قناة

یادداشت های حسن انصاری

یادداشت های حسن انصاری
5.6k
عددالاعضاء
1,963
Links
163
Files
17
Videos
1,277
Photo
وصف القناة
‏‌‎🎙فایل صوتی #سخنرانی_پنجم #دکتر_حسن_انصاری،عضوهیات علمی #پرینستون/«نقش ایرانیان در تمدن اسلامی»/موسسه آموزشی فرهنگی ابن‌سینا-جلسه سن‌دیگو-کالیفرنیا/۱۲مارس۲۰۱۸
‌‌‌‏@EcEfannouncements
Forwarded From بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
ششم خرداد سالروز درگذشت محمد قزوینی

راست‌بازی و پاکبازی قزوینی

«قزوینی مرد درست و پاک و بی‌غل‌وغشی بود. برای کار ناکرده مزد پذیرفتن را گناه می‌دانست، بعضی نکته‌ها در باب زندگانی خصوصی و روحیات و اخلاق انسانی او به دست می‌آید که برگزیدگی و بزرگواری او را نیک نمایان می‌کند. از جمله چند ورق هست که در آنها سیاهۀ عواید خود که غالباً همان «حقوق ماهانه» است به ترتیب نوشته و توضیحاتی تمام در باب هریک داده است:
۷ فروردین ۱۳۲۳- امشب دوهزار تومانی را که اسفند گذشته از طرف وزارت دربار برای من فرستاده بودند، به آقای علاء که امشب در منزل ایشان مهمان بودم شخصاً و حضوراً و یداً به ید پس دادم، یعنی چکی از خودم به همان مبلغ دو هزار تومان به ایشان دادم. چون هرچه فکر کردم این چند روزه دیدم از عهدۀ آن کار بر نمی‌آیم‌.»

[نادره‌کاران، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۸، ج۱، ص ۷۵ ]

@AfsharFoundation
اختلاف در موضوع هلال ماه شوال (در دو فرسته)

اين روزها در فضای مجازی بسياری را ديدم در اين موضوع اظهار نظر می کنند و از اختلاف فقيهان در موضوع رؤيت هلال، برخی انتقاد و برخی اظهار تأسف می کنند. هر گروه هم بر اساس اين موضوع کلی توصيه و نتايج اخلاقی و فقهی و سياسی و دينی بار می کنند. به نظرم ريشه شماری از اين انتقادات و يا نگرانی ها به عدم شناخت موضوع بر می گردد. اختلاف در موضوع رؤيت هلال موضوعی کاملا فقهی است و تاريخ اختلاف درباره آن و به ويژه درباره رؤيت هلال ماه های رمضان و شوال کم و بيش به بلندای تاريخ فقه است. اينکه آيا ماه رمضان بايد هميشه سی روزه باشد و يا می تواند نقصان پذيرد؛ اينکه آيا تولد واقعی ماه ملاک است و يا رؤيت آن؟ ديگر اينکه آيا اتحاد افق شرط است و يا خير، اينکه می تواند مبتنی بر محاسبات نجومی و رياضی باشد و يا خير؛ اينکه آيا رؤيت هلال می تواند با حکم حاکم ثابت شود و اساسا موضوعی است مرتبط با وظائف حاکم در دولت اسلامی و يا خير؛ اينکه طرق اثبات آن و يا شروط شهادت بر آن چيست و بالأخره اينکه آيا با چشم مسلح می توان رؤيت را ثابت دانست و يا بايد با چشم عادی رؤيت ثابت شود.؟ اينها بخشی از موضوعات مرتبط با اين مسئله است و همه اين مسائل مانند هر مسئله فقهی ديگری موضوعاتی است فقهی که اختلاف در آنها ريشه اش به اختلاف در اجتهاد و طرق آن و فهم نصوص و مبانی حجيت در فهم کتاب خدا و سنت و احاديث و همچنين پاره ای از مسائل اصولی و حتی کلامی مرتبط باز می گردد. اگر قائل به اجتهاد در فقهيم که هستيم بنابراين اختلاف در اين مسئله نتيجه طبيعی پذيرش اصل اجتهاد است. ضرورت تلاش برای وحدت در جهان اسلام که البته در ضرورتش تردیدی نیست نمی تواند زمینه ای شود برای نادیده گرفتن اصل اجتهاد در اسلام و فقه اسلامی. اصلا با قبول اجتهاد است و قبول تنوع در فتاوی که وحدت امت اسلامی بهتر قابل فهم و درک است و قابلیت و ضمانت اجرایی دارد. باید نخست اختلاف نظر را پذیرفت. وانگهی مگر اختلاف نظر در شروع و انجام ماه رمضان به معنی اين است که امت اسلامی دچار تشتت رأی و اختلاف مذموم شده است؟ صوم از نماز مهمتر نيست و در احکام نماز نه تنها ميان شيعه و اهل سنت بلکه در داخل هر یک از مذاهب اسلامی هم اختلافات در جزئيات احکام فقهی مرتبط با فريضه صلاة کم نيست. اصلا آنجا که حکم آمده است که صوموا لرؤيته وأفطروا لرؤيته مگر نه اين است که تشخيص را به آحاد مؤمنان سپرده اند و مگر نه اين است که خود همين حکم يعنی اينکه اختلاف در آغاز و انجام ماه مبارک امری طبيعی خواهد بود؟ به همين دليل است که از ديرباز بسياری از فقيهان اين حکم را امری فردی و وظيفه آحاد مسلمين و نه مرتبط با حکم حاکم و امر دولت اسلامی می دانسته اند. گو اينکه در عمل بسیاری از حکومت ها در طول تاريخ در اين امر دخالت می کرده اند. تازه آنهایی هم که حکم حاکم را در اين زمينه معتبر دانسته اند همه در نحوه و چرایی آن اتفاق نظر ندارند و مستندات آنها در پذيرش حجيت حکم حاکم متفاوت است. اينکه آيا بايد حکم حاکم مستند به بينه و شاهد باشد و يا اگر حتی مستندش علم خود حاکم باشد هم کفايت می کند؟ يا اينکه دامنه حکم حاکم در این زمینه از لحاظ جغرافیایی تا کجاست؟ ديگر اينکه در صورت مزاحمت حکم حاکم با نظر ديگر فقها (و يا حتی علم مؤمنان) بايد چه کرد؟ اگر میان حکم حاکم با دیگر راه های تشخیص تعارض بود چه باید کرد؟ اينکه مقصود از حاکم کيست و آيا شامل همه فقها می شود و يا اينکه منظور در اینجا متولی دولت است؟ تازه اين زمانی است که حاکم حکمی کند و الا اگر حاکم خود حکمی در اين زمينه نکند اصلا زمينه برای بحث از آن نيست. چون ممکن است حاکم تنها به ذکر فتوای خود بسنده کند و موضوعات خارجی را که اساسا موضوع حکم فقهی نيست به مؤمنان واگذارد تا از طرق اصلی رؤيت هلال برای آنان ثابت شود. بخشی از اين موضوع بنابراين فقهی و فتوایی و برخی در دايره موضوعات خارجی ای است که بيرون از وظيفه فقیهان است و ربطی به اصل حکم فقهی ندارد. در فقه شيعه اصل موضوع حکم حاکم در اين بحث خاص تابعی از نظر فقيهان درباره نسبت ميان فقيه و حکومت در صورت عدم مشروعيت حاکم (در زمان حکومت حاکم جائر) بوده و در اين چارچوب طبعا موضوع دامنه ولایت و تصرف فقیهان در امور حسبیه و حاکمیت موضوعی محوری و اساسی است که درباره آن بسيار نظر پردازی شده و همچنان می شود. با این وصف موضوع حجیت حکم حاکم در موضوعات خارجی خود محل بحث از جوانب مختلف است و به نظرات اجتهادی بسياری وابسته است و بنابراين موضوع ابعاد مختلفی دارد و محل آرای گوناگون است.
اختلاف در موضوع رؤيت هلال ماه های رمضان و شوال بخشی مرتبط با موضوعی فقهی و اجتهادی است و بنابراين از ديدگاه فقيهان موضوع تقليد می تواند باشد و بخشی هم موضوعاتی خارجی است که فقيه در آن دخالت ندارد. با توجه به گستره وسيع جغرافيای جهان اسلام و پراکندگی مسلمانان در سرتاسر جهان و تفاوت مذاهب فقهی و تمايزهای اجتهادی و به دليل ماهيت احکام مرتبط با رؤيت هلال اختلاف در اين زمينه امری طبيعی است. در واقع اصلا اختلاف به معنای واقعی آن نيست و با توجه به ضرورت فقهی رؤيت هلال بروز اختلاف نظر و عمل در آغاز و انجام ماه مبارک امری کاملا طبيعی است و در گذشته تاريخ اسلام هم همواره چنين بوده است. برخی برای رفع اين اختلافات اتکا بر شيوه های رياضی و نجومی و یا استناد به چشم مسلح را پیشنهاد می کنند که گرچه خود راه حل های قابل توجهی اند اما باز به دلیل اینکه این راه حل ها خود موضوع مباحثی اجتهادی اند گریزی از اختلاف در فتوا نیست. وجود اين اختلافات فقهی مادامی که نشان از سنت اجتهاد زنده دارد خود دلیلی است بر پويایی نظام فقهی. در جوامع شيعی اين اجتهاد سنتی قوی تر دارد و به همين دليل هم هست که ما در ايران شاهد رويه هایی مانند آنچه در عربستان در اين زمينه وجود دارد و هر سال هلال ماه بفرموده نهاد رسمی و حکومتی مذهب تعیین و ثابت می شود نیستیم.
فضای مجازی

فضای مجازی حسن های زيادی دارد. اما آفت هایی هم دارد. يکی از اين آفت ها اين است که عده ای را در توهم توليد انديشه می اندازد. در فيسبوک و توئیتر به طور خاص آدم هایی را می بينيم که با وجود ادعای داشتن مدارک و مراتب دانشگاهی کار و وظيفه خود را در حد نکته پراکنی و "تأملات" نويسی و يادداشت نگاری های چند سطری فروکاسته اند؛ معمولا پر از انتقاد از وضع موجود، از فرهنگ گرفته تا اقتصاد و اجتماع و سياست. انتقاد که چه عرض کنم؛ بيشتر نق زدن است. همه ما بايد تلاش کنيم به اين بيماری گرفتار نشويم. اگر بناست من و شما که کارمان تحقيق و نوشتن و پژوهش آکادميک و روشمند است به جای انجام وظيفه خود و مساهمت و تلاش برای بهبود شرايط و ساختن آينده ای برای جوانان اين مملکت دائما به نق زدن و حاشيه نگاری و نکته پراکنی مشغول شويم؛ خوب کار ما را چه کسی بايد انجام دهد؟ از خود بپرسیم کدام کتاب خوب را به طور نمونه در اين ده سال نوشته ايم؟ چه متنی اساسی را در اين ده سال تصحيح و ويرايش کرده ايم؟ چه کتاب ارزشمند و مهم در عرصه علوم انسانی را در اين ده سال اخير ترجمه کرده ايم؟ خود چه کرده ايد و چه کرده ايم که بايد دائما از اين و آن اشکال بگيريم؟ مگر می شود فرهنگ اين کشور را تنها با دو سطر اينجا در فيسبوک و سه سطر آنجا در توئیتر و تلگرام ارتقا داد؟ اگر فروزانفرها و مجتبی مينوی ها و قزوينی ها و همایی ها و يحیی مهدوی ها و ايرج افشارها و بسياری ديگر در هشتاد سال گذشته چنين می کردند فکر می کنيد اصلا امروز چیزی از ادبيات و فرهنگ و ميراث ايرانی باقی مانده بود؟ آن نسل از بزرگان ما با وجود همه کمبودها و مشکلات هيچ گاه در انجام وظيفه کوتاهی نکردند. ميراث آنان را امروز در دست داريم و بر سر سفره آنان نشسته ايم. ما برای آيندگان چه کرده ايم؟
مرحوم علامه سيد عبد الستار حسنی

دريغ و صد افسوس که اين علامه و اديب برجسته را نابهنگام و غير منتظره از دست داديم. من متأسفانه شخصا توفيق بهره وری از محضر او را نداشتم اما تقريبا هر آنچه او نوشته و منتشر کرده بود را خوانده ام. عالم و محققی بود از نسلی ديگر. از نسلی که امروز کمتر می توان نمونه های آنان را ديد. محققی ميراث پژوه، دقيق النظر، اديبی بارع و آشنا با زوايای آشکار و پنهان متون ادبی و تاريخی و رجالی. علامه ای کم نظير در شناخت انساب سادات، تراجم رجال شيعه و سنی، کتابشناس و متخصص در تاريخ و جغرافيای قديم و جديد عراق. آدمی از تبار مصطفی جواد و شيخ محمد رضا شبيبی و سيد هبة الدين شهرستاني و ... تعليقاتی که بر کتاب های مختلف تاريخی و رجالی و ادبی و نسب شناختی از او باقی مانده و آنچه به عنوان مقالات کوتاه و بلند از وی در دسترس ماست چراغی است برای جوانان ما و الگویی است برای تحقيق در زمينه متون. هر آنچه نوشته مفيد است. نوع خوانش او از متون و نگاه انتقاديش به گزارش های تاريخی را بايد به عنوان الگویی در دانشگاه ها تدريس کنند. در ادب و شعر عرب کم نظير بود و از نوشته هايش معلوم بود که بيشتر آثار ادبی مهم عرب مانند العقد الفريد و اغاني و خزانة الادب و ديوان های کهنسال شعر و آثار صولي و تنوخي و صابي و غيره و غيره را بارها خوانده و همه را با نگاهی تيز بين مورد نقادی و تأمل قرار داده. افسوس که توفيق زيارتش برای من ميسر نشد. صد افسوس که بسيار دير به نوشتن آغاز کرد و بخش اعظم دانشش را مکتوب نکرد. رحمت و رضوان الهی بر او باد.
نقد و بررسی نظريه فهرستی در تحليل ادبيات حديثی (1)

من در طی دو سه سال اخير يادداشت هایی را صرفا برای استفاده شخصی در حاشيه چند کتاب، مقاله و يا درس گفتارهایی که تاکنون درباره اين نظريه نوشته شده یادداشت کرده ام که مناسب ديدم اينجا اين يادداشت ها را به تفاريق بگذارم. از اينکه کوتاه است و پراکنده عذر می خواهم. اين نظريه با اين عنوان خاص ابتکار يکی از محققان برجسته علم رجال و حديث و فقه در دوران ماست با اين وصف مفردات و اجزای آن در نوشته ها و تقريرات فقهی و اصولی يکی از بزرگان مراجع محترم تقليد در عصر حاضر مطرح شده است. آنچه در هر يک از دو تقرير و تبيين اين طريقه مطرح شده حاوی نکته سنجی های بسيار خوب و قابل اعتنایی است و در تاريخ علم رجال شيعی تحولی تلقی می شود با اين وصف به عنوان کسی که کارش در طی سی سال گذشته مطالعه تاريخ حديث و رجال شيعه و سنی بوده معتقدم در تاريخ حديث شيعی چيزی به نام طريقه فهرستی و يا شيوه ای نزديک به آنچه محتوای طريقه فهرستی را تشکيل می دهد وجود نداشته و آنچه به اين عنوان امروزه شناخته می شود همان طريقه رجالی قدماست که در آن تفکيکی ميان طريقه رجالی و طريقه فهرستی ملاحظه نمی شده. چند سطر زير يادداشت اول من است در اين زمينه:

1- آنچه به عنوان طريقه فهرستی در اين سال های اخير شهرت يافته همان طريقه قدمایی است در برابر طريقه موسوم به متأخران. اصول آن را شيخ بهایی و برخی از اخباريان مانند ملا امين و حر عاملی هم گفته اند. دقت ورزی های آنان موجب تحولی در علم رجال شيعی و حتی علم اصول در بحث اخبار شد و بنابراين توقع می رود بحث های طريقه فهرستی هم در روزگار ما موجب شکوفایی بحث هایی ابتکاری در علوم رجال و حديث و اصول فقه بشود. همينکه در نقد حديث به علم تاريخ توجه شود خود گام مهمی است. فقيه آگاه مرحوم آية الله بروجردی بيش و پيش از بسياری ديگر به تاريخ و زمينه حديث توجه داشت. با اين وصف اين شيوه سابقه قديمتری دارد و بايد آن را دست کم تا عصر شيخ حسن فرزند شهيد ثانی ( صاحب معالم) پی گرفت.
نقد و بررسی نظريه فهرستی در تحليل ادبيات حديثی (2)

2- اصل سخن من در نقد طريقه مشهور به طريقه فهرستی اين است که اساسا فهارس حديثی در سنت حديثی شيعه که البته سابقه اش به خيلی قبل از شيخ و نجاشي می رسد و مثلا ابن بطه قمی و ابن قولويه و سعد اشعري هم آن را داشته اند کارکردی صرفا مشابه اجازات و کتاب های اجازات حديثی داشته. همانطور که اجازات حديثی تنها به صورت موجبه جزئیه حاکی از واقعيت اسناد روايت احاديث و کتاب ها و اصول اوليه حديثند کتب فهارس هم به شرح أيضا. حتما بخشی از آنچه در فهارس به عنوان اسناد متون اوليه نقل شده حکايت از واقعيت خارجی دارد و بدين ترتيب می توان بر اساس آنها روايت دفاتر و متون را در واقعيت خارجی و ظرف تاريخی پی گرفت. منتهی مشکل اين است که عمده آنچه در فهارس آمده مانند اجازات صرفا ناظر به اجازات عام است. اينجا فرصت نيست درباره اجازات عام صحبت کنم منتهی يکی از مصاديقش اين است که اجازات به جای اينکه ناظر به متون باشد ناظر به اشخاص و خود راويان است. طريقه فهرستی نه تنها ادعا می کند اين فهارس تماما ناظر به روايت خود متون و نه اجازه به اشخاص و راويان است، يک گام جلوتر هم می رود و آن اينکه بر اين باور است که همه جا اين اسناد ناظر است به نسخه های خاصی از متون؛ يعنی کاشف از روايات متفاوت متون است؛ ودونه خرط القتاد. به توضيحی که در تعليقات بعدی نوشته ام.؛فراجع.
نقد و بررسی نظريه فهرستی در تحليل ادبيات حديثی (3)

3- فرض نظريه فهرستی اين است که ساختار اسانيد در کتاب های حديثی چه در اصول اوليه و چه در روايت آنها و چه در کتاب های حديثی در دوران جوامع اوليه و حتی کتاب کافی از منطق و ساختار اسانيد در کتب فهارس تبعيت می کند و يا به تعبير دقيقتر کتاب های فهارس آينه و گزارشگر پيوندهای سندی در کتاب های حديثی اند. به همين دليل است که طبق ادعای اين نظريه می توان سندهای کتاب های فهارس را سندهایی به کتاب ها و بل نسخه های کتاب های حديثی قدما و نه صرفا سند به اشخاص دانست. به نظر ما اين نظر گرچه به شکل جزیی درست است اما در کليت آن دقيق نيست. باری بخشی از هر سند در ميان سندهای موجود در فهارس حاکی از نحوه نقل و روايت شماری از اصول اوليه و شايد کمی بيشتر شماری از کتاب های اوليه پيش از دوران جوامع روایی اند. اما نه اين مطلب در همه جا صادق است و نه می تواند در مورد همه طبقات سندها در دو حالت کتاب های حديثی و کتاب های فهارس صادق باشد. در واقع هماهنگی ميان نقل سندهای حديثی در کتاب های حديثی با سندهای فهارس به آن متون در همه طبقات و بل بيشتر طبقات زنجيره سند قابل اثبات نيست و موارد نقضش آنقدر زياد است که به سادگی می توان اين فرض را کنار گذاشت. دليل اين امر اين است که فهارس حديثی در واقع اجازات به رواتند و نه کتاب ها. نسخه ها که جای خود را دارند. فهارس جز به ندرت توجهی به نسخه ها نداشته اند و اگر هم جایی از نسخه ها و روايت ها سخن رانده اند اشاره آنان به اصل وجود روايت و نسخه است و نه واقعيت خارجی تک تک نسخه ها. توجه به تک تک نسخه ها تنها در شکل روايت يک محدث و با در دست داشتن اصل نسخه است که معنا می يابد و صرف نقل سند نشان دهنده چيزی نيست و کمکی به مدعای نظريه فهرستی نمی کند. مثلا اگر نجاشي از دو نسخه بغدادی و کوفی يک اصل ياد می کند صرفا برای نقل اجازه به اين دو نسخه از طرق مختلف است و نه چيزی بيشتر. تنها محدثی که از يکی از اين دو نسخه بهره برده با نقل سند خودش است که می تواند از يکی از اين دو نسخه به شکلی بالفعل در کتابش نقل کند. برای ما اينکه روايت محدثی مانند کلينی با يکی از اين دو طريق شباهت دارد نشان می دهد که کلينی فی المثل نسخه بغدادی را استفاده کرده اما اينکه اين نسخه در چه شرايطی به او رسيده و يا آن نسخه که در دست او بوده دقيقا با نسخه کوفی چه تمايزی داشته و نسبت آن با آن ديگر نسخه دقيقا چيست به دليل اينکه ما دسترسی به نسخه های فيزيکی دو روايت بغدادی و کوفی نداريم ممکن نيست. شناخت اينکه دقيقا نسخه محدثی در نيمه سده دوم چگونه به کلينی در اوائل سده چهارم رسيده تنها از طريق سند کتاب های فهارس ممکن نيست؛ کما اينکه حتی از خود سند کليني هم به سادگی نمی توان به اين شناخت دست يافت. توضيح بيشتر را در تعليقه های ديگر آورده ام.