره ناحیه میخوانم از زیارتها/ صدای گریه میآید میان این خطها/ کسی گریسته در این خطوط، میدانم/ که بغض کرده در آن صامت و مصوتها/ کسی که بیشتر از هر کسی گریسته است/ سیاهپوشتر از تکیهها و هیئتها/ کسی که بیشتر از هر کسی محرم را/ نفس کشیده و بوییده است مدتها/ و قرنهاست که او روضه عمویش را/ گریسته است به مانند رودها، شطها...
آری می گوئیم: نوحه سُرای حریم قدس تو هستی/ مویه کنان اند انبیا و ملائک/ مهدی صاحب زمان! یگانۀ هستی!/ آجَرَکَ الله فِی مُصیبه جَدّک/ پرچم سرخی به یاد جد تو در باد:/ زلف به خون آشنای حضرت یحیی/گریهکنان حسین بوده و هستند:/ آدم و موسی و مصطفی و مسیحا...هر چه از آن ظهر داغدار شنیدیم/ اشک تو فرموده بود و چشم تو دیده:/ «هم سر از تن جدا و هم تن بی سر/ هم رخ خونین و هم گلوی بریده»/ از پس آن عصر سوگوار، هماره/ یکه سوار غروب های صحاری!/ آه نه، آتش گرفته است دلت را/ اشک نه، خون است از نگاه تو جاری/ صبحِ ظهورت کجاست منتقم عصر؟!/ عصر تو کی می رسد؟ که منتظرانیم/ تشنۀ آندم که لب ز آب ببندیم/ زخمیِ آندم که سر به پات فشانیم...
و حماسه می سرائیم: عاقبت این شبِ تاریک سحر خواهد شد/ به رُخِ حضرتِ خورشید نظر خواهد شد/ می رسد نوبتِ آن روز که با وعده ی حق/ پسری منتقمِ خونِ پدر خواهد شد/ ای به قربان تو که با نظرِ مهدوی ات/ خاک هم پای قدم های تو ، زر خواهد شد/ دلِ غمدیده ی ما گر به وصالت برسد/ سینه ی سنگی ما ، دُر و گُهر خواهد شد/ آه ، از اینهمه سالی که بدون تو گذشت/ این چه عمریست که در فاصله سر خواهد شد/ تو بیا ، دیده ی آلوده پس از دیدنِ تو/عاشقانه به سر راهِ تو ، تر خواهد شد...این جمعه ها که یاد تو سردار می شود/سرشار،دل هوایی دیدار می شود/ ای منتقم بیا که به عالم نشان دهیم/ هر شیعه در حضور تو، مختار می شود...