قناة

یادداشت های حسن انصاری

یادداشت های حسن انصاری
5.6k
عددالاعضاء
1,963
Links
163
Files
17
Videos
1,277
Photo
وصف القناة
متن شرح المقدمة تصحيح شده و در نوبت چاپ است. از ميراث ناشناخته کلامی اماميه در حلب
ومما قيل في عاشوراء

وَحَكَى عَنْهُ (أبويوسف) الْقَزْوِينِيُّ (المفسر المعتزلي الزيدي ومن تلامذة عبد الجبّار) أَنَّهُ (أبوالعلاء المعرّي) قَالَ: مَا رَأَيْتُ شِعْرًا فِي مَرْثِيَّةِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ يُسَاوِي أَنْ يُحْفَظَ. فَقَالَ الْقَزْوِينِيُّ: بَلَى، قَدْ قَالَ بَعْضُ أَهْلِ سَوَادِنَا (منطقة الجبل وقزوين):

رَأْسُ ابْنِ بِنْتِ مُحَمَّدٍ وَوَصِيِّهِ ... لِلْمُسْلِمِينَ عَلَى قَنَاةٍ يُرْفَعُ
وَالْمُسْلِمُونَ بِمَنْظَرٍ وَبِمَسْمَعٍ ... لَا جَازِعٌ مِنْهُمْ وَلَا مُتَفَجِّعُ
أَيْقَظْتَ أَجْفَانًا وَكُنْتَ لَهَا كَرًى ... وَأَنَمْتَ عَيْنًا لَمْ تَكُنْ بِكَ تَهْجَعُ
كُحِلَتْ بِمَصْرَعِكَ الْعُيُونُ عَمَايَةً ... وَأَصَمَّ نَعْيُكَ كُلَّ أُذْنٍ تَسْمَعُ
مَا رَوْضَةٌ إِلَّا تَمَنَّتْ أَنَّهَا لَكَ ... مَضْجَعٌ وَلِخَطِّ قَبْرِكَ مَوْضِعُ

https://t.me/azbarresihayetarikhi
ديدگاه علمای اهل سنت (متکلمين، اهل حديث، ابن تيميه، غزالی، قاضي ابن العربي و ابن خلدون) درباره حادثه کربلا، عاشوراء و يزيد بن معاويه

در طی جلسات ششگانه تحليل واقعه عاشوراء به نظريات علمای اهل سنت درباره حادثه کربلا، عاشوراء و يزيد بن معاويه پرداختيم (فايل ها در بالا قرار گرفته). تفصيل مدارک و اسناد مرتبط همراه با متون آنها را به زودی در اين کانال قرار می دهم. يک جلسه بحث درباره مبانی کلامی و سياسی آن ديدگاه ها از نقطه نظر تاريخ انديشه سياسی در تمدن اسلامی هم به شرط توفيق و عمر در نظر و برنامه هست که در آينده نزديک فايل صوتی آن را اينجا قرار خواهم داد.


https://t.me/azbarresihayetarikhi
حجّة‌ الإسلام

سخنی از استاد شفيعی کدکنی

نوشته‌اند که عنوان «حجّة‌الإسلام¹» را نخستین بار بر امام محمّد غزّالی(۵۰۵-۴۵۰) اطلاق کردند و گویا این عنوان چنان بار معنایی وسیعی داشته است که جامعهٔ اسلامی، در آغاز، از پذیرفتن آن در حقّ شخصیّتی به عظمت غزالی، حتّی، استنکاف داشته است. این نکته از عبارتی که عبدالغافر فارسی در کتاب السّياق، شمارهٔ ۱۹۱، در زندگی‌نامهٔ غزالی نوشته است آشکار می‌شود، آن‌جا که وی می‌گوید: «و كانت خاتمةُ أمرِه... مطالعة الصّحيحَين، للبخاریِّ و مسلمٍ، اللَّذَين هما حجّةُ الإسلام»؛ یعنی خاتمهٔ کار او آن بود که به مطالعهٔ کتاب‌های صحیح بخاری و صحیح مسلم پرداخت که آن دو حجة الاسلام‌اند.» و این نشان می‌دهد که عبدالغافر هم از کسانی بوده است که عنوان «حجة الإسلام» را برای غزّالی بزرگ می‌دانسته است. ظاهراً عطّار هم در گفتن «عَلَى‌الحَق حجّة‌الإسلام او بود»، در مورد امام علی بن ابی طالب (عليه السّلام)، مانند عبدالغافر فارسی، به این لقب برای غزالی اعتراض داشته است، در صورتی که غزّالی در جامعهٔ اسلامی چنان مقامی داشته که بعضی عارفان، مانند ابوالحسن شاذلی، در خواب دیده‌اند که رسول در برابر عيسى و موسی به غزّالی مباهات کرده است... .
اسرارنامهٔ عطار نیشابوری، چاپ استاد شفیعی کدکنی، ص ۲۹۱ (تعلیقات مصحِّح)
.....
۱- به قول استاد مجتبی مینُوی: «در آن زمان القاب معنی داشت و وقتی که حجّة‌الإسلام می‌گفتند، معنی واقعی آن را اراده می‌کردند و همه می‌فهمیدند مقصود چیست، مثل عهد ما نبود که القاب لقلقهٔ لسان و لفظ فارغ از معنی باشد» (نقد حال، پاورقی صفحهٔ ۲۶۴-۲۶۵)

نقل از کانال "مجمع پریشانی"
برای اينکه بفهميم لقب "حجة الاسلام" برای غزالی به چه معناست بد نيست اين يادداشت را که چند سال پيش نوشتم و امروز به مناسبت اين مطلب از آقای شفيعی کدکنی آن را پيدا کردم بخوانيد. آنچه نوشته ام البته با نظر آقای شفيعی فرق می کند. 👇
چرا غزالی را "حجة الاسلام" خواندند؟ (در دو فرسته)

ممکن است تصور شود لقب "حجة الاسلام" برای غزالی بالاترين عنوانی بوده که بر يک مرجعيت مذهبی در عصر غزالی می شد اطلاق کرد. در شرح حال غزالي در کتاب سياق، عبد الغافر فارسي او را "حجة الاسلام والمسلمين" می خواند. در همان نيشابور که هم غزالی و هم فارسي در آن محيط تربيت شدند قبل از عصر غزالی کسانی در ميان علمای حديث و عقيده و "سنت" به لقب "شيخ الاسلام" شهرت داشتند؛ مانند شيخ الاسلام صابوني. بعدها ذهبی اين عنوان را به ويژه برای کسانی به کار می برد که در دانش حديث و "سنت" مرجعيت داشته اند. غزالی در حديث نه تنها تحصيل درستی نکرده بود و تخصصی نداشت بلکه نقل های او در حديث در احياء علوم الدين و برخی ديگر از کتاب هايش همواره مورد انتقاد بود؛ درست از همان زمان حياتش. غزالي در دوران زندگیش به بالاترين مرحله مرجعيت دينی و فقهی برای شافعيان رسيد؛ با دسترسی به کرسی تدريس نظاميه. طبعا اين مقامی بود که با حمايت رسمی دولتی بدان دست يافت. اما با اين همه اين مدتها بعد از مرگ غزالی بود که در ميان شافعيان آثار فقهی اش توانست مرجعيت لازم را به دست بياورد و آثارش مورد تدريس و شرح نويسی قرار بگيرد. انتقادات او از ابو حنيفه در زمان خودش تا اندازه ای کار دستش داد و حنفيان از او دل خوشی نداشتند. حنبليان بغداد هم که اساسا با تمام ابعاد انديشه و مذهب غزالی مخالف بودند. مالکی های مغرب و اندلس اسباب ديگری برای مخالفت با او داشتند: غزالی در تفکر اشعری از خط قاضي ابوبکر باقلانی از يک سو و امام الحرمين جوينی از ديگر سو فاصله گرفته بود و با تأثیر پذيری از فلاسفه و برخی انديشه های صوفيانه و نظريات "اشراقی" فاصله عميقی با اشعريان سنتی پيدا کرده بود. اين البته به تدريج بود و در همه آثارش هم نمود ندارد. اما آشنايان او به خوبی اين تغيير را می دانستند (مانند شاگردش قاضي ابوبکر ابن العربی). امروزه با تحقيقات جديد معلوم شده که ابعاد اين تغيير بسيار وسیع بوده به نحوی که اشعری خواندن غزالی چندان مبرر نيست. طبيعی بود که مالکيان که مذهبشان اشعری بود با غزالی نمی توانستند همدلی کنند. وانگهی در عصر مرابطون و در نزاع با موحدون مخالفت با غزالی جنبه سیاسی هم گرفت. هر چه هست کسی مانند مازری فقيه (فقيه مالکی معروف) انتقادات سختی به غزالی به همه اين دلائل دارد. ريشه اين انتقادات به اختلاف دو مکتب در خراسان در ميان اشعريان باز می گردد: طيف وفاداران به مکتب امام الحرمين و طيف مقابل که غزالی را پيروی می کردند. بعدا هم در خراسان می دانيم طیف اتباع غزالی خود مکتب مستقلی را تشکيل می دادند. ويژگی آنها تأثيرپذيری از فلسفه در عين وجود انتقاداتی بر آن بود (طيف محمد بن يحیی و اسعد الميهني و مسعودی و غيلانی و ابن سهلان). بنابراين اوضاع اصلا چه در زمان غزالی و چه بعد از او تا مدتها به نفع او نبود. به ويژه اينکه غزالی در آخر عمر انزوا گزيد و به نحوی حمايت حکومتی را هم از دست داد. باری غزالی شهرتش را در ميان فقيهان با نوشتن مستصفی در اصول فقه و چند اثر درجه يک در فقه شافعي و خلاف و جدل بود که به تدريج به دست آورد. آنگاه البته لقب "حجة الاسلام" بار مذهبی بيشتری گرفت. بعدها سبکي، فقيه شافعي و اشعری مذهب او را "حجَّة الْإِسْلَام ومحجة الدّين الَّتِي يتَوَصَّل بهَا إِلَى دَار السَّلَام" می خواند.

اينکه او را "شيخ الاسلام" نخواندند و بل "حجة الاسلام" لقب دادند ريشه در همين انتقادات از او حتی در ميان شافعيان دارد: هم اختلافش با جويني و با مکتب سنتی اشعری و هم به دلیل عدم تبحر او در دانش حديث و هم به دليل گرايشات او در آثار متصوفانه اش. عبد الغافر فارسي که خود از ستايندگان غزالی است در پايان ترجمه احوالش در سياق (نقل کامل در طبقات الشافعية الکبری) چند انتقادی را بر او که در زمان خود غزالی مطرح بود می آورد. با اين وصف در مقام دفاع از غزالی بر می آيد و از آن جمله می گويد غزالی حديث شنيده بود و به ويژه در آخر عمر به حديث عنايت کرد و "صحيحين" را که "هما حجة الاسلام" اند می خواند:

"وَكَانَت خَاتِمَة أمره إقباله على حَدِيث الْمُصْطَفى صلى الله عَلَيْهِ وَسلم ومجالسة أَهله ومطالعة الصَّحِيحَيْنِ البُخَارِيّ وَمُسلم اللَّذين هما حجَّة الْإِسْلَام وَلَو عَاشَ لسبق الْكل فِي ذَلِك الْفَنّ بِيَسِير من الْأَيَّام يستفرغه فِي تَحْصِيله".

https://t.me/azbarresihayetarikhi
اين عبارت البته استعراض و تحفظی نسبت به اطلاق لقب "حجة الاسلام" به غزالی ندارد؛ سهل است خود او در آغاز شرح حال غزالی همین لقب را برای او به کار برده بود. فارسي با این جمله معترضه قصدش اين است بگويد حجت در اسلام دو کتاب صحيح است و غزالی در عنایت به آن دو حجت کوتاهی نکرد. فارسي، شافعی بود و بر مذهب اشعری منتهی او در طيف سنت گرايان اشعری بود؛ درست مانند ابن عساکر. او بر اهميت حديث و "سنت" با اين جمله معترضه تأکيد می کند. او حتما می دانست که اطلاق لقب "شيخ الاسلام" برای غزالی ساده نيست. اين لقب اخير در آن زمان برای "سنت" گرايان و متخصصين حديث به کار می رفت. با اين وصف گرچه غزالی "شيخ الاسلام" نبود اما "حجة الاسلام" بود؛ لقبی که برای فارسیِ ستايشگر غزالی به اندازه کافی می توانست نشان افتخار باشد؛ کما اينکه "صحيحين" در واقع "حجة الاسلام" اند.

واقع اين است که لقب "حجة الاسلام" را بر غزالی بيشتر به دلائلی سياسی اطلاق کردند. او خصم اسماعيليه و مذهب "تعليم" باطنی بود. چندين کتاب در نقد و رد آنها نوشت و با "المستظهری" به "فضائح الباطنية" پرداخت. اسماعيليان نزاری بالاترين مرجع مذهبی خود در آن دوران يعنی "سيدنا" حسن الصباح را "حجت امام" می خواندند (منظور از امام، امام نزاريان است). در مقابل، دستگاه حاکميت و اسلام رسمی شافعي که مورد حمايت خواجه نظام الملک و سنت سياسی او بود، غزالی را "حجت اسلام" می خواندند. بدين ترتيب شافعيان و مخالفان نزاريان می خواستند بگويند که اگر حسن صباحِ نزاريان حجت امام "غائب" است، غزالی حجت اسلامِ ظاهر است؛ اسلامی که از ديدگاه مخالفان نزاريان، نه تنها شريعت دارد بلکه علاوه و بر خلاف باطن گرایی نزاريان، باطن آن نه در نظام نزاری بلکه در اسلام تصوف متجلی است که غزالی به سرچشمه های آن رسيده است. او با "احياء علوم الدين" خود هم نماينده ظاهر است و هم باطن؛ منتهی در چارچوب شريعت و اسلام. بنابراين غزالی از ديدگاه اسلام رسمی شافعی در آن زمان (و مورد حمايت دستگاه خواجه و بخشی از دستگاه سلاجقه) "حجت اسلام و مسلمين" است؛ در برابر "حجت" امام باطنيان. در برابر "تعليم جديدِ" نزاريان، غزالی قرار دارد که با "احيای" دين، "حجت" اسلام را نمايندگی می کند؛ نه آيا به گزارش فارسي، غزالی "صحيحين" بخاری و مسلم را می خواند و با "حجت اسلام" همراه بود؟


https://t.me/azbarresihayetarikhi
خلاصه تعاليم اسلام در دو کلمه

در توحيد: مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ

در اخلاق و عدالت: يا بُنّیَ اِجعل نَفسَک ميزانا فيما بينک و بين غيرک فاحبب لغيرک ما تحبّ لنفسک و اکرَه له ما تکَرهُ لها

https://t.me/azbarresihayetarikhi
درسگفتارهای حسن انصاری درباره تاريخ تمدن و علوم و ادبيات اسلامی بر اساس قرائت الفهرست ابن النديم شماره 1 (متأسفانه اوائل آن کمی صدا واضح نیست).

https://t.me/azbarresihayetarikhi