قدیسی که خیال می کرد ایمان ندارد ...! شرح حال همه ی انسانهایست که از پل شک می گذارند و به ایمان الهی نائل میشوند! خوشا بحالشان!
خوشا به حال شما که فرزند دلبندتان هنگام شیطنت، صیغه های افعال و سایر مشتقات در ادبیات عرب را صرف می کند، فرزندان ما یا میوه صرف می کنند و یا شیرینی !!
فخررازی می توانست کوپرنیک دنیای اسلام باشد، اما نشد
فخر رازی (م 606) یکی از کلیدهای اصلی برای گشودن راز انقباض و انبساط در تفکر علمی مسلمانان است. این امر نه فقط به خاطر آرای خود او، بلکه به دلیل ویژگی او در کاربست نظریات فلسفی و کلامی در علوم طبیعی، اثباتا و نفیا و چون و چرا کردن های مستمر اوست که می تواند ما را در جریان عوامل رشد و انحطاط علمی مسلمانان قرار دهد.
مسلما بررسی همه آرای او در حوزه علم به طور عام، فلسفه و کلام به طور خاص و بویژه آنچه ذیل آیات قرآنی یا در متون دیگر در باره علوم طبیعی گفته، ما را در فهم درست رازهای ناگشوده در بازماندن مسلمانان از درک درست طبیعت یاری می کند.
استاد معصومی همدانی، از کسانی است که از قدیم به این مهم توجه داشته، و ضمن مقالاتی که در دهه شصت در مجله معارف نوشت، جنبه هایی از این امر را روشن کرد. بنده از این که پژوهشگران عرب در این باره کار جدی کرده باشند، بی خبرم، اما فکر می کنم مقالات دکتر معصومی، از بهترینها در این زمینه در زبان فارسی است.
یکی از این مقالات، بررسی آرای فخر رازی در باره حرکت وضعی زمین است که می توانید آن را از نورمگز دانلود کنید. آنچه در پی می آید درسی از همان مقاله استاد است.
می دانیم که در دانش یونانی و سپس مسلمانی، زمین ثابت فرض می شود و منهای یکی دو اشاره مثلا در باب ابوریحان و نقلی که او از دانشنمدی دیگر دارد، و البته خود بیرونی هم در نهایت به سکون زمین قائل بود، هیچ گاه از حرکت زمین، سخنی به میان نیامد و این نظریه قرنها مقبول مسلمانانی بود که هم یونانی مآب بودند، هم به شهادت حس در ثبات زمین می نگریستند و هم ظاهر قرآن را موید آن می دیدند.
نکته تازه این مقاله، تلاش برای نشان دادن این نکته است که فخر رازی، ادله موجود در فلسفه ارسطویی را برای سکون زمین، رد کرده و به نظریه اثبات یا امکان حرکت وضعی زمین نزدیک می شود، اما به دلایلی در اینجا متوقف می شود و نمی تواند دریچه تازه ای را در فیزیک بگشاید. این نکته مهمی است که اشاره خواهیم کرد.
بسیاری تحت تأثیر برخی از روایات و اشاراتی در آیات، از قرار گرفتن زمین بر آب (مثل یک کشتی در دریا) سخن گفته، و بر آن بودند که پس از قرار دادن کوهها بر آن، ساکن شد و ایستاد. دکتر معصومی توضیح می دهد که فخر رازی این رأی را نپذیرفته و با ادله ای مبتنی بر فلسفه طبیعی یونانی رد کرده است. شرح اینها در مقاله استاد به تفصیل و روشن آمده است.
آقای معصومی نشان می دهد که فخر رازی، با نقد مبانی ارسطوییان در باره حرکت جسم بسیط کروی به صورت دورانی، زمینه برای نظریه امکان حرکت وضعی زمین فراهم می بیند. وی در این توضیحات، حرکت دورانی برای زمین را به گونه ای با حرکت افلاک که از نظر فلاسفه نفس تلقی شده و دارای حرکت ارادی بود، شبیه دانسته و آنها را در شرایط مساوی می داند به معنا که اگر استدلاها و توجیهاتی برای افلاک حرکت دورانی و وضعی زمین باشد، همان استدلالها برای زمین هم قابل قبول است. شرح این مطالب در مقاله آقای دکتر معصومی آمده است.
ایشان در نهایت، نتیجه می گیرد که «از استدلال فخر رازی چیزی جز اثبات امکان حرکت نبسی زمین و فلک بدست نمی آید». اما همین هم مهم است و می توانست فضای علمی را برای اثبات حرکت زمین فراهم کند. فخر رازی در جایی این سوال را مطرح می کند که مهم است: کره آتش بسیط است، و همچنین است کره هوا و کره آب و کره خاک. و عین استدلالی که کردید در مورد این بساط هم جاری است. پس لازم می آید که هر یک از این کرات، بالطبع حرکت دورانی داشته باشند.
اکنون سوال این است که چرا فخر رازی به نظریه حرکت وضعی زمین نرسید؟ به عبارت دیگر، با این که او هم مانند کوپرنیک این نظریه را مطرح کرد، نتوانست فیزیک را وارد دنیای تازه ای کند؟
در جهان ارسطویی همه چیز برای سکون زمین آماده بود. زمین شیء ثقیلی بود که تصور حرکتش در قیاس با افلاک معقول به نظر نمی آمد. به علاوه، زمین، گنبد آسمان بود، و این گنبد، باید ساکن می بود. حس هم گواه این امر بود. اما افلاک اشیاء سبکی بودند که به راحتی می توانستند حرکت کنند و این هم باز گواه حسی داشت. تلقی نفس از آنها کار را از این هم آسان تر می کرد و افلاک را دارای حرکت ارادی می دانست نه قسری یا طبیعی.
... و اما وقتی در اروپا، معلوم شد که افلاک خیلی بزرگتر و ثقیل تر و عجیب تر از زمین هستند، بحث حرکت زمین سهل تر به نظر آمد. دکتر معصومی توضیح می دهد که اندکی پیش از کپرنیک (م 1543م) ، نیکول اورِم فرانسوی (م 1382 م) ، با استدلالهای مشابه کوپرنیک، بحث زمین را مطرح کرد. «به نظر او معقول تر این بود که زمین را به حرکت شبانه روزی درآوریم تا این که کاری کنیم که فلک عظیم جهان به گرد آن بچرخد». این همان انقلاب کوپرنیکی است که جای زمین و آسمان را عوض کرد.
(ادامه در فرسته بعدی) 👇👇🌷
@jafarian1964
@litera9
دنی دیدرو (Denis Diderot) (۵ اکتبر ۱۷۱۳ لانگر - ۳۱ ژوئیه ۱۷۸۴ پاریس) نویسنده و فیلسوف فرانسوی عصر روشنگری در این کتاب به چیستی هنرپیشگی می پردازد. اثر در قالب گفتگویی میان دو تن است ، "این" و "آن". یکی از این دو تن معتقد است هنرپیشه ی موفق و توانمند آنی است که با رسوخ در نقش خود، چنان بازی کند که گویی در هر دردی خود درد می کشد و در هر شادی ای خود به وجد می آید. بر اساس نظر او هنرپیشگی برآمده از قدرت احساسات است. اما آن فرد دیگر که خود دیدرو است ، و چنانکه عنوان کتاب گویا است نظری خلاف عادت دارد، بر خلاف دوست خود چنین می اندیشد که هنرپیشه ی قابل ستایش و توانمند آن است که احساسات خود را مهار و با دقت در ظرایف رفتارهای مردمان، "ظاهر" احساسات و حالات انسانی را "تقلید" کند. به عبارت دیگر هنرپیشه نه تنها نیازی به احساساتی بودن ندارد بلکه هرگونه سیلان و خلجان احساسات بازی او را به سطح متوسط یا حتی زیر آن می کشاند.
دیدرو معتقد است که آنچه ما بر صحنه ی تئاتر می بینیم گویی مبتنی بر قراردادی است که از زمان آیسخولوس میان اهالی تئاتر و بینندگان برقرار مانده است؛ قراردادی که ما را وامی دارد آنچه را بر صحنه ی تئاتر بستاییم که اگر آن را در زندگی روزمره ببینم، مضحک و اغراق شده می یابیمش. به عبارت دیگر هنر نمایش و هنرپیشگی حاصل اعمال نفوذ عقلانی بشری در طبیعت خام است و نباید پنداشت آنچه بر صحنه می آید همانی است که در عرصه طبیعی رخ می دهد یا می تواند رخ دهد و بالعکس.
در نگاه دیدرو به عقلانیت و انسان ، چنانکه پیدا است دیدرو در این اثر آشکارا انسان عاقل عصر روشنگری را می ستاید. انسانی که با عقل و خرد و دقت خود طبیعت را به خواست خود تغییر می دهد و آن حقیقت جاوید انسانی را بر طبیعت خام ممهور و منقش می سازد. به عبارتی دیگر ، به عقیدهی دیدرو طبیعت چیزی جز احساساتی خامدستانه نیست که بازیگر باید بدان شکل بخشد. دیدرو میگوید بازیگری که اسیر احساسات خویش است هرگز قادر نخواهد بود بر صحنه در هیأت حاکمی بزرگ یا سیاستمدار و صاحبمنصبی در خور توجه ظاهر گردد. به گمان دیدرو بازیگر باید از خودش، یعنی از طبیعتش، فاصله گیرد. وفاداری به طبیعت خویشتن به معنای باقی ماندن در فضایی با ظرفیتهای محدود و خام است و هنر بازیگر بر تسلط بر نفس از طریق غلبه بر احساسات خلاصه میشود. موجود احساساتی، بازیگری ترحمانگیز است که حتی از پس ایفای شایستهی نقش موجودی ترحمانگیز نیز برنمیآید.
@litera9
از متن کتاب:
آن روزها هنوز سرویس هواپیمایی منظم در شهرهای ایران وجود نداشت و تنها بعضی هواپیماها هفته ای یک روز، روزهای پنجشنبه از آبادان به شیراز و از شیراز به تهران می آمد. من بلیت گرفتم و به فرودگاه رفتم. قوم و خویشها اصرار داشتند که من هفته ای دیگر هم بمانم تا به اطراف شهر برویم؛ ولی من نپذیرفتم و آنها نیز تا فرودگاه بدرقه من آمدند. هواپیما مملو از مسافر بود و البته سرویس هوایی هنوز، زیاد نشده بود. روی صندلی هواپیما نشستم و کمربند بستم. همه صندلی ها پر بود. در همین وقت متوجه شدم که مردی بلندقد و زیباروی از در هواپیما به درون آمد و همان طور ایستاده، خطاب به مسافران گفت:
آقایان، آیا کسی هست که برای سفر به تهران شتاب نداشته باشد و بخواهد یک هفته در شیراز بماند و در یک هتل شیراز مهمان من باشد؟
تقاضا عجیب بود و البته کسی جوابی نداد. آن مرد دوباره تکرار کرد:
آقایان من در کار کشاورزی مملکت هستم، و روز شنبه یک جلسه مهم برای دفع آفات و ملخ با یک هیات بزرگ هلندی در تهران داریمو می دانید که با اتومبیل نمی توان تا شنبه به تهران رسید. اگر کسی هست که شتاب سفر تهران را نداشته باشد، جای خود را به من بدهد و با هواپیمای هفته بعد به تهران بیاید، تمام این هفته را مهمان من خواهد بود.
من از جای برخاستم و گفتم: « بفرمایید. مخارج هم لازم نیست. حالا برمی گردم و هفته بعد به تهران خواهم رفت.»
به هر حال این هواپیما که حامل آن مهندس بود هرگز به تهران نرسید، و در نزدیکی های ساوه موتورش از کار افتاد و سقوط کرد، و همه آن مسافران از میان رفتند، و آن مهندس عالی مقام که به آن اصرار مسافر آن هواپیما شد و در وزارت کشاورزی مقامی بزرگ داشت، اسمش «کریم ساعی» بود...
@litera9
“دیوید بالفور” جوان هفده ساله ای است که در روستای “اسندین” در “اسکاتلند” زندگی می کند. دیوید اخیرا پدر خود را از دست داده است و چون مادرش را هم قبلا از دست داده، برای شروع یک زندگی جدید تصمیم به ترک شهر می گیرد. او در صبح ژوئن سال ۱۷۵۱ مسافرت خود را شروع می کند. قبل از اینکه حرکت کند، آقای “کامپبل”، کشیش دهکده که یکی از دوستان صمیمی اوست، با او صحبت می کند و آخرین خواسته پدرش را به او می گوید. طبق گفته های کشیش، پدرِ دیوید قبل از مرگش نامه ای به کشیش داده و از او خواسته که پسرش این نامه را به دست شخصی به نام “ابینزر بالفور” که در “عمارت شاوز” در همسایگی روستای “کراموند” (روستایی در شمال غربی شهر “ادینبورگ”) زندگی می کرد، برساند. بالفورهایی که در عمارت شاوز زندگی می کردند بسیار ثروتمند بودند. این به این معنا بود که دیوید علیرغم اینکه خود در فقر بزرگ شده بود؛ اما شاید اقوام او از خانواده ای ثروتمند و سرشناس بودند و این شوق دیوید را برای شروع ماجراجوییش دو چندان کرد …
@litera9
@litera9
خوشا شیراز:
ره آورد ابراهیم صهبا
بمناسبت چهاردهمین کنگره لاینز ایران در شیراز.
ابراهیم صهبا.
تهران: بی نا، 1353.
[ دفتری از غزل و چکامه].
@literature9
کتاب «#تاریخ سینما» یکی از کتابهای مشترک دیوید بوردول و کریستین تامسون برای نخستین بار در سال 1383 منتشر و به عنوان یکی از مهمترین منابع درباره تاریخ این هنر تازه متولد شده نسبت به دیگر هنرها، در ایران مورد استقبال قرار گرفت.
@litera9
بوردول و تامسون در این کتاب تاریخنگاری را از سالهای آغازین هنر سینما و ابزارهایی که اختراعشان منجر به ابداع «سینماتوگرافی» شد، شروع کرده و در نهایت و به سینمای آمریکا پس از دهه 80 میرسند.
عنوان بخش نخست کتاب «نخستین سالیان سینما؛ اختراع و سالیان آغازین سینما از 1880 تا 1904» و عنوان بخش بیست و هشتم کتاب «سینمای آمریکا و صنعت سرگرمی؛ دهه 1980 و پس از آن» است.
ششمین چاپ تاریخ سینمای دیوید بوردول و کریستین تامسون، ترجمه روبرت صافاریان، با شمارگان 800 نسخه، هزار و 24 صفحه و بهای 98 هزار و 500 تومان از سوی نشر مرکز روانه کتابفروشیها شده است.
چاپ پیشین (پنجم) این کتاب نیز سال گذشته (1391) در 800 نسخه و بهای 78 هزار و 500 تومان، در دسترس مخاطبان قرار گرفت. نشر مرکز همچنین چهارمین چاپ «تاریخ سینما» را نیز در سال 1390 با شمارگان هزار و 200 نسخه و بهای 35 هزار و 800 تومان، منتشر کرده بود.
دیوید بوردول نظریهپرداز فیلم و تاریخنگار سینماست. او به همراه نوئل کرول از بنیانگذاران «پسانظریه» و به همراه کریستین تامسون از از نظریهپردازان نئوفرمالیسم در سینما به شمار میرود.
دیگر کتاب مشترک بوردول و تامسون «هنر سینما» نام دارد که با ترجمه فتاح محمدی از سوی نشر مرکز منتشر شده است.
همچنین کتاب «معناسازی؛ استنتاج و بلاغت در تفسیر سینما» نیز آخرین کتاب منتشر شده بوردول در ایران است که با ترجمه شاپور عظیمی از سوی انتشارات فرهنگستان هنر «موسسه متن» در سال گذشته (1391) روانه کتابفروشیها شد./
@litera9
داستان کتاب از جایی شروع می شود که اوئن اودل , افسونگر پیر , درباره خاطرات زمان جوانیش با شبحی درباره زندگی دوستش جارک مایس که دزد و راهزنی بی عاطفه و هوس باز است که به خاطر پول حاضر به هر کاری است، گفتگو میکند. از نقشی که او و دوستانش در جنگ با سلاطین خونآشام و سپاه آنگوستین دارند می گوید و ...
درباره نویسنده:
https://fa.wikipedia.org/wiki/دیوید_گمل
@litera9
این کتاب در واقع زندگینامه مارلون براندو می باشد که بصورت یک رمان در آمده است.
مارلون براندو ساعتی پس از نیمه شب سوم آوریل ۱۹۲۴ در اوماها در ایالت نبراسکا به دنیا آمد. او یکی از تاثیرگزارترین بازیگران تاریخ سینما است. بسیاری بهترین نقش او را پدر خوانده میدانند. این بازیگر آمریکایی در بین بسیاری از علاقهمندان به سینما و منتقدان به عنوان «بهترین بازیگر تاریخ سینما» شناخته میشود.آنچنان که خودش بیان کرده هرگز فکر نمی کرده در جهان سینما به چنین شهرتی برسد و می گوید همه چیز اتفاقی شد...
#مستند
The Lure Of The East
عنوان یک فیلم مستند جاده ای است که در سال ١٩٢٤ میلادی (١٣٠٣هجرى شمسى) ساخته شده است.
در اين فيلم یک گروه فیلمبرداری با اتوموبیل از ليدز انگلستان به ايران سفر مى كنند و در طول این سفر از جاده های صعب العبور می گذرند و وارد ايران و شيراز مى شوند.
در این فیلم تصاویری هرچند کوتاه اما بسیار ناب و دیدنی از شیراز گرفته شده است. تصاویری از جاده های اطراف شیراز، تنگ الله و اکبر، دروازه قرآن، مردم شیراز، و تصویرى کوتاه از باغ های شیراز در آن به نمایش در آمده است.
@Britishstudies
🇪🇺🇬🇧
مدتی پيش عکس 👆مجموعه ای از آثار فقهی و اصولی مرحوم آية الله شيخ محمد کاظم شيرازی که در مجموعه حافظيه شيراز نگهداری می شود به دستم رسيد. از آثار ايشان که از علمای طراز اول نجف در سده قبل قمری بود حاشيه مکاسب از همه مشهورتر است. آية الله آقا رضي شيرازی نواده دختری اوست و آية الله سيد عبدالکريم کشميری داماد پسرش بود. چاپ اين مجموعه مناسب است.
قدیسی که خیال می کرد ایمان ندارد ...! شرح حال همه ی انسانهایست که از پل شک می گذارند و به ایمان الهی نائل میشوند! خوشا بحالشان!
قدیسی که خیال می کرد ایمان ندارد ...! شرح حال همه ی انسانهایست که از پل شک می گذارند و به ایمان الهی نائل میشوند! خوشا بحالشان!
📢 مقایسه برف تهران و سیل شیراز
✍️رضا کیانیان
◀️ چند سال پیش که در تهران برف شدیدی بارید، کرایه تاکسی سر به فلک زد. و از فرودگاه تا تهران به یک میلیون تومان رسید. همان برف در شمال کشور بر زمین نشست، و برخی از راه ها را بست. سوپر مارکت ها ، یک بسته نان لواش را تا بیست و پنج هزار تومان و یک بطری آب معدنی یک و نیم لیتری را تا دوازده هزار تومان فروختند.!
◀️ امسال در شیراز سیل آمد ، درست در فصلی که آن جا پر از مسافر بود، هیچ جنسی گران نشد. و درست برعکس، هتل ها ، باغ ها، سالن ها، مساجد ، درب ها را به روی سیل زدگان گشودند، و رایگان از همه پذیرایی کردند. صاحب خانه ها درب ها را به روی مسافران گشودند و رایگان در اختیار سیل زدگان گذاشتند . تعمیر کاران برای تعمیر رایگان ماشین های سیل زده اعلام آمادگی کردند.در بیمارستان ها با کاروان های شادی ، برای بیماران شادی آفریدند.
چند نفر از اهالی شیراز برای نجات جان مسافران، جان خودشان را از دست دادند.
◀️ در شیراز هیچ حسابی برای کمک به سیل زدگان گشوده نشد. بلکه انبوه شماره تلفن بود که در اختیار همه سیل زدگان قرار می گرفت، برای برآوردن احتیاجاتشان.
همه این ها یعنی رشد فرهنگی، انساندوستی و بزرگ منشی. همانطور که در دوران جنگ ، شیرازی ها از جنگ زدگان پذیرایی کردند .
◀️ تا جایی که بسیاری از جنگ زدگان برای همیشه در شیراز ماندند.
◀️ من به شیراز افتخار می کنم. بی خود نیست که تا قدم به شیراز می گذارم حالم خوب می شود. نه من که همه خانواده و دوستانم هم نسبت به شیراز چنین حسی دارند.
درود بر شیرازی های عزیز و مهربان،بزرگوار و بافرهنگ .
✅ @Eslahatnews
سندی در مورد وجود شعبه "کلوپ لاینز" در گنبد و گرگان که کلوپ گنبد را از باشگاه های منظم و کلوپ گرگان را از باشگاه های نامنظم لاینز معرفی نموده است.
کلوپهای لاینز متعلق به امریکاییها بود که در واقع کپی "کلوپهای روتاری" یا لُژهای انگلیسیها بودند.
@matoofiasadolah
سند دیگری است متعلق به تاریخ 1347/3/14 که در بند 3 ان اشاره شده :"حوزه 3 کلوپ لاینز شامل شهرستانهای گنبد و گرگان می شود که زیر نظر اقای اکبر مقیم تهران و عضو وزارت کشور اداره می شود.
تاکید می گردد در اسناد دیگر نام یکی از شهرداران گرگان و نماینده مردم گرگان در مجلس شورای ملی در فهرست اسامی کلوپ لاینز منطقه گرگان دیده می شوند.
@matoofiasadolah
كريمخان زند و راه شاد كردن مردم ـ شادبودن حق مردم است ...
247 سال پيش، سلام نوروزي در شيراز و نه چندان دور از تخت جمشيد برگزار شد. پس از اردشير يكم (ساساني)، اين نخستين باري نبود كه يك فرمانروا در مركز پارس چنين مراسمي را برپا مي داشت. پيش از كريمخان، عضدالدوله ديلمي اين آيين ها را در شيراز برگزار كرده بود.
كريمخان زند (كه به جاي عنوان «شاه»، لقب «وكيل» برخود نهاده بود) پس از اعلام شهر شيراز به پايتختي ايران، از سال 1761 ميلادي سلام نوروزي را در عمارتي كه اينك موزه پارس ناميده مي شود، برگزار مي كرد و سپس به ديدن مردم معمولي (توده ها) به كوچه و خيابان مي رفت. وي در سال 1761 در ايام نوروز، از جيب خود چند نوازنده را اجير كرده بود كه در ميدان هاي شيراز بنوازند و مردم را شاد كنند كه بعداً اين رسم شامل روزهاي ديگر هم شد. كريمخان براي شاد كردن مردم و زدودن غمهايشان هر اقدامي را كه مي توانست، مي كرد. به نظر وي، كه مورخان از اظهاراتش بيرون كشيده اند؛ كريمخان «شاد بودن و شادي كردن» را حق مردم مي دانست. وي براي ديدن توده ها و آگاه شدن از مشكلاتشان، حتي به قهوه خانه ها مي رفت و با آنان در همانجا آبگوشت (ديزي) مي خورد.
نوشیروان کیهانی زاده
#مستند
The Lure Of The East
عنوان یک فیلم مستند جاده ای است که در سال ١٩٢٤ میلادی (١٣٠٣هجرى شمسى) ساخته شده است.
در اين فيلم یک گروه فیلمبرداری با اتوموبیل از ليدز انگلستان به ايران سفر مى كنند و در طول این سفر از جاده های صعب العبور می گذرند و وارد ايران و شيراز مى شوند.
در این فیلم تصاویری هرچند کوتاه اما بسیار ناب و دیدنی از شیراز گرفته شده است. تصاویری از جاده های اطراف شیراز، تنگ الله و اکبر، دروازه قرآن، مردم شیراز، و تصویرى کوتاه از باغ های شیراز در آن به نمایش در آمده است.
@Britishstudies
🇪🇺🇬🇧
كريمخان زند و راه شاد كردن مردم ـ شادبودن حق مردم است ...
247 سال پيش، سلام نوروزي در شيراز و نه چندان دور از تخت جمشيد برگزار شد. پس از اردشير يكم (ساساني)، اين نخستين باري نبود كه يك فرمانروا در مركز پارس چنين مراسمي را برپا مي داشت. پيش از كريمخان، عضدالدوله ديلمي اين آيين ها را در شيراز برگزار كرده بود.
كريمخان زند (كه به جاي عنوان «شاه»، لقب «وكيل» برخود نهاده بود) پس از اعلام شهر شيراز به پايتختي ايران، از سال 1761 ميلادي سلام نوروزي را در عمارتي كه اينك موزه پارس ناميده مي شود، برگزار مي كرد و سپس به ديدن مردم معمولي (توده ها) به كوچه و خيابان مي رفت. وي در سال 1761 در ايام نوروز، از جيب خود چند نوازنده را اجير كرده بود كه در ميدان هاي شيراز بنوازند و مردم را شاد كنند كه بعداً اين رسم شامل روزهاي ديگر هم شد. كريمخان براي شاد كردن مردم و زدودن غمهايشان هر اقدامي را كه مي توانست، مي كرد. به نظر وي، كه مورخان از اظهاراتش بيرون كشيده اند؛ كريمخان «شاد بودن و شادي كردن» را حق مردم مي دانست. وي براي ديدن توده ها و آگاه شدن از مشكلاتشان، حتي به قهوه خانه ها مي رفت و با آنان در همانجا آبگوشت (ديزي) مي خورد.
نوشیروان کیهانی زاده
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com