قناة

یادداشت های حسن انصاری

یادداشت های حسن انصاری
5.6k
عددالاعضاء
1,963
Links
163
Files
17
Videos
1,277
Photo
وصف القناة
اتهام زنی، مشکلی ابد مدت در جامعه ما

جامعه ما واقعا مریض است. نیاز به معالجه دارد. مرضش هم حاد است. مال امروز و دیروز هم نیست. مشکل قدیمی تر از این حرف هاست. می فرمایید چطور؟ عرض می کنم: ببینید از حدود صد و اندی سال پیش هر که آمده حرف تازه ای بزند و دعوت به فکر جدیدی بکند با یک انگی او را از میدان به در کرده ایم. زمانی با عنوان ازلی و بابی آدم های مشروطه طلب و آزادی خواه و مخالف با استبداد را که تعلقشان به دیانت اسلام تردید بردار نیست متهم کردیم و نخواستیم صدایشان شنیده شود. اندکی بعد عده ای را که به دنبال اصلاح تفکر دینی بودند و با خرافات مبارزه می کردند را با عناوینی مانند وهابی و سنی مسلک به حاشیه بردیم. اندکی بعد در زمان دکتر شریعتی و مرحوم پدرش باز هم به عنوان دفاع از ولایت با هرگونه فکر جدیدی مقابله کردیم. حتی به کسانی مانند مرحوم آقای مطهری که مراتب دیانت و تعهدشان روشنتر از آفتاب بود رحم نکردیم. بعدتر با شماری از روشنفکران دینی هم همین کردیم. همیشه هم پشت مقدسات پنهان می شویم. اگر از جریانی فکری و یا اندیشه ای نقدی شود عده ای از هواداران به جای استقبال از نقد شروع می کنند به اتهام زنی. به سادگی اجازه می دهیم عده ای تحت عنوان دفاع از مکتب اهل بیت علیهم السلام به مولانا و شمس تبریزی و محی الدین و فلاسفه توهین کنند. هر کس خرافی تر حرف بزند و به تعطیل عقل و نفی رویکردهای انتقادی و مقابله با هرگونه بازبینی متعهدانه در فکر دین تمایل دارد او را بیشتر قدر می دهیم. هراسی هم نداریم که این همه خرافه پراکنی و سخنان بی پایه صرفا عاطفی چه بلایی سر اندیشه و فکر و دیانت و اجتماع و سیاست ما خواهد آورد. منبر و بلندگو را داده ایم به نمایندگان احساسات و نه نمایندگان خرد و علم. اینقدر عده ای را به وهابی بودن متهم کردیم که الآن سالهاست عده ای از سایت های متعلق به وهابیت شماری از کتاب های فارسی و عربی برخی از دانشمندان دیگر اندیش را به عنوان آثار شیعیان مستبصر با هزار تحریف منتشر می کنند. بگذاریم حتی در موضوع امامت بحث های مختلف و نظرات گوناگون مجال طرح و نقد داشته باشد. ولایت و امامت حضرت امیر قوی تر و مستندتر از آن است که با بحث ها و بررسی های علمی و فکری ضعیف شود. بالعکس قوی تر می شود. مگر منهاج السنه تشیع را ضعیف کرد؟ صدها کتاب در مقابل نوشته شد. تلاقی افکار برای رشد علم مفید است. اگر راه را برای انتقاد و بحث و نظر باز نکنیم همه آسیب می بینیم. بیاییم نقد را جدی بگیریم....

https://t.me/azbarresihayetarikhi
از نمونه سوء استفاده از فضایی که در فرسته قبلی از آن صحبت کردم یکی هم نوشته ای است با عنوان مشروطه چی عهد ناصری که نویسنده آن به بهانه نقد مشروطیت اتهامات مشکوکی به مرحوم عالم متقی شیخ هادی نجم آبادی وارد کرده. البته انگیزه نویسنده کاملا معلوم نیست... نوشته ای است به ظن متآخم به یقین از نویسنده ای با نام مستعار: مقداد روحانی... همین نویسنده مقاله دیگری دارد تحت عنوان مأمور انجمن سری در نجف که در آن حملات بی دلیلی به مرحوم سید اسد الله خرقانی زده شده است.
انتشارات بریل و نشر دانشگاهی در اروپا و آمریکا

قبلا درباره تصور نادرست در ایران درباره مراتب دانشگاهی در غرب همینجا نوشتم. سبب تذکر من این بود که بسیار می بینم در اعطای مراتب دانشگاهی به ایرانیان مقیم خارج در سایت ها و روزنامه های داخلی حالت بسیار سخاوتمندانه ای وجود دارد و به طور کلی تصور درستی از دانشگاه و نهادهای دانشگاهی در غرب و یا بورسیه های پژوهشی در غرب در مجموع در ایران وجود ندارد. در مورد نشر دانشگاهی در غرب هم معمولا می بینم تصور درستی در ایران وجود ندارد. در اروپا و آمریکا ناشر زیاد هست. تعدادی از ناشران غربی کتاب هایی هم در حوزه مطالعات اسلامی در معنای عام آن منتشر می کنند. تنها تعداد کمی از این ناشرین ناشران دانشگاهی به حساب می آیند. یعنی ناشران متعلق به دانشگاه های مهم آمریکا و یا اروپا و انگلستان. مانند نشرهای دانشگاهی آکسفورد و کمبریج و کلمبیا و برکلی. ناشران دیگری هم هستند که گرچه ناشر دانشگاهی محسوب نمی شوند اما دست کم بخشی از کتاب های آنها در قالب سلسله های آکادمیک در می آید. نمونه برجسته آن انتشارات بریل است. انتشارات بریل سابقه بسیار کهنی دارد. در چاپ اسلامیات و عربیات هم خیلی سابقه دارد. البته همه کتاب های چاپ بریل در سلسله های آکادمیک در نمی آیند. سلسله های آکادمیک به سلسله هایی گفته می شود که هیئت علمی و ویراستاری دارد و تمام کتاب ها باید بر اساس سیستم پیر ریویو قبل از چاپ به دقت توسط دست کم دو داور بررسی شوند. بریل در حوزه مطالعات اسلامی چند سلسله از این قبیل دارد که در سال های اخیر فعالتر شده و کتاب های بیشتری را منتشر می کند. برخی از این سلسله ها از شهرت و اعتبار زیادی برخوردارند.
مکتب معارفی و ضرورت انتقاد علمی


من چند سالی است درباره مکتب تفکیک و آنچه به عنوان مکتب معارفی مشهد معروف است می نویسم. نقد می کنم و مبانی فکری آنان را می کوشم با عیار نقد بسنجم. این به معنی چشم پوشی بر خدمات دینی بزرگان این مدرسه فکری نیست. برخی از نقدهای آنان بر فلسفه درست است. مقصودم انتقاد از آمیختگی فلسفه و عرفان است. اما انتقاد من در تمام این سال ها معطوف به سه موضوع بوده است: نخست و مهمتر از همه ادعای خلوص اندیشی و الهی دانستن باورهای خودشان و نقد هرگونه نظر روزی فکری و مشروعیت دیدگاه های فلسفی. نکته دوم بهره وری اخباری گونه از احادیث و ساختن منظومه ای اعتقادی بر اساس احادیث بدون توجه به نقد اخبار و همچنین بی توجه به اینکه خود آنان هم در مقام تفسیر احادیث اهل بیت در واقع دست به یک انتخاب و تفسیر مشابه تفسیرهای دیگران می زنند. و اما سوم اینکه آنان خود گرفتار آمیختگی عقاید کلامی و فلسفی با احادیث اهل بیتند. سرتاپای افکار میرزا مهدی و شیخ محمود حلبی آمیخته است با باورهای عرفانی و فلسفی و در واقع مکتب معارفی مشهد یک نوع بازسازی فلسفه و عرفان است زیر پوشش احادیث و اهل بیت. شاهدش هم سخنان آقای حلبی است در درس های معارف درباره شهود و انخلاعات و مقامات و قدرت بر اعاجیب. قبلا شیخیه هم همین ادعاها را داشتند اما آنان هم جز تفسیری سرتاپا متأثر از فلسفه و عرفان آمیخته با احادیث غلات شیعه ارائه ندادند. شیخیه البته کارش به جاهای عجیبی کشید. اگر مکتب معارفی در قبل از انقلاب با آن فضای فکری متعلق به علاقمندان مرحوم آقای حلبی ادامه پیدا می کرد البته سرنوشتش به شیخیه بسیار شبیه می توانست باشد. خدا می داند آن دلدادگی به آقای حلبی و پذیرش مطلق سخنان او و بی اعتنایی به بزرگان فکر و اندیشه و ناچیز شمردن تفکر فلسفی و علمی به کجا می کشید؟ شما نوشته های حاج محمد کریم خان را ببینید. درباره نوع نگاه او به اخبار و احادیث و مباحث کلامی و فلسفی می توانید به خوبی داوری و مقایسه کنید. پرسش هایی که از او می شده و پاسخ هایی که می داده همه نشانی است از عمق انحطاط فکری در عصر قاجار. در مکتب شیخی هم می دانید به ویژه در شاخه کرمان یک نظام پیشوایی موروث وجود داشته که در آن تنها فرزندان نزد پدران تحصیل می کرده و همان سخنان را تکرار می کرده اند. ادعا هم این است که شیخ احمد و سید کاظم رشتی وصل به کر بوده اند. کریم خان حتی در یکی از رساله های خود می نویسد که مکتب شیخ احمد اوج معنای باطنی تشیع است قبل از ظهور امام قائم که به نظر او باطن باطن را بیان می کند. در واقع از دیدگاه او وظیفه شیخ احمد این بوده که باطن شریعت و دیانت را بگوید و امام زمان می آید و باطن باطن را می گوید. البته معنای این اوج را زمانی می توانید به خوبی درک کنید که نتایج باورهای آنان را در عمل هم ببینید که به چه سرانجامی رسید. همه این ها به خاطر نبود فرهنگ نقد است و به دلیل ادعای خلوص ورزی و ادعای ارتباط خاص با امام معصوم و منابع غیبی داشتن. آقای حلبی هم همین را درباره میرزا و صاحب علم جمعی می گوید. کریم خان که رسما چیز تازه ای را می خواست وارد فرهنگ شیعه کند به نام رکن رابع. در رساله هایش تلویحا اشاره می کند که شیخ احمد و سید کاظم و لابد خودش در مقام نقبا و نجباء و از این قبیلند. پاره هایی را از میراث غلات گرفتند و با آن منظومه ای تمام غالیانه برساختند. البته شیخ احمد خود آدم کم و بیش منضبطی در بحث های علمی است. یعنی دست کم معلوم است چه می گوید. سید کاظم رشتی که عملا نوشته هایش نامفهوم است. بخشی از آن ظاهرا بر اساس ادعای مشاهدات خاص خودش است و برخی را هم از نوشته های کیمیایی و علوم غریبه و جفر دست و پا کرد و به کلی موجبات تحریف در دیدگاه های خود شیخ احمد را فراهم کرد. کریم خان کرمانی تا اندازه زیادی باز متعهدتر از سید کاظم است به معارف شیخ احمد گرچه او هم برخی رساله های فارسی به کلی نامفهوم دارد.

به هرحال در این میان نقدهای من را تعداد محدودی از دلبستگان به آقای حلبی نپسندیدند و دیدم اینجا و آنجا شروع کرده اند به ناسزاگویی. باور کنید راهش این نیست. اینجا عرصه فکر است. حرف علمی اگر علمی است باید نقد را هم به دنبال داشته باشد. مگر اینکه معتقد باشید حرف هایتان اصلا علمی نیست. نه آیا معارفی ها می گویند باید فکر را دور ریخت و به لافکری رسید؟


https://t.me/azbarresihayetarikhi
نقد دانشمند مکرم جناب آقای هادی مکارم بر نوشته اخیر من در نقد مکتب تفکیک. حضرت آقای مکارم متخصص در موضوع است و مهم است که نقد ایشان را بر گفتار این کمترین هم ببینید:
Forwarded From Haadi Macaarem
نقد کردن مباني فکري مکاتب و مدارس مختلف، اگر روشمند و بر اساس اصول و ضوابط علمي و به دور از حب و بغض هاي فردي و شعارهاي کليشه اي و ادعاهاي غير مستدل باشد بسيار ميمون و مبارک است و موجب رشد و ارتقاء عمومي تفکر و رفع اشکالات و يا تکامل نقايص خواهد شد. به لحاظ تاريخي هم غالبا مکاتب فکري جديد به واسطه نقد سخنان پيشينيان حاصل شده است. روشن است براي نقد هر نظام انديشه اي ابتدائا بايد با کليت آن به طور دقيق و عميق آشنا بود، آنهم با استفاده از منابعي که خود رهبران فکري آن مکتب آنها را معتبر بشمارند. آنچه که برخي مريدان جاهل و يا کم سواد به بزرگان خود منتسب مي نمايند، چه بسا واقعيت عقايد و افکار مکتبي را به تمامه عيان ننمايد. همچنين شايعات و گفته ها و نوشته هاي معاندان و مخالفان مکاتب، مادامي که مستند به دلائل موثوق به نباشد قابل اعتنا نيست، حتی صرف استناد به آن منابع، بدون شأنيت در فهم اصطلاحات خاص و مواقع کلام، بازهم راهزن است. استفاده از جملات گزينشي و جداشده از متون، بدون در نظر گرفتن مقدمات و مؤخرات و بيرون از فضاي ارائه مطلب و فارغ از توجه به سطح مخاطبين مستقيم آن، همگي از موانع فهم صحيح و بي غرض خواهد بود.

خلاصه انتقادات سه گانه حضرت استاد انصاري زيد عزه، بر مکتب تفکيک (با حذف حواشي آن) به قرار زير است:
1. ادعاي خلوص و الهي دانستن باورها و نقد هر نوع نظرورزي و نفي مشروعيت ديدگاههاي فلسفي.
2. بهره گيري از احاديث و ساخت منظومه اعتقادي بر آن اساس.
3. آميختگي عقائد کلامي فلسفي عرفاني، با احاديث اهل بيت.
با کسب اجازه از محضرشان و با استفاده از اين فرموده خودشان که "اينجا عرصه فکر است. حرف اگر علمي است بايد نقد را هم به دنبال داشته باشد" ملاحظاتي بر فرمايشات ايشان به ذهن اين قاصر رسيده که در معرض ديد دوستان و اهل فضل قرار مي دهم.
Forwarded From Haadi Macaarem
در باره اشکال اول عرض ميشود: هر مکتبي که در دايره دين و با استعانت از ادله ديني (قرآن و روايات ثابت الحجية و اجماع و ضروريات ديني) ادعاي نظرورزي و ارائه يک سيستم منسجم فکري مي کند، قائل به خلوص و الهي دانستن معتقدات خود است. شما به آثار ملاصدرا و بعد از آن بنگريد جملگي از موافق و مخالف حکمت متعاليه همين ادعا را دارند. ملا رجبعلي تبريزي و قاضي سعيد قمي و ملا اسماعيل خواجوئي و ملا علي نوري و حاجي سبزواري و ملا اسماعيل واحد العين و ميرزا محمد نيشابوري و شيخ احمد احسائي و ملا اسماعيل بروجردي و شيخ هادي طهراني و سلاسل مختلف عرفاي متأخر شيعي علی الخصوص صوفيان ذهبي و گنابادي و خاکسار و اويسي و نيز سلسله عرفاي مکتب نجف الی يومنا هذا همين گونه مي انديشيدند. اين اختصاصي به مکتب تفکيک ندارد. و اصلا اين نکته، امري بديهي است، کدام عاقلي بنياد انديشه خود را بر عقل مستنير به انوار شرع نهاده، آنگاه فکر خود را غير الهي مي داند؟ لذا صرف ادعاي اين که مکتب فلان خالص است و الهي اشکالي ندارد، حرف در تطابق ادعا با قول و فعل مدعي است، که ممکن است ادعا صادق باشد يا نباشد، يا اينکه در خارج واقع موفق به عمل بر وفق ادعا شده باشد يا نه.
نقد هر نوع نظرورزي در مکتب تفکيک هم تهمتي بي وجه است و بزرگان اين مکتب بسياري از تفکرات علما و فقهاي پيشين در مباحث اعتقادي را صحه گذاشته و خود را پيرو و دنباله رو ايشان مي دانند. بله در برخي موارد هم ممکن است انتقاداتي و يا نظر ابتکاري جديدي داشته باشند. اما اين انتقادات به معناي نفي هر نوع نظرورزي نيست.
نفي مشروعيت ديدگاههاي فلسفي، اگر به معناي اين باشد که بسندگي به عقل براي استنباط مطالبي که از حيطه درک و شناخت عقل خارج است، کاري غير مشروع و نابخردانه است، بله اين نوع تأمل عقلي صرف را انکار مي کنند و هر عاقلي همين طور است. براي ديدن مبصرات و شنيدن مسموعات و ذوق اطعمه و ادراک گرمي و سردي و نرمي و سفتي و ...، نياز به حواس داريم و استعانت از تفکر عقلاني صرف در اين قبيل امور به گواه عقل، نوعي بي عقلي است. در ظرائف نکات و جزئيات مطالب مبدأ و معاد و همچنين در استخراج فروع فقهي عملي، اکتفاء به عقل و کنار نهادن اقوال الهي در کتاب آسماني و احاديث ثابت الحجية، منجر به خطا خواهد گشت. اين هم نکته تازه اي نيست که تنها مکتب تفکيک به آن ملتزم باشد.
2. اين اشکال بسيار عجيب است. به گمان مستشکل آيا دين اسلام ديني جامع اعتقادات و اخلاقيات و اعمال است يا نه؟ اگر ديني جامع است آيا براي هدايت خلق در اصول اعتقادات اقدامي شده و وحيي آمده و مفسران و مبينان معصومي براي نيل به آن هدف وجود داشته اند يا نه؟ آن رهبران و امامان معصوم آيا صرفا وظيفه هدايت معاصران آنهم معاصراني که در شهر و بلد آنها همسايه اشان بوده اند، را داشته اند يا نه قرار بر هدايت جميع مردمان در هر مکان و زماني بوده است؟ اگر وظيفه امامان هدايت جميع مردم در جميع مسائل اصلي و فرعي بوده، آيا توانسته اند در حيات خود به وظيفه خود به نحو جامع عمل کنند؟ و آيا پس از رحلت، جانشيناني اعم از فرمايشات شفاهي و کتبي خود و نيز راويان و عالماني با صفات خاص قرار داده اند؟
اينکه متفکريني با استفاده از احاديثي که در جاي خود و بنا به ضوابط علمي حجيت آنها ثابت شده است، منظومه اي فکري بنا نهند، بايد مورد اشکال باشد؟ يا للعجب، مگر ساير متفکران متشرع که اسامي شريف برخي از آنان پيش از اين آمد غير از اين را قائلند؟ آيا مي پنداريم که عقل که اصالتا مدرک کليات است، مي تواند در جميع جزئيات خارج از حيطه نفوذ خود هم انظاري صائب داشته باشد؟
3. اشکال سوم هم در ادامه همان اشکال دوم است و با توجه به عرائض ذيل اشکال دوم، آن هم پاسخ داده مي شود. ضمن اينکه اين مورد هم، اختصاص به مکتب تفکيک ندارد و مشترک بين همه متفکران شيعي است.

در ادامه متن، حضرت استاد وارد برخي حواشي شده و نکاتي متفرقه و مدعياتي بدون ذکر دلايل آن فرموده اند که در آنها هم مواضع نقد و نظر بسيار است. خصوصا نکاتي که راجع به شيخيه نگاشته اند جاي بحث بسيار دارد. اما از آنجا که روح فرمايشات ايشان در نقد تفکيک بود، عجالتا ملاحظاتم به اين جنبه را عرضه داشتم. باشد تا در تضارب آراء و اختلاف اقوال نکات مبهم و خطاهاي احتمالي اين وجيزه روشن شود.
به لطف یکی از دوستان این نقد به دستم رسید. خوانندگان خوب است این دو دیدگاه متفاوت را با هم ببینند.
Forwarded From یادداشت های حسن انصاری
نکته ای و خاطره ای

متأسفانه اگر ذکر خواب و ارتباطات غیبی و اتصال و از این قبیل مطالب جای استدلال را گرفت و تربیت دینی بر آن اساس بالا آمد خرافه گرایی هیچ حد یقفی نخواهد داشت. از نسلی به نسلی منتقل می شود. نمونه اش می شود این همه نوشته ها و کتاب های بی پایه ای که درباره عرفا و ارتباطات و ملاقات و از این قبیل در سال های گذشته منتشر شده است. من چند سال با مرحوم عارف بزرگوار آقای سید عبد الکریم کشمیری مرتبط و مأنوس بودم. یک وقتی یکی از آقایانی که معتقد به مباحث معارفی مشهدی با قرائت درس های فارسی آن بود و خود آن را برای عده ای هم تدریس می کرد از من خواست ایشان را ببرم قم محضر آقای کشمیری. آن آقا البته اهل علم نیست اما از فضلی خالی نیست. صبح نسبتا زودی شاید حوالی ساعت نه صبح در معیت آن آقا خدمت آقای کشمیری رسیدیم. اتفاقا آن روز از آن روزهایی بود که مرحوم آقای کشمیری کسالت داشت و توان سخن گفتن و یا پاسخ پرسشی را نداشت. دوست ما احترام کرد و در طول ملاقات که شاید پانزده دقیقه هم طول نکشید هیچ نگفت و در واقع جز یک سلام و یک خدا حافظی رد و بدل نشد. وقتی که از منزل آقای کشمیری بیرون آمدیم من از ایشان عذرخواهی کردم و تبریر کردم که آقای کشمیری امروز حال خوشی نداشت و اشتباه از من بود که با خانواده ایشان قبلا هماهنگ نکرده بودم. ایشان ابراز داشت اتفاقا برعکس در همان پانزده دقیقه که شما حواست پرت بود و در و دیوار اتاق را با نگاهت وجب می کردی در عالم معنوی میان من و آقای کشمیری پرسش ها و پاسخ هایی رد و بل شد و من چیزهایی پرسیدم و ایشان هم به من پاسخ هایی داد. بعد از گذشت بیست و اندی سال هنوز نتوانسته ام این همه استعداد را هضم کنم...

پ. ن: مرحوم آقای کشمیری اهل هیچ گونه ادعایی نبود. آدم درس خوانده و ملایی بود و اسیر این حرف ها نمی شد.
مقاله ای است درباره زیدیان کوفه در سده های پنجم و ششم و سنت آموزش الجامع الکافی در فقه زیدی مکتب کوفه. اینجا فقط متن عربی را گذاشته ام. مقدمه و تحلیل در سایت کاتبان قرار داده خواهد شد.

https://www.academia.edu/35011963/The_Zaydīs_of_Kūfa_and_the_transmission_of_al-Jāmiʿ_al-kāfī.pdf