استلا اثر یان دهارتوگ داستان دختری است که رشته اتصال چهار مرد به یکدیگر است؛ یک افسر خلبان و سه کاپیتان یدک کش امدادی؛ و همگی درگیر در جنگ. هر یک از مردها در وقت مقرر از روی کلید آپارتمان محل اقامت دختر، یک کلید اضافی تهیه کرده و آن را به نفر بعدی سپرده است و از او خواسته است که به نوبه خود چنین کند. کلید آپارتمان، در واقع مجوز ورود مردان به دنیای اسرار آمیز زندگی استلا است؛کلیدی که نویسنده در صحنه گفتگوی شخصیت اصلی با کلید ساز، تاکیدا ما را مطلع می نماید که هر بار تنها یک عدد از روی آن ساخته می شود. وقتی نوبت بازی با کلید، به نفر چهارم ـ که همان شخصیت اصلی و راوی داستان است ـ می رسد؛ او روش متفاوتی در پیش می گیرد. شخصیت اصلی تمام تلاش خود را می کند تا از صف مردان پیش از خود جدا شود. او به هیچ وجه حاضر نیست همانند دیگر مردها، نقش حلقه ای واسط را در زنجیر مردان زندگی استلا بازی کند. مرد چهارم می خواهد آخرین حلقه زنجیر باشد.
استلا بر آمده از تجربه واقعی حضور اجباری آدمی صلح طلب در جنگ است. عقاید کاپیتان «وان دام» که به همراه شخصیت اصلی داستان به طور نوبتی فرماندهی یدک کش امدادی را به عهده دارد، و حتی برای دفاع از جان خود و خدمه تحت فرمانش حاضر به تعمیر مسلسل یدک کش و تیر اندازی به دشمن نیست؛ در واقع بیان کننده دیدگاههای صلح طلبانه نویسنده است. گرایشات صلح طلبانه در داستان به حدی است که حتی کشته شدن دشمن اصلی در نبرد نفس گیر نهایی که نویسنده آن را با قدرتی قابل مقایسه با صحنه ستیز پایانی ناخدا اهب و موبی دیک در شاهکار هرمان ملویل به تصویر کشیده است، نه تنها طرف پیروز را خوشحال نمی کند بلکه موجب خشم دیوانه وار او می شود.
استلا پر از نشانه هایی است که خواننده را پیشتر، از وقوع اتفاقات مطلع می کنند. خراب شدن شام شب کریسمس، خارج شدن استلا از آپارتمان، گشوده شدن دستی در آب و رها شدن جعبه چوبی مینیاتوری با آن اهمیت نمادین، نبرد نهایی با زیردریایی دشمن و... همگی خبر از پایان ماجرایی می دهند که تلاش برای برهم زدن قاعده بازی از طرف شخصیت اصلی، نقطه آغاز آن است.