قناة

یادداشت های حسن انصاری

یادداشت های حسن انصاری
5.6k
عددالاعضاء
1,963
Links
163
Files
17
Videos
1,277
Photo
وصف القناة
درباره انتساب تصحیح اعتقادات الامامیه به شیخ مفید

در اینکه تصحیح اعتقادات الامامیه که در حقیقت ردیه ای بر اعتقادات شیخ صدوق است تألیفی اصیل از شیخ مفید است هیچ تردیدی وجود ندارد. با این وجود عنوانی که در فهرست آثار شیخ مفید به این کتاب داده شده بوده به صورت كتاب جوابات أبي جعفر القمي ضبط شده و درست آن هم همین است (جوابات به معنی ردیه هم به کار می رود. یعنی پاسخ دادن به معنای اعم آن و نه صرفا پاسخ دادن به پرسش کسی. به طور نمونه من احتمال می دهم جوابات نوبختی نسبت به ابن قبه که نجاشی از آن یاد کرده از این قبیل بوده و در واقع ردیه ای بوده از نوبختی بر ابن قبه نه اینکه ابن قبه از نوبختی پرسش هایی کرده و طالب پاسخ بوده باشد). در خود متن کتاب تصحیح الاعتقادات هم همه جا اقوال شیخ صدوق با عنوان گفته های ابو جعفر ذکر شده و در مقام پاسخ هم شیخ مفید در بسیاری مواقع از شیخ صدوق با همین تعبیر ابو جعفر یاد کرده. در بغداد شیخ صدوق را در زمان شیخ مفید با عنوان محدثی از قم می شناخته اند و این به دلیل شهرت پدر او به قمی بودن و اصل و منشأ شیخ صدوق بود که از قم بوده است.

نکته ای که اینجا باید اضافه کنم این است که این کتاب در واقع اثر مستقلی از شیخ مفید نیست (و بنابراین نامگذاری کتاب هم از سوی خود شیخ مفید صورت نگرفته) و مانا که به صورت حاشیه هایی بوده که شیخ بر نسخه ای از کتاب اعتقادات شیخ صدوق نگاشته بوده و بعدا شکل مدون یافته است. به همین دلیل هم کتاب خطبه و مقدمه ای ندارد. بعدا وقتی خواسته اند این حاشیه های مدون شده را با عنوانی بخوانند آن را به دلیل اینکه در آن اقوال شیخ صدوق با عنوان ابو جعفر در سرتاسر کتاب مورد حاشیه و رد قرار گرفته جوابات ابی جعفر القمی خوانده اند.
از غرائبی که به تازگی دیدم

من به تاریخ يكشنبه ۱۹ تير ۱۳۹۰ یادداشتی در کاتبان منتشر کردم درباره یک نسخه ای از امالی شریف مرتضی که چند ماه قبلتر از آن در کتابخانه سلیمانیه و در ضمن نسخه های راغب پاشا دیده بودم. آدرس این یادداشت این است:
http://ansari.kateban.com/post/1779

چندی پیش که داشتم مقاله فهرست نسخه های خطی شریف مرتضی که همین چند ماه اخیر در مجله کتاب شیعه به وسیله آقای حیدر البیاتی (ظاهرا از عراق) منتشر شده را خیلی سریع تورق می کردم چند اشتباه در فهم مطالب و استنباط خلاف واقع نسبت به نوشته های خودم در آن دیدم که همان زمان نمی دانم چند ماه پیش بود در همینجا یادداشتی کوتاه منتشر کردم و آن اشکالات را متذکر شدم. یک مورد از قلم افتاد که مربوط بود به همین نسخه امالی که در بالا از آن یاد کردم. آقای البیاتی که گویا مطلب فارسی من را به درستی متوجه نشده ضمن یادکرد از این نسخه در پاورقی مقاله متذکر شده اند که من در این یادداشت مدعی کشف این نسخه بوده ام. اگر یادداشت من را بخوانید من چنین ادعایی نکرده ام. پیدا کردن چنین نسخه ای را کشف نمی نامند (این نسخه در کامپیوترهای کتابخانه سلیمانیه به سادگی قابل دسترسی و ردیابی است). بعد اظهار فرموده اند که این نسخه را قبلا مرحوم آقای طباطبایی یاد کرده اند. و برای ارجاع به منبع به یادداشتی خطی در حاشیه صفحه اول مجلد چاپی کتاب امالی شریف مرتضی موجود در کتابخانه محقق طباطبایی در قم اشاره کرده اند که بنابر نقل آقای البیاتی مرحوم آقای طباطبایی در آن یادداشت به وجود این نسخه اشاره کرده اند. بدین ترتیب آقای البیاتی اظهار کرده اند که این مطلب کشف من نیست و بلکه قبل از من این نسخه معرفی شده بود. این سخن تلویحا به این معناست که این مطلب را من از این منبع برداشته و به نام خود تمام کرده ام. آقای البیاتی انصاف را رعایت نکرده اند. ایشان حتما این مقدار علم کلام خوانده اند که جز اهلش علم غیب را خداوند به کسی عنایت نکرده. من از کجا باید از وجود چنین یادداشتی شخصی بر روی مجلد کتابی در کتابخانه ای در قم مطلع باشم و اگر این یادداشت را همان حدود بیست و اندی سال قبل که به آن کتابخانه معزز آمد و شدی داشتم دیده بودم چرا همان زمان این کشف عظیم علمی (؟) را رسانه ای نکرده ام؟ إِنَّ هَٰذَا لَشَيْءٌ عُجَابٌ
این یادداشت را بد نیست بخوانید


وهابیت به مثابه منبع اصلی مواد خام برای هرگونه افراط گرایی مذهبی و سیاسی

آگاهان می دانند که افراط گرایی مذهبی و آنچه به اسلام سیاسی بنیاد گرا در چند دهه اخیر معروف شده یکدست نیست. برخی گرایش جهادی دارند و برخی دیگر بر جنبه های تبلیغی تأکید می کنند. شماری گروه ها بیش از آنکه سیاسی باشند افراط گرایی مذهبی با مایه های تکفیری و ضد شیعی تند دارند و برخی بیشتر سیاسی اند و دلمشغولی آنها امر قدرت است به نام حکومت خدا بر روی زمین. در این میان کسانی نظرشان صرفا تطبیق شریعت بوده و گروه هایی با اندیشه های تکفیری هرگونه مشروعیت را برای حکومت و تمدن بشری نفی می کنند و اندیشه های جهاد و هجرت را ترویج می کنند.

من سی سال است روی تاریخ مذهب و فکر در اسلام کار و مطالعه می کنم. تقریبا بیشتر منابع اصلی و آثار حنابله و اصحاب حدیث را خوانده ام. همچنین آثار ابن تیمیه را. وهابیت ریشه در ابن تیمیه دارد. منتهی ابن تیمیه سوادش خیلی بیشتر از محمد بن عبد الوهاب بود. روایت محمد بن عبد الوهاب از اسلام و تمدن و سهم خرد بشری در فهم دین خیلی ابتدایی و مبتنی بر درکی سطحی از منابع دینی بود. وهابیت امروز درکش از اسلام از درک محمد بن عبد الوهاب هم پایین تر است. علاوه بر اینکه گروه های مختلف وهابی از افکار سلفیان غیر وهابی هم در طول چند دهه اخیر تأثیر گرفته اند، تأثیراتی درباره افکار جهادی و تکفیری و در راستای ایده اجرای شریعت و مقابله با هرگونه فکر تمدنی جدید. هر چه هست میراث وهابیت یکسره تکفیر و ردیه نویسی بر دگر اندیشان و اشعریان و معتزلیان و شیعه و فلاسفه و متکلمین است و اینک نیز انکار تمدن جدید.

با وجود اینکه وهابیت سنتی با گروه های سلفی جهادی و یا سلفی دیگر و حتی شماری از گروه های اسلام سیاسی مانند اخوان المسلمین و اقمار آن تفاوت دارد و گروهای محافظه کار آنها با اندیشه های اسلام سیاسی چندان همدلی نشان نمی دهند و با وجود اینکه امروزه در عربستان سعودی میان گروه های مختلف وهابی از نقطه نظر بحث های سیاسی و در نسبت با اسلام سیاسی و تفکرات جهادی اختلاف نظر وجود دارد اما یک چیز مسلم است و آن اینکه به عنوان یک متخصص در تاریخ مذاهب اسلامی معتقدم وهابیت سنتی و محافظه کار منبع اصلی نشر پیش زمینه افکار تمامی این گروه های افراطی است. در واقع ماده خام اندیشه های گروه های جهادی و تکفیری را در تمام منطقه و جهان اسلام همین وهابیت سنتی تأمین و پمپاژ و تزریق می کند. کافی است نگاه کنید به فتاوی و منشورات مفتیان رسمی وهابیت و ببینید چه درباره دگر اندیشان و تمدن جدید می گویند و چگونه شیعیان و معتزله و اشعریان و صوفیان را تکفیر و یا تفسیق و تضلیل می کنند، هرگونه فکر جدید را بدعت می انگارند و هرگونه تظاهرات متفاوت اندیشگی و مخالف با سنت ادعایی خود را بدعت و یا حتی کفر و شرک می خوانند. گروه های سلفی دیگر که در ظاهر با وهابیت سنتی در مخالفت هستند از آن مواد خام برای شکل دهی به افکار و اندیشه های تکفیری و جهادی خود بهره می گیرند.

باری وهابیت ماده خام افراطی گری مذهبی را در دنیا تأمین می کند...

https://t.me/azbarresihayetarikhi
درباره مقوله تحریف قرآن

درباره موضوع تحریف قرآن یک نکته بسیار مهم معمولا مورد غفلت قرار می گیرد و آن اینکه اگر از تحریف قرآن چه در مقام نقص و چه وجود اضافاتی بر قرآن ادعای پاره ای از غلات شیعه و یا گروه های دیگری از میان غیر شیعیان بر وجود تحریف در سده های سوم قمری به بعد مقصود است، چنانکه آنچه در کتاب هایی مانند قرائات سیاری و مانند آن و پاره ای محدود از روایات کافی و کتب حدیثی دیگر می بینیم و مربوط به این دوره هاست طبعا این ادعاها به دلیل متأخر بودن گزارش هایشان نسبت به زمان عمومی شدن مصحف رسمی قابل اعتنا نیست و حداکثر می تواند نشان دهد که این گروه ها سعی در تحریف قرآن داشته و یا می خواسته اند با ادعای وجود تحریف در قرآن عقاید مذهبی خود را تحکیم کنند. اما اگر این گزارش ها در این نوع منابع حاکی از وجود روایات کهنتری باشد که زمان روایت و تحریر آنها به دوره های قدیمتر می رسد یعنی به سده اول و نیمه اول سده دوم قمری و آن حدود می رسد باز هم قبول چنین گزارش هایی بسیار مشکل است. سببش این است که در سده اول و تا حدود نیمه های سده دوم هنوز مذهب ارتودکسی اسلامی که بعدها تحت عنوان سواد اعظم اهل سنت شناخته شد نه تنها شکل نگرفته بود بلکه در بسیاری از مسائل میان گروه ها و مذاهب مختلف فکری و سیاسی و طبقات مختلف در مدینه و شام و دیگر امصار اختلاف نظرهای جدی وجود داشت. علاوه بر اختلافات سیاسی به طور نمونه میان بنی امیه و زبیریان و یا میان عراقیان و شامیان، اختلافاتی بنیادی بین علمای مورد حمایت بنی امیه از یک سو و مخالفانشان از میان خوارج و قدریه و مرجیان و شیعیان و در میان خود همین گروه ها وجود داشت. اندکی بعد این اختلافات به نزاع ها میان امویان و گروه های هوادار عباسیان کشید و بعد به اختلافات میان اصحاب حدیث از یک سو و جهمیان و معتزلیان منتهی شد. در این میان و تا قبل از تحکیم ارتودکسی دینی اگر هر کدام از این گروه ها سعی در ارائه روایتی متفاوت از قرآن برای تحکیم آرای خود می داشتند و لو اینکه این روایات با اختلافاتی محدود و با اضافه و کم کردن چند آیه ای به مصحف همراه بود حتما با واکنش مخالفان روبرو می شد. درباره همه گونه اختلافات گزارش های متعددی در منابع نقل شده و هر گونه اختلاف عقیده در میان این گروه ها را می دانیم با واکنش گروه های دیگر روبرو می شده است. این در حالی است که هیچ کدام از گروه های مذهبی در دو سده نخست دیگری را متهم به تحریف قرآن نکرده و به طور مثال هیچ کدام از مخالفان امویان آنان را متهم به تحریف قرآن و یا تلاش برای آن نکرده اند. گزارش های محدودی که در این زمینه وجود دارد بیشتر آنها یا ساخته دوره های بعدی است و بنابراین به گزارش های دسته اول که در آغاز از آنها یاد کردیم مربوط می شود و بنابراین قابل اعتنا نیست و یا اینکه ناشی از مواردی است که به تحریف مربوط نمی شود و بیشتر ناظر به اختلاف قرآئات و یا اختلاف مصاحف و از این قبیل است.
مقاله ای شگفت درباره نوبختی صاحب الیاقوت

مقاله ای دیدم که اخیرا در مجله Journal of Shi'a Islamic Studies که در لندن ظاهرا چاپ می شود منتشر شده درباره نوبختی صاحب الیاقوت. مقاله که چند صفحه ای بیش نیست علاوه بر نامفهوم بودن زبان انگلیسی آن مملو از مطالبی عجیب و غریب و خطاها و استنباطات غلط و بد فهمی هاست. به نظرم نقد جزئيات آن فایده ای ندارد. منتهی نکته ای در آن دیدم که به سبب آن حقیقتا از انتشار مقاله در این مجله متعجب شدم: نویسنده در نتیجه گیری مقاله ادعا می کند نوبختی صاحب کتاب الیاقوت در اواخر سده چهارم و اوائل سده پنجم می زیسته و تحت تأثیر ابو علی و ابو هاشم جبایی بوده است. با این وصف شگفتا که بر اثر یک استنباط غلط ادعا می کند که او در عین حال شاگرد زراره بن اعین، صحابی مشهور امام صادق بوده است. ظاهرا نویسنده معتقد است نوبختی سیصد سالی کم و بیش عمر کرده.
Forwarded From نور سیاه
این عکس فشردۀ مرام و منش ایرج افشار است؛ سربه‌زیرافکندن و کارِ خود کردن در همه‌حال؛ در خوشی و ناخوشی. افشار همۀ عمر کار خودش را کرد. خاموشانه و بی‌هیاهو. آهسته و پیوسته. بی‌چشمداشتی. فحش دادند کار خودش را کرد. هو کردند کار خودش را کرد. انقلاب شد کار خودش را کرد. جنگ شد حاضر نشد مهاجرت کند ماند و کار خودش را کرد. بالاجبار مجلۀ آینده تعطیل شد کار خودش را کرد. خاتمی آمد کار خودش را کرد. دیگری آمد کار خودش را کرد. وقتی همسرش در بستر مرگ بود کار خودش را کرد. وقتی پسرش پیش چشمش پرکشید کار خودش را کرد. دوستانش یکی‌یکی رفتند کار خودش را کرد.
در بیمارستانی درآمریکا هم دارد کار خودش را می‌کند؛ «تازه‌ها و پاره‌های ایرانشناسی» را آماده می‌کند. همین روزهای آخر نامه‌ای با خطّ لرزان برایم نوشت و گفت در حال «نه‌مرده نه‌زنده» است؛ در حال «نه‌مرده نه‌زنده» هم کار خودش را کرد.
چه آتشی در دلش افروخته شده بود که دمسردی روزگار سردش نمی‌کرد. الان هم دارد کار خودش را می‌کند؛ شوق خدمت به فرهنگ ایران را به دل افسردۀ دوست‌دارانش می‌دمد...
کی رفته‌ای ز دل که تمنا کنم ترا ای همیشه‌استاد! ای بی‌همتااستاد!...
https://t.me/n00re30yah
👆نوشته ای خوب درباره شادروان استاد ایرج افشار. یادش و نامش زنده باد. در محضر پر فیض شادروان دکتر شرف الدین شرف خراسانی، آن پیر فرزانه همواره نگران نسبت به اکنون و آینده ایران گفتگوهای شیرینی را به خاطر می آورم همراه با استاد افشار و دوستانم آقایان علی بهرامیان و محمد جواد انواری و بسیاری دیگر.
فقه شیعی و تفکر داعشی (در دو فرسته)

متأسفانه در سال های اخیر ملاحظه می شد که برخی از روشنفکران دینی در ایران در مقام نوعی مقایسه میان برداشت هایی از فقه شیعی و ایدئولوژی داعش بر ضرورت اصلاح فکر دینی تأکید می کردند. البته در ضرورت اصلاح فکر دینی و اجتهاد در اصول و بارور کردن فقه اجتهادی مبتنی بر ضرورات و مقتضیات زمان و مکان و در نظر گرفتن مقاصد و مصالح شرع و مردم و از همه مهمتر اندر ضرورت در نظر گرفتن ابتنای فقه اجتهادی بر حقوق بنیادی بشر تردیدی نیست و می توان بسیار درباره آن گفت اما اینکه گفته شود در فقه سنتی شیعی هم فتاوی نزدیک به فقه داعشی موجود است و یا اینکه در فقه ما هم ظرفیت هایی هست که می تواند منجر به ظهور فقه داعشی شود سخنی است گزاف و نادرست.

نخست باید گفت داعش فقهی ندارد. این گروهی تروریست است که تنها سعی دارد از مبانی دینی برای خود یک ایدئولوژی دینی و فقهی دست و پا کند. قرائت این گروه از اسلام و منابع شریعت و فقه و عقیده قرائتی قشری و ظاهرگراست و درست برخلاف روندی است که فقیهان شیعه و سنی در طول تاریخ در راستای روند اجتهادی خود طی کرده اند. تمام اصول فقه در اسلام بدین جهت پایه ریزی شد تا مبانی اجتهادی برای فهم متن مقدس شکل گیرد و از ظاهر الفاظ و عمومات بتوان راهی به تقییدات و تخصیصات و اصل برد. حتی در قشری ترین لایه های اصحاب حدیث که با بیشتر مبانی اجتهادی فقهای حنفی مخالف بودند یعنی فقیهان حنبلی نیز به تدریج چنانکه می دانیم فقیهان ضرورت بهره وری از مبانی اجتهادی و اصولی را درک کردند. نمونه روشن این موضوع بهره گیری فقیهان حنبلی متأخر است نسبت به مبحث ضرورات و مصالح خمسه و یا آنچه امروزه تحت عنوان فقه مقاصدی شناخته می شود. باری آنچه برای فقه اسلامی در طول تاریخ به عنوان چالشی مهم در این زمینه وجود داشته و خطر داعشی کردن را برای فقه می توانسته ایجاد کند دو چیز بوده است:

یکی بهره برداری اهل قدرت بود نسبت به فقه و فقهای سلطانی. در طول تاریخ نهاد علما و قضات در حکومت های سلطانی، همواره اهالی قدرت این تلاش را داشته اند تا برای مطامع سیاسی و رقابت های قدرتی خود از فقه و فقها بهره وری ابزاری کنند. فقیهانی هم بوده اند که تحت عناوینی ثانوی مانند ضرورت حفظ وحدت امت و جماعت از سلطان و خلیفه حمایت می کرده و بنا به فرموده در موارد مقتضی حکم فقهی و قضایی به دلخواه سلطان صادر می کردند. در برابر این فقیهان و وعاظ السلاطین و آخوندهای درباری البته همواره فقیهانی دیگر بوده اند که آنان را علماء السوء خطاب کرده و از فقه و فقاهت آنان مردم را بر حذر می داشته اند. بنابراین عملا در طول تاریخ هیچ گاه فقه اصحاب قدرت که گاهی در خدمت به سلطان نمودی داعشی پیدا می کرد نمی توانست دیر زمانی به عنوان تنها اجتهاد مقبول و یا مشروع جلوه کند و همواره مخالفت ها با خواسته های آنان شکل می گرفت و جلوی درازدستی ها به شرع و شریعت را می گرفت. به طور نمونه بسیاری از شروطی که فقیهان برای اجرای حدود و تعزیرات قائل شده اند عملا برای مقابله با این درازدستی ها و سوء استفاده از فقه و شرع ارائه و پیشنهاد می شد.
مشکل دوم ظهور جریان سلفی گری وهابی در دویست سال گذشته بود که در واقع همه تاریخ اجتهاد و فقه و کلام ورزی اجتهادی و عقلی گرا در اسلام را می خواست و می خواهد با قشری گری و ظاهر بینی خود تحت عنوان ضرورت بازگشت به سنت از میان بردارد. غافل از اینکه مجتهدان و فقیهان در سده های گذشته فقه را بستری برای اعمال اجتهادی بشری در مواجهه با متن مقدس و سنت سلف و چگونگی تعامل با آن دو می دانستند. فقه در حقیقت مجموعه ای از اجتهادات و اجماعات فقهاست و نمی تواند بریده از واقع اجتماعی باشد. تعاملی و دیالکتیکی است میان نص مقدس و واقعیت اجتماعی. بدین ترتیب عملا فقه در طول تاریخ اجتهادی خود روندی مخالف سیره سلف داشته و فقیهان در حقیقت با اعتبار بخشیدن به اجماعات هر عصر و توجه به عرف مؤمنین همواره سعی داشته اند راهی برای برون رفت از تضییقاتی فقهی باز کنند که سلف و فقه سلف برای‌ آنها ایجاد می کرد. طبیعی است که برای چنین رویکردی فقه سلفی محور وهابیت یک چالش بزرگ برای اهل سنت است. به ویژه اگر در نظر آوریم که پترو دلارهای عربستان سعودی در چند دهه گذشته به شکل وسیعی فقه سلفی غیر اجتهادی و سنت گرا و بل واپس گرای خود را در همه ابعاد آن و در اشکال مختلف در نظام های آموزشی و دینی و افتایی جهان اسلام تزریق کرده و یا تلاش دارد تزریق کند. نه تنها در نجد و حجاز بل حتی شوربختانه در مهمترین مراکزی که به طور سنتی بستر فقه اجتهادی حنفی بوده یعنی در شبه قاره و آسیای مرکزی و حتی مصر و شام. باری قبول دارم که فقه وهابی چالشی بزرگ برای اجتهاد و خرد گرایی کلامی و اعتقادی در اسلام است. وهابیت با نفی هرگونه خردورزی و اجتهاد در اصول و فروع عملا همه مظاهر اندیشگی در اسلام از تشیع گرفته تا اعتزال و جهمی گری و اشعریت و ماتریدی گری و فقه احناف را به چالش کشیده و همه آنها را بدعی و بدعت گرا می خواند. کافی است سری بزنید به منشورات تراثی و غیر تراثی عربستان سعودی در چند دهه اخیر تا ببینید چگونه حتی شخص امام اعظم ابو حنیفه هدف اتهامات قرار می گیرد. نه آیا چنین است که اصحاب حدیث قدیم اهل سنت یعنی اسلاف حنابله و سلفیان وهابی امروز کتاب ها در رد بر ابو حنیفه و اعتقادات و فقه اجتهادی او می نوشتند؟

با این وصف حتی در مورد داعش هم نمی توان گفت که عینا و مستقیما برساخته وهابیت سنتی است. باری آنچه مسلم است این است که داعش و فقه داعشی ماده خامی را در ساختن گفتمان خود مورد استفاده قرار می دهد که وهابیت و تفکر سلفی در اختیارش قرار داده است. مشکل از وهابیت و تفکر سلفی است. مشکل در دوری گرفتن از فقه اجتهادی و اصول فقه اجتهادی و خردورزی اعتزالی است که تحت تأثیر تفکر سلفی می رود به کلی از میان برود. سلفی گری است که می تواند همه میراث خردگرایی دینی در سنت اسلامی را نابود کند.

فقه شیعی در طول تاریخ، هم خود را از خواهش های اصحاب قدرت دور می داشت چرا که قدرت سلطان را اساسا نامشروع می دانست و هم با اجتهاد و تفکر اعتزالی و فلسفی خود قشری گری دینی را با روح دین در تضاد می دید. وقتی بلای سلفی گری وهابی به جان جهان اسلام افتاد فقه شیعی به دلیل اختلاف بنیادی با تفکر وهابی تحت تأثیر آن قرار نگرفت. امروزه اما فقه شیعی تنها زمانی می تواند خود را از افتادن در خطاها و خطراتی که از آنها در این یادداشت سخن گفتیم مصون دارد که به ضرورات و مصالح و مقتضیات زمان و مکان و به اجتهاد مداوم در اصول و به مقتضیات بشری بودن هر اجتهادی در دین پایبند بماند. ولله الحمد اولا وآخرا.
Forwarded From شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ

◾️دریغا افشار!...



◾️همهٔ ما به ایران دلبستگی داریم. امّا این دلبستگی امری‌ست ذاتِ مراتبِ تشكیک و در لحظه‌ها و فرصت‌های خاصّی خودش را نشان می‌دهد، یا جلوه می‌كند. در بقیّهٔ احوال، ما، زندگیِ روزمرّهٔ خود را داریم و به هزاران مشغلهٔ دیگر می‌اندیشیم و اگر ضرورتی پیش آید، یادی هم از میهنِ عزیز می‌كنیم. امّا ایرج افشار از آن مردانِ نادری بود كه خواب و بیداری‌اش، سفر و حَضَرش و تك‌تكِ دقایق عمرش، در هر كجای جهان كه بود، مصروف اندیشیدن به ایران و فرهنگ ایرانی می‌شد و همّت او هیچ چیز دیگری را برنمی‌تافت.


محمدرضا شفیعی کدکنی
تهران، ۲۵ فروردین ۱۳۹۰
به نقل از بخارایِ ۸۱
یادنامهٔ ایرج افشار

#ایرج_افشار
۱۶ مهر ۱۳۰۴، تهران
۱۸ اسفند ۱۳۸۹، تهران