🔷 اکنون این قربانی کیست؟؟؟
@Allah4all
کمتر کسی است که بداند این شعر (امشبی را شه دین در حرمش مهمان است ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است) از کیست
این شعر از پدر آیة الله بهجت یعنی مرحوم کربلایی محمود بهجت می باشد. چند بیت ازین قصیده بلند:
شب وصل است و تبِ دلبری جانان است
ساغر وصل لبالب به لب مستان است
در نظر بازیشان اهل نظر حیران است
گوئیا مشعله از بامِ فلک ریزان است
چشم جادوی سحر زین شب و تب گریان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
«یارب این بوی خوش از روضة جان می آید؟
یا نسیمی است کزان سوی جهان می آید؟»
«یارب این نور صفات از چه مکان می آید؟»
«عجب این قهقهه از حورِ جنان می آید!»
یارب این آبِ حیات از چه دلی جوشان است؟
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
عدم تناسب بین ابیات و شعر « امشبی را .... کاملا هویداست ... ضمنا سند این مطلب کجاست ؟ نقل فرزند آقای بهجت که گفته این شعر از پدربزرگ من است، قابل استناد نیست ..
حد اقل 80 سال است که این شعر هر صبح عاشورا در تمام ایران توسط سینه زنان خوانده می شود ... بنابر این نمی تواند از شاعری گمنام باشد ...
کمتر کسی است که بداند این شعر (امشبی را شه دین در حرمش مهمان است ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است) از کیست
این شعر از پدر آیة الله بهجت یعنی مرحوم کربلایی محمود بهجت می باشد. چند بیت ازین قصیده بلند:
شب وصل است و تبِ دلبری جانان است
ساغر وصل لبالب به لب مستان است
در نظر بازیشان اهل نظر حیران است
گوئیا مشعله از بامِ فلک ریزان است
چشم جادوی سحر زین شب و تب گریان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
«یارب این بوی خوش از روضة جان می آید؟
یا نسیمی است کزان سوی جهان می آید؟»
«یارب این نور صفات از چه مکان می آید؟»
«عجب این قهقهه از حورِ جنان می آید!»
یارب این آبِ حیات از چه دلی جوشان است؟
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
شه شه نشان شاه سلطان حسین خان
که عزمش متین است و بختش سعید است
حسینی نسب خسرو عدل آیین
که داراییش اهل دین را نوید است
بحکم مطاعش دری شد مهیا
که از خلعت سیم و زر رو سفید است
چنان شد مزین که از مهر و از مه
نه بیند کمش آن که از اهل دید است
بتاریخ آن حامل شرع نبیَ
نوشت این در و کعبه را یک کلید است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است ...
متن کامل مخمّس زیبا و بینظیر میرزا محمدتقی حجّة الاسلام، نیّر تبریزی رحمه الله در زبانِ حال از قول جناب سکینه (س) به ذوالجناح، این سروده ی شگفت گویی در عالم ادبیّات عدیلِ تابلوی ماندگارِ ظهر عاشورای استاد فرشچیان است در نگارگری، استاد شهریار در مورد مطلع این مخمّس (ای فرس با تو چه رخ داده که خود باختهای؟/مگر اینگونه که ماتی تو شه انداختهای؟) گفتهاند که حاضرم تمامی اشعارم را بدهم در عوض این یک بیت نیّر را بگیرم؛ که تمامی ادوات و مفاهیم شطرنج رو (فرس، رخ، باختن، مات، شه ..) جمع کرده در یک بیت:
#ادبیات
#اشعار
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
عصر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع
چرخ ای چرخ مزن چرخ دگر امشب را
تا قیامت تو نگه دار همه کوکب را
مکن ای صبح طلوع
⚫️ سالروز شهادت امام حسین(ع) تسلیت باد.
کمتر کسی است که بداند این شعر (امشبی را شه دین در حرمش مهمان است ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است) از کیست
این شعر از پدر آیة الله بهجت یعنی مرحوم کربلایی محمود بهجت می باشد. چند بیت ازین قصیده بلند:
شب وصل است و تبِ دلبری جانان است
ساغر وصل لبالب به لب مستان است
در نظر بازیشان اهل نظر حیران است
گوئیا مشعله از بامِ فلک ریزان است
چشم جادوی سحر زین شب و تب گریان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
«یارب این بوی خوش از روضة جان می آید؟
یا نسیمی است کزان سوی جهان می آید؟»
«یارب این نور صفات از چه مکان می آید؟»
«عجب این قهقهه از حورِ جنان می آید!»
یارب این آبِ حیات از چه دلی جوشان است؟
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
کمتر کسی است که بداند این شعر (امشبی را شه دین در حرمش مهمان است ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است) از کیست
این شعر از پدر آیة الله بهجت یعنی مرحوم کربلایی محمود بهجت می باشد. چند بیت ازین قصیده بلند:
شب وصل است و تبِ دلبری جانان است
ساغر وصل لبالب به لب مستان است
در نظر بازیشان اهل نظر حیران است
گوئیا مشعله از بامِ فلک ریزان است
چشم جادوی سحر زین شب و تب گریان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
«یارب این بوی خوش از روضة جان می آید؟
یا نسیمی است کزان سوی جهان می آید؟»
«یارب این نور صفات از چه مکان می آید؟»
«عجب این قهقهه از حورِ جنان می آید!»
یارب این آبِ حیات از چه دلی جوشان است؟
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
🎥 بخشی از سمفونی «شب عاشورا»، ساخته لوییس چگناواریان
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است...
@AliAmiriMarbini
مرنج و مرنجان
🌹🙊🙉🙈🌹
🌴 نوحه " امشبی را شه دین در حرمش مهمان است..." را چه کسی سروده است⁉️
💠 شاید کمتر کسی بداند شعر امشبی را شه دین در حرمش مهمان است...که سالیان است شب عاشورا در هیئات میخوانیم از پدر آیه الله العظمی بهجت یعنی مرحوم کربلایی محمود بهجت است،بخشی از این شعر:
شب وصل است و تبِ دلبری جانان است
ساغر وصل لبالب به لب مستان است
در نظر بازیشان اهل نظر حیران است
گوئیا مشعله از بامِ فلک ریزان است
چشم جادوی سحر زین شب و تب گریان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
«یارب این بوی خوش از روضة جان می آید؟
یا نسیمی است کزان سوی جهان می آید؟»
«یارب این نور صفات از چه مکان می آید؟»
«عجب این قهقهه از حورِ جنان می آید!»
یارب این آبِ حیات از چه دلی جوشان است؟
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
🌷🏴
مکن اي صبح طلوع
(ترکيب بندي براي شب عاشورا)
احمد جلالی
شب وصل است و تبِ دلبري جانان است/ ساغر وصل لبالب به لب مستان است
در نظر بازيشان اهل نظر حيران است/ گوئيا مشعله از بامِ فلک ريزان است
چشم جادوي سحر زين شب و تب گريان است
امشبي را شه دين در حرمش مهمان است/ ظهر فردا بدنش زير سم اسبان است
مکن اي صبح طلوع، مکن اي صبح طلوع
«يارب اين بوي خوش از روضة جان مي آيد؟/ يا نسيمي است کزان سوي جهان مي آيد؟»
«يارب اين نور صفات از چه مکان مي آيد؟» / «عجب اين قهقهه از حورِ جنان مي آيد!»
يارب اين آبِ حيات از چه دلي جوشان است؟(1)
امشبي را شه دين در حرمش مهمان است
«چه سَماع است که جان رقص کنان» مي آيد؟ / «چه صفير است که دل بال زنان مي آيد؟»
چه پيامي است؟ چرا موج گمان مي آيد؟/ چه شکار است؟ چرا بانگ کمان مي آيد؟
چه فضائي است؟ چرا تير قضا پران است؟ (2)
امشبي را شه دين در حرمش مهمان است
گوش تا گوش، همه کرّ و فرِ دشمنِ پست /شاه بنشسته، بر او حلقة ياران الست
«پيرهن چاک و غزلخوان و صراحي در دست» /چار تکبير زده يکسره بر هر چه که هست(3)
خيمه در خيمه صداي سخن قرآن است(4)
امشبي را شه دين در حرمش مهمان است
وَه از آن آيتِ رازي که در آن محفل بود /«مفتي عقل در اين مسئله لايعقِل بود»
«عشق مي گفت به شرح آنچه بر او مشکل بود» /«خم مي بود که خون در دل و پا در گل بود»(5)
ساغر سرخ شهادت به کف مستان است
امشبي را شه دين در حرمش مهمان است
اين حسين است که عالم همه ديوانة اوست /او چو شمعي است که جانها همه پروانة اوست(6)
شرف ميکده از مستي پيمانة اوست/هر کجا خانه عشق است همه خانة اوست
حاليا خيمه گهش بزمگه رندان است
امشبي را شه دين در حرمش مهمان است
سرخوش از سُکرِ سر اندازِ هو الله احد/دلبرِ دل شده در دامن الله صمد
نغمه «شور حسینی»(7) است که بگذشته زحد:/«مي وصلي بچشان تا در زندان ابد»
بشکنم، شور شرابی که چنين جوشان است(8)
امشبي را شه دين در حرمش مهمان است
محرمان حلقه زده در پي پيغامي چند:/«چشم اِنعام مداريد ز اَنعامي چند»
«فرصتِ عيش نگه دار و بزن جامي چند»/که نماندست ره عشق مگر گامي چند(9)
در بلائيم ولي عشق بلا گردان است
امشبي را شه دين در حرمش مهمان است
امشب است آنکه «ملايک در ميخانه زدند/گل آدم بسرشتند و به پيمانه زدند»
«با من راه نشين باده مستانه زدند»/«قرعه فال به نام من ديوانه زدند»(10)
يوسفِ فاطمه را ننگِ جهان زندان است
امشبي را شه دين در حرمش مهمان است
هان که گوي فلک صدق به چوگان من است /ساحت کون و مکان عرصه ميدان من است
ديدة فتح ابد عاشق جولان من است/هر چه در عالم امر است به فرمان من است(11)
پيش ما آتش نمرود گلِ بستان است
امشبي را شه دين در حرمش مهمان است
«هان و هان ناقة حقيم» مجوئيد حيَل/«تا نبرد سرتان را سرِ شمشيرِ اجل»
«پيش جان و دل ما آب و گلي را چه محل؟»/«کار حق کن فيکون است نه موقوف علل»(12)
بي فروغ رخ او ، جان و جهان بي جان است
امشبي را شه دين در حرمش مهمان است
ظهر فردا عملِ مذهب رندان بکنم/«قطع اين مرحله با مرغ سليمان» بکنم
حمله بر شعبده از دولت قرآن بکنم/«آنچه استاد ازل گفت بکن»، آن بکنم(13)
عاقبت خانه ظلم است که آن ويران است
امشبي را شه دين در حرمش مهمان است
«نقدها را بود آيا که عياري گيرند/تا همه صومعه داران پي کاري گيرند»(14)
و به تاريکي شب ره به کناري گيرند/صادقان زآينة صدق، غباري گيرند(15)
صحنة مشهد ما صحن نگارستان است
امشبي را شه دين در حرمش مهمان است
گفت عباس که: من از سر جان برخيزم/از «سر جان و جهان دست فشان برخيزم»
«از سر خواجگي کون و مکان برخيزم»/من «ببويت ز لحد رقص کنان برخيزم»(16)
اين چه روح است و کرامت که در اين ياران است(17)
امشبي را شه دين در حرمش مهمان است
در شب قتل، مگر بي سر و سامان زينب/ «داشت انديشه فرداي يتيمان، زينب»(18)
گفتي از يادِ پريشاني طفلان، زينب/چنگ مي برد به گيسوي پريشان، زينب
اين چه حالي است که در خوابگه شيران است؟
امشبي را شه دين در حرمش مهمان است
ظهر فردا، قد رعناي حسين است کمان/باز جويد شه بي يار ز عباس نشان
ز علمدارِ خود آن خسرو شمشاد قدان/«که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان»(19)
قرص خورشيد هم از خجلت او پنهان است
امشبي را شه دين در حرمش مهمان است
علي اکبر به اجازت ز پدر خواهشمند:/صبر از اين بيش ندارم، چکنم تا کي و چند؟
جان به رقص آمده از آتش غيرت چو سپند/بوسه اي بر لب خشکم بزن اي چشمه قند
دستي اندر خم زلفي که چنين پيچان است(20)
امشبي را شه دين در حرمش مهمان است
«او سليمان زمان است که خاتم با اوست»/«سر آن دانه که شد رهزن آدم با اوست»
نفس «همت پاکان دو عالم با اوست»/زخم شمشير و سنان چيست؟ «که مرهم با اوست»(21)
پس چه رازي است که خنجر به گلو بُران است؟
امشبي را شه دين در حرمش مهمان است
شام فردا که رسد، زينبِ گريان و دوان/در هياهوي رذيلانة آن اهرمنان
پرسد از پيکر صدچاک شه تشنه زبان/ «که شهيدان که اند اينهمه خونين کفنان؟»(22)
جگر رود فرات از تف او سوزان است
امشبي را شه دين در حرمش مهمان است
ساربان است و بيابان و زنان بر شتران/خونِ خورشيدِ رواني به سر نيزه روان
اختران نيزه سوارانِ شبِ راهروان/ماه و خورشيد به هم ساخته، در هم نگران
پاي در سلسله، سر سلسلة مردان است
امشبي را شه دين در حرمش مهمان است
او که درباني ميخانه فراوان کرده است(23)/ نوش پيمانة خون بر سر پيمان کرده است
اشک را پيرهنِ يوسفِ دوران کرده است/چنگ بر گونه زده موي پريشان کرده است
در دل حادثه مجموعِ پريشانان است
امشبي را شه دين در حرمش مهمان است
*
يارب اين شام سيه را به جلالي درياب/بال و پر سوخته را با پر و بالي درياب
«تشنة باديه را هم به زلالي درياب»(24)/جشن دامادي جان را به جمالي درياب
که عروسِ شرف از شوق حنابندان است
امشبي را شه دين در حرمش مهمان است/ظهر فردا بدنش زير سم اسبان است
مکن اي صبح طلوع، مکن اي صبح طلوع
احمد جلالي - شب عاشورا - 1385 شمسي - پاريس
محتشم کاشانی از جمله شاعران مشهور دوره صفوی است و او را «پدر مرثیهسرایی ایران» نامیدهاند که ترکیب بند مشهوری را درباره عاشورا سروده که هنوز هم در عزاداریها خوانده میشود و شاعران زیادی از این شعر الهام گرفته و شعر عاشورایی سرودهاند:
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین
بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
این صبح تیره باز دمید از کجا کزو
کار جهان و خلق جهان جمله درهم است
گویا طلوع میکند از مغرب آفتاب
کاشوب در تمامی ذرات عالم است
گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست
این رستخیز عام که نامش محرم است
در بارگاه قدس که جای ملال نیست
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است
جن و ملک بر آدمیان نوحه میکنند
گویا عزای اشرف اولاد آدم است
خورشید آسمان و زمین، نور مشرقین
پروردهی کنار رسول خدا، حسین
باز این چه شورش است
✅
متن کامل مخمّس زیبا و بینظیر میرزا محمدتقی حجّة الاسلام، نیّر تبریزی رحمه الله در زبانِ حال از قول جناب سکینه (س) به ذوالجناح، این سروده ی شگفت گویی در عالم ادبیّات عدیلِ تابلوی ماندگارِ ظهر عاشورای استاد فرشچیان است در نگارگری، استاد شهریار در مورد مطلع این مخمّس (ای فرس با تو چه رخ داده که خود باختهای؟/مگر اینگونه که ماتی تو شه انداختهای؟) گفتهاند که حاضرم تمامی اشعارم را بدهم در عوض این یک بیت نیّر را بگیرم؛ که تمامی ادوات و مفاهیم شطرنج رو (فرس، رخ، باختن، مات، شه ..) جمع کرده در یک بیت:
#ادبیات
#اشعار
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
عصر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع
شب قتل است یک امشب که حسین مهمان است
غمش امشب همه از تشنگی طفلان است
مکن ای صبح طلوع
جامه ای صبح مزن چاک مده جولان را
هست مهمان شه دین امشب و یک فردا را
مکن ای صبح طلوع
چرخ ای چرخ مزن چرخ دگر امشب را تا قیامت تو نگه دار همه کوکب را
نه حسین فکر عیال است نه به فکر جان است
مکن ای صبح طلوع
همه بینند ز ما ناله و چون شیون را شمر از قتل حسین بهر حسین دربان است
مکن ای صبح طلوع
باد ای باد،پریشان تو نما عالم را
تا قیامت تو نگه دار همه خاتم را
مکن ای صبح طلوع
join: @jalebas
« *مکن ای صبح طلوع»*/ بندهای اضافه شده از احمد جلالی
«مکن ای صبح طلوع»در هرشهری از کشور شنیده میشود و معمولا در دسته های عزاداری بصورت گروهی خوانده میشود تا مدت ها مرثیه سرای این نوحه مخفی بود اما سرانجام آیت الله بهجت سر این نوحه را بازگشایی کرد و ماجرا بدین شرح است:
پس از مجلس روضهای آیت الله محمدتقی بهجت به مداح میگوید: «شعر مکن ای صبح طلوع از سرودههای مرحوم ابوی است». *در دفتر شعری که از محمود بهجت به جا مانده بود، این شعر نبود* . در جستجو در کتابهای مختلف اشعاری یافت شد که ابتدای آن یکسان بود، اما ادامهای متفاوت داشت. مشخص نیست این ادامهها اصل شعر با شد یا شاعران دیگری آن بیت را ادامه داده باشند.
اما در ادامه مهمترین بندهایی که به این مرثیه اضافه شده است، شعر *دکتر احمد جلالی است:*
*«امشبی را شه دین در حرمش مهمان است*
*ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است*
*مکن ای صبح طلوع مکن ای صبح طلوع»*
شب وصل است و تبِ دلبری جانان است
ساغر وصل لبالب به لب مستان است
در نظر بازیشان اهل نظر حیران است
گوئیا مشعله از بامِ فلک ریزان است
چشم جادوی سحر زین شب و تب گریان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
عصر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
«یارب این بوی خوش از روضۀ جان می آید؟
یا نسیمی است کزان سوی جهان می آید؟»
«یارب این نور صفات از چه مکان می آید؟»
«عجب این قهقهه از حورِ جنان می آید!»
یارب این آبِ حیات از چه دلی جوشان است؟
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
«چه سَماع است که جان رقص کنان» می آید؟
«چه صفیر است که دل بال زنان می آید؟»
چه پیامی است؟ چرا موج گمان می آید.
چه شکار است؟ چرا بانگ کمان می آید؟
چه فضائی است؟ چرا تیر قضا پران است؟
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
گوش تا گوش، همه کرّ و فرِ دشمنِ پست
شاه بنشسته، بر او حلقۀ یاران الست
«پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست»
چار تکبیر زده یکسره بر هر چه که هست
خیمه در خیمه صدای سخن قرآن است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
وَه از آن آیتِ رازی که در آن محفل بود
«مفتی عقل در این مسئله لایعقِل بود»
«عشق می گفت به شرح آنچه بر او مشکل بود»
«خم می بود که خون در دل و پا در گل بود»
ساغر سرخ شهادت به کف مستان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
این حسین است که عالم همه دیوانۀ اوست
او چو شمعی است که جانها همه پروانۀ اوست۶
شرف میکده از مستی پیمانۀ اوست
هر کجا خانه عشق است همه خانۀ اوست
حالیا خیمه گهش بزمگه رندان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
سرخوش از سُکرِ سر اندازِ هو الله احد
دلبرِ دل شده در دامن الله صمد
نغمه «شور حسینی» است که مستانه زند:
«می وصلی بچشان تا در زندان ابد»
بشکنم، شادی شوقی که در این دستان است۹
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
محرمان حلقه زده در پی پیغامی چند:
چشم اِنعام مدارید ز اَنعامی چند»
«فرصتِ عیش نگه دار و بزن جامی چند»
که نماندست ره عشق مگر گامی چند
در بلائیم ولی عشق بلا گردان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
امشب است آنکه «ملایک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند»
«با من راه نشین باده مستانه زدند»
«قرعه فال به نام من دیوانه زدند»
یوسفِ فاطمه را ننگِ جهان زندان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
هان که گوی فلک صدق به چوگان من است
ساحت کون و مکان عرصه میدان من است
دیدۀ فتح ابد عاشق جولان من است
هر چه در عالم امر است به فرمان من است
پیش ما آتش نمرود گلِ بستان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
«هان و هان ناقۀ حقیم» مجوئید حیَل
«تا نبرد سرتان را سرِ شمشیرِ اجل»
«پیش جان و دل ما آب و گلی را چه محل؟»
«کار حق کن فیکون است نه موقوف علل»
بی فروغ رخ او، جان و جهان بی جان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا عملِ مذهب رندان بکنم
«قطع این مرحله با مرغ سلیمان» بکنم
حمله بر شعبده از دولت قرآن بکنم
«آنچه استاد ازل گفت بکن»، آن بکنم
عاقبت خانه ظلم است که آن ویران است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
«نقدها را بود آیا که عیاری گیرند
تا همه صومعه داران پی کاری گیرند»
و به تاریکی شب ره به کناری گیرند
صادقان زآینۀ صدق، غباری گیرند
صحنۀ مشهد ما صحن نگارستان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
گفت عباس که: من از سر جان برخیزم
از «سر جان و جهان دست فشان برخیزم»
«از سر خواجگی کون و مکان برخیزم»
من «ببویت ز لحد رقص کنان برخیزم»
این چه روح است و کرامت که در این یاران است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
تا به این نام و نشان قرعه فالی بزنند
بر سر کاخ ستم کوس زوالی بزنند
دست پیش آر، بگو طبل وصالی بزنند
شاهبازان به هوایت پر و بالی بزنند
پر سیمرغ بر آن قاف چه خون افشان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
در شب قتل، مگر بی سر و سامان زینب
«داشت اندیشه فردای یتیمان، زینب»
گفتی از یادِ پریشانی طفلان، زینب
چنگ می برد به گیسوی پریشان، زینب
این چه حالی است که در خوابگه شیران است؟
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
عصر فردا، قد رعنای حسین است کمان
باز جوید شه بی یار ز عباس نشان
ز علمدارِ خود آن خسرو شمشاد قدان
«که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان»
قرص خورشید هم از خجلت او پنهان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
علی اکبر به اجازت ز پدر خواهشمند:
صبر از این بیش ندارم، چکنم تا کی و چند؟
جان به رقص آمده از آتش غیرت چو سپند
بوسه ای بر لب خشکم بزن ای چشمه قند
دستی اندر خم زلفی که چنین پیچان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
«او سلیمان زمان است که خاتم با اوست»
«سرِ آن دانه که شد رهزن آدم با اوست»
نفس «همت پاکان دو عالم با اوست»
زخم شمشیر و سنان چیست؟ که مرهم با اوست
پس چه رازی است که خنجر به گلو بُران است؟
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
شام فردا که رسد، زینبِ گریان و دوان
در هیاهوی رذیلانۀ آن اهرمنان
پرسد از پیکر صدچاک شه تشنه زبان
«که شهیدان که اند اینهمه خونین کفنان؟»
جگر رود فرات از تفِ او سوزان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ساربان است و بیابان و زنان بر شتران
خونِ خورشیدِ روانی به سرِ نیزه روان
اختران نیزه سوارانِ شبِ راهروان
ماه و خورشید به هم ساخته، در هم نگران
پای در سلسله، سر سلسلۀ مردان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
او که دربانی میخانه فراوان کرده است
نوش پیمانۀ خون بر سر پیمان کرده است
اشک را پیرهنِ یوسفِ دوران کرده است
چنگ بر گونه زده موی پریشان کرده است
در دل حادثه مجموعِ پریشانان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
***
یارب این شام سیه را به جلالی دریاب
بال و پر سوخته را با پر و بالی دریاب
«تشنۀ بادیه را هم به زلالی دریاب»
جشن دامادی جان را به جمالی دریاب
که عروسِ شرف از شوق حنابندان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
عصر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
شب وصل است و تبِ دلبری جانان است
ساغر وصل لبالب به لب مستان است
ترکیب بند مکن ای صبح طلوع
اثری از استاد دکتر احمد جلالی
@safinehyetabriz
🌴 نوحه " امشبی را شه دین در حرمش مهمان است..." را چه کسی سروده است⁉️
💠 شاید کمتر کسی بداند شعر امشبی را شه دین در حرمش مهمان است...که سالیان است شب عاشورا در هیئات میخوانیم از پدر آیه الله العظمی بهجت یعنی مرحوم کربلایی محمود بهجت است،بخشی از این شعر:
شب وصل است و تبِ دلبری جانان است
ساغر وصل لبالب به لب مستان است
در نظر بازیشان اهل نظر حیران است
گوئیا مشعله از بامِ فلک ریزان است
چشم جادوی سحر زین شب و تب گریان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
«یارب این بوی خوش از روضة جان می آید؟
یا نسیمی است کزان سوی جهان می آید؟»
«یارب این نور صفات از چه مکان می آید؟»
«عجب این قهقهه از حورِ جنان می آید!»
یارب این آبِ حیات از چه دلی جوشان است؟
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
🌷🏴
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com