? نامگذاری کتابهای فارسی در پاکستان و هند
در پاکستان و هند در مورد نامگذاری کتابهای فارسی، روشهای برجسته به شرح زیر مورد استفاده بوده است:
عنوانهای مرکب که موضوع و نام نویسنده را واضح میکند ـ نامهای مربوط به باغ و بهار و پیرامون آن ـ نامهایی که از عناصر چهارگانه آب و آتش (نور) گرفته شده است ـ نامهای مبتنی بر اصطلاحات علوم عقلی ـ استفاده نمودن از الفاظ بطور پیشوند جهت اظهار و بزرگی کتاب ـ انتخاب نام ها مبنی بر اسامی اشیای گرانبها و گنجها ـ در مورد کتابهای انتقادی، گزینش واژههایی که مخاطب را مرعوب کند ـ نام کتابها بر اعداد در مورد کتابهای داستان، نامگذاری بر قهرمانهای اصلی داستان ـ نامهای سنگین مسجع عربی ـ نامهای مصنوع ـ نامهایی که تاریخ نگارش را نشان میدهد.
منبع: نوشاهی، عارف، «نامگذاری کتابهای فارسی در شبه قاره»، ترجمۀ جلال حسین، در: کتابداری، دفتر 16، فروردین 1369، ص93.
@Ketabpazhohi
?دوازده شمارۀ هر سالِ «کتابهای ماه» سیصد متر یعنی به ارتفاع برج ایفل پاریس میشود
دکتر محسن صبا در سرمقالۀ نخستین شمارۀ سال دوم کتابهای ماه در سال 1337 نوشته است:
هرگز آیا این دو سوال را از خود کردهاید: چرا کتابهای ماه پنجهزار نسخه چاپ میشود؟ و چرا کتابهای ماه به رایگان به دست طالبان آن میرسد؟
این رقم پنجهزار عدۀ انتشار، برای یک مجله مهم ادبی هم که خوانندگان بسیار داشته باشد زیاد است، و انتشار رایگان این مجله باعث تعجب بعضی میشود.
اگر قطر هر شماره مجله "کتابهای ماه" را 5 میلیمتر فرض کنید پنجهزار نسخه آن 25 متر ارتفاع پیدا میکند و دوازده شماره هر سال آن سیصد متر یعنی درست به ارتفاع برج ایفل پاریس میشود.
چرا کتابهای ماه مطالب این مقدار کاغذ را تهیه میکند و آنها را به چاپ میرساند و همه را رایگان به دست شما خوانندگان میدهد؟ در این کار دو منظور اساسی است: کمک به نویسندگان کتاب و ناشران، کمک به خوانندگان کتاب.
اگر انتشار کتابی به اطلاع خواننده نرسد و کتاب در قفسههای ناشر یا نزد نویسنده بماند، گذشته از اینکه فکر یا بحث علمی پخش نشده است و هیچکس از آن بهره نبرده مقدار زیادی سرمایۀ مادی بلامصرف مانده است و اگر چوینده مطلبی در یک شهر دورافتاده از انتشار کتابی که مطلب موردنیاز او در آن بحث شده است اطلاع پیدا نکند رفع مشکل او به آسانی نخواهد شد... برای هر کتابی به طور متوسط 2 صدم متر قطر قائل شویم کتابهای منتشره در ایران 20000 متر ارتفاع پیدا میکند یعنی درست دو برابر و نیم مرتفعترین قلل جبال دنیا!
پس ملاحظه میفرمایید که سزاوار است برای 20000 متر ارتفاع کاغذ 300 متر کاغذ را فدا کرد و به وسیلۀ کتابهای ماه فارسی زبانان سراسر جهان را از انتشار کتابی آگاه ساخت و کتاب مقصود و منظور این اشخاص را به دست آنها رساند.
@Ketabpazhohi
? «اکبر ایرانی» اولین روزنامۀ فارسی منتشر شده در دهلی
اولین روزنامۀ فارسی که به سیاق جرائد فرنگستان چاپ شده به طور تحقیق معلوم نیست کدام بوده. در کتاب مطبعه خارج از فرنگستان... در ذیل مادۀ دهلی (پایتخت قدیم هند) ذکر شده که روزنامۀ هفتگی اکبر ایرانی [یا «اخبار ایرانی»] در سنۀ 1798 میلادی در آن شهر منتشر شده بوده است که در صورت صحت احتمال کلی دارد که این روزنامه فارسی بوده است چه دهلی در سنۀ 1218 به دست انگلیسیها گذشته و پیش از آن مشکل است که روزنامه انگلیسی در آنجا دائر بوده باشد و ممکن است اسم آن روزنامه «اخبار فارسی» بوده که در املای فرنگی تصحیف شده و «اخبار» در هندوستان روزنامه را گویند.
منبع: تقی زاده، حسن، «روزنامه نگاری در ایران در قرن سیزدهم»، در: کاوه، سال دوم، ش6، صص14-16
@Ketabpazhohi
خب در این جا هر دو کلمه خوانده و خواسته که خانده و خاسته شده هنوز در نکارش معیار با واو نوشته میشوند پس نمیتوان این گذار را قطعی دانست، درست است؟ و اینکه این گذار در چه دوره زمانی بوده است؟ قرن چندم و چرا؟
نسخه ای از سام نامه در هند کتابت و چاپ سنگی شده است و تقریبا نظر عموم پژوهشگران بر این است که متعلق به خواجو نیست. در حقیقت سازنده ای بی نام و نشان همای و همایون خواجو را برداشته و منظومه ای با تغییر نامها و با همان متن برساخته است و هر جا نام هما که از دو هجا ساخته شده است را به سام تبدیل کرده و برای پر کردن جای خالی هجا با واژگان اضافه ای چون سبک، تیز، دوان پر نموده است . در این متن نیز این اضافات به چشم میخورد . امکان اینکه این نسخه در هند نگارش یافته باشد به قزینه نوع تغییرات در متن دور از احتمال نیست. و شاید تغییر متنی دیگر باشد.
ماده تاریخ کشف امریکا!
دو سال و اندی قبل (24 آبان 93) جناب اردوغان گفتند که امریکا را مسلمانان کشف کردند و مسجدی هم از قبل از ماجرای کشف امریکا توسط کریستف کلمب در کوبا یافت شده است. وی که در مراسم اختتامیه نخستین همایش رهبران مسلمان امریکای لاتین در استانبول سخنرانی می کرد، گفت: (این عین صحبت های ایشان است): «آشنایی کشورهای آمریکای لاتین به در قرن 12 برمی گردد. می گویند که آمریکا در سال 1492 توسط کلومب کشف شده است. در حالی که 314 سال قبل از این تاریخ، در سال 1178 توسط ملوان مسلمان کشف شده بود. کلمب در خاطراتش می گوید که وقت به قاره آمریکا رسید در سواحل کوبا در قله یک کوه مسجدی دیده است. با برادران اهل کوبا صحبت می کنیم، اگر بپذیرند ور همان قله کوه یک مسجد می سازیم. قبل از کشف کلومب اسلام در قاره آمریکا منتشر شده بود».
گویا اردوغان این مطلب را از فواد سزگین نقل کرده بوده است!
اخیرا خبر شدیم که یکی از سخنرانان مذهبی خودمان، کشف امریکا را به مردم خراسان نسبت داده است. متن آنچه ایشان گفته (البته به گزارش سایت های خبری) این است: در همین راستا تحقیقی انجام دادم که کریستف کلمب امریکا را کشف نکرد، بلکه یک مسلمان خراسانی بوده که به امریکا رفته است و این قاره را کشف کرده است. طبق آخرین تحقیقات بدست آمده از خاطرات غربیها مشاهده می شود پول عربی در این قاره پیدا شده است.»
تا اینجا هم مسجد پیدا شده هم پول عربی. دومی گویا قول داده مدارک آن را نشان دهد. خوشحال خواهیم شد اگر آن ها را ببینیم. البته ادعاهای مشابهی پیش از اینان هم بوده و استدلالهای شگفت. طبعا اگر جستجویی در اینترنت بشود، مطالب زیادی در این باره خواهد آمد.
این سبک تاریخ نگاری یک جور خاصی است، خیلی دلیل نمی خواهد، با قرائنی که در دست دارید، می تونید از حس مخاطب تان استفاده کرده، سر جمع، قانعش کنید یا لااقل جوری بیان کنید که نخندد. (حالا بعدا بخندد اشکال ندارد).
اما نکته جدی دیگر که مشکل ذهنی خودم بوده، این است که از چه زمانی نام امریکا یا مثلا ینگی دنیا در منابع ایرانی آمده است. تا به حال تحقیق مرتبی در این باره ندیده ام. مثلا شاه عباس که داستان نبردهای میان پروتستانها و کاتولیک ها را خبر داشته و این هم سفیر و تاجر اروپایی نزد وی می آمده، آیا خبری از ینگی دنیا داشته است؟ بعید است نداشته باشد، اما کجا به آن اشاره شده؟ عجیب است که آن زمان نقشه های زیادی هم فرنگی ها می آورده اند، اما نمی دانیم چرا کسی اینها را جدی نگرفته، ندیده یا اگر دیده خبری از آن تا حالا به دست ما نیامده است.
و اما در متنی با عنوان تحفه العالم که زمانی خودم تصحیح و منتشر کردم، نام امریکا با عنوان ینگی دنیا (دنیای نو) آمده است. یکجا از خلعت های ینگی دنیا یاد شده: «از خلعتهاى زربفت ينگى دنيا و ديباى روم و چين و تاج و طومارهاى مرصّع به لآلى و جواهرثمين...» (تحفه ا لعالم، ص 46). و در جای دیگر آمده است: «از ميخها و ميخكوبها و سطلها و طشتهاى همهطلا، و فرشهاى زربفت ينگى دنيا، و جلهاى مرواريددوز پرسنا و بها، و قلّادههاى مرصّع به جواهر گرانبها، و شيربانان كسوتهاى زرّين بر دوش...» (تحفه العالم، ص 136). به احتمال باید گشت و در متون فارسی نیمه های دوره صفوی مطالبی را یافت.
اما خبر کشف امریکا در یک متن قاجاری
اما تازه تر از همه، امروز در یک متن دوره ناصری دیدم که کسی به نقل از کتابهای ترجمه شده از فرنگ، خبر کشف ینگی دنیا را نوشته بود. مطلب تازه ای نداشت، اما از بابت این که به هر حال خبری در این باره است، در اینجا می آورم. جالب است که برای آن ماده تاریخ هم نقل کرده است. وی می نویسد: (ادامه دارد)
@jafarian1964
@litera9
رامایانا (Ramayana) یا راماین ، منصوب به رام ، نام قدیمیترین حماسه منظوم سانسکریت است که شاعری به نام والمیکی در حدود سده پنجم پیش از میلاد آنرا سروده و یک یا دو قرن بعد بصورت فعلی درآمده است. پیوند میان ملت ایران و هند به گذشته های دور برمی گردد یعنی زمانی که قوم آریانها به دو سرزمین ایران و هند روانه شدند. افسانه های همریشه میان این دو ملت، بهترین گواه این پیوند است. این دو همواره با هم در تعامل بوده و هند در طول قرون متمادی مأمن ایرانیان بوده است. در زمان صفویه که مقارن با دولت گورکانیان هند بود شاعران و نویسندگان زیادی آن خطه را برای زندگی برگزیدند. در زمان اکبرشاه گورکانی دانش و هنر به قدری شکوفا شد که عصر طلایی نام گرفت و زبان فارسی زبان رسمی هند شد. در همین دوره آثار مهم هند به زبان فارسی برگردانده شد که «راماین» کهن ترین حماسه منظوم نیز از آن جمله بود. والمیکی را خالق این حماسه دانسته اند. «رام» نمونه انسان کامل است و از لحاظ اخلاق و اجتماعی همتراز با کتابهای مقدس هندوان است. این کتاب به دو صورت نظم و نثر به فارسی برگردانده شده. اولین ترجمه منظوم آن متعلق به عبدالقادر بدایوانی بوده که اثری از آن در دست نیست و ترجمه منظوم دیگر متعلق به ملا سعدالله مسیح است. بهترین ترجمه منثور را امیر سینکهه به سال 1117 ق در هند نوشته است و 120 سال بعد دکتر عبدالودود اظهر دهلوی آن را در سال 1350 ش در دو مجلد در ایران به چاپ رساند که کتاب حاضر تلخیص اقبال یغمایی از این ترجمه است.
این یادداشتی است درباره ماهیت متنی به عنوان مؤتمر علماء بغداد و اینکه این متن واقعیت تاریخی ندارد و تنها جنبه محتوایی تبلیغی آن مد نظر سازنده معاصرمان بوده است
کتاب مؤتمر علماء بغداد سالهاست که به چاپ می رسد و تاکنون چند ترجمه فارسی از آن به دست داده شده است و شايد به زبانهای ديگر هم ترجمه شده باشد. اصل کتاب به عربی است و البته عربی نوين و از جای جای آن پيداست که به قلم يک نويسنده معاصر غير عرب اما مسلط به زبان عربی نوشته شده است. اطلاعات تاريخی نويسنده، هر که بوده تا اندازه ای خوب است (گرچه مرتکب اشتباهات و بی دقتی هايی هم شده است) و معلوم است که با ادبيات مناظره ای و جدلی شيعه و سنی آشناست. کتاب در هدف خود برای ارائه ادله کلامی و تاريخی اثبات تشيع البته موفق است، و معلوم است که نويسنده در جعل داستان مناظره که البته ريشه تاريخی ندارد، تنها قصد ارائه ادله اعتقادی بر زبان دانشمندی شيعی را داشته است. شايد به همين دليل با وجود اينکه در انتساب اين اثر به داماد خواجه نظام الملک که البته شهرتی هم ندارد، ذوق و هوشمندی به خرج داده است، اما خوب به هر حال با به کار گيری الفاظ و مصطلحات و تعابيری جديد و نيز بيان اغراق آميز در شيعه کردن خواجه و ملکشاه، دست خود را در ساختن و جعل اين اثر به کلی رو کرده است، به طوری که مطالعه اين متن و مقايسه مطالب آن و به خصوص مقايسه مسائل تاريخی آن با تاريخ دوره ملکشاه و خواجه، اندک ترديدی در ساختگی بودن اين اثر و مهمتر از آن جعل آن به قلمی معاصر ايجاد نمی کند. عنوان مؤتمر هم در متن کتاب آمده که از آن معلوم می شود که اين کلمه که اصطلاحی است جديد تنها از سوی ناشر به کار نرفته، بلکه نويسنده واقعی متن آنرا به کار برده است. داستان کتاب به گفتگويی می پردازد که ميان يک عالم شيعی و يک عالم سنی در محضر شاه و وزير اتفاق افتاده و سبب آن کنجکاوی ملکشاه در آشنايی با مذهب تشيع است، که جالب است پيش از آن به هيچ روی شناختی از آنان و عقايدشان نداشته است. خواجه نظام الملک هم طبق اين داستان، از پيشتر خود معتقد به تشيع قلمداد می شود، گرچه تنها در پايان داستان اين مسئله را علنا در برابر شاه اعلام می کند. مناظره در ماه شعبان و در مدرسه نظاميه بغداد اتفاق افتاده است. به هر حال پس از چند روز مناظره ميان دو عالم که هر دو نامی مستعار گونه دارند (مانند پاره ای نامهای ديگر کتاب که ساختگی اند)، دست آخر ملکشاه اظهار تشيع می کند و به همراه او شمار زيادی از دولتمردان شيعه می شوند و با انتشار خبر تشيع شاه و وزير، بسياری از مردم هم تشيع را می پذيرند، مطالبی که ابدا در منابع تاريخی عمومی و يا تواريخ سلجوقيان نشانی از آنها ديده نمی شود. تازه می دانيم که تصلب و تعصب خواجه به مذهب سنی تا چه اندازه بوده و نيز می دانيم که در دوره ملکشاه، با وجود تهديد تعليميان اسماعيلی الموت تا چه اندازه شاه می توانسته با تشيع آشنا باشد، که همه با مطالب مربوطه در مقدمه متن ما به کلی ناسازگار است. جالب اين است که خواجه پس از آن دستور می دهد که استادان در مدارس (کذا: مدرسه) نظاميه در بغداد، مذهب تشيع را آموزش دهند. نويسنده اين متن که گزارشی جالب از اين مجالس البته به گزيده و با حذف حواشی مجالس ارائه داده، امير شاعر شبل الدولة ابوالهيجاء مقاتل بن عطية البکري الحجازي (درگذشته حدود ۵۰۵ق)[۱] است که خود داماد نظام الملک است و در پايان علت قتل شاه و وزير را اعلان تشيع آنان می داند. نويسنده رساله را در بغداد و در مدرسه نظاميه نوشته است. در پايان هم قصيده ای را در رثای خواجه نظام الملک که سروده خود اوست، نقل می کند که در منابع ديگر تنها دو بيت اول آن را می شناسيم (و در منابع تصريح شده که او تنها همين دو بيت را در رثای پدر زن خود سروده بوده است)، اما در اين متن در دنباله آن دو بيت، ابياتی ناظر به متن همين رساله و ماجرای مناظره و کشته شده خواجه آمده است، با همان وزن. بنابراين ابيات الحاقی از سوی نويسنده واقعی متن اضافه شده است. روشن است که نويسنده واقعی اين متن هر که بوده، به خوبی با احوال اين داماد نظام الملک آشنا بوده است. طبعا برخی از مسائل ديگر هم با تواريخ ملکشاه و خواجه نظام الملک سازگاری ندارد که نيازی به پرداختن به همه آنها نيست. از متن کتاب روشن نمی شود که دقيقا اين مناظره کی انجام شده، اما از پايان متن بر می آيد که مدت زيادی طول نکشيد که پس از آن خواجه و ملکشاه به دست دشمنان کشته شدند. فارغ از اينکه آيا ملکشاه و خواجه اندکی قبل از مرگ در بغداد بوده اند، يا نه و اساسا امکان اتفاق اين مناظره در بغداد هست يا خير؛ مقاتل که نويسنده اين متن فرا نمايانده شده، می گويد که در مجالس حضور داشته و متن را نيز در بغداد و در همان مدرسه نوشته است.
@barrasihayetarikhi
مکتوب یحیی بن عبد الله به هارون الرشید (۳)
این مکتوب از جعلی ترین بخش های کتاب اخبار فخ است. متنی است بلند بالغ بر پانزده برگ چاپی با نثری متکلفانه و غیر آشنا با سده دوم قمری. آقای جرار هم نسبت به اصالت این متن تردید دارد. سببش هم این است که در این مکتوب یحیی بن عبد الله هارون را متهم به تخریب مزار امام حسین می کند، کاری که نه هارون بلکه این متوکل بود که چنین کرد. متن و محتوای آن به قدری ناشیانه تنظیم شده که معلوم است کسی که آن را ساخته از فضای سده دوم قمری به کلی دور بوده است. در متن کتاب اخبار فخ چنین وانمود شده که این متن به روایت ابن شبه و احتمالا مدائنی نقل شده است. این در حالی است که مرگ مدائنی مدتها قبل از تخریب قبر امام حسین (ع) توسط متوکل اتفاق افتاده. به هرحال این متن به کلی اثر وضع قصه نویسی است که بر اساس چند روایت درست متن مکتوب را برساخته است.
تکه ای از تفسیر فتال نیشابوری در تفسیر سوره هل اتی؟
در کتابخانه تیموریه به شماره تفسیر ۳۴۹ نسخه ای هست از سده چهاردهم تحت عنوان تفسیر سوره هل اتی که در عنوان نسخه به شریف مرتضی نسبت داده شده. البته یک نسخه دیگر از این کتاب را هم که از سال ۱۱۱۱ ق است سید محسن امین در اعیان الشیعه (جلد ۹ ص ۴۲۷) معرفی کرده که آنجا هم به شریف مرتضی منسوب شده. این کتاب قطعا از شریف مرتضی نیست. خود نسخه هم با اینکه نسبتا پر برگ است اما کاملا پیداست قطعه ای از کتاب و یا تفسیری کامل و یا به هرحال بزرگتر است. در ص ۲۸ نویسنده اشاره می کند که این تفسیر در اصل در مجالسی ارائه شده و در واقع تنظیم کتاب بر اساس همان مجالس نویسنده بوده است. نویسنده هر که بوده با کلام و آرای کلامی متکلمانی مانند ابو عبد الله بصری (ص ۹۴) آشنا بوده و از متن کتاب پیداست که متن جدید نیست. یکجا (ص ۹۴) از کرامیه یاد می کند که خود نشان دیگری است که کتاب نمی تواند از مرتضی باشد. در دوره مرتضی در بغداد به آرای کرامیه توجهی نشان داده نمی شد. با این وصف همین مورد و موارد دیگر در کتاب احتمالا بتواند قرینه ای باشد که کتاب در خراسان نوشته شده. از سبک تدوین کتاب و اینکه بر اساس مجالس است و اینکه یکجا هم از منبر علما سخن می گوید (ص۱۰۳) چنین می نماید که نویسنده خود واعظ و اهل وعظ بوده است.
من احتمال می دهم این نسخه تکه ای از تفسیر فتال نیشابوری (د. ۵۰۸ ق) باشد که موسوم بوده به التنویر فی معانی التفسیر (نک: معالم العلماء، ص ۱۱۶). می دانیم که او واعظ بوده و نوشته هایش به سبک اهل وعظ است. نام خودش محمد و نام پدر او طبق یک گزارش حسن بوده. بعید نیست که بر اثر اشتباه، کاتبان نسخه های مادر نام او و پدرش را بدون لقب فتال و به اشتباه به صورت محمد بن الحسین آورده بودند و آنگاه به مرور زمان بعدها نویسنده را الشریف الرضی محمد بن الحسین که شهرت به تفسیر داشته تصور کرده اند و آنگاه در مرحله آخر این مسیر در نسخه های بعدتر نام او به الشریف المرتضی (برادر الشریف الرضی) تبدیل شده باشد. این البته تنها یک احتمال است.
پیشنهاد من این است که متن این نسخه خطی منتشر شود.
بحثی درباره دعای ندبه (در چهار فرسته)
درباره دعای شريف معروف به دعای ندبه در مطالعات و تحقيقات شيعی تاکنون بررسيهای زيادی صورت گرفته است؛ شايد بيش از همه مرحوم جلال الدين محدث ارموی به اين امر توجه داشت و می دانيم که او خود شرح بزرگی بر دعای ندبه نگاشته بود که تاکنون به طور کامل به چاپ نرسيده و تنها بخشهايی از آن که صورت نهايی نداشته منتشر شده است (نک: ميراث محدث ارموی. من خود در کتابخانه آن مرحوم سالها پيش مجلدات اين کتاب را از نزديک ديده ام. اميد که روزی به طور کامل به چاپ رسد). اصولا شرح و تفسير نويسی بر دعای ندبه سنتی است کم و بيش جديد در ميان شيعه و اين امر البته در مورد اصل اهتمام و شهرت اين دعا نيز در ميان شيعيان صادق است. البته علامه مجلسی خود به اين دعا اهتمام داشته، اما به ويژه در پنجاه ساله اخير عنايت بدان در ايران روز افزون بوده است. اصلا اين متن که به عنوان دعای ندبه مشهور است، از سده ششم قمری به بعد در ميان شماری از شيعيان از شهرتی برخوردار بوده و خاصه ابن طاووس در شهرت بخشی بدان اهتمام ورزيده بوده است. بدين ترتيب اصل اين متن در کتابهای حديثی و يا ادبيات غيبت متعلق به دوران عصر غيبت صغری و اوائل دوران غيبت کبری که از پيش از سده ششم قمری در دست است، نقل نشده و نخستين بار در کتاب المزار ابن المشهدي اين متن ارائه شده و بعدا چنانکه گفتيم از طريق ابن طاووس از شهرت بيشتری برخوردار شده است. البته ناگفته نماند که ابن المشهدي که ظاهرا منبع نقل ابن طاووس هم بوده، خود واسطه ای را در نقل اين دعا نام می برد که او از عالمان امامی در اوائل سده پنجم قمری بوده است، به نام ابو الفرج محمد بن علي بن يعقوب بن اسحاق بن ابي قرّه القنائي الکاتب که اين متن را روايت کرده بوده است. اين شخص که اصلا از خاندانی مسيحی نسطوری در دير قنّای عراق (در جنوب بغداد و بر کرانه دجله) بوده مورد توثيق نجاشي قرار گرفته و درباره او نجاشي می نويسد که بسيار حديث شنيد و بسيار هم حديث نوشت و خود از وراقان مجالس حديث بوده و کتابهای حديثی را برای اصحاب اماميه کتابت و آماده سازی می کرده است. نجاشی می گويد که اين شخص در مجالس حديث با وی مشارکت و همراهی داشته است. پس بنابراين ابن أبي قرّة همعصر و محتملا اندکی بزرگتر از نجاشي بوده و جالب اينکه به کتابهای دعا و اعمال و مناسک دينی توجه داشته و چندين کتاب در اين زمينه نوشته بوده است. محتملا دعای ندبه نيز بخشی از يکی از آثار او (شايد کتاب عمل يوم الجمعة) را تشکيل می داده است. او علاوه کتابی در معرفی مشايخ و رجال ابو المفضل شيباني داشته است که خود اين ابو المفضل در روايت احاديث شيعی گاه محل اتهام از سوی رجاليان شيعی بوده است (در مجموع نک: نجاشي، ص ۳۹۸). تأليفات ابن أبي قرّة گرچه امروزه در اختيار نيست، اما بخشی از آنها در اختيار ابن طاووس بوده و او مکرر از اين کتابهای دعائی، در آثار خود نقل می کند که اتان کالبرگ به اين روايات و منابع در کتابش اشاره کرده است (البته دعای ندبه را ابن طاووس مستقيما از تأليفات و نسخه های کتابهای اين دانشمند در اختيار نداشته و نقل او با واسطه بوده است). ابن أبي قرّة البته دعای ندبه را خود به نقل از کتابی از ابو جعفر محمد بن الحسين بن سفيان البزوفري نقل می کرده است؛ کتابی که محتملا در زمينه غيبت بوده و البته احاديثی به نقل از او در زمينه غيبت در اختيار است و کاملا پيداست که وی به اين دست احاديث دلبستگی داشته است. درباره اين بزوفري اطلاعات بسيار اندک است و البته ريشه آن اين است که مستقلا در کتابهای متقدم رجالی نامش مذکور نيست، اما روشن است که او از خاندان برجسته بزوفري بوده و روايت شيخ مفيد از او نيز به شکل محدود گزارش شده است. درباره هويت اين شخص نيز تاکنون مطالعاتی سامان گرفته و رجال شناسان شيعی متأخر کم و بيش به مناسبت ذکر نام او بحثهايی درباره هويت او و اينکه چرا نامش در کتابهای رجالی مستقلا ذکر نشده، ارائه کرده اند (درباره او مفصلا در مقاله مربوط به فضل بن شاذان سخن گفته ام، نک: همين سايت). متأسفانه نقل ابن المشهدي اجازه نمی دهد بدانيم منبع و سند بزوفري در نقل روايت دعای ندبه چه بوده است؛ اما ظاهرا آنطور که پس از اين خواهيم گفت اين متن در زمان بزوفري، يعنی در نيمه سده چهارم از شهرت برخوردار بوده و او نيازی به ذکر منبع خود نمی ديده است. محتملا اين متن بدون انتساب به امامان در جامعه اماميه عصر غيبت صغرا شهرت داشته و شايد خود بزوفري هم در روايت و رواج آن و شايد حتی تنظيم و پيشنهاد آن نقشی مهم داشته است.
اينکه در آثار دوران آغازين غيبت و نيز در آثار شيخ مفيد و شيخ طوسي متن اين دعا نقل نشده (گو اينکه بزوفري را می شناخته اند و دست کم با برخی روايات و دفاتر حديثی او آشنا بوده اند)، دليلی بر عدم اصالت متن نيست، بلکه از اين دست متون محتملا در آن دوران نمونه های ديگری هم بوده و شايد به دليل شهرت متن در ميان عامه شيعه نيازی به ثبت آن در کتابها نبوده است. نکته ای که بايد اينجا تذکر دهم شهرتی است که بعضا درباره دعای ندبه وجود دارد و آن اينکه اين دعا را منتسب به امام صادق می دانند، که البته انتسابی است بی دليل (مقايسه شود با آنچه علامه مجلسی در زاد المعاد بيان فرموده است). اما در مورد اينکه متن اين دعا انشای امام غائب است ظاهرا به عبارتی از بزوفري استناد شده که در آن اين دعا را "دعاء للصاحب" خوانده است، در حالی که مقصود دعا برای آن حضرت است و نه انشای امام غائب.
به هر حال برخی از عالمان اماميه اصرار داشته اند که متن دعای ندبه را متنی مأثور از امامان قلمداد نمايند، و برخی ديگر آن را متنی متعلق به حلقه وکلا و نائبان اربعه و خاصه در دوران غيبت صغرای حضرت دانسته اند. ما طبعا بر اساس اسناد موجود نمی توانيم به روشنی در اين باره ابراز نظر قطعی کنيم، اما از ظواهر اين متن و صرفا از نقطه نظر تحليل تاريخی می توان گفت که اين متن در شکل فعلی آن متنی است که ظاهرا حال و هوای عصر آغازين غيبت را تداعی می کند و انتساب آن به امامان دوران پيش از غيبت ظاهرا بايد منتفی تلقی شود، گو اينکه همين بررسی نشان می دهد که اين متن بايد ريشه در متنهايی داشته باشد که متعلق به دوران کهنتری بوده که عقايد شيعيان نسبت به ظهور قائم و غيبت او را تداعی می کرده است. از ديگر سو بايد گفت که همين تحقيق نشان می دهد که اين متن متنی بوده است متداول (دست کم نزد گروههايی از شيعيان) و محتملا دليل اينکه بزوفري سند آن را نقل نکرده بوده نيز همين بوده و از آنجا که نوعی ارتباط ميان خاندان بزوفري با مسائل عصر غيبت و نواب خاصه برقرار بوده، به هيچ روی بعيد نيست که اين متن به عنوان يک متن پيشنهادی از سوی دستگاه وکالت خاصه، برای شيعيان عنوان شده بوده و بر قرائت آن سفارش شده بوده است؛ به ويژه همانطور که خواهيم ديد اين متن متنی است به سبک مرامنامه نويسی های فرقه ای و مکتبی که محور اصلی آن را روايتی از "تاريخ قدسی" و ارائه تفسيری از آنچه "تاريخ"/ پيشينه آرمانها و سيره رهبران مکتب قلمداد می شود و علاوه بر آن تبيين "سيره عملی" امام / رهبر و در بافتی آخر الزمان انديشی و اسکاتولوژيک تشکيل می دهد . در اين دست متون کوشش می شود که اين چارچوب در ضمن ارائه بندهای "اعتقاد نامه ای" عنوان شود و در ضمن جايگاه و وظيفه کنونی مؤمنان را دقيقا روشن کند و در عين حال، هم نسبت به آينده نجات بخش نويد دهد و هم وضعيت کنونی را در چارچوبی اسکاتولوژيک بيان و تفسير کند. بنابراين در چارچوب قرائتی مبتنی بر چارچوب و شيوه قرائت "تاريخ نجات" می توان اهميت فوق العاده و ارزشمند اين دعاء را در دوران غيبت صغرا و پس از آن و نقش آن را برای شيعيان درک کرد و تفسير نمود. متن دعای ندبه در چنين چارچوبی تدوين شده و گرچه محتملا تحرير کنونی آن در دوران بزوفري و يا اندکی پيش از او، و چنانکه گفتيم به سفارش دستگاه وکالت تنظيم شده، اما بسيار محتمل است که بخشهايی از آن پيشتر در تحريرهای متفاوتی باز در ادبيات شيعی و به شکل مأثور از امامان وجود داشته و به هر حال برخاسته از تعاليم امامان شيعی بوده است؛ کما اينکه اندک تأملی در فقرات مختلف اين متن شريف بر اين امر شهادت می دهد.
بحثی درباره دعای ندبه (در چهار فرسته)
درباره دعای شريف معروف به دعای ندبه در مطالعات و تحقيقات شيعی تاکنون بررسيهای زيادی صورت گرفته است؛ شايد بيش از همه مرحوم جلال الدين محدث ارموی به اين امر توجه داشت و می دانيم که او خود شرح بزرگی بر دعای ندبه نگاشته بود که تاکنون به طور کامل به چاپ نرسيده و تنها بخشهايی از آن که صورت نهايی نداشته منتشر شده است (نک: ميراث محدث ارموی. من خود در کتابخانه آن مرحوم سالها پيش مجلدات اين کتاب را از نزديک ديده ام. اميد که روزی به طور کامل به چاپ رسد). اصولا شرح و تفسير نويسی بر دعای ندبه سنتی است کم و بيش جديد در ميان شيعه و اين امر البته در مورد اصل اهتمام و شهرت اين دعا نيز در ميان شيعيان صادق است. البته علامه مجلسی خود به اين دعا اهتمام داشته، اما به ويژه در پنجاه ساله اخير عنايت بدان در ايران روز افزون بوده است. اصلا اين متن که به عنوان دعای ندبه مشهور است، از سده ششم قمری به بعد در ميان شماری از شيعيان از شهرتی برخوردار بوده و خاصه ابن طاووس در شهرت بخشی بدان اهتمام ورزيده بوده است. بدين ترتيب اصل اين متن در کتابهای حديثی و يا ادبيات غيبت متعلق به دوران عصر غيبت صغری و اوائل دوران غيبت کبری که از پيش از سده ششم قمری در دست است، نقل نشده و نخستين بار در کتاب المزار ابن المشهدي اين متن ارائه شده و بعدا چنانکه گفتيم از طريق ابن طاووس از شهرت بيشتری برخوردار شده است. البته ناگفته نماند که ابن المشهدي که ظاهرا منبع نقل ابن طاووس هم بوده، خود واسطه ای را در نقل اين دعا نام می برد که او از عالمان امامی در اوائل سده پنجم قمری بوده است، به نام ابو الفرج محمد بن علي بن يعقوب بن اسحاق بن ابي قرّه القنائي الکاتب که اين متن را روايت کرده بوده است. اين شخص که اصلا از خاندانی مسيحی نسطوری در دير قنّای عراق (در جنوب بغداد و بر کرانه دجله) بوده مورد توثيق نجاشي قرار گرفته و درباره او نجاشي می نويسد که بسيار حديث شنيد و بسيار هم حديث نوشت و خود از وراقان مجالس حديث بوده و کتابهای حديثی را برای اصحاب اماميه کتابت و آماده سازی می کرده است. نجاشی می گويد که اين شخص در مجالس حديث با وی مشارکت و همراهی داشته است. پس بنابراين ابن أبي قرّة همعصر و محتملا اندکی بزرگتر از نجاشي بوده و جالب اينکه به کتابهای دعا و اعمال و مناسک دينی توجه داشته و چندين کتاب در اين زمينه نوشته بوده است. محتملا دعای ندبه نيز بخشی از يکی از آثار او (شايد کتاب عمل يوم الجمعة) را تشکيل می داده است. او علاوه کتابی در معرفی مشايخ و رجال ابو المفضل شيباني داشته است که خود اين ابو المفضل در روايت احاديث شيعی گاه محل اتهام از سوی رجاليان شيعی بوده است (در مجموع نک: نجاشي، ص ۳۹۸). تأليفات ابن أبي قرّة گرچه امروزه در اختيار نيست، اما بخشی از آنها در اختيار ابن طاووس بوده و او مکرر از اين کتابهای دعائی، در آثار خود نقل می کند که اتان کالبرگ به اين روايات و منابع در کتابش اشاره کرده است (البته دعای ندبه را ابن طاووس مستقيما از تأليفات و نسخه های کتابهای اين دانشمند در اختيار نداشته و نقل او با واسطه بوده است). ابن أبي قرّة البته دعای ندبه را خود به نقل از کتابی از ابو جعفر محمد بن الحسين بن سفيان البزوفري نقل می کرده است؛ کتابی که محتملا در زمينه غيبت بوده و البته احاديثی به نقل از او در زمينه غيبت در اختيار است و کاملا پيداست که وی به اين دست احاديث دلبستگی داشته است. درباره اين بزوفري اطلاعات بسيار اندک است و البته ريشه آن اين است که مستقلا در کتابهای متقدم رجالی نامش مذکور نيست، اما روشن است که او از خاندان برجسته بزوفري بوده و روايت شيخ مفيد از او نيز به شکل محدود گزارش شده است. درباره هويت اين شخص نيز تاکنون مطالعاتی سامان گرفته و رجال شناسان شيعی متأخر کم و بيش به مناسبت ذکر نام او بحثهايی درباره هويت او و اينکه چرا نامش در کتابهای رجالی مستقلا ذکر نشده، ارائه کرده اند (درباره او مفصلا در مقاله مربوط به فضل بن شاذان سخن گفته ام، نک: همين سايت). متأسفانه نقل ابن المشهدي اجازه نمی دهد بدانيم منبع و سند بزوفري در نقل روايت دعای ندبه چه بوده است؛ اما ظاهرا آنطور که پس از اين خواهيم گفت اين متن در زمان بزوفري، يعنی در نيمه سده چهارم از شهرت برخوردار بوده و او نيازی به ذکر منبع خود نمی ديده است. محتملا اين متن بدون انتساب به امامان در جامعه اماميه عصر غيبت صغرا شهرت داشته و شايد خود بزوفري هم در روايت و رواج آن و شايد حتی تنظيم و پيشنهاد آن نقشی مهم داشته است.
اينکه در آثار دوران آغازين غيبت و نيز در آثار شيخ مفيد و شيخ طوسي متن اين دعا نقل نشده (گو اينکه بزوفري را می شناخته اند و دست کم با برخی روايات و دفاتر حديثی او آشنا بوده اند)، دليلی بر عدم اصالت متن نيست، بلکه از اين دست متون محتملا در آن دوران نمونه های ديگری هم بوده و شايد به دليل شهرت متن در ميان عامه شيعه نيازی به ثبت آن در کتابها نبوده است. نکته ای که بايد اينجا تذکر دهم شهرتی است که بعضا درباره دعای ندبه وجود دارد و آن اينکه اين دعا را منتسب به امام صادق می دانند، که البته انتسابی است بی دليل (مقايسه شود با آنچه علامه مجلسی در زاد المعاد بيان فرموده است). اما در مورد اينکه متن اين دعا انشای امام غائب است ظاهرا به عبارتی از بزوفري استناد شده که در آن اين دعا را "دعاء للصاحب" خوانده است، در حالی که مقصود دعا برای آن حضرت است و نه انشای امام غائب.
به هر حال برخی از عالمان اماميه اصرار داشته اند که متن دعای ندبه را متنی مأثور از امامان قلمداد نمايند، و برخی ديگر آن را متنی متعلق به حلقه وکلا و نائبان اربعه و خاصه در دوران غيبت صغرای حضرت دانسته اند. ما طبعا بر اساس اسناد موجود نمی توانيم به روشنی در اين باره ابراز نظر قطعی کنيم، اما از ظواهر اين متن و صرفا از نقطه نظر تحليل تاريخی می توان گفت که اين متن در شکل فعلی آن متنی است که ظاهرا حال و هوای عصر آغازين غيبت را تداعی می کند و انتساب آن به امامان دوران پيش از غيبت ظاهرا بايد منتفی تلقی شود، گو اينکه همين بررسی نشان می دهد که اين متن بايد ريشه در متنهايی داشته باشد که متعلق به دوران کهنتری بوده که عقايد شيعيان نسبت به ظهور قائم و غيبت او را تداعی می کرده است. از ديگر سو بايد گفت که همين تحقيق نشان می دهد که اين متن متنی بوده است متداول (دست کم نزد گروههايی از شيعيان) و محتملا دليل اينکه بزوفري سند آن را نقل نکرده بوده نيز همين بوده و از آنجا که نوعی ارتباط ميان خاندان بزوفري با مسائل عصر غيبت و نواب خاصه برقرار بوده، به هيچ روی بعيد نيست که اين متن به عنوان يک متن پيشنهادی از سوی دستگاه وکالت خاصه، برای شيعيان عنوان شده بوده و بر قرائت آن سفارش شده بوده است؛ به ويژه همانطور که خواهيم ديد اين متن متنی است به سبک مرامنامه نويسی های فرقه ای و مکتبی که محور اصلی آن را روايتی از "تاريخ قدسی" و ارائه تفسيری از آنچه "تاريخ"/ پيشينه آرمانها و سيره رهبران مکتب قلمداد می شود و علاوه بر آن تبيين "سيره عملی" امام / رهبر و در بافتی آخر الزمان انديشی و اسکاتولوژيک تشکيل می دهد . در اين دست متون کوشش می شود که اين چارچوب در ضمن ارائه بندهای "اعتقاد نامه ای" عنوان شود و در ضمن جايگاه و وظيفه کنونی مؤمنان را دقيقا روشن کند و در عين حال، هم نسبت به آينده نجات بخش نويد دهد و هم وضعيت کنونی را در چارچوبی اسکاتولوژيک بيان و تفسير کند. بنابراين در چارچوب قرائتی مبتنی بر چارچوب و شيوه قرائت "تاريخ نجات" می توان اهميت فوق العاده و ارزشمند اين دعاء را در دوران غيبت صغرا و پس از آن و نقش آن را برای شيعيان درک کرد و تفسير نمود. متن دعای ندبه در چنين چارچوبی تدوين شده و گرچه محتملا تحرير کنونی آن در دوران بزوفري و يا اندکی پيش از او، و چنانکه گفتيم به سفارش دستگاه وکالت تنظيم شده، اما بسيار محتمل است که بخشهايی از آن پيشتر در تحريرهای متفاوتی باز در ادبيات شيعی و به شکل مأثور از امامان وجود داشته و به هر حال برخاسته از تعاليم امامان شيعی بوده است؛ کما اينکه اندک تأملی در فقرات مختلف اين متن شريف بر اين امر شهادت می دهد.
📜 «اکبر ایرانی» اولین روزنامۀ فارسی منتشر شده در دهلی
اولین روزنامۀ فارسی که به سیاق جرائد فرنگستان چاپ شده به طور تحقیق معلوم نیست کدام بوده. در کتاب مطبعه خارج از فرنگستان... در ذیل مادۀ دهلی (پایتخت قدیم هند) ذکر شده که روزنامۀ هفتگی اکبر ایرانی [یا «اخبار ایرانی»] در سنۀ 1798 میلادی در آن شهر منتشر شده بوده است که در صورت صحت احتمال کلی دارد که این روزنامه فارسی بوده است چه دهلی در سنۀ 1218 به دست انگلیسیها گذشته و پیش از آن مشکل است که روزنامه انگلیسی در آنجا دائر بوده باشد و ممکن است اسم آن روزنامه «اخبار فارسی» بوده که در املای فرنگی تصحیف شده و «اخبار» در هندوستان روزنامه را گویند.
منبع: تقی زاده، حسن، «روزنامه نگاری در ایران در قرن سیزدهم»، در: کاوه، سال دوم، ش6، صص14-16
@Ketabpazhohi
خب در این جا هر دو کلمه خوانده و خواسته که خانده و خاسته شده هنوز در نکارش معیار با واو نوشته میشوند پس نمیتوان این گذار را قطعی دانست، درست است؟ و اینکه این گذار در چه دوره زمانی بوده است؟ قرن چندم و چرا؟
کشف کتابخانه ای که متعلق به دوران عباسیان در مغولستان که صدها سال پشت دیواری به عرض ۷۵ متر و ارتفاع ۱۵ متر مخفی بوده است.
احتمال بسیاری می رود، این کتاب ها متعلق به کتابخانه بغداد بود که برای نجات از کتاب سوزی های مغولان، پنهان کرده اند.
تعداد این کتاب های دست نوشته به ۸۴ هزار می رسد و یقینا بسیاری از کتاب های گمشده پارسی در میان آنهاست ...
این بزرگ ترین گنج فرهنگی تاریخ است
کشف شگفت انگیز کتابخانه ای متعلق به دوره عباسیان در مغولستان در پشت دیواری به عرض ۷۵ متر و طول ۱۵ متر که صدها سال مخفی شده بود! احتمال زیادی وجود دارد که اینها کتابهای کتابخانه بزرگ بغداد باشند که توسط مغولان غارت شده بودند و برخلاف تصور عموم تاریخ نگاران، آنها تمام کتابها را نسوزاندند و از بین نبردند! تعداد کتابهای خطی کشف شده ۸۴۰۰۰ کتاب است! آیا کتابهای گمشده خود را پیدا می کنیم! این یک معجزه حیرت انگیز است که سوالات زیادی درباره گذشته ما را پاسخ می دهد!
🆑 @LaLaLandTel
با توجه به اخبار شگفت انگیز کشف کتابخانه ای متعلق به دوره عباسیان در مغولستان در پشت دیواری به عرض ۷۵ متر و طول ۱۵ متر که صدها سال مخفی شده بود ،احتمال زیادی وجود دارد که اینها کتابهای کتابخانه بزرگ بغداد باشند که توسط مغولان غارت شده بودند و آنها تمام کتابها را نسوزاندند و از بین نبردند.تعداد کتابهای خطی کشف شده ۸۴۰۰۰ کتاب است. آیا کتابهای گمشده خود را پیدا میکنیم؟!
کشف شگفت انگیز کتابخانهای متعلق به دوره عباسیان در مغولستان در پشت دیواری به عرض 75 متر و طول 15 متر که صدها سال مخفی شده بود!
احتمال زیادی وجود دارد که اینها کتابهای کتابخانه بزرگ بغداد باشند که توسط مغولان غارت شده بودند و برخلاف تصور عموم تاریخ نگاران، آنها تمام کتابها را نسوزاندند و از بین نبردند! تعداد کتابهای خطی کشف شده 84000 کتاب است! آیا کتابهای گمشده خود را پیدا میکنیم! این یک معجزه حیرت انگیز است که سوالات زیادی درباره گذشته ما را پاسخ میدهد!
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com