سند دوم:
مطلب دوم را از سفرنامه بلوشر نقل می کنم. ویپرت فون بلوشر مأمور دولت آلمان در ایران بود و خاطرات و مشاهدات خود را از اوضاع ایران در ایام جنگ جهانی اول و نیز بخشی از دوران سلطنت رضاشاه نوشته است.
از مزایای خاطرات او اظهارنظرهایی است که درباره رجال و دولتمردان ایرانی از جمله فروغی کرده است. بلوشر با فروغی مأنوس و برای او احترام فراوانی قايل بود.
یاد استاد ایرج افشار به خیر که سالها پیش در مجله آینده، درباره اظهارنظرهای بلوشر راجع به رجال ایران، مقاله ای نوشت. (ایران و ایرانیان از نگاه بلوشر، آینده، سال 13 (1365): 748- 761).
«یک جوان هوشمند ایرانی که سخت زیر تأثیر طرز فکر اروپائی بود روزی پیش من [=بلوشر] درد دل کرد و گفت: «از نظر دین و مذهب باید بگویم که من دیگر به هیچ چیز اعتقاد ندارم. بسیاری از رفقای من هم که در اروپا تحصیل کرده اند همین وضع را دارند.» اما از جانب دیگر در مساجد و بقاع و گورستانها آدم به این نتیجه می رسید که توده های عظیم مردم لااقل به سنن و آداب موروث خود سخت پایبند هستند...
من بخصوص شایق بودم بدانم متفکر مستقلی همچون فروغی نسبت به این مسائل چه نظری دارد و چه وضعی اتخاذ می کند. از صحبتهای خصوصی که با وی داشتم به این نتیجه رسیدم که او علیرغم تعمق و مطالعه ای که در افکار فلسفی اروپائی دارد، باز یک شیعه معتقد و مؤمن باقی مانده است، هرچند به روشنی به من نگفت که روح آزاده اش تا کجا به قوانین شریعت پایبند مانده است. از همه آنچه می گفت چنین برمی آمد که ارزشهای اخلاقی و فلسفی را که در دین او وجود دارد در اثر سالها اشتغال با مراجع و منابع، ارج فراوان می گذارد و شخصاً راهی و پلی بین علوم غربی و مابعدالطبیعه شرقی یافته است. آن متفکر غربی که سخت مورد توجه وی قرار داشت آلبرت کبیر [متأله و حکیم آلمانی] بود، و بدون تردید ـ با در نظر گرفتن همه تناسبها ـ یک قرابت روحی و معنوی بین این دو تن وجود داشت.
در قبال سایر اعتقادات و ادیان، فروغی دارای گذشت بود و ادعا داشت که عدم تسامح و عدم تساهل در مذهب شیعه وجود ندارد.» (سفرنامه بلوشر، ترجمه کیکاووس جهانداری، خوارزمی، 1369، صص181-182).
https://t.me/n00re30yah