قناة

یادداشت های حسن انصاری

یادداشت های حسن انصاری
5.6k
عددالاعضاء
1,963
Links
163
Files
17
Videos
1,277
Photo
وصف القناة
Forwarded From یادداشت های حسن انصاری
شيخ مفید و اخبار عالم ذر و و ارواح قبل الابدان

آنچه درباره اخبار عوالم ارواح قبل الابدان و ذر در نوشته های خود در نقد مکتب تفکیک گفتیم برای شماری از دوستان گران آمد و از من درباره سند آن مطالب پرسیدند. آنچه درباره ریشه های غالیانه و حتی سنیانه این نوع احادیث گفتم متکی است بر پژوهش های تاریخی که به تدریج درباره آنها خواهم نوشت. منتهی در این زمینه داوری کسی مانند شیخ مفید اهمیت فوق العاده ای دارد. چرا که او هم با احادیث شیعی و سنی و ریشه های آنها آشنایی داشته و هم به دلیل تخصص در کلام ریشه های کلامی و دکترینال عقاید گروه های مختلف شیعه را به خوبی می شناخته و سخن هم به گزاف نمی گوید. عین مطالبی که من در آن نوشته ها گفتم را اینجا بر اساس سه کتاب از شیخ مفید نقل می کنم: یکی تصحیح الاعتقادات او و دیگری مسائل سرویه او و سوم مسائل عکبریه. نخست ببینید متن تصحیح الاعتقادات او را:

فأما ما ذكره الشيخ أبو جعفر ورواه : أن الأرواح مخلوقة قبل الأجساد بألفي عام ؟ فما تعارف منها ائتلف ، وما تناكر منها اختلف ، فهو حديث من أحاديث الآحاد وخبر من طرق الأفراد ، وله وجه غير ما ظنه من لا علم له بحقائق الأشياء ، وهو أن الله تعالى خلق الملائكة قبل البشر بألفي عام ، فما تعارف منها قبل خلق البشر ائتلف عند خلق البشر ، وما لم يتعارف منها إذ ذاك اختلف بعد خلق البشر، وليس الأمر كما ظنه أصحاب التناسخ ودخلت الشبهة فيه على حشوية الشيعة فتوهموا أن الذوات الفعالة المأمورة والمنهية كانت مخلوقة في الذر تتعارف وتعقل وتفهم وتنطق ، ثم خلق الله لها أجسادا من بعد ذلك فركبها فيها ، ولو كان ذلك كذلك لكنا نعرف نحن ما كنا عليه ، وإذا ذكرنا به ذكرناه ولا يخفى علينا الحال فيه ، ألا ترى أن من نشأ ببلد من البلاد فأقام فيه حولا ثم انتقل إلى غيره لم يذهب عنه علم ذلك وإن خفي عليه لسهوه عنه فذكر به ذكره ، ولولا أن الأمر كذلك لجاز أن يولد إنسان منا ببغداد وينشأ بها ويقيم عشرين سنة فيها ثم ينتقل إلى مصر آخر فينسى حاله ببغداد ولا
يذكر منها شيئا ، وإن ذكر به وعدد عليه علامات حاله ومكانه ونشوئه أنكرها ، وهذا ما لا يذهب إليه عاقل ، وكذا ما كان ينبغي لمن لا معرفة له بحقائق الأمور أن يتكلم فيها على خبط عشواء .

در مسائل سرویه شیخ مفید مطالب مشابهی دارد گرچه یکی از انواع روایات عالم ذر را می پذیرد که درونمایه کاملا متفاوتی با احادیث اصلی این زمینه دارد و در واقع مخالف آنهاست.

وأما الحديث في إخراج الذرية من صلب آدم - عليه السلام - على صورة الذر فقد جاء الحديث بذلك على اختلاف ألفاظه ومعانيه ،
والصحيح أنه أخرج الذرية من ظهره كالذر فملأ بهم الأفق ، وجعل على بعضهم نورا لا يشوبه ظلمة وعلى بعضهم ظلمة لا يشوبها نور ، وعلى بعضهم نورا وظلمة ، فلما رآهم آدم عجب من كثرتهم وما عليهم من النور والظلمة فقال : يا رب ما هؤلاء ؟ فقال الله - عز وجل - : هؤلاء ذريتك ، يريد في تعريفه كثرتهم وامتلاء الآفاق بهم ، وأن نسله يكون في الكثرة كالذر الذي رآه ليعرفه قدرته ويبشر باتصال نسله وكثرتهم . فقال آدم - عليه السلام - : يا رب ما لي أرى
على بعضهم نورا لا يشوبه ظلمة ، وعلى بعضهم ظلمة لا يشوبها نور ، وعلى بعضهم ظلمة ونورا ؟ فقال تبارك وتعالى : أما الذين عليهم النور بلا ظلمة فهم أصفيائي من ولدك الذين يطيعوني ولا يعصوني في شئ من أمري ، فأولئك سكان الجنة . وأما الذين عليهم ظلمة لا يشوبها نور فهم الكفار من ولدك الذين يعصوني ولا يطيعوني في شئ من أمري ، فهؤلاء حطب جهنم . وأما الذين عليهم نور وظلمة فأولئك الذين يطيعوني من ولدك ويعصوني يخلطون أعمالهم السيئة بأعمال حسنة ، فهؤلاء أمرهم إلي إن شئت عذبتهم فبعدلي ، وإن شئت عفوت عنهم بتفضلي ، فأنبأه الله بما يكون من ولده وشبههم بالذر الذي أخرجه من ظهره وجعله علامة على كثرة ولده ، ويحتمل أن يكون ما أخرجه من ظهره أصول أجسام ذريته دون أرواحهم ، وإنما فعل الله ذلك ليدل آدم - عليه السلام - على العاقبة منه ، ويظهر له من قدرته وسلطانه ومن عجائب صنعه وعلمه بالكائن قبل كونه ليزداد آدم - عليه السلام - يقينا بربه ويدعوه ذلك إلى التوفير على طاعته والتمسك بأوامره والاجتناب لزواجره . وأما الأخبار التي جاءت بأن ذرية آدم - عليه السلام - استنطقوا في الذر فنطقوا فأخذ عليهم العهد فأقروا ، فهي من أخبار التناسخية ، وقد خلطوا فيها ومزجوا الحق بالباطل ، والمعتمد من إخراج الذرية ما ذكرناه بما يستمر القول به على الأدلة العقلية والحجج السمعية دون ما عداه ، وإنما هو تخليط لا يثبت به أثر على ما وصفناه .
Forwarded From یادداشت های حسن انصاری
و همچنین در جای دیگر همین کتاب می نویسد:
فأما الخبر بأن الله تعالى خلق الأرواح قبل الأجساد بألفي عام فهو من أخبار الآحاد ، وقد روته العامة كما روته الخاصة وليس ( هو ) مع ذلك مما يقطع على الله بصحته ، وإنما نقله رواته لحسن الظن به ، وإن ثبت القول فالمعنى فيه أن الله تعالى قدر الأرواح في علمه قبل اختراع الأجساد ، واخترع الأجساد واخترع لها الأرواح ، فالخلق للأرواح قبل الأجساد خلق تقدير في العلم -كما قدمناه - وليس بخلق لذواتها كما وصفناه - والخلق لها بالأحداث والاختراع بعد خلق الأجسام والصور التي تدبرها الأرواح ، و لولا أن ذلك كذلك لكانت الأرواح تقوم بأنفسها ولا تحتاج إلى آلات تعتملها ولكنا نعرف ما سلف لنا من الأحوال قبل خلق الأجساد كما نعلم أحوالنا بعد خلق الأجساد . وهذا محال لا خفاء بفساده .
وأما الحديث بأن الأرواح جنود مجندة فما تعارف منها ائتلف وما تناكر منها اختلف ، فالمعنى فيه أن الأرواح التي هي الجواهر البسائط تتناصر بالجنس وتتخاذل بالعوارض ، فما تعارف منها باتفاق الرأي والهوى ائتلف ، وما تناكر منها بمباينة في الرأي والهوى اختلف . وهذا موجود حسا ومشاهد ، وليس المراد بذلك أن ما تعارف منها في الذر ائتلف - كما يذهب إليه الحشوية ، كما بيناه من أنه لا علم للانسان بحال كان عليها قبل ظهوره في هذا العالم ، ولو ذكر بكل شئ ما ذكر ذلك - فوضح بما ذكرناه أن المراد بالخبر ما شرحناه ، والله الموفق للصواب .

و در نهایت این هم نقل از مسائل عکبریه او:
إن قيل إن أشباح آل محمد صلى الله عليه وآله وسلم سبق وجودها وجود آدم فالمراد بذلك أن أمثلتهم في الصور كانت في العرش فرآها آدم وسأل عنها فأخبره الله أنها أمثال صور من ذريته شرفهم بذلك وعظمهم به ، فأما أن تكون ذواتهم - عليهم السلام - كانت قبل آدم موجودة فذلك باطل بعيد عن الحق لا يعتقده محصل ولا يدين به عالم وإنما قال به طوائف من الغلاة الجهال والحشوية من الشيعة الذين لا بصيرة لهم بمعاني الأشياء ولا حقيقة الكلام . وقد قيل : إن الله تعالى كان قد كتب أسمائهم في العرش ورآها آدم وعرفهم بذلك وعلم أن شأنهم عند الله عظيم . وأما القول بأن ذواتهم كانت موجودة قبل آدم فالقول في بطلانه على ما قدمناه.
Forwarded From یادداشت های حسن انصاری
شیخ مفید درباره عالم ذر کدام قسمت از باورهای میرزای اصفهانی را رد می کند؟

اگر در عباراتی که در سه کتاب شیخ مفید در فرسته بالا نقل شده ملاحظه کنید می بینید این باورها را شیخ مفید مطرح کرده و بدین وسیله بنیاد اصلی تفکر میرزا مهدی اصفهانی را درباره خلقت رد می کند.

۱- او اساساَ با خلق ارواح به هر شکلی قبل از ابدان مخالف است و این عقیده را از اهل تناسخ می داند. روایات مربوط به آن را هم اخبار آحاد می داند. شیخ مفید هم معنای خبر واحد را می دانسته و هم متخصص حدیث شیعه و سنی بوده است. تمایزش با شیخ صدوق این است که شیخ صدوق نه معتقد به بحث عدم حجیت اخبار آحاد بوده و نه مرز خبر آحاد و غیر آحاد را از نقطه نظر بحثی می فهمیده است (مانند بسیاری از علمای خوش اعتقاد اداور اخیر که نقل های منابع متأخر از منابع متقدم را دلیل بر تواتر می دانند. اگر به کتب اهل فن مراجعه کنند می بینند که تواتر چیست و آحاد چیست. هزار صفر را کنار هم بگذارید از آن عددی درست نمی شود. در تواتر، اخبار از نوع شایعات نیست بلکه باید به هیچ روی احتمال اخذ از یکدیگر و تبانی و یا از روی هم نقل کردن و پوشاندن منبع اصلی در میان نباشد).

۲- شیخ مفید در همین ارتباط خلق ارواح قبل الابدان، جوهره اصلی عقیده به عالم ذر را که بر اساس احادیثی شکل گرفته بوده رد می کند و آن را عقیده اهل تناسخ می داند. به گفته او حشویه شیعه یعنی اخباریان و حدیث گرایان نا آشنا با مبانی تحصیل و علم کلام و اصول، ظنی باطل برده اند و دچار شبهه ای (به اصطلاح اهل کلام) شده اند. خلاصه اینکه در این زمینه به نظری علمی (باز علم به مفهوم اهل کلام) نرسیده اند.

۳- شیخ مفید از میان احادیث عالم ذر (که البته در روایات غلات شیعه تبدیل به چند عالم شده و از ذر اول و ثانی و غیر آن هم سخن می رود و بعدها شیخیه هم همین سخنان را برگرفتند) تنها حدیثی را قبول می کند که با مبانی علمی کلامی خودش مخالف نیست. این حدیث به کلی جوهره اش متفاوت از دیدگاه و عقیده عالم ذر است و ربطی به آنچه میرزا مهدی و امثال او می گویند ندارد.

۴- شیخ مفید در بحث رد عقیده به عالم ذر از مبانی کلامی متکلمان بهره می گیرد در موضوعاتی مانند معنای جسم و روح. البته به مثابه شیوه معمول متکلمان در نقد احادیث بعد از رد اصل احادیث تأویلاتی را مطرح می کند تا بر فرض صحت احادیث وارده آن تأویلات را به عنوان معنای واقعی آن احادیث به عنوان بدیل مطرح کند. از جمله این نکته را مطرح می کند که عالم ذری در کار نیست بلکه خداوند اصول اجسام فرزندان آدم را از ظهر آدم بیرون کشید و به او نشان داد. این دیدگاهی است متناسب با کلیت دیدگاه شیخ مفید درباره اجسام و ارواح و اعاده معدوم و ... هرچه هست این دیدگاه ربطی به جوهره اعتقاد معتقدان به عالم ذر ندارد.

۵- شیخ مفید به درستی گزارش می دهد که اخبار خلق ارواح قبل الابدان را هم سنیان نقل کرده اند و هم شیعیان و با این وصف از اخبار آحاد است. بررسی احادیث به خوبی نشان می دهد که سنیان (کما اینکه قدمت کلی اسانید آنها نشان می دهد) نخست راویان این احادیث بوده اند و بعد شیعیان. این روایات را در اصل غیر شیعیان در مقام تفسیر آیه سوره اعراف روایت کرده اند (و بعدها معتزلیان سنی به خوبی در کتابهایشان متذکر شدند که اصل مطلب از حشویه اهل سنت و نابته آنها نقل شده بوده است). شیخ مفید هم درست است اصلا این اخبار را ریشه دار در عقیده اهل تناسخ می داند و حشویه شیعه را معتقدان بدان اما تصریح می کند که هم عامه این احادیث را نقل کرده اند و هم خاصه و حتی یکجا این عقیده را به کلیت حشویه نسبت می دهد، درست مانند آنچه معتزلیان در آثارشان در خصوص عقیده ذر مطرح کرده اند. (دنباله...)
Forwarded From یادداشت های حسن انصاری
... ۶- شیخ مفید عقیده وجود عالم ذر و یا وجود اشباح امامان (کما اینکه در روایات عالم ذر و اشباح بر آن تأکید شده) را به کلی رد می کند و در مقام تأویل می گوید مقصود می تواند صرف وجود صورت های آنان (یعنی نقاشی آنان و نه صور و امثال به معنای اشراقیون و عالم خیال طبعا، کما لا یخفی) بر روی عرش خدا برای نمایش دادن به آدم ابو البشر بوده باشد. او می نویسد این اعتقاد که ذوات امامان قبل از آدم ابو البشر موجود بوده (ذات به معنای متکلمان که شامل جسم و نور و روح و ذر و هرچه می خواهید بگیرید) عقیده باطلی است که اهل تحصیل و آشنایان با نظر و کلام بدان باور ندارند. باری او می نویسد این عقیده را گروه هایی از غلات باور دارند که نادانند و همچنین حشویان شیعه که منظور اهل اخبار غیر محصل در نظر و کلام است. شیخ مفید می گوید آدم عالم به این سخنان باور ندارد و خلاصه فریفته این اباطیل نمی شود. و بعد اضافه می کند که این حشویان شیعی به حقائق اشیاء و حقیقت کلام آشنا نیستند. همانطور که می بینید شیخ مفید با مبانی کلامی احادیث مرتبط را رد می کند و به شیوه متکلمان تأویلاتی را در فرض صحت مطرح می کند. ممکن است گفته شود خوب مبانی کلامی او قابل مناقشه است. این سخن به حقی است و قابل طرح منتهی نباید از یاد برد که او در مقام داوری درباره این احادیث غیر این مطلب به این نکته هم توجه می دهد که این احادیث همگی اخبار آحادند. این یک داوری علمی و حسی و نه اجتهادی است و آن هم از شیخ مفید که در بغداد با انواع محدثان شیعه و سنی سر و کار داشته و سخن به گزافه نمی راند. محصلان می دانند که جز حشویه و اهل اخبار کسی از متکلمان در مباحث عقیدتی و به اصطلاح متکلمان و اصولیان در بحث های علمی (علم به معنای متکلمانه آن) به اخبار آحاد استناد نمی تواند بکند چرا که موجب علم نیست و لو اینکه در عمل و فقه قائل به حجیت اخبار آحاد باشد و آنها را موجب عمل بداند(گرچه شیخ مفید به آن هم معتقد نیست و باور ندارد).

۷- روایات عالم ذر و خلق ارواح را چنانکه دیدیم شیخ مفید اصلاً اخبار تناسخیه می داند که آگاهان می دانند اشاره است به گروه های اهل غلو. او در عین حال می گوید سنیان و شیعیان این احادیث را نقل کرده اند و حشویان شیعه بدان باور یافته اند (او در مقام پاسخ به شیخ صدوق این نوع سخنان را می گوید و شیخ صدوق را هم استثنا نمی کند). او در جایی این نوع عقاید را به کلیت حشویه که اطلاقی است بر اهل اخبار چه شیعه و چه سنی نسبت می دهد. اصل این روایات در مقام تفسیر آیه سوره اعراف از سوی روات قدیم غیر شیعی نقل شد و بعدها شیعیان آن را دنبال کردند. در این میان غلات شیعه این احادیث را پرورش دادند و کتاب هایی با عناوین الأظله نوشتند که به چند تایی از آنها نجاشی اشاره کرده و آنها را فاسد خوانده است. شماری از این احادیث به کتاب های حدیثی امامیه راه یافت و اکثر آنها در مأثورات نصیریه نقل شد. چه خوب که نوشته های نصیریه جز به ندرت در اختیار مرحوم میرزا مهدی اصفهانی قرار نگرفت...

https://t.me/azbarresihayetarikhi
نظر شريف مرتضی درباره عالم ذرّ

در مسائل الطرابلسيات الأولی، شريف مرتضی فصل مهمی دارد درباره رد احاديث عالم ذرّ و طينت. او به کلی اين احاديث و اصالت آنها را رد می کند و ساحت تشيع را از اين گونه احاديث مبرا می داند. اين مسائل که از مهمترين آثار شريف مرتضی است به زودی با تصحيحی انتقادی منتشر می شود. الآن دست ناشر است.
نقد چند عبارت از ميرزا مهدی اصفهاني درباره عالم ذر و تقيه

تمام بنياد فکری الهيات و طبيعيات ميرزا مهدی اصفهانی بر احاديث ذر و عالم طينت و خلق ارواح ما قبل الابدان استوار است. در واقع اگر اين احاديث حجيت نداشته باشند (چه به دليل اينکه اخباری آحادند و چه به دليل ضعف اسانيد و غير اصيل بودن آنها و جعل آنها توسط غلات) منظومه فکری ميرزا مهدی اصفهانی فرو می ريزد. به همين دليل در سرتاسر معارف القرآن دهها و شايد چند صد حديث درباره اين موضوع بطولها نقل شده. ميرزا يکجا بعد از نقل آن احاديث و نقل آيه مبارکه 172 سوره اعراف می نويسد:
ثم لا یخفی انه بعد ظهور التواتر فی تلک الروایات مع موافقتها للکتاب ونقل العامة عن النبی (ص) ایضا وذهاب المفسرین منهم واهل الآثار بل ذهاب جل الاشاعره علی ذلک لا مجال لاحتمال التقیة فیها مع مخالفتها لمذهب المعتزلة فان المنقول منهم انهم اطبقوا علی بطلان تفسیر الآیة المبارکة بذلک وانکار عالم الذر، کیف و سیاقها ابیة عن الحمل علی التقیة فان اکثرها نص علی خلافة امیر المومنین (ع) وهو صریح فی خلاف التقیة... (نک: معارف القرآن، ج 1، ص 586).

در اينجا ميرزا به درستی اشاره می کند که احاديث عالم ذر را سنی ها نقل کرده اند. ما قبلا هم گفته ايم که اصل اين روايات ريشه اش به حشويه و اسلاف اهل حديث سنی و مخالف معتزله می رسد. در اينجا ميرزا مطلبی می گويد که جای تعجب دارد. او ضمن ابراز اين مطلب که سنی ها و اشاعره اجماع دارند بر عالم ذر و روايات آن با اين وصف می فرمايد نمی توان گفت احاديث اماميه در اين باره را بايد حمل بر تقيه کرد چرا که معتزله با آن مخالفند و معتقد به عالم ذر نيستند. بنابراين چون موافقتی ميان احاديث اماميه در اين زمينه با عقيده معتزله وجود ندارد بنابراين نمی توان احاديث امامان را حمل بر تقيه کرد. اين در حالی است که چنانکه گفتیم همو يک سطر بالاتر می نويسد که تمامی اهل آثار و مفسرين سنی روايات عالم ذر را نقل کرده و بدان معتقدند. اين خيلی غريب است: نخست به اين دليل که ميرزا تصور کرده مورد تقيه و "خذ ما خالف العامة " را بايد ناظر به معتزله و نه اهل آثار و محدثان و فقهای سنی دانست. اين در حالی است که در زمان ائمه ما قبل امام رضا و عصر مأمون اساسا معتزله نه نفوذی در دستگاه خلافت داشتند و نه سخنان ائمه شيعه ناظر به آنان بود. اگر هم بايد به مفاد حديث "خذ ما خالف العامة" استناد کرد بايد در اينجا ديد که اهل آثار و اصحاب حديث سنی و فقها و مفسرين آنان درباره عالم ذر چه می گويند و نه معتزليان بينوا که در زمان امام صادق (که بيشتر احاديث عالم ذر به آن حضرت منسوب است) حضوری ضعیف داشته اند. وانگهی از کجا معلوم که معتزله در زمان ائمه با عالم ذر مخالف بوده اند؟ چه سندی در دست داريم که مخالفت آنها با عالم ذر به طور گسترده در زمان ائمه مطرح بوده تا با استناد بدان احتمال تقيه را رد کنيم؟

از ديگر سو، مگر اينجا ابواب فقه است؟ "خذ ما خالف العامة" در مسائل معينی قابل اجراست و اساسا در باب مرجحات فقهی است که قابل تطبيق است. يعنی بايد روايتی خلاف رسيده باشد تا در مقام ترجيح و آن هم با شرايط خاصش قابل اجرا باشد. آيا مگر تنها راه معالجه اخبار و بررسی صحت و حجيت آنها همين است؟ از کجا ثابت است که احاديث عالم ذر ساخته غلات نباشد؟ از کجا معلوم که اصلا اين احاديث مجعول آنان و غير آنان نباشد؟ معالجه اخبار با معیار مخالفت با عامه در جایی است که صحت حديث ثابت باشد اما در مقام حجيت و صحت عمل از باب تعارض ساقط باشد. در اينجاست که از مرجحات بحث مخالفت عامه مطرح می شود. مگر تعارضی در اينجا هست و احادیثی دیگر هست که عالم ذر را رد می کند؟ از دیگر سو، مگر صحت احاديث عالم ذر ثابت است؟ مگر احاديث عالم ذر از اخبار آحاد نيستند؟ مگر در اعتقاديات اخبار آحاد قابل استنادند؟

مکتب تفکيک پاسخ دهد...
کتاب الایضاح اندرابی کرامی مذهب از مجمع البيان تا معارف القرآن


من سال ها قبل در مجله کتاب ماه دين مقاله ای درباره منابع مذهب کراميه (اتباع محمد بن کرام) منتشر کردم و در آنجا نشان دادم که کتاب الایضاح اثر احمد بن ابی عمر الأندرابي که اثری درباره علوم و قرائات قرآنی است کتابی در سنت کراميه است و اندرابي خود بر اين مذهب بوده است. در مذهب کراميه تعابير "الأستاذ" و "الزاهد" تعابير شايعی است برای نام بردن از علمای این مذهب. گاهی هم این عناوین از سوی شماری از نویسندگان برای علمای مذهب کرامی به کار می رفت چرا که قصد داشتند به نوعی هویت کرامی منابع خود را پنهان کنند.

در کتاب مجمع البيان، طبرسي سندی به حسکاني، نويسنده شواهد التنزيل و عالم حنفی خراسان سده پنجم ارائه می دهد برای نقل روايتی درباره ترتيب سور قرآن. بعد از آن طبرسي می گويد عين اين روايت را "الأستاذ احمد الزاهد" هم در کتاب الایضاح خود نقل کرده که اينجا منظور الايضاح اندرابي است. از اين کتاب دست کم يک نسخه خطی موجود است و به تازگی برای بار دوم و اين بار به طور کامل منتشر شده است. اين روايت را ميرزا مهدی اصفهانی در معارف القرآن هم به نقل از مجمع البيان در کتابش به عنوان يک شاهد برای بحثی درباره علوم و معارف قرآن کريم نقل می کند. اينجا عبارت طبرسي را نقل می کنيم:

حدثنا السيد أبو الحمد مهدي بن نزار الحسيني القايني قال: أخبرنا الحاكم أبو القسم عبيد الله بن عبد الله الحسكاني قال: حدثنا أبو نصر المفسر قال: حدثني عمي أبو حامد إملاء قال: حدثني الفزاري أبو يوسف يعقوب بن محمد المقري قال: حدثنا محمد بن يزيد السلمي قال: حدثنا زيد بن موسى قال: حدثنا عمرو بن هارون، عن عثمان بن عطاء، عن أبيه، عن ابن عباس قال: أول ما أنزل بمكة (إقرأ باسم ربك) ثم (ن والقلم) ثم (المزمل) ثم (المدثر) ثم (تبت) ثم (إذا الشمس كورت) ثم (سبح اسم ربك الأعلى) ثم (والليل إذا يغشى) ثم (والفجر) ثم (والضحى) ثم (ألم نشرح) ثم (والعصر) ثم (والعاديات) ثم (إنا أعطيناك الكوثر) ثم (ألهاكم التكاثر) ثم (أرأيت) ثم (الكافرون) ثم (ألم تر كيف) ثم (قل أعوذ برب الفلق) ثم (قل أعوذ برب الناس) ثم (قل هو الله أحد) ثم (والنجم) ثم (عبس) ثم (إنا أنزلناه) ثم (والشمس) ثم (البروج) ثم (والتين) ثم (لإيلاف) ثم (القارعة) ثم (القيامة) ثم (الهمزة) ثم (والمرسلات) ثم (ق) ثم (لا أقسم بهذا البلد) ثم (الطارق) ثم (اقتربت الساعة) ثم (ص) ثم (الأعراف) ثم (قل أوحي) ثم (يس) ثم (الفرقان) ثم (الملائكة) ثم (كهيعص) ثم (طه) ثم (الواقعة) ثم (الشعراء) ثم (النمل) ثم (القصص) ثم (بني إسرائيل) ثم (يونس) ثم (هود) ثم (يوسف) ثم (الحجر) ثم (الأنعام) ثم (الصافات) ثم (لقمان) ثم (القمر) ثم (سبأ) ثم (الزمر) ثم (حم المؤمن) ثم (حم السجدة) ثم (حمعسق) ثم (الزخرف) ثم (الدخان) ثم (الجاثية) ثم (الأحقاف) ثم (الذاريات) ثم (الغاشية) ثم (الكهف) ثم (النحل) ثم (نوح) ثم (إبراهيم) ثم (الأنبياء) ثم (المؤمنون) ثم (الم تنزيل) ثم (الطور) ثم (الملك) ثم (الحاقة) ثم (ذو المعارج) ثم (عم يتساءلون) ثم (النازعات) ثم (انفطرت) ثم (انشقت) ثم (الروم) ثم (العنكبوت) ثم (المطففين) فهذه أنزلت بمكة وهي خمس وثمانون سورة. ثم أنزلت بالمدينة (البقرة) ثم (الأنفال) ثم (آل عمران) ثم (الأحزاب) ثم (الممتحنة) ثم (النساء) ثم (إذا زلزلت) ثم (الحديد) ثم سورة (محمد) ثم (الرعد) ثم سورة (الرحمن) ثم (هل أتى) ثم (الطلاق) ثم (لم يكن) ثم (الحشر) ثم (إذا جاء نصر الله) ثم (النور) ثم (الحج) ثم (المنافقون) ثم (المجادلة) ثم (الحجرات) ثم (التحريم) ثم (الجمعة) ثم (التغابن) ثم سورة (الصف) ثم سورة (الفتح) ثم سورة (المائدة) ثم سورة (التوبة) فهذه ثمان وعشرون سورة. وقد رواه الأستاذ أحمد الزاهد بإسناده عن عثمان بن عطاء، عن أبيه، عن ابن عباس في كتاب الإيضاح وزاد فيه: وكانت إذا نزلت فاتحة سورة بمكة، كتبت بمكة، ثم يزيد الله فيها ما يشاء بالمدينة.
مربوط به يادداشت بالا
منابع احاديث کتاب معارف القرآن کدامند؟

ميرزا مهدی اصفهانی (قدس سره) در معارف القرآن احاديث زيادی نقل می کند. شايد حدود شصت درصد کتاب فقط نقل احاديث است و البته در بسياری موارد احاديثی تکراری. جز به ندرت از سوی او تلاشی صورت نمی گيرد که تطابق باورهای دینی و معارفی اش را با الفاظ و منطوق و مفهوم احادیث تبیین کند. معمولا نخست باور خود را در چند صفحه مطرح می کند و بعد چند ده حدیث را پشت سر هم نقل می کند. حال اگر مضامین این احادیث با هم اختلافاتی هم داشته باشند چندان در کتاب به این اختلافات پرداخته نشده و به سادگی نسبت به آن اختلافات سکوت شده است. بنابراين دلالت احاديث بر معارفی که ميرزا آنها را علوم آل محمد (ص) می خواند تک به تک مورد بحث قرار نگرفته. بسياری از احاديثی که به طور نمونه ميرزا در بحث توحيد و اسماء و صفات باری تعالی نقل می کند عينا می تواند مورد استناد فلاسفه و حکماء و يا عرفای مکتب ابن عربی هم قرار گيرد؛ کما اينکه تاکنون قرار گرفته است. در واقع هم ميرزا و هم فلاسفه و حکمای ما هر يک برداشت و تأويل خود را از احاديث عرضه کرده اند. بنابراين بهتر است هيچ کدام دانش و معارف خود را معارف خاص اهل بيت قلمداد نکنند و مدعی خلوص گرایی تفکر خود نباشند. وانگهی بسياری از احاديث باب توحيد مضامينی عام دارند و تطبيق معانی الفاظ آنها بر آنچه ميرزا و يا در مقابل فلاسفه می گويند تنها تحکمی بيش نيست.

يکی از علل تعارض اخباری که ميرزا در طول کتاب معارف القرآن نقل می کند اين است که منبع همه آنها يکی نيست: همه آنها متعلق به امامان شيعه نيستند؛ همه را تنها يک سنت هماهنگ از سنت های شيعی نقل نکرده است و محصول سنت های مختلف است و دست آخر اينکه بسياری از آنها در جعلی بودنشان ترديد نيست. طبيعی است در چنين حالتی کمی توقع زيادی است که مضمون همه احاديثی با چنين اختلاف منابع را همواره يکسان و بی تعارض بدانيم و يا مدعی تواتر معنوی ميان مضامين آن احاديث باشيم.

بخش قابل توجهی از احاديث ميرزا در معارف القرآن را او از کتاب بحار و يا دار السلام حاجی نوری اقتباس کرده. متأسفانه در خيلی از موارد توجه نشده که منبع بحار چندان اصيل نيست و حتی علامه مجلسي خود به این مطلب در مقدمه بحار و گاهی در مطاوی بحار اشاره کرده. از اين نمونه است کتاب هایی با عناوين رياض الجنان و همچنين صفوة الاخبار که تأليفاتی مشکوک با ريشه نصيری اند(در اين باره قبلا نوشته ام). ميرزا به وفور به ويژه در بحث های عالم ذر و طبيعيات و خلقت عوالم به اين دو متن مجعول استناد می کند. در بسياری موارد ميرزا به کتاب مشکوک فيه مشارق أنوار اليقين استناد می کند از رجب برسي که در مجعول بودن روايات آن کمتر عالمی ترديد دارد. بسياری از استنادات ميرزا به کتاب تفسير منسوب به امام حسن عسکري بر می گردد که علما و محققان اماميه در جعلی بودن آن ترديد ندارند. ميرزا در بحث طبيعيات به احاديث کتاب الأنوار ابوالحسن بکري که از قصه گويان و جعالان و دروغپردازان شهره عالم است استناد می کند و به اشتباه او را استاد شهيد دوم می پندارد در حالی که روشن است اين بکري که اتفاقا شيعه هم نبوده غير از بکری، استاد شهيد دوم است. بخش زيادی از استنادات ميرزا به واسطه بحار به کتاب هایی مانند عيون المعجزات، دلائل الامامة، نوادر المعجزات و از اين قبيل می رسد که در اعتبار روايات و اصالت آن متن ها سخن ها هست. متأسفانه نقل با واسطه موجب شده نه دقتی در منبع نقل از سوی ميرزا صورت گيرد و نه سند احادیث کامل نقل شود و مورد بررسی سندی قرار گيرد. معارف اهل بيت را بايد از کتاب های اصيل و صحيح النسب گرفت. مهمترين کتاب قابل استناد کتاب کافي کليني است. در غير کتاب کافي خيلی بايد احتياط به خرج داد. تواتر معنوی اخبار آحاد و مضامين احاديث تا مادامی که سند و حجيت تک تک احاديث مورد بررسی قرار نگيرد نه تنها علم يقينی بلکه ظن غالب و اطمينان متعارف را هم برای ما ايجاد نمی کند.
ميرزای اصفهانی و شيخ احسایی

برای من که تقريبا عمده آثار شيخ احمد احسایی را خوانده ام (مجموعه شرح الزيارة، شرح الفوائد، شرح عرشيه، شرح مشاعر، جوامع الکلم) و از ديگر سو با آثار مرحوم ميرزا مهدی اصفهانی مأنوسم ترديدی وجود ندارد که ميرزای اصفهانی تحت تأثير آثار شيخ احسایی بوده است. قبلا هم نوشته ام که احتمالا در نجف او مدتی آثار احسایی و شيخيه را می خوانده است. در کتاب معارف القرآن، شيوه بحث های او، الفاظ و نوع ورود و خروج در مطالب، منابع حديثی و استنادات روايی اش، پيچيدگی های بيانی اش همه و همه شيوه احسایی را به ذهن می آورد. اينکه او علوم و معارف خود را موهبت الهی و علوم سرّ و به تعليم خاص صاحب علم جمعی می داند بسيار نزديک است به شيوه احسایی و ادعای او بر دسترسی به "علم ناب". ميرزا همچون احسایی اعتنای خاصی به حديث عمران صابي دارد و در منظومه او اين حديث سهم محوری دارد. رديه نويسی بر شيخيه در سال های ميانی سده بيستم چندان در ميان علمای اماميه معمول نبود. اما ميرزا رديه ای بر شيخيه نوشته. سببش آن بود که می خواست ميان تفکر خود با آنان مرزبندی کند. شباهت هاست که نيازمند مرزبندی است.