درباره نفس گفته شده است که افعال خود را با قوای گوناگونی انجام میدهد. این قوا در هر یک از موجودات دارای حیات به گونهای متفاوت ظهور میکنند. در یک تقسیم بندی اولی قوای نفس به سه دسته قوای نفس نباتی، حیوانی و انسانی تقسیم میشوند. هر یک از این قوا نیز به زیر مجموعههای بیشتری تقسیم میشوند. هدف نوشتار حاضر بررسی یکی از اقسام قوای حیوانی است که طبعاً چنین قوهای هم در حیوانات و هم در انسانها وجود دارد. طبق یک تقسیم بندی، قوای حیوانی به قوای محرّکه و مُدرکه تقسیم میشوند؛ قوای محرکه افعال حرکتی موجود جاندار را عهده دارند در حالی که قوای مدرکه، افعال ادراکی انسان و یا حیوان را بر عهده میگیرند. سپس در مرحلهای دیگر قوای مدرکه به دو دسته قوای باطنی و قوای ظاهری تقسیم میشوند. قوای ظاهری همان حواس پنچگانه معروف هستند که برای ما آشکارند. اما قوای باطنی نفس، به راحتی قابل شناخت نیستند. در ذیل مبحث قوای باطنی نفس گفته شده است که قوای باطنی نفس حیوانی شامل حس مشترک، قوه خیال، واهمه، حافظه و متصرفه است. در میان این قوا یکی از آنها عمل تصرف در مدرکات را انجام میدهد و آن قوه متصرفه است. این قوه بر خلاف قوای چهارگانه قبل که صرفاً دارای عمل ادراک بودند، در مدرکات تصرف میکند و از ترکیب آنها با هم صور جدیدی را پدید میآورد، مثلاً بخشی از صورت یک پرنده را با قسمتی از صورت یک انسان ترکیب میکند و صورت انسان بالدار را تصویر میکند.
اقسام قوه متصرفه
افعال این قوه بر یک نظام خاصی استوار نیست بلکه در شکلگیری افعال این قوه، نفوس حیوانی و انسانی نقش مهمی دارند؛ تا این حد که این قوه بر اساس آنکه توسط چه نفسی به کار گرفته شود به دو نوع تقسیم میشود:
- متخیّله: اگر از سوی قوه واهمۀ نفس حیوانی به کار گرفته شود و تنها در صور و معانی جزئی تصرف کند.
- مفکّره: اگر به کار گیرنده آن نفس ناطقه انسانی باشد و در امور کلی نیز تصرف نماید.
البته بعضی نیز نام اصلی این قوه متصرفه را متخیله گذاشتهاند و در صورتی که این متخیله از سوی نفس ناطقه بکار گرفته شود تا در مفاهیم تصرف کند و مقدمات فکر را مرتب گرداند، به نام مفکره نیز خوانده شده است. این قوه بدین جهت مفکره نامیده شده است که در مواد فکری که عقل برای او مهیا میکند تصرف میکند و از این جهت متخیله نامیده شده است که در صوری که از قوه خیال میگیرد تصرف میکند. این قوه دائماً در حال کار است و حتی در حالت خواب هم از کار نمیافتد. به تعبیر دقیقتر کار اصلی این قوه هنگامی است که صورتی از خارج در حس مشترک نقش نبندد در این حال است که متخیله شروع به کار میکند و بهترین زمان برای این امر هنگامی است که شخص در خواب است و هیچگونه صورتی بواسطه قوای ادراکی ظاهری درک نمیشود. زیرا در این صورت دیگر صورتی از صور خارجی در حس مشترک نقش نمیبندد تا نفس مشغول آن باشد. در این حالت اگر نفس شخص، عاری از عوارض بد مزاجی باشد و دارای نفسی صاف و پاک باشد به عالم ملکوت و مبادی عالیه متصل میشود. آنگاه از صوری که مناسب حال آن نفس باشد در آن نفس به نوعی خاص نقش میبندد. این صور ممکن است احوالات خویشاوندان او، فرزندان، وطن و یا شهری که در آن زندگی میکند باشند. در این حال این تصاویر که به صورت جزئی توسط متخیله ادراک شده است به جهت مناسبتی که با آن امر کلی فائض شده از عوالم بالاتر دارد و معنای آن با معنای صور این جهانی متفاوت است احتیاج به تعبیر دارد. به این معنا که متخیله بر آن حقایق کلی صور جزئی پوشانده است که برای فهمیدن آن حقیقت کلی این صور باید از این لباسی که متخیله بر آنها پوشانده است تجرید شوند. تا آنگاه معلوم شود که نفس چه چیزی را از عوالم بالا دریافت کرده است. البته اینگونه نیست که متخیله همیشه در آن صور تصرف کند و آن حقایق احتیاج به تعبیر داشته باشند، بلکه در بعضی مواقع آن صور را بدون تفاوت نگاه میدارد و فقط آن حقیقت کلی را به صورت امری جزئی نشان میدهد که در این صورت دیگر احتیاجی به تعبیر ندارد؛ چون آنچه در متخیله شکل گرفته نمونهای جزئی از آن حقیقت کلی است. البته این رؤیا غیر از آن چیزی است که شخص به سبب غلبه عوارض مزاجش در خواب میبیند. زیرا رؤیای اولی حکایت از حقایق عالم میکند اما دومی جز خوابهای پریشانی که معنایی ندارند چیز دیگری نیست. این قوه به قدری میتواند به کمال برسد که در کار وحی از آن استفاده شود برای نمونه از امور دیگری که متعلق این قوه قرار میگیرد میتوان به مشاهده وحی برای انبیاء در بیداری اشاره کرد. زیرا آنها به جهت قوتی که نفسشان دارد و به سبب ارتباطی که با ملکوت دارند و همچنین قدرت اینکه وهم و خیال خود را در اختیار خود بگیرند، آنچه که برای دیگران در خواب اتفاق میافتد برای ایشان در بیداری رخ میدهد. به گونهای که امور غیبیه را میبینند و یا شیای را و یا مثال شیء را در بیداری میبینند و یا