قناة

یادداشت های حسن انصاری

یادداشت های حسن انصاری
5.6k
عددالاعضاء
1,963
Links
163
Files
17
Videos
1,277
Photo
وصف القناة
نويسنده اين مقاله پنجاه صفحه ای و به ظاهر علمی/ پژوهشی (با عنوان: أبو عبد الله البخاري: مسائله الاجتهادية واختياراته الفقهية) که نمی دانم در کدام مجله منتشر شده کلی زحمت کشيده و در النتف في الفتاوي تأليف السغدي، فقيه حنفی آرای "ابو عبد الله" را پيدا کرده و همه را مرتب کرده اما متأسفانه نمی دانسته اين شخص ابو عبد الله بخاري فرزند ابو حفص کبير نيست بلکه ابو عبد الله محمد بن کرام، پيشوای کراميه است. شگفتا.

https://t.me/azbarresihayetarikhi
از عجايب ديگر اينکه اين آقا کتاب السواد الأعظم معروف را که به حکيم ابو القاسم سمرقندی منسوب است به نام "ابو عبد الله احمد بن حفص البخاري (أبو حفص الصغير) ت 217 ق" منتشر کرده. غافل از اينکه ما در حنفيان چنين کسی نداريم. ابو حفص احمد بن حفص بخاري که معروف به ابو حفص کبير است درگذشته 217 ق است و ابو عبدالله محمد فرزند احمد است و اوست که معروف است به ابو حفص صغير و البته متوفای سال 264 ق است. کمی دقت بد نيست...

https://t.me/azbarresihayetarikhi
الرد علی أهل الأهواء

به مناسبت مطالب بالا 👆این را هم بگویم که ابو عبد الله بن ابی حفص (د. 264 ق) يک کتاب الرد علی أهل الأهواء والبدع هم داشته که ابو اسحاق صفار بخاري در کتاب تلخيص الأدلة از آن بسيار بهره گرفته است. در متن هفتاد و دو ملت که اخيرا توسط دوست ما جناب استاد دکتر مسعود جعفری جزی در تهران منتشر شد از اين کتاب نويسنده متن فارسی کهن بهره گرفته: در کتاب الردة (کذا في المتن: الردّ) علی [أهل] الأهواء ابو عبد الله بن أبي حفص رحمة الله عليه آورده است..... (ص 191). شرح حال او در سير اعلام النبلای ذهبی و بسياری منابع ديگر آمده. پدرش ابو حفص احمد بن حفص بخاري که معروف به ابو حفص کبير است درگذشته 217 ق است و ابو عبدالله محمد فرزند احمد است و معروف است به ابو حفص صغير و متوفای سال 264 ق است.

در الجواهر المضيئة في طبقات الحنفية، ج ٤، ص 62) نام پدر و پسر را آورده:
أبو عبد اللّه ابن أبي حفص الكبير. الإمام ابن الإمام ، له كتاب « الرّدّ على أهل الأهواء » تفقّه على أبيه ، وغيره (نيز نک: السمعاني، الأنساب، ج ٤، ص 326).

https://t.me/azbarresihayetarikhi
ابن سينا در شهر ويمه منطقه فيروزکوه و وصف سرمای آن

طبيعيات دانشنامه علایی،، ص ٥١

و من ببشم قاضى (کذا في المتن) بكنار ويمه از شهرهای كوه طبرستان و دماوند معاينه ديدم - كه پارهء هواى روشن بغايت صافى از سرما ببستى - و ابر شدى ، و آن ابر برف شدى - و فرو نشستى ، و هواء صافى بماندى ، پس ديگر بار هم چنان ببستى - و ابر شدى ، و برف شدى ، - بى آنكه از هيچ جايگاه بخارى بر آمدى ، - يا ابرى آمدى

اينجا درباره موقعيت دقيق اين شهر سخن رفته و از بادهای سرد آنجا که ابن سينا هم به آن اشاره دارد. البته در اين مقاله اشاره ای به گزرش ابن سينا نشده.


https://jarcs.ut.ac.ir/article_28663_0213c1e43aab64b7c9c5a06b4033440d.pdf

https://t.me/azbarresihayetarikhi
درباره ابن سينا و تبارش و وطنش


در اينکه ابن سينا تباری ايرانی داشته و زبانش فارسی بوده البته ترديد نيست. و باز اينکه سرزمين بخارا سرزمينی فارسی زبان است و بخشی از بلاد ايرانشهر و ابن سينا خود را متعلق به اين سرزمين می دانسته باز ترديدی نيست. گاهی ديده شده برخی به اشتباه او را ترک تبار دانسته اند که البته درست نيست. ابن سينا با اينکه ايرانی است البته در عين حال فرزند تمدن اسلامی است و به کليت تاريخ تمدن و بشريت تعلق دارد. عبارتی از ابن سينا در طبيعيات شفا درباره تصور ابن سينا از سرزمينش قابل توجه است:

وأقول : والأقرن حيوان يكون ببلاد الترك (توجه کنيد نمی گويد ببلادنا) ، إنه فيما سمعت يشبه البقر في شئ ، والجمال في شئ ، وقرنه كبير جدا ذو عرض وطول وزوايا ، ينبت عنها غصون منقلبة كل واحد في نفسه ، مثل قرن ، ومساحة وسطه قد تكون أكثر من ذراع في ذراع ، بل أظنه قد يكون مثل ونصف ذلك وأكبر ، إلا أن أكثر شكله مثلث أو معين ، وهو موجود في بلادنا (در مقابل بلاد ترک) ينقل إليها من بلاد الغز ، ويطرح كالكرسى . وقد رأيته أول ما رأيته بكورة من كور بخارى يقال لها القرية الحديثة ، تلى بلاد الغز (بنابراين بخارا را بخشی از بلاد خود می داند؛ يعنی منظورش از بلادنا تنها بخارا نيست بلکه کل بلاد ايرانشهر است). وكل ذي قرن فيلزمه قرنه إلا الأيل فإنه يلقيه عند إنشابه ... (نک: الشفاء ( الطبيعيات )، ج ٣، ص ٢٧).

https://t.me/azbarresihayetarikhi
داستان يک شهاب سنگ شگفت انگیز در جوزجان در زمان سلطان محمود غزنوی به روايت ابن سينا (و مشاهده ابو عبيد جوزجاني) و چند مشاهده ديگر

وكثيرا ما يحدث في الصواعق أجسام حديدية وحجرية ، بسبب ما يعرض للنارية أن تطفأ فتصير باردة يابسة . وقد يقع في بلاد الترك في الصواعق والبروق أجسام نحاسية على هيئة نصول السهام ، لها زائدة منعطفة إلى فوق ؛ وتقع مثلها في بلاد الجبل والديلم وإذا وقعت غارت في الأرض ويكون جوهر جميع ذلك جوهرا نحاسيا يابسا وقد تكلفت إذابة نصل من ذلك بخوارزم فلم يذب ، ولم يزل يتحلل منه دخان ملون يضرب إلى الخضرة حتى بقي منه جوهر رمادى . وقد صح عندي بالتواتر ما كان ببلاد جوزجان ، في زماننا الذي أدركناه ، من أمر حديد لعله يزن مائة وخمسين منّا ، نزل من الهواء فنقر في الأرض ، ثم نبا نبوة أو نبوتين نبوّ الكرة التي ترى بها الحائط ، ثم عاد فنشب في الأرض ، وسمع الناس لذلك صوتا عظيما هائلا ؛ فلما تفقدوا أمره ظفروا به ، وحملوه إلى والي جوزجان ، ثم كاتبه سلطان خراسان في عصرنا وهو الأمير عين الدولة وأمين الملة أبو القاسم محمود بن سبكتكين المظفر المغلب ، يرسم له إنفاذه أو إنفاذ قطعة منه ، فتعذر نقله لثقله فحاولوا كسر قطعة منه ، فما كانت الآلات تعمل فيه إلا بجهد ، وكان كل مثقب وكل مقطع يعمل فيه ينكسر لكنهم فصلوا منه آخر الأمر شيئا فأنفذوه إليه ؛ ورام أن يطبع منه سيفا ، فتعذر عليه .
وحكي أن جملة ذلك الجوهر كان ملتئما من أجزاء جاورسيّة صغار مستديرة ، التصق بعضها ببعض . وهذا الفقيه أبو عبيد عبد الواحد بن محمد الجوزجاني ، صاحبي ، شاهد هذا كله وحدّثت أن كثيرا من السيوف اليمانية الجميلة ، انما تتخذ من مثل هذا الحديد . وشعراء العرب قد وصفوا ذلك في شعرهم . فهذا جنس من تكون الحجارة .
وحدثني ثقة من مشايخ دولة أصفهان ، وهو أبو منصور هرمزديار بن مُشكوار ، قريب الأمير أبى جعفر محمد بن [رستم] دشمنزيار أنه وقع في جبال طبرستان من الهواء ما صفة وقعه صفة وقع هذا الحديد ، إلا أنه كان حجارة كبيرة . فهذا جملة القول في تكون الحجر (نک: الشفاء ( الطبيعيات )، ج ٢، الفن الخامس، ص 5 تا 6).


تعبير "فقيه" برای ابو عبيد جوزجانی فيلسوف جالب توجه است. ابن سينا شاگردانش را معمولا "فقيه" می خوانده.

https://t.me/azbarresihayetarikhi
Forwarded From ZEKR, MIT Shia Muslim Association
https://www.youtube.com/watch?v=zcLUEoFs7NU&t=74s

مجموعه ویدیوی ۳ جلسه برگزار شده در یوتیوب
«چگونه در دنيای جديد يک ايرانی مسلمان باشيم؟»، دکتر حسن انصاری

۳ درس گفتار، ۲ تا ۴ اکتبر ۲۰۲۲

@azbarresihayetarikhi
@zekrMIT
Forwarded From ZEKR, MIT Shia Muslim Association
«چگونه در دنيای جديد يک ايرانی مسلمان باشيم؟»، دکت
در اين سلسله مباحث سه گانه در خصوص نسبت هويت ملی ايرانيان با سه عنصر "اسلام"؛ "ايرانيت" و عنصر زندگی در جهان مدرن سخن گفته ام. در اين جلسات با تشريح چگونگی نسبت ميان تعلق به "امت" و تعلق به "مليت" در اسلام تاريخی توضيح داده ام که اسلام عنصر اصلی در شکلگيری هويت ملی در عصر پسا ساسانی بود و نقش آن را در شکلگيری تمدن و زبان و فرهنگ ايرانی مورد بررسی و تأکيد قرار داده ام. جايگاه تشيع در تشکيل دولت ملی عصر صفوی ايران مورد بحث قرار گرفت و نشان دادم که چگونه منظومه فرهنگی و تمدنی اسلام و تشيع ظرفيتی مهم و بنیادین برای گفتگو و همبستگی ملی را در طول تاريخ ايران پسا ساسانی ايجاد کرد. همچنین تمایزهای منظومه فرهنگی و فکری تشیع با ایدئولوژی های اموی از يک سو و اسلام خوارجی از ديگر سو را بحث کرده ام. در این جلسات همچنین رمز پايداری ايران و هویت ملی در عصر پسا ساسانی با توجه به عناصر تمدنی و فرهنگی اسلام مورد بررسی قرار گرفته است. همچنین اين نکته را از نقطه نظر تاريخی نشان داده ام که اسلام به مثابه تمدن و فرهنگ عنصری جدایی ناپذير از هويت ملی تاريخی ايران است. (۲ تا ۴ اکتبر، ۲۰۲۲)

@azbarresihayetarikhi
@zekrMIT
Forwarded From یادداشت های حسن انصاری
در اين سلسله مباحث سه گانه در خصوص نسبت هويت ملی ا
ما نيازمند تدوين يک "تاريخ ملی" برای ايران هستيم. کتاب های تاريخ ايران زياد نوشته شده اما تدوين يک دوره تاريخ ملی بر مبنای بازشناخت مبانی هويت ملی و دينی مان ضروری است؛ به قلم نويسندگان ايرانی آگاه به هويت ملی و عناصر مقوّم آن و مسئله ايران و جايگاه تمدنی و فرهنگی آن در تاريخ؛ قبل و بعد از اسلام؛ از آغاز تاريخ ايرانشهر تا به امروز. ملت به مفهوم فرهنگی آن و ايرانی بودن در عين وحدت در کثرتش در گستره تاريخ چند هزار ساله اين سرزمين.

دو سه سال پيش در اين زمينه يک ارائه داشتم در اينستاگرام. در درسگفتارهای بالا 👆جوانبی از اين موضوع را بررسيده ام.

https://t.me/azbarresihayetarikhi