احتراما خدمت استاد جعفريان عرض مي كنم كه هم به ظاهر و هم به قرينه "عجز و صلح " در مصرع بعد مصرع اول : چه خوش است از تو خشمي كه ... بيشتر مي شايد??
درود بر شما جناب متقی.
حقا که بجا و سنجیده فرمودید.
حیف که مطلب شما لابلای همان سخنان بی پایه و اساس که از مقوله « هرگز نمیتواند» است ، گم شد.این که به بعضی از عزیزان پیشنهاد کردید ابتدا مقاله ای یا کتابی در باب ادعایشان بنویسند و سپس به مرزبندی و تعاریف اسناد و نسخه های خطی بپردازند و نظریه های عجیب و غریب صادر کنند ، سخن درستی است اما من میخواهم عرض کنم کاش دوستانِ جویای نامی که این اظهار نظرهای غیر علمی را منتشر میکنند،ابتدا اندکی مطالعه میکردند و در گام اول درست نویسی و مفهوم نویسی را می آموختند!! اغلب نوشته های این «نظریه پردازان نورس» نه از نظر نگارش و دستورزبان صحیح است و نه محتوای مفهوم و قاعده مندی دارد.به قول آن عزیز:...گفت خود پیداست از زانوی تو!!
وقتی چند جمله درست و مفهوم نتوان نوشت ، چه اصراری است که درباب اسناد و نسخ خطی و شرایط پژوهش در آنها سخن بی پایه سر داد؟!
ارادتمندم ?
به نظر من این که می فرمایید مصرع دوم بیت اول است مصرعها زیر هم نوشته شده اند از وزن دو مصرع روبرو که متفاوت است می توان فهمید
سلام علیکم؛ شرحی که در ذیل بیت آمده درست نیست؛ چرا که "تو" در مصرع ثانی را انسان انگاشته، در حالی که "تو" به قرینۀ مصرع اول، حق تعالی است.
این همان دو جلدی است که گفتم و در 1186 صفحه در سال 1384 منتشر شد. یک جلدش هم زیر تیغ سانسور مرکز اسناد حذف شد. آن هم مهم بود. سه جلد را زمانی در 4shared گذاشتم.
@jafarian1964
@litera9
تنوع آثار
شین پرتو بعضی داستانهای تاریخی را به نثری شاعرانه نوشته. کارهای او را آن زمان، نوعی غزل منثور میدانستند. صادق هدایت دوست نزدیک وی بوده و حتی به دعوت دکتر پرتو است که به هندوستان میرود و در آنجا مدت مدیدی میهمان خانواده وی میماند. صادق هدایت انیران را با همکاری علوی و شین پرتو نوشتهاست. در طی همین اقامت است که چند اثر هدایت، از جمله بوف کور نوشته میشود.
شین پرتو مدتی طرفدار صادق هدایت بود اما بعدها از وی برید و کتاب «بیگانهای در بهشت» را در مذمت هدایت و افکار او نوشت. چنانکه جمالزاده «دارالمجانین» را در رد هدایت نوشتهاست. طبیعتاً نگرش شین پرتو به هستی با نگاه بدبینانه هدایت به نظام هستی تفاوت جدی داشتهاست و این نوع نگاه در نگارش اثر او مؤثر بودهاست.
مکاتبات شین پرتو با نیما یوشیج، که در اوان شکلگیری شعر نو بوده، شهرت زیادی در میان علاقهمندان به شعر نو دارد. در این سری مکاتبات طبع ظریف و هنرمندانه هر دو شاعر معاصر، و دلسوزی و دلدادگی آنان به این موج نو آشکارا مطرح میگردد. این مکاتبات هم به صورت جدا و هم به صورت بخشی از کتبی که زندگی نیما یوشیج را مورد بررسی قرار دادهاند به چاپ رسیدهاست.
ملطی (م 377) در التنبیه و الرد (ص 134) نوشته است: ابوهذیل علاف، ابوبکر اصم را «خربان» لقب می داد. ملطی می افزاید: خر در فارسی همان «حمار» است و «خربان»، مکاری را گویند.
این هر دو از رهبران معتزله بودند.
دهخدا هم به استناد شعر ناصر خسرو «گر توانی که نه گوبان و نه خربانم» خربان را به معنای «صاحب خر» و «راننده خر» و «خر چران» و «خرکچی» نوشته است.
شیخ مفید (م 413) هم نوشته است که ابوبکر اصم، ملقب به خربان بوده است (الجمل، ص 63)
🔻متروی تهران ایستگاهی دارد به نام #جوانمرد_قصاب
این جوانمرد، همیشه با وضو بود.
می گفتند: عبدالحسین، چه خبر از وضع کسب و کار ؟
می گفت : الحمدلله، ما از خدا راضی هستیم، او از ما راضی باشه......!!
هیچکس دو کفه ترازوی عبدالحسین را مساوی ندیده بود، سمت گوشت مشتری همیشه سنگین تر بود.
اگر مشتری مبلغ کمی گوشت میخواست، عبدالحسین دریغ نمی کرد. می گفت: «برای هر مقدار پول، سنگ ترازو هست.»
وقتی که میشناخت که مشتری فقیر است، نمیگذاشت بجز سلام و احوالپرسی چیزی بگوید. مقداری گوشت می پیچید توی کاغذ و می داد دستش ، کسی که وضع مادی خوبی نداشت یا حدس میزد که نیازمند باشد یا عائله زیادی داشت، را دو برابر پول مشتری، گوشت می داد.
گاهی برای این که بقیه مشتری ها متوجه نشوند، وانمود می کرد که پول گرفته است.
گاهی هم پول را می گرفت و کنار گوشت، توی روزنامه، دوباره بر میگرداند به مشتری.
گاهی هم پول را میگرفت و دستش را می برد سمت دخل و دوباره همان پول را می داد دست مشتری و می گفت: «بفرما ما بقی پولت.»
عزت نفس مشتری نیازمند را نمی شکست.....!!
این جوانمرد با مرام، چهل و سه بهار از عمرش را گذراند و در نهایت در یکی از عملیات های دفاع مقدس با ۱۲ گلوله به شهادت رسید.
✖️''شهید عبدالحسین کیانی'' همان ''جوانمرد قصاب'' است !
به این میگن جوانمرد
عجیب ولی واقعی🌈
⚫️ بیانات حضرت آیت الله العظمی وحید خراسانی حفظه الله درباره عزاداری و مسئله وهن مذهب؛
⭐️
⚫️ ...ممكن است که در اثر تراكم جهل، مطلب به اينجا برسد كه بعضى تصوّر كنند كه اين عزادارى ها، اين شور و اين غوغا، افراط در مطلب است و موجب وهن است!
⚫️ بايد فهميد كسانى که تعظيم اين روز و تكريم اين قيام را، در اين حد موجب وهن می دانند چه كسانى هستند؟ از دو قسم خارج نيستند:
⚫️ يك قسم وابسته هاى به اسلام؛ يك قسم هم منحرفين از اسلام. اما آنهایی كه وابسته به اسلام هستند و توهّم می كنند كه اين غوغا و اين شور و اين نوا، براى اين روز يعنى چه؟!
⚫️ اين عدّه مردم در گردابی گرفتار هستند كه اگر تمام علمائشان جمع بشوند قدرت جواب دادن از مطلبی را که خواهم گفت، ندارند!
⚫️ همان ها كه به عاشورا خرده مى گيرند، و به شعائر اين مذهب به نظر وهن مى نگرند!
اينها كسانى هستند كه اعتقادشان اين است كه هر شب جمعه، خدا از آسمان مى آيد به زمين، و از اوّل غروب تا طلوع آفتاب خدا در زمين است و وقتی آفتاب طلوع كرد، بار سفرش را مى بندد و برمی گردد به آسمان!!
يك همچون ملّت موهومی و همچون مذهب موهومی آیا عرضهٔ اين را دارد كه به عاشورا و شعائر تشيّع به نظر وهن بنگرد؟!
⚫️ در اين قدر از فقدان درك و در اين حد از تنزّل شعورند كه درك نمی كنند که اگر شب جمعه خدا در زمين است، پس آسمان چگونه بى خدا می ماند؟ و در عرض هفته كه خدا برمى گردد به آسمان، پس زمين بى خدا چه مى كند؟!
گذشته از آن دقائق فلسفی... قدر اين مذهب را بدانيد!
اين مطلبی را كه گفتم، مبنای مذهب كسانى است كه امروز با تشيّع در افتادند و ادّعا مى كنند علمدار توحيد هستند!
اینان غرق در وادى وهم و ضلال اند؛
چنين مردمی، چه حق دارند كه در عاشورا نظر بدهند؟!
⚫️ دستهٔ دوّم كسانى هستند که خارج از اسلام اند؛
آنها هم از پاپ گرفته، تا تمام پيروانش، اگر قدرت دارند از گرداب وهم عشای ربّانی دربيايند! وهم و عدم ادراك حقيقت در اين حدّ است، اين كلمه كه مى گويم، با صدها ميليون مسيحى است و به ضميمه رأسشان كه پاپ است!
اگر هم قدرتی هست دم بزنند!
آن وهم این است که اينها در مراسم عشای ربّانی، خميری درست می كنند و از آن خمير نانی مى پزند و آن نان را مى خورند! عقيدهٔ پاپ، با تمام پيروانش اين است كه عيسای مسيح، همان عيسايی كه كلمه بود، و همان عيسايی كه به نصّ انجيل، كلمه نزد خدا بود، همان عيسى، در اين آرد خمير مى شود، بعد كه خمير شد، پيروان مسيح اين خدا را مى خورند و گوشتشان و خونشان با خدا آميخته می شود! اين هم اوهام آنها است.
⚫️ حالا، كمال پستی و نهايت دنائت اين است كه در اين مملكت، شعائر حسینی را سست كنيم، تا يك همچون ملّت هاى مستغرق در اوهام، به نظر خفّت به اين شعائر نگاه نكنند! مصيبت اين است!
⚫️ اين اندازه جهل بر مردم سيطره كند، و تصوّر كنند که اين عزادارى ها زياد است و بايد خرّاطی بشود؟!
اين است كه فقه دين و فهم دين لازم است.
⚫️ همهٔ اين مصائب در اثر جهل است!
تمام اين غوغا در اين مملكت، با همهٔ اين دسته ها، و با همهٔ اين هيئت ها، همه در مقابل عظمت مصيبت ناچيز است!
نه خود او شناخته شد و نه كار او شناخته شد...
سلام
دو بیت اول و مصرع اول بیت سوم فارسی است چگونه می گویید که کل شعر ترکی است و لغت فارسی در آن دیده نمی شود:
اول پادشه بلند پایه
مه پیکر و آفتاب سایه
اول مظهر حق مروج دین
اورنگ نشین ملک تمکین
اول سایه رحمت الهی
سلام علیکم هم در نخستین مصرع از دو بیتیِ اول، واژۀ «پدر» زائد است و هم در نخستین مصرع از دو بیتیِ دوم، واژۀ «پسر». وزن دو بیتی ها چنین است: « مفعولُ فاعِلاتُ مَفاعیلُ فاعِلُن ». احتمال می رود که این اضافات کار شاعر نبوده باشد و کاتب آنها را اضافه کرده، یا آنکه خود شاعر در بالای دو تا کلمۀ «نازنین» دو واژۀ «پدر» و «پسر» را اضافه کرده بوده تا مرادش را از دو «نازنین» به مخاطب بفهماند، ولی کاتب آن را جزء شعر پنداشته و به ابیات ضمیمه نموده باشد.
آفتاب و آفتابه
این دو واژه با اینکه شکل ظاهریشان شبیه هم هست اما دو ساخت و معنای متفاوت دارند.
🔸«آفتاب» متشکل است از آف+تاب.
آف صورت تغییریافتۀ آب است که در اینجا به معنی water نیست، بلکه معنایش «درخشندگی، روشنی، نور، پرتو و فروغ» است. در کلمات «آبرو» و «خوشآبورنگ» آب به همین معناست (بنگرید به فرستۀ «آبِ رو/ماء الوجه» در همین کانال). تاب هم بن مضارع تابیدن یا تافتن است، چون «تافتن» معنای «پرتو انداختن و درخشیدن» هم میدهد. مثلاً جامی میگوید:
به نوری کز جمالت بر دلم تافت
یقین دانم که آخر خواهمت یافت
پس آفتاب یعنی «تابندۀ نور».
🔸«آفتابه» متشکل است از: آف+تابه.
آف در اینجا همان آب است، اما این بار به معنای water. تابه دلالت بر نوعی ظرف میکند که در کلمۀ «ماهیتابه» وجود دارد. تابه از کلمۀ tāpak در فارسی میانه آمده. میشود گفت تابه از تافتن در معنای «داغ کردن و گرم کردن» بهعلاوۀ «-ه» اسم آلتساز (باقیماندۀ همان ak ایرانی باستان و ag میانه) ساخته شده. کلمۀ «تابستان» هم از این معنای «تافتن» آمده. پس آفتابه یعنی ظرفی که در آن آب میریزند.
#واژگان #ریشهشناسی
@zabanshenasik
علیکم السلام
به تصویر بالا بنگرید. دو منحنیِ بالا و پایین چشم (= عَین)، حرف عینِ علی را می سازد، و بینی (اَنف) حرف لام را و ابرو (= حاجب) نیز یاء کشیده را تداعی می نماید .
عین همین تصویر سازی را با چشم و ابروی دیگر هم می توان انجام داد که البته لامِ دو علی مشترک است و بر روی بینی می افتد. (معکوس نوشته است نام دو علی)
بر صفحۀ چهره با خط لم یزلی
معکوس نوشته است نام دو علی
یک لام و دو عین با دو یای معکوس
از حاجب و عین و انف با خطّ جلی
بیت اول، اینگونه هم گزارش شده است:
بر صفحۀ چهره کاتب لم یزلی
معکوس و نکو نوشته نام دو علی
«متن:
"و به نغم¬های نقش نورس فضای کهن¬سرای جهان مالامال"
شرح:
نقش؛ به فتح. در تحفه السعادت نوشته که : "جنسی است از اجناس سرود" و در بهار عجم گفته که:" نقش در اصطلاح ارباب نغمه، نغمه است"؛ انتهی. پس نغمه و نقش¬های نورس به واو عاطفه در میان نغمه و نقش واهی جمع بعد از نقش می باید.نه نغمه به صیغه جمع مضاف به سوی نقش کمالایخفی و نورس غالب آن است که به معنی همان کتاب است که تصنیف کرده ممدوح است نه به معنی نورسیده ور نه به معنی مشتهری که ساخته ی اوست پس آنچه عبدالرزاق یمنی آن هر دو را اختیار کرده از عدم اعتنا بل از نا فهمی هاست و شاید که از نقش نورس رقم های کتاب نورس مراد باشد و به مجاز از رقم سخن های که رقم آن کتاب بر آن دلالت می کند در این صورت اضافت نغمه به سوی نقش نورس درست باشد اما خوبی اول ظاهر است.
"عروس صفحه را خطش نگاریست حروفش گرچه هر یک خود نگاریست "
شرح :
"نگار" در اصل به معنی "نقش" است و به مجاز به معنی "بت" استعمال یافته و چون "بت" به معنی "معشوق" مستعمل است. نگار نیز به این مستعمل شده پس این "مجاز در مجاز" باشد و صاحب بهار عجم گوید چرا که "صنم" نیز نقشی است غایتش صنم، نقش و صورت سایه دار است و نقش اکثر اوقات بر تصویر رنگ اطلاق کنند و باز گفته که نیز رنگی که از حنا و نیل سازند و زنان دستها را بدان نقش کنند و در عرف حال به معنی معشوق حنادار مستعمل است؛ انتهی مولف گوید:" تخصیص این معنی از کجا متحقق باشد بلکه هر کجا نگار استعمال می یابد به معنی معشوق معلوم می شود" پس وجه همان اول باشد و از مجدالدین قوسی نقل کرده که:" در روم طرفه اصطلاحی است که پسران لوند را دلبر و زنانِ قحبه را نگار خوانند و این دو لفظ از معنی وصفی مهجورالاستعمال ساخته¬اند." انتهی؛ به هر کیف در مصرع اول به معنی "نقش حنا" است و در مصرع ثانی به معنی "معشوق" و قوله حروف او عبارت از اشعار مصنفه ممدوح است و حاصل معنی فقره این که:" اشعار او هر چند در خوبی و آرایش خود به منزلۀ معشوق¬اند و حاجت به آرایش دیگر ندارند اما خطی که می¬نویسد، برای عروس صفحه نقش و نگار حنا است. ای: صفحه به خط و آرایش می¬یابد"
این بیت ظهوری از این نوع است:
« متن:به اظهار يك دو معاني از جملهی معاني انعامي كه در جريدهی اشعار اين ثناخوان ثبت است اشعاري ميرود.
شرح: یک دو معانی ای صرف دو معنی چنانکه؛ چند .ای همین چند روز نه برای تردید از عالم سه چهار به معنی سه یا چهار پس لفظ یک برای افاده حصر صفتی است در دو چند معانی انعامی همان که بادشاه به مصنف انعام کرده¬ای تعلیم نمود جریده دفتر اشعار به کسر آگاه کردن»(همان،193)
با سلام و خدمت اساتید بزرگوار صهبایی از دیدگاه حصر بررسی کرده خواهشا بفرمایید نظر صهبایی را درست می بینید ؟
بزرگواران خدمتتان باید عرض کنم بنده تمام کتابخانه های مهم را گشته ام از آثار صهبایی غیر از این چاپ سنگی وجود ندارد و بسیاری از مسائل مربوط در مورد زبان شناسی ، حوزۀ نقد ادبی و بلاغت هنوز در کتب و تحقیقات ادبی باز نشده تحول و سیر پیشرفتای که از زمان مرحوم سراج الدین علی خان آرزو شروع شد و صهبایی هم جزو پیشاهنگان این قافله بزرگ ادبی بود.و بنده به هیچ وجه نمی خوام در پیشگاه اساتید بزرگوار مدعی صهبایی دانی بکنم و این در توان من نیست اما این را هم اجازه نخواهم داد میراثی که مال ایران زمین و زبان مقدس فارسی است پژوهشگران شبه قاره بیایند این گونه تحقیقات مفید را در اختیار خود قرار دهند متاسفانه با همه احترامی که به همه پژوهشگران و اساتید شبه قاره دارم، باید عرض کنم میراث بزرگی از ایران زمین در کتابخانه های شبه قاره داره خاک می خوره چرا پژوهشگران عزیز ایرانی اجازه می دن این میراث در این کتابخانه خاک بخورد
همان طور که استاد عزیز اشاره فرمودند التقای ساکنین در ابتدای مصرع ماقبل آخر وزن را قدری مخدوش ساخته اما ادامه همان مصرع یعنی "دل پر از خون کرده است" موید آنست که شاعر محترم چندان پخته و سخته شعر نمی گفته.
لذا به نظر می رسد که مجد هم میتواند بوده باشد. 🌷
سلام علیکم
بیت مذکور چنین است:
«کُنَد به روی وفا رنگِ مهرِ او غازه
بَرَد ز "بادِ" دعا خوفِ قهرِ او تأثیر»
مصرع نخست: " غازه کردن به روی " به معنی " سرخاب زدن به صورت " است. پس معنی مصرع نخست این است: [اگر وفاداری انسانی مجسم می بود] رنگِ مهرِ آن شخص مطلوب [چنان چشم نواز و زینت بخش است که می تواند] به صورت این [انسانِ] وفا سرخاب زَنَد و زینتش بخشد.
مصرع دوم:
احتمال اول: فعل "باد" در مقام دعا استعمال می شود و گویندۀ واژۀ "باد" طمعِ اجابت و تأثیر دعا دارد؛ مثلاً گوید: «چشم بد دور باد» و از این رو، ترکیب اضافیِ «بادِ دعا» به معنی واژۀ "باد" مورد استعمال در مقام دعا است. پس معنی مصرع دوم این است: خوفِ قهرِ همان شخص مطلوب، تأثیرِ "بادِ" دعا (تأثیر آن واژۀ "باد"ی که در مقام دعا گفته می شود) را از بین می بَرَد.
احتمال دوم: ترکیب «بادِ دعا» به معنی «دمِ دعا» و «نَفَسِ دعا» است و دمیدن دعا به منظور تأثیرگذاری آن انجام می شده است. پس معنی مصرع دوم این است: خوفِ قهرِ همان شخص مطلوب، تأثیرِ دم و نَفَسِ دعا (تأثیر آن نفسی که در مقام دعا می دَمَند) را از بین می بَرَد.
دوست ارجمند نادیده جناب میرغوغا،،
کنسه اندک ربطی به مصرع اول ندارد و بعید می دانم که خود شاعر هم معنای کنسه را می دانسته،ضمن اینکه کنس در فرهنگها مضبوط است و رسم الخط هم واضح است که کنیه است و نقطه یا هم در بالا آمده است
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com