قناة

یادداشت های حسن انصاری

یادداشت های حسن انصاری
5.6k
عددالاعضاء
1,963
Links
163
Files
17
Videos
1,277
Photo
وصف القناة
نقد و بررسی نظريه فهرستی در تحليل ادبيات حديثی (4)

4- خوب است از يک جنبه ديگر به مسئله نگاه کنيم. بزرگترين دليل بر اينکه چيزی به نام و يا با مضمون طريقه فهرستی بدان شکل که در اين نظريه مطرح شده در ميان قدما به عنوان و مضمونی مستقل از شيوه علم رجال وجود نداشته اين است که قدمای محدثان ما تا عصر علامه و ابن طاووس هيچگاه اشاره ای به اين شيوه نکرده و از آن بهره ای نبرده اند. غالب داوری های رجاليون و محدثين و فقهای ما درباره روايات و متون و روات حديث ما همان شيوه های معمول در ميان اهل رجال است. در سرتاسر فقيه ابن بابويه و يا تهذيبين جز به شکل بسيار محدودی هيچ گاه اشاره به نسخه های مختلف يک کتاب حديثی و يا روايات متفاوت آن به نحوی که تأثيری تمام بر نوع و کيفيت روايت متون حديثی داشته باشد ديده نمی شود. در خود عده شيخ هم آنجا که در بحث خبر واحد و تعارض اخبار از موضوع اصول و روايات سخن می گويد شيوه اصلی همانی است که بنابر ادعای نظريه فهرستی طريقه رجالی خوانده می شود. عمده داوری ها در تهذيبين مثلا بحث از وثاقت راويان و يا مذهب آنان و يا نهايتا عدم اعتماد اصحاب بر يک راوی و يا دفاتری از احاديث اوست. فرض نظريه فهرستی اين است که در عصر شيخ دسترسی به اصول و مصنفات اوليه وجود داشته و اصحاب به جای اعتماد بر طرق رجالی و بحث از منازل رجال به شيوه فهرستی اعتماد می کرده اند. به اين معنا که برای آنان نه نقل شفاهی از نويسندگان اصول و مصنفات و در نتيجه بحث از منزلت رجالی آنان بلکه نقل از مکتوبات و نسخه های شناخته شده و با اصل و نسب که دست به دست می گشت ملاک اصلی بود. بنابراين داوری ها به جای رجال و حتی کتاب ها به سمت نسخه های کتابها محوريت می يافت. اين در حالی است که حتی شايد پنج درصد داوری های رجاليون قديم و يا محدثانی مانند اصحاب جوامع بر اين امر متمرکز نيست و نمونه های بسيار اندکی از اين شيوه در کتاب ها ديده می شود. اگر حقيقتا مبنای اصلی اين شيوه بود می بايست آثار آن را بسيار بيشتر از آنچه در کتاب های موجود قابل دسترسی است می توانستيم رديابی کنيم. حتی در مواردی هم که نجاشي در رجال اشاره به اختلاف نسخه ها و يا دست کم تمايز راويان و روايت های يک کتاب حديثی می کند باز می بينيم در کتاب هایی مانند فقيه و يا تهذيبين که به بحث های مرتبط با صحت و اصالت احاديث توجه دارند به اين موارد بسيار کم ارجاع داده شده. کتاب کافي که به کلی خالی از اين بحث هاست الا گاه اشاره هایی بسيار گذرا. بدين ترتيب روشن است که چنين شيوه ای عنوانی مستقل و يا طريقه ای متمايز با طريقه کلی علمای رجال نداشته و اساسا چندان برای داوری های حديثی محل توجه نبوده است. محدثان و فقهای ما در کتاب های فقهی و حديثی خود علاوه بر اين هيچ گاه اشاره ای به اهميت فرايند فهرست نويسی برای متون حديثی نکرده اند. در واقع کار فهرست نويسی جز در موارد خاص که بعدا بدان خواهم پرداخت بيشتر کارکرد اجازه داشته است.
نقد و بررسی نظريه فهرستی در تحليل ادبيات حديثی (5): نکته ای مهم درباره معنای فهرست نويسی در ميان قدما

5- من در جايش به تفصيل نوشته ام و اينجا مختصرا عرض می کنم که فهرست های حديثی در حقيقت کارکرد اجازات را داشته اند. منتهی اين اجازات گاهی ناظر به روايت و اجازه ای واقعی بوده اند و گاهی هم اجازاتی اند کلی. مورد اخير انواعی دارد منتهی آنچه به خصوص اينجا مد نظر است يعنی کسی اجازه روايت تعدادی از کتاب ها و يا اجازه روايت از کتاب های عده ای از محدثان قديم را يکجا به يکی از شاگردان و راويانش بدهد بی آنکه تک تک آن کتاب ها را آن شاگرد نزد استاد خوانده باشد به سماع و يا قرائت و يا حتی اجازه ای خاص در مورد تک تک کتاب ها با نسخه های معينی از آن کتاب ها گرفته باشد. بدين معنا که در اجازه نسخه ای خاص که استاد در اختيار داشته و شاگرد از روی آن کتابت کرده بوده و يا بر اساس آن مقابله ای کرده باشد مورد اجازه قرار نگيرد و بلکه به طور کلی کتابی از مشايخ به اجازه روايتش برای شاگرد ممکن شود. بنابراين اين نوع اجازات کاری به نسخه ها ندارند و بلکه منظور فقط اصل کتاب است. گاهی چنانکه گفتم اجازه حتی به کتاب ها هم کاری ندارد. استاد به شاگرد اجازه نقل روايات و کتاب های يکی از استادانش را به طور کلی می دهد. در اين صورت مثلا اگر شيخ طوسي بخواهد اجازه روايت آثار شيخ مفيد را به طور کلی به فرزندش ابو علي ابن الشيخ بدهد چه بايد بکند؟ شيوه اش علی الاصول اين است که يا به طور کلی بگويد من به تو اجازه کل تأليفات و روايات شيخ مفيد را می دهم و يا اينکه ليستی از آثار شيخ مفيد را ذکر کند و بگويد اجازه روايت اين کتاب ها را به تو می دهم. در اينجا نه شيخ و نه فرزندش ابو علی کاری به تک تک کتاب ها و يا نسخه های آن آثار ندارند بلکه به طور کلی اجازه روايتی برای آثار شيخ مفيد از پدر به پسر منتقل شده. اين را بعدها عموما تحت ژانر اجازه می خوانده اند اما در قديم تر در بين قدما عنوان فهرست هم داشت (در رجال نجاشي و يا فهرست شيخ گاهی به اين نمونه از فهرست ها اشاره شده؛ مانند فهرست آثار سيد مرتضی و يا شيخ مفيد و يا عياشي و از اين قبيل). کار شيخ طوسي و نجاشي در بيشتر بخش های فهرست هایشان اين است که به فهارس قديمتر تکيه کرده و طبق نظم الفبایی آن فهارس را تنظيم مجدد کرده و روايات آن فهارس را در ذيل نام محدثان و نويسندگان ذکر کرده اند. مثلا فهرست حميد بن زياد را در مورد بسياری از محدثان مبنا قرار داده و ذيل تک تک راويانی که نامشان در فهرست حميد بن زياد آمده بوده روايت حميد را به آن محدث ذکر می کنند (و البته در بيشتر موارد هم سند خود را به فهرست حميد بدان اضافه می کنند). بنابراين فهرست های نجاشي و شيخ، فهرس الفهارسند؛ يعنی صرفا جامع فهارس قديمترند. در اينجا نه شيخ و نه نجاشي کاری به تک تک کتاب های آن محدثان و نويسندگان ندارند. شايد تعداد زيادی از آن کتاب ها را اصلا نديده اند و يا شماری از آن نويسندگان را اصلا نمی شناسند و فقط به واسطه آن فهارس از آن اشخاص و يا کتاب ها ياد می کنند. طبعا بدين ترتيب به نسخه های مختلف کتاب هایی که از نامشان به واسطه فهرست حميد بن زياد ياد می کنند هم کاری ندارند؛ بلکه صرفا چنانکه گفتم در واقع با تنظيم مجدد فهرست حميد و آميختن آن با فهارس ديگر امکان روايت و اجازه روايت از محدثان قديم و آثارشان را در يک کتاب با عنوان فهرست به شاگردان و نسل های بعدی (با نقل از طبقه ای به طبقه ای ديگر) فراهم کرده اند. آيا همه فهرست ها از اين قبيل بوده اند؟ آيا فی المثل فهرست حميد بن زياد هم خود فهرس الفهارسی از فهارس قديمتر بوده؟ تفاوت آن مثلا با فهرست شيخ چه بوده؟ برای پاسخ به اين پرسش ها به تعليقات بعدی مراجعه شود. اجمالا عرض می کنم که همه فهارس از اين قبيل نبوده اند؛ بلکه شماری از فهارس در حقيقت فهرست مرويات يک شيخ بوده که در طی آن فهرست (عموما با عنوان: فهرست ما رواه) دقيقا آنچه به سماع و يا قرائت و يا اجازه خاص به يک نسخه معين از استادی فرا گرفته بوده را در کتاب فهرست خود گرد می آورده است. شايد حدود بيست و پنج سال پيش بدين نکته در مقاله ابو غالب زراري که برای ترجمه عربی دائرة المعارف بزرگ اسلامی نوشتم اشاره کردم. نمونه خوب اين قبيل فهارس، فهرست ابو غالب زراری است که در پايان رساله او منتشر شده. توضيحات را به تدريج در طی تعليقات بعدی خواهم آورد. آنچه گفتم نتايجی در بر دارد که به کلی محتوای نظريه طريقه فهرستی را غير قابل قبول تلقی می کند.
دو پيشنهاد درباره فهرست نويسی نسخه های خطی

بسياری از فهرست هایی که برای نسخه های خطی نوشته می شوند فهرست های کاملی نيستند. اينجا به دو مورد بسيار ضروری اشاره می کنم: 1- در مورد نسخه های حديثی و تا حدودی ادبی نقل سند روايت کتاب در آغاز نسخه خطی بسيار مهم است (و همچنين هر گونه اجازه ای برای کتاب ها که اطلاعات پشت نسخه ای محسوب می شوند). متأسفانه به اين مورد کمتر توجه می شود. بسياری از نسخه های حديثی شيعی که امروزه موجودند فاقد سند روايت کتاب و نسخه اند. شماری از آنها که سند روايت کتاب در آغاز آنها نقل شده متأسفانه در بسياری از فهرست ها مورد بی توجهی قرار گرفته اند. فی المثل آثار شيخ صدوق در تعدادی از نسخه های خطی موجود آنها مشتمل بر روايت های متفاوت آثار اويند که خود نشان از تبارشناسی نسخه ها و جغرافيای پراکندگی آنها دارد، منتهی در بسياری از فهارس کتابخانه ها و از جمله کتابخانه مرعشی، آستان قدس و يا مجلس به اين سندها توجه نشده و منبعی عظيم از اطلاعات تاريخی بدين ترتيب از دست رفته است. همين موضوع درباره نقل کامل رقم های نسخه ها و کاتبان آنها صادق است. امروز که بسياری از نسخه های خطی کتابخانه ها به صورت آنلاين دستياب است خوب است برای رساله های فوق ليسانس در دانشکده های تاريخ و ادبيات و الهيات توجه دوباره به نسخه های خطی با عنايت به اين اطلاعات تاريخی و سندی محوريت يابد.

2- نکته دوم درباره گواهی های تملک بر روی نسخه هاست که خود می تواند برای بازنويسی تاريخ فرهنگی مان بی نهايت مفيد افتد. اين گواهی های تملک سرگذشت نامه کتاب و نسخه های خطی است در سرزمين مان و اينکه چگونه و با چه کيفيت مردمان سرزمينمان و با چه انواعی از پراکندگی ها کتاب هایی را کتابت می کرده، گردآوری و تملک می کرده و آنها را به نسل های بعدی منتل می کرده اند. بر اساس تاريخ گواهی های تملک نسخه ها می توان تاريخ علوم و دانش های دينی و تاريخ انديشه ها و تاريخ تحول و انتقال علوم را در گستره تمدن اسلامی بررسيد.

دانش تبارشناسی نسخه ها بی توجه به اين دو نکته نمی تواند قابل تصور باشد.
نياز به تدوين تاريخ کتابخانه ها و تبارشناسی آنها

با وجود تلاش هایی که برای تاريخنگاری کتابخانه ها در سال های اخير مبذول شده با اين وصف ما هنوز در آغاز راهيم. کتابخانه های کهنسالی مانند آستان قدس و يا روضه حيدريه و يا جديد التأسيسی مانند کتابخانه آية الله مرعشی نيازمند مستندسازی و تاريخنگاری اند. يکی از مهمترين موارد در اين زمينه بررسی تاريخچه شکلگيری اين کتابخانه ها و کتابخانه های مادری است که اين کتابخانه ها از آنها ساخته شده اند. کتابخانه ای مانند آستان قدس خود شکل گرفته بر اساس اوقافی است که در طول بيش از هزار سال سامان گرفته و به تدريج اين کتابخانه عظيم را فراهم کرده است. تنها فهرست واقفان کافی نيست. ما بايد فهرست هایی داشته باشيم از نسخه هایی که از اين واقفان و يا فروشندگان همينک در کتابخانه هایی مانند آستان قدس موجود است. روشن است که تدوين چنين فهرست هایی و مطالعه و بررسی تک تک نسخه های هر کتابخانه مادر می تواند برای بازنويسی تاريخ فرهنگی و دينی ما به کار آيد. نمونه می دانيم که در آستان قدس رضوی بخش عظيمی از نسخه ها وقف ابن خاتون است. در مورد مجلس می دانيم که کتابخانه مجلس در بخش عظيمی از آن برآمده از کتابخانه هایی مانند کتابخانه خاندان طباطبایی (سيد محمد صادق) ، خاندان امام جمعه خویی، ميرزا طاهر تنکبانی، صدر الافاضل و بسياری ديگر است. در چهل پنجاه سال اخير بسياری از نسخه های شهر های مختلف به صورت های گوناگونی در اختيار کتابخانه های مرعشی و يا آستان قدس قرار گرفته. شناخت ما از اين کتابخانه های مادر و يا نسخه هایی که به صورت های مختلف به عنوان وقف و یا فروش به این کتابخانه ها تعلق گرفته بسيار مهم است؛ هم برای شناخت ريشه های مستقيم کتابخانه های امروز کشور و هم برای شناخت تبارشناسی کتابخانه ها در طول هزار سال گذشته. اينجاست که با تبارشناسی نسخه ها می توانيم به سنت های انتقال نسخه های خطی و پديده مهاجرت نسخه ها بپردازيم. بسياری از آنچه در کتابخانه های امروز کشور موجود است ريشه اش به کتابخانه های عالمان دوران صفوی در اصفهان و يا طهران عصر قاجار می رسد. برای شناخت تاريخ فرهنگی مان نخست بايد از اينجا آغاز کنيم. پيشنهاد من به دانشجويان برای انتخاب رساله های فوق ليسانس و دکتری اين است که به اين موارد بپردازند. حتی به کتابخانه های ايران نبايد بسنده کرد. من خود در کتابخانه های ترکيه نسخه های بسيار زيادی ديدم که ريشه آنها به کتابخانه هایی مانند خزانه غرويه، کتابخانه ربع رشيدی و يا کتابخانه رصد خانه مراغه می رسد. برای درک بهتری از تاريخ فرهنگ و علوم در ايران بايد به همه اين موارد پرداخت. می دانيم که تبريز برای قرن ها يکی از مهمترين مراکز حيات علوم عقلی و نقلی بوده. از مهمترين منابع برای شناخت سهم تبريز در اين زمينه گردآوری نسخه هایی خطی است که در طول قرن ها و به ويژه عصر مابعد مغول در تبريز نوشته، قرائت و تملک شده و اجازاتی برای آنها نوشته شده است. صدها نسخه در کتابخانه سليمانيه دارای اجازات و يا رقم هایی اند مرتبط با تبريز و مراغه و خوی و شهرهای آذربايجان. در کتابخانه ظاهريه در دمشق تعداد عظیم نسخه هایی که در اصفهان و ری و خراسان کتابت شده و يا مشتمل بر اطلاعاتی درباره انتقال نسخه ها از آن شهرهاست حیرت آور است. من حتی در يمن نسخه هایی ديده ام که در شهر ری کتابت شده.

ما هنوز در آغاز راهيم برای تدوين تبارشناسی جامعی از نسخه های خطی گستره تاریخی ايران فرهنگی.
تاريخ وعظ و خطابه خوانی و سخنوری

بخشی از فرهنگ دينی و اجتماعی ما ريشه در فرهنگ وعظ و تذکير و خطابه دارد. تاريخ آن هم به همان يکی دو قرن اول اسلامی می رسد با قصاص و بعد وعاظ و مذکرين بغداد و نيشابور و ری و اصفهان. بخشی از آن پيوند دارد با اهل مدرسه و بخشی هم با اهل تصوف. قدرت واعظان در عصر سلجوقی گسترش يافت و البته عموما در تحولات اجتماعی و سياسی بغداد و خراسان سهم مهمی داشتند. بعدها و چنانکه در کتاب نقض آمده مناقب خوانان و فضايل خوانان در هر دو جامعه شيعی و سنی رو به گسترش نهادند و از دوره ای چنانکه می دانيم به مناسبت کتاب روضه کاشفی به گروهی از آنان روضه خوان گفته می شد. واعظان از قديم تنها به گروهی که صرفا تخصصشان وعظ و خطابه بود محدود نمی شد. برخی از فقيهان بزرگ شيعی و سنی در طول تاريخ در کار وعظ و خطابه هم بوده اند. بسياری از آنها مانند فخر رازی و ابن جوزی اتفاقا از علمای برجسته زمان خود محسوب می شدند. در صد سال اخیر هم بسیاری از مراجع و فقیهان خود اهل منبر و وعظ هم بوده اند. در آثار ابن جوزی و بسياری قبل و بعد از او از ميان واعظان مشهور و يا در کتاب های تراجم و احوال می توان شرح احوال و تاريخ واعظان و وعظ را جستجو کرد. خود ابن جوزی در اين زمينه کتاب دارد. آثار ابن ابی الدنيا هم در اين زمينه مفيد است. کتاب هایی هم داريم مشتمل بر خطابه های معروف و از جمله خطبه خوانی ها در جمعه ها و اعياد (از خلفای فاطمی دفتری باقی مانده در اين زمينه که چاپ شده و از داعيان فاطمی هم دفاتر مختلف باقی مانده مشتمل بر مجالس دعوت آنان که شبيه همين مجالس وعظ بوده). تاکنون تحقيق جامعی درباره تاريخ وعظ و منبر در اسلام صورت نگرفته و از آن ميان تاريخ واعظان و اهل خطابه در عصر قاجار و پهلوی از موضوعات جذابی است که کمتر محل عنايت بوده. در آثار دوران قاجار اطلاعات پراکنده در اين زمينه بسيار است. بسياری از واعظان اين دوره اهل نوشتن هم بوده اند که آثار آنان در همان زمان چاپ می شد. برخی از آنان در شمار رجال با نفوذ در طهران و اصفهان بودند. در کتاب المآثر والآثار منسوب به محمد حسن خان اعتماد السلطنه احوال شماری از آنان در دوره ناصری آمده است. معمول بسياری از واعظان بوده و هست که سخنرانی های خود را و يا دست کم الگوهای اصلی آنها را برای خود می نويسند. مرحوم حاج انصاری که از واعظان مشهور ايران در دهه های سی و چهل شمسی بود شايد بالغ بر ده دفتر بزرگ از مجالس وعظ و سخنش را نوشته بود که هنوز منتشر نشده. از سده های اوليه کتاب ها به فارسی و عربی در مجالس نويسی بسيار است و عموما الگوهای مشابهی دارد از نقل تفسير قرآن و ذکر احاديث و نکات اخلاقی و گفتار بزرگان حکمت و تصوف و نقل قصه ها و عبرت ها. رسم اين بود که برای فراگيری وعظ اشخاص به مجالس وعظ واعظان مشهور می رفتند و الگوها و مجالس را می نوشتند و بر اساس آن الگوها که حالت موضوعی داشت به تدريج در اين فن تبحر می يافتند. بسياری از محدثان و اهل حديث در دويست سال گذشته در کار وعظ هم بوده اند. مرحوم حاج انصاری معروف است که متن ده هزار حديث را در حافظه داشت. او البته در فقه و اصول هم تحصيلات عاليه داشت و از شاگردان مرحوم شيخ عبد الکريم حائری بود. آثار مرحوم فلسفی هم که شايد مهمترين واعظ صد سال گذشته تاريخ ايران است همه برگرفته از سخنرانی های او بود. برای شناخت نبض فرهنگ و سنت ها و اخلاق عامه و خاصه در عصر قاجار نوشتن تاريخچه ای از وعظ و واعظان در اين دوره بسيار مهم است. نهاد وعظ و خطابه و تبلیغ از نهادهای مهم تاريخ دين و مذهب در ايران است که هنوز تاريخش نوشته نشده. امشب به مناسبتی دنبال موضوعی بودم در اين ارتباط و ديدم واقعا چيز چندان مفيدی در دست نيست و يا من نمی شناسم. گفتم اينجا اشاره ای بکنم به اهميت آن.
سخنرانی من درباره تحولات تاريخی فهم شيعيان و اهل سنت از مقوله امامت
بخش اول نقدهای جديد من بر نظريه طريقه فهرستی

https://ansari.kateban.com/post/4516
نقد و بررسی نظريه فهرستی در تحليل ادبيات حديثی (6): معنای "اصل" چيست؟ (در دو فرسته)

من قبلا هم نوشتم که بزرگترین دلیل بر عدم وجود طریقه فهرستی به عنوان شیوه ای مستقل از طریقه رجالی در میان قدمای امامیه این است که در هیچ کجا در ادبیات حدیثی و رجالی ما اشاره ای به وجود این تمایز نشده. در حقيقت آن چيزی که طبق اين نظريه، طريقه فهرستی ناميده می شود بخشی از همان شيوه رجالی قدماست. اين نظريه ابراز می دارد که بر خلاف اهل سنت محدثان اماميه طریقه فهرستی را به کار می گرفته اند. دلیل آن را هم اين می داند که در ميان قدمای ما حديث به شکل شفاهی نقل نمی شد بلکه اعتماد اصحاب به دفاتر حدیثی و نقل دست به دست و اعتماد به نسخه های شناخته شده بود. اگر کسی نگاهی گذرا به کتاب های رجای و حدیثی و علل الحدیث بزرگان اهل سنت بیاندازد به روشنی برایش معلوم می شود که توجه به دفاتر و نسخه ها و طرق نقل و توجه به تمایز نسخه ها و روایات و تفاوت نقل ها در سماع و قرائت و مناوله همواره مورد توجه محدثان اهل سنت بوده و توجه به این موارد در کتاب های یاد شده به مراتب بیشتر از مواردی است که به شکل محدود ما در کتاب های خودمان می بینیم. روشن است که نقل شفاهی منافاتی با توجه به دفاتر و نسخه ها ندارد. در جای خودش ثابت شده که نقل شفاهی محدثان اهل سنت متکی بر نقل های مکتوب بوده است. در واقع در نقل های شفاهی مبنا بر وجود نسخه های اصل بوده گرچه طبق سنت، صرف نقل از اصول و دفاتر را به دلیل احتمال تدلیس و تحریف و اضافه و کم کافی نمی دانسته اند و ضروری می دیدند که هر اصلی در سنت شفاهی در نسل های متوالی منتقل و مستند سازی شود. اگر نسخه های حدیثی موجود در کتابخانه ظاهریه و مجامیع عمریه را ملاحظه کنید و یا نسخه هایی حدیثی که در کتابخانه های پرینستون و یا برلین موجود است را ببینید با صدها و بل هزارها گواهی های "طباق" آشنا می شوید که در طی آن نقل های شفاهی مستند به اصول مکتوب و بالعکس است. اصلا این یعنی طریقه فهرستی. بدین معنا که نقل حدیث بر اساس دفاتر و نسخه ها و توجه به تمایز روایات نسخه هاست و همواره "اصلی" در ميان است که بايد طبق آن سنت شفاهی پيش رود. حتی در سده دوم قمری هم امروزه روشن شده که کتاب هایی مانند مصنف عبد الرزاق و موطأ مالک بر اساس اصولی مکتوب بوده که به دست عبد الرزاق و مالک رسیده بوده و آنها البته آنها را در سنتی شفاهی فرا می گرفتند و نسخه های "اصل" خود را بر آن اساس تنظيم می کردند. بنابراين چنانکه در يادداشت ديگری خواهم گفت معنای اصلی "اصل" يعنی همين: متنی که مبنای اصلی سنت شفاهی است. یعنی دفتری در حدیث که در طی سنت شفاهی فراهم می آمد و بعد در سنتی شفاهی نشر پيدا می کرد و منتقل می شد و سنت شفاهی را مستند سازی می کرد. يعنی در هر نسل محدثان آن مجموعه حديث را با اتکای بر آن اصل اوليه در سنت شفاهی سماع و قرائت می کردند و بعد اصالت نسخه های جدید فراهم آمده از مجالس شفاهی را با تکيه بر آن اصل مکتوب گواهی می کردند و آن گواهی ها را در نسخه "اصل" با توجه به طبقات جديد می افزودند و يا نسخه هایی از روی آن اصل اوليه فراهم می کردند و بعدد با سنت مقابله و عرض و بلاغ و انهاء نسخه های تازه ای از آن "اصل" اوليه و با تکيه بر مجالس و سنت شفاهی فراهم می کردند. روی اين "اصل" ها سندهای دفاتر و روايات می آمد که به آن "طباق" گفته می شود. تفصيلش را در جای ديگری بحث کرده ام.

بدین ترتیب برخلاف نظریه فهرستی، اهل سنت به دلیل نقل شفاهی نبود که سراغ علم رجال رفتند. بلکه ماهیت نقل دوگانه شفاهی/ مکتوب و يا "اصل" / سماع به گونه ای است که نیاز به علم رجال را در کنار توجه به اصالت دفاتر و روایات و نسخه ها ضروری می کند. سببش این است که همواره کسانی بوده اند که ادعای روایاتی از مشایخ طبقه قبلی را ابراز می کردند که اصول بازمانده از آنها در نزد برخی ديگر حاوی آن روايات نبود. بنابراين می بايست در ضمن بررسی های نسخه ای به وثاقت و ضبط و منزلت رجالی روات توجه می شد. محدثان گاهی در اصل ها دست می بردند و این به دلیل ماهیت و وضعیت کاغذ و نشر کتاب و امکانات نسخه های خطی بود. بنابراین صرف اعتماد به نسخه ها کافی نبود. با گذشت نسل ها اعتماد صرف به اصالت نسخه ها و گواهی خط ها کافی نبود و باید منزلت رجالی روات مورد بررسی قرار می گرفت. محدثی حدیثی از عبد الرزاق (و او به نقل از معمر بن راشد) نقل می کرد که شاگرد ديگر او در اصل هایش از عبد الرزاق از معمر نقل نکرده بود. بنابراين وضعيت رجالی آن محدث همکار ضروری بود. يا اينکه در مورد حديث نقل شده می گفت: ليس له "اصل". يعنی در اصل من از عبد الرزاق اين حديث نيست. و این یعنی معنای "اصل". می بينيد که بررسی منزلت رجالی چيزی جدا و بيگانه از بررسی های نسخه ای (يعنی آن چيزی که نظريه فهرستی آن را طريقه فهرستی می نامد) نيست.
در حديث شيعه هم همين وضعيت برقرار بود: ابن غضائری ناقد برجسته حديث است. به نظر من او از نجاشی در داوری هايش به مراتب دقيق النظر تر است. همو در رجالش، هم به داوری های رجالی صرف می پردازد و هم گاهی اشاراتی به روايت ها و نسخه ها دارد (حتی بيش از نجاشی و شيخ در فهارسشان). پس طريقه فهرستی چيزی بيش و جدا از طريقه رجالی نيست. باری. اگر مبنا طريقه متأخرين باشد می توان گفت که طريقه فهرستی مستقل از طريقه رجالی متأخر است. اما در ميان قدما طريقه فهرستی مستقل از طريقه رجالی نيست و اصلا مخصوص شیعه هم نیست و در میان اهل سنت به مراتب بیشتر مورد توجه بوده.

در يادداشت های بعدی خواهم گفت که اصلا طريقه فهرستی در روزگار ما قابل تحقق نيست. همچنين خواهم گفت که اساسا طريقه بررسی نسخه ها ربطی به "فهرست" نويسی چنانکه نجاشی و شيخ در فهارس خود انجام داده اند ندارد. نام شيوه رجالی قدماء، "طريقه فهرستی" نيست. طريقه رجالی قدماء است.
شرح حالی که برای ابو الفتوح رازي سال ها پيش به سفارش دائرة المعارف بزرگ اسلامی نوشتم (بدون امضای من)

https://ansari.kateban.com/post/3005

آنچه در اين يادداشت آمده تمام آن قسمتی است که من از مدخل دائرة المعارف نوشتم. مابقی آن از نويسنده ای ديگر است:

https://www.cgie.org.ir/fa/publication/entryview/3651