نویسنده : ا . م . دیاکونوف
مترجم : کریم کشاورز
✅ شیخ عبدالکریم سعادت پیشتاز تألیف کتابهای درسی در جنوب ایران و خلیج فارس
وی از پرکارترین مؤلفان کتابهای آموزشی در جنوب ایران و بندر بوشهر بود و میتوان وی را پیشتاز و پیشگام تألیف کتابهای درسی و آموزشی در سالهای انقلاب مشروطیت در جنوب ایران و بوشهر به شمار آورد. از آثار وی میتوان به دورۀ پنج جلدی در قرائت فارسی به نام «میزان التعلیم»، دورۀ دو جلدی حل المسائل ریاضی به نام «شش هزار مسأله»، کتاب اخلاق، کتاب شرعیات، کتاب جغرافیا، خلاصه الصرف و آداب پرورش جوانان اشاره کرد.
@Ketabpazhohi
🔵 خلاصه وقایع عبدالنبى دلال کازرونى در بوشهر با خارجه/ سعیده سلطانی مقدم
یکى از شهرهایى که توانست حجم بالایى از تجارت را در دوره قاجار به خود اختصاص دهد، بوشهر بود. در این دوره، بیشتر کالاهاى پنبه خام، میوه، فرشهاى پشمى، غلّات، پوست خام از بندر بوشهر به دیگر کشورها صادر مىشد و نیز تنباکو که به مصر، استانبول، روسیه و بیروت و همین طور، تریاك که قسمت عمدة آن به چین و انگلستان صادر مىشد. اما در کل، واردات ایران از طریق بوشهر، بسیار زیادتر از صادرات آن بود. این رساله، که توسط حاج محمد باقر کازرونى حاکم بوشهرکتابت شد و در مورد ادعاى خسارت مستر کریپال کمپانى و شرکاء از عبدالنبى تاجر بوشهرى است، با شماره 17 در مرکز احیا میراث اسلامى نگهدارى مى شود. با مطالعه این رساله نکات مهمى در مورد بوشهر و جایگاه آن در تجارت و واردات و صادرات کالا به دست مى آید. http://yon.ir/1oE5
@manuscript
از همسرش به شوخي پرسيدم: راستش را بگوييد، ايشان كتابها را بيشتر دوست داشت يا شما را ؟ با خنده گفت: البته كتابهايش را. وي گفت: استاد مدتها كانادا بود، سپس به ايران آمد و با آشتياني و مهدي محقق كار ميكرد و در جريان انقلاب ايران به ژاپن برگشت. از آن زمان به بعد به سراغ بوديسم آمد و كارهايش را در اين زمينه
ادامه داد.
خانم، سراغ آقاي آشتياني را گرفت كه من يك مرتبه گفتم كه وي دو سه سال پيش درگذشت. ايشان سخت ناراحت شد و من پشيمان كه چرا بي توجه و بي مقدمه اين خبر را دادم. اما ناراحتي را در چهره او خواندم. در هر حال به او تأكيد كردم كه آقاي ايزوتسو در ايران شناخته شده است و اهل مطالعه قدرش را مي دانند و محبوبيت خاص خود را دارد. روشن بود كه اين حرفها خوشحالش مي كرد.
از وي پرسيديم كه دين استاد چه بود؟ وي گفت: ايزوتسو هميشه يك بودايي بود. در جايي از كتابخانه، آثار وي يا مجموعه هاي مشتمل بر مقالاتي از وي چيده شده بود. علاوه بر آن آثار چاپ شده وي به ژاپني هم در يازده مجلد به علاوه يك ضميمه به صورت يك شكل به چاپ رسيده بود.
از خانم ايشان پرسيديم كه آيا تا به حال ايراني اينجا آمده است؟
گفت: خير شما اولين نفر هستيد كه اينجا ميآييد. اين برايم بسيار جالب و در عين حال تأسف برانگيز بود. البته در ايران چند سال قبل بزرگداشتي براي وي برگزار شد كه خانمش گفت پوستر آن را دارد. سال گذشته هم يك ويژه نامه در تركيه از مجلة البحوث الاسلاميه به نام وي و در باره او منتشر شده بود كه يك شمارهاش را داشت. اين مجله وابسته به مؤسسه وقف تركيه است كه دايرة المعارف اسلامي تركي را هم منتشر مي كند. كتابهاي وي در تركيه مورد استفاده دانشجويان ترك بوده و به زبان تركي هم ترجمه شده است. تركها اخيرا به افكار فلسفي روي آوردهاند و به همين دليل است كه به دكتر نصر نيز ميپردازند و اغلب بلكه همه كارهاي مهم او را به تركي ترجمه كردهاند. از خانم ايزوتسو پرسيدم كه آيا در ژاپن تاكنون مراسمي در باره او برگزار شده است. پاسخش منفي بود و اين هم اسباب تأسف بود. به نظرم كار ايران است كه اين را در آنجا تعقيب كند.
در گوشهاي از طبقه بالا هم كه البته كتابي در آنجا نبود يك معبد كوچك بود كه به گفته يكي از اين بچه ها معمولا وقتي كسي در خانه اي مي ميرد آن را برپا مي كنند. تصويري از خود ايزوتسو هم بود.
خانم ايزوتسو از ديدن ما واقعا خوشحال شده بود. حالت من هم همين طور بود. روشن است كه ايزوتسو آدم بزرگي است و اگر كاري نكرده بود جز جمعآوري اين همه كتاب عربي و فارسي و اسلامي در اين گوشه از ژاپن، در اهميت وي كافي بود. با خانم ايزوتسو يك تصوير يادگاري هم برداشتم و اين به رغم آن بود كه خودش
پرهيز داشت.
چرا ما کم سفرنامه نوشته ایم و اروپایی ها فراوان؟
فکر نمی کنم کسی در این تردید داشته باشد که غربی ها، پس از آشکار شدن طلیعه رنسانس و احیای افکار روم باستان و یونان در ایتالیای قرن پانزدهم و سپس سراسر اروپا، در اندیشه شناخت جهان پیرامون برآمدند. در این زمینه، یکی از مهم ترین ابزارها، مسافرت و تهیه گزارش و خریداری آثار علمی دیگران بود. آنان در این مسافرت ها، همزمان مشاهدات خود را می نوشتند و ضمنا، آثار علمی ملل دیگر را هرچه بود و نبود بدست آورده، با حمایت دربارهای اروپایی آن را خریداری کرده به کشور خود می آوردند.
در اینجا اشاره ام به مسافرت (نه خرید کتابهای خطی) است، مسافرتهایی که حاصل آنها، صدها سفرنامه از دنیای اسلام و از همین ایران خودمان بود. لازم نیست من مروری بر اینها داشته باشم، همه می دانیم که سفرنامه های دوره صفوی و قاجاری چه اندازه فراوان و با ارزش هستند. ما ایرانی ها ـ و ژاپنی ها ـ از دوره قاجار شروع به مسافرت کردیم، و سفرنامه نوشتیم.
یک سوال، چرا ما نه مسافرت کردیم و یا اگر کردیم، لزومی به نوشتن سفرنامه حس می کردیم؟ مسلما این سوال پاسخی دارد. باید فعل و انفعالی در دل یک فرهنگ و نیروهای فعال فکری و انسانی آن رخ دهد، که تبدیل به یک جریان شود. اروپائی ها، با وجود خطرات فراوان در این سفرها، چرا این قدر ریسک می کردند، سفر به اقصی نقاط داشتند و گزارش می نوشتند؟ ممکن است فکر کنیم برای تبلیغ مسیحیت، یا برای یافتن متحد سیاسی. البته که اینها هم مهم بود، اما به نظرم، آن همه سفرنامه، با آن محتوا، باید نشأت گرفته از حس دیگری باشد. ممکن است هم برخی این را هم به پدرسوختگی غربی ها نسبت دهند.
سوال را به شکل دیگری مطرح می کنم؟ چرا ما کار جهانگردی و سیاحت گری به قصد کسب دانش سایر اقوام را نداشتیم؟ آیا ترس عامل آن بود؟ یا بسته بودن فکرمان و این که همه حق در چنته ماست و نیازی به دیگران نداریم؟
البته ما زمانی صوفیانی داشتیم که سیاحت گری را جدی می گرفتند و به دنبال شیخ و مرشد و علم به این دیار و آن دیار می رفتند. پیش از آن، در قرون نخست اسلامی، محدثانی داشتیم که شهر به شهر می گشتند، و دنبال حدیث تازه بودند. صد البته جهانگردان معدودی هم داشتیم که به هوای شناخت راهها و جغرافیا، رفتند و آثاری نوشتند. ما از دوره رشد تمدنی مان، سفرنامه های جالبی داریم که بعدها یعنی از قرن هفتم تا اواخر قرن دوازدهم، بسیار اندک ظاهر می شود.
...اما الان بحث بنده، این است که چرا آن روش ها، فراموش شد، و چرا ما در قرن شانزدهم و هفدهم و تا نوزدهم، آثار سیاحتگری مان این قدر ضعیف و اروپایی ها تا این اندازه با فراوانی این آثار روبرو هستند؟
جالب است بدانیم که اکنون این سفرنامه ها به یکی از مآخذ مهم ما برای شناخت تاریخ اجتماعی و فرهنگی کشورمان در آمده و هر ماه چندین مقاله در باره آنها و هر ساله چندین پایان نامه با استفاده از آنها نوشته می شود.
امروز مطلبی را در یک اثر از دوره میانی قاجار دیدم که به نکوهش سیاحت گری پرداخته، و آن را کاری دانسته است که در بهترین حالت، هیچ نفع و ضرری ندارد و طبع از عاقل سر نمی زند. این متن تا اندازه ای پاسخ بنده را داد و حدسهای قبلی را تایید کرد. نویسنده از سفر زیارتی برای حج و عتبات به نیکی یاد کرده، همین طور از سفرهای تجاری یا موارد مشابه، اما سیاحت گری را که برای ضبط مشاهدات است، کاری ناسودمند و بی فایده ای دانسته که از هیچ عاقلی سر نمی زند.
آنچه برای من جالب بود، دقت در استدلالهای این نویسنده بود، این که چه درکی از سفر و سیاحت داشته و چرا ثبت و ضبط اطلاعات را بیهوده می دانسته است؟ نمی توانم بگویم او با سفرنامه ها آشنایی نداشته، هرچند البته نباید آشناییش زیاد باشد، اما مهم این است که سازوکار اندیشه ای وی، به گونه ای است که نوشتن سیاحت نامه را امری بی خاصیت تلقی و از آدم عاقل بعید دانسته است.
@jafarian1964
(ادامه از بالا)
وضعیت دشواری مییابد و پدر هم میگوید اگر واقعاً کسی شما را دوست دارد این شرط و شروط معنا ندارد. در عالم عشق، انتخاب دشوار است و تفأل به گلستان سعدی که این شعر آمد: به هیچ یار مده خاطر و به هیچ دیار/ که برّ و بحر فراخ است و آدمی بسیار. بنابراین منصرف میشود و ماجرای عشق تمام. (116). اطلاعات وی درباره مسائل فکری جاری در اصفهان و جریانهای آن قابل توجه است. شرحی مفصل در باره حاج آقا رحیم ارباب دارد که هم به لحاظ علمی و آخوندی و هم امتیازاتی که به لحاظ سبک و سیاق داشت، محل توجه بود. چندین حکایت از وی نقل شده که همه آنها مواد خام برای شناخت افکار ایشان است. (210 ـ 219). پس از آن هم اطلاعاتی در باره آخوند کاشی، و میرزا جهانگیر خان و غیره دارد که طبعا برخی از آنها حکایت از دیگران است. امّا میدانیم که این قبیل داستانها در عالم آخوندی به صورت شفاهی رد و بدل شده و بعد از یکی دو نسل اغلب از بین میرود. حفظ آنها ارزش بسیاری دارد. آخوند ملاعبدالکریم گزی یکی از حلقههای مهم علمی ـ آخوندی اصفهان با گرایش عقلی و روشنفکری است. شرحی درباره میرزا علی آقای شیرازی دارد که وی را آقای مطهری شناساند. زندگی عبدالحسین صدر در اصفهان و موقعیت وی به اندازه که ایشان در باره آن شرح داده، تاکنون شناخته شده نبود. جایی هم به تفصیل درباره امام موسی صدر سخن گفته و از خاطرات خود با او به خصوص سفری که به لبنان داشته و تصویری که از وضعیت این کشور و موقعیت آقا موسی نقل کرده، جالب توجه است. اشارتی به محمدعلی مکرم دارد که دین باوری بود ضد خرافه که در مبارزه افراط هم میکرد و شمار فراوانی را علیه خود تحریک کرده بود. البته ایشان میگوید که مرحوم ملاعبدالکریم گزی از وی حمایت میکرد. دیوان مکرم حتی امروزه هم چاپش قابل تحمل نیست. وی که در شفافیت بسیار بیش از خاطره نویسان دیگر پیش رفته از شخصی به نام ذوالخیر در اصفهان یاد میکند که متهم به کفر و زندقه بوده و او نزد وی رفته و از باورهایش مطالبی دست اول گفته است. در جایی از این خاطرات، رابطه خویش را با احمد مهران نیز دستی در موسیقی داشت بیان کرده و از رفاقت مداوم و مرتب خود با او سخن گفته است (142). در بخش مربوط به اقامتش در اصفهان که از سال 32 تا 55 و به عبارتی 57 بوده، نام دهها نفر از برجستگان اصفهان آمده که از هر کدام خاطره و حکایت و وصفی مطرح شده و خواندنی است. برای بنده بیش از همه گفتن از آدمهای ناشناخته مهم است که گاه افکار بسیار بدیعی دارند و ما هیچ سیستمی برای وارد کردن افکار آنها در جریان و جوی تفکر در کشورمان نداریم که بتوانیم از برایند و فرایند آن بهرهمند شویم. گزارش سفر حج واجب او هم که به سال 42 بوده عملا در حکم یک سفرنامه حج است (291 ـ 301). در این کتاب عملاً چندین سفرنامه دیگر هم هست که یکی از آنها گزارش سفر مؤلف به امریکا در سال 45 است. سفر به ترکیه و مصر هم گزارشش آمده است. در صفحات پایانی اشاره به بازنشستگی و اقامت وی در انگلیس آمده و این که در سالهای اول انقلاب وی متهم به ارتباط با دربار شده و ابتدا خلع لباس و بعداً حکم فسخ آن آمده است. با این حال وی در انگلیس مانده و همانجا دفتر ازدواج دایر کرده و شرحی هم در این باره داده که سودمند است. برداشت وی از غرب و مسائل حاشیهای آن هر چند کوتاه امّا خواندنی است. در این کتاب ما با تجربه یک روحانی ـ دانشگاهی روبرو هستیم که فعالیت در هر دو حوزه را طی چهل سال ادامه داده و آگاهیهای جالبی از وضعیت فرهنگی و دینی و تشکیلاتی ایران در آن سالها به دست داده است. به علاوه تماس وی با شخصیتهای ملی و محلی نیز سبب شده است تا اطلاعات سودمندی درباره شمار زیادی از افراد بدهد.
@jafarian1964
مطهری هنوز هم تک است
همچنان مثل قدیم چنین میاندیشم که استاد مطهری نه یک بلکه چندین سر و گردن از تمامی نویسندگان مسلمان ایران و جهان اسلام معاصر خود بالاتر است. آدمی فکور، معتدل، و جستجوگر. کسی که تلاش میکرد بفهمد، و این مهمترین خصلت او بود. او به مهمترین مسائل اجتماعی میاندیشید و جامعه را از طریق تفکر دنبال میکرد و این تفکر را در هر جایی دنبالش میگشت و وقتی مییافت، یافتههایش را کنار هم میگذاشت، روی آنها میاندیشید، حلاجی میکرد، در سخنرانیها با مخاطبان در میان میگذاشت، گاه چند بار، همه جزئیات آنچه را یافته بود مینوشت، و نتیجه را به صورت یک کتاب منتشر میکرد. این درست است که برخی از افکار مطهری به دلیل رواج برخی از مسائل جاری آن زمان مانند مارکسیسم، رنگ گذشته به خود گرفته، امّا همچنان و همچنان آثار او نتیجه تفکری است پویا، جهت دار، معتدل و معقول و سرشار از تازهها. بحثهایی که بسیاری از آنها همچنان تازه است و مدعیان اندیشه، تاکنون از آنها غفلت ورزیدهاند. مطهری نه شعاری است، نه تفریطی و جمودگر، نه سطحی و بیعمق، بلکه تفکرش، تلاشی است یکسره پویا، با تعمق در سنتها، با ملاحظه واقعیات خارجی، همراه با مَثَلهای زنده اجتماعی، و خودش، معتقد به تحول و تطور و در عین حال مخالف با تندروی، روشی که دشمن تفکر است. مطهری نه فقط در کتابها که بیش از همه در یادداشتهایش نشان داده که چطور مسائل را حلاجی میکرده، چه مقدار بر افکاری جاری جامعه تسلط داشته و به رغم آن که در چهارچوب زندگی عادی اجتماعی و دانشگاهیش بوده، امّا از روند تفکر، جریانهای مهم فکری دنیا و از دیدگاههای رایج مطلع بوده است. مطهری دنبال جریانهای سیاسی فعال نرفت، چون اهل فکر و اندیشه بود. مگر همه باید انقلابی باشند و اگر نباشند مطرودند؟ مطهری انقلابی انقلابی نشد، چون، مجبور بود همه چیز را آن گونه تحلیل کند، مطهری یکسره دل به کسی نسپرد، چون برای هر کسی بهرهای از دانش میشناخت. مطهری یک کارگاه فکری بود که عناصر و موادش از هر جایی فراهم میآمد. افکار او رنگ اسلامی و قرآنی داشت، امّا نه اسلام اخباری و صوری. او درک میکرد که باید برای هر فکری، حرمت قائل شد. طبعاً برای صاحب آن فکر را هم باید حرمتش را داشت. از چنین آدمی، انتظار نمیرفت که به سادگی کسی را طرد کند. چنان که درباره کتابهایی هم که میدید، همین حرمت را قائل بود. آنها را با دقت میخواند، از آنها استفاده میکرد، یادداشت بر میداشت و به موقع، جای آنها را در نظام فکریش مشخص میکرد. انتقاد داشت، امّا نه هیچ گاه یکسره رد میکرد و نه دربست آن را میپذیرفت. جنس مطهری، جنس فکری بود، نه سیاسی. مطهری مردی دانشی بود، مردی که میکوشید با فکر و اندیشه دنیای خودش را بسازد. برای او عمل سیاسی اصالت نداشت، برای او تندروی جایی نداشت، برای او تفکر همه چیز بود. اگر با فکری و اندیشهای مخالفت میکرد، نوعی تندروی در آنها میدید. دوری از تفکر میدید. کودکی بی بته، تفسیر نوشته بود، و این برای او پدیدهای شگفت بود. او به دنبال تفکری اصیل بود و از آدمهای بیریشه که اهل تفکر نبودند، به خصوص وقتی درباره مهمترین مباحث اظهار نظر میکردند، نگران میشد. بخشی از نگرانیهای او را میدانیم. بدون شک، هیچ کس جای مطهری را نگرفته است و همچنان ما نیازمند اندیشههای او هستیم. باشد کسانی که متولی نشر افکارش هستند، بیش از پیش به این مهم بپردازند و به خصوص تازههای فکر او را به جامعه بشناسانند. (یادداشت سال 93)
دنگارسیا د سیلوا فیگوئروا نجیبزادهای از دودمان فریا است که در سال 1570 میلادی در شهر باداخوث اسپانیا به دنیا آمده است. این مرد در جوانی ندیم فیلیپ دوم پادشاه اسپانیا بود. وی در سال 1614 میلادی و در سن 57سالگی به عنوان سفیر فیلیپ سوم به دربار شاه عباس بزرگ اعزام شد. سفر وی به هند و ایران ده سال به طول انجامید که دقیقا دو سال و هفت روز آن را در ایران گذرانیده و از شهرهای لار، شیراز، اصفهان، کاشان، قم، قزوین و دهها شهرک و دهکده دیگر در این مسیر دیدار کرده است. وی سیاستمداری پخته و مردی عالم و دقیقالنظر است که در سفرنامه خویش وضع جغرافیایی ـ سیاسی و اجتماعی بخشی بزرگ از ایران دوران شاه عباس اول را مورد مطالعه قرار داده و درباره خلقیات آن پادشاه و سیاست و کشورداریاش و کیفیت زندگانی طبقات مختلف مردم و آداب و رسوم ایرانیان آن روزگار به اشباع سخن گفته است.
@litera9
@litera9
یکی از چند مقدمهای که تاکنون در آغاز نسخههای خطی دیوان حافظ بنظر رسیده مقدمه قدیمی دیوان است که به محمد گل اندام نسبت دادهاند. این مقدمه که در هیچ ماخذ و مدرکی به دیگری نسبت داده نشده تا موقع چاپ قزوینی از دیوان خواجه که در سال ۱۳۲۰ شمسی صورت گرفت هنوز در هیچ یک از نسخه های خطی مربوط به قبل از صده دهم ملحوظ نیفتاده بود. اخیرا در یک نسخه خطی از دیوان حافظ که متعلق به یکی از فضلای هند است و عکس آن پیش آقای جلالی نائینی در شیراز دیده شد و به خاطر گذراند که این مقدمه در ۸۲۹ هجری که تاریخ تحریر آن نسخه است سابقه انضمام به دیوان خواجه را پیدا کرده است یعنی در سالی که شاید محمد گل اندام مصنف مقدمه هنوز در شیراز زنده بوده است…
دیوان حافظ با مقدمهی گلندام را انتشارات دانشگاه تهران به تصحیح احمد مجاهد، چاپ و نشر کرده است.
@litera9
پیدا کردن یک نامزد در جبهه کار بسیار آسانی بود. نامزدی در کوههای آلپ، لیبی، آلبانی، نیل، یا در نیروی دریایی سلطنتی ایتالیا. اما جد و جدهی من حتی حاضر به فکر کردن در این باره هم نبودند.
بنابراین مادر بزرگ خودش دست به کار شد و به شوهر آیندهاش گفت که اورا نمیخواهد و هیچوقت زن به درد بخوری برای او نخواهد شد. پدر بزرگ به او اطمینان داد که هیچ نگران نباشد، چون اوهم دوستش ندارد و به این ترتیب هردو اوضاعشان روشن است.زن به درد بخور هم نمیخواهد. تا حال به فاحشه خانههای بندر میرفته. بعد از این هم همین کار را میکند و خوشبختانه تا حال هیچ مرضی هم نگرفته. اما تا سال ۱۹۴۵ و همراه با مادر بزرگ که زنش شده بود به کالیاری برنگشت.
به این ترتیب پدر بزرگ و مادر بزرگ مثل خواهر و برادر در اتاق مهمان که پر از اسباب و اثاثیه بود خوابیدند. تختخوابی آهنی که با کنده کاری چوب و مروارید تزیین شده بود. عکسی از مریم مقدس و مسیح بر دیوار، روی کمد یک ساعت بزرگ زنگ دار، میزی مخصوص دستشویی مجهز به آفتابه لگن، آینهای مزین به نقاشی گل و گیاه و یک لگن چینی زیر تخت...
@litera9
دستنویس سیاحتنامه هانری بندر، هانری بندر فرانسوی در 1848م از قفقاز و ایران دیدن کرده و حاصلش سفرنامه ای بوده که به دستور مظفرالدین شاه توسط محمود طبیب در 1319ق ترجمه شده است این نسخه حدود دویست تصویر دارد که از نسخه اصلی سفرنامه گرفته شده است.
@litera9
ابن بطوطه سیاح نامدار مغربی در قرن هشتم هجری، بخش پهناوری از ربع مسکون را به مدت سی سال درنوردید. اما این کتاب که پژوهشی در سفرنامه اوست، تنها بخشی از خط سیر او را از بین النهرین در عراق کنونی تا ماوراءالنهر در آسیای میانه را دربرمیگیرد و شامل پنج فصل است. فصل اول به معرفی خط سیر ابن بطوطه و سفرنامه او، فصل دوم به بررسی اوضاع سیاسی و اجتماعی شهرهای این محدوده در آن زمان اختصاص یافته است. در فصل سوم سرگذشت آن تعداد از نهادهای علمی و مراکز مذهبی مانند مساجد و خانقاهها و مزارات که ابن بطوطه از آنها دیدن کرده و در فصل چهارم شرح حال زجال علمی و مذهبی مذکور در سفرنامه ابن بطوطه آمده و در فصل پنجم نیز به ارزیابی و نتیجهگیری نهایی پرداخته شده است.
جالبترین بخش سفرنامه ابن بطوطه ازجایی شروع میشود که وارد شیراز شده است، معاصر حافظ، محل زندگی حافظ. از صفحه 185 به بعد مربوط به شیراز است.
موعظه بعد از درس
آیتالله العظمی شبیری زنجانی:
معمولاً آقای بروجردی در پایان درس چند جملهای موعظه میکرد و پیدا بود که از روی قلب موعظه میکند و به گونهای بود که در مخاطب اثر میکرد. به یاد دارم این عبارت را با حال خاصّی میگفت: «الدُّنْیَا یَمُرُّ و یَغُرّ» یعنی دنیا میگذرد و انسان را میفریبد.
▪️جرعهای از دریا، ج ۳، ص ۴۷۸
جهانبخش_کردی_زاده مشهور به بخشو یا بخشی (زادهٔ ۱۰ خرداد ۱۳۱۵، بوشهر - درگذشتهٔ ۱۹ مرداد ۱۳۵۶، شیراز) نوحهخوان و مداح استان بوشهر در جنوب ایران بود. او صاحب سبکی خاص و صدای استثنایی در عزاداری و سینهزنی سنتی بوشهر بودهاست. وی همچنین موجب معرفی این نوع و شیوهٔ عزاداری، در سطح کشور و جهان شد.
نوع حنجرهٔ او به اعتقاد بسیاری از اهل فن از معدود حنجرههایی بود که در دنیای موسیقی و خوانندگی وجود داشته و دارد. آوازهٔ اجرای بینظیرش باعث شد تا علاقهمندان زیادی از استانهای خوزستان، فارس، کشورهای حوزه خلیج فارس و حتی هنرمندان و موسیقیدانان فرانسوی، اروپایی و روسی برای شنیدن صدای جذاب و دلنشین او به بوشهر کشیده شوند.همچنین لوریس چکناواریان و محمدرضا لطفی به همراه فوزیه مجد مدیر وقت سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران برای صحبت و ضبط صدای جهانبخش کردیزاده به دیدار او رفتند.
وی علاوه بر اجرای زیبا و بینقص نوحهها و مرثیههای سنتی بوشهر در اجرای شروه، چاوشخوانی، مناجاتخوانی، صبحدمخوانی، بیتخوانی، جنگنامهخوانی، مصیبتخوانی و خیامخوانی نیز از تبحر خاصی برخوردار بود.
ناصر تقوایی کارگردان مشهور ایرانی در سال ۱۳۴۹، در فیلم مستند خود به نام «اربعین»، از نوحهخوانی بخشو در مسجد دهدشتی بوشهر تصاویر منحصربهفردی را ثبت کردهاست.
بسیاری از ملودیها و سبک نوحههای وی، الهام بخش تعدادی از نوحهخوانان جنوب و ترانهسرایان گشت که تا کنون نیز ادامه داشتهاست. از جمله ترانه معروفی با نام «ممد نبودی ببینی» که بعد از آزادسازی خرمشهر در سال ۱۳۶۱ و به یاد محمد جهانآرا، توسط غلامعلی کویتیپور خوانده شد. ملودی و سبک این ترانه کاملاً مشابه نوحه «لیلا بگفتا ای شه لب تشنه کامان» از جهانبخش کردیزاده میباشد که سالها پیش از ترانه کویتیپور، خوانده شده بود.
او آخرین اجرای خود را در سال ۱۳۵۶ در حرم امام رضا انجام داد و طی آن به نوحهخوانی در رثای حسین پرداخت. کردیزاده سرانجام در روز ۱۹ مرداد ماه سال ۱۳۵۶ چند روز مانده به ماه رمضان، هنگام برگشت از مشهد در سن ۴۱ سالگی بر اثر سکته قلبی و مرگی مشکوک در بیمارستان نمازی شهر شیراز، درگذشت.
مرگ ناگهانی کردیزاده تمام اهالی بندر بوشهر را عزادار کرد و در حالی که بازار شهر به احترام او تعطیل شده بود، مردم بوشهر یکی از باشکوهترین تشییع جنازهها را همراه با عزاداری و سینهزنی در سوگ او برپا کردند.
#محرم
#جنوب
📅روزشمار: چهرهسرای واژهنگار
آبان ۱۲۳۳: ۱۶۶سال پيش در چنين روزی محمد فرصتالدوله در شيراز زاده شد. میگفت: «مستبد هميشه میخواهد رعيت در تاريكی جهل بماند و هرگز به نور علم منور نگردد.»
۴۰ ساله بود كه "آثار عجم" را تدوين كرد كه در كنار شرح حال بزرگان ادب و فرهنگ فارس به جغرافيای آن سرزمين پرداخته و ۵۰ نقشه از شهرهای گوناگون را در آن نگاشته است.
۵۰ ساله بود كه مظفرالدينشاه ديوانش را خواند و به او لقب فرصتالدوله داد. ۶۰ ساله بود كه ماندگارترين اثرش "بحور الالحان" را در بمبئی هند به چاپ رساند.
@dw_farsi
✍️ در روزهای اخیر از دیدن کلیپی شگفت زده شدم!(https://b2n.ir/700946 چند بار آن را مرور کردم بلکه اشتباهی شنیده باشم؛ ولی متأسفانه اشتباهی در کار نبود. در بزرگواری و وثاقت گوینده تردیدی نیست، اما با کمال تأسف آنچه که نقل شده -با همان مشخصاتی که هست- بدون تردید غیر واقعی است و حقیقت ندارد. به همین دلیل توضیحاتی لازم است:
۱- علامه مادر خود را در سن ۵ سالگی و پدرش را در سن ۹ سالگی از دست دادهاند، و زمانی که علامه تفسیر المیزان را شروع کرد، حدود نیم قرن از فوت مادر ایشان میگذشت.
۲- چگونه است که هیچ کدام از نزدیکان علامه کلمهای درباره چنین مطلبی با این اهمیت نشنیدهاند؟! با اینکه علامه خوابها و امور غیر عادی را به ندرت نقل میکرد، ولی در مورد پدر و مادر خود آنقدر حساس بود که (برخلاف رویه کتمان شدید که همیشه ملتزم بودند) مطالب مربوط به ایشان را بارها و بارها برای دور و نزدیک نقل کرده بود. چگونه است که هیچ یک از نزدیکان علامه کلمهای در مورد این مطلب نشنیدهاند؟!
۳- در تماس با نزدیکان علامه از جمله دختر ایشان (همسر آیت الله شهید قدوسی) ایشان ضمن تأسف از استناد این مطلب به علامه، تأکید کردند که علامه (با وجود سکوت شدید و کتوم بودن) بارها در مورد مادر و پدرش صحبت میکرد، و تمامی رؤیاهایی که دیده بود را بیان میکرد؛ و تعداد این رؤیاها به اندازه انگشتان یک دست نبود. همچنین علامه تأکید میکرد که در یکی از این رؤیاها (که ظاهراً بر خلاف ادعای این کلیپ تنها رؤیای شفاف بوده است) علامه از پدر و مادر گله کردهاند که چرا به خواب من نمیآیید؟
۴- یک بار دیگر فرمایش گوینده را تنها از جهت محتوا مرور کنیم: علامه طباطبایی بیش از نیمی از عمر شریف خود را در کاری صرف میکند که جوابی برای آن در روزقیامت ندارد! و روایات و استدلالات فراوان در این مورد هم او را هوشیار نمیکند، و فشار برخی علمای حوزه بر علیه فلسفه، و تذکر مراجع هم اثری ندارد! و این رویه را ادامه میدهد؛ تا اینکه یک دفعه با یک رؤیا به خود میآید و تفسیری مینویسد که سرآمد روزگار میشود!!
راستی علامهای که شما اینقدر برای همراه کردن رأی ایشان با اندیشههای خود اصرار دارید، چنین آدمی است؟؟
کسی که مشهور است به مراقبات سنگین، سجدههای چند ساعته در نجف، تلف نکردن لحظهای از عمر خود و خیلی از جهات دیگر؛ عمر خود را اینگونه گذرانده است؟!
آیا حکیم بزرگ شرق، نیمی از عمر خود را بدون توجه به ادله و استدلالات در کاری این چنین صرف میکند، و نیمی دیگر را با یک رؤیا، صرف کار دیگر میکند؟!
فردی که حتی وقتی در خیابان راه میرفت، وقت و ذهن خود را تلف نمیکرد، و غرق در نماز یا در اندیشههای خود بود، و دیگران را نمیدید و گاهی سلام دیگران بدون پاسخ میماند، و گلایه آنها را به دنبال داشت؛ چنین زندگی داشته است؟ و اینگونه عمر خود را در کاری تلف میکرد که روز قیامت برای آن جوابی نداشت؟ اگر یک الگوی سرآمد حوزه چنین است پس دیگران چگونهاند؟!
۵- متأسفانه همانطور که مدتی پیش -در جواب مطلب یکی از دوستان خارج از کشور در مورد علامه- نوشتم اکثر مطالب فضای مجازی در مورد علامه طباطبایی بهره اندکی از حقیقت دارد. اینجا این را هم اضافه میکنم که متأسفانه بعضی از این مطالب توسط بزرگان نقل شده؛ و تأسفآور اینکه اینان بر حافظه خود اتکا میکنند و مطالبی نقل میکنند که موافق با مواضع آنان باشد.
محمدحسین قدوسی
تهران
بوشهر، هشتم مارس 1850
(احتمالا از بوشهر به تهران)
جناب
افتخار این را دارم که گزارشی به محضر والاحضرت ارسال نمایم که درباره اظهارات ماه گذشته شخصی به نام میرمحمود صادق (صدیق) برای من بعنوان کمک و حامی در تهیه مقادیری کالای تجاری به ارزش 1041 تومان عمل نماید که توسط وی در شیراز خریداری شده بود، اما در مسیرش از بوشهر برای صادرات به هند در سینا صوفید تحت هجوم ناخدا کریم خان قرار گرفت
هدایة السبیل وکفایة الدلیل؛ سفرنامه مکه فرهاد میرزای قاجار
فرهاد میرزا، ملقّب به «معتمدالدوله» (1233-1305ق)، عموی ناصرالدینشاه و فرزند عباس میرزا فرزند فتحعلیشاه قاجار، در عین حال که از رجال سیاسی وابسته به دربار قاجار بود، شخصیتی علمی و فرهنگی نیز به شمار میآمد. او در شعر و ادب و تاریخ و جغرافیا و اجتهاد سررشته داشت و تألیفاتی چند از خود به یادگار گذاشت. با توجه به نقش گسترده و خدمات عمرانی چشمگیری که فرهاد میرزا در توسعه آستان امامین کاظمین (ع) داشت، یک سال پس از درگذشت وی در تهران، جنازهاش را به کاظمین منتقل کردند و در مقبره فرهادیه در بابالمراد این آستان مقدس به خاک سپردند.
فرهاد میرزا، سفر حجّی به خانه خدا داشته که از شعبان سال 1292ق تا ربیع الثانی 1293ق به طول انجامیده است. او شرح سفر حج خود را در سفرنامه مفصلی نگاشته و آن را به نامهای هدایة السبیل وکفایة الدلیل یا روزنامه سفر مدینة السلام وبیت الله الحرام نامیده است. او این سفرنامه را با نثرى ساده، روان و شيرين نوشته است و هرجا که لازم دیده، در ثبت تاريخ وقايع علاوه بر تاريخ هجرى قمری، معادل میلادی آنها و نیز ماههای شمسى را بیان کرده است.
مسیر رفت و برگشت فرهاد میرزا در سفر حج وی به شرح زیر بوده است: تهران، رشت، بادکوبه، تفلیس، طرابوزان، اسلامبول، ازمیر، اسکندریه، بندر سوئز، بندر ینبع، مدینه، مکه، بندر جدّه، بندر پورت سعید، بیروت، اسلامبول، طرابوزان، تفلیس، بادکوبه، رشت، تهران. او در سفرنامه خود، به توصيف منازل بين راه، شرح وضعیت شهرها و روستاها، نحوه آبرسانى، تشكيلات شهرى و ادارى، وسايل رفت و آمد پرداخته است.
فرهادميرزا در مکه و مدینه، هر جا به عالمى برمىخورد و موقعيت را مناسب مىديد، با وی به مباحثه مذهبى مىپرداخت. او درباره ساير فرق و مذاهب اسلامى اظهارنظرهای عميق و دقيقی داشته و از داورى سطحى اجتناب کرده است. او در مسیر بازگشت از سفر حج، در هنگام توقف در استانبول، مشاهدات خود از عدم امنیت راهها و نارسايىهاي موجود در حرمین شریفین را به اطلاع سلطان عثمانى رسانیده و اصلاح آنها را از وى درخواست کرده است.
فرهاد میرزا که خود از اهل علم و فرهنگ بوده و در شعر و ادب دستی داشته است، در شرح مشاهدات خود درباره وضعیت اماکن مقدس حرمین شریفین دقت نظر بالایی برخوردار داشته و گاه نکتههای ناب و جزئیات بسیار مهمی را در این باره به دست داده است. از اینرو سفرنامه فرهاد میرزا را میتوان از بهترین و مهمترین سفرنامههای حج فارسی نگاشته شده در دوره قاجار به شمار آورد. او در سفرنامه خود، پلان دقیقی از مسجدالنبی و نیز روضه مطهّر رسول خدا (ص) ترسیم کرده است.
سفرنامه مکه فرهاد میرزا یک بار در سال 1294ق در شیراز (در 362 صفحه) و همان سال در تهران (در 385 صفحه) به صورت چاپ سنگی منتشر شده است. سپس بار دیگر در سال 1366ش، با تصحیح و تحشیه غلامرضا طباطبایی، از سوی مؤسسه مطبوعاتی علمی (در 424 صفحه) منتشر شده است. استاد رسول جعفریان نیز متن کامل آن را در جلد سوم مجموعه 50 سفرنامه حج قاجاری (نشر علم، 1389) منتشر کرده است.
https://t.me/miras_hzrc
📕 سفرنامه به سوی اصفهان
✍ پیر لوتی
کتاب به سوی اصفهان، نوشته «پییر لوتی» (Pierre Loti) نویسنده و جهانگرد نامدار فرانسوی است، که در سال ۱۹۰۴ (میلادی) به رشته نگارش درآورده است.
این کتاب توسط بدرالدین کتابی، به فارسی ترجمه شدهاست.
لوتی در اواخر سده نوزدهم از سوی وزارت برون مرزی فرانسه مأمور شده بود که به هند سفر کند تا مراتب دوستی فرانسه را به آگاهی مهاراجه هند برساند. وی آنگاه از هند به ایران وارد میشود و از اصفهان دیدار میکند.
این کتاب که به صورت یک دفتر خاطرات نوشته شده، ماجرای این سفر را بیان میکند.
نویسنده در کتاب به سوی اصفهان، با قلمی شیوا فقط به شرح سفر پنجاه روزهٔ خود به ایران و توصیف مناظر سر راهش و ثبت مشاهدات و رخدادهای روزمره اکتفا کرده و از پرداختن به مسایل جدی تاریخی، سیاسی و مانند آن پرهیز نمودهاست.
این کتاب بر خلافِ بیشتر دیگر آثارش، به معنای واقعی یک سفرنامه است، زیرا فاقد دسیسه و شخصیتهای داستانی است.
سفر کوتاه او که در دورهٔ سلطنت مظفرالدین شاه صورت گرفت، در ۱۷ آوریل ۱۹۰۱ با ورود به بندر بوشهر آغاز شد و در ۷ ژوئن با خروج از بندر انزلی به پایان رسید.
بازدید محمد جواد بهروزی نویسنده، شاعر و نوازنده از دو کارخانه ریسباف و صنایع پشم اصفهان در فروردین ۱۳۱۹شمسی. وی در سال 1300ش در بوشهر به دنیا آمد در سال 1309ش به شیراز مهاجرت نمود. در دانشگاه ادامه تحصیل داد و در فرهنگ شیراز به تدریس پرداخت.از آثارش نیکوکاران فارس، زنان موثر تاریخ ایران، گل های شهر سبز است. او در سال 1382ش در شیراز وفات کرد.
🔸تصوّر می کردیم دکتر فرد اوباشی است!!
حجتالاسلام جعفری اصفهانی در کتاب خاطرات خود میگوید:
زندان کمیته، برجمانند بود که به دست سرتیپ زندیپور اداره میشد. آرایشگری آنجا بود که با زندانیان انس گرفته بود و همیشه سر صحبت را با آنها باز میکرد. از گرفتاریهای آنها سوال میکرد.
یک روز که به آرایشگاه رفته بودم، از رفتار دکتر در این زندان برایم تعریف کرد و گفت: «شریعتی 18 ماه در سلولی که در حال حاضر شما زندانی هستید، بود. تصور ما این بود که دکتر فرد اوباشی است. در حالی که وی تا صبح بیدار میماند، عبادت می کرد و نماز شب میخواند. این برنامه همیشگی او بود.
هیچ وقت عبوس و گرفته نمیشد. دوستان و آشنایانی که به ملاقات وی میآمدند، شیرینی و میوه میآوردند. دکتر آنها را در وضوخانه میگذاشت تا زندانیان استفاده کنند.»
@bazmeghodsian
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com