@khoshnevisirani
اين ايام وروز تولد حضرت اباعبد الله ع را فرصتى بشمار آوردم كه در باره ازدواج ام المومنين والمومنات حضرت خدیجه سلام الله عليها پیش از پیامبرگرامى اسلام ص را بررسى كرده وبگويم آيا آن حضرت ، پيش از پيامبر ص با شخصى ازدواج كرده بوده است ويا اينكه هنگام ازدواج با حضرت ، باكره بوده اند ؟
پیش از پاسخ به این سوال عرض می کنم که علاقه و محبت پیامبر به حضرت خدیجه ع به عنوان پشتوانه ای که اموال کلانش را آن هم از روی تدین در راه اسلام هزینه کرد بر احدی از مورخین مسلمان و غیر مسلمان و سنی و شیعه پنهان نیست.
پیامبر خدا درباره ی او فرمود :
ما أبدلنی الله خیرا منها، صدقتنی إذ کذبنی الناس، وواستنی بمالها اذ حرمنی الناس، ورزقنی الله الولد منها ولمیرزقنی من غیرها.
یعنی : خدا زنی بهتر از خدیجه به من نداد. هنگامی که مردم تکذیبم میکردند، او مرا تصدیق کرد و هنگامی که مردم مرا تحریم کردند، با ثروتش کمکم کرد. و خدا از او فرزندانی به من داد در حالی که از دیگر زنانم به من فرزندی نداد.
مطلب بالا را شیخ مفید در الافصاح، ص۲۱۷ نقل کرده است و دیگران نیز آن را نقل نموده اند.
اما سوالی که در این نوشتار به دنبال پاسخ آن هستیم این است که : آیا حضرت خدیجه(س) پیش از ازدواج با پیامبر، شوهر دیگری اختیار کرده یا نه، اختلاف نظر وجود دارد.
اکثر منابع تاریخی اهل سنت، ازدواجهای پیشین حضرت خدیجه (س) را پذیرفته و نامهای شوهران و فرزندانشان را ذکر کردهاند. بلاذری در انساب الاشراف، «ابوهاله هند بن نباش» را همسر خدیجه پیش از ازدواج با پیامبر (ص) دانسته است.
ابن حبیب نیز در کتاب «المنمّق»، در معرفی «نباش» او را مکنّی به ابوهاله و شوهر خدیجه(س) قبل از پیامبر (ص) معرفی کرده است. ابن حبیب همچنین در «المحبّر» در بیان اسامی کسانی که سه بار ازدواج نمودهاند، نام حضرت خدیجه (س) را نیز آورده است و در این باره به ازدواج حضرت خدیجه (س) با «اباهاله النباش الاسیدی» و «عتیق بن عابد بن عبدالله بن عمر بن مخزوم» قبل از ازدواج با پیامبر (ص) تصریح کرده است.
با این حال برخی از نویسندگان شیعی بر این باورند که حضرت خدیجه (س) پیش از ازدواج با پیامبر ازدواج نکرده است. ابن شهرآشوب از قول سید مرتضی در «شافی» و شیخ طوسی در التلخیص، به عذراء (دوشیزه) بودن خدیجه (س) هنگام ازدواج با پیامبر (ص) اشاره نموده است.
همچنین برخی با نقد گزارشهای موجود دربارۀ همسران خدیجه مدعی شدهاند نمیتوان پذیرفت در شرائطی که تعصبات قبیلهای در فضای فکری و فرهنگی حجاز حاکم بوده است، خدیجه (س) که خود از بزرگان نامور قریش بود، به ازدواج دو نفر اعرابی بیابانی از تمیم و مخزوم در آمده باشد.
همچنین صاحب السیره النبویه مینویسد : پژوهشهای فوق در بارۀ فرزندان منسوب به خدیجه مدعی آن است که دو فرزند منسوب به او در حقیقت ، فرزندان خدیجه (س) نبوده، بلکه فرزندان هاله خواهر خدیجه (س) بوده اند. بنا بر این تحقیقات خدیجه (س) پس از مرگ شوهرِ هاله، سرپرستی هاله و دو فرزندش را برعهده گرفت، تا اینکه خواهرش (هاله) نیز از دنیا رفت و خدیجه (س) سرپرستی خواهرزادههایش را بر عهده داشت و از آنجا که عرب، «ربیبه» (فرزندان همسر) را فرزند تلقی مینمود، آنها را فرزندان پیامبر (ص) برمیشمردند.
دلیل دیگری نیز بر بعید بودن این ازدواج ها وجود دارد و آن اینکه چگونه میتوان پذیرفت رحمی که قرار است سرچشمه ی کوثر باشد و ام الایمه گردد میشود قبلا شوهر کرده باشد و حتی فرزند دار شده باشد ؟! آیا رحم کسی که با مشرکین از اعراب ازدواج کرده و رحمش محل تربیت فرزندان آنان بوده لیاقت دارد که همسر خاتم انبیا و محل تربیت نور خدا حضرت زهرا و امامان معصوم از فرزندانش باشد ؟!
آری گویا کارخانه ی جعل حدیث بوده است که خواسته با نقل این امور، شان مادر مومنان حضرت خدیجه را پایین بیاورد.
@drhadiansarii
تأملی در تاریخ اسلام:
پاسخ:
اینکه مورخان علت این عمل را، نامساعد بودن آب و هوای مکه، وبکر بودن آب و هوای خارج مکه، فصاحت و بلاغت اهل بادیه، یا کمبود شیر آمنه، مادر پیامبر(ص) و یا وجود برخی بیماری ها از قبیل طاعون، وبا و دلایلی دیگر ذکر کرده اند، کمی دور از ذهن است!
چون اگر سنت اهل مکه اين بوده که فرزندان خود را به خاطر آب و هوای مکه به دايه ی بيرون از شهر بسپارند، بايد علی(ع)، عقيل،جعفر و حمزه را نيز به دايه می سپردند، در حالی اين گونه نبود.
یا اگر علت به دايه سپردن پيامبر(ص) بی شيری آمنه بود، پس چرا بیش از مدت دوران شیر خوارگی حضرت(ص) یعنی تا پنج سالگی پیامبر(ص) نزد حلیمه ماند؟
و وجود بیماری هم در مکه به اثبات نرسیده، و درمنابع معتبر نیامده است.
واینکه بادیه نشین ها فصیح تر باشند هم، مسلم نیست. بلکه امر بر عکس بوده و معمولا مردم شهر فصیح تر از بادیه نشین ها هستند.
پس علت؛ خطری بود که از جانب یهود، وجود مطهر پیامبر(ص) را تهدید می کرد!
یهودیان بنی اسراییل گزارش دقیق از علایم پیامبر آخرالزمان را از پیامبران بنی اسراییل مخصوصا از حضرت موسی(ع) پرس و جو کرده بودند.
یهودیان کسانی بودند که در هنگام پرس وجو، تمام جزئیات را می پرسیدند، که پدرش کیست؟
در کجا؟ کی به دنیا خواهد آمد؟ و علایم ظاهری و..
یهود طبق تعاریفی که از پیامبر آخر الزمان شنیده بودند، او را برای دین خود، خطری مهم می دانستند.
و می دانستند که در آينده نزديک دينش جهانی خواهد شد و موجوديت آنها را به خطر خواهد انداخت، ودر کل، از ظهور ایشان خوف داشتند.
پس آنان درصدد از بین بردن پیامبر(ص) در سن طفولیت بودند، که به دایه سپردن پیامبر(ص) از حیث امنیتی راهی بود، که از وجود پیامبر(ص) حفظ می شد. تا از این طریق، او را دور از چشم اغيار در سرزمينی دور محافظت کند. چون مکه شهر توريستی و تجاری بود، از اين رو ورود و خروج افراد مشکوک و شرور و غريبه به آن آسان است و حساسيت ايجاد نمی کند و مردم شهر به حضور غريبه ها عادت کرده بودند، و ربودن و ترور کردن فردی به آسانی امکان پذير است. فلذا چاره را در آن ديدند تا به اين بهانه پیامبر(ص) را از شهر خارج سازند و به محل امنی که بر اهل کتاب ناشناخته بود،[چون آنها در مکه دنبال پيامبر(ص) بودند و می دانستند که او در مکه مبعوث خواهد شد و تا هجرت به مدينه در آنجا خواهد بود] به قبيله ی کوچک چادرنشين که رفت و آمد افراد غريبه به راحتی قابل کنترل و شناسائی می باشد و اگر کسی به آنجا تردد داشته باشد، فوراً معلوم می شود، کيست و چه هدفی را دنبال می کند، بفرستند.
ولی در شهرهای بزرگ و مخصوصاً تجاری، کنترل و شناسائی افراد غريبه و تردد آنها و فهميدن اهدافشان امکان پذير نمی باشد و شايد برای رد گم کردن اگر کسی می پرسيد:
محمد کجاست؟
می گفتند: به خاطر بی شيری مادرش او را به دايه سپرديم و بی شيری مادر پيامبر(ص) حقيقت ندارد و اگر به خاطر بی شيری بود، در مکه مرضئه می گرفتند، مخصوصاً با علاقه ای که آمنه به تنها يادگار شوهر جوانش داشت، چگونه ممکن است او را به خاطر شير از خود دور کرده و در مدينه به يک قبيله باديه نشين بسپارند؟
شاهد بر این ادعا یعنی خطر یهود، نقلی از حلیمه سعدیه که می گوید:
(..به من خبر رسید که گروهی غریبه با لباس های عجیب، در حالی که سراغ کودک قریشی را
می گرفتند، دیده شدند، تا اینکه محمد(ص) را پیدا کرده، و وی را وارسی بدنی می کردند!
از این واقعه بهشدت نگران شدم و محمد(ص) را نزد کاهنی بردم تا در اینباره حکم کند.
کاهن پس از شنیدن سخنان محمد(ص)، هشدار داد که او در آینده دین مردم را تغییر خواهد داد.
من نگران تر شدم و تصمیم گرفتم، برای حفظ جان محمد(ص) از دست دشمنان، او را به نزد مادرش در مکه بازگردانم.)
📚منابع:
۱)بحارالانوار،ج۱۵،ص۳۴۱
۲)سیره ابن هشام،ج۱،ص۱۱۲
۳)تاريخ صحيح اسلام عربشاهی،ج۱،ص۱۱۵
@TarikhEslam
پاسخ:
جناب ابوطالب در مکه نفوذ زیادی داشت. او به امر پیامبر(ص) ایمان خودش را آشکار نمیکرد. اینکه میگویند ابوطالب مشرک از دنیا رفت، سخن باطلی است. ابوطالب اصلا مشرک نبوده است که با شرک از دنیا برود.
اگر اختلافنظری هم هست، در این مورد است که آیا ابوطالب، نبوت پیامبر اکرم(ص) را قبول کرد یا خیر؟
اما اینکه ابوطالب و پدرانش بتپرست نبودهاند، امر مسلّمی است. آنها پیرو دین جدشان، اسماعیل(ع) بودند.
🔹اما علت اینکه ابوطالب ایمانش به پیامبر(ص) را علنی نکرد، این بود که در آن موقع، پیامبر اسلام(ص) نیرویی غیر از قبیله خود، بنیهاشم نداشت و رئیس آن قبیله هم ابوطالب بود؛ حال اگر او ایمان خود را علنی میکرد، از ریاست برکنار میشد و این مسؤولیت به دست ابولهب میافتاد، و در این صورت، توسط خود بنیهاشم، پیامبر(ص) را میکشتند.
ابوطالب با عدم ابراز ایمانش توانست مدافع سرسخت پیامبر اسلام(ص) باشد. 🔹نمونهای از حمایتهای او از ساحت پیامبر بزرگوار را نقل میکنیم:
در آن زمان در خانه خدا،هم بتپرستان قربانی میکردند و هم مسلمانان. گوشتهای قربانی را میبردند، اما شکمبههای آن را باقی میگذاشتند. روزی پیامبر اکرم(ص) در خانه خدا مشغول نماز بود و ابوجهل هم به همراه عدهای آنجا نشسته بود. ابوجهل به شکمبه گوسفندی اشاره کرد و گفت: هر کس آن را روی سر محمد خالی کند، من به او مالی خواهم بخشید. فردی قبول کرد که این اقدام را انجام دهد. در این موقع، جناب ابوطالب سر رسید و صحنه را دید.
شمشیرش را درآورده و آنها را تهدید کرد که کسی حق ندارد از اینجا برود. سپس به شخصی که شکمبه به روی پیامبر(ص) ریخته بود، گفت: آن شکمبه را بیاور و به سِبیل تمام اینها بمال. کسی از جایش تکان نخورد و او هم این کار را انجام داد. سپس ابوطالب گفت: از این به بعد، اگر بخواهید عملی را علیه محمد انجام دهید، با شمشیر من و بنیهاشم روبهرو خواهد شد.
بنابراین تا موقعی که ابوطالب زنده بود، مشرکان نمیتوانستند اقدامی علیه پیامبر(ص) انجام دهند. اینکه شنیدیم پیامبر(ص) در مکه مورد اذیت و آزار قرار میگرفت، مربوط به بعد از وفات جناب ابوطالب است.
📚منبع:
برگرفته از دروس تاریخ تطبیقی استاد مهدی طائب
@TarikhEslam
... يکی از مهمترين مستندات شيعه در خصوص امر امامت و جانشيني حضرت امير (ع) حديث منزلت است. طبق حديث منزلت، جايگاه و منزلت حضرت امير (ع) نسبت به حضرت رسول (ص) همانند جايگاه هارون نسبت به حضرت موسی است. طبق اين حديث، پيامبر حضرت امير را در منزلت هارون نسبت به موسی قرار می دهد (انت منی بمنزلة هارون من موسی) و در عين حال می فرمايند: الا انه لانبی بعدی. روشن است که اين حديث در شرايطی نقل می شد که اين آگاهی وجود داشت که جانشين حضرت موسی بعد از مرگ او به دليل مرگ زودهنگام هارون، يوشع بن نون بود منتهی اين تکه دوم حديث روشن می کند که مسئله در اصل مربوط بود به اصل جانشينی مقام های دينی پيامبر که البته از آن شأن نبوت استثناء شده است و مسئله بعد از مرگ پيامبر (ص) مسئله ای ثانوی است. در حقيقت طبق ديدگاه شيعه وصايت و جانشيني حضرت امير در واقع جانشيني شأن دينی و اجتماعی پيامبر (به استثنای امر نبوت) است فارغ از زمان آن. اگر فهم شيعه در عصر اول اين بود که وصايت حضرت امير (ع) صرفا مربوط به امور بعد از مرگ پيامبر و وصايت به معنای وصايت و تولیت امور ميت است نقل حديث منزلت که در آن بر شباهت حضرت با هارون تأکيد شده و تازه شأن نبوت در آن استثناء شده بی معنا بود. در واقع پيامبر اکرم (ص) حضرت امير را جانشين خود در ميان امت قرار دادند همانطور که هارون جانشين موسی در زمان غيبت او بود: وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلَاثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً وَقَالَ مُوسَى لِأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ. روشن است که در اين آيه خلافت به معنای وراثت مورد نظر آقای مادلونگ نيست. ديدگاه ايشان مستندی تاريخی ندارد.
وصايت پيامبر در حقيقت وصايت در رسيدگی و اداره و تصدی شؤون پيامبری حضرت رسول بود و نه اموال و دارائی ها و يا خواسته های شخصی. خلافت هم ربطی به وراثت اموال و يا دارایی ها نداشت.
☀️ پا به پای آفتاب ☀️
✔️ ورود خاندان اباعبدالله(ع) به «شام» [ ۱ ]
▪️سهل بن سعد (*) گفت:
به سوى بيت المقدّس، روانه شدم و به شام رفتم. در شهرى پُر آب و درخت، ديدم كه پارچه و پرده و ديبا آويختهاند و شاد و خوشحالند و زنانى هم پيش آنان دف و طبل میزنند.
با خود گفتم: شايد شاميان عيدى دارند كه آن را نمیشناسيم. ديدم مردمى سخن میگويند.
گفتم: اى مردم! آيا شما در شام، عيدى داريد كه ما آن را نمیشناسيم؟!
گفتند: اى پيرمرد! تو را غريبه میبينيم.
گفتم: من سهل بن سعد هستم. پيامبر خدا(ص) را ديدهام و از او حديث شنيدهام.
گفتند: اى سهل! آيا تعجّب نمیكنى كه آسمان، خون نمیبارد و زمين، ساكنانش را فرو نمیبرد؟
گفتم: چرا اين گونه شود؟
گفتند: اين، سر حسين، از خاندان پيامبر خدا(ص) است كه آن را از سرزمين عراق به شام، هديه میبرند و اكنون میرسد.
گفتم: شگفتا! سر حسين را به هديه میبرند و مردم خوشحالى میكنند؟! از كدام دروازه میآورند؟
مردم به دروازهاى به نام «دروازه ساعات»، اشاره كردند. به سوى آن رفتم.
آن جا كه بودم، پرچمهايى پى در پى آمد و اسب سوارى را ديدم كه به دستش نيزه سرشكستهاى بود و سرى بر آن بود كه شبيه ترينِ صورتها به پيامبر خدا(ص) بود و در پى آن، زنانى سوار بر شتران بدون جهاز آمدند.
به يكى از آنها نزديك شدم و به او گفتم: اى دختر! تو كيستى؟
گفت: سَكينه دختر حسين.
گفتم: آيا درخواستى از من دارى؟ من سهل بن سعد هستم كه جدّت را ديده و از او حديث شنيدهام.
گفت: اى سهل! به حامل سر بگو كه سر را جلوى ما ببرد تا مردم به ديدن او سرگرم شوند و به ما نگاه نكنند، كه ما حرم پيامبر خدا هستيم.
به حامل سر، نزديك شدم و به او گفتم: آيا درخواستم را اجابت میكنى تا در عوض، چهارصد دينار بگيرى؟
گفت: درخواستت چيست؟
گفتم: سر را جلوتر از اهل حرم، حركت بده.
او چنين كرد و من هم آنچه را وعده داده بودم، به او پرداختم.
ا------------------
(*) ابو العبّاس سهل بن سعد، از صحابه پيامبر خدا(ص) و امير مؤمنان(ع) است. او از هفده نفرى است كه واقعه غدير را براى امام على(ع) گواهى دادند. گفته میشود كه او آخرين صحابهاى است كه در مدينه از دنيا رفت.
📚 مقتل الحسين(ع) للخوارزمي: ج۲ص۶۰؛ به نقل از زيد، از پدرش امام زين العابدين(ع)/ المناقب لابن شهرآشوب: ج۴ص۶۰/ دانشنامه امام حسین(ع): ج۸ ص۲۴۷
#بعد_از_عاشورا #امام_حسین #سفر_شام
🍀
زبان حال امام مجتبی علیه السلام در شهادتشان:
غم و اندوه من از زهر جفا بسیار است
زین سبب جسم و تنم پر مرض و بیمار است
هفت و چهل ساله ولی پیر ترین مردم
سینه ام پر شده درد و غم و اسرار است
کل دوران حیاتم ستم و ظلم و بلاست
صبح تا شب شدنم هر نفسش دشوار است
من ز دوران جوانی فقط اسمش دیدم
گوییا خاطره کوچه ای اندر کار است
علت پیری من چادر پر خاک بُوَد
"قاتل اصلی من ضرب در و دیوار است"
بشکند دست مغیره،سگ ثانی،قنفذ
روح و جسم من از آن سگ صفتان بیزار است
مادرم در پس در پیر شده ای ملعون
این که تو میزنی اش شافعه دادار است
دخت احمد بُوَد و مادر او هم این است
شوی او قاسم جنات نعیم و نار است
آخر شعر شود اصل شعار شیعه
شیعه ات از سه نفر تا به ابد بیزار است
@pasokha
... يکی از مهمترين مستندات شيعه در خصوص امر امامت و جانشيني حضرت امير (ع) حديث منزلت است. طبق حديث منزلت، جايگاه و منزلت حضرت امير (ع) نسبت به حضرت رسول (ص) همانند جايگاه هارون نسبت به حضرت موسی است. طبق اين حديث، پيامبر حضرت امير را در منزلت هارون نسبت به موسی قرار می دهد (انت منی بمنزلة هارون من موسی) و در عين حال می فرمايند: الا انه لانبی بعدی. روشن است که اين حديث در شرايطی نقل می شد که اين آگاهی وجود داشت که جانشين حضرت موسی بعد از مرگ او به دليل مرگ زودهنگام هارون، يوشع بن نون بود منتهی اين تکه دوم حديث روشن می کند که مسئله در اصل مربوط بود به اصل جانشينی مقام های دينی پيامبر که البته از آن شأن نبوت استثناء شده است و مسئله بعد از مرگ پيامبر (ص) مسئله ای ثانوی است. در حقيقت طبق ديدگاه شيعه وصايت و جانشيني حضرت امير در واقع جانشيني شأن دينی و اجتماعی پيامبر (به استثنای امر نبوت) است فارغ از زمان آن. اگر فهم شيعه در عصر اول اين بود که وصايت حضرت امير (ع) صرفا مربوط به امور بعد از مرگ پيامبر و وصايت به معنای وصايت امور ميت است نقل حديث منزلت که در آن بر شباهت حضرت با هارون تأکيد شده و تازه شأن نبوت در آن استثناء شده بی معنا بود. در واقع پيامبر اکرم (ص) حضرت امير را جانشين خود در ميان امت قرار دادند همانطور که هارون جانشين موسی در زمان غيبت او بود: وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلَاثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً وَقَالَ مُوسَى لِأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ. روشن است که در اين آيه خلافت به معنای وراثت مورد نظر آقای مادلونگ نيست. ديدگاه ايشان مستندی تاريخی ندارد.
وصايت پيامبر در حقيقت وصايت در رسيدگی و اداره و تصدی شؤون پيامبری حضرت رسول بود و نه اموال و دارائی ها و يا خواسته های شخصی. خلافت هم ربطی به وراثت اموال و يا دارایی ها نداشت.
💢 از اموری که پیامبر اکرم(ص) از آن بیزار بودند
🔹 به قدری پيغمبر اکرم(ص) از اين جلال و حشمتها تنفر داشت که سراسر زندگی او پر از اين قضيه است. اگر يک جا میخواست راه بيفتد، چنانچه عدهای میخواستند پشت سرش حرکت کنند اجازه نمیداد.
🔸اگر سواره بود و يک پياده میخواست با او بيايد میفرمود برادر! يکی از اين کارها را بايد انتخاب کنی: يا تو جلو برو و من از پشت سرت میآيم، يا من میروم تو بعد بيا. يا احياناً اگر ممکن بود که دو نفری سوار بشوند میفرمود: بيا دو نفری با هم سوار میشويم؛ من سواره باشم تو پياده؟! اينجور در نمیآيد. محال بود اجازه بدهد او سواره حرکت کند و يک نفر پياده.
🔹در مجلس که مینشست ميگفت به شکل حلقه بنشينيم که مجلس ما بالا و پايين نداشته باشد. اگر من در صدر مجلس بنشينم و شما در اطراف، شما میشويد جزء جلال و دبدبه من، و من چنين چيزی را نمیخواهم. پيغمبر(ص) تا زنده بود از اين اصل تجاوز نکرد.
📚 شهید مطهری، سیری در سیره نبوی، ص۹۸
@mobahelegharne21
تا ز ميخانه ومی نام و نشان خواهد بود سر ما خاکِ در پیر مغان خواهد بود این نکته را از حضرت آیت الله مددی دارم. دریغ است که به نام این کمترین ثبت شود.
مادلونگ در مقاله ای کتابگزارانه که دو سه سال پیش در باب کتاب فان اس درباره متون فرقهنگاشتی اسلامی نوشته است به اجمال نکات جالب توجهی را درباره عمر و نقش او در غصب خلافت و ایجاد شقاق بین مسلمانان بیان کرده است. او در این مقاله تصریح می کند که: «حقّ خلافت پس از پیامبر اکرم (ص) از آنِ یگانه دختر او، یعنی حضرت زهرا (س) بود؛ امّا عُمَر که مردی بس جاه طلب و به شدّت با رسمیّت بخشی به حقوق زنان و حکومت آنان بر مردان مخالف بود، مانع از این شد که حقّ مسلّم دختر پیامبر (ص) به او داده شود. همین امر در نهایت منجر به انتخاب ابوبکر در سقیفه و تهدید عُمَر به سوزاندن خانۀ دختر پیامبر (ص) و خانوادۀ او شد». مادلونگ با اشاره به این نکته که عُمَر، خود، بعدها انتخاب ابوبکر در سقیفه را یک «فَلتة»، یعنی کاری شتابزده و نسنجیده و تصمیمی عجولانه خواند، آن حادثه را کودتایی نظامی تلقّی میکند که در طی آن، حقّ حاکمیّت از خاندان پیامبر (ص) گرفته شد و حیات جانشینِ برحقّ و مشروع وی نیز در معرض تهدید قرار گرفت. یکی از پیامدهای این واقعه، از بین رفتن زندگی بدون تبعیض و برابر مسلمانان و برتری یافتن قریش بر دیگر گروههای مسلمان بود. پیامد دیگر آن، بروز تفرقه و شکاف در میان مسلمانان و جدائی شیعیان از اهل سنّت بود. مادلونگ بهصراحت خاطرنشان میکند که «این سقیفه بود که موجب تفرقه و دو دستگی بزرگ در اسلام شد؛ تفرقه ای که منجر به کشت و کشتار ظاهراً بی پایان مسلمانان از آغاز جنگهای رِدّه تا به امروز گردیده است.» .
مادلونگ این پرسش مهم را مطرح میکند که آیا جامعۀ مسلمانان نخستین، درصورتیکه بجای حمایت از کودتای بدفرجامِ عُمَر و غصب خلافت، از حکم خداوند در قرآن ـ مبنی بر به ارث رسیدن دارائیهای پدر به فرزند که بر اساس آن جانشینی پیامبر (ص)، حقّ مسلّم دخت ایشان شمرده میشد ـ اطاعت کرده بودند، در نهایت، کامیاب تر نمی شدند؟
#درسگفتار
⭕️ رحمت ، گوهر بعثت
بسم الله الرحمن الرحیم
خداوند رسول گرامى اسلام را رحمتى عام و فراگير معرفى كرده و در آیۀ ۱۰۷ سورۀ انبیا خطاب به آن حضرت فرموده است كه تو را نفرستاديم، جز آن كه مى خواستيم رحمتى به مردم جهان ارزانى داريم :
(وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ )
پیامبر گرامی اسلام به واقع مظهر تامّ رحمت الهى بود . در خبری که ابویعلی موصلی و ابن جوزی از قول آن حضرت روایت کرده اند ، خود فرموده است :
«إِنَّمَا بُعِثْتُ رَحْمَة.»
من به عنوان رحمتى برانگيخته شده ام.
وجود آن حضرت بالاترين رحمت الهى بر جهانيان بود. قاضى عيّاض از قول ابوبكر محمد بن طاهر مى نويسد: «خداى متعال محمد (ص) را به زينت رحمت مزيّن فرمود، بنابراين ، وجود آن حضرت رحمت بود و تمام صفات و ويژگى هاى وى رحمتى براى مردم بود.»
مبنا و اساس سيره پيامبر اكرم بر رحمت بود، چنان كه قاضی عیاض از قول على (ع) روایت کرده که گفت از رسول خدا (ص) درباره سنّت آن حضرت پرسيدم، حضرت فرمود :
«وَ الْحُبُّ أَسَاسِي.»
محبت بنياد و اساس روش و سنّت من است.
آن حضرت جامعه را با قدرت رحمت و محبت اداره مى كرد . راهبری حضرت بر مبنای رحمت و محبت بود . با همين عامل مردمان را پیش برد و به سوى مقصد كمال سير داد.
پيامبر اكرم چنان با مردم از سر محبت و دلسوزى رفتار مى كرد كه كسى نمى توانست در صداقت و درستى راهبری و مديريت او ترديدى به دل راه دهد ؛ و همين رحمت و محبت و دلسوزى به تمام معنا بود كه دوستى آن حضرت را در دل مردمان جاى مى داد. مردم با همۀ وجود می دیدند که پیامبر تمام توانش را در هدايت و اصلاح آن ها به كار گرفته است و با همۀ وجود براى ايشان دل مى سوزاند و مى سوزد. خداوند در آیۀ ۱۲۸ سورۀ توبه پيامبرش را با اين ويژگى ارج نهاده و فرموده است :
(لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُوْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ )
بی گمان پيامبرى از خود شما به سويتان آمد كه رنج هاى شما بر او سخت است و بر هدايت شما حریص است ، اصرار دارد ؛ و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است.
خداوند مى فرمايد ما از جانب خود رسولى از جنس شما، از خودتان براى هدايتتان فرستاده ايم كه از شدّت محبت و نوع پرورى؛ ناراحتى، نادارى، پريشانى، نادانى و گمراهى شما بر او سخت مى آيد و نمى تواند تحمّل كند. بر آسايش و نجات شما بسيار حريص است . نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است. به ویژه آن که به جاى مِنْكُمْ در اين آيه 'مِنْ أَنْفُسِكُمْ آمده است، كه اشاره دارد به شدّت ارتباط پيامبر با مردم ، گویا پیامبر پاره اى از جان مردم و از روح جامعه است که در میان آنان برای هدایت آنان گام بر می دارد . به همين دليل تمام دردهاى آن ها را مى داند؛ از مشكلات مردم آگاه است ؛ در ناراحتى ها، غم ها ، رنج ها و اندوه ها با مردم شريك است؛ و به هیچ روی سخنى جز به نفع آن ها نمی گويد و گامى جز در راه هدایت و نجات آن ها برنمی دارد. اين تعبیر در واقع نخستين وصفى است كه در آيه براى پيامبر اکرم ذكر شده و بیانگر آن روحیۀ لطیف و دردمند و دلسوز و پر رحمت پیامبر است . گوهر رسالت پیامبر بر رحمت واقع شده بود . رحمت ، گوهر بعثت است .
#درسگفتار #پیامبراکرم (ص) #بعثت #رحمت #محبت #گوهربعثت
📍کانال مصطفی دلشاد تهرانی
@delshadtehrani
... يکی از مهمترين مستندات شيعه در خصوص امر امامت و جانشيني حضرت امير (ع) حديث منزلت است. طبق حديث منزلت، جايگاه و منزلت حضرت امير (ع) نسبت به حضرت رسول (ص) همانند جايگاه هارون نسبت به حضرت موسی است. طبق اين حديث، پيامبر حضرت امير را در منزلت هارون نسبت به موسی قرار می دهد (انت منی بمنزلة هارون من موسی) و در عين حال می فرمايند: الا انه لانبی بعدی. روشن است که اين حديث در شرايطی نقل می شد که اين آگاهی وجود داشت که جانشين حضرت موسی بعد از مرگ او به دليل مرگ زودهنگام هارون، يوشع بن نون بود منتهی اين تکه دوم حديث روشن می کند که مسئله در اصل مربوط بود به اصل جانشينی مقام های دينی پيامبر که البته از آن شأن نبوت استثناء شده است و مسئله بعد از مرگ پيامبر (ص) مسئله ای ثانوی است. در حقيقت طبق ديدگاه شيعه وصايت و جانشيني حضرت امير در واقع جانشيني شأن دينی و اجتماعی پيامبر (به استثنای امر نبوت) است فارغ از زمان آن. اگر فهم شيعه در عصر اول اين بود که وصايت حضرت امير (ع) صرفا مربوط به امور بعد از مرگ پيامبر و وصايت به معنای وصايت امور ميت است نقل حديث منزلت که در آن بر شباهت حضرت با هارون تأکيد شده و تازه شأن نبوت در آن استثناء شده بی معنا بود. در واقع پيامبر اکرم (ص) حضرت امير را جانشين خود در ميان امت قرار دادند همانطور که هارون جانشين موسی در زمان غيبت او بود: وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلَاثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً وَقَالَ مُوسَى لِأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ. روشن است که در اين آيه خلافت به معنای وراثت مورد نظر آقای مادلونگ نيست. ديدگاه ايشان مستندی تاريخی ندارد.
وصايت پيامبر در حقيقت وصايت در رسيدگی و اداره و تصدی شؤون پيامبری حضرت رسول بود و نه اموال و دارائی ها و يا خواسته های شخصی. خلافت هم ربطی به وراثت اموال و يا دارایی ها نداشت.
زبان حال امام مجتبی علیه السلام در شهادتشان:
غم و اندوه من از زهر جفا بسیار است
زین سبب جسم و تنم پر مرض و بیمار است
هفت و چهل ساله ولی پیر ترین مردم
سینه ام پر شده درد و غم و اسرار است
کل دوران حیاتم ستم و ظلم و بلاست
صبح تا شب شدنم هر نفسش دشوار است
من ز دوران جوانی فقط اسمش دیدم
گوییا خاطره کوچه ای اندر کار است
علت پیری من چادر پر خاک بُوَد
"قاتل اصلی من ضرب در و دیوار است"
بشکند دست مغیره،سگ ثانی،قنفذ
روح و جسم من از آن سگ صفتان بیزار است
مادرم در پس در پیر شده ای ملعون
این که تو میزنی اش شافعه دادار است
دخت احمد بُوَد و مادر او هم این است
شوی او قاسم جنات نعیم و نار است
آخر شعر شود اصل شعار شیعه
شیعه ات از سه نفر تا به ابد بیزار است
@pasokha
⁉️ آيا #پيامبر_اسلام (ص) مسموم از دنيا رفت ؟
♦️ دانشمندان مسلمان در باره اين كه پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله وسلم چگونه از دنيا رفت، ديدگاه هاى گوناگونی دارند؛ بسياری از علمای شيعه و سنی معتقدند كه آن حضرت را مسموم كردند و همين سم در بدن آن حضرت اثر كرده و او را به شهادت رسانده است.
🔻 بسياری از بزرگان اهل سنت از عبد الله بن مسعود نقل كرده اند كه مى گفت:
اگر 9 بار قسم بخورم كه رسول خدا كشته شده اشت برايم محبوب تر است از اين كه يك بار قسم بخورم كه او كشته نشده است؛ زيرا خداوند او را پيامبر و شهيد قرار داده است.
📚 المصنف، ج5، ص269، ح9571
📚 الطبقات الكبرى ، ج2، ص201
📚 مسند أحمد بن حنبل، ج1، ص408، ح3873؛ ج1، ص434، ح4139
و...
🔵 و از علمای شيعه، شيخ مفيد رضوان الله تعالی عليه مى نويسد:
🔸 رسول خدا صلي الله عليه وآله در روز دوشنه 28 صفر در مدينه در حالی كه مسموم شده بود، از دنيا رفت.
📚 المقنعة، ص456
🔹 مرحوم شيخ طوسي در كتاب تهذيب الأحكام مي نويسد:
محمد بن عبد الله (صلي الله عليه وآله وسلم )... در روز دوشنبه 28 صفر سال دهم هجري در حالي از دنيا رفت كه مسموم شده بود.
📚 تهذيب الأحكام، ج6 ص2
⭕️ اما اين كه چه كسي پيامبر را سمّ داده و اين سمّ در چه زمانی بوده است، براى ما به صورت دقيق روشن نيست.
⚠️ ولی از یک طرف مي بينيم كه محمد بن اسماعيل بخاري و مسلم و بسياري ديگر از بزرگان اهل سنت نوشته اند:
عايشه گفته است در دهان رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم در زمان مريضي ايشان به زور دوا ريختيم، پس با اشاره به ما فهماندند كه به من دوا نخورانيد، ما با خود گفتيم اين از آن جهت است كه مريض از دوا بدش مي آيد و وقتي حضرت بهتر شد، فرمودند: آيا من شما را از اين كه به من دوا بخورانيد نهي نكردم ؟ پس فرمودند: بايد در دهان هر كسي كه در اين خانه است، در جلوي چشم من دوا ريخته شود؛ غير از عباس كه او شاهد ماجرا نبوده است.
📚 صحيح البخاري، ج4، ص1618، ح4189
📚 صحيح مسلم، ج4، ص1733، ح2213
👈 نكته جالب توجه اين است كه بخاری اين حديث را در كتاب ديات، باب قصاص نقل كرده است.
❓شما چه فکر می کنید؟ علت نهی پیامبر از خوراندن دوا به ایشان چه بود؟ آیا آن چیزی که بزور به پیامبر گرامی خوراندند سمّ بود یا دوا؟ و اگر دوا بود چه دلیلی داشت پیامبر از آن نهی کند؟
قضاوت با شما....
#شهادت_پیامبر_اسلام (ص)
🆔 @sonnat_net
زبان حال امام مجتبی علیه السلام در شهادتشان:
غم و اندوه من از زهر جفا بسیار است
زین سبب جسم و تنم پر مرض و بیمار است
هفت و چهل ساله ولی پیر ترین مردم
سینه ام پر شده درد و غم و اسرار است
کل دوران حیاتم ستم و ظلم و بلاست
صبح تا شب شدنم هر نفسش دشوار است
من ز دوران جوانی فقط اسمش دیدم
گوییا خاطره کوچه ای اندر کار است
علت پیری من چادر پر خاک بُوَد
"قاتل اصلی من ضرب در و دیوار است"
بشکند دست مغیره،سگ ثانی،قنفذ
روح و جسم من از آن سگ صفتان بیزار است
مادرم در پس در پیر شده ای ملعون
این که تو میزنی اش شافعه دادار است
دخت احمد بُوَد و مادر او هم این است
شوی او قاسم جنات نعیم و نار است
آخر شعر شود اصل شعار شیعه
شیعه ات از سه نفر تا به ابد بیزار است
@pasokha
🌺حقایقی درباره ام ً المومنین خدیجه کبری (سلام الله علیها)
🔷 به خاطر شدت پاکی و عفت در دوران جاهلیت، به ایشان طاهره و سیده قریش می گفتند.
🔷 خواستگاران بسیار از بزرگان قریش داشت که با هیچ کدام ازدواج نکرد و برای ازدواج ، خود رسول خدا را انتخاب نمود.
🔷 ازدواج ایشان در حالی بود که هم پیامبر ص و هم حضرت خدیجه هر دو در سن بیست و پنج سالگی بودند.
🔷 همچنین نه پیامبر ص و نه حضرت خدیجه تا آن زمان هرگز ازدواج نکرده بودند.
🔷 مهریه ازدواج حضرت خدیجه معادل پانصد درهم نقره بود که همان را هم خود حضرت خدیجه به عهده گرفت.
🔷 حضرت خدیجه نخستين بانوی مسلمان است که بلافاصله در همان شب آغاز رسالت ، اظهار اسلام کرد و پیش از آن نیز هرگز کافر نبود بلکه به دین حنیف معتقد بود.
🔷 حضرت خدیجه نه تنها با مال خود که حتی با به خطر انداختن جان و سلامتی خود همواره و در طول حیات مبارک خود ، از پیامبر اکرم دفاع نمود.
🔷 تنها همسر پیامبر است که از ابتدا به آیین یکتاپرستی بود ولی سایر همسران دورانی را در شرک و کفر گذرانده بودند.
🔷 شدت علاقه پیامبر به ایشان به حدّی بود که تا سالها بعد از وفات ایشان همواره یاد و حرمت وی را پاس داشته و گوشزد می کرد.
🔷 تنها همسر دائمیِ پیامبر است که صاحب فرزند شد و سایر زنان پیامبر یا در سن فرزندآوری نبودند ( مثل ام سَلَمه ) یا عقیم و نازا بودند ( مثل عایشه) .
🔷 تنها همسر پیامبر است که مادر و مادر بزرگ دوازده انسان کامل و معصوم از افتخارات اوست ، و در قیامت نیز هم ردیف پیامبر ص و معصومین علیهم السلام قرار دارد.
🔷 حضرت خدیجه سلام الله علیها اولین همسر پیامبر صلوات الله علیه هستند و تا وقتی ایشان زنده بودند پیامبر هیچ همسری اختیار نفرمودند و بقیه همسران پیامبر همگی بعد از فوت حضرت خدیجه به همسری پیامبر درآمدند
🖤 صلی الله علیکِ یا امّ المومنین و رحمةالله..🖤
____________
@drhadiansarii
زبان حال امام مجتبی علیه السلام در شهادتشان:
غم و اندوه من از زهر جفا بسیار است
زین سبب جسم و تنم پر مرض و بیمار است
هفت و چهل ساله ولی پیر ترین مردم
سینه ام پر شده درد و غم و اسرار است
کل دوران حیاتم ستم و ظلم و بلاست
صبح تا شب شدنم هر نفسش دشوار است
من ز دوران جوانی فقط اسمش دیدم
گوییا خاطره کوچه ای اندر کار است
علت پیری من چادر پر خاک بُوَد
"قاتل اصلی من ضرب در و دیوار است"
بشکند دست مغیره،سگ ثانی،قنفذ
روح و جسم من از آن سگ صفتان بیزار است
مادرم در پس در پیر شده ای ملعون
این که تو میزنی اش شافعه دادار است
دخت احمد بُوَد و مادر او هم این است
شوی او قاسم جنات نعیم و نار است
آخر شعر شود اصل شعار شیعه
شیعه ات از سه نفر تا به ابد بیزار است
@pasokha
🔸مرحوم آیة الله طسوجی به ذات الریه مبتلا شده بود و حالشان روز به روز بدتر می شد. پزشک متخصص گفت: کار از مداوا گذشته است.
🔹میفرمود: وقتی همه عیادت کنندگان رفتند من قادر به حرکت نبودم و به سختی نفس می کشیدم. به همسرم گفتم کتاب زندگانی رسول اکرم (ص) را به من بدهید.
🔸کتاب را باز کردم و مقداری مطالعه کردم و برای مظلومیت پیامبر اکرم و صدماتی که از دست منافقین متحمل شده بودند اشک ریختم. خصوصا آنجا که حضرت در بستر بیماری دوات و قلم خواست تا مطلبی بنویسد که مردم دچار گمراهی نشوند اما مردی حرفی زد و مانع نوشتن حضرت شد.
🔹در حال گریه شدید لحظه ای به خواب رفتم. در خواب دیدم رسول اکرم (ص) با عده ای از اصحاب تشریف آوردند. اسبی را حاضر کردند که حضرت سوار شوند. حضرت در آن حال صورت مبارکشان را به طرف من برگرداندند و فرمودند: قم سالما عالما.
🔸من از خواب برخاستم، تمام بدنم غرق در عرق شده بود. دیدم به راحتی نفس می کشم و درد ندارم.
(ستارهای از آسمان علم و فقاهت، محمد حسین طسوجی).
@bazmeghodsian
🔻داستانی دروغین درباره پیامبر اعظم (ص)
🔹در ایام رحلت پیامبر اکرم (ص) داستانی ساختگی به عنوان مؤیدی بر مسموم شدن آن حضرت مورد استناد برخی نویسندگان قرار گرفته که قبل از اثبات نظر آنان عصمت حضرت را زیر سؤال می برد.
عالم محقق مرحوم آیة الله محمد صادق نجمی در مقاله ای به نقد این داستان پرداخته اند که خلاصه از آن را در ذیل نقل می کنیم.
یکی از داستانهای ساختگی و حدیثهای جعلی، که در منابع اولیه اهل سنت نقل گردیده، حدیث «لدود» است.
خلاصه این افسانه، که از عایشه نقل گردیده، این است که:
در روزهای آخر عمر پیامبر اسلام و در دوران شدّت مریضی اش، که در حال اغما به سر میبرد، با صلاحدید همسران حضرت و کسانی که در منزل حضور داشتند، معجون و دوای تلخی، که به افرادِ مبتلا به سینهپهلو داده میشد، به دهان پیامبر ریختند و پیامبر خدا در آن حال اشاره کرد که دوا را به دهانش نریزند.
عایشه میافزاید: ما فکر کردیم امتناع پیامبر از خوردن دارو، بدان جهت است که هر مریضی از خوردن دوا کراهت دارد و امتناع میورزد و لذا به امتناع و اشاره آن حضرت ترتیب اثر ندادیم و دوا را به دهانش ریختیم. چون پیامبر به هوش آمد و تلخی دوا را در دهانش احساس کرد و متوجه شد که به دهانش دارو ریخته شده، سوگند یاد کرد که: باید به مجازات این عمل، در برابر چشمانم، به دهان تمام کسانی که در مجلس حضور دارند، به جز عباس، از آن دارو ریخته شود و طبق دستور اکید و سوگند پیامبر، دارو به دهان یکایک حضار، به جز عباس، ریخته شد تا نوبت به همسران پیامبر رسید. از میان آنان، میمونه اصرار کرد که من روزه هستم، ولی به گفتار وی اعتنا نکردند؛ زیرا پیامبر بر این امر تأکید و سوگند یاد کرده و کسی را به جز عباس استثنا ننموده بود.
🔻در مرحله نخست، آنچه در متن این حدیثها جلب توجه میکند و ساختگی بودن این داستان را، حتی برای کسانی که پیامبر (ص) را معصوم و مصون از خطا و کارهای لغو نمی دانند، تأیید میکنند که در مفهوم این حدیثها تناقض و تضاد وجود داردکه، سه مورد از این تناقضها را توضیح میدهیم:
👇
🔻عناوین و اسناد برخی از ادعیه کتاب المجتبی سید ابن طاوس:
دعایی است که گمشده ای از گوینده ای! یاد گرفت و به واسطه آن راه را پیدا کرد.
مردی را به طرف زندان می بردند در راه از کنار دیواری عبور کرد که روی آن این عبارات نوشته شده بود! یا ولیی فی نعمتی... او این دعا را خواند و تکرار کرد تا او را آزاد کردند در بازگشت اما هیچ نوشته ای بر روی دیوار ندید!
مردی ده سال زندانی بود، شخصی را به خواب دید و دعای زیر را به او یاد داد...
مردی توسط بنی امیه زندانی شده بود، در خواب حضرت عیسی را دید و این دعا را به او یاد داد...
دعایی که شخصی سفیدپوش در خواب به توبه عنبری آموخت و آزاد شد..
دعایی است که راوی آن می گوید حضرت رسول ص در خواب به وی یاد دادند...
دعای کسی که دربند بود، از گوینده ای! شنید، پس آن را خواند و از ریسمانی که بر بازویش بود نجات پیدا کرد..
دعایی که امام حسن مجتبی در عالم رؤیا از پیامبر ص یاد گرفتند...
دعایی از یکی از کتابهای آسمانی!!
دعایی که بر اسب مرده ای خوانده شد و زنده شد...
دعایی که به واسطه آن زنی نفرین شده و کور شد..
صلواتی که شخصی متهم به دزدی ناقه خواند و ناقه به صدا درآمد! و گفت: ای محمد او از دزدیدن من مبرّا است. پس 70 نفر از اهل بدر! به دنبالش شتافتند و او را به خدمت پیامبر آوردند. (طبق این نقل پیامبر (ص) قبل از به صدا درآمدن ناقه فرمان داده بود تا دستش را قطع کنند!...)
دعای ملائکه که یک راهب آن را از ملائکه شنیده! و به دنبال آن مسلمان شد..
دعایی در مورد نفرین بر شخصی که مرتکب خیانت شده بود در بیش از 5 صفحه که از جملات پایانی آن برمی آید که خود ابن طاوس آن را ساخته است (خیلی جالب است، بنگرید):
اللهم انت تعلم ان من جملة احسانی الیه بستری علیه الآن ما حدّثنی به الفقیه محمد بن نما عن جدّه وما أخبرنی به والدی عن جدّه وما ذکره مهنا العلوی عن شهادة جدّی ورام علی جدّه، وانت یا الهی قادر...
آخرین دعای این کتاب دعایی یک صفحه ای است که به شخصی نابینا الهام شده است.
@bazmeghodsian
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com