آیا تا به حال کسی از این مخطوطات این فهرست را به چشم خود دیده است؟
تا آنجایی که بنده می دانم خیر
به قول استاد عزیز ما ،تصحیح این کتاب کمر خرس را می شکند(و این کنایه از سختی کار بر روی این اثر سترگ است) بنظرم به همین علت بوده که کسی تا کنون جرات رفتن به سمت این کتاب را نداشته است
این تصویر برگرفته از یک تصویر اصلی در درگاه بکتاش ولی می باشد و اشاره به داستان مذهبی درباره امام علی است به این صورت که:
امام به حسن و حسین وصیت می کنند که پس از فوت ایشان عربی می آید کارهای کفن و دفن جنازه وی را انجام می دهد و فرزندانش مانع او نشوند. تا اینکه این اتفاق می افتد ولی در بین راه حسن و حسین جلو آن شخص را می گیرند که چرا کار کفن و دفن را به خود فرزندان واگذار نکرده است. تا اینکه آن شخص نقاب از چهره می گشاید و می بینند که خود حضرت علی است و کلام حضرت با شعری از یونس امره بیان می شود که تن فانی است و جان فانی نیست....
اما دقیقا من متوجه نشدم که همین کلمات ترکی را بر روی هیکل ناقه درآورده اند یا نه...
تنها اسم این چهار نفر در رجال آمده است اما کشی تصریح می کند که در آن روزگار (ظاهرا دوران احمد بن محمد بن عیسی اشعری ) هر کسی متهم به غلو بود را از قم بیرون می کردند.
ولی در مورد صفار سخن جناب احمدی واقعا عجیب است چرا که نه کسی از غالی بودن ایشان حرف زده و نه از اخراج او. علاوه بر این که صفار به لحاظ زمانی در دورانی پس از روزگار اخراج غالیان از قم می زیسته است.
امیدوارم ایشان مستندی برای ادعایشان داشته باشند تا بهره مند شویم.
این که کسی به خاطر حفظ قرآن ملقب به حافظ بشود امری است که گویا نه قبل از حافظ شیرازی سابقه داشته و نه پس از او برای کسی دیگر تکرار شده است. معمولا در مورد دو دسته از افراد تعبیر حافظ شده است: اول (که بیشترین کاربرد کلمه حافظ هم در همین مورد است) کسانی که تعداد زیادی حدیث را (هم سندا و هم متنا) حفظ اند، البته در این که شخص باید چه تعداد حدیث حفظ باشد تا به او حافظ بگویند اختلاف نظر است. دوم: به کسی حافظ گفته میشود که دستگاههای موسیقی و گوشه هایش را حفظ باشد. امروزه برای برخی از خوانندگان عرب این لقب را به کار می برند.
حالا سؤال من این است که مستند این که چون حافظ شیرازی، حافظ قرآن بوده ملقب به این لقب شده چیست؟
تعويذ بر دو سِنِّ مفخرت ومسعدت نمودم.
يعنى :-
نسخه ى اهدايي مبارك شمارا با دو دندان - افتخار وسعادت - نگهدارى نمودم.
لازم بذكر است اسم اين نوع خط
خط رقعه مى باشد، ونقطه نون را چسبيده به نون (مثل هـ اخر ) كتابت مى شود
مانند كلمه ى آمين قبل از كلمه ى نسخه ى اهدا فرموده مبارك را
دوستان مفهوم مصراع در ستایش رستم و ابیات بعد سخن از این است که باید از او هنر آموخت نه اینکه به او هنر یاد داد. احتمال میدهم مصراع اول چنین است: که این را هنر بند کرده است و چیر. یعنی این پهلوان خود همه هنرها را به بند کشیده و خود بر آنها چیره شده. الله اعلم
بله شبیه کلمه سر هست ولی این کلمه وزن را به هم می ریزد.
درست است، ولی تا قبل از قرن نه و ده. در این دوران چنان که مستحضرید، شاعران حتی گفتار روزمره و گویش را هم در شعرشان وارد کردند. شاعرم مربوط به قرن ده است.
سلام خدمت اساتید ارجمند.
از نسخه کتاب فرقان الرایین و بنیان الحکمتین. علیقلی بن قرچغای خان خبری در دست هست؟
تا جایی که بنده گشته ام گویا کتابی به این عنوان نیست ولی علامه آغا بزرگ گویا این کتاب را دیده اند.
اگر از اساتید کسی می تواند در یافتن نسخه ای از این کتاب یاری کند ممنون میشوم.
بسم الله الرحمن الرحیم
آیا دینداری چیزی جز حُبّ و بُغض است؟
کتابی می خواندم به نام «نُخبةُ اللآلي، از محمدبن سليمان حلبي». مؤلف در صفحه ی 85 از کتابش چنین شعری آورده بود:
وَ لَم يَلعَن يَزيداً بَعدَ مَوتٍ
سِوَى المِكثارِ فِي الإغراءِ غَالِ.
و در شرح این بیت شعر نوشته بود [به عربی]:
«هیچ کسی یزید را چه در زمان حیاتش و چه پس از مرگش، لعنت نمی کند مگر کسی که افترا زننده و بیهوده گو باشد [!]. زیرا ما مکلّف و مسؤول لعن او نیستیم [!]... علاوه بر این که دستور دهنده ی مستقیم به کشتن حسین بلکه کشتن هر کسی غیر از پیامبران، اگر آن را حلال نداند، شایسته ی لعن نیست [!].... اگر چه سعد تفتازانی [از علمای سنّی اشعری یا ماتریدی] گفته است: «سنّی ها در لعن کردن یزید اختلاف دارند ... ولی حق این است که رضایت یزید به کشتن حسین و بشارت به آن و اهانت به اهل بیتش از خبرهائی است که متواتر معنوی است اگر چه جزئیات آن خبر واحد است، بنابراین ما نه در فساد عمل یزید شک داریم و نه در بی ایمانیِ او، لعنت خدا بر او باد و بر انصار و اعوانش.» [پایان کلام سعد] و حاصل این که اختلاف در لعن او مبنی بر این است که آیا او با آن کارهایش کافر شده است یا نه [!]؟ اما برای ما حقیقت حال او معلوم نیست، پس بهتر است که سکوت کنیم زیرا به تقوا نزدیک تر است [!]، علاوه بر این که ما مکلّف به لعن او نیستیم و در آخرت از ما سؤال نمی کنند که چرا لعن نکردی [!]؟ پس سکوت ضرری به ما نمی زند، اما اگر لعن کردیم موجب بازخواست و سؤال از ما در روز قیامت خواهد بود.» [!]
این جا معنای قول امام باقر علیه السلام، روشن می شود که فرمود: « دین، چیزی جز حُبّ دوستان خدا و بغض دشمنان خدا نیست».
اگر بتوانید ثابت کنید که تکه دوم نسخه دوم، ویرایش دیگری از این کتاب است، نه تنها لازم نیست آن را با نسخه اول مقابله کنید بلکه اصلا این کار اشتباه است.
بله، در برخی از موارد می توان از این نسخه هم استفاده کرد، اما نه مقابله کلمه به کلمه.
علیکم السلام؛ این عبارت همانگونه که یکی از اعضای محترم گروه بیان کرده اند «مظفر حسین کاشی» است. اما اینکه چرا کاتب پس از حرف «ظ» دندانه گذاشته است، به شیوۀ کتابت او باز می گردد. در نوشتۀ سمت چپ این مطلب واضح تر است. کاتب وقتی می خواهد حرف «ظ» را بنویسد ابتدا منحنیِ بستۀ حرف «ظ» را می نگارد (آن هم با شروع از سمت چپ) ولی هنگامی که قلم دور کامل زده و منحنی می خواهد به اتمام برسد قلم را از روی کاغذ بر نمی دارد و اندکی از نقطۀ شروع به سمت چپِ آن متمایل می شود. سپس دستۀ «ظ» را رسم می کند. حال که می خواهد حرف فاء را به آن بچسباند طوری برای کتابت آن ابتداءً خطِ زمینه را ادامه می دهد که شبیه دندانه ای زائد خود را نشان می دهد.
دو بیت شعر فهلوی از همان جنگ
کسی تا حالا این دو بیت را دیده؟
بسیار عالی
سپاس
دقیقا همین است
البته منتظر می مانم تا بزرگواران بفرمایند.
از نظر معنا چطور ؟
بیت بیشتر به سال مرگ می ماند
مگر توجیه کنیم که شاعر اینطور خواسته و اینطور سروده
وگرنه نه کسی برای سال درگذشت خودش ماده تاریخ ساخته
و نه سال درگذشت این شاعر این سال بوده است
مرحمت می فرمایید. در مورد استکتاب و مشتقات آن، نظر این بنده چنین بوده که «من مستکتبات ...» را کسی در ظهر یا ترقیمۀ نسخه می نوشته که از کاتبی دیگر طلب نموده که نسخه را کتابت نماید و سپس خودش بعد از کتابت نسخه، عبارت «من مستکتبات ...» را درج می نموده تا اعلام نماید که نسخه به امر و خواهش او نوشته شده است، لذا بعد از واژۀ مستکتبات از خود با عباراتی شبیه «المحتاج، الفقیر و ...» یاد می کرده است؛ مثلاً «من مستکتبات المحتاج إلی الله فلان بن فلان». البته این معنی با عبارات دیگری نیز بیان می شده است؛ مانند فعل ماضی به صیغۀ متکلم وحده؛ «استکتبتُه».
نه به نظر لازم نیست کلمه بالایی را در تصحیح نوشت چه از لحاظ معنا خالی و بی مفهوم است. برای این کار بهتر است از نسخه دیگر کمک گرفت معمولا کتاب چند نسخه دارد که اصلاحا مقابله نسخ می گویند. نسخه کامل تر را اساس قرار داده و از سایر نسخ برای تصحیح و کامل کردن استفاده میکنند.
"عقیدت" که با او مرا بوده است
زمانیکه" نامش" بگیرد کسی
(ممکن است کاتب به جای "بگوید"، به خطا
کلمه ی "بگیرد" را نوشته باشد.:
زمانی که نامش بگوید کسی )
به نظر می رسد که کاتب یا دیگری کلمه ای
شبیه "آورد" یا" آورده "در بالا نوشته (مثلا به عنوان نسخه بدل یا نظر تصحیحی شخصی)
ولی اگر کلمه ی"آورده"یا " آورد" در متن قرار گیرد،بایدکلمه ی "بگیرد"از متن حذف شود تا وزن مصراع به هم نخورد:
زمانیکه "آورد " نامش کسی
لبش گیرم از ذوق و بوسم بسی
داوری دقیق بدون بررسی نسخه های دیگر
این متن ممکن نیست.
اگر هجای قافیه به "ی" وصل شده باشد
چیزی شبیه "بیداد گری" (البته نه الزاما خود
این کلمه) باید به کار رود: "دلم ازهمچو تو بیدادگری خونین است"
(تصرف عدوانی در مصراع !)
سلام. دوستان ارجمند، عنایت بفرمایید به مصراع نخست بیت دوم.
کلمهی پس از دندان را « فرسوده » میخوانم. آیا تشخیص دیگری دارید ؟:
اگر نه حفظ او باشد ، فتد دندان ....
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com