در کدام بنای تاریخی بوده؟
سلام کتاب الإتقان في متشابهات القرآن نوشته ی عایشه ام بسام در نرم افزار مشکات وجود دارد
علاوه بر ان کتابهای متشابه لفظی به صورت دسته بندی معرفی می شود
معرفی کتب در موضوع متشابهات لفظی
این کتابها باتوجه به نوع نگارش دسته بندی شده اند.
1- كتابهايى كه تنها به گردآورى آيات متشابه پرداخته و عمدتاً براى تسهيل حفظ قرآن توسط قاريان نوشته شدهاند.
1-1- مشتبهات القرآن كسايى1-2- متشابه القرآن العظيم ابن منادى 1-3- الإتقان في متشابهات القرآن، ام بسام، مكتبة اوّلاد الشيخسال چاپ: 1423/2003 برای تحقیق این پایان نامه بیشتر از کتاب ام بسام استفاده شد 1-4- دليل المتشابهات اللفظية فى القرآن الكريم اثر محمد بن عبداللّه الصغير؛ 1-5- دليل الحيران فى متشابهات القرآن اثر عبد المنعم كامل شعير؛1-6- اغاثة اللهفان فى ضبط متشابهات القرآن اثر عبداللّه عبدالحميد الوراقى؛ 1-7- المختصر المفيد فى متشابهات القرآن المجيد اثر سعاد عبد الفتاح ابراهيم؛ 1-8- هداية الحيران فى متشابه الفاظ القرآن اثر احمد عبد الفتاح الزواوى.
2- كتابهايى كه آيات متشابه قرآن را به نظم در آوردهاند؛ مانند:
2- 1- هداية المرتاب و غاية الحفاظ و الطلاب فى تبيين متشابه الكتاب اثر علم الدين على بن محمد سخاوى (م643 ق)؛ 2-2- تتمة البيان لما اشكل من متشابه القرآن اثر عبد الرحمن بن اسماعيل مقدسى معروف به ابى شامه (م 665 ق) كه شاگرد سخاوى است؛ 2-3- منظومه محمد بن مصطفى الخضرى الدمياطى (م 1287 ق).
3- كتابهايى كه به توجيه متشابه القرآن اختصاص دارند؛ مانند:
3- 1- البرهان فى توجيه متشابه القرآن لما فيه من الحجة و البيان اثر محمود بن حمزه بن نصر كرمانى (م 505 ق) كه با نام اسرار التكرار نيز به چاپ رسيده است؛ 3-2- درة التنزيل و غرة التأويل اثر محمد بن عبداللّه الاصبهانى معروف به خطيب اسكافى (م 420 ق). برخى نيز اين كتاب را منسوب به راغب اصفهانى دانستهاند3-3- ملاك التأويل القاطع لذوى الالحاد و التعطيل فى توجيه المتشابهاللفظى من آى التنزيل اثر ابن الزبير الغرناطى (708 ق) كه در حقيقت تلخيص كتاب درة التنزيل اسكافى همراه با اضافاتى از سوى مؤلف و كاملترين كتاب در نوع خود است؛ 3-4- كشف المعانى فى المتشابه من المثانى اثر بدرالدين بن جماعه (م 733 ق)؛ 3-5-كتابهايى چون اسرار التنزيل يا قطف الازهار سيوطى، 3-6- فتح الرحمن بكشف ما يلتبس فىالقرآن زكريا الانصارى (م 926 ق)، 3-7- اضواء على متشابهات القرآن (حاوى 1651 پرسش و پاسخ) خليل ياسين. 3-8- امالى سيد مرتضى و3-9- تأويل مشكلالقرآن ابن قتيبه نيز گرچه به طور كامل به اين موضوع اختصاص ندارند، مباحثى را درباره متشابه خود جاى دادهاند.
4-كتبى كه به اصل بحث تكرار و مباحث نظرى آن پرداختهاند، بدون اينكه به بيان تمامى آيات مربوط يا حكمت تكرار آنها بپردازد؛ مانند:
4-1- ظاهرة التكرار فى القرآن الكريم اثر عبد المنعم السيد حسن؛ 4-2- التكرار اثر حسين نصّار؛ 4-3- اسرار التكرار فى لغة القرآن اثر محمد السيد شيخون؛ 4-4- تجزيه و تحليل علت تكرار الفاظ و مفاهيم قرآن كريم اثر پريچه ساروى.
5- افزون بر آنچه در برخى تفاسير ذيل آيات مربوط مطرح شده، كتب علوم قرآنى نيز معمولًا بابى را به آن اختصاص دادهاند. در نگاشتههاى ويژه تبيين اعجاز و نيز قصص قرآن نيز مىتوان رد پاى اين بحث را يافت، زيرا در آغاز چنين پنداشته مىشود كه تكرار در قرآن با معجزه بودن آن سازگار نيست؛ ليكن دانشمندان به اين پندار نادرست پاسخ دادهاند و از آنجا كه بخش مهمى از تكرار قرآنى، تكرار معنا در عين اختلاف الفاظ است مانند تكرار در قصص قرآن، در كتب ويژه قصص قرآن نيز مىتوان نشانهاى از اين بحث را يافت.
? معرفی کتاب "التحقیق فی کلمات القرآن الکریم".
?التحقیق فی کلمات القرآن الکریم تألیف مرحوم استاد علامه حسن مصطفوی می باشد که یکی از فرهنگهای قرآنی در چهارده جلد به زبان عربی است.
?این کتاب یکی از بزرگترین فرهنگهای قرآنی معاصر است و در سال ۱۳۶۲ ش به عنوان کتاب سال جمهوری اسلامی ایران از طرف وزارت ارشاد اسلامی برگزیده گردید.
?مؤلف محترم در آغاز مقدمه مینویسد: «چون بهره برداری و استفاده از حقایق معارف و احکام و آداب قرآن منوط به فهم و درک کلمات و مفردات قرآن به صورت تحقیقی و عمیق میباشد، پس ضرورت دارد نخست سعی و کوشش در راه درک و فهم این کلمات و مفردات را انجام دهیم و بین مفاهیم حقیقی و مجازی آن تشخیص و تمییز قائل گردیم، آنگاه به تفسیر بپردازیم. کتب لغت موجود نیز در این زمینه تعیین کننده نمیباشند.»
?از مقدمه مصنف میتوان برداشت کرد که ایشان با مبنا و اعتقاد خاصی تحقیق خود را دنبال کرده است، جهت آشنایی با این مبانی به ذکر خلاصهای از آنها مبادرت میکنیم:
۱- ترادف حقیقی به معنای توافق دو لفظ در معنای واحد در جمیع خصوصیات، در کلام عرب و خصوصا در قرآن یافت نمیشود. هر لفظ مترادفی، تفاوتی با الفاظ دیگر به ظاهر مترادف دارد که در ذیل هر لغت مؤلف به آنها اشاره دارد.
۲- مواد الفاظ و هیئت آنها، سبب خصوصیت و امتیازی در معنا میگردد. و بعید نیست بگوییم دلالت الفاظ در جمله ذاتی است، گرچه به درک تفصیلی آن پی نبریم.
۳- اشتراک لفظی به معنای اینکه یک لفظ دو یا چند معنا به نحو دلالت حقیقی، داشته باشد، نزد برخی، در کلمات عرب و خصوصا در قرآن موجود نیست. بنابر این اشتراک لفظی یا از باب مشترک معنوی است یا از باب استعمال در مصادیق و یا ماخوذ از لغتی دیگر مانند عبری ، سریانی و... میباشد.
۴- از آنجایی که استعمال کلمات در قرآن، از حکمت و توجه به خصوصیات کلمه و لطائف مخصوص به آن است، و با کلمه دیگر، آن لطائف از بین میرود، تسامح در بیان معانی و اکتفا بر شواهد کلمات عرب (از نظم و نثر)، صحیح نمیباشد، با توجه به اینکه مجاز در خود اشعار و کلمات عرب نیز راه پیدا کرده و در شعر ، تحمیل این مجاز بواسطه مناسبتهای قافیه و غیر آن، بیشتر مینماید.
۵- میتوان گفت در قرآن، استعمال کلمه در معنایی، دلالت بر حقیقی بودن آن معنا دارد، و معانی کلمات عرب در شعر و نثر... نمیتواند معارض آن گردد، زیرا تسامح و مجاز در کلمات آنان فراوان است. البته از استقصاء استعمال کلمات در معنایی و تحقیق موارد آن، معنای حقیقی نمایان و اصل واحد در کلمه برای ارجاع سائر معانی، مشخص میشود.
?مؤلف محترم لغات قرآن را بر حسب ریشه کلمات تنظیم کرده و ابتدا توضیحات کتابهای معتبر لغت و ادب درباره آن لغت را جمع آوری و نقل نموده و آن گاه در قسمت «و التحقیق»، نظر خویش را از میان اقوال، آورده، مستدل مینماید. در ذیل بسیاری از لغات اعجمی ریشه آنها را که عبری یا زبانی دیگر بوده، توضیح داده است و به همان صورت عبری و... آورده است.
#معرفی_کتاب
مجموعه رسائل
تحقیق معانی الاستعارات، درباره نقل بالمعنی ، عشره کامله ، رساله احمد المرعشی الدباغی فی عقاب علی صغیره خط مولف ، رساله محمد بن پیرمحمد الجمالی فی بحث الفاظ السبع المثانی و غیره
خطی
@erfaneeslami1
مجموعه رسائل
تحقیق معانی الاستعارات، درباره نقل بالمعنی ، عشره کامله ، رساله احمد المرعشی الدباغی فی عقاب علی صغیره خط مولف ، رساله محمد بن پیرمحمد الجمالی فی بحث الفاظ السبع المثانی و غیره
خطی
@erfaneeslami1
انتقاداتی بر یک کتاب درباره فضل بن شاذان
به تازگی کتابی درباره فضل بن شاذان در قم توسط مؤسسه کتابشناسی شیعه منتشر شده است، تألیف آقای مهدی بیات مختاری. این کتاب در ۹۰۲ صفحه منتشر شده اما بی هیچ گفتگو باید بگویم بخش اعظم کتاب می توانست در کمتر از صد صفحه و بل پنجاه صفحه خلاصه شود. بخش اعظم کتاب یا نقل های مستقیمی است که جا به جا خود آنها و یا مضامین آنها تکرار شده و یا مطالب بسیاری درباره مشایخ و شاگردان و مطالب غیر مستقیم با ابن شاذان در طول کتاب مطرح شده که بدین ترتیب حجم کتاب را بی دلیل بالا برده است. دست آخر آنچه از این کتاب به دست می آید و برای شخصیت علمی و زندگانی ابن شاذان از آن قابل استفاده است گویا حتی به اندازه مطالب مقاله ای نیست که بیست سال پیش در دائره المعارف بزرگ اسلامی درباره ابن شاذان نوشته و منتشر شد. نویسنده به ویژه در ذیل بحث از کتابهای ابن شاذان به بیان احتمالات بی مورد پرداخته و گاه مطالبی را مطرح کرده که اصلاً معلوم نیست بر اساس چه میزان و معیاری طرح شده است مثل اینکه احتمال داده اند کتاب المعیار والموازنه ای که به نام ابو جعفر اسکافی چاپ شده (و به نظر ما تألیف خود اسکافی است؛ در این باره نک: کتاب بررسیهای تاریخی) تألیف فضل بن شاذان است. آشکار است نویسنده حتی یکبار هم کتاب اسکافی را تورق نکرده است تا بداند آن نوشته نمی تواند تألیف یک عالم شیعی و امامی باشد. جای ديگر كتاب اللطيف ابن شاذان را كتابی درباره اسم اللطيف خداوند دانسته اند، در حالی كه روشن است اين كتاب درباره موضوعات لطيف كلامی و در واقع بحثهای دقيق الكلام بوده است. به هرحال به سبکی که این نویسنده کتاب را تنظیم کرده برای شخصیتی مانند شریف مرتضی با آن همه آثاری که از او موجود است محتملاً بشود کتابی در پانصد مجلد نوشت. من در این نوشته به مطالب این کتاب کاری ندارم. سخن من درباره گفتگویی است با محقق دانشمند جناب آقای مددی که در پایان این کتاب درج شده و مشتمل است بر مطالبی درباره فضل بن شاذان. این بخش از کتاب در واقع مفیدترین قسمت این کتاب است و بحثهای ایشان در رابطه با نظریات فقهی و اصولی ابن شاذان بی نهایت مفیدند. من چون خود تاکنون مقالات متعددی درباره ابن شاذان در سایت کاتبان و در کتاب بررسیهای تاریخی منتشر کرده ام و فصلی هم از کتابم درباره احادیث غیبت (اصلاً رساله دکتری. در دست چاپ، انتشارات بریل، آن فصل گسترش یافته چند مقاله ای است که پیشتر در سایت کاتبان منتشر شد اما تنها یکی دو سالی است که تعدادی از آن مقالات را به دلیل درج در کتابی که بدان اشاره کردم از سایت حذف کرده ام) در خصوص ابن شاذان است، مناسب دیدم چند نکته ای در حاشیه مطالب این قسمت در اینجا ارائه دهم. بخشی از مطالبی که در این کتاب و همچنین در گفتگو با دانشمند جناب آقای مددی درباره اسناد حدیثی ابن شاذان در آثار محدثان بعدی و از جمله در کتابهای اربعه و اشتباهاتی که در اسناد حدیثی در این رابطه دیده می شود و نیز آنچه درباره آثار او به ویژه درباره قائمیت ارائه شده پیشتر توسط نویسنده این سطور در آنچه ذکرش رفت تفصیلاً بحث شده است اما متأسفانه جز در یک مورد آن هم در حاشیه تقریرات کلام استاد مددی بدانها اشاره ای نرفته است (به هر حال در این کتاب بحث از آثار ابن شاذان در قائمیت به اجمال برگزار شده است. برای متن بازسازی شده تعدادی از آثار ابن شاذان، نک: سایت کاتبان و نیز کتاب المتبقي من کتب مفقودة كه متن آن در سايت آكادميا در دسترس است).
من در اینجا برخی نکات را حاشیه وار متذکر می شوم:
۱- ص ۷۸۳: عناوینی مانند الجواهر والأعراض در میان تألیفات ابن شاذان را ایشان دلیلی بر آشنایی با فلسفه یونانی دانسته اند. ابن شاذان البته به گواهی عناوین آثارش با فلسفه ارسطویی آشنایی داشته اما در این عنوان مقصود جواهر و اعراض به عنوان دو اصطلاح اهل کلام است که لزوماً به معنی آشنایی با فلسفه های یونانی نیست. ایشان در ص ۷۸۹ مطلب دیگری ابراز داشته اند مبنی بر اینکه کتاب الأعراض والجواهر ابن شاذان همان فصل قاطیغوریاس است در حکمت یونان. روشن است که باب قاطیغوریاس و یا مبحث مقولات در منطق ارسطویی ربطی به آنچه مقصود از مباحث جواهر و اعراض در طبیعیات کلام (دقیق الکلام و مباحث دقیق آن) است (و حتی مباحث فلسفی مرتبط با الهیات بالمعنی الأعم فلسفه اسلامی) ندارد. نگاهی گذرا به کتابهای کلامی و فلسفی مسئله را روشن می کند.
منابع احاديث کتاب معارف القرآن کدامند؟
ميرزا مهدی اصفهانی (قدس سره) در معارف القرآن احاديث زيادی نقل می کند. شايد حدود شصت درصد کتاب فقط نقل احاديث است و البته در بسياری موارد احاديثی تکراری. جز به ندرت از سوی او تلاشی صورت نمی گيرد که تطابق باورهای دینی و معارفی اش را با الفاظ و منطوق و مفهوم احادیث تبیین کند. معمولا نخست باور خود را در چند صفحه مطرح می کند و بعد چند ده حدیث را پشت سر هم نقل می کند. حال اگر مضامین این احادیث با هم اختلافاتی هم داشته باشند چندان در کتاب به این اختلافات پرداخته نشده و به سادگی نسبت به آن اختلافات سکوت شده است. بنابراين دلالت احاديث بر معارفی که ميرزا آنها را علوم آل محمد (ص) می خواند تک به تک مورد بحث قرار نگرفته. بسياری از احاديثی که به طور نمونه ميرزا در بحث توحيد و اسماء و صفات باری تعالی نقل می کند عينا می تواند مورد استناد فلاسفه و حکماء و يا عرفای مکتب ابن عربی هم قرار گيرد؛ کما اينکه تاکنون قرار گرفته است. در واقع هم ميرزا و هم فلاسفه و حکمای ما هر يک برداشت و تأويل خود را از احاديث عرضه کرده اند. بنابراين بهتر است هيچ کدام دانش و معارف خود را معارف خاص اهل بيت قلمداد نکنند و مدعی خلوص گرایی تفکر خود نباشند. وانگهی بسياری از احاديث باب توحيد مضامينی عام دارند و تطبيق معانی الفاظ آنها بر آنچه ميرزا و يا در مقابل فلاسفه می گويند تنها تحکمی بيش نيست.
يکی از علل تعارض اخباری که ميرزا در طول کتاب معارف القرآن نقل می کند اين است که منبع همه آنها يکی نيست: همه آنها متعلق به امامان شيعه نيستند؛ همه را تنها يک سنت هماهنگ از سنت های شيعی نقل نکرده است و محصول سنت های مختلف است و دست آخر اينکه بسياری از آنها در جعلی بودنشان ترديد نيست. طبيعی است در چنين حالتی کمی توقع زيادی است که مضمون همه احاديثی با چنين اختلاف منابع را همواره يکسان و بی تعارض بدانيم و يا مدعی تواتر معنوی ميان مضامين آن احاديث باشيم.
بخش قابل توجهی از احاديث ميرزا در معارف القرآن را او از کتاب بحار و يا دار السلام حاجی نوری اقتباس کرده. متأسفانه در خيلی از موارد توجه نشده که منبع بحار چندان اصيل نيست و حتی علامه مجلسي خود به این مطلب در مقدمه بحار و گاهی در مطاوی بحار اشاره کرده. از اين نمونه است کتاب هایی با عناوين رياض الجنان و همچنين صفوة الاخبار که تأليفاتی مشکوک با ريشه نصيری اند(در اين باره قبلا نوشته ام). ميرزا به وفور به ويژه در بحث های عالم ذر و طبيعيات و خلقت عوالم به اين دو متن مجعول استناد می کند. در بسياری موارد ميرزا به کتاب مشکوک فيه مشارق أنوار اليقين استناد می کند از رجب برسي که در مجعول بودن روايات آن کمتر عالمی ترديد دارد. بسياری از استنادات ميرزا به کتاب تفسير منسوب به امام حسن عسکري بر می گردد که علما و محققان اماميه در جعلی بودن آن ترديد ندارند. ميرزا در بحث طبيعيات به احاديث کتاب الأنوار ابوالحسن بکري که از قصه گويان و جعالان و دروغپردازان شهره عالم است استناد می کند و به اشتباه او را استاد شهيد دوم می پندارد در حالی که روشن است اين بکري که اتفاقا شيعه هم نبوده غير از بکری، استاد شهيد دوم است. بخش زيادی از استنادات ميرزا به واسطه بحار به کتاب هایی مانند عيون المعجزات، دلائل الامامة، نوادر المعجزات و از اين قبيل می رسد که در اعتبار روايات و اصالت آن متن ها سخن ها هست. متأسفانه نقل با واسطه موجب شده نه دقتی در منبع نقل از سوی ميرزا صورت گيرد و نه سند احادیث کامل نقل شود و مورد بررسی سندی قرار گيرد. معارف اهل بيت را بايد از کتاب های اصيل و صحيح النسب گرفت. مهمترين کتاب قابل استناد کتاب کافي کليني است. در غير کتاب کافي خيلی بايد احتياط به خرج داد. تواتر معنوی اخبار آحاد و مضامين احاديث تا مادامی که سند و حجيت تک تک احاديث مورد بررسی قرار نگيرد نه تنها علم يقينی بلکه ظن غالب و اطمينان متعارف را هم برای ما ايجاد نمی کند.
نسبت وجود و ماهيت در رساله جوابات فارابی (1)
می دانيم بحث نسبت وجود و ماهيت يکی از مهمترين و مشکل ترين بحث های فلسفه و کلام اسلامی است. سابقه اين بحث البته تا فلسفه ارسطو قابل پی گيری است منتهی در سنت اسلامی به يک معنا تا سده دوم قمری و بحث های متکلمان نشان هایی از آن را می توان ديد. در اين ميان فارابی نخستين فيلسوف مسلمانی است که درباره وجود نظريه پردازی کرده است. معمولا کتاب الحروف او را مهمترين منبع در اين زمينه می دانند. به فصوص الحکمة و التعليقات او هم در اين خصوص در تحقيقات ارجاع می دهند. منتهی اين دو رساله هيچ کدام تأليف فارابی نيست. در مورد فصوص بسياری عدم صحت انتساب را بحث کرده اند. من هم نوشته ای در اين زمينه دارم که آن را اينجا منتشر خواهم کرد. درباره تعليقات کمتر کسی ترديدی کرده که تأليف فارابی باشد. اما آنچه امروز به نام التعليقات منسوب به فارابی می شناسيم و به تازگی هم از سوی انتشارات حکمت طبع شايسته ای از آن به دست داده شده از فارابی نيست. دلائلش را خواهم گفت. به هرحال يکی از مهمترين رساله های فارابی برای بحث وجود و نسبت آن با ماهيت همين رساله جوابات است. اينجا يکی از فقرات مرتبط را نقل می کنيم. در اينجا زبان فارابی با زبان ابن سينا در نوشته های اخيرش در رابطه با بحث وجود و ماهيت فرق می کند اما ريشه مبانی سينوی همينجاست:
سئل عن العرض كيف يحمل على الأجناس التسعة العالية بالتقدّم و التأخّر؟.
فقال: إنّ الكمّ و الكيف هما بذواتهما عرضان لا يحتاجان في إثبات ماهيتهما إلّا إلى الجوهر الحامل لهما فقط. و أمّا المضاف مثلا فلأنّ ثبات إنّيته إنّما يكون بين جوهر و جوهر، أو بين جوهر و عرض، أو بين عرض و عرض، فحاجته في ثبات ذاته إلى أشياء أكثر من جوهر و شيء واحد. فكلّ ما كان حاجته في ثبات ذاته إلى أشياء أقلّ ؛ فهو في إنّيته أقدم و أحقّ باسم الإنّية من الذي حاجته أكثر.
سئل عن الجوهر كيف يحمل على الجواهر بالتّقدم و التأخّر؟ فقال: إنّ الجواهر الأولى التي هي الأشخاص غير محتاجة في وجودها إلى شيء سواها. و أمّا الجواهر الثواني؛ كالأنواع و الأجناس، فهي في وجودها محتاجة إلى الأشخاص. فالأشخاص إذن أقدم في الجوهرية و أحقّ بهذا الاسم من الكليّات.
وجهة أخرى من جهات النظر؛ إنّ كلّيات الجواهر لمّا كانت ثابتة قائمة/ باقية، و الأشخاص ذاهبة و مضمحلّة، فالكلّيات إذن أحقّ باسم الجوهرية من الأشخاص. و في كلا النظرين يتبيّن أنّ الجوهر يحمل على ما يحمل عليه بالتقدّم و التأخّر، فهو إذن اسم مشكك (نک: الاعمال الفلسفية،جوابات لمسائل سئل عنها، ص : 322 تا 323).
اشتباه سيد کمال حيدری در فهم عبارتی ساده در کلام شيخ مفيد در اوائل المقالات (در دو فرسته)
فاضل محترم آقای کمال حيدری به تازگی در گفتگویی به کلامی از شيخ مفيد استناد کرده تا نشان دهد او "مخالفان" را تکفير می کند. اين کلام هيچ ارتباطی به موضوع مورد اشاره او ندارد و متأسفانه آقای حيدری از درک کلام شيخ مفيد عاجز بوده است ( به ويژه فهم کلام متقدمين نيازمند تخصص در دانش کلام و اصطلاحات قدمایی است). نخست عبارت شيخ مفيد را نقل می کنم:
القول في تسمية جاحدي الإمامة ومنكري ما أوجب الله تعالى للأئمة من فرض الطاعة
واتفقت الإمامية على أن من أنكر إمامة أحد الأئمة وجحد ما أوجبه الله تعالى من فرض الطاعة فهو كافر ضال مستحق للخلود في النار. وأجمعت المعتزلة على خلاف ذلك وأنكروا كفر من ذكرناه، وحكموا لبعضهم بالفسق خاصة ولبعضهم بما دون الفسق من العصيان (اوائل المقالات، ص 44).
شيخ مفيد بحث ايمان و کفر مخالفان اماميه را در دو سه جای ديگر کتاب اوائل المقالات مطرح کرده که بعدا ان شاء الله در يادداشت های مستقلی بدانها خواهيم پرداخت. در اينجا اساسا موضوع مورد بحث شيخ مفيد درباره ايمان "مخالفين" و اهل سنت نيست. اين فصل اوائل المقالات درست در دنباله بحث شيخ مفيد درباره احکام محاربين با امير المؤمنين (ع) آمده است (القول في محاربي أمير المؤمنين - عليه السلام -). در آنجا در خصوص کسانی که در مقابل حضرت در دوره پنج ساله حکومت و خلافت در سه جنگ شرکت کردند و با امام وارد محاربه شدند نظرات شيعه و معتزله و مابقی فرق را ذکر می کند. پس از آن در دنباله در ذيل بحث بالا که عنوانش را نقل کرديم شيخ مفيد بحث را گسترده تر می کند و درباره اين موضوع بحث می کند که اگر کسی با "امام" عصر خود مخالفت کند و از طاعتش خارج شود و از آنچه خداوند از او خواسته و بر او از اطاعت امام واجب کرده سرباز زند و جحود ورزد و امامت امام را منکر شود چه حکمی دارد. از آنجا که امام در ديدگاه شيعه به "نص" تعيين می شود و امامت اساسا امامتی الهی قلمداد می شود شيخ مفيد نظر شيعه را اينطور نقل کرده که: " فهو كافر ضال مستحق للخلود في النار". منتهی مقصود او از از منکر همانطور که گفتم کسی است که از فرمان امام زمانش سرپيچی کند و نسبت به طاعتش جحود ورزد. اين ربطی به کسی که به طور کلی به امامت ائمه شيعه معتقد نيست ندارد. اساسا اينجا بحث درباره مخالف نظری نيست بلکه کسی است که در برابر امام دست به "عصيان" و "جحود" می زند. در واقع بحث شيخ مفيد فقط ناظر به کسی است که در برابر امام زمان بالفعل که متصدی امامت بالفعل است و فرمان او حجود ورزد و طاعت سياسی او را منکر شود (يعنی در فرض امامت و حاکميت سياسی بالفعل ائمه). در برابر شيخ مفيد می گويد معتزله چنين کسی را کافر نمی دانند بلکه در مورد حالاتی از اين نوع انکار و حجود، فسق را مطرح می کنند و در مواردی حتی فسق را هم مطرح نمی کنند و فقط آنان را به عصيانی ما دون درجه فسق متصف می کنند (چرا که هر عصيانی از ديدگاه متکلمين و فقهاء فسق نيست). خوب. روشن است که اينجا مقصود از امام تنها به معنی امام در مقام حاکم است. مخالفت و جحود نسبت به امام در فقه در بحث بغی مطرح می شود و البته هر کسی که بر امام بشورد باغی نيست. بغی شرايطی دارد. اصل بغی اين است که متکی بر نظری سياسی و تأويل باشد. اهل سنت برای کسی که باغی نسبت به حاکم جامعه و امام/ خليفه باشد شرايطی را در نظر گرفته اند و درباره حكم او اختلاف نظر دارند. برخی حکم باغی در مقابل امام عادل را فسق و برخی آن را تنها در حد عصيان و برخی تنها در حد خطا می دانند و البته شرايطی را هم برای هر کدام در نظر می گيرند. در اين ميان شيخ مفيد نظر اماميه و معتزله را نقل می کند. اينجا مطلقا سخن درباره مخالف نظری و دينی امام نيست. بلکه موضوع در رابطه با کسی است که در "برابر" امام جحود می ورزد و از طاعتش خارج می شود و نسبت به او عصيانگری می کند. شيخ مفيد البته در بحثش وارد جزئيات بغی و غير بغی نمی شود چرا که در هر دو حال به نظر او کسی که بر امام حق خروج کند کافر است. بدين ترتيب معلوم شد که اساسا عبارات شيخ مفيد در اينجا که مورد استناد آقای کمال حيدری قرار گرفته ناظر به بحث "تکفير" اهل سنت نيست. از اينکه نظر معتزله را هم در دنباله بيان می کند معلوم است که بحث اساسا در چه سياقی مطرح شده.
بد نيست اينجا برای تکميل اين يادداشت ديدگاه نووي، فقيه دانشمند و برجسته شافعي مذهب که نظر غير معتزليان در ميان اهل سنت در خصوص "بغی" و باغیان را در کتابش روضة الطالبين نقل کرده بياوريم:
https://t.me/azbarresihayetarikhi
چند کلمه درباره مسئله اصالت متون ادعيه در ادبيات حديثی شيعه
گاهی ديده می شود که نسبت به اصالت برخی متون ادعيه و يا زيارات در ادبيات حديثی و مأثور شيعه پرسش ها و يا تشکيک هایی صورت می گيرد. معمولا در اين نوع بحث ها دو واقعيت مورد غفلت قرار می گيرد:
1- بسياری از متون ادعيه و يا زيارات در تحريرهایی که در آثار مرتبط با ادعيه و زيارات نقل شده به انحای مختلف شکل تلفيق شده و ترکيب شده متونی است کهنتر که در کتاب های حديثی متقدم به ائمه (ع) نسبت داده می شد اما در تحريرهای بعدی اين متون گاه با ترکيب با يکديگر در هيئت متن های مفصل تر و پر برگ تر عرضه می شد. در واقع چند متن بعدا با ترکيب با يکديگر در قالب يک متن جديد تحرير می شد. در ادبيات حديثی اين کار شايع بوده است. ممکن است تصور شود که متن نهایی اصالت دارد و نقل های مختصر کهنتر تنها بخش هایی از متن اصلی را نمايندگی می کنند. نقل ناقص و يا مختصر از يک حديث در متون حديثی امری شايع بود اما بايد توجه داشت که گاهی مسئله را بايد بر عکس ديد؛ يعنی چند متن اصيل اوليه به دليل شباهت موضوعاتشان و به دلائل مختلف ادبی و اعتقادی و تبليغی در تحريرهای متأخر در قالب يک متن ارائه می شد. به هرحال صرف ترکيب چند متن دعایی و يا زيارتی و تحرير آن در يک هيئت جديد و مطول تر را نبايد دليل بر بی اعتباری آن دانست.
2- بسياری از متون ادعيه و زيارات به در کتاب های مزارات و ادعيه تأليف ابن مشهدي و ابن طاوس و حتی در مصباح شيخ و غيره مستقيما به امامان نسبت داده نشده و در واقع انشای علمای شيعه و در بسياری مواقع انشای "ناحيه مقدسه" يعنی وکلای امام غائب (عج) در عصر غيبت صغراست. اين متون بر اساس متون مأثور قبلی که از ائمه روايت شده بود و با بهره گيری از همان الفاظ و معانی در قالب تحريرهای جديدی تدوين می شد. تشکيک در اعتبار اين متون بی وجه است برای اينکه در اصل ادعا نشده که اين متون مستقيما انشای ائمه (ع) است. در واقع اين متون به فراخور نيازهای معنوی و مذهبی جديد جامعه اماميه و بر اساس متون قبلی و با بهره گيری از همان الفاظ و معانی تدوين و پيشنهاد می شد.
توجه به ماهيت متون دعایی و کارکرد آنها در محيط مؤمنان و نيازمندی های متحول معنوی و روحی آنها مادام که متن های جديد حامل معانی بی سابقه در مأثورات دينی نباشد موجب می شد علمای حديث در نقل اين متون ايراد و اشکالی نبينند.
https://t.me/azbarresihayetarikhi
⭕️⭕️
*معرفی کتاب "مفردات الفاظ القرآن".
🔸مفردات الفاظ القرآن (نام دیگر آن، المفردات فی غریب القرآن) تالیف حسین بن محمد راغب اصفهانی است و ب زبان عربی میباشد.
🔸در این واژه نامه ک بر بنیاد مواد اصلی کلمه سامان داده شده، مسلک راغب چنین است ک نخست ماده را با معنای حقیقی اش میآورد، آنگاه مشتقات آن را یاد میکند، سپس معانی مجازی را با تبیین علاقه حقیقت و مجاز عرضه میدارد.
🔸 وی بر این همه، اولا از قرآن، ثانیا از حدیث و ثالثا از سرودهها و اقوال عرب گواه میجوید. او همچنین ب یاد کرد قراآت وارده، اقوال صحابه و تابعین و حکماء و نیز تفسیر قرآن ب قرآن، دست مییازد.
🔸راغب در مفردات ب مؤلفات پیشینیان عنایت ویژهای نشان داده و از کتبی چون « المجمل فی اللغة ( ابن فارس )،الشامل فی اللغة (ابو منصور جبان)، تهذیب الالفاظ ( ابن سکیت )، معانی القرآن (فراء)،المسائل الحلبیات (ابو علی فارسی)، معانی القرآن ( زجاج )، العین (خلیل بن احمد)، تفسیر ابو مسلم اصفهانی ،تفسیر غریب القرآن (ابن قتیبة)، کتاب سیبویه ، معانی القرآن (اخفش)، مجاز القرآن (ابو عبیدة)، الحجة للقراءات السبعه (فارسی)، غریب الحدیث (ابن قتیبة)، غریب الحدیث (ابو عبیدة)، الغریب المصنف (ابو عبید) و... استفاده نموده است.
🔹در تفسیر از علی بن ابیطالب علیهالسّلام ، امام صادق علیهالسّلام ، ابن عباس ، ابن مسعود ، عمر بن الخطاب، مجاهد، قتاده، حسن بصری ، شعبی، سفیان و برخی دیگر، نقل اقوال مینماید.
از لغویین مانند: مبرد، کسائی، سیبویه ، یونس، ابو زید، توزی، اصمعی و ابن عربی مطالبی میآورد. و در قرائت از حمزه، یعقوب و نقاش، نقل میکند. اقوال جبائی، ابو القاسم بلخی و ابو بکر علاف را از متکلمین بازگو مینماید. و سخنان حکما را بدون ذکر افراد یادآور میشود.
🔸پس از راغب، علمای زیادی از وی متاثر شد، کلام او را نقل نمودهاند،
🔸 از آن جملهاند فیروزآبادی در « بصائر ذوی التمییز » ک بسیاری از عبارات راغب را در آنجا میآورد.
🔷 سمین حلبی در « عمدة الحفاظ فی اشرف الالفاظ » ک مفردات راغب پایه و اساس کتاب اوست.
▫️ زرکشی در « البرهان »، سیوطی در « المزهر »، « الاتقان » و « معترک الاقرآن »، فخر رازی در تفسیرش، بغدادی در «خزانة الادب»، زبیدی در « تاج العروس »، ابن حجر در «فتح الباری»، آلوسی در « روح المعانی » ابن قیم در « بدائع الفوائد »، بروسوی در « تفسیر روح البیان » و زمخشری نیز در «اساس البلاغة» از روش راغب در بیان معنای حقیقی، سپس مجازی و شواهد آنها، بسیار از وی متاثر شده است.
🔸بسیار از اندیشمندان نیز زبان ب ثنای مفردات راغب گشودهاند، فیروزآبادی گفته: «لا نظیر له فی معناه» و حاجی خلیفه آن را در هر
علمی از علوم شرع نافع شمرده است.
🔶 این اوصاف درباره دانشنامهای ک با محدودیت موضوعیاش، از نحو و صرف و لغت و تفسیر و قراآت و فقه و منطق و حکمت و اصول فقه و توحید و ادب و نوادر سخن میگوید، چندان مبالغت آمیز نمینماید.
#معرفی_کتاب
@yortchi_bosjin_pdf
⭕️⭕️
معرفى كتاب
معترك الاقران في اعجاز القرآن
کتاب حاضر تأليف ابو بكر جلال الدين عبد الرحمن سيوطى از بزرگترين قرآنشناسان و دانشمندان در علوم اسلامى و صاحب كتاب مشهور« الاتقان» مىباشد.
كتاب« معترك الاقران» كه يكى از مهمترين تصنيفات سيوطى است، حاوى مطالب و آراء فراوانى در زمينه اعجازشناسى و اعجاز قرآن است.
سيوطى در«معترك الاقران» تمامى وجوه اعجاز قرآنى را- بهجز نظريه صرفه- درست مىداند و مهمترين جنبه اعجازى آن را بلاغت قرآنى مىشمارد.
سيوطى هرگاه وجهى از وجوه اعجاز قرآن را در اين كتاب ذكر مىكند، نام كسانى را كه درباره آن وجه آثارى نگاشتهاند و نيز نام كتابهايى كه دراينباره نوشته شده است را يادآور مىشود.
🔹 خواننده كتاب بدينترتيب درمىيابد كه سيوطى هرنوشتهاى را كه درباره وجوه اعجاز نگاشته شده خوانده و از آنها در تأليف كتاب ارزشمند خود بهره جسته است.
سيوطى در وجه سى و پنجم از وجوه اعجاز قرآن از الفاظ مشترك قرآن بحث مىكند و اين وجه را از بزرگترين وجوه اعجاز قرآن مىشمارد. وى در اين وجه الفاظى از قرآن كريم را بر حسب حروف هجاء فراهم آورده، تفسير كرده، معانى مختلف را بطور كامل جمعآورى كرده و مشكلات آن را برطرف نموده است و در اين مسير به كتب تفسير و حديث و لغت و غيره مراجعه كرده است.
🔹 خود همين باب گواهى صادق بر تلاش فراوان مؤلف در بررسى وجوه اعجاز مىباشد، چرا كه او تنها به تفسير لغوى مفردات قرآن بسنده نكرده بلكه آياتى را كه حاوى اين واژگان مشترك است به نحوى تفسير كرده كه معالم آن آشكار و مشكلات آن زائل شود.
ويژگى:
🔹 كتاب كه اثرى بسيار ارزشمند در بيان وجوه اعجاز مىباشد از اين ويژگى برخوردار است كه مىتواند در اين زمينه مرجعى مهم كه به تمام جوانب موضوع پرداخته به حساب آيد و خواننده را از مراجعه به بسيارى از كتب ديگر بىنياز سازد.
ساختار:
كتاب مشتمل بر مقدمهاى است كه در آن به موضوعاتى چون: اعجاز القرآن، اعجاز نظمه، بم يعلم اعجاز القرآن؟، تنزيه القرآن عن الشعر، فائدة ذكر وجوه الاعجاز و غيره پرداخته شده است.
پس از مقدمه مؤلف به بررسى وجوه اعجاز قرآن پرداخته و 35 وجه از وجوه قرآن را مورد بررسى قرار داده است.
مهمترين وجه از وجوه اعجاز به نظر مؤلف، الفاظ مشترك قرآن كريم است كه مؤلف بيش از دو جلد از 3 جلد اين اثر را به بررسى اين وجه اختصاص داده است. سيوطى در اين وجه، واژگان مشترك قرآن را به ترتيب حروف هجا يادآور شده است.
#معرفی_کتاب
https://t.me/yortchi_bosjin_pdf
✔️رساله ذهبیه یا طب الرضا علیهالسلام
🔻به ضمیمه دیدگاه مرحوم حاج محمدکریم کرمانی اع درباره روایات طبّی و طبِ رضوی
🔹بیانی از مرحوم حاج محمدکریم کرمانی اع در دست است که این بیان برخورد منحصر به فردی با روایات طبی است. ایشان میفرمایند روایات طبی را اصلاً نیازی نیست وارد فقه کنید. مثلاً ائمه فرموده اند كلوا الرمان فانه يدبغ المعدة. اين را برای تعليم مخاطب و فهميدن آن شنونده، خاصيت اين را فرمودهاند. ارتباطی به استحباب ندارد كه علماء مینویسند باب استحباب اكل الرمان. شخصی سرما خورده و به اصطلاح چاييده است، حالا مستحب به عمل آورد و رمان بخورد، ارتباطی ندارد و نمیشود حمل كرد. مثلاً فرمودهاند العطسة من الرحمن برداشتهاند نوشتهاند باب استحباب العطاس.
همه از همين جهت است. چطور عطسه مستحب است؟ عطسه نمیآيد، چه كار بكند اين؟! چه مستحبی است؟! حتی اينكه در حاشيه كتاب نوشته است كه اگر عطسهاش نمی آيد، زيرا كه عطسه طبيعی است، در قرص آفتاب نگاه كند يا انفيه بكشد تا عطسه كند.
و همچنين نوشته باب كراهت عطسه ازيد از ثلث چطور است. عطسه زياده از سه تا مكروه است. شخصی سرما خورده، پنجاه عطسه پی هم میكند چطور مكروه است زيادتر از سه؟ از اين قبيل چيزها نوشته اند و حال آنكه امام از آن علم تكلم نكرده و ارتباطی به آن علم ندارد... .
🔸...پس از این معرفی اجمالی از این رساله، نظر مرحوم آقای کرمانی اع را درباره این رساله بررسی میکنیم. ایشان در حقایق الطب این تعبیر را به کار بردهاند:
ورد فی الخبر عن الرضا علیهالسلام فی رسالته الی المأمون.
و در جای دیگری از حقایق الطب میفرمایند:
و من الذهبیة عن الرضا علیهالسلام... .
اما در بعضی رسائل، به گونه دیگری تعبیر آوردهاند. از جمله در رساله در متعلقات به صنعت دلاکی،معروف به رساله دلاکیه میفرمایند:
و در ذهبیه منسوب به حضرت رضاست علیهالسلام.
در موضع دیگر از این رساله میفرمایند:
در کتب طبیِ منسوب به حضرت رضا علیه السلام است... .
در اینجا تعبیر آوردهاند که به حضرت رضا «منسوب» است؛ اما در رسائل دیگری همچون حقایق الطب، تعبیر «رسالته علیهالسلام الی المأمون» را به کار بردهاند یا در در رساله دیگر میفرمایند: «ففی طب الرضا علیهالسلام اعلم یا امیرالمؤمنین...»
نکته مهم دیگر در ادامه این بحث اینکه این بزرگوار اعلی الله مقامه این رساله را به طور کامل در رسائل خود ذکر نکردهاند (لااقل در استقصائی که نگارنده داشت به دست نیاورد) و حتی در کتاب فصل الخطاب،در مباحث طبی اگرچه روایات متعددی از حضرت رضا صلوات الله علیه به طور متفرق نقل شده است، اما این رساله نقل نشده است.
بنابراین ما نیز به تبعیت از این بزرگوار عرض میکنیم این رساله منسوب به حضرت است و البته مطالب آن با توجه به قراین و تجربیات صحیح است و به آن عمل میشود و طبق نظر مرحوم مجلسی ره از مشهورات بین اصحاب است.
-این نوشتار، متن پیاده شده یکی از درسگفتارهای کتاب «حقایق الطب» است.
متن کامل نوشتار، در لینک زیر:
http://www.aghayed.net/teberazavi/
ج: رامپوری، در نقل این خبر معتبر (که اهرام را حضرت ادریس ساخته)، درست عمل کرده است؛ امّا خطای او آنجاست که با وجود اینکه خود اذعان داشته "حکماء قبل از طوفان، اهرام را ساخته اند" و باز به اذعان خودش - طبق گفتۀ برخی - آن حکیم که اهرام را ساخته، هِرمِس اوّل، یا هرمس بزرگ، یا هرمس کبیر، یا هِرمِس الهَرامِسَة، و به تعریف آتی خودش: همان ادریس پیامبر(ع) بوده است؛ ولی در پایان بحث، دچار خطا شده و با محاسبه ای نجومی، تاریخ ساخت اهرام مصر را به پیش از خلقت حضرت آدم(ع) می بَرَد! حال آنکه میدانیم، دوران حضرت ادریس(ع) حدود ششهزار و هفتصد سال قبل، و پس از حضرت آدم(ع) و قبل از حضرت نوح(ع) بوده است. پس اهرام مصر، نمیتوانند بیش از شش تا هفت هزار سال عمر داشته باشند.
د: شاید سبب خطای رامپوری، سعی وی بر حفظ ظاهر حدیث شریف منسوب به حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) بوده است؛ زیرا چنانکه دیدیم، ظاهر منقول حدیث، چنین است:
« بُنِیَ الهَرَمان ِ[وَ] النَّسرُ فِی السَّرَطان ِ»
(بنا شد دو هرم، در حالی که صورت فلکی نسر(عقاب) در برج سرطان(خرچنگ) بود)
این حدیث با اختلاف الفاظی در منابع دیگر تاریخی و جغرافیائی نیز نقل شده است. مثلاً، سَیُوطی در "حُسن المُحاضره" (همان چاپ، ج1/ ص65) و مَقریزی در "المواعظ و الاعتبار" (همان چاپ، ج1/ ص217) عبارت را اینگونه آورده اند:
« بُنِیَ هٰذانِ الهَرَمانِ وَ النَّسرُ الواقِعُ فِی السَّرَطان ِ»
که چنین میرساند که منظور از "نسر" (عقاب یا کرکس) در حدیث شریف، "نسر واقع" (کرکس نشسته یا بال بسته) است (که در صورت فلکی شَلیاق یا دیگپایه، با دو ستاره نزدیکش، شکلی مثلث مانند را به این شکل [. ْ .] تشکیل میدهند)؛ نه "نسر طایر" (کرکس پرنده یا گشوده بال، که در صورت نجومی عقاب، با دو ستارۀ نزدیکش، سه ستاره ردیف هم به این شکل [ ْ ْ ْ ] را تشکیل میدهند).
ولی، این نقل سیوطی و مقریزی، نمیتواند صحیح باشد؛ زیرا حرکت ظاهری "نسر واقع" (هرچند همانند دیگر ثوابت، برای ما قابل احساس و ادراک نیست) سریعتر از حرکت ظاهری "نسر طائر" است و در این صورت، در تطبیق با اخبار متواتر احداث اهرام مصر در عصر حضرت ادریس(ع) (طبق شرحی که خواهد آمد) مشکل ایجاد میشود.
- وجود لفظ "طائر" در برخی مدارک دیگر:
به نقل استاد فقید، مرحوم دکتر سید ابراهیم مهدوی اصفهانی (متوفای لندن، در اواخر دهه هشتاد شمسی، در بخش "منجّمین شیعه" از "دایرة المعارف علم و مذهب") "میرزا غلامعلی شریف طوسی" (منجم باشی مرحوم شاه طهماسب صفوی) در رساله ای خطّی که هنوز به چاپ نرسیده و "مُبَشِّرۀ شاهیّه" نام دارد - و مؤلف آنرا برای خود مرحوم شاه طهماسب نوشته، و نسخه ای از آن در اختیار مرحوم دکتر مهدوی بوده است - گوید:
((... روایت است که بر طلسم درگاه یکی از اهرام ثلاثه، صورت نسر طائر و برج سرطان نقش بوده و راز آن کس را معلوم نگشته. تا حضرت امیرالمؤمنین، مفتاح خزائن علوم حضرت سَیّد المُرسَلین، مُشرَّف به اشارت عُلیای "أنا مَدینةُ العلمِ وَ عَلِیٌّ بابُها" صلوات الله علیهِما وَ علیٰ اولادِهِمَا الطّیّبینَ الطّاهرین ـ فرمودند که این نقش طلسم، تاریخ بناء این هرم اعظم است، و معنی آن چنین است که:
«بُنِیَ الهَرَمانِ وَ النَّسرُ الطّائِرُ فِی السَّرَطانِ»
بِناءً عَلیٰ هٰذا، بموجب رصد سلطان الحکماء، المنجّم القدّوسی، خواجه نصیرالدّین الطّوسی که به هر هفتاد سال" نسر طایر" یک درجه قطع مسافت می کند...)).
سپس، محاسباتی ارائه داده که به بحث ما مربوط نیست... لذا از نقل ادامۀ آن معذوریم.
و چون هر برج را سی درجه بدانیم، 70 ضربدر 30 میشود: 2100 سال، که تقریباً همان است که رامپوری در "غیاث اللّغات" گفته و گذشت:
«... و نسر [طائر] در دو هزار سال، یک برج را طی میکند...»
نکته دیگر هم اینکه ما در حدیث با پدیده نقل به معنی روبرو هستیم و از این رو گام نخست در فهم حدیث، دستیابی به متن اصیل و یا متنی است که کمترین تغییر را پیدا کرده است، اگر به عبارت اصلی روایت دست پیدا کردیم که چه بهتر و الا باید همه نقل های مختلف یک روایت را با هم در فهم حدیث، دخالت بدهیم و نمی توان تنها با توجه به برخی از نقل های یک روایت، روایت را فهم کرد. درباره حدیث ثقلین، تعابیر مختلفی به کار رفته است و اگر همه نقل های این حدیث را مد نظر قرار دهیم جایی برای جدایی عترت از حکم کتاب الله، باقی نمی ماند.
به عبارت بهتر در مواردی که یک روایت با الفاظ مختلف نقل شده است و ما نمی دانیم دقیقا کدام عبارت صادر شده است، باید همه آن ها را مد نظر قرار داد و سپس به بیان مراد واقعی با توجه به همه نقل ها پرداخت.
شبیه به این بحث درباره آیاتی که اختلاف قرآئت دارند هم پیش می آید در آنجا اگر بتوانیم به قرآئت رسول الله دست یابیم که چه بهتر و گرنه در صورتی که قرآئات مختلف، شرائط لازم را داشته باشند، قدر جامع بین همه قرآئات به عنوان معنا بیان شود و نمی توان آیه را تنها با توجه به یک قرآئت، فهم کرد.
سلام و احترام
آیا شواهدی برای مطلبی که ذکر نمودید هست؟ هرطور درنظر گرفتم جور درنیامد. فرض کنید این نسخۀ حاضر از روی رسالۀ دیگری (به خط مؤلف یا مسوّدۀ کاتبی دیگر) کتابت شده باشد؛ کاتب حاضر برای اینکه مشخص سازد این حاشیهای که در نسخۀ فعلی اضافه میکند از خودش است یا رونویسی از رسالۀ پیشین، «منه» یا «منه عفی عنه» را اضافه میکند که با توجه به عدم تمایز معانی («از او» و «از او که بخشوده باد») هیچ کدام نشان نمیدهد که این حاشیه از خود وی باشد و همگی دلالت بر رونویسی حاشیه از نسخۀ اصلی دارد. در واقع به نظر میرسد این نشانهها و همچنین نشانههای مشابه دیگر مانند «لراقمه»، «لمحرره» و... همگی برای رونویسی و انتقال حاشیۀ دیگر به نسخۀ فعلی یا تصحیح و تحشی نمودن متن رساله در مقایسه و مقابله با نسخ اصل/بدل باشد.
اگر اطلاعات بیشتری خدمتتان هست سپاسگزارم که بفرمایید.
69. تصحیح و تعلیق کتاب نفس شفاء
70. تصحیح و تحشیه گلستان شیخ أجل سعدی
71. شرح فصّ حکمة عصمتیة فی کلمة فاطمیة
72. ترجمهء مدینهء فاضلهء فارابی و تعلیقات بر آن به فارسی
73. رساله ای در معاد
74. رساله ای در تناهی ابعاد
75. رساله ای در تکامل برزخی
76. رساله ای در شرح حدیثی از حضرت امام صادق (علیه السلام) در توحید
77. خزانهء چهل گوهر شب چراغ
78. تصحیح کتاب المناظر فی کیفیة الإبصار، لأقلیدس بتحریر الخواجه الطوسی
79. ترجمه و تحشیه رسالهء الجمع بین الرأیین فارابی
80. تصحیح کتاب الاستیعاب فی صنعة الاصطرلاب للبیرونی
81. رساله ای در اختلاف منظر و انکسار نور (هیئت و فیزیک)
82. رسالهء قطب نما و قبله نما
83. لیلة القدر و فاطمه (سلام الله علیها)
84. تصحیح و تحشیه رسالهء تحفة الملوک فی السیر و السلوک
85. هزار و یک کلمه (7 جلد)
86. وجیزه ای در بیوگرافی استاد علامه طباطبایی
87. تصحیح مکاتبات آیتین سید احمد کربلائی و شیخ محمد حسین غروی اصفهانی در بیان دو بیت از شیخ عارف عطار
88. نثر الدراری علی نظم اللئالی تعلیقات بر منطق شرح لئالی متأله سبزواری
89. دُرر القلائد علی غرر الفرائد تعلیقات بر حکمت شرح غرر الفرائد متأله سبزواری
90. انسان و قرآن
91. نهج الولایة، بررسی مستند در شناخت امام زمان (عجل الله فرجه)
92. انّه الحق
93. مجموعهء مقالات، مشتمل بر هشت مقاله
94. سی فصل در دائرهء هندیه، برای تعیین خط زوال و خط مشرق و مغرب اعتدال و تحصیل سمت قبلهء آفاق
95. رساله ای در خط و خوشنویسی
96. تعیین سمت قبله و تشخیص ظهر حقیقی مدینه به إعجاز رسول الله (صلی الله علیه و آله)
97. قرآن و عرفان و برهان از هم جدائی ندارند
98. رساله ای در اربعین
99. رساله ای در ظل ریاضی (تانژانت)
100. عرفان و حکمت متعالیه
101. تصحیح خلاصة المنهج مولی فتح الله کاشانی در تفسیر قرآن کریم در شش جلد
102. رساله ای در میل کلّی از امّهات مسائل هیوی
103. تصحیح و تعلیق رسالهء قضا و قدر علاّمه اجل محمود بن محمد دهدار
104. تکسیر دائره (از امهات مسائل هندسی، یعنی بحث از پی در نسبت محیط دایره به قطر آن)
105. تصحیح و تعلیق کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد در علم کلام
106. رساله ای در امامت
107. فصل الخطاب فی عدم تحریف کتاب رب الأرباب
108. رساله ای در لقاء الله
109. رسالهء انسان کامل اسم اعظم الهی است
110. رسالة فی تعیین البعد بین المرکزین
111. کتاب دروس معرفة الوقت والقبلة
112. تصحیح و تعلیق طبیعیات شفاء شیخ رئیس
113. رساله ای فارسی در مطالب ریاضی
114. رساله ای فارسی حول فنون ریاضی
115. رساله ای در قبلهء مدینه و استنباط چند اصول ریاضی از آن
116. تصحیح و تعلیق اکر ثاوذوسیوس به تحریر خواجهء طوسی
117. تصحیح و تعلیق کتاب مساکن ثاوذوسیوس به تحریر خواجهء طوسی
118. تصحیح و تعلیق رسالهء بیست باب در اصطرلاب خواجهء طوسی
119. رساله ای به فارسی در شرح فارسی هیئت قوشچی
120. تصحیح و تعلیق رسالهء قبلهء ملا مظفر جنابذی
121. رساله ای در بعض شعب ارثماطیقی (علوم غریبه)
122. کشیکل (مصغر کشکول)
123. مصادر و مآخذ أدعیه مفاتیح الجنان همراه با ترجمه بخش هایی از مفاتیح
124. شرحی برخی از اشعار خواجه حافظ شیرازی
125. تصحیح و تعلیق کتاب الکرة المتحرکة لأوطولوقوس بتحریر الخواجه الطوسی
126. تصحیح و تعلیق شرح بیرجندی بر زیج الغ بیگی
127. تصحیح شرح بیرجندی بر رسالهء بیست باب اسطرلاب خواجهء طوسی و تعلیق بر آن
128. تصحیح و تعلیق مجسطی بطلمیوس به تحریر خواجهء طوسی
129. تصحیح و تعلیق شرح نظام الدین نیشابوری مجسطی بطلمیوس را به تحریر خواجهء طوسی
130. تصحیح و تعلیق شرح مهندس خیر الله خان ریاضی مجسطی بطلمیوس را به تحریر خواجهء طوسی
131. تعلیقات عربی بر هشت باب از شرح مطول تفتازانی در علم معانی
132. رساله ای در سیر و سلوک بنام باب رحمت
133. رساله ای در تفسیر آیهء عرض
134. تصحیح تذکرهء خواجهء طوسی در مبدأ و معاد (آغاز و انجام) با تعلیقات شرح گونه بر آن
135. امثال طبری
136. الأصول الحکمیة و العرفانیة
137. تصحیح و تعلیق شرح حسین خوارزمی بر فصوص الحکم شیخ اکبر
138. شرح فارسی سه نمط آخر اشارات شیخ رئیس در بهجت و سعادت و مقامات العارفین و أسرار الآیات
139. تصحیح کلیله و دمنه و تعلیقات و مقدمه ای بر آن و ترجمهء دو باب دیگر آن
140. رساله ای در ولایت تکوینی
141. رساله ای دیگر در مطالب ریاضی
142. رساله ای دیگر پیرامون فنون ریاضی
143. شرح رسالهء استاد حضرت علامه رفیعی (رفع الله درجاته) در اتحاد عاقل به معقول به صورت تعلیقات
144. رساله ای در علوم غریبه
145. مشکاة القدس علی مصباح الانس، تعلیقات بر مصباح الانس ابن فناری
146. رسالة حول الرؤیة
147. رساله ای در اعتقادات شخصی ایشان در اصول و معارف دین
148. دروس شرح خواجهء طوسی بر اشارات
149. دروس اسفار صدرالمتألهین
🔸اخیراً کتاب «کشف الغطاء عن الحق بالتحقیق» نگاشته سید هاشم بن سید احمد اَحسائی منتشر شده است. این کتاب را احمد بن حسین اَحسائی تحقیق کرده و پاورقی زده است.
🔸در ابتداء کتاب، مؤلف پس از ذکر حالات افراد مقصرین در حق محمد و آل محمد علیهم السلام، ملاحظه دو رساله در نقد معتقَدات شیخیه را علت اصلی نگارش این رساله بیان می کند.
🔸رساله مقدمه ای دارد و مقامات و خاتمه ای؛ شامل مباحثی پیرامون توحید خداوند متعال و شناخت صفات او و مَواقع اسماء و صفات او و مطالبی درباره معرفت امام معصوم صلوات الله علیه و توضیحاتی درباره مقام معانیِ ائمه اطهار سلام الله علیهم. و بیان نکاتی درباره معاد و معراج جسمانی و در پایان، اشاره به روایاتِ مطالبی که در رساله مطرح شده است (في نبذة من الاخبار التی لها تعلق بما ذکرناه انفا علی الترتیب المذکور.)
@AghayedNet
محقق مجلسی و طریق ریاضت عالمانه
در آغاز شرح فارسي من لا یحضره الفقيه به نقل از خط مؤلف چنین آمده:
حضرت سيّد المرسلين را و حضرت امير المؤمنين، وسيده نساء أهل الجنة أجمعين، وسيّدَي شباب أهل الجنّة، وسيّد الساجدين (سلام الله عليهم أجمعين) را در واقعه طويلي ديدم، در حالتي كه بيماري عظيمي روي داده بود و اطبّاء مأيوس شده بودند.
به بركت آن واقعه شفا يافتم و حضرت سيّد المرسلين صلی الله علیه وآله [در خواب] چند چيزي عطا فرمودند از طعام و ميوه بهشت...
دأب بنده است كه در هر مرتبه كه در واقعه به خدمت يكي از حضرات معصومين صلوات الله عليهم اجمعين مي رسم مدّاحي ايشان به لسان حال مي كنم و ايشان تصديق مي فرمايند...
بعد از آن عرض نمودم كه: يا رسول الله! اقرب طريق به جناب أقدس الهي كدام است؟ فرمودند كه: آن چه ميداني.
عرض كردم كه: از كدام طريق بروم؟ فرمودند: به همين راهي كه مي روي.
و شفقت بسياري از اين شش معصوم به بنده خودشان واقع شد.
و بعد از صحّت، شروع در روضة المتّقين [شرح عربی من لا یحضره الفقیه] شد، و به اندک زماني به اتمام رسيد.
و باز شروع در اين شرح [فارسي] شد، و تا غايت كه قريب يک سال است، با أشغال بسيار، قريب به صد هزار بيت نوشته شده، و شرح صحيفه كامله و تفسير مجمع البحرين نيز شروع شده است...
اين بنده، عمر عزيز را صرف اين علم [حدیث] نمودم، و حال چنان شده است كه هركس سواد داشته باشد بر همه احاديث اطلاع تواند به هم رسانيد...
و من خود لا شيءام، و هر چه از من واقع شده است از فضل الهي است، والحمد لله ربّ العالمين.
منابع احاديث کتاب معارف القرآن کدامند؟
ميرزا مهدی اصفهانی (قدس سره) در معارف القرآن احاديث زيادی نقل می کند. شايد حدود شصت درصد کتاب فقط نقل احاديث است و البته در بسياری موارد احاديثی تکراری.
جز به ندرت از سوی او تلاشی صورت نمی گيرد که تطابق باورهای دینی و معارفی اش را با الفاظ و منطوق و مفهوم احادیث تبیین کند. معمولا نخست باور خود را در چند صفحه مطرح می کند و بعد چند ده حدیث را پشت سر هم نقل می کند.
حال اگر مضامین این احادیث با هم اختلافاتی هم داشته باشند چندان در کتاب به این اختلافات پرداخته نشده و به سادگی نسبت به آن اختلافات سکوت شده است. بنابراين دلالت احاديث بر معارفی که ميرزا آنها را علوم آل محمد (ص) می خواند تک به تک مورد بحث قرار نگرفته.
بسياری از احاديثی که به طور نمونه ميرزا در بحث توحيد و اسماء و صفات باری تعالی نقل می کند عينا می تواند مورد استناد فلاسفه و حکماء و يا عرفای مکتب ابن عربی هم قرار گيرد؛ کما اينکه تاکنون قرار گرفته است. در واقع هم ميرزا و هم فلاسفه و حکمای ما هر يک برداشت و تأويل خود را از احاديث عرضه کرده اند.
بنابراين بهتر است هيچ کدام دانش و معارف خود را معارف خاص اهل بيت قلمداد نکنند و مدعی خلوص گرایی تفکر خود نباشند. وانگهی بسياری از احاديث باب توحيد مضامينی عام دارند و تطبيق معانی الفاظ آنها بر آنچه ميرزا و يا در مقابل فلاسفه می گويند تنها تحکمی بيش نيست.
يکی از علل تعارض اخباری که ميرزا در طول کتاب معارف القرآن نقل می کند اين است که منبع همه آنها يکی نيست: همه آنها متعلق به امامان شيعه نيستند؛ همه را تنها يک سنت هماهنگ از سنت های شيعی نقل نکرده است و محصول سنت های مختلف است و دست آخر اينکه بسياری از آنها در جعلی بودنشان ترديد نيست.
طبيعی است در چنين حالتی کمی توقع زيادی است که مضمون همه احاديثی با چنين اختلاف منابع را همواره يکسان و بی تعارض بدانيم و يا مدعی تواتر معنوی ميان مضامين آن احاديث باشيم.
بخش قابل توجهی از احاديث ميرزا در معارف القرآن را او از کتاب بحار و يا دار السلام حاجی نوری اقتباس کرده.
متأسفانه در خيلی از موارد توجه نشده که منبع بحار چندان اصيل نيست و حتی علامه مجلسي خود به این مطلب در مقدمه بحار و گاهی در مطاوی بحار اشاره کرده. از اين نمونه است کتاب هایی با عناوين رياض الجنان و همچنين صفوة الاخبار که تأليفاتی مشکوک با ريشه نصيری اند (در اين باره قبلا نوشته ام).
ميرزا به وفور به ويژه در بحث های عالم ذر و طبيعيات و خلقت عوالم به اين دو متن مجعول استناد می کند.
در بسياری موارد ميرزا به کتاب مشکوک فيه مشارق أنوار اليقين استناد می کند از رجب برسي که در مجعول بودن روايات آن کمتر عالمی ترديد دارد.
بسياری از استنادات ميرزا به کتاب تفسير منسوب به امام حسن عسکري بر می گردد که علما و محققان اماميه در جعلی بودن آن ترديد ندارند.
ميرزا در بحث طبيعيات به احاديث کتاب الأنوار ابوالحسن بکري که از قصه گويان و جعالان و دروغپردازان شهره عالم است استناد می کند و به اشتباه او را استاد شهيد دوم می پندارد در حالی که روشن است اين بکري که اتفاقا شيعه هم نبوده غير از بکری، استاد شهيد دوم است.
بخش زيادی از استنادات ميرزا به واسطه بحار به کتاب هایی مانند عيون المعجزات، دلائل الامامة، نوادر المعجزات و از اين قبيل می رسد که در اعتبار روايات و اصالت آن متن ها سخن ها هست.
متأسفانه نقل با واسطه موجب شده نه دقتی در منبع نقل از سوی ميرزا صورت گيرد و نه سند احادیث کامل نقل شود و مورد بررسی سندی قرار گيرد.
معارف اهل بيت را بايد از کتاب های اصيل و صحيح النسب گرفت. مهمترين کتاب قابل استناد کتاب کافي کليني است. در غير کتاب کافي خيلی بايد احتياط به خرج داد. تواتر معنوی اخبار آحاد و مضامين احاديث تا مادامی که سند و حجيت تک تک احاديث مورد بررسی قرار نگيرد نه تنها علم يقينی بلکه ظن غالب و اطمينان متعارف را هم برای ما ايجاد نمی کند.
@azbarresihayetarikhi
چند کلمه درباره مسئله اصالت متون ادعيه در ادبيات حديثی شيعه
✍حسن انصاری
گاهی ديده میشود که نسبت به اصالت برخی متون ادعيه و يا زيارات در ادبيات حديثی و مأثور شيعه پرسشها و يا تشکيکهایی صورت میگيرد. معمولا در اين نوع بحثها دو واقعيت مورد غفلت قرار میگيرد:
1- بسياری از متون ادعيه و يا زيارات در تحريرهایی که در آثار مرتبط با ادعيه و زيارات نقل شده به انحای مختلف شکل تلفيق شده و ترکيب شده متونی است کهنتر که در کتابهای حديثی متقدم به ائمه(ع) نسبت داده میشد اما در تحريرهای بعدی اين متون گاه با ترکيب با يکديگر در هيئت متنهای مفصلتر و پر برگتر عرضه میشد. در واقع چند متن بعدا با ترکيب با يکديگر در قالب يک متن جديد تحرير میشد. در ادبيات حديثی اين کار شايع بوده است. ممکن است تصور شود که متن نهایی اصالت دارد و نقلهای مختصر کهنتر تنها بخشهایی از متن اصلی را نمايندگی میکنند. نقل ناقص و يا مختصر از يک حديث در متون حديثی امری شايع بود اما بايد توجه داشت که گاهی مسئله را بايد بر عکس ديد؛ يعنی چند متن اصيل اوليه به دليل شباهت موضوعاتشان و به دلائل مختلف ادبی و اعتقادی و تبليغی در تحريرهای متأخر در قالب يک متن ارائه میشد. به هرحال صرف ترکيب چند متن دعایی و يا زيارتی و تحرير آن در يک هيئت جديد و مطولتر را نبايد دليل بر بیاعتباری آن دانست.
2- بسياری از متون ادعيه و زيارات به در کتابهای مزارات و ادعيه تأليف ابن مشهدي و ابن طاوس و حتی در مصباح شيخ و غيره مستقيما به امامان نسبت داده نشده و در واقع انشای علمای شيعه و در بسياری مواقع انشای "ناحيه مقدسه" يعنی وکلای امام غائب(عج) در عصر غيبت صغراست. اين متون بر اساس متون مأثور قبلی که از ائمه روايت شده بود و با بهرهگيری از همان الفاظ و معانی در قالب تحريرهای جديدی تدوين میشد. تشکيک در اعتبار اين متون بیوجه است برای اينکه در اصل ادعا نشده که اين متون مستقيما انشای ائمه(ع) است. در واقع اين متون به فراخور نيازهای معنوی و مذهبی جديد جامعه اماميه و بر اساس متون قبلی و با بهرهگيری از همان الفاظ و معانی تدوين و پيشنهاد میشد.
توجه به ماهيت متون دعایی و کارکرد آنها در محيط مؤمنان و نيازمندیهای متحول معنوی و روحی آنها مادام که متنهای جديد حامل معانی بیسابقه در مأثورات دينی نباشد موجب میشد علمای حديث در نقل اين متون ايراد و اشکالی نبينند.
@azbarresihayetarikhi
@nosakh_shii
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com