قناة

یادداشت های حسن انصاری

یادداشت های حسن انصاری
5.6k
عددالاعضاء
1,963
Links
163
Files
17
Videos
1,277
Photo
وصف القناة
مشکل سوم اين است که تحقيقات، پيوستگی و تداوم تاريخی که آقای طباطبایی نظريه خود را بر آن قرار داده تأييد نمی کنند: چنانکه گفتم سياستنامه های دوران اسلامی کتاب هایی برای تئوری سلطنت تغلب اند و نه شاهی آرمانی ساسانی. عنوان دوم کتاب سياستنامه که به "سير الملوک" هم گاهی شناخته می شود نبايد ما را به خطا بياندازد. اين کتاب ربطی به ادبيات سير الملوک ها و خداينامه های ساسانی ندارد. حتی ابن مقفع هم که خود خداينامه را از پهلوی به عربی ترجمه کرد در آثار سياسی اش (مانند رسالة الصحابة و يا در تحرير کليله و دمنه و مقدمه آن) از انديشه سياسی ساسانی گرچه تأثير می گيرد منتهی از آن تا اندازه زيادی فاصله می گيرد و آن را با واقعيت دوره اسلامی و به طور خاص زمان خلافت عباسی هماهنگ می کند. در واقع آنچه ما از ادبيات خدای نامه ها، تاج و آيين و سير الملوک ها و "عهد" های شاهان ساساني به زبان عربی و از آغاز دوران اسلامی در اختيار داريم در بسياری موارد يا کاملا نوشته شده در دوران اسلامی اند و تنها پاره هایی از ميراث دوران ساسانی را به صورت متن پنهان در خود دارند و يا اينکه در روايت آنچه به دوره ساسانی و به ويژه اردشير پاپکان و يا شاهان اسطوره ای و يا حقيقی ايران باستان مربوط می شود تنها آينه تصور و انديشه سياسی عصر انوشيروان و دوران پايانی عصر ساسانی اند . البته ما اسناد زيادی به صورت سنگنبشته ها و يا اسناد دولتی و سکه ای و يا چند متنی از آغاز دوران ساسانی هم داريم اما بيشتر آنچه در خصوص عهدنامه ها و کارنامه ها و تاج و آيين داريم چنانکه محققين اين زمينه ابراز کرده اند اگر از دوران ماقبل اسلامی باشد متن هایی اند که عمدتا در دوره پايانی عصر ساسانی تدوين شده اند و نمی توانند واقعيت سياست و ربط ميان دين و دولت را در عصر اردشير کاملا توضيح دهند. برای اين کار بايد درست همان کاری کرد که محققان حوزه ساسانی شناسی انجام می دهند. يعنی بايد سنگنبشته ها، اسناد دولتی، گزارش های مورخين غير پهلوی معاصر با ساسانيان (که تعدادش کم هم نيست؛ مانند متون ارمنی و سريانی) را به دقت خواند و انديشه سياسی ايرانشهری را از آنها استخراج کرد (دست کم مقاله شادروان عباس زرياب را درباره ساسانيان بخوانيد؛ مقاله ای که از بهترين ها در جای خود به زبان فارسی است). اين تحقيقات دهها سال است که در جريان است و همين الآن هم کم نيستند کسانی که در کار اين نوع پژوهش ها هستند. برای تئوری نويسی برای انديشه ايرانشهری دست کم به اين تحقيقات مراجعه کنيد.

چنانکه گفتم سياستنامه ها بيش از آنکه دوران ساسانی را نمايندگی کنند و انديشه سياسی ايرانشهری عصر ساسانی را الگوسازی کنند کتاب هایی اند برای تحکيم "سلطنت تغلب" حکومت های دوران اسلامی و از جمله غزنویان و سلاجقه. اين کتاب ها انديشه سياسی ايرانشهری را نمايندگی نمی کنند بلکه در واقع ادبياتی اند برای تحکيم استبداد سلطانی. کما اینکه نقل متن خداينامه ابن مقفع از سوی طبری او را متفکری دلبسته به انديشه ايرانشهری نکرد برای خواجه نظام الملک هم نقل ادبيات ساسانی بیشتر تنها در حد نوعی ادبی و يک ژانر مطرح است و به همین دلیل است که ما همین نوع نقل قول ها را در ادبیات سیاستنامه های شرعی و در نوشته های کسانی مانند ماوردی هم داریم. خواجه در مواردی هم که تحت تأثير ادبيات انديشه سياسی ايرانشهری است آن را در چارچوب ادبیات سلطانی می فهمد و تفسیر می کند. برای او در درجه نخست حفظ حکومت سلطانی سلجوقيان و همچنين حفظ اقتدار طبقه مستوفیان خراسانی در برابر عراقيان (عراق عجم) است که اهميت دارد.
سياستنامه خواجه در واقع پند نامه ای سياسی برای حفظ قدرت استبدادی بود نه تلاشی برای ارائه نظريه ای برای ايرانشهر.

https://t.me/azbarresihayetarikhi
خواجه نظام الملک در مقام يک محدث. دو مجلس از امالي او در حديث که به چاپ هم رسيده (مربوط به يادداشت بالا)
يکی ديگر از معانی "تعليق"

يکی از معانی "تعليق" برای یادداشت برداری و فراهم کردن گزیده ای از یک کتاب به کار می رود. اصل این معنا به این ریشه بر می گردد که "تعليق" به معنای یادداشت شخصی به کار می رفته و بعدا همین برای کتابت نسخه ها هم به کار رفته است. بنابراین گاهی کاتبان نسخه های خطی به جای واژه کتابت از واژه تعليق استفاده می کرده اند.

نمونه ای تعليق به معنای گزيده و يادداشت برداری را باید در "تعلیق من أمالي ابن درید" دید که متنش منتشر شده.
برای یادداشت بالا
مشيخه ابن جني (د 392 ق) در آغاز کتاب المحتسب

فأما ما رويناه في ذلك فكتاب أبي حاتم سهل بن محمد بن عثمان السجستاني -رحمه الله- أخبرنا به أبو إسحق إبراهيم بن أحمد القِرْميسيني، عن أبي بكر محمد بن هارون الرُّوياني عن أبي حاتم، وروينا أيضًا في كتاب أبي علي محمد بن المستنير قطرب من هذه الشواذ صدرًا كبيرًا، غير أن كتاب أبي حاتم أجمعُ من كتاب قطرب لذلك؛ من حيث كان مقصورًا على ذكر القراءات، عاريًا من الإسهاب في التعليل والاستشهادات التي انحطَّ قطرب فيها، وتناهى إلى متباعد غاياتها. أخبرنا أبو الحسن محمد بن علي بن وكيع، عن أبي الحسن أحمد بن سعيد بن عبد الله الدمشقي، قال: حدثني محمد بن صالح المصري ورَّاق على بن قطرب، قال: قرأت على أبي محمد بن المستنير قطرب من سورة النحل إلى آخر القرآن، قال: وقرأت على علي بن قطرب من البقرة إلى النحل عن أبيه محمد بن المستنير بمصر في سنة تسع وأربعين ومائتين. قال أبو الحسن الدمشقي: وحدثني أبو بكر العبدي بسر من رأى في سنة سبع وخمسين ومائتين، قال: سمعت أبا علي محمد بن المستنير قطربًا يمليه في مدينة السلام، فكتبت منه من البقرة إلى سورة مريم ثم قطع الكتاب، قال: وسمع مني أبو بكر العبدي من سورة مريم إلى آخر الكتاب، وسمعت منه من فاتحة الكتاب إلى سورة مريم. وأخبرنا أبو علي الحسن بن أحمد الفارسي سماعًا مع من قرأ عليه كثيرًا من هذا الكتاب، وأنا حاضره عن أبي الحسن بن محمد بن عثمان الفارسي عن الدمشقي أيضًا، وأخبرنا أيضًا بما في كتاب المعاني عن أبي إسحاق إبراهيم بن السري الزجاج بسماعه منه، وبمعاني الفراء عن ابن مجاهد عن الفراء، وروينا غير ذلك مما سنذكر سنده وقت إحضاره المقول على مشكله إن شاء الله (نک: المحتسب في تبيين وجوه شواذ القراءات والإيضاح عنها، 1/ 35 تا 36).
به کار گيری شيوه قياسی متکلمان و فقيهان در دانش نحو

درباره مشابهت ها و اصطلاحات مشترک دانش نحو با علوم فقه و اصول و کلام تاکنون سخن بسيار گفته شده. نمونه مهم و اعلا در به کارگيری شيوه قياسی کتاب الخصائص ابن جني است که در مقدمه آن شيوه خود را توضيح می دهد:

هذا -أطال الله بقاء مولانا السيد المنصور "المؤيد" بهاء الدولة وضياء الملة وغياث الأمة, وأدام ملكه ونصره، وسلطانه ومجده وتأييده وسموه, وكبت شانئه وعدوه- كتاب لم أزل على فارط الحال وتقادم الوقت ملاحظاً له, عاكف الفكر عليه, منجذب الرأي والروية إليه وادًّا أن أجد مهملاً أصله به أو خللاً أرتقه بعمله والوقت يزداد بنواديه ضيقًا ولا ينهج لي إلى الابتداء طريقًا. هذا مع إعظامي له وإعصامي بالأسباب المنتاطة به واعتقادي فيه أنه من أشرف ما صنف في علم العرب وأذهبه في طريق القياس والنظر وأعوده عليه بالحيطة والصون وآخذه له من حصة التوقير والأون, وأجمعه للأدلة على ما أودعته هذه اللغة الشريفة من خصائص الحكمة ونيطت به من علائق الإتقان والصنعة، فكانت مسافر وجوهه ومحاسر أذرعه وسوقه تصف لي ما اشتملت عليه مشاعره وتحي إلي بما خيطت عليه أقرابه وشواكله وتريني أن تعريد كل من الفريقين: البصريين والكوفيين عنه وتحاميهم طريق الإلمام به والخوض في أدنى أوشاله وخُلُجه فضلاً عن اقتحام غماره ولُجَجه إنما كان لامتناع جانبه، وانتشار شعاعه، وبادي تهاجر قوانينه وأوضاعه. وذلك أنا لم نر أحدًا من علماء البلدين تعرض لعمل أصول النحو، على مذهب أصول الكلام والفقه. فأما كتاب أصول أبي بكر فلم يلمم فيه بما نحن عليه، إلا حرفًا أو حرفين في أولهن وقد تعلق عليه به. وسنقول في معناه. على أن أبا الحسن قد كان صنف في شيء من المقاييس كتيبا، إذا أنت قرنته بكتابنا هذا علمت بذاك أنا نبنا عنه فيه، وكفيناه كلفة التعب به، وكافأناه على لطيف ما أولاناه من علومه المسوقة إلينا، المفيضة ماء البشر والبشاشة علينا، حتى دعا ذلك أقوامًا نُزرت من معرفة حقائق هذا العلم حظوظهم، وتأخرت عن إدراكه أقدامهم، إلى الطعن عليه، والقدح في احتياجاته وعلله. وسترى ذلك مشروحًا في الفصول بإذن الله تعالى (الخصائص، 1/ 1 تا 3).
مشکل تاريخی نظريه ايرانشهری جواد طباطبایی

بنگريد اينجا را: https://ansari.kateban.com/post/4599
نهج البلاغه و فساد در مديران حکومتی

الآن به لطف توئیتر آقای مهدی نصيری يک تکه ويدئویی ديدم از آقایی که درباره نهج البلاغه اظهار نظر عجيبی داشت. نمی دانم اين آقا اصلا توانایی خواندن متن نهج البلاغه و فهم عبارات آن را دارد يا خير منتهی هر چه هست حرفش اين بود که علوی ترين حکومت تاريخ که همانا حکومت حضرت اميرالمؤمنين صلوات الله وسلامه عليه است مملو از فساد بود و حدود يک سوم نهج البلاغه درباره فساد خواص است. اميدوارم که اين تکه تنها نقل قولی از سوی سخنران باشد. چون به تجربه ديده ام که گاهی پاره ای از يک سخن را تکه می کنند و آن را از پيش زمينه اش خارج می کنند و بعد در رسانه های مجازی منتشر می کنند. من سخنم اينجا با اين آقا نيست، با این منطق است. چون شايد اصلا مقصودش همراهی با چنين سخن ناپسندی نبوده. يعنی اميدوارم. بعيد هم می دانم کسی نهج البلاغه را در عمرش يکبار ديده باشد و آن وقت بگويد يک سوم آن درباره فساد در حکومت و از سوی خواص است. مگر اینکه منظورمان از فساد آنچه به طور متعارف مردم عادی از اين کلمه می فهمند نباشد. منتهی به عنوان يک تذکر عرض می کنم:

اولا فساد در ميان مديران نه تنها قابل تبرير نيست بلکه بايد به سختی با آن مقابله کرد چرا که فساد و اختلاس و رشوه و دزدی مديران ام البلاياست برای يک جامعه و حکومت و همه مشکلات از همينجا ناشی می شود.

ثانيا در حکومت حضرت امير مطلقا چنين نبود که فساد خواص فراگير شده باشد. در هر مورد هم که اتفاق می افتاد حضرت به سختی با آن مقابله می کرد. خيلی از گفته های حضرت در نهج البلاغه هم در اين زمينه بيشتر هشدار است تا فساد و تباهی حکومتی اتفاق نيافتد. وانگهی حکومت حضرت حکومتی انقلابی نبود. حضرت با انقلاب به حکومت نرسيد. بر اساس همان ساختارهایی که از قبل و در طی بيست و پنج سال در جامعه و حاکميت شکل گرفته بود حضرت به خلافت رسيد. اصلاحات را هم تدريجی وارد کرد و البته هزينه آن را هم داد. هر جا که توانست و قدرتش را داشت با ميراث نادرست و ساختارهای غلط مقابله کرد.

بنابراين قياس مع الفارق نفرماييد و ايمان مردم را بازيچه قرار ندهید.

https://t.me/azbarresihayetarikhi
دفتر آقای احمدی نژاد ابراز داشته آماده است هر چه زودتر زمين 1800 متری و مرغوب ولنجک را تحويل بنياد مستضعفان دهد. بايد به ایشان گفت در کار خير حاجت هيچ استخاره نيست. تا "هاله نور" ديگری سراغتان نيامده همين فردا آن زمين و ساختمان را به این مردم شریف برگردانید...
شکايت از روزگار (آغاز سده چهارم)

قال ابن دريد في مقدمة کتابه الجمهرة:
إِنِّي لما رَأَيْت زهد أهل هَذَا الْعَصْر فِي الْأَدَب، وتثاقلهم عَن الطّلب، وعداوتهم لما يجهلون، وتضييعهم لما يعلمُونَ، وَرَأَيْت أكْرم مواهب الله لعَبْدِهِ سَعَة فِي الْفَهم وسلطانا يملك بِهِ نَفسه ولبا يقمع بِهِ هَوَاهُ، وَرَأَيْت ذَا السن من أهل دَهْرنَا لغَلَبَة الغباوة عَلَيْهِ وملكة الْجَهْل لقياده، مضيعا لما استودعته الْأَيَّام مقصرا فِي النّظر فِيمَا يجب عَلَيْهِ حَتَّى كَأَنَّهُ ابْن يَوْمه ونتيج سَاعَته، وَرَأَيْت النَّاشِئ الْمُسْتَقْبل ذَا الْكِفَايَة وَالْجدّة مؤثرا للشهوات صادفا عَن سبل الْخيرَات، حبوت الْعلم خزنا على معرفتي بِفضل إذاعته وجللته سترا مَعَ فرط بصيرتي بِمَا فِي إِظْهَاره من حسن الأحدوثة الْبَاقِيَة على الدَّهْر، فعاشرت الْعُقَلَاء كالمسترشد، ودامجت الْجُهَّال كالغبي، نفاسة فِي الْعلم أَن أبثه فِي غير أَهله أَو أَضَعهُ حَيْثُ لَا يعرف كنه قدره، حَتَّى تناهت بِي الْحَال إِلَى صُحْبَة أبي الْعَبَّاس إِسْمَاعِيل بن عبد الله بن مُحَمَّد بن ميكال، أيده الله بتوفيقه، فعاشرت مِنْهُ شهابا ذاكيا وسباقا مبرزا وحكيما متناهيا وعالما متقنا، يستنبط الْحِكْمَة بتعظيم أَهلهَا، ويرتبط الْعلم بتقريب حَملته، ويستجر الْأَدَب بالبحث عَن مظانه لم تطمح بِهِ خُيَلَاء الْملك وَلم تستفزه شرة الشَّبَاب، فبذلت لَهُ مصون مَا أكننت، وأبديت مَسْتُور مَا أخفيت، وسمحت بِمَا كنت بِهِ ضنينا، ومذلت بِمَا كنت عَلَيْهِ شحيحا، إِذْ رَأَيْت لسوق الْعلم عِنْده نفَاقًا ولأهله لَدَيْهِ مزية، وَإِنَّمَا يدّخر النفيس فِي أحرز أماكنه، ويودع الزَّرْع أخيل الْبِقَاع للنفع، فارتجلت الْكتاب الْمَنْسُوب إِلَى جمهرة اللُّغَة، وابتدأت فِيهِ بِذكر الْحُرُوف الْمُعْجَمَة الَّتِي هِيَ أصل تفرع مِنْهُ جَمِيع كَلَام الْعَرَب، وَعَلَيْهَا مدَار تأليفه وإليها مآل أبنيته، وَبهَا معرفَة متقاربه من متباينه ومنقاده من جامحه. وَلم أجر فِي إنْشَاء هَذَا الْكتاب إِلَى الإزراء بعلمائنا وَلَا الطعْن على أسلافنا، وأنى يكون ذَلِك؟ وَإِنَّمَا على مثالهم نحتذي، وبسبلهم نقتدي، وعَلى مَا أصلوا نبتني. وَقد ألف أَبُو عبد الرَّحْمَن الْخَلِيل بن أَحْمد الفرهودي، رضوَان الله عَلَيْهِ، كتاب الْعين، فأتعب من تصدى لغايته، وعنى من سما إِلَى نهايته، فالمنصف لَهُ بالغلب معترف، والمعاند متكلف، وكل من بعده لَهُ تبع أقرّ بذلك أم جحد، وَلكنه رَحمَه الله ألف كِتَابه مشاكلا لثقوب فهمه وذكاء فطنته وحدة أذهان أهل دهره. وأملينا هَذَا الْكتاب وَالنَّقْص فِي النَّاس فَاش وَالْعجز لَهُم شَامِل، إِلَّا خَصَائِص كدراري النُّجُوم فِي أَطْرَاف الْأُفق، فسهلنا وعره ووطأنا شأزه، وأجريناه على تأليف الْحُرُوف الْمُعْجَمَة إِذْ كَانَت بالقلوب أعبق وَفِي الأسماع أنفذ وَكَانَ علم الْعَامَّة بهَا كعلم الْخَاصَّة، وطالبها من هَذِه الْجِهَة بَعيدا من الْحيرَة مشفيا على المُرَاد.