🔵 یادداشتهای قرآنی ملاصدرا چاپ میشود
یکی از نسخهشناسان اثری را با افزودن توضیحات و مقدمهای بر نسخهای که به دستخط ملاصدرا و درباره یادداشتها و نکات قرآنی وی بوده است، منتشر میکند.
حجتالاسلام والمسملین محمد برکت، کارشناس نسخ خطی از نگارش مقدمه و توضیحاتی درباره نسخهای از ملاصدرا خبر داد و گفت: این نسخه به دستخط ملاصدرا درباره یادداشتها و نکات قرآنی است.
وی با اشاره به اینکه ملاصدرا در سال ۱۰۵۰ هجری قمری دار فانی را وداع گفته است، افزود: این نسخه تاکنون شناخته نشده بود و در کتابخانهای در شیراز قرار دارد که در جریان فهرستنویسی نسخ خطی به آن برخورد کرده و مدتها درصدد چاپ آن بودم که سازمان میراث مکتوب آن را به چاپ میرساند. http://yon.ir/g9I8
@manuscript
یادداشتی برای آقای بهنود
اخیرا آقای مسعود بهنود در سری گفتارهای هزار داستان (در کانالی که دارند) گفته اند که از زمان کشته شدن امیر کبیر، جز ناصرالدین شاه که در یادداشتهایش به او اشاره کرده، هیچ کس، حتی در دوره مشروطه، کمترین اشاره ای به امیر نکرده است. سپس افزوده اند که اولین کتابی که او را مطرح کرد، کتاب امیر کبیر و ایران آدمیت بود که شصت سال پیش منتشر شد. پس از آن بود که نام او بر سر زبانها افتاد و بسیاری از سیاستمداران از او یاد کردند. این را هم برای این گفته اند که این کتاب بسیار در ذهن ایرانی موثر بوده است. (اینها نقل به مضمون است)
در این که کار آدمیت در این زمینه، کاری مبتنی بر اسناد ومدارک و حاوی نکات تازه است، حرفی نیست، اما به هر حال، این که اثر ایشان، اولین کتابی بوده که امیر را مطرح کرده، ظاهرا درست نیست. کتاب آدمیت در سال 1323 ـ 1324 منتشر شده، چاپ بعدی 1334 و سپس 1348 بوده است.
و اما درست در تیرماه همان سال یعنی 1323ش کتاب «زندگانی میرزا تقی خان امیر کبیر» از حسین مکی منتشر شده است.
بنابرین همین که اثری همزمان با آن نشر شده، نشان می دهد که این فکر در ذهن نویسندگان دیگری هم بوده است.
و اما عباس اقبال آشتیانی هم، به احتمال پیش از آدمیت، در صدد نگارش کتابی در باره امیر کبیر بود و این کار را انجام داد که به خاطر رفتن مأموریت از تکمیل آن باز ماند. این کتاب در سال 1340 توسط مرحوم افشار تدوین و توسط دانشگاه تهران منتشر شد. از مقدمه مرحوم افشار چنین بر می آید که این یادداشت ها پیش از زمان نگارش کتاب آدمیت بوده است. افشار نوشته است: مرحوم عباس اقبال همواره امیر کبیر را می ستود و او را از مردان بزرگ تاریخ ایران می شمرد و اساس نهضت ترقی خواهی و آزادی طلبی را مربوط به اعمال وطن پرستانه و افکار بلند او می دانست و...» با کمک قاسم غنی در مدارک و اسناد سالها تفحص کرد تا کتابی بنگارد ... که نیمه تمام ماند. این یادداشت ها در سال 1337 به دانشگاه تهران منتقل شده و مرحوم افشار آن را تدوین و در کتابی که سال 1340 توسط دانشگاه منتشر کرد.
به نظرم با این قاطعیت گفتن این که در تمام دوره ی پس از قتل او نامی از وی در میان نبوده، و تنها آقای آدمیت او را زنده کرده، دشوار و نیازمند تتبع و جستجوی در تمامی متون و اسناد این دوره است که برای یک روزنامه نگار و لو علاقه مند به تاریخ، دشوار است.
لازم است بیفزایم که در رساله ای با عنوان اصلاح المملکه که در حوالی سال 1275ق توسط میرزا محمد حسینی موسوی در انتقاد از اوضاع نوشته شده، نویسنده از امیر کبیر ، اصلاحات او و رفتار زشتی که با او شده (توسط مهد علیا) سخن گفته است. گزارش این رساله را در مقالات تاریخی دفتر سوم آورده و مطلب یاد شده در ص 728 آمده است.
@jafarian1964
دوست عزیزم جناب هادی مکارم این توضیح را در باره بحث محل دفن ملاصدرا نوشتند:
يادداشت بسيار مهمي است و نزاع بر سر تاريخ دقيق وفات صدرالمتألهين را خاتمه مي دهد. اي کاش جناب استاد جعفريان گزارشي از اصل نسخه خطي و محل نگاهداري آن هم مي دادند.
همانطور که سيدنا المدير در فرسته هاي پيشين فرمودند، معروف در تاريخ فوت ايشان 1050 قمري است، اما سالها پيش که در احوالات او کنکاشي داشتم به سندي در سال 1046 برخوردم که از صدرا به شيوه مرحومين ياد نموده بود و از سوي ديگر رقم فراغ و اختتام برخي از آثار او سال 1045 است. لذا سال فوت او را حدود اواخر 1045 يا اوائل 1046 تخمين زده بودم. با رونمائي از اين سند جديد سال وفاتش خلافا لقول اکثر المترجمين منحصر به 1045 مي شود و اهل البيت أدری بما في البيت. اما دليل اينکه مشهور قائل به 1050 هستند، به گمان حقير قولي است که خاتون آبادي (که تقريبا معاصر صدرا بوده)در وقايع السنين آورده و سال ارتحال او را در عقد الخمسين ذکر مي کند (که معناي دقيق آن بازه زماني بين 1041 تا 1050 است). اما متأخرين مسامحتا آن را به سنه خمسين معنا کرده اند، و اين سر منشأ خطاي متأخرين در اين باب است.
در مورد مکان دفن وي که در بصره است يا نجف، مشهور بصره مي دانند اما دامادش فياض لاهيجي در بيتي ازقصيده رثائيه خودش تصريح به نجف مي نمايد و با اضافه شدن محتواي اين سند آن قول نجف تقويت مي شود. اينکه استاد انصاري فرمودند سنگ قبري به نام او در بصره رؤيت شده، بايد ديد محتواي منقوش بر آن دقيقا چه بوده، شايد محمد بن ابراهيم ديگري بوده است (خصوصا اينکه يکي از نوادگان پسري او محمد پسر ابراهيم و متولد شيراز است و از خود در کتاباتش به محمد بن ابراهيم شيرازي ياد مي کند و لذا برخي گاهي او را با جدش اشتباه گرفته اند). و يا شايد نشان جاي قبر موقتي بوده که چندي جسد او در آن به امانت گزارده شده تا پس از چند سال به نجف منتقل شود. صعوبت انتقال اموات مانع از انجام آن نبوده چه که از اقصی بلاد هند و قفقاز و يمن و ... اين کار انجام مي شده، بصره که جاي خود را دارد. مخالفت فقها با صدرا و منع اهالي نجف از دفن فلاسفه در آن نيز صحيح به نظر نمي رسد. چرا که مخالفت با شخص صدرا به دوران موقت حضور او در اصفهان محدود مي شود که منجر به هجرت خود خواسته ايشان به قم شد و حضور در کهک از باب هواي خوش آنجا بوده نه اينکه در قم مثلا منعي براي ايشان وجود داشته. در عقد آخر حياتش هم به التماس حاکم شيراز محترمانه به شيراز منتقل شده و اسباب راحتي و آسايش ظاهري بتمامه برايش فراهم بوده. اين هم که در سنت کتبي و شفاهي و در بين نجفيون ذکري از مرقد او در نجف نشده، دليل تمامي براي نفي اين واقعه نيست.
در مجموع اين سند تازه عرضه شده سندي بسيار مهم است.
@jafarian1964
یادی از بانیان مطبعة الحیدریه» در نجف و ابوزینب ما
خاندان «کتبی» با تأسیس مطبعه حیدریه در نجف، یکی از بانیان نشر شیعی در یک صد سال گذشته هستند این روزها ابوزینب نسل سوم این خاندان، و دوست مهربان ما، پس از عمری تلاش از دنیا رفت و دوستانش را سوگوار کرد.
محمد صادق کتبی یا همان ابوزینب که به نام جدش نامیده شده بود، روز چهارشنبه 6 آذر ماه سال جاری (1398) به رحمت خدا رفت و عصر جمعه 8 آذرماه تشییع و در قبرستان بقیع قم دفن شد. نام خانوادگی ایشان کتبی است که از قدیم روی این خاندان بوده و البته عنوان کتبی در عراق، برای کسانی که به کار کتاب و خرید و فروش و چاپ آن اشتغال داشتند، بکار می رفته است.
ابوزینب فرزند محمد کاظم (صاحب المطبعة الحیدریه)، در این اواخر گرفتار مشکل شده، ابتدا پدر و مادرش عازم ایران شدند و خود ابوزینب که فوق لیسانس شیمی داشت مدتی زندانی بود تا آن که گویا سال 59 او هم به ایران آمد.
وی از همان زمان همراه با پدر کار نشر را پی گرفت و پس از انقلاب، انتشارات شریف رضی را در قم دایر کرد و در مغازه ای که در پاساژ صاحب الزمان داشت، آثار چاپی این انتشارات را عرضه می کرد. پدرش محمد کاظم که لقب شیخ الوراقین نجف شایسته اوست، گویا تا حوالی 74 یا 75 زنده بود و گهگاهی به مکتبه پسر هم می آمد.
ابوزینب وارث مطبعة الحیدریه نجف بود که جدش محمد صادق کتبی [بن علی ایروانی م 1937] آن را بنیاد گذاشت، و مرکزی برای نشر کتابهای شیعی به شمار می رفت. طبعا در قم، همچنان کتابهای قدیمی مطبعه الحیدریه را افست کرده و عرضه می کرد.
محمد صادق که در اصل از خاندانی ایروانی بود (و گاه تبریزی هم دنبال نام او نوشته اند)، بنیانگذار این نشر شناخته شده و می توان مطمئن بود که از چند نسل قبل در نجف مقیم بوده اند. او در جریان انقلاب 1920 عراق، همان زمان که مطبعة الحیدریه را داشت درگیر اوضاع بود و هوادار انقلاب بود (تاریخ النجف الاشرف: 3/290(
نخستین مطبعه در نجف، مطبعه حبل المتین بود و چند ماه پس از آن بود که مطبعه الحیدریه نیز تأسیس شد. پیش از کتبی، این مطبعه، محل نشر اعلانات انگلیسی ها بود و پس از تمام شدن محاصره، محمد صادق کتبی آن را از انگلیسی ها خرید و تبدیل به نشری برای چاپ آثار دینی کرد. (بنگرید: شیخ الوراقین، ص 26 ـ 27)
محمد هادی امینی، با اشاره به برخی از مسائل نخست در باره مطبعه الحیدریه، در کتاب «معجم المطبوعات النجفیه» (ص 37) می افزاید: در زمان ما، این مطبعه با مدیریت محمد کاظم کتبی و با اشراف برادرش محمد حسین اداره می شود و مشغول نشر آثار نفیس دینی است. بسیاری از کتب خطی توسط ایشان و این مطبعه، تصحیح و منتشر شده است. (فهرستی از منشورات مکتبة المرتضویه و الحیدریه در شیخ الوراقین، صص 123 ـ 162 آمده که 419 مورد است.
شیخ محمدرضا مامقانی نوشته است که جدش شیخ عبدالله مامقانی، در نجف، از تأسیس الشرکة المتحده برای نشر حمایت کرد و این نشر اندکی بعد با همان المطبعه الحیدریه ترکیب شده و به نام حیدریه نامیده شد. (تنقیح المقال، چاپ جدید، مقدمه، ص 403). ظاهرا در آغاز نام المکتبة المرتضویه داشته و از سال 1337ق فعالیت می کرده است، اما به تدریج نام المطبعة الحیدریه به آن داده اشده است.
گفته شده است که شیخ محمد حسین آل کاشف الغطاء هم نقش مهمی در حمایت از کتبی داشته است.
به هر روی، این کتابخانه یا به عبارت بهتر انتشارات، به ارث به فرزندش محمد کاظم ـ و برادرش محمد حسین ـ رسیده و او مسوولیت این کتابخانه و انتشارات را بر عهده گرفت و صدها کتاب تألیفی و تصحیحی از مولفان و مصححان نجف منتشر کرد. محمد کاظم نیز پس از این انقلاب قم بود و گهگاهی به کتابفروشی ابوزینب می آمد.
خان بابا مشار ذیل نام محمد کاظم بن شیخ محمد صادق کتبی او را متولد 1914 م دانسته و به عنوان معاصر یاد کرده و می گوید که تا وقت تألیف این کتاب، 70 کتاب با تصحیح خود یا علمای نجف منتشر کرده است. مشار نام این هفتاد کتاب را که مهم ترین آثار شیعی در میان آنهاست، برده است (مولفین کتب چاپی: 5/41 ـ 42)
از برخی از اطلاعاتی که مصححان در مقدمه آثارشان و منتشره توسط مطبعه الحیدریه به دست داده اند، بدست می آید که محمد کاظم، خود در کار تصحیح توانا بوده و برای مثال، فرحة الغری را از روی نسخه های کهنه این کتاب، مقابله و آماده نشر کرده است. طبعا پدر نیز چنین بوده و کتاب با ارزشی مانند تنزیه الانبیاء با تصحیح خود او در سال 1960 منتشر شده است. مرحوم محمد هادی امینی وقتی از محمد کاظم یاد می کند، با تعبیر «الوجیه النبیل الاستاذ محمد کاظم الکتبی» از او یاد می کند (کفایه الطالب، ص 35(
یکی از خاطرات مهم نجفی ها از مطبعه الحیدریه، مزایده کتاب در روزهای جمعه است که سالیان درازی برپا بوده و این کتابفروشی همیشه محل حضور عالمان و فرهیختگان و کتاب دوستان نجف بوده است.
[ادامه را در فرسته بعدی ملاحظه فرمایید] 👇👇
درباره ملا امين استرابادي و برخی ابهامات درباره زندگی او (1)
اخيرا همکار ما خانم رولا ابی ساب مقاله ای در مجله مطالعات شيعی (بريل) منتشر کرد که می تواند جوانب تازه ای را درباره ملا امين استرابادي مورد بررسی قرار دهد. او بر اين باور است که استرابادي زمانی در شيراز شاگرد ميرزا جان باغنوي بوده است. اين بايد قبل از تاريخ 988 ق باشد که در آن تاريخ ميرزا جان شيراز را ترک کرد (مگر اينکه اطلاعات ما درباره زمان ترک شيراز از سوی باغنوي به کلی نادرست باشد). خانم ابی ساب اين مطلب را بر اساس رساله های کلامی/ فلسفی ملا امين که در آنجا از ميرزا جان به عنوان "أستاذنا المحقق" ياد می کند مورد تأکيد قرار داده است (در تصحيح ثلاث مسائل و همچنين خمس فوائد او که در ايران اخيرا منتشر شده هم همه جا اشاره ياد شده و يا تعبير "الفاضل المدقق" به باغنوی ارجاع داده شده است). اگر استنباط خانم ابی ساب درست باشد با اين حساب ملا امين در هنگام ترک شيراز به سمت نجف و تحصيل نزد صاحب مدارک سن و سالش بيش از آن چيزی است که پيش از اين گمان می رفت. اگر او در 988 ق حدود هجده سال سن داشته پس بايد او را متولد 970 ق بدانيم. اين مطلب با اين واقعيت که استرابادي خود را در جایی ديگر در سال 1007 ق زمانی که اجازه ای از صاحب مدارک در نجف گرفت در عنفوان جوانی می داند (نک: الفوائد المدنية، ص 58 تا 59) نمی سازد. چرا که به ترتيبی که گفتيم او می بايست در تاريخ 1007 ق دست کم سی و هفت سال داشته باشد. بنابراين من با اين نظر و ديدگاه خانم ابی ساب موافق نيستم. درباره تحصيلات نجف ملا امين استرابادي و اقامت و تحصيلات او در شيراز در يادداشت ديگری توضيح خواهم داد. در همان يادداشت درباره ميرزا جان و تقي الدين محمد نسّابه که دومی برخلاف اولی استاد استرابادی بوده است توضيحاتی خواهم داد.
نکاتی ديگر درباره ملا امين استرابادی (2)
در مقاله خانم ابی ساب که در شماره اول اين سلسله يادداشت ها از آن سخن رفت، مقصود از " المسموع من الأستاذ مدّ ظله العالي" در مقدمه رساله مباحث ثلاثه استرابادي عينا همان "استاذنا المحقق" در طی رساله فرض شده است. به نظر ما مورد اول به تقي الدين نسابه بر می گردد که استرابادی چهار سال شاگرد او بود و مورد دوم بنا بر قرائن ديگر در نوشته های استرابادی به ميرزا جان باغنوی راجع است. حال اينکه چرا استرابادي (و شايد کاتب او به اشتباه) از اين دومی به استاد ما تعبير کرده سببش بر من روشن نيست. چنانکه در يادداشت اول گفتم با توجه به اطلاعاتی که ما از ميرزا جان در دست داريم ممکن نيست استرابادي شاگرد او بوده باشد. خود استرابادي در فوائد می گويد که چهار سال در شيراز نزد تقي الدين دانش آموخته و آن در اوائل سن و عمر او بوده. در آن زمان او شرح عضدی بر مختصر ابن حاجب در اصول فقه را با شيوه بحث و شرح و بحث نزد استاد فرا گرفته بوده است (الفوائد المدنية، ص 265). من در مقاله ای که بيست و اندی سال پيش درباره استرابادی منتشر کردم بدون دسترسی به بسياری از منابعی که امروزه با انتشارشان دستیاب شده است احتمال دادم که استرابادي دو دوره در شيراز اقامت داشته: يک بار قبل از سفر به نجف و کسب اجازه از صاحب مدارک در سال 1007 ق و ديگر بار بعد از بازگشت از نجف. ما مطمئنيم که استرابادي در حدود 1010 در شيراز مقيم بوده (نک: الفواند، ص 535 تا 536؛ قس: سال تأليف اين کتاب در ربيع الاول 1031 ق). شايد چهار سال تحصيل نزد تقي الدين نسابه مربوط به اين دوره است (يعنی تا سال 1014 ق و بدين ترتيب در واقع استرابادي تنها يک دوره اقامت در شيراز داشته و آن هم بعد از دوره نجف). در اين دوره رساله ای مانند مباحث ثلاثه هم نشان از تحصيل علوم حکمی در همين سال ها دارد و گفتيم که در آن به تقي الدين در مقدمه رساله اشارتی هست و به حيات او در آن زمان. با اين وصف اين تاريخ با تعبير "اوائل سني" که درباره تحصيلش نزد تقي الدين گفته چندان سازگار نيست. نخست به اين دليل که قبل از آن در نجف نزد صاحب مدارک درس خوانده بود و آن تحصيل را چنانکه در يادداشت های قبلی گفتيم در عنفوان جوانی دانسته بود و از ديگر سو در 1010 ديگر نبايد او در اوائل عمر بوده باشد. من در مقاله قديم خود نوشته بودم که بعيد نيست که استرابادي قبل از نجف در شيراز تحصيل دانش را آغاز کرده بود و بعد مدت کوتاهی به نجف رفت و نزد صاحب مدارک حديث آموخت و اجازه ای در حديث دريافت کرد و آنگاه باز به شيراز بازگشت و اين بار شايد باز هم از محضر تقي الدين بهره علمی می برد. اين احتمال دور نيست. به ويژه اگر ثابت شود که قبل از 1010 ق او رساله هایی در حکمت و کلام نوشته بوده باشد و آن طبعا نمی تواند حاصل تحصيل او در نجف باشد (در اين مورد بايد تاريخ نسخه های خطی آثارش در کلام و فلسفه را بررسی کرد). اما چنانکه گفتم اين احتمال هم هست که استرابادي اول در نجف زندگی می کرده و بعد راهی شيراز شده و از حدود 1010 تا 1014 ق آنجا نزد تقي الدين نسابة آن چهار سال دانش آموزی در اصول و حکمت را سپری کرده است. من همچنان معتقدم احتمال اول درست تر است و او در ميانه تحصيل نزد تقي الدين مدتی کوتاه راهی نجف شد و بعد باز به شيراز بازگشت. در واقع ملا امين تا قبل از سفر به مکه و دانش آموختن نزد ميرزا محمد استرابادي و شايد اندکی قبل از آن در شيراز بيشتر دلبسته حکمت و کلام و اصول بود تا فقه و حديث. آنچه اينجا نوشتم در کليت آن با نتايجی که خانم ابی ساب درباره مراحل تحصيلی استرابادي نوشته است در عين شباهت تفاوت هایی اساسی دارد؛ به ويژه در بحث از شواهد و دلائل آن. مثلا خانم ابی ساب در مقاله اش با اشاره به مقاله پيشگفته من رساله مسائل ثلاثه را شاهدی قوی بر تأييد سخن من می داند که استرابادي قبل از نجف و بعد از آن در شيراز اقامت داشته. من چنين مطلبی را در رساله ياد شده نديدم. بحث او درباره گرايشات استرابادي در قبل از دوران مکه هم با نظر من متفاوت است ( همينجا بد نيست اشاره کنم که خانم ابی ساب معتقد است که رساله مسائل ثلاثة در سال 1014 نوشته شده که اگر اين درست باشد که به نظر من درست است در آن صورت نمی توان اشاره به تقي الدين را در آغاز رساله به ميرزا جان شيرازي راجع دانست؛ چنانکه خانم ابی ساب معتقد است، چرا که در آن زمان ميرزا جان در قيد حيات نبود و استرابادي نمی توانست درباره او تعبير " مد ظله العالي" به کار برد).
منظومه ای در باب حمله افغان به ایران، موسوم به "در نجف" سروده ندیم مشهدی با تصحیح، توضیح و مقدمه ای از علی محدث عنوان کتابی است که در سال 2014 میلادی و به همت دانشگاه اوپسالا منتشر شده است. این منظومه در سال 1379 شمسی توسط مرکز خراسان شناسی مشهد انتشاریافته بود ولی با توجه به حذف ابیاتی از آن توسط ناشر ، یافتن سندی مهم ذرباره ندیم مشهدی و در نهایت استقبال جامعه پژوهشی از این اثر، محدث را بر تجدید چاپ آن مصمم ساخت.
حمید عطایی نظری در وبسایت خود تحت عنوان کلام پژوهی در معرفی این کتاب می نویسد:
" منظومه ایست سروده میرزا زکی مشهدی متخلّص به که از ادیبان و روشنفکران و رجال سیاسی آگاه و کارآمد دوره شاه سلطان حسین صفوی و نادر شاه افشار بوده و در آن روزگار خدمات بسیاری به مردم و مملکت انجام داده بوده است. میرزا زکی که از امرای نادر شاه بوده و در حمله نادر به هندوستان در رکاب او بوده است با تیزهوشی خود و به سبب وجاهتی که نزد نادر داشته مانع قتل عام مردم شاه جهان آباد دهلی می شود. وی اصالتاً مشهدی بوده و در اصفهان بالیده است. ندیم در سال 1134 قمری به هنگام حمله افغان ها به اصفهان در این شهر حضور داشته و در دفاع از آن، فرماندهی قزلباشان را بر عهده داشته است. اندکی بعد وی به سختی از مهلکه گریخته و به نجف پناهنده شده و در آنجا منظومه را در شرح وقایعی که دیده است به نگارش در آورده است.
به گفته استاد محدّث: ندیم در منظومه خود، وضع اجتماعی مردم ایران و طبقات مختلف جامعه را بازگو کرده، فساد رهبران سیاسی و دینی، و در نتیجه به هم ریختگی اوضاع اجتماعی و تباه شدن اخلاق و دین مردم را شرح داده، و از هم گسیختگی امور دولت و سپاه را یاد کرده است. ندیم منظومه خود را در سال 1137 قمری در نجف به پایان برده است
البته گویا سهوی در این متن رخ داده. هر چند وفات ملاصدرا (۱۰۵۰) شصت سال قبل از وفات علامه مجلسی (۱۱۱۰) بوده است ولی مشهور است که نظریات و آثار ملاصدرا تا یکی دو قرن پس از خودش مورد توجه نبود. هر چند مراد مرجع بزرگوار، روشن است
علیکم السلام، یکی از نکات ارزنده در یکی از این جنگ ها این بوده که علم الهدی به صراحت بیان می کند: وفات صدرالمتألهین (پدربزرگ مادریِ وی) در 1045 قمری در بصره رخ داده و پیکر آن بزرگوار در همانجا به خاک سپرده می شود تا اینکه در سال 1050 قمری پیکرش را از بصره به ایوان حرم امیرالمؤمنین در نجف اشرف منتقل می کنند. این در حالی بود قبل از کشف این جنگ، اکثر منابع (و یا شاید همۀ آنها) وفات صدرالمتألهین را در سال 1050 قمری گزارش نموده بودند.
خب آنها یحتمل اطلاع نداشتند که در نجف مدفون است، شما طبق چه مستندی اطلاع کسب کردید که بعد از مدفون بودن در بصره بعد از ۵سال به نجف منتقل شد؟
علم الهدی فقط میگوید او در بصره فوت کرد و در نجف دفن شد.
بله، علم الهدی محل دفن نهایی را گزارش کرده، اما دو قرینه برای دفن اولیه در بصره وجود دارد، یکی گزارش دو تاریخ 1045 و 1050 برای وفات صدرالمتألهین که می تواند حاکی از آن باشد که مورخینی که فقط از دفن دوم در 1050 اطلاع داشتند آن را تاریخ وفات پنداشتند ، دوم علمایی که از دفن دوم اطلاع نداشتند (قبل از کشف نسخۀ علم الهدی) و فقط گزارش وفات ملا صدرا در بصره و دفن اولیۀ وی از طریق اساتیدشان سینه به سینه به آنها رسیده بود؛ مانند مرحوم آقای قزوینی.
اینکه عدهای تاریخ وفات او را پنج سال عقب جلو دانستهاند شما نمیتوانیم نتیجه گیری کنید که بعد از پنج سال مدفون بودن در بصره او را به نجف منتقل کردهاند
اولش گمان کردم دلیل قطعی برای این سخن دارید.
چنانکه علم الهدی نوه ملاصدرا نوشته است او در سال ۱۰۴۵ در بصره فوت کرد و در نجف دفن شد.
باقی نتیجهگیریهای شما عجیب و غریب است و چنان آن را در کنار مطلب علم الهدی آوردید که فکر کردم خود علم الهدی گفته است که او را پنج سال بعد از دفن به نجف منتقل کردهاند.
در کل تشکر🌹
این هم مؤید ماست و اینکه این قول ۱۰۵۰ از اساس اشتباه است نه آنکه اشاره به جابجایی محل دفن باشد
اینجا به اشتباه میگوید سال ۱۰۵۰ در راه حج از دنیا رفت، در حالی که در یک جمله میگوییم نه سال ۱۰۴۵ از دنیا رفت.
ولی شما میگویید بیایید وجه جمعی پیدا کنیم و بگوییم مراد این است که بعد از پنج سال او را به نجف منتقل کردند.
انصافا چه لزومی برای این جمع عجیب و خطا وجود دارد؟
علیکم السلام، یکی از نکات ارزنده در یکی از این جنگ ها این بوده که علم الهدی به صراحت بیان می کند: وفات صدرالمتألهین (پدربزرگ مادریِ وی) در 1045 قمری در بصره رخ داده و پیکر آن بزرگوار در همانجا به خاک سپرده می شود تا اینکه در سال 1050 قمری پیکرش را از بصره به ایوان حرم امیرالمؤمنین در نجف اشرف منتقل می کنند. این در حالی بود قبل از کشف این جنگ، اکثر منابع (و یا شاید همۀ آنها) وفات صدرالمتألهین را در سال 1050 قمری گزارش نموده بودند.
تمام حرف ما این است:
اگر میخواهید نظریه پردازی کنید، بکنید
ولی مطلب خودتان را به اسم فرد دیگری پخش نکنید
جناب لوامع به صراحت میگویند علم الهدی نوشته است که ملاصدرا را اول در بصره دفن کردند و بعد در سال ۱۰۵۰ به نجف بردند
وقتی از ایشان میپرسیم که کجا علم الهدی چنین حرفی زده؟ پاسخ میدهند پس که چرا تراجم نگاران اشتباه کرده اند؟!
علم الهدی فقط گفته است پدر بزرگم در سال ۱۰۴۵ در بصره وفات یافت و او را در نجف دفن کردند.
پوزش میطلبم که مداخله میکنم فقط به این علت که این مباحثه برایم جذاب شد مینویسم:
به نظر میرسد مشکل محل بحث، مکان خاکسپاری باشد نه تاریخ وفات!
جناب لوامع بر طبق تاریخ شفاهی ادعایی مطرح نمودهاند اما پاسخ دقیق نیاوردهاند و آن ادعا این بود که ملاصدرا ابتدا در بصره (در ۱۰۴۵) به خاک سپردهاند و بعد به نجف منتقل ساختهاند (در ۱۰۵۰) و گویا این را از اجماع نطر علمالهدی و دیگر تراجمنویسان یافتهاند چون جز علمالهدی دیگران تاریخ مرگ(خاکسپاری) وی را ۱۰۵۰ و در نجف اعلام کردهاند؛ حال اینکه میتوان این گونه فرض گرفت که اگر میشود در تاریخ مرگ کسی نظر اختلافی داد در مورد مکان آن نیز ممکن است اختلاف نقل پیش آید و این لزوما به معنای دو مرتبه خاکسپاری و نبش قبر نیست بلکه عدهای گمان بردهاند سال وفات ۱۰۵۰ و در نجف است و یکی نوشته سال وفات ۱۰۴۵ و در بصره. یعنی منافاتی ندارد که کسی در ۱۰۴۵ در بصره بمیرد و همان هنگام در نجف به خاک سپرده شود ولی گزارش تاریخی فقط محل دفن را اطلاع دقیق بدهد و تاریخ را اشتباه کند.
این نبش قبر و انتقال جسد از بصره به نجف محل بحث است البته از میانه بحث بزرگان معلومم نشد علمالهدی محل وفات را بصره ذکر کرده یا مکان خاکسپاری را. لطفا از نبشته ایشان سند ارائه کنید تا نتیجه بحث مشخص شود.
از آنجا که در تاریخ شفاهی هر فردِ گزارشگر خود سندی زنده است بهتر بود جناب لوامع به نام استادان خود که شرح واقعه را از ایشان شنیدهاند اشاره میکردند تا مراعات امانت در انتقال مطلب تاریخی را کرده باشند.
دوست عزیزم جناب هادی مکارم این توضیح را در باره بحث محل دفن ملاصدرا نوشتند:
يادداشت بسيار مهمي است و نزاع بر سر تاريخ دقيق وفات صدرالمتألهين را خاتمه مي دهد. اي کاش جناب استاد جعفريان گزارشي از اصل نسخه خطي و محل نگاهداري آن هم مي دادند.
همانطور که سيدنا المدير در فرسته هاي پيشين فرمودند، معروف در تاريخ فوت ايشان 1050 قمري است، اما سالها پيش که در احوالات او کنکاشي داشتم به سندي در سال 1046 برخوردم که از صدرا به شيوه مرحومين ياد نموده بود و از سوي ديگر رقم فراغ و اختتام برخي از آثار او سال 1045 است. لذا سال فوت او را حدود اواخر 1045 يا اوائل 1046 تخمين زده بودم. با رونمائي از اين سند جديد سال وفاتش خلافا لقول اکثر المترجمين منحصر به 1045 مي شود و اهل البيت أدری بما في البيت. اما دليل اينکه مشهور قائل به 1050 هستند، به گمان حقير قولي است که خاتون آبادي (که تقريبا معاصر صدرا بوده)در وقايع السنين آورده و سال ارتحال او را در عقد الخمسين ذکر مي کند (که معناي دقيق آن بازه زماني بين 1041 تا 1050 است). اما متأخرين مسامحتا آن را به سنه خمسين معنا کرده اند، و اين سر منشأ خطاي متأخرين در اين باب است.
در مورد مکان دفن وي که در بصره است يا نجف، مشهور بصره مي دانند اما دامادش فياض لاهيجي در بيتي ازقصيده رثائيه خودش تصريح به نجف مي نمايد و با اضافه شدن محتواي اين سند آن قول نجف تقويت مي شود. اينکه استاد انصاري فرمودند سنگ قبري به نام او در بصره رؤيت شده، بايد ديد محتواي منقوش بر آن دقيقا چه بوده، شايد محمد بن ابراهيم ديگري بوده است (خصوصا اينکه يکي از نوادگان پسري او محمد پسر ابراهيم و متولد شيراز است و از خود در کتاباتش به محمد بن ابراهيم شيرازي ياد مي کند و لذا برخي گاهي او را با جدش اشتباه گرفته اند). و يا شايد نشان جاي قبر موقتي بوده که چندي جسد او در آن به امانت گزارده شده تا پس از چند سال به نجف منتقل شود. صعوبت انتقال اموات مانع از انجام آن نبوده چه که از اقصی بلاد هند و قفقاز و يمن و ... اين کار انجام مي شده، بصره که جاي خود را دارد. مخالفت فقها با صدرا و منع اهالي نجف از دفن فلاسفه در آن نيز صحيح به نظر نمي رسد. چرا که مخالفت با شخص صدرا به دوران موقت حضور او در اصفهان محدود مي شود که منجر به هجرت خود خواسته ايشان به قم شد و حضور در کهک از باب هواي خوش آنجا بوده نه اينکه در قم مثلا منعي براي ايشان وجود داشته. در عقد آخر حياتش هم به التماس حاکم شيراز محترمانه به شيراز منتقل شده و اسباب راحتي و آسايش ظاهري بتمامه برايش فراهم بوده. اين هم که در سنت کتبي و شفاهي و در بين نجفيون ذکري از مرقد او در نجف نشده، دليل تمامي براي نفي اين واقعه نيست.
در مجموع اين سند تازه عرضه شده سندي بسيار مهم است.
@jafarian1964
سلام علیکم در منابع تاریخی، تاریخ وفات صدر المتألهین (رضوان الله علیه) را سال 1050 قمری بیان کرده بودند. اما در این اواخر دستخطی از نوۀ ایشان، جناب علم الهدی، فرزند ملا محسن فیض کاشانی، بدست آمده که عنوان کرده تاریخ وفات ایشان سال 1045 قمری در بصره اتفاق افتاد و در همانجا به خاک سپرده شد تا اینکه در سال 1050 قمری پیکر ایشان را به نجف اشرف منتقل نمودند و در ایوان حرم حضرت امیرالمؤمنین (علیه الصلوة والسلام) به خاک سپردند.
تاریخ ولادت و وفات ملاصدرا
ملاصدرا | آشتیانی | طباطبایی | محمد خامنهای
تا حدود ۵۰-۴۰ سال پیش تاریخ ولادت ملاصدرا مشخص نبود، و طبق آنچه برخی گفتهاند اولین بار صاحب المیزان با توجه به عبارتی از کتب ملاصدرا تاریخ ولادت او را گوشزد کردند. البته سید جلال آشتیانی نیز فهم این تاریخ ولادت را به خود نسبت میدهد که آن را از حاشیه یک نسخه خطی اسفار دیده است.¹
آشتیانی عبارت را چنین ذکر میکند:
هذه الافاضه کان ضحوه یوم الجمعه سابع جمادی الاولی لعام سبع وثلاثین بعد الالف من الهجره النبویه، وقد مضی من عمر المولف ثمان وخمسون سنه، منه.
۱۰۳۷ - ۵۸ = ۹۷۹
پس تاریخ ولادت ملاصدرا مصادف با سال ۹۷۹ق میشود.
البته عبارت دیگری که میتوان از آن تاریخ ولادت ملاصدرا را حدس زد، جملهای از او در کتاب مبداء و معاد است:
«انی مدة عمری هذا و قد بلغ الی اربعین ما رایت احدا من المعرضین عن تعلم الحکمة الا و قد غلب علیه حب الدنیا و الریاسة...».
از آنجا که پیشتر اشاره شد که طبق نسخهای از کتاب مبداء و معاد _به شماره نسخه ۴۲۱/۱ در کتابخانه دانشگاه تهران_ که با مهر و خط ملاصدرا در انتهای آن تاریخ ۱۰۱۵ق درج شده لذا میتوان به عدد دیگری رسید:
۱۰۱۵ - ۴۰ = ۹۷۵
یعنی تاریخ ولادت وی ۹۷۵ق باشد نه ۹۷۹ق.
البته با توجه به اینکه جمله حاشیه اسفار، بصورت دقیقتر و ریزتر به اعداد اشاره کرده است به نظر میرسد که شاید باید آن را تاریخ دقیقتری بدانیم، و بعید نباشد که ملاصدرا در حدود ۳۶سالگی عبارت قد بلغ الی اربعین را برای خود بکار برده باشد. والله العالم
وفات
آنچه سالیان درازی درباره تاریخ وفات ملاصدرا معروف بود، سال ۱۰۵۰ق بوده است اما چنانکه در یادداشت یکی از نوادگان او _فرزند علم الهدی_ آمده است،² سال دقیق وفات ملاصدرا سال ۱۰۴۵ق است نه ۱۰۵۰. و محل دفن او نیز نجف است و نه بصره. (او در بصره از دنیا میرود و جنازهاش به نجف منتقل میشود).
از نخستین کسانی که به این یادداشت و تاریخ ۱۰۴۵ق اشاره کرده است، سید محمد خامنهای در کتاب سیر حکمت در ایران و اروپا است.³
----------------------------------
۱. آشتیانی، شرح حال و آرای فلسفی ملاصدرا، (چاپ۱۳۶۰، نهضت زنان مسلمان)، ص۲
۲. عین عبارت ایشان چنین است:
توفی جدی صدر العرفاء المتألهین بدر الحکماء المتبحرین محمد بن ابراهیم بن یحیی الشیرازی، المدعو بصدرالدین ـ انار الله برهانه المبین ـ بالبصرة و هو یرید الحج و زیارة سید المرسلین صلی الله علیه و علی اهل بیته الطاهرین سنة ۱۰۴۵، و حمل و نقل نعشه الشریف الی نجف الاشرف، وسمعت من بعض اصحابه، ولعلی سمعت عن ابی قدس الله روحه، انه _طاب ثراه_ مدفون بالجانب الایسر من الصحن المنور عند المرقد الطیب الشریف علی مشرفه السلام.
https://t.me/kalam_shia/420
۳. سید محمد خامنهای، سیر حکمت در ایران و اروپا، (چاپ ۱۳۸۰، انتشارات بنیاد صدرا)، ص۲۷۶
۱۴۰۱/۱/۲۷
@kalam_shia
.
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com