تحقیق و نگارش : دکتر جواد طباطبایی عدنانی
⬇️⬇️
◾️ #سی_ثانیه_با_شهدا / #درخواست_مطالعه
🔹پشت سر #ولی_فقیه باشیم و مطیع ولایت باشیم و در راه و مسیر همیشه سرافراز حضرت ولی عصر(عج) قرار بگیریم #پیروز خواهیم بود چرا که نقطه قوت ما #ولایت است.
🔸اما من مینویسم تا هر آن کس که میخواند یا میشنود بداند شرمنده ام از این که یک جان بیشتر ندارم تا در راه ولی عصر(عج) و نایب برحقش امام خامنهای (مدظله العالی) فدا کنم.
🔻اگر در حال حاضر تعدادی از برادران در جبهه های سخت در حال جهادند دلخوش هستند که #جبهه_فرهنگی تداوم جبهه سخت است که توسط شما جوانان رعایت می شود و امید است که خواهران در این زمینه با #حفظ_حجابشان پیشگام این جبهه باشند.
🔺به نظر این جانب در عموم جامعه خصوصا بین نظامیان و پاسداران حریم ولایت هیچ چیز #بالاتر_از حسن خلق در رفتار نیست.
|♦️ #کارگروه_سیره_شهدا / #هیئت_عماریون 🚩|
⚫️ #شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
☑️ @heyate_ammariyon
علم فراست, ………
علمی است که از صورت پی به سیرت برند. منظور از صورت کلیه اموری است که به چشم بیننده می آید اعم از شکل و شمایل نحوه رفتارو گفتار, تن صدا و....
قامت:هرکه را بالا میانه بود خردمند جوانمرد و خوش خوی بود
سر:هرکه سر بزرگ دارد و کژ آن کس بلندهمت باشد و عاقل
مو:موی درشت میگون معتدل علامت شجاعت و صحت دماغ و موی سیاه علامت عقل و ادراک و عدل است. موی متوسط میان سرخ و سیاهی علامت اعتدال صفت است
گوش: گوش بزرگ علامت جهل است اما صاحب آن را قوت حافظه قوی و تند خو بود. گوش خرد علامت حمق و دزدی باشد گوش معتدل علامت اعتدال احوال است
ابرو: ابروی سیاه متوسط در کوتاهی و درازی علامت فهم و دیانت است
چشم: چشم سرخ علامت شجاعت و دلیری است, و سرعت حرکت چشم و حدت نظر, علامت شجاعت و دلیری است. چشم متوسط میان خردی و بزرگی و سیاهی و سرخی, علامت فهم و هوشیاری و راستی و دیانت است.
بینی:صاحب بینی با پیشانی راست, هوشیار و دانا بود. بینی متوسط در سطبری و باریکی و درازی و پهنی, علامت فهم و عقل باشد
دندان: دندان گشاده و هموار علامت عدالت و امانا و تدبیر است
دهان:دهان فراخ علامت علامت شجاعت است, اعتدال لب با سرخی علامت رأی صواب است
صوت:آواز بلند علامت شجاعت است. آواز معتدل علامت حسن رأی و کفایت تدبیر است
تکلم:وقار در تکلم علامت نیکویی است و فهم. حرکت در حین تکلم علامت زیرکی و سیاست است
گردن:گردن متوسط علامت صدق و تدبیر و عدل است
شکم:لطافت شکم و سینه در اعتدال علامت حسن اعتدال اخلاق و رأی و صفای عقل است
کف و انگشتان:انگشتان دراز علامت زیرکی است در صنعت ها و علامت تدبیر کارهاست
ساق:اعتدال حجم ساق از علامات فراست است.
گام:گام فراخ دلیل کند بر فراخی دلی و وفا و نصیحت و مردانگی.
اینها تنها بخش کوچکی بود از علامات در فراست اندامها
علم فراست, ………
علمی است که از صورت پی به سیرت برند. منظور از صورت کلیه اموری است که به چشم بیننده می آید اعم از شکل و شمایل نحوه رفتارو گفتار, تن صدا و....
قامت:هرکه را بالا میانه بود خردمند جوانمرد و خوش خوی بود
سر:هرکه سر بزرگ دارد و کژ آن کس بلندهمت باشد و عاقل
مو:موی درشت میگون معتدل علامت شجاعت و صحت دماغ و موی سیاه علامت عقل و ادراک و عدل است. موی متوسط میان سرخ و سیاهی علامت اعتدال صفت است
گوش: گوش بزرگ علامت جهل است اما صاحب آن را قوت حافظه قوی و تند خو بود. گوش خرد علامت حمق و دزدی باشد گوش معتدل علامت اعتدال احوال است
ابرو: ابروی سیاه متوسط در کوتاهی و درازی علامت فهم و دیانت است
چشم: چشم سرخ علامت شجاعت و دلیری است, و سرعت حرکت چشم و حدت نظر, علامت شجاعت و دلیری است. چشم متوسط میان خردی و بزرگی و سیاهی و سرخی, علامت فهم و هوشیاری و راستی و دیانت است.
بینی:صاحب بینی با پیشانی راست, هوشیار و دانا بود. بینی متوسط در سطبری و باریکی و درازی و پهنی, علامت فهم و عقل باشد
دندان: دندان گشاده و هموار علامت عدالت و امانا و تدبیر است
دهان:دهان فراخ علامت علامت شجاعت است, اعتدال لب با سرخی علامت رأی صواب است
صوت:آواز بلند علامت شجاعت است. آواز معتدل علامت حسن رأی و کفایت تدبیر است
تکلم:وقار در تکلم علامت نیکویی است و فهم. حرکت در حین تکلم علامت زیرکی و سیاست است
گردن:گردن متوسط علامت صدق و تدبیر و عدل است
شکم:لطافت شکم و سینه در اعتدال علامت حسن اعتدال اخلاق و رأی و صفای عقل است
کف و انگشتان:انگشتان دراز علامت زیرکی است در صنعت ها و علامت تدبیر کارهاست
ساق:اعتدال حجم ساق از علامات فراست است.
گام:گام فراخ دلیل کند بر فراخی دلی و وفا و نصیحت و مردانگی.
اینها تنها بخش کوچکی بود از علامات در فراست اندامها
علم فراست, ………
علمی است که از صورت پی به سیرت برند. منظور از صورت کلیه اموری است که به چشم بیننده می آید اعم از شکل و شمایل نحوه رفتارو گفتار, تن صدا و....
قامت:هرکه را بالا میانه بود خردمند جوانمرد و خوش خوی بود
سر:هرکه سر بزرگ دارد و کژ آن کس بلندهمت باشد و عاقل
مو:موی درشت میگون معتدل علامت شجاعت و صحت دماغ و موی سیاه علامت عقل و ادراک و عدل است. موی متوسط میان سرخ و سیاهی علامت اعتدال صفت است
گوش: گوش بزرگ علامت جهل است اما صاحب آن را قوت حافظه قوی و تند خو بود. گوش خرد علامت حمق و دزدی باشد گوش معتدل علامت اعتدال احوال است
ابرو: ابروی سیاه متوسط در کوتاهی و درازی علامت فهم و دیانت است
چشم: چشم سرخ علامت شجاعت و دلیری است, و سرعت حرکت چشم و حدت نظر, علامت شجاعت و دلیری است. چشم متوسط میان خردی و بزرگی و سیاهی و سرخی, علامت فهم و هوشیاری و راستی و دیانت است.
بینی:صاحب بینی با پیشانی راست, هوشیار و دانا بود. بینی متوسط در سطبری و باریکی و درازی و پهنی, علامت فهم و عقل باشد
دندان: دندان گشاده و هموار علامت عدالت و امانا و تدبیر است
دهان:دهان فراخ علامت علامت شجاعت است, اعتدال لب با سرخی علامت رأی صواب است
صوت:آواز بلند علامت شجاعت است. آواز معتدل علامت حسن رأی و کفایت تدبیر است
تکلم:وقار در تکلم علامت نیکویی است و فهم. حرکت در حین تکلم علامت زیرکی و سیاست است
گردن:گردن متوسط علامت صدق و تدبیر و عدل است
شکم:لطافت شکم و سینه در اعتدال علامت حسن اعتدال اخلاق و رأی و صفای عقل است
کف و انگشتان:انگشتان دراز علامت زیرکی است در صنعت ها و علامت تدبیر کارهاست
ساق:اعتدال حجم ساق از علامات فراست است.
گام:گام فراخ دلیل کند بر فراخی دلی و وفا و نصیحت و مردانگی.
اینها تنها بخش کوچکی بود از علامات در فراست اندامها
علم فراست, ………
علمی است که از صورت پی به سیرت برند. منظور از صورت کلیه اموری است که به چشم بیننده می آید اعم از شکل و شمایل نحوه رفتارو گفتار, تن صدا و....
قامت:هرکه را بالا میانه بود خردمند جوانمرد و خوش خوی بود
سر:هرکه سر بزرگ دارد و کژ آن کس بلندهمت باشد و عاقل
مو:موی درشت میگون معتدل علامت شجاعت و صحت دماغ و موی سیاه علامت عقل و ادراک و عدل است. موی متوسط میان سرخ و سیاهی علامت اعتدال صفت است
گوش: گوش بزرگ علامت جهل است اما صاحب آن را قوت حافظه قوی و تند خو بود. گوش خرد علامت حمق و دزدی باشد گوش معتدل علامت اعتدال احوال است
ابرو: ابروی سیاه متوسط در کوتاهی و درازی علامت فهم و دیانت است
چشم: چشم سرخ علامت شجاعت و دلیری است, و سرعت حرکت چشم و حدت نظر, علامت شجاعت و دلیری است. چشم متوسط میان خردی و بزرگی و سیاهی و سرخی, علامت فهم و هوشیاری و راستی و دیانت است.
بینی:صاحب بینی با پیشانی راست, هوشیار و دانا بود. بینی متوسط در سطبری و باریکی و درازی و پهنی, علامت فهم و عقل باشد
دندان: دندان گشاده و هموار علامت عدالت و امانا و تدبیر است
دهان:دهان فراخ علامت علامت شجاعت است, اعتدال لب با سرخی علامت رأی صواب است
صوت:آواز بلند علامت شجاعت است. آواز معتدل علامت حسن رأی و کفایت تدبیر است
تکلم:وقار در تکلم علامت نیکویی است و فهم. حرکت در حین تکلم علامت زیرکی و سیاست است
گردن:گردن متوسط علامت صدق و تدبیر و عدل است
شکم:لطافت شکم و سینه در اعتدال علامت حسن اعتدال اخلاق و رأی و صفای عقل است
کف و انگشتان:انگشتان دراز علامت زیرکی است در صنعت ها و علامت تدبیر کارهاست
ساق:اعتدال حجم ساق از علامات فراست است.
گام:گام فراخ دلیل کند بر فراخی دلی و وفا و نصیحت و مردانگی.
اینها تنها بخش کوچکی بود از علامات در فراست اندامها
✴️ دوشنبه 👈 15 دی 1399
👈 20 جمادی الاول 1442👈 4 ژانویه 2021
برای زایمان خوب و نوزادش صبور و فاضل خواهد شد . ان شاءالله
بیمار امروز شفا یابد. ان شاءالله
مسافرت :
مسافرت مکروه است و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد .
حکم مباشرت امشب .
مباشرت امشب (شب سه شنبه ) ، شهادت در راه خدا روزی فرزند گردد . ان شاء الله
🔭 احکام نجوم .
🌓 امروز انجام امور زیر نیک است :
✳️ خرید باغ و زمین زراعی .
✳️ قولنامه و قباله نوشتن .
✳️ خرید خانه .
✳️ داد و ستد .
✳️ زراعت .
✳️ اشتغال به تجارت .
✳️ و آغاز بنایی و خشت بنا نهادن نیک است .
طبق روایات، اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، ایمنی از بلاست .
🔴 خون_دادن یا حجامت در این روز از ماه قمری ، باعث صحت می شود .
🔵 دوشنبه برای گرفتن_ناخن، روز مناسبی است و برکات خوبی از جمله قاری و حافظ قران گردد .
👕 دوشنبه برای بریدن و دوختن لباس_نو روز بسیار مناسبی است و آن لباس موجب برکت میشود .
✴️️ وقت استخاره در روز دوشنبه: از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن)
❇️️ ذکر روز دوشنبه : یا قاضی الحاجات ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۱۲۹ مرتبه یا لطیف که موجب یافتن مال کثیر میگردد .
💠 ️روز دوشنبه طبق روایات متعلق است به حضرت_امام_حسن_علیه_السلام و امام_حسین_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
😴تعبیر خواب
شب سه شنبه اگر کسی خواب ببیند
تعبیرش از آیه ی 21 سوره مبارکه " انبیاء " است .
ام اتخذوا آلهه من الارض هم ینشرون ...
و از مفهوم ان استفاده می شود که اگر کسی با خواب بیننده کدورت و مشکلی داشت برطرف می شود . ان شاءالله و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید
افلاطون میگوید :
بدن انسان سه قسمت است:
سر، سینه و شکم
برای هر کدام قوه قرینهای
در روح وجود دارد
عقل متعلق به سر است
اراده متعلق به سینه
و اشتها متعلق به شکم
عقل سودای دانایی در سر میپرورد، اراده سودای شهامت، و اشتها را باید جلوشو گرفت تا اعتدال حاصل شود. هرگاه این سه قسمت بدن با هم عمل کنند، نتیجه انسانی هماهنگ یا صاحب فضیلت است. مثلا: کودک در مدرسه ابتدا باید بیاموزد اشتهای خود را باز دارد، سپس شهامت در خود بپرورد تا عقل او را به دانایی رهنمون شود.
📗 #دنیای_سوفی
#یوستین_گردر
@danyalshafa
افلاطون میگوید :
بدن انسان سه قسمت است:
سر، سینه و شکم
برای هر کدام قوه قرینهای
در روح وجود دارد
عقل متعلق به سر است
اراده متعلق به سینه
و اشتها متعلق به شکم
عقل سودای دانایی در سر میپرورد، اراده سودای شهامت، و اشتها را باید جلوشو گرفت تا اعتدال حاصل شود. هرگاه این سه قسمت بدن با هم عمل کنند، نتیجه انسانی هماهنگ یا صاحب فضیلت است. مثلا: کودک در مدرسه ابتدا باید بیاموزد اشتهای خود را باز دارد، سپس شهامت در خود بپرورد تا عقل او را به دانایی رهنمون شود.
دنیای_سوفی
یوستین_گردر
برشی از کتاب
مصاحبه عبدالحسین طالعی با ایکنا بخش چهارم
.
طالعی با بیان اینکه در آموزههای دینی عقل وسیله عبادت است، گفت: عبارت «أفلا تعقلون» که قرآن می خوانیم مرتب میگوید چرا عقل را به کار نمیبرید؟ همهاش به خاطر این است که بگوید عقل وسیله رسیدن به حقایق است. به نظر میآید آنچه در مکتب عرفان گفته میشود برای این است که صورت مسئله در مورد بعضی از تناقضها پاک شود. تناقضهایی در آموزههای عرفانی پیش میآید و برای آنکه صورت مسئله را پاک کنند، عقل را محکوم میکنند، میگویند «باید عاشق شوید تا بفهمید» و تعابیری از این قبیل و دعواهای عقل و عشق که در منابع عرفانی خیلی زیاد است.
این عضو هیئت علمی دانشگاه قم گفت: این صورت مسئله نادرست را متأسفانه به ماجرای حضرت سیدالشهدا(ع) سرایت دادند و ماجرای سیدالشهدا(ع) را ماجرایی جلوه دادهاند که در آنجا امام حسین(ع) به حرف عقل گوش نداد و به حرف عشق گوش داد و در اینجا تفسیر نادرست از عقل میکنند و آن را به عنوان مصلحت اندیشیهای روزمره معنا میکنند. در حالی که عقل این نیست؛ خود اهلبیت(ع) عقل را یک بصیرت آیندهنگر و دورنگر معنا کردهاند؛ بصیرتی که براساس آن فقط این لحظه را نبینند؛ فردا را هم ببینند. طبیعتاً بخش مهم فردا را دیدن آخرت است.
حقانیت دینمان را به کمک عقل میفهمیم
وی ادامه داد: کل فقه مبتنی بر عقل است و این تفصیلی دارد که سر جای خود باید طرح شود. اگر در تبیین حرکت حضرت سیدالشهدا(ع) گفتیم این حرکتی است که مطابق با عقل است راحت میتوانیم آن را در هر فرهنگی ببریم. چون مبانی عقل مبانی مشترک بین تمام مردم از هر دین و فرقه و مذهب است. حقانیت دینمان را به کمک عقل میفهمیم و اگر امروز مدعی پیدا شود و بخواهیم بگوییم باطل است به کمک عقل باید بگوییم باطل است. حقانیت خاتمالانبیاء(ص) را هم باید به کمک عقل بفهمیم. اگر به کمک عقل فهمیدیم، ثابت و استوار میمانیم؛ اما اگر به کمک عقل نفهمیدیم به هیچ جا نمیرسیم و دین ما سست و تقلیدی میشود.
حرکت سیدالشهدا(ع) از قدم اول تا قدم آخر مبتنی بر عقل است
این نویسنده افزود: این بحث خیلی مفصل است. باید برای تعامل با بشریت زبانی پیدا کنیم که مشترک با بشریت باشد و زبان مشترک با بشریت، عقل است؛ نه اینکه بخواهم توجیه بیخودی کنیم؛ واقعیت این است که حرکت سیدالشهدا(ع) از قدم اول تا قدم آخر مبتنی بر عقل است. در این جهت پایاننامههایی نوشته شده است؛ برای مثال پایاننامهای نوشته شده با عنوان «مبانی فقهی حرکت امام حسین(ع)» که در آن مبتنی بر مشترکات فقه تمام مذاهب اسلامی حرکت حضرت سیدالشهدا(ع) تحلیل شده است؛ چرا امام از مکه خارج شد؟ چرا از مدینه بیرون رفت؟ چرا به سمت کوفه رفت؟ چرا خانواده را همراه برد؟ چرا برای جلب نیرو ندای عام نداد؟ چرا شب عاشورا یاران را مرخص کرد؟ در این پایاننامه یکی یکی این مسائل تحلیل شده است.
طالعی ادامه داد: اگر ماجرا را بر یک مبنای فقهی خردپسندی که تمام عاقلان دنیا قبول کنند تبیین کردیم، آن وقت میتوانیم بگوییم آقای سنی، آقای مسیحی، آقای بودایی و ... تو هم باید به حرکت امام حسین(ع) احترام بگذاری ولو اینکه امامت او را قبول نداشته باشی؛ این حرکت حرکتی متین و استوار است. اما اگر بگوییم امام حسین(ع) عاشق بود، چند نفر پیدا میشوند این سخن را بفهمند؟ و همانی میشود که ما امروز در بحث فرهنگ شهادت در یک تناقض گیر کردهایم؛ از آن طرف میگوییم کسی شهید میشود که عاشق باشد؛ از این طرف امروز میگوییم مثلاً چرا علاقه به شهادت کمتر شده است؟ چطور عشق را ایجاد کنیم؟ یعنی در تناقض گیر میکنیم. در حالی که در یک فرهنگ عاقلانه مطلب آسان است؛ اولاً کسانی که رفتند از دین و کشور دفاع کردند عاقلانه عمل کردند (نمیگویم عاشقانه) دوماً امروز هم باید عاقلانه عمل کرد.
این مدرس دانشگاه افزود: در این صورت دفاع عاقلانه از انقلاب و کشور و ... منحصر به جبهه نیست؛ جهاد علمی اکنون کار بزرگی است و عاقلانه است. بر این اساس میتوانم انتظار داشته باشم نه فقط از یک شیعه بلکه از یک مسیحی یا یهودی ایرانی که دفاع کند؛ چون یک کار عاقلانه است
راه شام
زبانحال حضرت لیلا
.
✍️ زبدة الاشعار ✍️
.
🆔: @nohe_torki
.
مرحوم مشکوة تبریزی
.
جان مادر ز رخت نور خدا جلوه گر است
بیند این نور هر آن دیده که صاحب نظر است
.
ای محمد رخ و حیدر دل و زهرا طینت
که نبی جد و حسن عم و حسینت پدر است
.
مادر دهر عقیم است نیارد فرزند
دید تا همچو تو در عالم خلقت پسر است
.
صورت و سیرت پیغمبر و حیدر داری
زان دو گنجینه عیان همچو تو یکتا گهر است
.
تو ذبیح الله وقتی و منم هاجر تو
لیلیم لیک مرا شور جنونی به سر است
.
من جوانی چو تو پرورده ام ای حاصل عمر
حاصل زندگی ام بعد تو خونین جگر است
.
شایق بزم وصالی قدم از سر کردی
این چه سریست در این سر که از عشقش اثر است
.
سر تو بر سر نی وادی ایمن این دشت
دسترس نیست به این شاخه که نورش ثمر است
.
زخم شمشیر به فرق تو در آن زلف سیاه
در شب تیره مگر معجز شق القمر است
.
خال مشگین تو بر صفحه رخسار پدید
یا به گلبرگ طُری نقطه ای از مشک تر است
.
ای مه نو سفرم همسفر من بودی
حال بنگر که مرا بهر اسیری سفر است
.
سفر شام و اسیری و غریبی و فراق
اکبرا این ره عشق است چنین پر خطر است؟
.
اندرین غم که جهان زآتش آن می سوزد
خامه اندر کف «مشکوة» غمین نوحه گر است
.
.
.
#راه_شام
#جان_مادر_ز_رخت_نور_خدا_جلوه_گر_است
#مشکوة_تبریزی
#فارسی
.
✍️ #زبدةالاشعار ✍️
.
🆔: @nohe_torki
#جان_مادر_ز_رخت_نور_خدا_جلوه_گر_است #راه_شام #زبدةالاشعار #فارسی #مشکوة_تبریزی
متن کامل را در سایت مشاهده بفرمایید ...
zobdatolashaar.ir
📝 در صفت کربلا و نسیم مشهد معظم
🖋️ #سنایی_غزنوی
🔸🔹
حبّذا کربلا و آن تعظیم
کز بهشت آورد به خلق نسیم
و آن تن سربریده در گِل و خاک
وآن عزیزان، به تیغ، دلها چاک
و آن تن سر به خاک غلطیده
تن بیسر بسی بد افتیده
وآن گزین همه جهان، کُشته
در گِل و خون تنش بیاغشته
وآن چنان ظالمان بدکردار
کرده بر ظلم خویشتن اصرار
حرمت دین و خاندان رسول
جمله برداشته ز جهل و فضول
تیغها لعلگون ز خون حسین
چه بود در جهان بتر زین شین؟
تاج بر سر نهاده بدکردار
که از آن تاج خوبتر منشار
زخم شمشیر و نیزه و پیکان
بر سر نیزه سر به جای سنان
آل یاسین بداده یکسر جان
عاجز و خوار و بیکس و عطشان
کرده آل زیاد و شمر لعین
ابتدای چنین تبه در دین
مصطفی جامه جمله بدریده
علی از دیده خون بباریده
فاطمه روی را خراشیده
خون بباریده بیحد از دیده
حسن از زخم کرده سینه کبود
زینب از دیدهها برانده دو رود
شهربانوی پیر گشته حزین
علیالاصغر آن دو رخ پرچین
عالمی بر جفا دلیر شده
روبه مرده شرزهشیر شده
کافرانی در اوّل پیکار
شده از زخم ذوالفقار فکار
همه را بر دل از علی صد داغ
شده یکسر قرین طاغی و باغ
کین دل بازخواسته ز حسین
شده قانع بدین شماتت و شین
هرکه بدگوی آن سگان باشد
دان که او شاه این جهان باشد
📚 حدیقه الحقیقه، به تصحیح مدرس رضوی، ص 270 و 271
@salis110ir 🌺
🔸🔹
قسمت دوم:
◾️ شب آخر فردی با لباس سفید، کراوات و موی مشکی رنگ کرده را دیدم که دیر به مجلس آمد، سینه زنی نکرد ولی با بقیه نماز را به جماعت خواند، شبیه کاراکتر مدیرکل در سریالی مصری به همین نام بود. در مجلس، عراقی هایی با رنگ پوست های متفاوت میدیدم.
اکثر جوان ها از لحاظ رنگ چهره شبیه ایرانی ها بودند ولی اکثر میانسالان رنگ پوستی تیره تر داشتند که با تصور ما از اعراب بیشتر شبیه بود.
روحانی مجلس بسا رنگ و رویی تیره تری هم داشت. درون هیئت کتیبه هایی به زبان المانی و عربی بود مثلا لا یوم کیومک یا اباعبدالله، ترجمه شده بود به Kein Tag ist wie dein Tag ya aba abdellah.
مسئول هیئت که قبلا از او ذکری بردم قبل از صحبت های روحانی سیه چرده مقداری به آلمانی حرف میزد. طبیعی است که در نسل جدید هیئت جوانانی باشند که گوش دادن به سخنرانی به آلمانی برای شان قابل فهم تر باشد.
روحانی سیه چرده هر بار میخواست دعایی بکند حتما از شیعیان بحرین نامی می برد، تشیع عراقی حداقل درین مجلس وابسته به بیت مرجعیت اعلی، شیعیان بحرینی را پاره تن نزدیکش میدید.
حسی که از مجلس عراقی ها گرفتم این بود که عزاداری بسیار سنگین است و روضه خوانی و اشک ریزی کم است. وقتی در انتهای مجلس تعبیر "یا عباس جیب المای لسکینه" را شنیدم ناخواسته زیر گریه زدم. شنیدن این تعبیر از دهان خود اعراب سوز بیشتری دارد.
التراث که از سال ۲۰۰۴ تاسیس شده انقدر کارش گرفته که حتی بعضی جوانان تی شرت هایی داشتند با نام مکتب العقیله، برلین. چنانچه دیشب شمردم اقلا ۳ مرکز شیعی عراقی دیگر هم در برلین وجود دارد.
عراقی ها به خاطر سختی های دوره صدام سالهای طولانی ست که در آلمان ساکن هستند لذا مانند ترک ها اقلیتی جا افتاده هستند که درون خودشان همه جور آدمی از افرادی پولدار و متوسط و کم درآمد به چشم میخورد.
محله ای که این مجلس در آن واقع است، یعنی منطقه نئوکلن برلین پاتوق اعراب است. اگرچه این محله بافتی کارگری دارد اما کم نیستند اعرابی که در اینجا ریشه دوانده اند و علی رغم ثروت و مکنت از نئوکلن بیرون نمی روند. در نئو کلن در خیابانی به نام Sonnenalle که التراث نزدیک آن واقع شده، ده ها رستوران و کافه عربی وجود دارد. شاورمای عربی، قهوه عربی و قلیان را بهترینش را درین محله می توان یافت.
اعراب این منطقه شیعه و سنی در کنار هم هستند لذا التراث در بافتی کاملا عربی قرار گرفته. با این حال در میانه تابستان وقتی سیاه پوش از هیئت خارج میشوی هستند و چشمت به بانوانی میخورد که با لباس های رها در خیابان های اطراف مشغول تردد هستند ناگهان فضا برایت غریب می نماید. حسی شبیه به لحظه ای که در پرواز های خارجی زنان ایرانی ناگهان حجاب از سر می کنند.
هر شب در ابتدای سینه زنی روی مقوایی سفید نوحه شب را به کتیبه پشت بلندگوی سخنران نصب می کردند، نوحه در سرتاسر شب از آن غالب پیروی می کرد. چیزی که بیشتر به هیئت های مدرن تهران می مانست تا هیئت های سنتی تر که نوحه های قدیمی شان را اکثریت از بر هستند.
روحانی سیه چرده در ابتدای سینه زنی، لباس روحانیت از تن کند و برهنه به میانه مجلس سینه زنی آمد، چندی دیگر نیز اشتیاق پیرهن از تن کندن پیدا کردند، تفاوت جالبی بود، روحانیون ما ازین لحاظ حس تافته جدا بافتگی دارند.
چندین جوان بودند که تیپ های خاص محرمی داشتند، مثلا عمامه های سبز رنگ، به نظرم این پوشش ها اخیرا به ایران هم آمده. جو هیئتی و نوع جوانان با روحیه مردانه ما ایرانی متفاوت بود.
در ایران اگر کسی بر تنش شمشیر ذوالفقار تتو کند احتمال اینکه از خرده فرهنگ های جنوب شهر نباشد کم است ولی در التراث جوانانی که تتوی بزرگی از ذوالفقار علی داشتند بسیار هم شیک پوش بودند.
حس میکنم ریشه های تشیع اعراب عراقی از تشیع ایرانی تنومند ترو پیوسته تر است. نوع غیرت شیعی جمع چنین بود که بین هویت فردی و گروهی این شیعیان یکی بودنی وجود داشت. در ایران، شیعیان ایرانی هایی هستند که عرق دینی زیادی دارند ولی در بین عراقی ها شیعه بودن انتخابی نیست، عراقی شیعه با گوشت و پوست شیعه است.
وقتی محکم سینه می زدند حس میکردم این تعصب عمیق و یکی شدگی با آل علی چنان است که انگار میان حشد الشعبی ایستاده ای. جوانانی که به یک اذن کافی ست سر به میدان نبرد با دشمن بگذارند. برای آنان حفظ حریم حرم حفظ تمام هویت شان است، برای ما کمی انتخابی ست. ما شیعه شده ایم، آن ها شیعه بوده اند، از صحرای کربلا، تا امروز.
شهر، دین و جامعه
@UrbanReligionSociety
قسمت دوم:
◾️ شب آخر فردی را دیدم با لباس سفید، کراوات و موی مشکی رنگ که دیر به مجلس آمد، سینه زنی نکرد ولی با بقیه نماز را به جماعت خواند، شبیه کاراکتر مدیرکل در سریالی مصری به همین نام بود. در مجلس، عراقی هایی با رنگ پوست های متفاوت میدیدم.
اکثر جوان ها از لحاظ رنگ چهره شبیه ایرانی ها بودند ولی اکثر میانسالان رنگ پوستی تیره تر داشتند که با تصور ما از اعراب بیشتر شبیه بود.
روحانی مجلس بسا رنگ و رویی تیره تری هم داشت. درون هیئت کتیبه هایی به زبان المانی و عربی بود مثلا لا یوم کیومک یا اباعبدالله، ترجمه شده بود به Kein Tag ist wie dein Tag ya aba abdellah.
مسئول هیئت که قبلا از او ذکری بردم قبل از صحبت های روحانی سیه چرده مقداری به آلمانی حرف میزد. طبیعی است که در نسل جدید هیئت جوانانی باشند که گوش دادن به سخنرانی به آلمانی برای شان قابل فهم تر باشد.
روحانی سیه چرده هر بار میخواست دعایی بکند حتما از شیعیان بحرین نامی می برد، تشیع عراقی حداقل درین مجلس وابسته به بیت مرجعیت اعلی، شیعیان بحرینی را پاره تن نزدیکش میدید.
حسی که از مجلس عراقی ها گرفتم این بود که عزاداری بسیار سنگین است و روضه خوانی و اشک ریزی کم. وقتی در انتهای مجلس تعبیر "یا عباس جیب المای لسکینه" را شنیدم ناخواسته زیر گریه زدم. شنیدن این تعبیر از دهان خود اعراب سوز بیشتری دارد.
التراث که از سال ۲۰۰۴ تاسیس شده انقدر کارش گرفته که حتی بعضی جوانان تی شرت هایی داشتند با نام مکتب العقیله، برلین. چنانچه دیشب شمردم اقلا ۳ مرکز شیعی عراقی دیگر هم در برلین وجود دارد.
عراقی ها به خاطر سختی های دوره صدام سالهای طولانی ست که در آلمان ساکن هستند لذا مانند ترک ها اقلیتی جا افتاده هستند که درون خودشان همه جور آدمی از افرادی پولدار و متوسط و کم درآمد به چشم میخورد.
محله ای که این مجلس در آن واقع است، یعنی منطقه نئوکلن برلین پاتوق اعراب است. اگرچه این محله بافتی کارگری دارد اما کم نیستند اعرابی که در اینجا ریشه دوانده اند و علی رغم ثروت و مکنت از نئوکلن بیرون نمی روند. در نئو کلن در خیابانی به نام Sonnenalle که التراث نزدیک آن واقع شده، ده ها رستوران و کافه عربی وجود دارد. شاورمای عربی، قهوه عربی و قلیان را بهترینش را درین محله می توان یافت.
اعراب این منطقه شیعه و سنی در کنار هم هستند لذا التراث در بافتی کاملا عربی قرار گرفته. با این حال در میانه تابستان وقتی سیاه پوش از هیئت خارج میشوی و چشمت به بانوانی میخورد که با لباس های رها در خیابان های اطراف مشغول تردد هستند ناگهان فضا برایت غریب می نماید. حسی شبیه به لحظه ای که در پرواز های خارجی زنان ایرانی ناگهان حجاب از سر می بر میدارند.
هر شب در ابتدای سینه زنی روی مقوایی سفید نوحه شب را به کتیبه پشت بلندگوی سخنران نصب می کردند، نوحه در سرتاسر شب از آن غالب پیروی می کرد. چیزی که بیشتر به هیئت های مدرن تهران می مانست تا هیئت های سنتی تر که نوحه های قدیمی شان را اکثریت از بر هستند.
روحانی سیه چرده در ابتدای سینه زنی، لباس روحانیت از تن کند و برهنه به میانه مجلس سینه زنی آمد، چندی دیگر نیز اشتیاق پیرهن از تن کندن پیدا کردند، تفاوت جالبی بود، روحانیون ما ازین لحاظ حس تافته جدا بافتگی دارند.
چندین جوان بودند که تیپ های خاص محرمی داشتند، مثلا عمامه های سبز رنگ، به نظرم این پوشش ها اخیرا به ایران هم آمده. جو هیئتی و نوع جوانان با روحیه مردانه ما ایرانی ها متفاوت بود.
در ایران اگر کسی بر تنش شمشیر ذوالفقار تتو کند احتمال اینکه از خرده فرهنگ های جنوب شهر نباشد کم است ولی در التراث جوانانی که تتوی بزرگی از ذوالفقار علی داشتند شیک پوش هم بودند.
حس میکنم ریشه های تشیع اعراب عراقی از تشیع ایرانی تنومند تر و پیوسته تر است. نوع غیرت شیعی جمع چنین بود که بین هویت فردی و گروهی این شیعیان یکی بودنی وجود داشت. در ایران، شیعیان ایرانی هایی هستند که عرق دینی زیادی دارند ولی در بین عراقی ها شیعه بودن انتخابی نیست، عراقی شیعه با گوشت و پوست شیعه است.
وقتی محکم سینه می زدند حس میکردم این تعصب عمیق و یکی شدگی با آل علی چنان است که انگار میان حشد الشعبی ایستاده ای. جوانانی که به یک اذن کافی ست سر به میدان نبرد با دشمن بگذارند. برای آنان حفظ حریم حرم حفظ تمام هویت شان است، برای ما کمی انتخابی ست. ما شیعه شده ایم، آن ها شیعه بوده اند، از صحرای کربلا، تا امروز.
شهر، دین و جامعه
@UrbanReligionSociety
☑️ @zolalebekran
💠یا رقیه بنت الحسین (ع)💠
درِ این خانه که جبریل ارادت دارد
سگ دربار به یک شیر شرافت دارد
قلمم لال شد از وصف،چه گویم وقتی
کمترین نوکرشان حکم شفاعت دارد
ره صد ساله کند یک شبه طی با سرعت
هرکسی با علی و فاطمه وصلت دارد
ام اسحاق همان ام رقیه، جز او
کیست بر همسری شاه لیاقت دارد
شده روشن حرم وقلب حسین از قدمش
که از این حیث به او ماه شباهت دارد
غرق شد در صفت رحمت کشتی نجات
اینچنین شد که خودش باب کرامت دارد
هر فقیر از در او رفت خودش حاتم شد
بذل خانم به گدا نیز سرایت دارد
چند سالی شده هم دوش حسن،پس قطعا
با کریمان جهان سخت رقابت دارد
چقدر رفته در این باب به دختر،مادر
بسکه بر سینه زنان لطف و محبت دارد
فضلش این بس که شده آینه قدی او
دختری که قد یک کوه شهامت دارد
اینکه شد پیکر او بین یهودی ها دفن
خودش از غربت دردانه حکایت دارد
علی اکبر نازک کار
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📍کانال تخصصی شعر اهل بیت علیه السلام📍
🆔
مناظره اي منظوم و لطيف و شيرين در باب عقل و نقل:
سید حامد احمدی, [20.06.17 13:44]
#مناظره
محمد جلالی:
اهل زمین به کار زمین مبتلاستند
پیغمبران دخیل به کار خداستند
جز عقل آدمی به زمین کارساز نیست
با آسمان بگو که به حکمش نیاز نیست
گر لحن کفرت آید ازین نکتهها به گوش
چون دیگ بر مجوش و لباس قضا مپوش!
گر داوری به داور دانا سپردهاند
کار جهان به اهل جهان واسپردهاند!
گنجیست آدمی و نهان زوست گنج او
یابندهاش به پرتو عقل است، رنج او
گر عقل او تباه شود راه گم شود
چون ما اسیر وحشت شیخان قم شود
سيدحامد احمدی:
نه اقتفا به مکتب شیطان رُم کنم
نه اعتنا به مذهب شیخان قم کنم
اهل زمین به کار زمین "مبتلا"ستند
یعنی که مبتلا به "بلای" خداستند
پیغمبران دلیل تو زی آسمان شوند
عقل ترا به عرش خدا نردبان شوند
عقل است طفل مکتب و وحیش معلم است
این طفل را هرآینه تعلیم لازم است
عقل عنانگسیخته در چاه دل رود
مأمور نفس گردد و چون خر به گل رود
عقل زمین مدار ترازوی سودجوست
یا خویش "آبِجو" شده با غیر آبِ جوست
عقل زمینی آلت دست ذکر شود
یعنی از آن جهان به جهانی دگر شود
عقل است لیک عبد و عبید شکم بوَد
در پستیاش هرآنچه بگویند کم بوَد!
محمد جلالی:
آن کو نقار با علَم عقل میکند
با خود لوای ظلمت شب نقل میکند
با آدمی به پاست، اگر این بنا به پاست
عقل است آنکه سنگ نخستین این بناست
انسان که راه ظلمت دشخوار کرده طی
جز عقل وی نبود شب افروز راه وی
الهام و وحی ویژهي شعر و هنر بود
وز آن سوی زمان و زمین بیخبر بود
زان سو نیامدهست کسی تا خبر دهد
اینجا درختِ غیب، کجا بار و بر دهد؟
نیمی خیال باشد و نیم دگر امید
باقی میان جنگلِ وهماند ناپدید
انسان به عقل خویش اگر اقتدا کند
خود را به راه تاریِ خود رهنما کند
زیباست وحی و دختر الهام دلبرست
گاهی کنار شاعر و گه با پیمبرست
این قصه بس دراز و ره ماست پر خطر
هرکس در این سفر به چراغیست هم سفر
ما را چراغ عقل بشر رهنما بود
نامش گهی پیمبر و گاهی خدا بود
خود هرچه هست منشاء او آدمیت است
گرهست اختلافی، خود در کمیت است
گاهی کم است عقل و بلاییست این کمی
خود این کمی گزند رساند به آدمی
با این چراغ از شب تاری گذاره کن
وانگه به راه رفته مروری دوباره کن!
سيدحامد احمدی:
با "وحی" هرکسی در انکار میزند
پشتش به عقل و مشت به دیوار میزند
در مدح عقل اگرچه بیانت صحیح بود
انصاف را دقیق و بلیغ و فصیح بود
اما جناب عقل به هرجا نمیرسد
دستش بجز به دامن بالا نمیرسد
من آن نیام که خدشه کنم در وجود عقل
اما غلو نمیکنم اندر حدود عقل
محدود هرکه در قفسِ "بود" میشود
عقلش به حکم عقل تو محدود میشود
هرچند گاز داده و ترمز نمیکند
لیک از گلیم خویش تجاوز نمیکند
دارد سؤالها و جوابی نباشدش
از تشنگی بسوزد و آبی نباشدش
هرچند دست و پا زند آخر شود خفه
باور نمیکنی تو و تاریخ فلسفه
در این مسیر، سوخته از عقل کارتها
تقصیر کانتها و قصور دکارتها
گر عقل اینهمهست ز بهر چه بیشتر
کردند اهل فلسفه تکذیب یکدگر؟
گر راست باشد این همه لاف و گزافشان
بهر چه عقل حل نکند اختلافشان؟
باشد اگر ز هرچه بجز خویش، بیش، عقل
آیا برآید از پس اثبات خویش، عقل؟
در حد خویش اگرچه بود عقل نازنین
کمتر بُوَد از آنکه بُوَد جانشین دین!
محمد جلالی:
با وحی، عقلِ ما درِ انکار کی زند؟
جز لحظهای که رندی او جامِ می زند؟
سرخوش سری برآورد از لاک خود به در
تا خوش دمی گذارد با وحی سر به سر
گوید به وحی، بود تو با بودِ ما یکیست
ور درمیانه فاصلهای هست، اندکیست
ما هر دو در مسیر حقیقت قدم زنیم
در کار خویش، نیکتر آن به، که کم زنیم
مرز و حدود ماست همین گوی تیزگرد
این ذهنِ روزپویه و این جانِ شبنورد
بیرون ز ما نه عقل و نه وحی است کارهای
بفکن بر این کلام نگاه دوبارهای
مائیم، اگر به وحی و به عقلیم متکی
وین هردو را مسیر یگانهست و ره یکی
پس خوشتر آنکه قدر بدانیم خویش را
هریک رئیس دهر نخوانیم خویش را
عقل است ارزشی که بشر زوست مفتخر
زینگونه وحی نیز بود ویژهء بشر
گر بنگریم سیر بشر را به روزگار
پیش از حضور وحی، خِرَد بود مرد کار
بی آنکه وحی را به تعصب کنیم نهی
انسان مقدم است بر ادیان و امر وحی
زیرا ک عقل آدمی از روزگار دور
دارد در این طبیعت دیرآشنا حضور
پیش از پیمبران به زمین راه کرده طی
ثبت است برگذرگه ایام ردّ وی
آنجا که دستِ کار بشر دانه کاشتهست
بدعتگزار وحی حضوری نداشتهست
الهام و وحی هردو عزیزند چون خرَد
بادا که اهل وحی در این نکته بنگرد
این هردو باد کز سر مهر و برادری
هریک به دیگری بنجویند برتری
سيدحامد احمدی:
... ور به حق گفت جدل با سخن حق نکنیم
محمد جلالی:
ای دل به عقل راه بری بر خطای خصم
بی سنجهء خرد نتوان یافت جای خصم
الهام و وحی خصم شناسی نمیکنند
دعوی راه و رسم شناسی نمیکنند
هدیه ای به دوستان 💐
ماذا عليك يا دنيا
لو حشدت قواک
فاعطيت في كل زمن عليا
بعقله و قلبه
و لسانه و ذی فقاره ؟! :
ای روزگار تو را چه می شد اگر
تمام نیروهای خود را
بسیج میکردی
و در هر عصر و زمانی،
بزرگ مردی همچون علی را،
با آن عقل و با آن قلب،
با همان زبان و با همان شمشیر،
به انسانیت عطا میکردی ؟!
جرج جرداق نویسنده ی مسیحی
>ترجمه به شعر فارسی
از استاد شهریار:
چه بودی اگر هر زمان چون على
یلی زادی از مادر روزگار ؟
ترازوی عدلی، چنان مستقیم
ستون امانی، چنان استوار
مکارم، همان گونه آرام بخش
مواعظ، همان گونه آموزگار
همان گونه، از ظلم، بنیاد کن
همان گونه بر زخم، مرهم گذار
به مغز عظیمش همان عزم جزم
به كف کریمش همان ذوالفقار
همان گونه همچون قضا و قدر
کماندار پیکان پروردگار
که برکندی از سینه ی دوست، دق
برآوردی از جان دشمن دمار !
🌹🌻❤️🌼🌺
هدیه ای به دوستان 💐
ماذا عليك يا دنيا
لو حشدت قواک
فاعطيت في كل زمن عليا
بعقله و قلبه
و لسانه و ذی فقاره ؟! :
ای روزگار تو را چه می شد اگر
تمام نیروهای خود را
بسیج میکردی
و در هر عصر و زمانی،
بزرگ مردی همچون علی را،
با آن عقل و با آن قلب،
با همان زبان و با همان شمشیر،
به انسانیت عطا میکردی ؟!
جرج جرداق نویسنده ی مسیحی
>ترجمه به شعر فارسی
از استاد شهریار:
چه بودی اگر هر زمان چون على
یلی زادی از مادر روزگار ؟
ترازوی عدلی، چنان مستقیم
ستون امانی، چنان استوار
مکارم، همان گونه آرام بخش
مواعظ، همان گونه آموزگار
همان گونه، از ظلم، بنیاد کن
همان گونه بر زخم، مرهم گذار
به مغز عظیمش همان عزم جزم
به كف کریمش همان ذوالفقار
همان گونه همچون قضا و قدر
کماندار پیکان پروردگار
که برکندی از سینه ی دوست، دق
برآوردی از جان دشمن دمار !
🌹🌻❤️🌼🌺
مباحثات/نگاهی به جدیدترین اثر حجتالاسلام والمسلمین سید حسن اسلامی
✔️ «سودای تفکیک»؛ سه قدم تا کتابشدن
«حسن اجرایی»
🔹 کتاب سودای تفکیک، نوشته حجتالاسلام والمسلمین سید حسن اسلامی، بهتازگی از سوی نشر کرگدن انتشار یافته است. جستارهایی در سنت فکری، روششناسی و شخصیتهای مکتب تفکیک، زیرعنوان این اثر است؛ کتابی که حاصل جمعآوری ۱۳ مقاله سید حسن اسلامی درباره مکتب تفکیک، نوشتهشده در میانه سالهای ۱۳۸۳ تا ۱۳۹۰ شمسی و یک گفتوگو مربوط به سال ۱۳۹۵ است و در بدو ورود، با نظرات بسیار مختلفی مواجه شد.
🔹 از برخی همپوشانیها و تشابههای «رؤیای خلوص» با «سودای تفکیک» که بگذریم، خوانندهی کتاب اخیر، علاوه بر آشنایی با کلیاتی درباره رویکردهای نظری مکتب تفکیک، با گزارشی روشن مواجه میشود که نمونههای متعددی از اشتباهات یا مغالطات روشی را پیش چشم او میگذارد؛ از جمله مواردی از انتساب برخی فلاسفه به مکتب تفکیک یا انتساب نادرست برخی سخنان به چهرههای مشهور در ضدیت با فلسفه. از همین جمله است تلاش سید حسن اسلامی، برای نقض دلایل اصحاب مکتب تفکیک، در مخالفت با فلسفه.
🔹 در «سودای تفکیک» میتوان سه ضعف اساسی یافت:
۱. ناکافی بودن تلاش نویسنده در تبدیل مقالات پراکنده به یک کتاب منسجم و یکدست.
۲. استفاده از ادبیاتی که «سودای تفکیک» را واجد نقدهایی از جنس نقدهای سید حسن اسلامی به اصحاب تفکیک میسازد؛ اتکا به زبان جدلی، و در مواردی، به کارگیری ادبیاتی نهچندان اخلاقی. از آنجا که سید حسن اسلامی، رویکرد خود را نقد از منظر اخلاق و روش پژوهش میداند، دقت بر این موارد در نوشته وی، میتواند ادامه کار وی تلقی شود.
۳. تکرار عبارات، مضامین و حتی جملهها در نقاط مختلف کتاب؛ به صورتی که برخی مضامین تا سه بار تکرار شدهاند.
متن کامل مطلب👇👇👇
http://mobahesat.ir/16568
🔻🔻🔻
@mobahesatmagz
♦️توهمات مروجی سبزواری؛
1. در سایت مرآت ذات!! قسمت «سیری در عالم هورقلیا» مهملاتی به عنوان خواب بیان شده و در آن حکما و عرفای بزرگ اسلام و یونان و روم را محتاج عنایت استادش شیخ علی پهلوانی قلمداد کرده است! نمی دانیم واقعا چنین توهمات بیمارگونه ای برای ایشان رخ داده، یا این فضائل را برای استادش جعل کرده تا خودش را به عنوان جانشین او جلوه بدهد؟
«... به مثالهای افرادی برمیخوردم که قیافههایی شکوهمند، ولی مهیب داشتند. مردان و زنانی که در لباس و هیئت فیلسوفان و حکیمان یونان و روم باستان بودند، یا در لباس و هیئت فیلسوفان و حکیمان اسلام، و بسیار دارای وقار و هیبت عجیبی بودند، که هم از فرط جمال، دوست داشتی نگاهت را به آنها بدوزی و چشم از رویشان برنداری، و هم از شدت جلال و جبروت جرأت نمیکردی چشم از روی زمین برداری و نگاهشان کنی.
از کنار این مثالها با وحشت و اضطرابی که تمام اعماق وجودم را فراگرفته بود عبور میکردم، و چون از کنار هرکدام میگذشتم، متوجه من میشدند و با کلماتی که تُن بالایی داشتند و گویی در میان سالنی خالی ادا میشدند میگفتند:
«چون به نزدیک شیخ علی پهلوانی رسیدی، سلام مرا برسان و از او برای من طلب همت کن».
... از خواب برخاستم و بسیار متحیر و پریشان بودم. بهراستی این شیخ علی پهلوانی کیست که افرادی چون افلاطون، سقراط، ارسطو، خواجه نصیرالدین طوسی، شیخ الرئیس، میرداماد و بزرگانی که از هیبتهای عجیب و عظیمی برخوردار بودند از او طلب همت میکردند؟ و ای عجبتر اینکه من حقیر و ناتوان را واسطه در این طلب قرار داده بودند؟
در تمام روز قلبم به شدت میزد و سرم درد میکرد. حال خوشی نداشتم و فقط در خیابانها بیهدف پرسه میزدم ..آن روز به هیچکدام از درسها نرفتم و اصلا نمیتوانستم حواسم را به درستی مشغول نمایم. درس خواندن نیاز به فعال بودن عقل دارد، و سودای شیخ علی پهلوانی به کلی زمام را از دست عقل در ربوده بود!
2. در کانال مروج توحید!! از قول او آمده: «حضرت شیخ_علی_پهلوانی (عظّم الله ذکره الشریف) قطب چهلم این سلسله میباشد شمّهای از خصوصیات قطب چهلم را بیان داشتم و این قطب در اوایل حالش تحت عنایات شدید حضرت کرّوب_کبیر است و ذکر این مقام شریف را از جناب حسین_ابن_منصور_حلّاج گرفته است و او نسبت به این ذکر بسیار بخیل است و آن را چه بسا که تا آخر عمر به کسی نگوید و اگر خیلی سخاوت کند به خلیفۀ بعد از خود، و اگر سخاوت بیشتری به خرج دهد به دو الی سه نفر بدهد که شاید این افراد حتی از اصحاب خودش هم نباشند و افرادی باشند که از طرف جناب خضر (ع) مامور به اخذ این ذکر شده باشند، و یا از طرف مهدی_صاحب_زمان، و یا یکی از اقطاب و اوتادش مامور باشند و البته او از آنها نشان میطلبد و آنها نشان را عرضه میدارند و او نشان را میشناسد و ذکر را میدهد.
سرّ او در مقامات اعلای عَماء اعظم در سیر است و تجلیات وجود اطلاقی در تعیّنات اعلای عمائیه همچون ق ، ص ، الر ، الم ، المص ، حم ، حمعسق ، کهیعص ، مدام در حال تاثیر بر سرّ او میباشند و چون از آن مرتبۀ عماء اعظم به مرتبۀ هباء اصغر تنزّل میکند و وارد عالم طبیعت میشود اذکارِ هرکدام از این تجلّیات بر قلبش نازل میگردد و او باز هم نسبت به این اذکار بسیار بخیل است و میشاید که هرگز آنها را به کسی ندهد. او در ربَوات قدسی که مادرمان حضرت_حوا (علیها سلام) در صعود و نزول بود، به فرمان حضرت حوا و تحت عنایات والادختش حضرت فاطمه_زهرا اجازۀ سیر دارد. او سرّی را که در وادی_عُرَنَه که شیطان در آنجا عرفات خود را برگزار میکند مستور است میشناسد و شیطان از او عهد گرفته است که این سرّ را هرگز افشا نکند. قلم اینجا رسید و سر بشکست ... غیرت الهی به جوش آمده و دریای استغنا خروشیدن گرفته و امواج عزت از عمق اکبر چنان بر ساحل طبیعت میکوبند که عنقریب است اگر ادامه دهم این قفس طبیعت را به کلی درهم کوفته و آن را ویران سازند...
اللهم اشف کل مریض!
▪️ايرا! صبور باش...▪️
آمد خبر كه خرمن دانش تباه شد
عرفان و فقه و فلسفه بی تكيه گاه شد
رود از ميان شكافت و كوه از كمر شكست
از زخم اين تبر، طبرستان تباه شد
پيری رهيد از قفس تن كه در غمش
پيراهن جوانی و غيرت سياه شد
پيری كه آسمان به عبايش چو وصله بود
پيری كه از مهابت او كوه، كاه شد
پير ارچه بود، لشكر همت ز هم گسيخت
يك تن اگرچه بود، خرد بی سپاه شد
تاج دلاوری ز سر مهتری جدا
تخت سخنوری تهی از فر و جاه شد
علامه ای، سپهردلي، كيمياگري
كز او خزف چو لعل و شفق چون پگاه شد
يعقوب دهر بار دگر جامه را دريد
زيرا كه ديد يوسف حكمت به چاه شد
سلطان اشك، بار دگر بار عام داد
پس خيل ديده راهي آن بارگاه شد
برداشت عقل، افسر فرزانگي ز سر
دستار عشق سوخت، جنون بي كلاه شد
باور نمي كنم كه حسن زاده رفته است
مازندران؟ نه! ملك جهان بي پناه شد
آمل گريست، بحر خزر سينه چاك كرد
جنگل خميد، بيشه پر از دود آه شد
البرز شاهد است دماوند خون گريست
آسيمه سر، هراز بر اين غم گواه شد
ايرا! صبور باش حسن زاده چون برفت
فردا تو را به حشر، شفيع گناه شد
در سينه ات جواهر اسرار خفته است
هرچند ديده ات تهي از آن نگاه شد
خاموش شد اگرچه صداي عصاي او
پژواك آن عجين به رگ هر گياه شد
ايرا به خود ببال كه فرزند خطه ات
مقصود دير و مدرسه و خانقاه شد
ايرا به خود ببال كه بال فرشتگان
تا پا نهد به عرش برين، فرش راه شد
ايرا به خود ببال كه در اربعين شاه
دردانه ات روانه به ديدار شاه شد
ايرا ببين كه دوخت فلك ديده سوي تو
خاك ره تو قبله گه مهر و ماه شد
ابيات ناشيانه سرودم، مرا ببخش
تقصير گريه بود، اگر اشتباه شد...
✍🏻افشین علا
🗓مهر ۱۴۰۰
https://t.me/bazmeghodsian/32065
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com