حرس محتملتر است چون «هفت جوش» نام آلیاژی بسیار سخت و محکم بوده است.
با عرض سلام و ارادت مجدد. در قدیم به این گونه را چهارچهار می گفتند و دکتر موسوی گرمارودی بر این باور است چند قرن پیشتر از صفای اصفهانی، عصمت بخارایی این نوع وزن را به کار برده است حال سوال اینجاست که اگر بحر کامل است نام زحاف آن چیست؟ و شاعران پارسی گوی مانند صفای اصفهانی، عصمت و مشفقی بخارایی چه ابداعی به خرج دادند؟
خواهشا یک تاملی دربحث های هفته پیش بفرمایید که اولا به جایی نرسید و ثانیا چون این طور گفتگوها خارج ازموضوع گروه است حقیقتا حق الناس هم می شود ،
چندین بار بانی این محفل با آزردگی خاطر تذکر دادند و از قدیم گفتند درخانه اگر کس است یک حرف بس است
اما اینکه می فرمایید آنچنان دور از موضوع نیست ، پیشتر هم عرض کردم خیلی مباحث فقهی واصولی و اختلافات عرفا وفلاسفه با مخالفینشان همه وهمه را می شود به بهانه ای داخل گروه کرد لکن....
با عرض سلام. من همیشه برداشتم از این حدیث این بود که مسلمان آینه مسلمان است، یعنی او را به خودش می نمایاند تا متوجه عیوب و محاسنش شود و بکوشد محاسنش را بیشتر و عیوبش را کمتر کند. این تصویر چه نسخه ای است؟
سلام. من سوالی داشتم. عوامل مائه جرجانی با این عوامل مندایه فرق می کنه؟
یکی از اساتید دانشگاهی در اندونزی این کتاب را کتاب ان اولی نام گذاری کرده و فرمودن که کتاب در واقع عوامل مائه جرجانی است که چون با ان اولی شروع میشود در دنیای مالایی به نام ان اولی شهرت داره.
توصیحشون رو می فرستم براتون:
با سلام.
این که بیایند و برای شعری کهن سندسازی کنند و مثلا چون در آن گفته شده است «نحن بنات طارق» آن را به شاعری که دختر طارق نامی بوده است نسبت بدهند، امری باسابقه است و چیزی را ثابت نمی کند. ما در زبان فارسی هم نمونه های فراوانی از این تلاشها را شاهدیم؛ همچون کوششها برای این که نشان دهند حافظ معشوقی به اسم «شاخ نبات» هم داشته است؛ چون در شعری می گوید «... شاخ نباتم دادند». این به نظرم استنادی ضعیف و غیرقابل اعتنا ست.
وانگهی، همۀ هیاهوی چندصفحه ای آقای انصاری درواقع بر سر این بود که پاکتچی نام فردی را به اشتباه با دیگری خلط کرده است. می شد همین را متواضعانه و با حواس جمعی نسبت به حقوق شاگردی و شأن استادی نیز یادآوری کرد. نه با این حرفها چیزی از عظمت کارهای پاکتچی کاسته می شود و نه مقالۀ عالمانۀ جدیدی به نام انصاری ثبت می شود.
نکتۀ مهم تر این است که هنوز کسی نه در بارۀ آن خلط ادعایی، و نه در بارۀ بنات طارق نظر پاکتچی را نشنیده است.
همانجا نوشتم که رساله ای هم از میرزا عبدالله افندی در باره خصی کردن غلامان هست که یکی از شماره های رسائل خطی فارسی از بنیاد پژوهشها چاپ شده است.
حالا استفتای جالبی از سوی شاه از آقا جمال خوانساری فقیه بسیار معروف دوره اخیر صفوی یافتم. وی فرض های مختلف مساله را که در خصوص غلامان ارسالی از گرجستان بوده، مطرح کرده، و اما مع الاسف در همه فرض ها، نتیجه گیری او این است که این افراد در هر حال غلام می مانند و می توان مالک شد. البته در پایان از آستان ملوکانه خواسته است که با آزاد کردن آنها، به فکر اجر و ثواب اخروی باشد و لطف خویش را در حق غلامان مستدام بدارد.
[حکم غلامان خصی شده ارسالی از سوی حکام گرجستان: آیا حکم تنکیل بر آنها جاری و طبعا آزادند یا همچنان غلام هستند؟]
به ذروه عرض ایستادگان پایه سریر گردون مصیر می رساند که چون بر حسب الامر الاعلی مقرر شد که این کمترین حکم غلامان خصی که حاکم گرجستان یا حکام دیگر به درگاه جهان پناه می فرستند به موقف عرض اقدس رساند، بنابر آن به عرض می رساند که مشهور میان علماء ـ رضوان الله تعالی علیهم ـ این است که هرگاه کسی بنده خود را تنکیل نماید، آزاد می شود، و تنکیل آن است که کار فظیع شنیعی در باره او کند که باعث نکال و عبرت دیگران شود، مثل این که بینی او را یا زبان او را یا هر دو گوش او را قطع نماید. و بعضی احادیث نیز دلالت بر این دارد، اما سند آنها صحیح نیست و به آن اعتبار بعضی از علماء در آن توقف و تردد کرده اند.
و بنابر تقدیر قول به آن، چنان که مشهور است، مشهور میانه ایشان این است که این وقتی است که مالک خود تنکیل کند. پس اگر بنده کسی را دیگری تنکیل نماید، به آن آزاد نمی شود.
و بعضی از ایشان تنکیل غیر مالک را هم سبب آزادی می دانند، و از کلام ایشان ظاهر نمی شود که اگر مالک خود مباشر آن کار نشود، اما دیگری به امر او بکند، آیا حکم آن دارد که مالک خود کرده باشد، یا این که حکم این دارد که دیگری به امر او کرده باشد.
و چون حکم تنکیل به عرض قدس رسید، به ذروه عرض می رساند که بعضی از محققین علماء فرموده اند که دور نیست که خصی نمودن، داخل تنکیل باشد، و حدیثی از طرق اهل سنت نیز دلالت بر آن دارد.
و آنچه فرموده اگر چه دور نیست، اما حکم به آن خالی از اشکالی نیست، و اصل بقاء ملک است تا خلاف آن معلوم شود.
و بعد از عرض این مقدمات به موقف عرض اقدس می رساند که در باب غلامان خصی که حکام گرجستان یا غیر ایشان به درگاه جهان پناه می فرستند، هرگاه معلوم نباشد که به چه نحو ایشان را خصی کرده اند، تفتیشی در کار نیست، و به حسب ظاهر شرع حکم به بندگی ایشان می توان کرد.
گاه باشد که اهل ایشان، خود پیش از بندگی ایشان را خصی کرده باشند از برای این که به قیمت زیاد بفروشند.
و اگر معلوم باشد که بعد از آن که حاکم ایشان را گرفته خصی شده باشند، باز حکم به آزادی نمی توان کرد، زیرا که ممکن است که حاکم اولا او را به قصد بندگی نگرفته باشد، بلکه اولا جمعی از ایشان را خصی کند تا بعد از آن، هر که را خواهد بنده نماید.
و بر تقدیری که اولا قصد بندگی کرده باشد، گاه باشد که دیگری بی امر او کرده باشد، و ظاهر این است که در این صورت آزاد نمی شود.
و بر تقدیری که چنین نباشد، احتمال این که حاکم خود مباشر این فعل باشد، بسیار بعید است، و احتمال ظاهر این است که به امر او واقع شود، و حکم به آزادی به تنکیل برین نحو چنان که ظاهر شد، محل تامل است.
با آن که ظاهر شد که اصل آزادی به سبب تنکیل، اگرچه مشهور است، اما اجماعی نیست، و احادیثی که دلالت بر آن می کند، صحیح نیست، و همچنین داخل بودن خصی نمودن در تنکیل معلوم نیست.
نهایت از راه احتیاط اگر آنچه [از غلامان] بیاورند آزد فرمایند، و صیغه عتق جاری شود، اولی و باعث اجر عظیم خواهد بود. دیگر امر از ملازمان اعلاست.
امید که همواره غلامان و بندگان آن آستان ثریا نشان، به الطاف و اعطاف آن شهنشاه جهان سرافراز و ممتاز، و همگی مخالفان و معاندان این خاندان عظیم البنیان به انواع وبال و نکال مبتلا و مثله طراز باد. جم. ادام الله تعالی ظله العالی بحرمة محمد و آله الطاهرین الاخیار.
@jafarian1964
امروز و با کمال تواضع بايد اقرار کنم با وجود مطالعه و تحصيل و تحقيق سی و اندی ساله در کلام و فقه و الهيات و تاريخ انديشه های دينی در اسلام دو اصل از اصول اسلام را نمی شناختم؛ سهل است اصلا حتی نام آن دو اصل به گوش مبارک هم نخورده بود. از آقای امير طاهری، روزنامه نگار سرشناس متشکرم که در گفتگو با تلويزيون نخبه-مخاطب "من و تو" من را از اين نادانی شرم آور خارج کرد و من را تا قيامت وامدار خود کرد: اين دو اصل اسلام يکی تجلّوء (با فتح تاء و لام مضمومه مشدده و همزه در آخر کلمه؛ بنابر ضبط ايشان. من که نمی دانم اين کلمه چيست ولی احتمالا استاد اطلاع کافی درباره آن دارند) و ديگری تبرّج (با راء مشدده مضمومه). خوشبختانه استاد من را که هاج و واج در برابر صفحه مانيتور درمانده شده بودم که اين دو اصل چيست و چرا من غافل و بی اطلاع تاکنون از آنها چيزی نشنيده بودم از جهل عظيم در آوردند و توضيح دادند که اصل اول به اين معناست که اگر شما جایی را غارت می کنيد اين اصل اسلامی به شما می گويد بايد بياييد و بهترين چيزهایی که غارت کرده ايد را نشان خلق الله دهيد؛ چرا؟ برای اينکه تجلوء يعنی نشان دادن و يا جلوه دادن. اصل دوم اما بسی مهمتر است و آن همانا اصل اسلامی تبرّج است و به معنی جبروت است (بله به معنی جبروت!! ؛ استاد خود زحمت کشيدند و توضيح دادند). يعنی بايد خود را بزرگ نشان بدهید و مثلا بگوييد من رفتم کجا و کجا را فتح کردم و غارت کردم. استاد حکماً برای شير فهم کردن امثال من بی اطلاع با دو مثال شيرين اين دو اصل را آسان فهم تر هم کردند. مثلا در مورد دومی از مغيرة بن شعبه نام بردند و حکایتی نقل کردند. نام بردن از او همان و بلند شدن آه و فغان از من بیچاره همان: تازه فهميدم يک عمر به اشتباه مغيرة بن شعبه را با ضمّ شين شعبه می خواندم و می گفتم در حالی که بنابر قرائت استاد، ضبط صحيح همانا مغيرة بن شَعبه است با فتح شين. خلاصه خيلی از خودم مأيوس شدم....
پ.ن: راستی تا يادم نرفته اين را هم اضافه کنم که من با تعليم استاد تازه فهميدم کلمه انفال که نام سوره ای در قرآن هم هست به معنای هبه و اعطای آنچه زياده بر واجب است نيست؛ به معنی نفله شدن است...
https://t.me/azbarresihayetarikhi
🔺🔻
پس مشخص شد كه اصل عمل اين گونه است: دست ها را بر روي چشم ها نهادن و اين دعا (اعيذ نور بصري….) را خواندن. و چون تسبيحات حضرت زهرا – سلام الله عليها – را با تسبيح تربت گفتن ثواب بسيار دارد، بعد از گفتن تسبيحات حضرت زهرا، تسبيح تربت را بر ديدگان نهاده و اين دعا را مي خوانيم. و اگر تسبيح تربت به همراه نداريم، دست ها را بر ديدگان نهاده و دعا را مي خوانيم.
ديده شده است كه برخي بعد از گفتن تسبيحات حضرت زهرا، مُهر را برداشته و بر چشم هاي مي گذارند. اين عمل صحيح نيست. بلكه اصل عمل همان است كه گفته شد و ما به احترام تسبيح تربت حضرت سيد الشهداء – عليه السلام – تسبيح را بر چشم نهاده و دعاي مذكور را مي خوانيم.
ادامه دارد...
🔻
🔹🔹
🔻خیلی مقاله زیبایی هست، بعضی گمان می کنند منطق های چند ارزشی، منطق های دو ارزشی را نقض کرده، نویسنده فاضل این مقاله با توضیح اینکه این گمان خطاست، به نحوه جمع بین این دو مکتب پرداخته ست.
چند بار این مقاله را خواندم
در قسمتی از این مقاله آمده:
🔻"اصل «طرد شق ثالث» در کنار دو اصل دیگر یعنی « این همانی» و «امتناع تناقض»، بنا بر نظر مشهور، از اصول اولی فکر محسوب می شود.
🔻افزون بر این، بررسی رابطه منطقی آنها نیز نشان می دهد که تخطی از هر یک از آنها مستلزم تخطی از دو اصل دیگر است، چه اگر اصل این همانی را با A=A و اصل امتناع تناقض را با A#~A نشان دهیم، روشن می شود که در اصل امتناع تناقض همان مفاد اصل این همانی یعنی «A همان A است»، به صورت «A غير A نیست» اظهار می گردد و اگر اصل امتناع تناقض را با ( A&~A)~ و اصل طرد شق ثالث را با (A V A~) نشان دهیم، روشن می شود که اصل طرد شق ثالث از لوازم اصل امتناع تناقض به شمار می آید که به صورت منفصله بیان می شود و هر دو از ارزش منطقی یکسانی برخوردارند."
ادامه پاسخ به پرسش کوانتوم:
چه عیبی دارد که عالم هم همین طور باشدکه تاسی افتاده و این چنین ظهور پیدا کرده است بدون این که علتی در کار باشد.
اگر بخواهیم بحث های فیزیک کوانتوم را بررسی کنیم باید یک موردش گفته شود که آن مورد به علت مربوط نیست و همین طور موارد دیگر و بعد نتیجه گرفته شود که اصل علیت منتفی است حالا ما به مثال توجه کردیم و به بحث های فیزیک کوانتوم توجه نکرده ایم( این سوال).
در پاسخ گفته شد که همه دلایل اثبات وجود خدا مبتنی بر اصل علیت نیست که پرسشگر این را از ما نپرسیده است بلکه سوالش این است که در فرض فیزیک کوانتوم،اصل علیت باطل می شود و کاری به ادله دیگر ندارد،جواب ایشان آن است که آن مثالی که برای نفی اصل علیت زدید رسیدگی می کنیم و معلوم می شود که در این جا هم نمی توانید اصل علیت را نفی کنید ووقتی من این مکعب به نام تاس را پرتاب می کنم این فشار دست من ، هم مکعب را از دست من خارج می کند و در یک مسافت معینی پرتش می کند و هم تعیین می کند که کدام چهره این مکعب نشان داده شود منتهی من پرتاب کردن را می بینم و می گویم نیروی دست من پرتابش کرده است ولی دخالت دست من در این که این چهره رو بیاید و یا آن چهره رو بیاید نمی بینم مثلا اگر فشار بیشتری بدهم آن چهره می آید و فشار کمتری بدهم این چهره می آید و چون من نمی توانم فشار دستم را اندازه گیری کنم نمی توانم تعیین کنم که کدام چهره از تاس رو می آید ووقتی می آید می بینم که آن طرف آمده است و احتمال هم می دادم که آن طرف بیاید ولی من نمی توانم بفهمم.
فرض کنید یک نفری که این کار را زیاد کرده باشد می تواند فشار دستش را چنان تنظیم کند که حتما آن شش نقطه بیاید،می تواند تنظیم کند چون عادت کرده و زیاد آن را انجام داده و می داند که اگر چقدر فشار دهد این شش نقطه می آید پس این که وقتی تاس را می اندازیم کدام یک از چهره ها رو می آید با اصل علیت منافاتی ندارد منتهی من علتش را نمی یابم با این که علت دارد،به طور کلی قاعده اقتضاء می کند که اصل علیت را قبول کنم و موارد نقض را باید جواب بدهم و توجیه موارد نقض هم باید واقعی ودرست باشد.
اما قانون کلی چیست؟
ادامه دارد
👈شبهات ذبح برای أئمه علیهم السلام:
🔵شبهه دوّم:
اینکه شخصی بر ذبیحه «بسم الله» بگوید و رو به قبله باشد، برای حلال بودن ذبیحه کافی نیست!!!
بلکه باید نیتش نیز برای خدا باشد.
کما اینکه خداوند فرمود{إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللَّه...}(بقره/173).
یعنی: جز اين نيست كه مردار و خون و گوشت خوك و آنچه كه به هنگام ذبح برای غیر خدا إهلال شده، را بر شما حرام كرد.
🔸همانطور که معلوم است، این آیه حرفی از بسم الله نزده و منظور از آن نیت است که باید برای خدا باشد.
⚪️پاسخ به شبهه:
1. اینکه کسی هنگام ذبح بر حیوان نام خدا را ببرد، یعنی نیت او نیز برای خداست و معنی ندارد که گفته شود:
بسم الله مساوی با نیت نیست!!!
🔹چون هر کس بر ذبیحه نام الله را ببرد و نام کس دیگری را نبرد، یعنی اینکه در نیت او این است که این ذبیحه مخلوق خداست و با اذن خدا ذبح می شود و این همان نیت است که وهابی به غلط آن را از نیت جدا کرده!!!
◼️بنابراین بسم الله مساوی با نیت است و هیچ یک از آیات قرآن، چیزی جز «بسم الله» را شرط نکرده اند و این یعنی بسم الله و نیت از هم جدا نیستند.
بسیار زیباست
ولی یثرب که نام سابق مدینه منوره است در این شعر درست نیست
چون حضرت خدیجه سلام الله علیها در مکه رحلت کردند و به مدینه هجرت نکردند
لهذا باید گفت : با غیرتت بتهای مکه را شکستی ...
از اهل مکه طعنه ودشنام خوردی ...
با اجازه از جناب ؛
حاج اقاي " موسوي بروجردي " حفظه الله تعالي ،
البته متذكر اين نكته هستم كه اين گروه جاي اين صحبت ها نيست ، ولي با كمال اعتذار از محضر ايشان و بقيه سروران و اساتيد حاضر در گروه ، نكته اي را عرض ميكنم و ادامه سخن را در مجالي ديگر ....
سرور عزيزم سوال من در رابطه با شخص شيخ احمد احسائي بود !
من در اين مجال اندك فقط نظر ايشان را در رابطه با شخص مولانا صاحب العصر و الزمان عجل الله تعالي فرجه الشريف به اشتراك ميگذارم و قضاوت را به خوانندگان مي سپارم ؛
اينكه در روايت شيعه ( به كتاب شريف كافي و ... مراجعه شود ) به صراحت امده است كه ؛
هيچ گاه زمين از " حجت خدا " ، " خالي " نمي شود ، و ...
عقيده شيخ ديدني است ...
( البته چون من في الحال اصل كتاب جوامع الكلم در دسترسم نيست از متني كه نظر شيخ را از كتاب جوامع الكلم اورده به اشتراك ميگذارم ! )
⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
💥اختصاصی
💠یادداشت تازه ای که استاد محمد تقی سبحانی هم اکنون برایم ارسال فرمودند؛
لله دره و علیه أجره:
مسئله اى به نام عبدالحسين‼️
⭕️ در كوران حوادث اجتماعى و فرهنگى گاه مسأله اى سر برمى آورد كه بيش از اصل محتواى آن، بايد به علل و اسباب شكل گيرى آن انديشيد.
↩️ اخيرا گفته شد كه نام هاى #عبد_الحسين يا #عبد_العلى شبهه ناك هستند و براى حل آن بايد از اين پس از اين نوع نام گذارى پرهيز كرد.
1⃣ در زمانى كه اسم هاى اسلامى رو به فراموشى مى رود و نام هاى بيگانه يا بى معنا بر نسل جديد ما نمودار مى شود و اساسا نام هائى چون عبدالحسين به ندرت گذاشته مى شود، بيان اين مطالب از سوى مهم ترين دستگاه هاى مذهبى ما چه ضرورت يا اولويتى دارد⁉️
2⃣ صدها شخصيت علمى و اجتماعى در طول تاريخ همين نام ها را داشته اند و اتفاقا بسيارى از آنها در مناطق سنى مى زيسته اند، آيا آنها نادرستى چنين نامگذارى را نمى فهميدند⁉️
3⃣ گيرم كه ديگر اين نام ها را بر كسى نگذاشتيم، با فاميل هاى عبدالعلى، عبدالحسينى و ... چه كنيم❓
البته آنها كه شبهه مى كنند، با عبدالحسين شرف الدين و عبدالحسين امينى به عنوان رموز شيعه، كار دارند؛
نام آنها را چگونه حذف كنيم❓
چه كنيم كه وقتى همه اين نام ها را برداشتيم، تازه مى گويند شما تقيه مى كنيد چون توسل و تبرك و نذر چيزى جز بندگى حسين(ع) و على(ع) نيست⁉️
4⃣ اگر قرار باشد كه از هر چه موجب شبهه ديگران مى شود، دست برداريم، بايد از بسيارى عقايد و احكام خود عقب نشينى كنيم؛ چرا كه سبب شبهه مى شود؛
↩️ پس زيارت و توسل و سينه زنى و ... همه بايد تعطيل شود. اين منطق تا چه اندازه قابل دفاع است❓
5⃣ كلمه "عبد" مثل كلمه "مولى"، "غلام" و امثال آن در عرف عرب يك معناى عام دارد و به معناى خدمت گذار و سرسپرده ديگرى است.
اين معنا از قبل از اسلام رواج داشته (عبدمناف و عبد الدار و عبدالمطلب) و در قرآن و در تاريخ مسلمين هم همواره به همين معناى عام به كار رفته است؛
وهابيت در دهه هاى اخير با شبهاتى از اين دست، ذهن برخى شيعيان را هم به خود مشغول داشته است.
🔻تو را به عزيزانتان قسم! از يك خانواده شيعه بپرسيد كه از عبدالرضا و عبدالعلى بندگى ائمه (ع) را مى فهمند⁉️
محمد تقى سبحانى
حوزه علميه قم
@diplomaticpage313
جناب استاد شریفی بزرگوار سلام عرض می کنم ببینید استاد این طور نیست که می فرمایید موضوع رساله بنده این نیست که بیام تعلیقیه بر تصحیح مورد نظر بنویسم استاد راهنمای بنده از چهار رساله فارسی صهبایی این رساله را بازخوانی و تایپ کنم و اصلا موضوع بنده تصحیح و تعلیقات نیست .بنده این طور نیست که به پخته خواری عادت کرده باشم .در مورد صهبایی 400صفحه از زبان انگلیسی و اردو ترجمه کردم به خصوص در ترجمه متون اردو دوستانی بودن که کمک حال بنده بودن و بنده مدیون کمکهای ایشان هستم و نمی خواهم از این بزرگواران نام ببرم و تعدادی از آنها در این گروه عضوند و این که شما می فرمایید پخته خواری نمی دانم به چه دلیل این سخن را می فرمایید به هر حال چون در مورد صهبایی این بزرگ مرد ادبی شبه قاره کار چندانی نشده و این شرح سه نثر ظهوری درکش واقعا سخته مجبورم از حضور اساتید بزرگوار استفاده کنم و دوستان این گروه هم بدون هیچ منتی کمک می کنند شما بزرگوار هم نظرتون برای بندهمحترم هست و بهش احترام می زارم .
سلام و عرض ارادت
حتما همین طور است که می فرمایید.
در عین حال، اگر مابقی آنچه به یادگار مانده را بتوان دریافت خالی از لطف و فایده نیست.
سجع مهر پیشینیان نمونه ای از عرض بنده است که نام صاحب مهر فی المثل زین العابدین است است و سجع اش یا امام زین العابدین ادرکنی.
دیگری محمد است و سجع اش، "محب شاه دین آقا محمد". این سجع ها در کسب شناخت فرهنگی می تواند سودمند باشد.
به هر تقدیر فرمایش تان از حیثِ شناساییِ شخص راهگشاست.
با سلام و ارادت خدمت دوستان تراث پژوه
به نظر می رسد در مفهوم این دو کلمه «عرض و دیده شد» توجه کافی نشده است. این کلمه ارتباطی به نوشته بالا ندارد و مربوط به نسخه می شود. و علت آن این است کتابخانه ها چون تحت نظارت حاکم و دولت وقت بوده اند و نوعا متولی وقف نیز بر آنها نظارت داشت. هر از چند وقتی، متولی از اموال کتابخانه بازدید و اموال آن را از جمله نسخ خطی را کنترل می کرد. و عبارت «عرص» در این موارد نوشته می شد. یعوی این نسخه به محضر من که متولی هستم توسط مسوول کتابخانه عرض شد و بنده هم آن را دیدم. همین. یعنی نوعی بازدید و بارزسی اموال بود.
ضمنا نسخه مورد بحث ظاهرا از کتابخانه آستان قدس رضوی باشد چون این نسخه ها را شاه عباس صفوی در سفری که در معیت شیخ بهایی به آستان بوسی امام رضا (ع) رسیده اند، وقت کرده اند. و عبارت شیخ بهایی که (نسخه های تصحیح شده از دیوان امام) موجود است می تواند دلیلی بر آن باشد.
با درود و سپاس فراوان
با سلام و وقت بخیر،
دوستان و اساتید بزرگوار، ممنون می شوم که خوانش مرا اصلاح کنید:
این ؟؟ کج رویشها ؟؟؟؟ آن حشرها نیست
چون را؟ رود هر که زمیخانه بزید بطری/نظری
دیدیم، و دیدنش، زخودی بیخودی نداد
این می اگر به حوصله کنجد، چشیده نیست
4. اصلاح کلمات غریب و نامانوس به هر حال پیشینهای دارد و فقط مربوط به زمان ما نیست. برای نمونه عرض میکنم که مصرع "به هیجا آهن و در بارجا موم" را برخی نسخهها "به هیجا آهن و در بزم چون موم" ثبت کردهاند. اگر این اختلاف ناشی از ادیت خود مولف نباشد (که به نظر بنده نیست، چون اگر امیرخسرو میخواست این معنی را بگوید احتمالا میگفت: گه رزم آهن و در بزم چون موم)، ناشی از تصرف کاتبانی است که لغت بارگاه را (به گویش معمول هندی بارجا) غریب تشخیص دادهاند و سعی کردهاند آن را از اثر به نحوی دور کنند با معادلسازی و در نتیجه این بیت سست را ساختهاند.
سلام علیکم
فارغ از بحثِ جاری، به عرض می رساند "ای" صرفا حرف ندای پارسی نیست بلکه صورتی است از حرفِ ندای عربیِ "یا".
تفاوت "ای" با "یا" در این است که یا معمولا برای خطابِ دورتر به کار می رود و ای برای نزدیکتر.
نمونه را، در ادعیه با "یا رب" و یا "اللهم" شروع می کنیم و با "اَی رب" تمام.🌷
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com