اشارات تملکش که عربی است.
تاریخ هم که ندارد و فقط یک عدد 239 نوشته.
دو عبارت ترکی هم دارد؛ یکی با خط ضخیم، دیگری کمرنگ و ریز
معنی عبارت خط ضخیم؛ عرب درباره مرد گرسنه ای که گرسنگی اش به نهایت برسد مثل زده میگوید؛ صاحت عصافیر الامعا
خط ریز؛ با چاقو ........ روغن پله سنگ (؟؟؟) به روی زخم زدن بسیار سودمند است. و زخم را با روغن کاملا آغشتن
اما از آنجا که می دانیم علامه قطب الدین رازی، سه بار نمُرده (!)، سؤال اینجاست که کدام یک از این تواریخ، مقرون به صحت است ؟
پاسخ : هیچکدام !!!
علامه قطب الدین رازی، در ذي القعدۀ سال 766 ق در دمشق وفات نموده است.
منابع:
1- سُبکی، طبقات الشافعية الکبری؛ ج 9، ص 275
2- أسنوی، طبقات الشافعية؛ ج 2، ص 155
3- ابن رافع، الوفیات؛ ج 1، صص 404-405
4- ابن کثیر، به نقل از ابن عماد در شذرات الذهب؛ ج 6، ص 27، و ابن طولون در القلائد الجوهرية؛ ج 1، ص 341
5- ابن حبیب، درّة الأسلاک؛ في حوادث سنة 766 . به نقل از «الشهید الأوّل؛ حیاته وآثاره، ص 73.
نکتۀ بعد اینجاست که مرحوم محدّث کبیر؛ آقا میرزا حسین نوری (رضوان الله علیه) در «خاتمة مستدرک الوسائل»، به هنگام نقل گزارش ملاقات شهید اوّل با علامه قطب الدین رازی در دمشق، گفته است: « قال الشیخ ابن مکّي: اتّفق اجتماعي به بدمشق أُخرَیاتُ شعبان سنة ستٍّ و ستِّين وسبعمائة ... ثمّ تُوُفِّيَ في ثاني عشر ذي القعدة من السنة المذکورة بدمشق».
جز اینکه در نقل مرحوم محدث نوری، سهوی رخ داده و آن اینکه عبارت «ستين» را به «سبعین» تبدیل نموده است؛ یعنی: سال ملاقات و نیز وفات را بجای 766، سال 776 گزارش نموده است.
همین اشتباه موجب شده تا برخی از تراجم نگارانِ پس از وی، سال وفات علامه قطب الدین رازی را 776 گزارش کنند؛ مانند:
1- شاگرد بزرگوار ایشان؛ مرحوم محدث قمی در دو کتاب «الکنی والألقاب» (ج3، ص 71) و «الفوائد الرضوية» (ص 617)
2- علامه امین در أعیان الشیعة (ج 9، ص 413)
3- آية الله سید حسن صدر در تأسیس الشیعة لعلوم الإسلام (ص 400)
4- علی اکبر دهخدا، لغتنامه؛ ذیل واژۀ «قطب الدین رازی»
5- مرحوم مدرس تبریزی نیز در ریحانة الأدب، با تردید هر دو تاریخ 766 و 776 را ذکر کرده است.
نکتۀ آخر (در نقد اوّل)
از سه عدد ذکر شده برای تاریخ وفات علامه قطب الدین رازی، در آن چاپِ یاد شده از محاکمات، فقط عددی که در فیپا درج شده (776) قابل توجیه است؛ بدین صورت که بگوییم آن عدد را از یکی از همین منابع اخیر (که مأخذشان هم عبارتِ سهوی مرحوم محدث نوری بوده) نقل نموده است.
المختار من تاريخ ابن الجزري المسمّی حوادث الزمان و أنبائه و وفيات الأکابر و الأعيان من أبنائه - شمس الدين محمد بن إبراهيم الجزري القرشي
http://mktba.net/library.php?id=8308
از ابن حمزه طوسی تا ابن حمزه طوسی (در دو فرسته)
بحث ما درباره هويت نويسندگان دو کتاب يکی الثاقب في المناقب است که به نام عماد الدين ابن حمزه طوسي، نويسنده متن فقهی بسيار معروف الوسيلة منتشر شده است و ديگری رساله ای در موضوعی کاملاً متفاوت يعنی در يک مسئله فقهي به نام العصرة که به نام منتجب الدين رازي منتشر شده است. در مورد اولی آقای احمد پاکتچي در ذيل مدخل های ابن حمزه (عماد الدين) و ابن حمزه (نصير الدين) در دائرة المعارف بزرگ اسلامی بنابر استدلالاتی اظهار داشته اند که کتاب الثاقب في المناقب نمی تواند از عماد الدين ابن حمزه باشد و آن را يکسره به نصير الدين عبد الله بن حمزة الطوسي الشارحي نسبت داده اند(همين نويسنده در کتابش با عنوان مکاتب فقه امامی ايران که چند سال بعد از آن منتشر شد همين مطلب را ديگر بار مطرح کرده است. آقای پاکتچي در اين کتاب و نيز در ذيل مدخل نصير الدين ابن حمزه، خواجه نصير طوسي را در کنار قطب الدين کيذري از شاگردان او به شمار آورده است؛ در حالی که روشن است خواجه طوسي متعلق به دو نسل پس از قطب الدين کيذري است و بنابراین نمی تواند مانند کیذری شاگرد نصير الدين ابن حمزه باشد ). از ديگر سو، العصرة از منتجب الدين نيست و اين رساله پر اهميت فقهی بايد اثری از عماد الدين ابن حمزه طوسي باشد. بنابراين ما از ابن حمزه طوسي دست کم سه اثر داريم: يکی در معجزات امامان و دو ديگر در فقه.
وجود روايت نويسنده الثاقب في المناقب از محمد بن الحسین الشوهاني در متن کتاب دليلی بر اين نيست تا چنانکه احمد پاکتچي در ذيل مدخل ابن حمزه در دائرة المعارف بزرگ اسلامی گفته آن را قرينه ای بدانیم برای رد انتساب الثاقب به ابن حمزه صاحب الوسيله و یکسره حکم کنیم بر اینکه این کتاب از نصير الدين ابن حمزة شارحي است. در فهرست منتجب الدين به صراحت کتابی با عنوان "المعجزات" به ابن حمزة صاحب الوسيلة نسبت می دهد در حالی که کتابی در اين موضوع اصلاً به نصير الدين ابن حمزة طوسي نسبت داده نشده است. بدين ترتيب گرچه نصير الدين هم از الشوهاني روايت دارد اما ابن حمزه صاحب وسيلة هم از او روايت داشته و در واقع آن دو معاصر هم و هر دو معاصر منتجب الدين بوده اند.
خود اين مطلب که در رساله العصرة، ابن حمزه طوسی از الشوهاني روايت مستقيم دارد نشان می دهد که ديگر دليل استواری بر رد انتساب الثاقب به عماد الدين ابن حمزة نداريم. بنابراين خود اين امر در طرف مقابل قرينه قوی و قابل قبولی است برای اينکه الثاقب في المناقب تأليف ابن حمزة طوسي است و دليلی برای رد اين انتساب به دليل روايت مستقيم از الشوهاني در آن نداريم (کما اينکه استدلال پاکتچي بر آن استوار است). از ديگر سو، نه تنها منتجب الدين از المعجزات او نام برده بلکه به صراحت عماد الدين طبري که اندکی بعد از او می زيسته اين کتاب را به او نسبت داده است و از نويسنده با تعابيری چون "عماد طوسى محمد بن على بن محمد" و يا " ابوجعفر عمادالدين طوسى" و يا " امام علامه عمادالدين ابوجعفر محمد بن على بن محمد الطوسى رحمه الله" و از کتاب ثاقب او در مناقب به تصريح ياد و نقل می کند (نک: مناقب الطاهرين، عماد طبرى ،ج۱،ص ۱۰۳، ۱۲۷، ۴۳۴ تا ۴۳۵ ؛ ج۲،ص ۵۲۸؛ نيز نک: همان، ج۲،ص۵۲۷ : "مولانا العالم الفقيه الفاضل ناصر الشريعه حجّة الاسلام عماد الدّين ابو جعفر محمّد بن علىّ بن محمّد الطوسىّ المشهدى گويد در كتاب ثاقب". ظاهراً عنوان ابن حمزة چندان برای او به کار گرفته نمی شده و در نسبش هم اينجا در نظر گرفته نشده است). عماد الدين طبري تقريباً عمده کتاب مناقب الطاهرين خود را بر اساس کتاب الثاقب في المناقب استوار کرده و متن احاديث آن را به فارسی ترجمه کرده است. پاکتچي نه تنها به وجود روايت از الشوهاني در متن الثاقب به عنوان قرينه ای برای رد انتساب کتاب الثاقب به ابن حمزه طوسي اشاره می کند (در حالی که ابن حمزة طوسي هم، دست کم بر اساس انتساب رساله العصرة به او و هم، آنچه در منابع فقهی و مستقل از نسخه موجود رسالة العصرة، از وی در اين مقام نقل کرده اند از راويان الشوهاني است)؛ بلکه اساساً معتقد است که ابن حمزة طوسي صاحب الوسيلة بسيار متقدم بر اين دوران است و گويا از اوائل سده ششم قمری و يا حتی قبل از آن است. اين در حالی است که بی ترديد او معاصر منتجب الدين بوده و عبارت منتجب الدين در الفهرست، هم از اينکه سندی به او نداده و هم از جهت نوع تعابيرش می تواند مؤيد اين نظر باشد. متن رسالة العصرة هم به خوبی نشان می دهد که او معاصر ابن ادريس الحلي است و لذا می تواند نويسنده الثاقب في المناقب و راوي الشوهاني باشد. اگر او از دوران متقدمتری بود در منابع رجالی و يا فقهی سده ششم قمری تا بدين پايه مجهول نمی افتاد (به ويژه در کتابی مانند نقض که تقريباً همه رجال اهل علم را در شهرهای مختلف ايران سده ششم قمری ذکر کرده است؛ اما از ابن حمزه نامی نمی برد).
جناب جعفریان سلام علیکم. درباره کتاب الایمان توضیحات جناب مختاری کاملا صحیح است یک مطلب را تصحیح می کنم نام مولف زین الدین بن محسن بن حسین بن محمد عاملی است که در تصویر شما نام مولف هم مخدوش است محسن را به علی و حسین را به احمد تبدیل کرده اند.
یادداشت های جالب یک عالم نطنزی از قرن یازدهم روی نسخه ای از خطبة البیان
یادداشت های روی نسخه ای زیبا و و احیانا خوش خط مشتمل بر سه متن، موضوع این نوشته کوتاه است. نسخه تاریخ ندارد، اما فهرست نویس حدس زده است که این نسخه متعلق به قرن دهم باشد. ظاهر آن، همین را یا اوائل قرن یازدهم هجری را نشان می دهد.
در آغاز این نسخه، دو خطبه از خطَب منسوب به امام علی ع آمده، یکی خطبة البیان و دیگری خطبه تُطُنجیه. از متن های مورد علاقه غالیان و متمایل به آن. متن سوم کتاب اربعین، مجموعه ای از احادیث با روایات سنی و از نظر ادب نگارش هم با تعابیری مثل «رضی الله عنه» و رجال معمول در روایات سنی آمده است.
این که چطور می شود این سه متن این چنین در کنار هم آمده، و حتی صفحات آغازین هر یک، تزیینی مانند هم دارد، دشوار است. اگر با یکدیگر تفاوت داشت، می شد گفت کسی دو متن اول را به متن سوم یعنی اربعین ضمیمه کرده، و یک اثر در صحافی پدید آورده است. اما این شباهت نوع خط و تدوین و گرافیک، کار را دشوار می کند. خط آنها هم یکی است و موید آن که سه متن با هم نوشته شده است. نکته شگفت این است که چطور جامع این سه متن می توانسته خطبه البیان و تطنجیه را که به احتمال از شیعیان غالی است، در کنار یک اربعین حدیث سنی آورده باشد؟ در باره این دو خطبه و انتساب آنها به امام علی ع مکرر بحث شده است.
هرچه هست، بنای اینجا، بررسی این خطبه ها نیست، هدف مرور بر یادداشت های روی نسخه است، یادداشت هایی که از سال 1060 شروع شده و تا 1078 ادامه دارد. شماری هم عمدا پاک شده است.
این نسخه در اختیار چند نفر بوده که نشانه هایی از آنها روی نسخه است، اما غالب آنها از یک عالم نطنزی به نام ملک محمد بن جلال الدین نوزوز نطنزی [و شاید برادر دیگرش ملک قاسم] بوده و پس از وی در اختیار فرزندش محمدعلی قرار گرفته است. چنان که در یکی از یادداشت های روی نسخه آمده، وی این نسخه را سال 1064 خریداری کرده است.
این محمد علی که از قضا تاریخ ولادتش روی همین نسخه توسط پدرش نوشته شده، (1060) در سال 1072 یادداشتی به خط خوش روی صفحه اول نسخه نوشته و آن را از کتب خود برشمرده است:
من کتب العبد الضعیف الحقیر المحتاج الی نعمة الله الغنی محمد علی بن ملک محمد بن جلال الدین نوروز نطنزی ـ حقق الله آماله فی الدارین، یا علی ولی. 20 رجب 1072. [یعنی فقط سیزده داشته!] [با توجه به خرید آن در سال 1064 باید این یادداشت بعدا نوشته شده باشد.
اما نام دیگر روی اولین صفحه که مربوط به مالک آن بوده بدین ترتیب معرفی شده:
من کتب العبد الضعیف الفقیر المحتاج الی رحمة الله الغنی ابن محمد الحسن بن محمد علی بن علی ابی عبدالله احمد الرضی احسن الله حاله و حقق اماله فی الدارین.
نام دیگر یک بحرینی هم به عنوان مالک دیده می شود که تاریخ ندارد:
و دخل فی نوبتی الجانی محسن بن هاشم الحسینی البحرانی عفی عنهما بمنه و کرمه.
اطراف عنوان متن اول چندین یادداشت بوده که عمدا محو شده است، فقط یکی از آنها که چند تاریخ سفر است، بدین شرح است: [اینها متعلق به همان عالم نطنزی است]
به تاریخ 1078 مرتبه دیگر داخل نجف اشرف شد
و تاریخ 1080 ... روانه اصفهان شد
و تاریخ محرم 1083 بار [دیگر] داخل نجف است و در رمضان ... روانه اصفهان.
اما متن اول کتاب خطبه البیان است که از اول کتاب یعنی فریم 6 تا 31 ادامه دارد.
خطبه تُطنجیه از فریم 32 شروع شد. عنوان در یک مستطیل بالا و در دایره ای هم اشاره به این که این خطبه به املای امام علی است. روی آن در باره مالک این نسخه آمده است:
من جملة کتب العبد الاقل محتاج الی رحمة الملک الغنی محمد علی بن ملک النطنزی حقق آمالهما فی الدارین و ضاعف حسناتهما فی النشأتین ... فی 5 شهر ذی حجة الحرام سنة الخامسة من السبعین بعد الف [1075] من الهجرة الطاهره علی مهاجرها الف تحیه... بحمد الله من نظر الی هذا و قرأ لکاتبه .
کسی متأخرا روی این نسخه نوشته: سید کاظم رشتی دو جلد شرح بر خطبه تطنجیه نوشته و کسی به نام سلیمان خان آن را مرتب کرده است. متن خطبه دوم، از فریم 33 تا 36 ادامه یافته است.
در پایان این متن مالک نسخه نوشته است:
من جمله کتب العبد الاقل محمد علی بن ملک النطنزی عفی عنهما. (ادامه دارد 👇👇👇)
@jafarian1964
عنوان الكتاب: تاريخ حوادث الزمان وأنبائه ووفيات الأكابر والأعيان من أبنائه المعروف بتاريخ ابن الجزري
اسم المؤلف: شمس الدين أبي عبد الله محمد بن إبراهيم بن أبو بكر الجزري القرشي
اسم المحقق: عمر عبد السلام تدمري
دار النشر: المكتبة العصرية
بلد النشر :لبنان
از ابن حمزه طوسی تا ابن حمزه طوسی (در دو فرسته)
بحث ما درباره هويت نويسندگان دو کتاب يکی الثاقب في المناقب است که به نام عماد الدين ابن حمزه طوسي، نويسنده متن فقهی بسيار معروف الوسيلة منتشر شده است و ديگری رساله ای در موضوعی کاملاً متفاوت يعنی در يک مسئله فقهي به نام العصرة که به نام منتجب الدين رازي منتشر شده است. در مورد اولی آقای احمد پاکتچي در ذيل مدخل های ابن حمزه (عماد الدين) و ابن حمزه (نصير الدين) در دائرة المعارف بزرگ اسلامی بنابر استدلالاتی اظهار داشته اند که کتاب الثاقب في المناقب نمی تواند از عماد الدين ابن حمزه باشد و آن را يکسره به نصير الدين عبد الله بن حمزة الطوسي الشارحي نسبت داده اند(همين نويسنده در کتابش با عنوان مکاتب فقه امامی ايران که چند سال بعد از آن منتشر شد همين مطلب را ديگر بار مطرح کرده است. آقای پاکتچي در اين کتاب و نيز در ذيل مدخل نصير الدين ابن حمزه، خواجه نصير طوسي را در کنار قطب الدين کيذري از شاگردان او به شمار آورده است؛ در حالی که روشن است خواجه طوسي متعلق به دو نسل پس از قطب الدين کيذري است و بنابراین نمی تواند مانند کیذری شاگرد نصير الدين ابن حمزه باشد ). از ديگر سو، العصرة از منتجب الدين نيست و اين رساله پر اهميت فقهی بايد اثری از عماد الدين ابن حمزه طوسي باشد. بنابراين ما از ابن حمزه طوسي دست کم سه اثر داريم: يکی در معجزات امامان و دو ديگر در فقه.
وجود روايت نويسنده الثاقب في المناقب از محمد بن الحسین الشوهاني در متن کتاب دليلی بر اين نيست تا چنانکه احمد پاکتچي در ذيل مدخل ابن حمزه در دائرة المعارف بزرگ اسلامی گفته آن را قرينه ای بدانیم برای رد انتساب الثاقب به ابن حمزه صاحب الوسيله و یکسره حکم کنیم بر اینکه این کتاب از نصير الدين ابن حمزة شارحي است. در فهرست منتجب الدين به صراحت کتابی با عنوان "المعجزات" به ابن حمزة صاحب الوسيلة نسبت می دهد در حالی که کتابی در اين موضوع اصلاً به نصير الدين ابن حمزة طوسي نسبت داده نشده است. بدين ترتيب گرچه نصير الدين هم از الشوهاني روايت دارد اما ابن حمزه صاحب وسيلة هم از او روايت داشته و در واقع آن دو معاصر هم و هر دو معاصر منتجب الدين بوده اند.
خود اين مطلب که در رساله العصرة، ابن حمزه طوسی از الشوهاني روايت مستقيم دارد نشان می دهد که ديگر دليل استواری بر رد انتساب الثاقب به عماد الدين ابن حمزة نداريم. بنابراين خود اين امر در طرف مقابل قرينه قوی و قابل قبولی است برای اينکه الثاقب في المناقب تأليف ابن حمزة طوسي است و دليلی برای رد اين انتساب به دليل روايت مستقيم از الشوهاني در آن نداريم (کما اينکه استدلال پاکتچي بر آن استوار است). از ديگر سو، نه تنها منتجب الدين از المعجزات او نام برده بلکه به صراحت عماد الدين طبري که اندکی بعد از او می زيسته اين کتاب را به او نسبت داده است و از نويسنده با تعابيری چون "عماد طوسى محمد بن على بن محمد" و يا " ابوجعفر عمادالدين طوسى" و يا " امام علامه عمادالدين ابوجعفر محمد بن على بن محمد الطوسى رحمه الله" و از کتاب ثاقب او در مناقب به تصريح ياد و نقل می کند (نک: مناقب الطاهرين، عماد طبرى ،ج۱،ص ۱۰۳، ۱۲۷، ۴۳۴ تا ۴۳۵ ؛ ج۲،ص ۵۲۸؛ نيز نک: همان، ج۲،ص۵۲۷ : "مولانا العالم الفقيه الفاضل ناصر الشريعه حجّة الاسلام عماد الدّين ابو جعفر محمّد بن علىّ بن محمّد الطوسىّ المشهدى گويد در كتاب ثاقب". ظاهراً عنوان ابن حمزة چندان برای او به کار گرفته نمی شده و در نسبش هم اينجا در نظر گرفته نشده است). عماد الدين طبري تقريباً عمده کتاب مناقب الطاهرين خود را بر اساس کتاب الثاقب في المناقب استوار کرده و متن احاديث آن را به فارسی ترجمه کرده است. پاکتچي نه تنها به وجود روايت از الشوهاني در متن الثاقب به عنوان قرينه ای برای رد انتساب کتاب الثاقب به ابن حمزه طوسي اشاره می کند (در حالی که ابن حمزة طوسي هم، دست کم بر اساس انتساب رساله العصرة به او و هم، آنچه در منابع فقهی و مستقل از نسخه موجود رسالة العصرة، از وی در اين مقام نقل کرده اند از راويان الشوهاني است)؛ بلکه اساساً معتقد است که ابن حمزة طوسي صاحب الوسيلة بسيار متقدم بر اين دوران است و گويا از اوائل سده ششم قمری و يا حتی قبل از آن است. اين در حالی است که بی ترديد او معاصر منتجب الدين بوده و عبارت منتجب الدين در الفهرست، هم از اينکه سندی به او نداده و هم از جهت نوع تعابيرش می تواند مؤيد اين نظر باشد. متن رسالة العصرة هم به خوبی نشان می دهد که او معاصر ابن ادريس الحلي است و لذا می تواند نويسنده الثاقب في المناقب و راوي الشوهاني باشد. اگر او از دوران متقدمتری بود در منابع رجالی و يا فقهی سده ششم قمری تا بدين پايه مجهول نمی افتاد (به ويژه در کتابی مانند نقض که تقريباً همه رجال اهل علم را در شهرهای مختلف ايران سده ششم قمری ذکر کرده است؛ اما از ابن حمزه نامی نمی برد).
وانگهی در متن روايت کليني از امام حسن و امام حسين و عبد الله بن عباس و عمر بن أبي سلمة و أسامة بن زيد به عنوان کسانی ياد می شود که در مجلس معاويه در وقت پرسش و پاسخ ميان عبد الله بن جعفر طيار و معاويه حضور داشته اند در حالی که در تحريرهای موجود کتاب سليم با کمی اختلافات که در تحريرها ديده می شود عبد الله می گوید که در واقع در وقت شنيدن اين روايت از پيامبر، "عُمَرُ بْنُ أَبِي سَلَمَةَ وَأُسَامَةُ بْنُ زَيْدٍ وَسَعْدُ بْنُ أَبِي وَقَّاصٍ وَسَلْمَانُ الْفَارِسِيُّ وَأَبُو ذَرٍّ وَالْمِقْدَادُ وَالزُّبَيْرُ بْنُ الْعَوَّامِ" حضور داشتند و نه اينکه عمر بن ابی سلمه و اسامه بن زيد در مجلس معاويه حاضر بودند. در روايت کليني در نهايت اين عبد الله بن جعفر است که در حضور معاويه از حاضران در مجلس گواهی می گيرد بر درستی روايتش: " قال عبد الله بن جعفر : ثم استشهدت الحسن والحسين وعبد الله بن عباس وعمر بن أبي سلمة وأسامة بن زيد فشهدوا لي عند معاوية ، قال سليم بن قيس الهلالي : وقد سمعت ذلك من سلمان وأبي ذر والمقداد وذكروا أنهم سمعوا ذلك من رسول الله صلى الله عليه". اين در حالی است که از برخی از اين نام ها در متن کتاب سليم تنها به عنوان حاضران در محضر حضرت رسول (ص) نام برده می شود. در نهايت هم سرنوشت مجلس عبد الله بن معاويه با معاويه در اين دو روايت کاملا متفاوت است و در متن کتاب سليم اين معاويه است که در مقام پرسش و استفسار از برخی حاضران و غائبان مجلس خودش بر می آيد (كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج ٢، ص ٢٩١): "فَقُلْتُ وَاللَّهِ إِنَّ الَّذِي قُلْتُ حَقٌّ سَمِعْتُهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ مُعَاوِيَةُ يَا حَسَنُ وَيَا حُسَيْنُ وَيَا ابْنَ عَبَّاسٍ مَا يَقُولُ ابْنُ جَعْفَرٍ فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ إِنْ لَا تُؤْمِنْ بِالَّذِي قَالَ فَأَرْسِلْ إِلَى الَّذِينَ سَمَّاهُمْ فَاسْأَلْهُمْ عَنْ ذَلِكَ فَأَرْسَلَ مُعَاوِيَةُ إِلَى عُمَرَ بْنِ أَبِي سَلَمَةَ وَإِلَى أُسَامَةَ بْنِ زَيْدٍ فَسَأَلَهُمَا فَشَهِدَا أَنَّ الَّذِي قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ قَدْ سَمِعْنَاهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص كَمَا سَمِعَهُ [ وَكَانَ هَذَا بِالْمَدِينَةِ أَوَّلَ سَنَةٍ جُمِعَتِ الْأُمَّةُ عَلَى مُعَاوِيَةَ قَالَ سُلَيْمٌ وَسَمِعْتُ ابْنَ جَعْفَرٍ يُحَدِّثُ بِهَذَا الْحَدِيثِ فِي زَمَانِ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ ]..." می بينيم که برخلاف روايت اين تحريرها در روايت کليني، اين سليم بوده که بعدا اين مطلب را از سلمان و ابوذر و مقداد شنيده در حالی که در روايت کتاب سليم، نام اين سه نفر در شمار کسانی آمده که عبد الله بن جعفر از آنها در ميان حاضران در مجلس پيامبر (ص) ياد می کند.
روشن است که ميان روايت کتاب سليم و نقل کليني تفاوت هایی مهم ديده می شود. علاوه بر اينکه چنانکه گفتيم ميان تحريرهای مختلف کتاب سليم که امروزه موجود است بنابر ضبط آقای انصاری هم باز در اينجا اختلافاتی مهم وجود دارد (از جمله عبارت محوری "ثم تكمله اثنى عشر إماما تسعة من ولد الحسين رضي الله عنه" که در کافي هست اما در تحريرهای موجود نيست).
آنچه از همه اينها روشن می شود اين است که اين کليني و منابع کهن نيستند که از متن موجود منسوب به سليم که امروزه از آن تحريرهای مختلفی وجود دارد نقل می کنند بلکه در متن های بازسازی شده که بعدها موسوم به کتاب سليم شد تحريری از روايت کليني (و يا منبع او) در دنباله یک مطلب دیگر که به عنوان مجلس عبد الله بن جعفر با معاویه در آن متن وجود دارد قرار داده شده است.
در واقع از روايت کليني (و يا تحريری از آن) در بازسازی متن کتاب سليم استفاده شده و نه اينکه کليني از کتاب سليم بهره گرفته باشد.
https://t.me/azbarresihayetarikhi
استدراکات مرحوم شیخ محمد رضا جعفری بر تاریخ دمشق بخش تاریخ امام حسین علیه السلام نزدیک به چهار برابر متن ابن عساکر است. همین گونه استدراکات ایشان بر بخش امام حسن از تاریخ دمشق ابن عساکر که آن هم جداگانه چاپ شده حدود چهار برابر متن کتاب است.
عنوان الكتاب: تاريخ حوادث الزمان وأنبائه ووفيات الأكابر والأعيان من أبنائه المعروف بتاريخ ابن الجزري
اسم المؤلف: شمس الدين أبي عبد الله محمد بن إبراهيم بن أبو بكر الجزري القرشي
اسم المحقق: عمر عبد السلام تدمري
دار النشر: المكتبة العصرية
بلد النشر :لبنان
بله چنین گفته اند و او که از اصحاب نزدیک مولی علی(ع) است البته اقدم از ابی مخنف کوفی است. اما مقتلش بدست ما نرسیده و احتمالا متن یا منقولاتی از آن در اختیار قدمای محقق همچون یعقوبی مورخ که او هم مقتلش موجود نیست و ... و نیز ابن طاووس که مآخذ خود را هم ذکر نکرده , بوده.
اما از آنجا که می دانیم علامه قطب الدین رازی، سه بار نمُرده (!)، سؤال اینجاست که کدام یک از این تواریخ، مقرون به صحت است ؟
پاسخ : هیچکدام !!!
علامه قطب الدین رازی، در ذي القعدۀ سال 766 ق در دمشق وفات نموده است.
منابع:
1- سُبکی، طبقات الشافعية الکبری؛ ج 9، ص 275
2- أسنوی، طبقات الشافعية؛ ج 2، ص 155
3- ابن رافع، الوفیات؛ ج 1، صص 404-405
4- ابن کثیر، به نقل از ابن عماد در شذرات الذهب؛ ج 6، ص 27، و ابن طولون در القلائد الجوهرية؛ ج 1، ص 341
5- ابن حبیب، درّة الأسلاک؛ في حوادث سنة 766 . به نقل از «الشهید الأوّل؛ حیاته وآثاره، ص 73.
نکتۀ بعد اینجاست که مرحوم محدّث کبیر؛ آقا میرزا حسین نوری (رضوان الله علیه) در «خاتمة مستدرک الوسائل»، به هنگام نقل گزارش ملاقات شهید اوّل با علامه قطب الدین رازی در دمشق، گفته است: « قال الشیخ ابن مکّي: اتّفق اجتماعي به بدمشق أُخرَیاتُ شعبان سنة ستٍّ و ستِّين وسبعمائة ... ثمّ تُوُفِّيَ في ثاني عشر ذي القعدة من السنة المذکورة بدمشق».
جز اینکه در نقل مرحوم محدث نوری، سهوی رخ داده و آن اینکه عبارت «ستين» را به «سبعین» تبدیل نموده است؛ یعنی: سال ملاقات و نیز وفات را بجای 766، سال 776 گزارش نموده است.
همین اشتباه موجب شده تا برخی از تراجم نگارانِ پس از وی، سال وفات علامه قطب الدین رازی را 776 گزارش کنند؛ مانند:
1- شاگرد بزرگوار ایشان؛ مرحوم محدث قمی در دو کتاب «الکنی والألقاب» (ج3، ص 71) و «الفوائد الرضوية» (ص 617)
2- علامه امین در أعیان الشیعة (ج 9، ص 413)
3- آية الله سید حسن صدر در تأسیس الشیعة لعلوم الإسلام (ص 400)
4- علی اکبر دهخدا، لغتنامه؛ ذیل واژۀ «قطب الدین رازی»
5- مرحوم مدرس تبریزی نیز در ریحانة الأدب، با تردید هر دو تاریخ 766 و 776 را ذکر کرده است.
نکتۀ آخر (در نقد اوّل)
از سه عدد ذکر شده برای تاریخ وفات علامه قطب الدین رازی، در آن چاپِ یاد شده از محاکمات، فقط عددی که در فیپا درج شده (776) قابل توجیه است؛ بدین صورت که بگوییم آن عدد را از یکی از همین منابع اخیر (که مأخذشان هم عبارتِ سهوی مرحوم محدث نوری بوده) نقل نموده است.
احسنتم بذوق وامعان من چندان ب عبارت کان تاریخ وفاته توجه ،عددی نکرده بودم وبگمان اشاره بذیل آن ک تارخ نقرشده است دارد ولی اشاره بزمان است باکلمات ،حوصله استخراج دارید ؟ چون درتاریخ تولد فرزندش مشهور ٬۱۲۲۴یا ۱۲۲۲ ذکر کرده اند ک اینجانب بهردوتشکیک وارد کردم بادلایلی واز طرفی نقل صحیح ک میرزا ابوالقاسم زمان فوت پدر ،۸ یا ۱۰ ساله بوده پس تاریخ این سنگ بدست آید تولد ایشانهم محرز میشود ..
سلام علیکم
#کتیبه_خوانی همراه با #اصلاح
سنگ مرقد والدِ گرامیِ " أبو القاسم بن كاظم بن محمد حسين بن محسن بن سليم بن برهان الدين الموسوي الزنجاني " (1224-1292 ق)
الذي کان صارفاً لعمره في إنشاد المراثي لأجداده الأفاخم و سادته الأکابر من [کذا، «من الأکابر» ظ] علیهم السلم؛ الأمیر محمّدکاظم ابن الأمیر محمّدحسین ابن الأمیر محمّد محسن ابن الأمیر محمّد سلیم من أحفاد السید جلال الدين الأشرف ابن الإمام موسی الکاظم علیه السلم، وکان تاریخ وفاته : « و ﺧﻟ[ﻮ]د[]ه في [ا]لجنة » = 1225
در مادۀ تاریخ؛
1) نقطۀ بالای واو، یا متعلق به خاء تاریخ است و یا نون کان.
2) عبارت داخل قلاب، صرفاً حدسی است برای تاریخ وفات پدر، تا هم عبارت متن (متناسب با فضای محو شده روی سنگ) کامل شود و هم با تاریخ تولد و وفات پسر سازگار باشد.
اگر تاریخ 1225 را دقیقتر بدانیم و پسر هم در زمان وفات پدر 8 یا ده ساله بوده باشد، باید تولد پسر در حوالی 1215 تا 1217 ق بوده باشد.
سلام و ادب،
این سنگ نوشته را از هند برای من فرستادند، یکی از کلماتش ناخوانا است، ممنون میشوم اگر می توانید کلمه ایی که دور آن خط کشیدم را بخوانید.
متن :
تاریخ وفات هجدهم شعبان سنه …..
……..نظام الدین احمد
تاریخ قم. حسن بن محمد قمی. ترجمه حسن بن علی بن حسن عبدالملک قمی. به تصحیح و تحشیه جلال الدین تهرانی.
🔺سنگ مزار حاجی میرزا تقی کلانتر به سال ۱۲۹۹ هجری در گورستان ابن بابویه.
🔹خط نستعلیق متن به سبک شاگردان میرزا غلامرضا اصفهانی شبیه است.
🔹 در سرلوحه این سنگ عبارت «هوالحی الذی لایموت» بخط رقاع مسلسل نوشته شده که در زمان خودش بسیار نادر و خاص است.
موزه سنگ گرگان .
نگاره سنگ مزار صندوقی (کرسی واره _ گهواره ای ).
انداز طول ، عرض و ارتفاعش ۸۴× ۳۳×۵۴ سانتیمتر است.
بسیار سنگین و ستبر .
پهلوی سمت چپ آن متن صلوات کبیر و یک حدیث .
پهلوی سمت راست متن : وفات مرقدالاعظم الاقدوه الحاج خواجه نظام الدین بن خواجه علاء الدین کوه باجیلانی فی شهر صفر سنه ۸۵۹ (۵۸۴ سال پیش_ دوران سلطان حسین بایقرای تیموری).
در جوانب آن هم انواع متن های دیگر حک شده اند از جمله : قال رسول الله صلی الله علیه و سلامه انما المومنین لایموتون و قتل...۰
از سنگ مزارهای اشرافی و مجلل که قطعا متعلق به یک شخصیت برجسته اجتماعی یا کارگزار ارشد حکومتی (وابسته به حکومت تیموریان) و یا یکی از فئودالها و ثروتمندان منطقه بوده است.
@matoofiasadolah
سنگ مزار صندوقی به رنگ خاکستری روشن . طول ، عرض و ارتفاع آن ۱۶۰×۲۵×۳۷ سانتیمتر است.
بدون نقش و نگار فقط بر بدنه آن این متن به خط زیبای ثلث چنین حک شده است :
وفات المرحوم المبرور خوش بخشی بیک قطب الدین بن زنگانه بیک خواجه میرزا بن حاجی محمد فی تاریخ ۱۳۹ (۱۰۳۹ ه ق _عصر شاه صفی صفوی _ ۴۰۴ سال پیش).
(مزید اطلاع دوستان این پیج تاکید می شود که هم اکنون خاندان و فامیل زنگانه بویژه در منطقه علی آباد کتول حضور دارند).
@matoofiasadolah
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com