این فیلم داستانی، روایتی است از کتابخانه آستان قدس و مخطوطاتی که در دل آن نهفته است و از دل این مخطوطات که اغلب قرآن های خطی است، مجموعه اي از روایت های تاریخي در قالب داستانی به دست داده شده است. این فیلم دارای چندین داستان از قرن دوم و سوم و دوره های سلجوقی و بعد از آن است و البته محوریت فیلم، داستان گوهرشاد، ملکه ایران است و بعد تا دوره میر عمادِ خطاط هم می آید.
در اين فيلم، همه این داستان ها از چشم دختري است كه درباره نسخ خطي كتابخانه آستان قدس تحقيق مي كند؛ در واقع او از زمان حال به زمان گذشته می رود. بدين گونه، داستان سفر ذهنی این دختر به تاریخ است و تجربه ای است که او در مواجهه با نسخ خطي دارد و در نهایت به تحول می رسد.
این فیلم که به کارگردانی امین اصلانی و با فیلمنامه محمدرضا اصلانی و امین اصلانی تهیه شده است، با حضور امیر خضرایی منش(منتقد فیلم)، روز چهارشنبه، 25مهرماه 1397، ساعت 14 در موزه دانشگاه فردوسی مشهد به نمایش درخواهد آمد.
جهت شرکت در این برنامه مشخصات خود را به شماره 3000805613 پیامک کنید.
@mafakherferdowsi
غلاف تمام فلزی شاهکاری است از ادیسه سینما ، استنلی کوبریک بزرگ ، و یکی از بهترین فیلم های تاریخ سینما در ژانر جنگ.
غلاف تمام فلزی فیلم ماقبل آخر کوبریک بود و اولین و آخرین تجربه اش در ژانر سینمای جنگ. این فیلم از حیث کارگردانی و صحنه پردازی و فیلمنامه یکی از درخشانترین آثار کوبریک و از مهمترین فیلم های جنگی تاریخ سینماست.
سکانس افتتاحیه ی فیلم با دیالوگ های فوق العاده و کاراکتر استثنایی گروهبان هارتمن ، یکی از بهترین سکانس هایی است که کوبریک نوشته و کارگردانی کرده است.از ابتدای این سکانس تا رویارویی سرباز پایل و گروهبان ، همه ی ماجرا به شرح اوضاع و احوال یک مرکز آموزش نظامی اختصاص دارد،و با پایان آن ماجرا در ویتنام ادامه می یابد.
فیلمنامه غلاف تمام فلزی،که بر اساس رمان "رفتنی ها" نوشته شده،نامزد اسکار بهترین فیلمنامه اقتباسی در سال 1978 بوده است.
@librery1
توضیح زیر را آقای دکتر حسین مدرسی طباطبائی ـ استاد دانشگاه پرینستون ـ در باره اسلام آوردن شوهر مرحومه مریم میرزا خانی و دینداری آگاهانه خود او نوشته اند. استاد این مطلب را که در پاسخ به سوالی در این زمینه نوشته اند، به ایمیل بنده فرستادند.
سلام علیکم - همسر ایشان مدتی پیش از ازدواج به اسلام گرویده بود . در دوره ای که پوست داک دانشگاه پرینستون بود روزی به دفتر من آمد و سؤالاتی در باب اسلام داشت . به روال همه موارد مشابه ، دو مجموعه پر حجم از درس های پیشین خود در عقائد و حقوق اسلام به او دادم و از او خواستم به دقت و منتقدانه بخواند و انتقادات و نظرات خود را ، از ساده ترین تا خشن ترین و سهمگین ترین ، صادقانه با من در میان بگذارد . چنین کرد و مدتی عصرها ساعت چهار و نیم که درسم تمام می شد به دفتر من می آمد و صحبت می داشتیم . از بهترین و مهذب ترین دانشمندان جوانی بود که در طول سی و پنج سال خدمت در این دانشگاه دیده ام . عاقبت به قائد توفیق و نورانیت پیامبر اکرم به اسلام تشرف یافت . شهادت اسلام او را خود به خط و امضاء خویش نوشتم . مفتخرم که زمینه ساز ازدواج او با مریم بودم
مریم به مذهب دلبستگی عمیق و حقیقی داشت . او کسی نبود که کاری بدون رعایت دقیق موازین شرع کند . تنها مسأله پوشش موی سر بود که بر آن مستمسکی شرعی داشت . شاید من با آن نظر موافق نبودم اما او با خدای خود و با پیامبر و خاندان گرامی او راهی دیگر داشت . خدایش در سایه رحمت واسعه خود جای دهاد
مریم به پاکی فرشتگان بود . داغ او بر دلم سنگینی می کند . چه توانم کرد؟ الحکم لله
@jafarian1964
@litera9
یکی از بهترین فیلم هایی که هیچکاک تا کنون ساخته است، روانی است و صحنهی دوش گرفتن ماریون کرین که در ان به قتل می رسد، به طور قابل بحثی یکی از بهترین صحنههای تاریخ سینماست. چیزی که در نقد و تفسیرهای این فیلم کاملا ناشناخته. باقی مانده مساله ی کاملا واضح "طبقه" است. کاراکتر مرکزی فیلم، ماریونی کرینی، سال هاست که به عنوان منشی در دفتر املاک فونیکس کار می کند و دوست پسرش، سام در فیروال افسانه ای زندگی می کند. ما ریونی در نقطه ای از زندگی است که میخواهد ازدواج کند نه عشق بازی، اما سام پول کافی برای ازدواج ندارد و رابطه ی آنها محدود به ملاقات های جنسی مختصر شده است. سام و ماریونی بعد از وقت نهار ماریونی، در هتل کثیف و شلخته ای عشق بازی می کنند که باعث می شود ماریون بعدازظهر دیر به محلی کارش برسد، منشی بیچاره و غیرقابل اعتماد هم حواس اش به رفت و آمدهای ماریونی هست و او را کنترل می کند.
#هیچکاک_و_مبارزه_طبقاتی
#مروین_نیکلسون
ترجمهی : #نیما_کوشیار
راینر ورنر فاسبیندر در ۳۱ مه ۱۹۴۵ در شهر باد وریسهوفن از شهرهای ایالت بایرن بهدنیا آمد. او تنها فرزند پدری پزشک به نام هلموت و مادری مترجم به اسم لایزولاته بود. فاسبیندر شش ساله بود که پدر و مادرش از هم جدا شدند و به این ترتیب وی مدتی نزد مادرش زندگی کرد. فاسبیندر در شهر مونیخ به دبیرستان رفت. شانزده ساله بود که تحصیل در دبیرستان را رها کرد و دو سال در دفتر پدرش کار کرد. در سالهای پایانی دههٔ پنجاه مدام به سینما میرفت و همزمان با شرکت در کلاسهای آموزش بازیگری، نخستین فیلمهای کوتاهش را بهنامهای خیابانگرد در سال ۱۹۶۵ و هرج و مرج کوچک در سال ۱۹۶۶ ساخت.
فاسبیندر در زندگی و هنر به تکروی و سنت شکنی شهره بود. او با گرایش به همجنس گرایی، اعتیاد به مواد مخدر و الکل هم خود ویرانگری و هم طغیان اجتماعی خود را به نمایش گذاشت. فاسبیندر تنها فیلمسازی بزرگ نبود. او هم در سینما و هم در تئاتر بازیگری برجسته بود و در بسیاری از فیلم ها و نمایش های خود ظاهر شد. در تئاتر نیز مانند سینما نوجو و مبتکر و سازش ناپذیر بود. برخی از نمایشنامههایی که میان 20 تا 30 سالگی نوشت همچنان در تئاترهای معتبر اجرا میشوند. فاسبیندر برای سینما و تلویزیون 44 فیلم ساخت که برخی از آنها برای سینما دوستان همچنان جذاب و پرکشش هستند. از سریال پانزده ساعته ای که بر پایه رمان الکساندر پلاتز برلین نوشته نویسنده بزرگ آلفرد دوبلین ساخته است تا فیلم های سینمایی پرمایه ای مانند: «تاجر چهار فصل»، «اشکهای تلخ پترا فون کانت»، «علی: ترس روح را میخورد»، «ورونیکا فوس»، «ازدواج ماریا براون» و سرانجام فیلم به یادماندنی «لیلی مارلین».
فاسبیندر به طرز روزافزونی به الکل و مخدر روی آورد و سرانجام در تاریخ ۱۰ ژوئن ۱۹۸۲ و در ۳۷ سالگی بسلامتی درگذشت.
@litera9
سر آلفرد جوزپ هیچکاک (Sir Alfred Joseph Hitchcock) در سال ۱۸۹۹ در شهر لندن به دنیا آمد. پدرش سبزیفروش بود و در یک خانواده 5 نفره که به شدت کاتولیک بودند بزرگ شد. هیچکاک در 26 سالگی و در سال 1915 در یک استودیو فیلمسازی با سمت طراح تیتراژ مشغول به کار شد. وی کارگردانی را در انگلستان آغاز کرد و در سال 1939 به آمریکا رفت و این حرفه را ادامه داد و با فیلم ربکا وارد هالیوود شد. هیچکاک از سال ۱۹۵۵ تا ۱۹۶۲ مجموعه سریالی تحت عنوان «آلفرد هیچکاک تقدیم میکند» را کارگردانی کرد که در این فیلمهایش به عنوان راوی داستان حاضر میشد. آلفرد هیچکاک به احتمال فراوان اولین کارگردانی است که به معنای واقعی کلمه تعلیق و سوسپانس را به سینما تزریق کرد. کار او جدای بهرهگیری از هنر و تکنیک تدوین بود. سوسپانس هیچکاک اصیل و کار آمد جلوهگری کرد و مدام و به جا در آثار متعددش از این تکنیک بهرهها برد. در سال 1939 از انگلیس به آمریکا مهاجرت کرد و تا پایان عمرش 29 آوریل 1980 در لوس آنجلس ماند. هیچکاک تا زمانی که در قید حیات بود، 53 فیلم ساخت و با فروش فیلم هایش در سراسر جهان به عنوان یکی از مشهورترین فیلم سازان تاریخ سینما به شمار می آید. هیچکاک می گوید: «برای من ساخت فیلم به معنی روایت کردن یک قصه است. قصه ای که گاهی غیر ممکن به نظر می رسد ولی صد در صد قابل باور است. قصه بایستی انسانی و بحرانی باشد. بحرانی که زاده ی درام است و درام چیزی جز زندگی نیست که تمام قسمت های خسته کننده ی آن را بیرون بریزیم.»
هیچکاک با استفاده از کلیشه های رایج در فیلم های آن زمان، مخاطب را فریب می داد. به عنوان مثال در آن زمان شخصیت های بدِ فیلم ها سبیل داشتند ولی هیچکاک با استفاده از این نوع کلیشه ها، شخصیت های مرموز متعددی وارد داستان هایش می کرد که مخاطب را فریب دهد و یا حتی با بر عکس کردن فضاهای نوری صحنه، مخاطب را غافلگیر می کرد. هنوز هم از فیلمهای او به عنوان الگوهای اصلی ژانر دلهره و تعلیق نام برده میشوند . هیچکاک در ۱۹۷۱ نشان لژیون دونور را نیز دریافت کرد .
برخی از افتخارات آلفرد هیچکاک:
•نامزد دریافت جایزه اسکار به عنوان بهترین کارگردان برای فیلمهای ربکا در سال1941 ، سوء ظن در سال 1942 ، قایق نجات در سال 1945 ، طلسم شده در سال 1946 ، پنجره عقبی درسال 1955 و روح در سال 1961.
• نامزد دریافت نخل طلای کن به عنوان بهترین کارگردان برای فیلمهای مردی که زیاد میدانست در سال 1956 و بدنام در سال 1946.
•نامزد دریافت جایزه گلدن گلوب برای فیلم جنون در سال 1973.
• نامزد دریافت شیر طلایی جشنواره ونیز برای فیلم دستگیری دزد در سال 1955.
@litera9
در پشت جلد این کتاب آمده است:
اعتقاد مترجم بر این است که هم از نظر تکنیکی و هم روایی، روانی اثر آلفرد هیچکاک، فیلم یکهای است. تا سالها، تنها نامی از منبع اقتباسی هیچکاک برای ساخت این فیلم شنیده بودیم. اکنون با انتشار همزمان رمان روانی نوشته رابرت بلاک و فیلم نامهای که جوزف استفانو بر اساس آن نوشته است، میتوانیم به روشنی ببینیم که چه تغییرات حیرتانگیزی انجام شده تا فاصله قلم تا دوربین طی شود. برای مثال، هرگز فکرش را نمیکردیم رابرت بلاک شخصیت نورمن بیتس را مردی میانسال و با سری طاس تصویر کرده باشد؛ اما هیچکاک و استفانو تغییر عمدهای در شخصیت نورمن ایجاد کردهاند که خودتان خواهید دید. بسیاری از صحنههای رمان و فیلمنامه شبیه هم هستند، اما با خواندن رمان و فیلمنامه با ظرایفی در امر فیلمنامهنویسی روبهرو میشویم که بیش از هر چیز دیگری درس فیلمنامهنویسی برای علاقهمندان فیلمنامهنویسی و نوشتن است. مخاطب با خواندن این کتاب سه بخشی به تفاوتهای بنیادین سینما و ادبیات پی می برد. این برای نخستینبار است که در کشور ما رمانی به همراه فیلمنامه و نقدش منتشر می شود. با مقایسه رمان و فیلمنامه روانی میتوانیم فرایند خلاقه تبدیل کاغذ به نوار فیلم را بیواسطه ببینیم و البته بیاموزیم.
@litera9
این فیلمنامه را جان مایکل هیز بر اساس داستان کوتاهی از ویلیام آیریش نوشته است. در بخش دوم این کتاب، استفان شارف، نویسنده آثاری مانند عناصر ساختاری سینمای هیچکاک (با ترجمه مترجم کتاب حاضر) که سالهای پیش نیز به ایران سفر کرده بود، فیلمنامه «پنجره عقبی» را به شکل فنی و نما به نما همراه با زمان هر نما و توضیحات فنی به نگارش درآورده و نما به نمای فیلم را تحلیل کرده است.
در واقع این کتاب نه تنها برای آن هایی که دستی به قلم دارند، بلکه کسانی که فیلم میسازند، کتابی کاربردی است. آلفرد هیچکاک «پنجره عقبی» را سینماییترین اثر خود میدانست اما اعتقاد داشت که وقتی فیلمنامه یکی از آثارش نوشته میشود، فیلمبرداری آن برایش امری ملالآور است.
@litera9
سخن ناشر:
پنجرۀ عقبی ماجرای یک عکاس خبری است که طی حادثهای پایش شکسته است و مجبور است مدتی را روی صندلی چرخدار در خانه بماند. او از سر بیکاری و بیحوصلگی به تماشای رفتار همسایههای آنطرف حیاط مینشیند. مشاهداتش باعث میشود به یکی از همسایهها شک کند، اما آیا این ظن حاصل خیالبافی اوست یا واقعاً قتلی رخ داده است؟ به گفتۀ منتقدان، پنجرۀ عقبی از بهترین فیلمهای دلهرهآور تاریخ سینما محسوب میشود. انستیتو فیلم آمریکا در سال ۲۰۰۷، این فیلم را در فهرست بهترین فیلمهای تمام دوران در رتبۀ چهل و هشتم قرار داد و در ماه ژوئن ۲۰۰۸، در بین ده فیلم برتر ژانر معمایی، رتبۀ سوم را به آن اختصاص داد. مجلۀ تایم دربارۀ این فیلم مینویسد: «پنجرۀ عقبی یکی از بهترین فیلمهای هیجانانگیز هیچکاک است؛ آمیزهای از تکنیک و هنر.» نشر چترنگ فیلمنامۀ پنجرۀ عقبی را به همراه فیلمنامۀ دکوپاژشده و تحلیل متنی آن، در یک مجلد منتشر کرده است. فیلمنامۀ پنجرۀ عقبی را جان مایکل هیز بر اساس داستان کوتاهی از کرنل وولریچ نوشته و در بخش بعدیِ کتاب، استفان شارف، مفسر و منتقد آمریکایی، هم دکوپاژِ نمابهنمای آن را انجام داده و هم نقدی ساختاری با عنوان «آجرها و ملاط» بر آن نوشته است. این بخش برای دوستداران سبک هیچکاک و همۀ علاقهمندان به فیلمنامهنویسی و فیلمسازی، جذاب و آموزنده خواهد بود.
@litera9
استنلی کوبریک
(به انگلیسی: Stanley Kubrick)
کارگردان و تهیهکنندهٔ آمریکایی است. بیشتر فیلمهای کوبریک اقتباسات ادبی هستند. فیلمهای کوبریک معمولاً جنجالی و همینطور مورد ستایش منتقدان واقع شدهاند. کوبریک به دقیق بودن و به نمایش درآوردن همه جزئیات دقیق در فیلمهایش معروف بود. به همین علت روش او در فیلمسازی کند و طولانی بوده، تا آنجا که گاهی میان دو فیلم او سالها وقفه میافتادهاست. او در طول ۴۸ سال فعالیت در حیطه کارگردانی تنها ۱۳ فیلم بلند ساخت. سبکهای گوناگون فیلمهایش و انزوای او چه در روش فیلمسازی و چه در مورد شخصیت فردی وی، او را مشهور ساختهاست. استنلی کوبریک یکی از معدود کارگردانان کمالگرا در تاریخ سینما به شمار میآید.
@litera9
چه کسی قاتل بود؟
نوشته : آلفرد هیچکاک
چه کسی قاتل بود؟
نوشته : آلفرد هیچکاک
مرحوم ژولیده نیشابوری از شعرای به نام و مطرح اهل بیت بود که در دوران قبل از انقلاب و دوران انقلاب و دورا دفاع مقدس در بسط و نشر ادبیات اهل بیت(ع) جایگاهی مهم داشت. ای کاش نهاد یا متولی بود تا زندگینامه کامل و مجموعه آثار وی چه شعر ، چه عکس و چه فیلم و صوت را گرد آوری می کرد
#امام_حسین
هر کس رسید خنجرخود را فرو نمود
وای از سنان که نیزه نثار گلو نمود
خواهربه روی تل به عزیزش نظاره گر
دشمن هرآنچه کرد به او روبرو نمود
تیروسنان وخنجر و شمشیر و تیغ تیز
هر آنچه داشت در دل گودال رو نمود
پا تا سرش ز خون تنش بود لاله گون
سرنیزه موبه مو بدنش موبه مو نمود
خنجرکه می برید سراو را زحنجرش
قاتل برای چه،بدنش زیرو رو نمود؟
توحیدمحض،روی زمین غرقه خون وخاک
قاتل سرش جدا زتنش،با وضو نمود
از بسکه پاره پاره و پاشیده بود او
خواهربه روی خاک تنش جستجو نمود
دشمن چه کرده بودخدایا که خواهرش
مرگ خودش ز دیدن او آرزو نمود
از کربلا به کوفه و از کوفه تا به شام
با دخترش ز روی سنان گفتگو نمود
اسلام مولایی
@deabelnews
#امام_حسین
هر کس رسید خنجرخود را فرو نمود
وای از سنان که نیزه نثار گلو نمود
خواهربه روی تل به عزیزش نظاره گر
دشمن هرآنچه کرد به او روبرو نمود
تیروسنان وخنجر و شمشیر و تیغ تیز
هر آنچه داشت در دل گودال رو نمود
پا تا سرش ز خون تنش بود لاله گون
سرنیزه موبه مو بدنش موبه مو نمود
خنجرکه می برید سراو را زحنجرش
قاتل برای چه،بدنش زیرو رو نمود؟
توحیدمحض،روی زمین غرقه خون وخاک
قاتل سرش جدا زتنش،با وضو نمود
از بسکه پاره پاره و پاشیده بود او
خواهربه روی خاک تنش جستجو نمود
دشمن چه کرده بودخدایا که خواهرش
مرگ خودش ز دیدن او آرزو نمود
از کربلا به کوفه و از کوفه تا به شام
با دخترش ز روی سنان گفتگو نمود
اسلام مولایی
@deabelnews
ممنون از اظهار نظر شما
ولی باید عرض کنم برنامه ماه عسل و خندوانه و دور همی و برنامه هایی از این دست و ایجاد این برنامه ها علت دیگری دارد که جای بحث در این جا ندارد ومفصل است.
واما این که اگر یک نفر ازدواج نا موفق داشت دیگر باید فعالیت نکند...حرف سنگینی است که به خیلی از افراد در این گروه هم بر خواهد خورد، واساسا حرف غلطی است.
واما جایزه گرفتن این فیلم به خاطر همین یه دقیقه بود؟؟؟ یا این فیلم یک ساعت و خورده ای مطالب دیگری داشت؟؟؟
این تفسیر از کلام رهبری دام ظله هم در بین همه تحلیل هایی که دیده بودم خیلی جدید و واقعا دور از ابادی بود، این کلام رهبری چه ربطی به مطالب شما داشت کسی تا به حال این مطلب رو برداشت نکرده بود. بله اگر مراد شما ناکارامدی دولت است حرف قابل قبولی است...
لطفا بحث ها و قوانین گروه رو اعلام کنید تا کسی در غیر اون چهار چوب حرفی نزنه🌹🌹🌹🌹
بازهم ممنون از کلمات محققانه استفاده خواهیم کرد
🌿عکس قدیمی از مسافرت اینگرید برگمان (ستاره فیلم کازابلانکا ) و آلن دلون به ایران با خط هواپیمایی ملی ایران
هواپیمای ملی ایران در آنزمان ایمن ترین ، مدرن ترین و یکی از بهترین شرکت های هواپیمایی جهان بود
ایران ایر همچنان طولانی ترین خط پرواز مستقیم جهان تهران_نیویورک را در اختیار داشت🍃
@negarkhaneyegolemorgh
🔴 سینمای خاطرهساز «رادیوسیتی» به خاطرهها میپیوندد
سینما رادیوسیتی تهران واقع در خیابان ولیعصر در آستانه تخریب قرار گرفته است.
«رادیوسیتی» که یکی از مجللترین و مدرنترین سالنهای تاریخ سینمای ایران به شمار میآید توسط حیدر غیابی طراحی و در شهریور ۱۳۳۷ افتتاح شد.
این سینما که به پاتوق روشنفکران و نمایش فیلمهای مهم سینمای جهان معروف شده بود و آثار مهم سینمای جهان مانند «پرندگان» آلفرد هیچکاک و همچنین فیلمهای جشنواره بینالمللی تهران را نمایش میداد، در آبان ۱۳۵۷ به آتش کشیده و تعطیل شد.
این سینما بعد از انقلاب مصادره شد و مدتی به داروخانه و انبار دارو تغییر کاربری یافت.
در بهمن ۹۶ پس از بررسی سازمان میراث فرهنگی در فهرست آثار ملی ثبت شد اما از سوی بنیاد حفظ و نشر دفاع مقدس به مالک جدید واگذار شده و قرار است به مانند بسیاری از سینماهای قدیمی تهران تخریب شود.
این سینما در زمان فعالیت در دو طبقه با ۱۴۰۰ صندلی با مبلمان مخمل قرمز پذیرای مخاطبان بود.
این تخریب درحالیست که در بیشتر کشورها در کنار ساخت سینماهای جدید، سینماهای قدیمی را بعنوان بخشی از تاریخ هنر در چرخه فعالیت نگه میدارند.
مستندی دربارهی اسطورهی عشق در طبس
پ_مثل_پلیکان به کارگردانی استاد پرویز_کیمیاوی
در سال ۱۳۵۱ خورشیدی ساخته شد.
این فیلم یکی از تاثیرگذارترین و شاعرانهترین فیلمهای مستند تاریخ سینمای ایران است بازیگر اصلی آن سیدعلی میرزا پیرمردی بود که در خرابههای ارگ طبس زندگی میکرد و با کمک مردم، روزگار میگذراند. از جوانی به دلیل اختلاف با خانواده از سَرِ مخالفشان با عشق عمیقش به دختری به نام مریم خانه را ترک کرد و در ارگ ساکن شد و به شهر طبس نمیآمد.
موفقیت فیلم در نمایش فضای غریب، تنها و پر مهرِ آسیدعلی میرزا، او را تبدیل به شخصیت سینماییِ جذاب و ماندگاری کرده بود.
🔸روحانی ای که دین را با زبان کودکانه می آموخت
یادداشتی از: سید محمد علی ابطحی
پایگاه خبری جماران: امروز روز تلخی بود. خبر درگذشت محمد حسن راستگو برای هر کسی یک معنایی داشت.
بچه های دهه شصت و حتی هفتاد او را مجری تلویزیون می دیدند. آخوند کوتاه قدی که روی صفحه تلویزیون ظاهر می شد و برنامه کودک اجرا می کرد. با هر دو دست روی تخته سیاه می نوشت. شعر می خواند. در همه برنامه هایش نقش روحانیت خود را هم فراموش نمی کرد و در پایان، پندی، نصیحتی می داد.
آدم درس خوانده ای در تحصیلات حوزوی بود. حدودا یکسال قبل از من طلبه شده بود. ادبیات عرب را در سن ده سالگی پیش او خواندم.
آدم به شدت پایبندی به مبانی فکری اش بود. جزو شاگردان مکتب و نهضت امام خمینی بود. اهل سفر های زیاد بود. در اوان انقلاب پر حرارت بود و پر فعالیت.
متواضع بود. با همه شهرت و ناموری که داشت و با اینکه تقریبا تا همین اواخر یک سره در شهرستانها برای سخنرانی و اجرای برنامه می رفت، زندگی بسیار ساده ای داشت. خیلی ساده تر از تصوّر سادگی. به زیّ طلبگی و به مبانی طلبگی اصیل خیلی باور داشت. در گذر زمان ارزشهایش را تغییر نداد. مقاومت عجیبی داشت.
…اما من قدیمی ترین دوستم را از دست دادم. بچه بودیم. ۶ سال از من بزررگتر بود. مدتی همسایه بودیم. پدر نازنینی داشت که امام جماعت محله آبکوه بود..
در تربیت کودکان آن دوره نقش زیادی داشت. پایه گذار کارهای دینی برای کودکان بود. به تلویزیون که رفت، روش خودش را برد. این در حوزه ها بعدا تبدیل به یک مکتب شد، که واقعا راستگو پایه گذارش بود. روحانی ای که دین و مذهب را به کودکان با زبان کودکانه خودشان می آموخت..
شاگردانش به اندازه او گل نکردند. خیلی ها این را کسر شان روحانیت می دانستند اما راستگو تا آخر در این روش از خود گذشتگی کرد.
به ظاهر سیاسی نبود ولی اندیشه مترقی و مدنی و قابل احترامی داشت.
خدا رحمتش کند که دلهای کودکان را در ایام غمبار جنگ و غصه ها شاد می کرد.
به خانواده اش و دوستانش و شاگردانش تسلیت میگویم.
@bazmeghodsian
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com