قناة

یادداشت های حسن انصاری

یادداشت های حسن انصاری
5.6k
عددالاعضاء
1,963
Links
163
Files
17
Videos
1,277
Photo
وصف القناة
Forwarded From ZEKR, MIT Shia Muslim Association
امامت و نظريه موسوم به "علمای ابرار"، دکتر حسن انصاری

جلسه سوم: در اين جلسه مبانی امامت از نقطه نظر تشيع امامی در آغاز سده دوم قمری مورد بحث قرار گرفت. در اين راستا تبيين شد که علم امام به عنوان مرجع فهم و حفظ دين و تأويل قرآن کانونی ترين موضوع مورد توجه اماميه بود و عصمت امام در همين راستا مطرح شد. اين ديدگاه را در بستر عمومی تر شکل گيری مذاهب فقهی در سده دوم مورد مطالعه قرار داديم. در اين جلسه بخش هایی از الانتصار خياط خوانده شد و معنای الهام را به عنوان منبع علم امام بحث کردیم. بخش هایی از مقاله آقای کديور خوانده شد و مورد بررسی و نقد قرار گرفت. (۱ فوریه، ۲۰۲۲)

@azbarresihayetarikhi
@zekrMIT
شماره جدید مجله مطالعات شیعی بریل. شماره 6 اينک در دست آماده سازی نهایی است. برای ارسال مقالات به سايت مجله در بريل مراجعه کنيد.

https://t.me/azbarresihayetarikhi
مجموعه های درسگفتارهایی که در اين کانال ارائه شده همينک در حال پياده سازی و تنظيم و ويرايش است و ان شاء الله هر مجموعه در هيئت يک کتاب در موضوع خود منتشر خواهد شد. نخستين کتاب که به زودی آماده نشر می شود تاريخ علم کلام در تشيع است که فايل های صوتی 18 گانه آن در همين کانال قرار داده شده👇؛ ولله الحمد أولاً وآخرا.

https://t.me/azbarresihayetarikhi
Forwarded From ZEKR, MIT Shia Muslim Association
Forwarded From ZEKR, MIT Shia Muslim Association
مجموعه درس گفتار "تاريخ علم کلام شیعی"، توسط دکتر حسن انصاری

فایل های تصویری و صوتی جلسات:

▪️ویدیوی درس‌گفتارها:
مجموعه یوتیوب را می توانید در اینجا پیدا کنید

▪️عنوان و پیوند فایلهای صوتی:

جلسه اول:
علم کلام چگونه شکل گرفت و سهم شيعيان در دو سده اول اسلام در اين زمينه چه بود؟

جلسه دوم:
مبانی اصلی مکتب اعتقادی امامان شيعه در مسائل الهيات چه بود؟ نظر ائمه شيعه درباره دانش کلام چيست؟ آيا اعتقاد به حجيت قول امام معصوم به معنی عدم نياز به مباحث نظری در دانش کلام است؟

جلسه سوم :
اختلافات متکلمان و نقش ائمه در مباحث کلامی در دوران حضور.

جلسه چهارم :
، فضل بن شاذان و تداوم مکتب هشام بن الحکم، اختلافات غلات شيعه با متکلمان در عصر حضور، مناسبات معتزله و شيعه در اين دوران.

جلسه پنجم :
گرايش به معتزله در ميان متکلمان امامی در گذار به دوران غيبت صغری، مناسبات معتزله و شيعه در اين دوران، متکلمان جريان جديد: اعتزال گرایی نوبختيان، اهميت بحث امامت و غيبت در کلام اين دوران.

جلسه ششم :
علم کلام شيعی در آخرين سال های عصر غيبت صغری.

جلسه هفتم :
مکتب قم, اصحاب حديث اماميه: شيخ صدوق و انتقادات شيخ مفيد از کتاب الاعتقادات او.

جلسه هشتم :
تقابل مکتب متکلمان بغداد با مکتب اصحاب حديث قم, معنا و زمينه بحث غلو و تقصير در اين مناقشه چه بود؟

جلسه نهم :
اماميه در گذار از مکتب قم به بغداد, آيا گسستی در تفکر مذهبی اماميه پيش و پس از عصر آل بويه صورت گرفت؟ تمايزهای خط ميانه و خط غلوّ در تشيع چه بود؟ آيا چيزی به عنوان نظريه "علمای ابرار" در تشيع داشته ايم؟

جلسه دهم :
مکتب بغداد, شيخ مفيد و تعاليمش.

جلسه یازدهم :
فرق مکتب کلامی معتزله با مذهب معتزله چیست؟، سهم شیخ مفید و شریف مرتضی در ارائه مذهب شیعه به عنوان یک منظومه کامل دینی، زمینه های تاریخی و سیاسی مکتب بغداد، شریف مرتضی و مبانی فقهی و اصولی او. تمایزهای شیخ مفید و شریف مرتضی چه بود؟ گذار از مکتب بغدادی معتزله به مکتب بهشمی.

جلسه دوازدهم:
مکتب بغداد و چند بحث مطرح شده، "نظر"، "نفس" و "حقيقت انسان"، برخورد با احادیث در مکتب شریف مرتضی، معرفی کتاب های کلامی مرتضی و دیدگاه های بهشمی او.

جلسه سیزدهم:
.

جلسه چهاردهم:
نسبت عقل و سمع در مباحث معرفت و تکليف، ديدگاه متکلمان شيعه در عصر مکتب بغداد نسبت به "نظر" و ادله نظری و عقلی در راستای معرفت خداوند، جايگاه عقل و انبياء در اين چارچوب.

جلسه پانزدهم:
شيخ طوسی، جايگاهش در تثبيت مکتب اماميه، انديشه و آثار کلامی اش.

جلسه شانزدهم:
مقايسه ای ميان نقش سه تن، شيخ مفيد، شريف مرتضی و شيخ طوسي در تثبيت گفتمانی مکتب تشيع، تحول گفتمانی تشيع پيش و پس از آل بويه، آثار کلامی شيخ طوسي.

جلسه هفدهم:
اماميه و گذار از مکتب بغداد به مکتب حله، همچنین بحثی پیرامون جايگاه علم کلام و نسبت عقل و نقل در مکتب بغداد، جايگاه فقه در تشيع امامی و نسبت آن با علم کلام امامی، تاريخ فقه و کلام امامی در سده ششم در ايران، عراق و شامات.

جلسه هجدهم:
مکتب حله، علم کلام امامی از محقق حلی تا مکتب خواجه نصير طوسي.


@azbarresihayetarikhi
@zekrMIT
نو اندیشی دینی و غیاب مقوله " ایران "

در چند دهه اخیر اندیشه ایران به مثابه یک مسئله از گفتمان و بل بهتر بگویم گفتمان های مختلف روشنفکری دینی ما تقریبا غایب بوده است. منظورم نسبت میان دین و ملیت تنها در مقام بحثی فلسفی نیست. به طور مشخص منظورم نسبت میان ایران به عنوان یک هویت تاریخی و به عنوان یک اصطلاح و مفهوم ملی است با اسلام و تشیع در بستر تاریخی آن. به راستی چقدر روشنفکران دینی ما درباره نسبت اسلام و تشیع با هویت ملی مان کار کرده اند و اندیشه ورزی کرده اند؟ بسیار می بینیم که روشنفکران دینی ما درباره نسبت دین و سیاست قلم می زنند اما مگر می توان از این دو مفهوم در بستر تاریخی و جغرافیایی ایران سخن گفت اما درباره عناصر شکل دهنده هویت ملی مان و جایگاه دین و مذهب در آن سخن نراند؟ مگر می توان درباره قدرت های سیاسی و دینی و جایگاه حقوقی و فقهی و سیاسی و دینی شاهان و روحانیان سخن راند اما درباره نسبت میان اصحاب علم و قلم و مذهب از یک سو و اصحاب سیف و قدرت از دیگر سو در شکل دهی هویت تاریخی سرزمینی حرف نزد؟ ایران تنها یک هویت سیاسی در مفهوم جغرافیای سیاسی نیست. ایران یک هویت تاریخی و فرهنگی و تمدنی است. عناصری سازنده دارد که با وجود تغییرات تاریخی هسته اصلی و بنیادی شکل دهنده مفهوم آن دست کم دو هزار و پانصد سال است تداوم دارد. جغرافیای سیاسی آن دستخوش تغییر شده اما ایران به مثابه مفهومی تمدنی عناصر اصلی آن تغییری نکرده است. نوعی استمرار در عین تحول است. ایران و اندیشه و فرهنگ و تمدن ایرانی مهمترین عناصر اصلی اش قرن ها و بل چند هزار سال است که با وجود همه تحولات و همه ظهورات مختلف تاریخی اش همچنان باقی است. یکی از اینها نسبت میان دین و دولت و نسبت میان هویت ملی و هویت دینی است که قرن هاست از عناصر تعیین کننده ایران به مثابه هویت سرزمینی است. شکل ها و صورت ها تغییر کرده اما عناصر اصلی همچنان باقی است.
هانری کوربن از اسلام ایرانی سخن می گفت. قبلا نوشته ام که این نوع تعبیر را برای تشیع و یا تصوف ایرانی و یا حتی عمومی تر برای توصیف تفکر و یا مذهب ایرانی قابل مناقشه می دانم. کما اینکه تعبیر محمد عابد جابری را که از عقل عربی در برابر عقل ایرانی سخن می راند درست نمی دانم. تفکر نمی تواند در چارچوب چنین ذات انگاری ها محدود شود. از اواخر سده نوزدهم و بعد در بیشتر سال های قرن بیستم ما ایرانیان همچون عرب ها همانند دیگران ظهور و بروز اندیشه هایی معطوف به آنچه ناسیونالیزم نام دارد تجربه کردیم. ناسیونالیزم در همه اشکال آن از فقر فهم تاریخی رنج می برد. بریده از تاریخ و تحولات تاریخی است. مقصود من از ایران به مثابه مفهومی تمدنی برداشت های سطحی و عقیم ناسیونالیستی نیست. چنین برداشت هایی اصلا خود ناقض مفهوم ثابت و در عین حال متحولی است که از ایران فرهنگی و تمدنی سراغ داریم و باید سراغ داشته باشیم. ایران نیازمند ناسیونالیزم نیست. مقصود من همچنين مقوله ایرانشهری با چارچوب های فکری جواد طباطبایی هم نیست. درباره آن قبلا مختصرا نوشته ام و گفته ام که به عقیده من و دست کم بنابر آنچه برداشت و فهم من از آن سخنان است چنان سخنانی تنها برداشتی نادرست از سیاستنامه های دوران اندیشه تغلب سلطانی است (نظام الملک).
آنچه من از هویت ایرانی مراد دارم بستر فرهنگی و تمدنی آن است که در عین جهانی بودنش و در عین تحول و گشودگی فرهنگی بر تمدن ها و فرهنگ ها وقومیت های دیگر و در عین کثرت اما وحدت خود را حفظ کرده و مایه وحدت سرزمینی مان شده است. ساسانیان یکی از پرده های این پدیده ثابت در عین حال متحولند و صفویه پرده ای دیگر.
روشنفکری دینی چند دهه است درباره دین و دولت و نسبت این دو و درباره هویت و سیاست و مردمسالاری و آزادی و حق و تکلیف سخن می گوید. کما اینکه دیری است روشنفکران دینی ما از صفویه و "تشیع صفوی" انتقاد می کنند. وقت آن است که همه این سخنان را در نسبت با مفهوم ایران فرهنگی و تمدنی بازخوانی کنند. بدون چنین نگاهی آنچه می گوییم در بهترین حالت نظریه پردازی هایی معلق در فضا و خارج از بستر تاریخی است. نسبتی با تاریخ و واقعیت تاریخی سرزمینی مان ندارد.
باید بازگردیم به آنچه در صد سال گذشته درباره تاریخ ایران و هویت تاریخی ایران و ایرانی محققان تاریخ میهنمان نوشتند. باید از قزوینی و تقی زاده و حسن پیرنیا و عباس اقبال آشتیانی و عباس زریاب و محمد محمدی ملايری و عبد الحسین زرین کوب و احسان یارشاطر و ایرج افشار آموخت. اینان تاریخ ایران را در پرتوی همین مفهوم تمدنی و فرهنگی از ایران و در استمرار در عین تحولش نوشته اند. حاصل آن پژوهش ها را امروز می توان در مقالات متعدد دانشنامه ایرانیکا و همچنین دائره المعارف بزرگ اسلامی و تاریخ جامع ایران دید و خواند.

روشنفکری دینی ما نیازمند بازخوانی تاریخ ایران و اندیشه ورزی درباره ایران تاریخی است.

https://t.me/azbarresihayetarikhi
از کتاب هایی که به اشتباه به نويسندگانی نسبت داده شد کتابی است که يوزف فان اس با عنوان مسائل الإمامة (يا أصول النحل) و با نسبت دادن آن به ناشي أکبر (د. 293 ق) منتشر کرد. اين در حالی است که اندک تأملی در متن کتاب نشان می دهد اين متن نمی تواند از ناشي أکبر باشد؛ شخصيتی که با وجود آنکه معتزلی بود اما گرايشات خاصی داشت و نه اين گرايشات او و نه زمانش با نويسنده متن اصول النحل نمی تواند سازگار باشد. فان اس با وجود اینکه تحقیق مفصلی در زمینه متن این کتاب به دست داد اما در انتساب این کتاب به ناشي أکبر دچار خطا شد. سبب اينکه فان اس دچار اين اشتباه شد تنها اين بود که بر روی نسخه منحصر به فرد اين کتاب به خطا اين کتاب به ناشي أکبر نسبت داده شده. بعد از چاپ اين کتاب آقای مادلونگ در نوشته کوتاهی اين انتساب را رد کرد و اين کتاب را محتملا کتابی تأليف جعفر بن حرب قلم برد. در نوشته ای به بررسی اين ادعا خواهم پرداخت.

https://t.me/azbarresihayetarikhi
Forwarded From ZEKR, MIT Shia Muslim Association
درس گفتار «المقنع في الغيبة»

توسط دکتر حسن انصاری

جلسه سوم، یکشنبه ۶ فوریه، ۸:۳۰ تا ۱۰:۳۰ شب به وقت شرق آمریکا (شهر بوستون)

دنباله بازخوانی کتاب المقنع شريف مرتضی. در اين جلسه نخستين استدلال و تبيين شريف مرتضی در زمينه غيبت را از نقطه نظر ديدگاه کلامی لطف به بحث و بررسی خواهيم گذارد. همچنين اندکی درباره پيشينه تاريخی بحث غيبت بحث خواهيم کرد.

(مجموعه جلسات در یوتیوب

لینک شرکت در وبینار:

Zoom Participation,
https://mit.zoom.us/j/93933325521

@azbarresihayetarikhi
@zekrMIT
کتاب اصول النحل از کيست؟ نقدی بر آقايان فان اس و مادلونگ (در سه فرسته)

از کتاب هایی که به اشتباه به نويسندگانی ديگر نسبت داده شد کتابی است که يوزف فان اس با عنوان مسائل الإمامة (يا أصول النحل) و با نسبت دادن آن به ناشي أکبر (د. 293 ق) منتشر کرد. اين در حالی است که اندک تأملی در متن کتاب نشان می دهد اين متن نمی تواند از ناشي أکبر باشد؛ شخصيتی که با وجود آنکه معتزلی بود اما گرايشات خاصی داشت و نه اين گرايشات او و نه زمانش با نويسنده متن اصول النحل نمی تواند سازگار باشد. فان اس با وجود اینکه تحقیق مفصلی در زمینه متن این کتاب به دست داد اما در انتساب این کتاب به ناشي أکبر دچار خطا شد. سبب اينکه فان اس دچار اين اشتباه شد تنها اين بود که بر روی نسخه منحصر به فرد اين کتاب به خطا اين کتاب به ناشي أکبر نسبت داده شده. بعد از چاپ اين کتاب آقای مادلونگ در نوشته کوتاهی اين انتساب را رد کرد و اين کتاب را محتملا کتابی تأليف جعفر بن حرب قلم برد. در اينجا به بررسی اين ادعا خواهم پرداخت. نخست چند عبارت در متن کتاب را اينجا نقل می کنم تا بر اساس آنها بتوان درباره نظريه مادلونگ به بحث پرداخت:


1- ثمّ إنّا ذاكرون [ في ] كتابنا هذا أصول النحل التي اختلفت فيها أه [ ل ] الصلاة ، حتى تشتّت كلمتهم و بطلت ألف [ ته ] م ، و تباينوا في الأهواء و تضادّوا في الآراء و سفكوا الدماء ، و أكفر بعضهم بعضا و صاروا فرقا و أحزابا ، و نبدأ من ذكر اختلا [ فهم ] بما شجر بين سلف الأمّة و الصدر الأوّ [ ل من ] أهل الملّة ، ثمّ نصل ذلك بما يتلوه من اخ [ تلاف ] أهل النحل مع تسمية رؤسائهم و وصف جمل [ من ] احتجاجهم و ما يذهب إليه كلّ فريق منهم . و با [ للّه ] التوفيق و هو حسبنا و نعم الوكيل (ص 9).

2- كما حدّثونا عن جماعة من رجال الليث عن الليث بن سعد عن عقيل عن ابن شهاب عن عروة عن عائشة أنّها أخبرت...(ص 10).

3- فصارت الأمّة بعد عصر عليّ على سبعة أصناف : الشيعة ، و العثمانية و هم يضافون إلى المرجئة ، و الحليسيّة و هم اليوم صنف يضافون إلى الحشويّة... (ص 20).

4- كما حدّثونا عن نعيم بن بشير المروزيّ عن عبد اللّه بن المبارك عن معمر عن طاوس عن أبيه عن ابن عبّاس قال (ص 20).

5- فهذا الاختلاف الحادث في عصر السلف . و نحن الآن ذاكرون اختلاف كلّ صنف من هذه الأصناف الخمسة فيما بينهم و المذاهب التي تبرّأ بعضهم فيها من بعض و أسماء رؤسائهم و جملة من احتجاج كلّ فرقة منهم ، و نبدأ من ذلك بذكر اختلاف الشيعة بعد قتل عليّ عليه السلام ، ثمّ اختلاف الخوارج ، ثمّ اختلاف المعتزلة ، ثمّ اختلاف المرجئة و الحشو ، و نجعل كلامنا في ذلك مختصرا وجيزا يكون الغرض فيه تعريف الناظر في هذا الكتاب الفرق فيما بين هذه الأصناف من غير أن نقصد إلى احتجاج على أحد منهم في كسر مذهبه إذ كنّا قد ألّفنا في الاحتجاج على من خالفنا من فرق أهل الصلاة كتبا كثيرة فيها كفاية و بيان إن شاء اللّه تعالى (ص 21).

6- و الخرّميّة كلّها تزعم أنّ الإمامة في الأصل كانت في أهل بيت النبيّ صلعم فلمّا بدّلوا و غيّروا انتقلت منهم فصارت إلى أمناء الناس ، و أئمّة الخرّميّة اليوم أكثرهم قوم عجم ، و من كان منهم ينتمي إلى العرب فهم من غير بني هاشم (ص 35).

7- و احتجّ بحديث قد رواه لنا أصحاب الحديث عن عبد اللّه (کذا: عبيد الله) بن موسى الكوفيّ قال : حدّثني خلف الأزديّ عن حرملة الضبّي عن جميع بن عمير (ص 37).

8- و فرقة شكّت في أمره و قالت : لا ندرى أ حيّ هو أم ميّت ، و مضوا على الشكّ حينا ، ثمّ مال أكثرهم إلى عليّ بن موسى فقالوا بإمامته و قطعوا على موت أبيه ، و صارت بقيّتهم إلى الوقف على موسى و زعموا أنّه حيّ لم يمت و أنّه مهديّ هذه الأمّة و قائم آل محمد صلعم الذي يملأ الأرض عدلا و قسطا . وإلى هذا الموضع انتهى اختلاف أصحاب الإمامة القائلين بالنسق في الوقت الذي كتبنا فيه كتابنا هذا (ص 48).

9- حدّثونا بذلك عن أبي أسامة قال : أخبرنا عوف عن زياد بن مخراق عن أبي كنانة عن أبي موسى الأشعريّ قال (ص 62).

10- و أمّا مشايخ أصحاب الحديث من البغداذيّين فإنّهم لا يثبتون إمامة عليّ ، منهم ابن معين و أبو خيثمة و أحمد بن حنبل كانوا يحذفون عليّا من الإمامة و يزعمون أنّ ولايته كانت فتنة . و كان ممّن يذهب هذا المذهب و يقول بهذا القول و ينصره من متكلّمي الحشو رجل يعرف بإسماعيل الجوزيّ و عنه انتشر ببغداد و هو إمام الحشويّة (ص 66).

11 - و قالت فرقة أخرى من حشو البغداذيّين يعرفون بالوليديّة هم أصحاب وليد الكرابيسيّ - و كان وليد هذا يتعاطى الكلام و يصحب المتكلّمين - : الأئمّة بعد النبيّ صلعم أربعة : أبو بكر و عمر و عثمان و عليّ... (ص 67).


https://t.me/azbarresihayetarikhi