بخش دوم سرزمین شیر و خورشید
از متن کتاب
ایرانیها بنّاهای ماهری هستند که دیوارهای ضخیم و بلندی میسازند. این بنّاها روی دیوارها میایستند و بهتدریج که دیوار مرتفعتر میشود، آنها هم بالا تر میروند. کارگرهایی که روی زمین آجرها را تکبهتک به «اوستایشان» پرتاب میکنند، با زمزمه ترانههایی یکنواخت اما خوشایند این کار را انجام میدهند و اوستا با مهارت آجرها را در هوا می قاپد و روی هم می چیند. خاک لازم برای ساختمان خانهها از همان محوطه ساختمان بدست میآید و بههمین دلیل سطح اکثر خانهها و حیاطهای ایرانی از سطح کوچهها پایینتر است.
در حیاط درخت بید و تبریزی و یا درختان میوه و گل میکارند. هیچکدام از پنجرهها به کوچه و خیابان باز نمیشوند. از در که وارد شدید، در دست راست و چپ، اطاقهای نوکران و کلفتها هست. بعدا از باریکه ای که دو طرفش درخت کاشته شده، میروید تا به یک حوض و گلهای کاشته شده در دورو بر آن میرسید. ایرانیها گل را خیلی دوست دارند.
بعد میرسید به ساختمان اصلی خانه که معمولا یک طبقه است. از در وارد یک دهلیزکوچک و از آنجا وارد یک تالار میشوید و از آنجا شما را به اطاق پذیرایی هدایت میکنند که بزرگترین اطاق خانه است. اطاقهای خواب در عقب و کنار اطاق پذیرایی قرار دارند. از همان تالار و مبل و فرشهایش مقام و ثروت مرد خانه را میتوان حدس زد. در تابستان نگاه کردن به حیاط از این اتاقها دلمشغولی جالبی است. آنچه که ما در غرب «مبل» مینامیم در خانههای معمولی ایرانیان یافت نمیشود، اما کسانی که با اروپاییها رفت و آمد دارند، حتما در اتاق پذیرایی شان یکی دو میز و صندلی هم دارند.
زمینها پوشیده از فرشهای رنگارنگ است. در دورادور اتاق و کنار دیوار تشکها و بالشهای رنگارنگ چیده شده اند تا مهمانان بتوانند به راحتی روی زمین بنشینند. انواع چینیها، شمعدانهای ایرانی و کارهای دستی و ظریف همراه با شیرینیهای رنگارنگ در تاقچهها چیده میشوند. اتاق خانمها تقریبا مانند اتاق آقایان است، اما اثاث آن یعنی فرشها و چینیها و غیره گران تر هستند. یک درِ دیگر اندرون به حیاط پشت باز میشود که از حیاط آقایان، یعنی قسمت بیرون، بزرگتر است و گلهای بیشتری دارد.
زیر طبقه همکف خانهها زیرزمین است که در بعضی نقاط ایران از آن بهعنوان انبار استفاده میشود و در بعضی مناطق دیگر کشور در گرمای تابستان آنجا رفته استراحت میکنند، چونکه کمنور تر است و هوای خنکتری دارد.
باید گفت که در سرتاسر ایران یافتن یک آپارتمان بسیار مشکل است. هر کس در یک خانه مستقل با حیاط زندگی میکند و بعید است مثلا دو خانواده در یک خانه زندگی کنند، حتی اگر فقیر باشند.
هنگامیکه تعارفات در مورد غذاها و «دست شما درد نکند»ها و «فوقالعاده لذیذ بود»ها تمام شد، میرسند به موضوعی که ایرانیها معمولا «بحث فلسفی» می نامند. این بحثها بعضا مبتنی بر فرضیات غیر محتمل است و آدم وقتی می بیند که حضار با چه جدیتی این بحثها را میکنند، نمیتواند جلوی تبسم خود را بگیرد.
از متن کتاب
ایرانیان خوششان نمیآید که خانه شان را به مسیحیان به اجاره بدهند چرا که آنها را نجس میشمارند. از این جهت وقتی یک مسیحی به شهری میرود که تا آن وقت مهمان مسیحی نداشته، یافتن خانه برای او مشکلی جدی میشود. قیمتی که خارجیان مسیحی باید از بابت خانه بپردازند از آنچه که مسلمانان میپردازند بیشتر است.
تعصب ایرانیان حتی شامل حال کارگرها و بناها هم میشود. مثلا آسوریهای ارومیه بنّاهای خوبی هستند، اما یافتن کار برای آنها آسان نیست، چونکه مسلمانان خوششان نمیآید در خانههایی که مسیحیان ساخته باشند، زندگی کنند، ولی این تعصب بهتدریج از بین میرود.
بعد از صرف شام معمولا صحبت مهمانان و صاحبخانه در حول و حوش غذایی که صرف شده، میچرخد و اینکه فلان یا بهمان مامور دولتی چه خوراکهایی میخورد و چقدر زیاد غذا میخورد. هنگامیکه تعارفات در مورد غذاها و «دست شما درد نکند»ها و «فوقالعاده لذیذ بود»ها تمام شد، میرسند به موضوعی که ایرانیها معمولا «بحث فلسفی» می نامند. این بحثها بعضا مبتنی بر فرضیات غیر محتمل است و آدم وقتی می بیند که حضار با چه جدیتی این بحثها را میکنند، نمیتواند جلوی تبسم خود را بگیرد؛ مثلا بحث با این فرضیه شروع میشود که اگر دریای خزر تبدیل به کویر شد، چه باید کرد و یا اینکه اگرانسان بال می داشت، چهها میشد. هنگام بحث اگر کسی نکته مهمیرا به زبان آورد، حضار با تحسین و آفرین میگویند «واقعا ایشان فیلسوف هستند، پدر افلاطوناند!» و یا میگویند «واقعا که افلاطون سگ شما هم نیست!».
https://t.me/farhangegolpayegan