قناة

یادداشت های حسن انصاری

یادداشت های حسن انصاری
5.6k
عددالاعضاء
1,963
Links
163
Files
17
Videos
1,277
Photo
وصف القناة
نقدی بر نوشته ای کوتاه از وزیر ارشاد دولت معجزه هزاره سوم. خواندنی است. 👆
از شیخیه تا بابیه

من معتقدم شیخیه را باید شناخت. خوب هم باید شناخت. بر اساس منابع دست اول آن و نه ردیه ها و اتهام نامه هایی که بر علیه آنها نوشته و یا پرداخته شده است. آثار شیخ احمد احسایی و سید کاظم رشتی و حاجی محمد کریم خان پاره ای جدا و بیگانه از سرشت و سرنوشت فکر ایرانی در اسلام نیست. پاره ای بیگانه نسبت به تشیع نیست. این نوشته ها آینه بخشی از فرهنگ ماست. فرهنگ اخباری گری و تمایل به حجیت ظنون و اخبار آحاد و نقل خواب ها و ترجیح مکاشفه و شهود بر فلسفه ورزی و نظر گرایی است. نامش تغییر می کند اما جوهره همان است. ابن سینا به تفکر اسلامی خیلی خدمت کرد. تفکر بحثی و نظری را در الهیات اسلامی تعمیق بخشید. قبل از او معتزله چنین کردند. متکلمان شیعه هم همواره با وجود اعتقاد به مرجعیت امامان اما در مباحث نظری و فکری محض در الهیات باب بحث های نظری را مفتوح می گذاشتند. ابن عربی این وضعیت را تغییر داد. محی الدین و به ویژه مفسران او پرسش های نظری مهمی درباره الهیات سلبی و مراتب تشخص و صورتبندی آن به کلی دیگر ( ذات بی صورت ) ارائه می دادند اما تفکر آنها راه را برای تأویل های باردی در قرآن و حدیث باز می کرد. علم حروف و اعداد و جفر هم به کمک آنها آمد و از طریقه او در تفکر گرچه مکاتب فلسفی و مباحث نظری مهمی بیرون آمد که بعدها متفکران مکتب شیراز و اصفهان و طهران و شارحان مغربی و شامی ابن عربی بهره بردند و آفاق تازه ای برای فکر فلسفی باز شد (و از جمله در بحث وجود و اعیان ثابته و انواع اعتبارات ماهیت) اما ابن عربی به فرهنگ ما حروفی گری و نقطوی گری و خیلی تفکرات باطنی دیگر را هم هدیه داد که نه تنها تفکر عقلی اسلامی و بل اندیشه صوفیانه و باطنی را هم به ابتذال کشاند و راه را بر هر بافتنی باز کرد. برخی شارحان ملاصدرا در مکتب اصفهان و بعد در طهران که تحت تأثیر مبانی ابن عربی بودند قرائتی محی الدینی از فلسفه آخوند عرضه کردند و با ترکیب آن بحث ها با مبانی ولایت در اندیشه شیعی و به کارگیری شیوه های تأویلی تحت عنوان حل مشکلات و معضلات اخبار معجونی تازه را بر پایه آمیختن تفاسیر باطنی از امامت و ولایت شیعی که از قدیم در تشیع حضوری قوی داشت با مبانی ابن عربی و ملاصدرا ارائه دادند. شیخ احسایی البته قبل از این دوران، افکارش را مطرح کرد. او بیشتر تحت تأثیر نوشته های ملا محسن فیض در این زمینه و به ویژه افکار و شیوه ابن ابی جمهور بود. به همین دلیل سهم شیخ احمد احسایی در جریان تأویل گرایی مهم است و بعد از او همزمان با رشد مکتب اصفهان مکتب شیخی در آثار سید کاظم رشتی همین جریان را دنبال می کند.

قرن نوزدهم ایران را نمی توان بدون درک درستی از شیخیه و آثار آن بر نوع دیانت و فرهنگ ایرانیان فهمید و ارزیابی کرد. تحولاتی که به ظهور بابیه پیوست را درست در چارچوب همین فرهنگ دینی آمیخته با تأویل گرایی از یک سو و رشد باورهای آخر الزمانی باطنی گرا که هیزم آن را قبل ترها حروفیان و نقطویان و صوفیان شیعی و از جمله ذهبیه شیعی و با الهام گیری از مکتب محی الدین و مآثر رجب برسی (در ادبیات شیعی) آماده و پروار کرده بودند باید فهمید و تفسیر کرد. از قدیمتر این باورهای آخر الزمانی با انواعی از اندیشه های باطنی و عرفانی از یک سو و از دیگر سو با انواعی از مضامین متعلق به علوم غریبه و حروف و اعداد آمیخته شده بود و در حاشیه فرهنگ فقهی شیعی رو به رشد بود. درست اواخر عصر صفوی با وجود مخالفت فقها و شیخ الاسلامان صفویه با تصوف و مظاهر آن ورود طرق و فرهنگ صوفیانه از شبه قاره به ایران و شکلگیری طرق صوفیانه شیعی و از جمله ذهبیه قدرتی را برای اقطاب آنان درست کرده بود. شیخ احمد احسایی در چنین فضایی ظهور کرد و اندیشه اش بالید و با وجود آنکه خود مستقیما آن دعاوی را تأیید نمی کرد اما تفکرش در بستر آن مکاتب و افکار در سده نوزدهم خوانده شد و مورد استقبال و بازخوانی قرار گرفت. نزاع فقیهان اصولی و اخباری درست اندکی قبل از او و تداوم آن با محوریت میرزا محمد اخباری و قتل او در عتبات و تلاش شاهان قاجار (و حتی عثمانی در عتبات) برای بهره گیری از نزاع های فقیهان اصولی با اخباریان و صوفیان و شیخیه و به منظور مهار قدرت روزافزون فقیهان اصولی زمینه اختلافات و نزاع هایی را در میان صفوف مختلف آخوندهای شهرستان ها و علمای عتبات و شهرهای بزرگ مانند اصفهان درست کرده بود که از درون آن ظهور باورهایی از نوع آنچه سید علی محمد باب مدعی آن بود چندان پیچیده نبود. ادبیات او ادبیاتی متأثر از فرهنگ تأویل گرایی باطنی با مفردات و مرکبات تعالیم شیخ احمد و سید کاظم و افزودن پاره هایی از فرهنگ باطنی و غالیانه و حروفی و اعدادی فرقه های قدیمتر آخر الزمانی حروفیه و نقطویه و مشعشعیان و غلات متقدم بود. در آینده خواهم گفت که چگونه او با میراث غلات شیعه و عقاید باطنی و مذهبی اسماعیلیه آشنایی داشته است.
عامل اصلی انحطاط در تفکر دینی در ایران چند سده اخیر

برخی تصوف و روحیه و اندیشه صوفیانه را عامل انحطاط جوامع مسلمان قلمداد می کنند. یکی از استادان برجسته ادب و تصوف اخیرا دیدم جایی فرموده اند تفکر اشعری در تصوف خانه کرد و عامل انحطاط آن را فراهم کرد. من البته با این نگاه موافق نیستم و اصولا تفکر اشعری را معتقدم به درستی نفهمیده ایم و بی جهت آن را تفکر غیر عقلی می بینیم. این البته بحث مستقل خود را می طلبد. در مقابل معتقدم تصوف خراسانی راهی بود برای برون رفت از بحران الهیاتی و دینی در تفکر اهل سنت. با این وصف خود تصوف را این تفکر ابن عربی بود که به تباهی کشاند. منظورم دیدگاه های نظری ابن عربی نیست که بعدا هسته بحث های نظری در وجود شناسی و الهیات شارحان ابن عربی را فراهم کرد. آنها از نقطه نظر طرح پرسش هایی فلسفی که دامن می زدند اهمیت فوق العاده ای در سرشت و سرنوشت تفکر فلسفی و دینی اسلامی داشته اند. مقصودم ادبیاتی است که ابن عربی و طریقه او به کار گرفتند و زمینه ساز ورود حروفی گری و علم اعداد و علوم غریبه شدند و موج هولناک تأویل گرایی های بارد و بافتنی ها را در فرهنگ و ادب و دیانت و تفکر اسلامی تسهیل کردند. نتیجه اش شد انواعی از تصوف عامیانه دوران پایانی عصر صفوی و عصر قاجار و از آن بدتر قاطی شدن ابن عربی با انواعی از گرایشات غالیانه شیعی و رواج روزافزون تأویل گرایی های باطنی که در نهایت سر از هزاره گرایی ها و انواع مختلف تفکرات معطوف به الهیات مظاهرگرایی و بابیت گرایی درآورد. ادبیات دینی دوران قاجار پر است از تآثیرات همین نوع تفکرات باطنی گرایانه متأثر از جهانبینی ابن عربی و ادبیات او. شیخ احمد احسایی و شیخیه هم بیش از پیش در شعله ور شدن چنین رویکردهایی در جامعه ایرانی مؤثر بودند. نتیجه آن شد دوری بیش هر چه بیش از پیش از تفکر خردگرایانه و غلتیدن در انواع مختلف الهیات مظاهرگرایانه.

امیدوارم بعد از این بیشتر در این زمینه بنویسم.
Forwarded From یادداشت های حسن انصاری
شیخی گری و تأویل احادیث

شیوه تفکر تأویلی همواره چاشنی گرایشات باطنی بوده است، چه در اسلام و چه در دیگر سنت های دینی. در دیانت های گنوسیستی این شیوه تأویلی همواره از اصول اصلی بوده و تأویل کتاب های مقدس از مهمترین منابع فکر مکاتب گنوسیستی به حساب می آمده است. در اسلام در میان گرایش های باطنی اسماعیلیان به ویژه همتی مضاعف در امر تأویل داشته اند. در مکتب محی الدین هم تأویل و به ویژه تأویل قرآن محوریت دارد. در مکتب مفسران ملاصدرا از میان متأثران از محی الدین در اواخر عصر صفوی گرایش به تأویل احادیث خیلی بروز داشته است. اما شاید در تمام تاریخ تشیع سده نوزدهم شاخص محوریت یافتن گرایش های تأویلی باشد نسبت به احادیث. موتور اصلی این کار در مکتب شیخیه به جریان افتاد و قدرت گرفت. شیخ احسایی در نوشته هایش و به ویژه در پاسخگویی به پرسش های اطراف و اکناف که از سوی آخوندهای کم و بیش کم اطلاع و با سوادهای متوسط به سوی او گسیل می شد به ویژه در زمینه مشکلات احادیث نظرات تأویلی خود را مطرح می کرد. این پرسش ها را معمولا کسانی از او می پرسیدند که که یا تعارضات مدلولات اخبار برای آنها ایجاد پرسشی می کرد و یا اینکه گمان می بردند در پس احادیث رمز و رازی نهفته است که با در دست داشتن کلید فهم آنها می توانند همه مشکلات دینی و معارفی را حل کرده و به علم حقیقی دست پیدا کنند و زوایای معارف باطنی و عجایب توحید و خلقت بر آنها روشن شود. شیخ احسایی مکتب فکری اش را از هر کجا دست و پا کرده بود نمی توانست تنها به ظواهر احادیث و فهم آنها در مقام استدلال استناد کند. او معتقد بود که خود امامان و در واقع امام عصر او را به حکمت نبوی هدایت کرده بود. بدین ترتیب او مدعی بود که به معانی باطنی احادیث دست یافته و صعب و مستصعب احادیث را به لطف این راهنمایی یافته است. فهم این احادیث یعنی تأویل باطن احادیث و می بینید که او بدین ترتیب در مقام پاسخگویی به پرسش های اطراف و اکناف ایران و عتبات به او دائما به تأویل احادیث و رفع مشکلات احادیث از این طریق و با جمع و التقاط میان احادیث مختلف دست می زند. دیگر، پرسش کردن از مشکلات اخبار و تأویل آنها برای کشف معارف باطنی و رمزی و حقیقی اهل بیت و پاسخ به آنها تبدیل شده بود به هنری که از هر کس بر نمی آمد. شیخ احمد احسایی بدین ترتیب می توانست بخشی از سخنانش که مستند روشنی نداشت را با شیوه تأویل استدلالی و مستند فرا نماید. بعد از او سید کاظم رشتی قدر تأویل را بیش از استادش دانست. بخش زیادی از آنچه او در آثارش نوشته است یافته های او تحت عناوینی مانند شهودات شخصی اش و یا دستآمد دستیابی او به معانی باطنی احادیث است که برای آنها و مستند نشان دادنشان راهی بهتر از تأویل احادیث وجود نداشت. آثار سید کاظم رشتی را اگر بخوانید بیشتر مطالبش به تعبیر ناقدان بافته های اوست که انصافا در آن مهارتی شگفت دارد. اما شیخیه چنین گمان بدی نسبت به او روا نمی دارند. آنها آن مطالب را نه بافته که یافته های او در مقام علم او به منابع حکمت و فهم باطنی احادیث می دانند که بخشی از آن را دست کم باید شهودات و یا تأویلات او قلمداد کرد. با این وصف از قدیم در مکتب ابن عربی شماری از مفسران او و یا بعدها در میان مکاتب باطنی بهره گیری از علوم غریبه و حروف و اعداد و جفر برای تأویل احادیث و ارائه مطالب عرفانی شیوه معمولی بوده است. سید کاظم رشتی این شیوه را نیز به خوبی مورد استفاده قرار داد. او ظاهرا با شماری از آثار علوم غریبه و حروف و جفر دسترسی داشته است. در ادبیات او اصطلاحات و مطالب کاملا جدید و بی سابقه ای به ویژه در شرح قصیده و شرح خطبه تطنجیه و دیگر آثارش مطرح شده که جز با چنین پدیده ای قابل تفسیر نیست (دنباله...)
Forwarded From یادداشت های حسن انصاری
... سرتاسر قرن نوزدهم پر است از نوشته هایی که شاگردان شیخ احمد و سید کاظم درباره مشکلات احادیث و تفاسیر آنها نوشته اند و درباره مسائلی بحث کرده اند که حتی اصل آن مسائل و طرح آنها در ادبیات شیعی کاملا بی سابقه است. بخش عمده آن مطالب هم در حول و حوش مقامات تکوینی ائمه و خلقت نوری آنان و رجعت ایشان و ظهور مجدد آنان است. محور اصلی خیلی از این پرسش ها هم شرح الزیاره شیخ احمد احسایی و پرسش هایی بود که مطالعه آن کتاب برای مؤمنین و به ویژه علاقمندان به شیخ احمد و سید کاظم ایجاد کرده بود. این نهضت تأویلی بعدا در کتاب های حاجی محمد کریم خان کرمانی و پرسش هایی که از او می شد و پاسخ هایی که او به اطراف و اکناف نوشته است دیده می شود و شیخیه کرمان و تبریز و همدان و ... این شیوه را تا دهها سال بعد همچنان ادامه دادند. سده نوزدهم قاجاریه و ادبیات دینی آن دوره پر است از تظاهرات مختلف و گوناگون نگرش های تأویلی نسبت به احادیث. با این وصف این نگرش تأویلی چنانکه سابقا در اسماعیلیه و برخی دیگر از سنت های باطنی تجربه شده بود می توانست حامل نگرش های نسخ گرایانه هم بشود. کتاب نقطه الکاف بابیه نشان می دهد چگونه نهضت تأویلی احادیث در خلق فضایی کمک کرد که از آن عقیده بابیت بیرون آمد. در این چارچوب احادیث و به ویژه آنچه به مباحث توحیدی و مقامات باطنی ائمه مربوط است در چارچوبی تأویلی تفسیرهای کاملا جدیدی یافت و از کانتکست های اصلی و اولیه خود به کلی خارج شد. علم به باطن و کلید فهم تأویل طرح هر گونه تفسیر جدید و خارج از سنتی را می تواند در بطن خود ممکن کند. اگر هم کسی منکر تأویل باشد به این معنی است که به علم باطنی که نصیب همگان نمی شود باور نیافته است. این چنین است که دیانت رمزی و باطنی همواره می تواند آبستن تحولات مذهبی و تفاسیر جدید و حتی آیین های جدید شود (قبلا به طور نمونه در مذهب اسماعیلیه این اتفاق چندین بار صورت انجام پذیرفت). نقطه الکاف و شماری دیگر از متون اصلی بابیه و از آن میان نوشته های سید علی محمد باب سرشار از تأویل احادیث مربوط به توحید و حقائق معارف و مقامات امامان و احادیث قائمیت است. احادیثی که پیشتر شیخ احمد و سید کاظم به آنها استناد می کردند در تأویلات جدیدی به کار گرفته شد و از آنها عقاید جدیدی بیرون کشیده شد. فعالان عرصه این ادبیات و باورمندان اولیه این تفاسیر جدید طبعا اصلشان کسانی بودند که با تعالیم شیخ احمد و سید کاظم رشتی خوگر شده بودند. به همین دلیل است که نخستین گروه هایی که به سید علی محمد باب و عقاید و دعاوی او اعتقادی جازم پیدا کردند از شیخیه بودند. شیخیه در عتبات عمدتا در کربلا و نه نجف فعال بودند و در ایران هم به ویژه در شهرستانهای ایران و نه در تهران و یا اصفهان فعال بودند. تعداد زیادی از شیخیه سده نوزدهم آخوندهایی بودند که دروس اصلی و کلاسیک در فقه و اصول را نخوانده بودند و فقط با مقداری ادبیات و مقدمات بیشتر دلبسته نوشته های اعتقادی شده بودند. فضای اعتقادی که ادبیات شیخیه از یک سو و نوشته های حکمی پاره ای از پیروان ملاصدرا در اصفهان و طهران از دیگر سو درست کرده بود نوعی اشتیاق به درک و فهم معارف را در میان طیفی از این درس خوانده های شهرستان های کوچکتر ایجاد کرده بود که آنان را از دانش آموختگان فقه و مکتب اصولی عتبات متمایز می کرد. آنان بیشترین پیروان شیخ احمد و شیخیه را تشکیل می دادند. بعدها گروهی از همین شیخیه که به ویژه با نوشته های سید کاظم رشتی با تأویلات تازه ای از احادیث و استعداد درکی متفاوت از آنها آشنایی یافته بودند به تعالیم سید علی محمد باب دل دادند.

دنباله دارد...

https://t.me/azbarresihayetarikhi
مقاله ای درباره باقلانی و شارحانش در مغرب اسلامی که با همکاری آقای یان تیله نوشته ایم. همین امروز منتشر شد

http://al-qantara.revistas.csic.es/index.php/al-qantara/issue/view/35
مکتب شیخیه، بازسازی منظومه فکری غلات مفوضی شیعه

شیخ احمد احسایی تحصیلات فلسفی نداشته است. آشنایی او با فلسفه تنها برخاسته از مطالعات شخصی و بیشتر بر اساس آثار دست دوم در فلسفه و عرفان ابن عربی بوده. در فقه و اصول هم معلوم نیست میزان تحصیلات او در نجف چندان جدی بوده باشد. گواهی هایی که برای او از سوی علمای نجف صادر شد اجازات روایی است . البته در زمان شیخ احمد هنوز ظاهرا اجازات اجتهاد معمول نبوده است. منتهی از بررسی احوال و آثار فقهی و فقیهان آن دوره روشن است که شیخ احمد به عنوان فقیه در میان مکتب اصولی عتبات شناخته نبوده است. در نوشته های فقهی او که تعدادی از آنها منتشر شده برجستگی خاصی در فقه دیده نمی شود. مشی او در عقاید طبعا اخباری است. منتهی با تتبع در آثار او معلوم است که احسایی به تعداد محدودی از آثار حدیثی دسترسی مستقیم داشته است. پربسامدترین استنادات او شماری محدود حدیث است که دائما در آثارش به آنها استناد می کند که برخی از آنها از منابعی مانند هدایه خصیبی (البته با واسطه) و یا خطب ساختگی منسوب به حضرت امیر مانند خطبه بیان و یا مأثوراتی منتسب به غلات شیعه اقتباس شده است. اما شیخ احسایی تنها در نقل حدیث متأثر از غلات شیعه نبود. او در دو جهت مشخص در پی بازسازی اندیشه غلات مفوضی بود:

۱- نخست اینکه شیخ احسایی تحت تأثیر بحث های حکمت ملا صدرا آمیخته با بحث های عرفانی ابن عربی که در آثار ملا محسن فیض به خصوص جلوه می کرد و همچنین تحت تأثیر آثار قطب الدین نیریزی و صوفیه شیعه مباحثی در خصوص ولایت تکوینی و مقامات وجودی اهل بیت را مطرح کرد و آن مباحث را در پیوند با منظومه فکری خود در خصوص مباحث توحیدی و کلامی قرار داد. در واقع الهیات او الهیات ولایی و با محوریت امامان شیعه به مثابه مظاهر اسماء و صفات الهی است. خدای او خدای ناشناخته ای است که تنها در آینه مقامات وجودی و ولایی امامان شناخته می شود، از این منظر الهیات او در واقع الهیاتی سلبی است. در این دستگاه فکری اندیشه تفویض در خلقت ارائه شده از سوی غلات مفوضی در چارچوب منظومه جدیدی که او آن را حکمت می خواند بازسازی می شود.
۲- با وجود تأثیر پذیری از شماری از احادیث منابع غلات مانند هدایه خصیبی و یا مأثوراتی منقول از کتاب مشارق رجب برسی که ریشه در مأثورات نصیریه و غلات شیعه دارد اما مطالعه آثار شیخ احسایی نشان نمی دهد او اطلاع چندانی از عقاید غلات شیعه در شکل منظومه واری داشته است. طبعا او به منابع اصلی آنان دسترسی نداشته و معلوم نیست مطالعاتش در منابع ملل و نحلی به قدری بوده باشد که به درستی از منظومه های فکری آنان مطلع باشد. با این وصف از طریق چند متن معین که نصیریه روایت می کرده اند و احتمالا بر اثر مطالعه قسمت هایی از متن رجال کشی که ناقل عقاید غلات شیعه است او با پاره هایی از تفکرات غلات قدیم آشنایی یافته باشد. هرچه هست خواننده آثار احسایی تردید نمی کند که او به شکل هوشمندانه ای عناصر فکری غلات قدیم را به درستی فهمیده و به درونمایه تفکر آنان دست یافته بوده است. از آن جمله اندیشه مربوط به نحوه وجودی و حضوری امام غائب در عصر غیبت و همچنین اندیشه مربوط به مراتب معنوی و وجودی حدود امامان، یعنی سلسله ای از مراتب مختلف ابواب ائمه. چیزی که بعدا در اندیشه رکن رابع خود را نشان داد و سید علی محمد باب هم تحت تأثیر همان افکار خود را باب امام زمان و تجلی قائمیت دانست (در این زمینه به تفصیل به تدریج بحث های مطرح خواهد شد). این دیدگاه ها در نوشته ها و ادبیات نصیریه و اسحاقیه و حتی مرده ریگ اندیشه های غلات در آثار اسماعیلیه و قرامطه و دروز هم به اشکال مختلف دیده می شود. ریشه همه آنها هم به اعتقاد به نظامی باطنی در وجود و معرفت باز می گردد که بر نوعی ثنوی اندیشی گنوسیستی هم متکی است. در این منظومه فکری دین جنبه باطنی دارد و معرفت بدان برای همگان میسر نیست. حدود این معرفت را حدود وجودی در مراتب پیامبر و امام و انواع و مراتب ابواب تعیین می کند. این دیدگاه تشیع را مذهب راز و شناخت آن را مرهون مراتبی در معرفتی می داند که به اصطلاح احسایی حکمت نبوی امامان را شکل می دهد، حکمتی که علوم آن را تنها از رهگذر ابواب که به علم جمعی جملی امامان دسترسی مقول به مراتب یافته اند می توان دریافت کرد (در واقع خواص تنها به درک این معرفت می رسند و باطن دین در دسترسی همگان قرار ندارد). بنابراین در این دیدگاه تشیع هم مذهب راز است و هم مذهب باطن گرایی و هم مذهب معرفت گنوسی که معرفت و نجات تنها از طریق سلسله ای از مراتب به دست می آید. حدیث امامان هم صعب است و هم مستصعب که هر کس را تاب تحمل و دریافت آن نیست. کلید دریافت قرآن و حدیث هم تنها معرفت باطنی و تأویلی است و در این میان شیخ احسایی به راهنمایی حضرت حجت به کلید این معرفت دسترسی یافته و باب معرفت امام زمان و معارف او برای دیگران شده است.
درس سوم از سلسله درسگفتارهای شرح کتاب اوائل المقالات شیخ مفید 👆
وهابیت به مثابه منبع اصلی مواد خام برای هرگونه افراط گرایی مذهبی و سیاسی

آگاهان می دانند که افراط گرایی مذهبی و آنچه به اسلام سیاسی بنیاد گرا در چند دهه اخیر معروف شده یکدست نیست. برخی گرایش جهادی دارند و برخی دیگر بر جنبه های تبلیغی تأکید می کنند. شماری گروه ها بیش از آنکه سیاسی باشند افراط گرایی مذهبی با مایه های تکفیری و ضد شیعی تند دارند و برخی بیشتر سیاسی اند و دلمشغولی آنها امر قدرت است به نام حکومت خدا بر روی زمین. در این میان کسانی نظرشان صرفا تطبیق شریعت بوده و گروه هایی با اندیشه های تکفیری هرگونه مشروعیت را برای حکومت و تمدن بشری نفی می کنند و اندیشه های جهاد و هجرت را ترویج می کنند.

من سی سال است روی تاریخ مذهب و فکر در اسلام کار و مطالعه می کنم. تقریبا بیشتر منابع اصلی و آثار حنابله و اصحاب حدیث را خوانده ام. همچنین آثار ابن تیمیه را. وهابیت ریشه در ابن تیمیه دارد. منتهی ابن تیمیه سوادش خیلی بیشتر از محمد بن عبد الوهاب بود. روایت محمد بن عبد الوهاب از اسلام و تمدن و سهم خرد بشری در فهم دین خیلی ابتدایی و مبتنی بر درکی سطحی از منابع دینی بود. وهابیت امروز درکش از اسلام از درک محمد بن عبد الوهاب هم پایین تر است. علاوه بر اینکه گروه های مختلف وهابی از افکار سلفیان غیر وهابی هم در طول چند دهه اخیر تأثیر گرفته اند، تأثیراتی درباره افکار جهادی و تکفیری و در راستای ایده اجرای شریعت و مقابله با هرگونه فکر تمدنی جدید. هر چه هست میراث وهابیت یکسره تکفیر و ردیه نویسی بر دگر اندیشان و اشعریان و معتزلیان و شیعه و فلاسفه و متکلمین است و اینک نیز انکار تمدن جدید.

با وجود اینکه وهابیت سنتی با گروه های سلفی جهادی و یا سلفی دیگر و حتی شماری از گروه های اسلام سیاسی مانند اخوان المسلمین و اقمار آن تفاوت دارد و گروهای محافظه کار آنها با اندیشه های اسلام سیاسی چندان همدلی نشان نمی دهند و با وجود اینکه امروزه در عربستان سعودی میان گروه های مختلف وهابی از نقطه نظر بحث های سیاسی و در نسبت با اسلام سیاسی و تفکرات جهادی اختلاف نظر وجود دارد اما یک چیز مسلم است و آن اینکه به عنوان یک متخصص در تاریخ مذاهب اسلامی معتقدم وهابیت سنتی و محافظه کار منبع اصلی نشر پیش زمینه افکار تمامی این گروه های افراطی است. در واقع ماده خام اندیشه های گروه های جهادی و تکفیری را در تمام منطقه و جهان اسلام همین وهابیت سنتی تأمین و پمپاژ و تزریق می کند. کافی است نگاه کنید به فتاوی و منشورات مفتیان رسمی وهابیت و ببینید چه درباره دگر اندیشان و تمدن جدید می گویند و چگونه شیعیان و معتزله و اشعریان و صوفیان را تکفیر و یا تفسیق و تضلیل می کنند، هرگونه فکر جدید را بدعت می انگارند و هرگونه تظاهرات متفاوت اندیشگی و مخالف با سنت ادعایی خود را بدعت و یا حتی کفر و شرک می خوانند. گروه های سلفی دیگر که در ظاهر با وهابیت سنتی در مخالفت هستند از آن مواد خام برای شکل دهی به افکار و اندیشه های تکفیری و جهادی خود بهره می گیرند.

باری وهابیت ماده خام افراطی گری مذهبی را در دنیا تأمین می کند...

https://t.me/azbarresihayetarikhi