آیا قبری که به مختار نسبت میدهند سندی دارد؟
تا قرن هفتم کسی از جایی به عنوان قبر وی سخن نگفته بود تا این که در قرن هفتم ابن بطوطه در سفرنامه اش بدون اشاره به صحت و سقمش از آن به اختصار سخن گفته است و می دانیم که « شک و تردید نسبت به صحت برخی از گفته های ابن بطوطه از آغاز در میان مسلمین مشهود بود...وی اغلب افسانه هایی را که می شنید باور می کرد .» ( ر .ک : دائرة المعارف بزرگ اسلامی 3/125 ) پس از آن تنها ابن نماست که در قرن هفتم _ اگر کتاب از ابن نمای جد باشد _ یا در قرن هشتم _ اگر کتاب از نوه ی ایشان باشد که بیشتر محتمل است _ درکتابش موسوم به ذوب النضار( ص 51 در چاپ اول جامعه مدرسین )به اجمال و اختصار سخنی از قبه ای منسوب به وی رانده است ، البته آن قبه هم در جایی غیر از آن جایی بوده است که امروزه می گویند و می سازند. به هر حال سخنی از محدث نوری در کتاب وزینش موسوم به لؤلؤ و مرجان ، ص 100 – 101 ( تحقیق استاد ولی ، دارالکتب الاسلامیه ، چ 1 ) ممکن است فصل الخطاب این بحث باشد که می نویسد :
« حال در داخل مسجد جایی را معین کردند و مختار را { به خیال خود } در او دفن کردند و تصدیق آن را از علما نقل نمودند { که } تمام دروغ و مجعول { است }.
مبلغی گویا قریب به چهار صد تومان بود بعضی خوانین قاجاریه از طهران نزد مرحوم خلد آشیان فقیه عصر و علامه دهر شیخ عبدالحسین طهرانی – طاب ثراه – فرستاد به جهت ساختن قبر مختار { که در پاسخ } نوشتند : قبر معلوم نیست، مصرف {کارِ} دیگر شود ، در جواب اصرار بلیغ کرد که باید در همین محل صرف شود، شیخ مرحوم در مقام تفحّص بر آمدند { که } حقیر هم در خدمت ایشان بودم ، غیر از این عبارت ابن نما چیزی به دست نیامد ، اعراض فرمودند . بعضی دیگر گرفتند و کردند آنچه کردند . »
حال برخی زیارتنامه ای نیز از کتابی با عنوانِ مزار منسوب به شهید اول در اینجا می آورند که جای شگفتی است ، آیا کسی از شهید اول چنین کتابی با چنان زیارتنامه ای سراغ دارد تا ما را راه نماید ؟
م / ص / س / قم
با سلام به محضر دوستان نوشته زیر بر روی لباسی است که بنا بوده به ولیعهد عراق هدیه داده شود برای عروسیش اما در کودتای عبدالکریم آن ولیعهد بقتل می رسد. حالا نواده عراقی ان هدیه دهنده که اکنون در امریکاست می خواهد لباس را به موزه بسپارد اما علاقه دارد که نوشته بر روی آن خوانده شود. من در نظری توانستم خط اخر را که البایع و المشتری است بخوانم. آیا از دوستان بزرگوار کسی می تواند کمکی کند؟
با سلام به محضر دوستان نوشته زیر بر روی لباسی است که بنا بوده به ولیعهد عراق هدیه داده شود برای عروسیش اما در کودتای عبدالکریم آن ولیعهد بقتل می رسد. حالا نواده عراقی ان هدیه دهنده که اکنون در امریکاست می خواهد لباس را به موزه بسپارد اما علاقه دارد که نوشته بر روی آن خوانده شود. من در نظری توانستم خط اخر را که البایع و المشتری است بخوانم. آیا از دوستان بزرگوار کسی می تواند کمکی کند؟
احتمالا منظور از "هنرمند" خود زال باشد که در سطر بالاتر او را "پرهنر" پهلوان" خوانده است و می توان این طور معنی کرد که تو تربیت او را به من سپردی در حالی که او را پهلوانی هنرمند چون تو چنین مسلط بر آداب رزم تربیت کرده است. مصرع بعد هم می تواند بدل از هنرمند باشد چنان که عزیزی پیشتر گفتند و هم صفاتی که عطف به چیر باشند.
ببینید از نظر قاعده خوشنویسی همان ف است اما ممکن است کاتب عبارت را غلط خوانده و غلط نگاشته باشد . حتی یلو را در انتهای متن تان من نفهمیدم هنوز.
*یکی از معضلات تایپ فارسی، اعمال نیم فاصله است که به چند طریق از جمله کنترل + هایفن انجام می پذیرد اما مشکل آنجاست که وقتی واژه در انتهای سطر قرار گیرد، بخشی از آن در همان خط و ادامه اش در سطر بعد می آید. بین آن دو نیز خط تیره می افتد. اگر می خواهید این مشکل برطرف شود، دستور زیر را در نرم افزار ورد اعمال کنید و از آن پس، این گونه اعمال نمایید:
ابتکار جالب یک ناشر در آرژانتین ... یک انتشارات در آرژانتین کتاب جدید اش را با جوهر ویژه ای چاپ کرده که بعد از باز کردن آن تنها دو ماه جهت مطالعه فرصت دارید و پس از آن نوشته ها از کتاب پاک می شود. کتاب در یک بسته بندی قرار گرفته و جوهر این کتاب به گونه ای است که پس از قرار گرفتن در معرض هوا و نور طی دو ماه از روی صفحات کتاب پاک می شود. آنها می گویند کتاب ها جزو صبور ترین اشیا هستند. ما آنها را می خریم و آنها آنقدر منتظر می مانند تا سراغشان برویم و آنها را بخوانیم. کتاب ها روزها، ماه ها و حتی سال ها به انتظار می نشینند تا برای خواندن سراغشان برویم. شاید کتاب ها صبر زیادی داشته باشند، اما نویسنده ها علاقه زیادی دارند که نوشته هایشان زودتر خوانده شود. برای همین آنها کتاب جدیدشان که گلچینی از نوشته های برخی نویسندگان آمریکای لاتین است را با یک جوهر مخصوص منتشر کرده اند تا خریداران را مجبور کنند در طی حداکثر ۲ ماه آن را بخوانند. در کنار آن حداقل این موضوع شاید برای خیلی ها یادآوری خوبی باشد که چقدر کم مطالعه می کنیم.
آيا ابن سينا رسائل اخوان الصفا را خوانده بود؟
از آثار ابن سينا روشن نمی شود که او رسائل اخوان الصفا را خوانده باشد. با اين همه بيهقي در تتمة خود (ص 52 تا 53) می نويسد که پدر ابن سينا گاهی رسائل را می خوانده و در آنها تأمل داشته و ابن سينا هم در کودکی بدين سبب گاهی در رسائل نظر می کرده و در آنها تأمل می کرده است. اين مطلب در نسخه های ديگر شرح حالی که جوزجاني از ابن سينا به دست داده و در آنها شرح حال خودنوشت ابن سينا را می آورد ديده نمی شود. در اين شرح حال (نمونه در نکت يحيی الکشي، ص 10) تنها گفته شده که پدرم دعوت اسماعيلی را پذيرا شده بود و از اسماعيليان قلمداد می شد. او از آنها چيزهایی مانند عقل و نفس شنيده بود و گاه با برادرم که او نيز اسماعيلی شده بود از آن سخن می راندند. ابن سينا اضافه می کند که من سخنانشان را می شنيدم با اينکه بدان باور نداشتم و آن سخنان من را قانع نمی کرد با اينکه من را به دعوت اسماعيلی فرا می خواندند. ابن فندق ظاهرا در سده ششم اين را به رسائل اخوان الصفا تفسير کرده است. سببش را نمی دانيم؛ خاصه که خود او در تتمة آنگاه که در فصلی مستقل از رسائل اخوان الصفا ياد می کند از اينکه آن رسائل ماهيتی اسماعيلی دارند حرفی به ميان نمی آورد. اما می دانيم که از اواخر سده پنجم قمری برخی اين رسائل را نوشته اسماعيليه می دانسته اند. اين عقيده البته عموميیت نداشت. هر چه هست احتمالا ابن فندق آنچا که ابن سينا می گويد پدرم از عقل و نفس به شيوه اسماعيليان سخن می گفت آن را با رسائل که در آن از اين موضوعات بحث شده تطبيق داده است.
آقای ديميتری گوتاس در کتاب ابن سينا و سنت ارسطویی (ص 221 تا 222 پاورقی) نيز همين موضوع را به صورت خيلی گذرا بررسی کرده و اشاره کرده که بيهقی دچار اشتباه شده.
کم نظير و يا بی نظير
امروز داشتم کتابی که به تازگی چاپ شده را می خواندم مطلبی ديدم که داغ من را دوباره تازه کرد: از چيزهایی که در خواندن کتاب ها و مقالات و نوشته ها من را خيلی ناراحت می کند جایی است که می بينم کسانی بی آنکه پايه علمی درستی در موضوعی که از آن سخن می گويند داشته باشند و يا دست کم بر همه و يا بيشتر نوشته های علمی مرتبط و به اصطلاح تاريخ ادبيات آن موضوع خاص اطلاع قابل اعتنایی داشته باشند درباره نوشته نويسنده ای اظهار می کنند که اين نوشته اگر نگوییم بی مانند دست کم در موضوع خود کم نظير و فلان و بهمان است. خوب شما مگر از همه نوشته ها در آن موضوع اطلاع داری؟ همه را خوانده ای؟ چقدر کتاب و مقاله خوانده ای که به چنين نظری رسيده ای؟ اساسا چند تا زبان می دانی و آيا همه نوشته های مرتبط به زبان های مختلف را خوانده ای و يا ديده ای که اين طور بی محابا و سخاوتمندانه درباره نوشته ای اظهار نظر می کنی؟
🔺🔺🔺🔺
🔻🔻🔻🔻
سوال شماره 16
1.آیا شبهات سنگین که فلاسفه غرب به دین وارد کرده است را می توان با فلسفه جواب داد؟ 2.آیا این سخن درست است که فلسفه های مشاء و اشراق و صدرا و علی الخصوص فلسفه صدرا به مباحث و مسائل کلام و عقاید کمک شایانی کرده و آن را از رکود و تحجر نجات داده؟ 3.نظر مبارکتان در مورد ورود عرفان ابن عربی به مباحث اخلاق و عرفان چه بوده و آیا این سخن درست است که عرفان ابن عربی به مباحث و مسائل اخلاق و عرفان کمک شایانی کرده و آن را از رکود و تحجر نجات داده؟
🔻
پاسخ به سوال اول
پاسخ :سه سوال کرده اید که باید به تفصیل پاسخ داده شود،سوال اول شما به دو سوال منشعب می شود که ما این دو سوال را از هم جدا کرده و به آن پاسخ می دهیم یعتی به ترتیبی که شما سوال کرددی جواب نمی دهیم بلکه سوال شما را به دو سوال تبدیل می کنیم و جواب آن را می دهیم.
سوال اول شما این است که آیا می توان شبهات سنگینی را که فلاسفه غرب به حرف بعضی از شرقی ها بر دین یا مسایل دینی وارد کرده اند به جز استمداد از فلسفه و کلام، جواب داد یا حتما ناچاریم از فلسفه استفاده کنیم و جواب این شبهات را بدهیم.
🔻
جواب سوال اول این است که شبهات را عقل ما می فهمد و عقل ما باید پاسخ بدهد ،گاهی فلسفه راهی برای پاسخ به شبهه است و گاهی کلام،گاهی روایات و ما یک جواب عقلی به کمک این پشتوانه ها فکر می کنیم و چون جواب ما عقلی است پاسخ شبهه داده می شود.
🔻
فلسفه قوانینی دارد که آن قوانین حاصل عقل ماست یه به بیان بهتر قوانینی دارد که در خارج صادقند و ما آن را کسب کرده ایم یعنی یک قوانینی واقعی هستند و ما به کمک این قوانین واقعی،شبهات را بر طرف می کنیم یا این که ممکن است کسی از قونین فلسفی استفاده نکند و از قوانین واقعی دیگر استفاده کند،آن هم می تواند پاسخ به شبهه بدهد و لزومی ندارد که ما حتماً در پاسخ به شبهه از قوانین فلسفی استفاده کنیم،کسانی بوده اند که مشیشان فلسفی بوده ولی هیچ یک از فلسفه های مرسوم را نخوانده بودند،این ها قدرت بر پاسخ دادن دارند چون از عقلشان در پاسخ به شبهه استفاده کرده اند (البته نمی خواهم بگویم فلسفه لازم نیست بلکه فلسفه کمک می کند و این کمک باعث می شود که راختتر درک کنیم).
البته گاهی مواقع هم ممکن است برخی قوانین خدشه دار باشند و به جای این که پاسخ به شبهه دهند شبهه را تقویت کنند.
🔻
مهم این است که در پاسخی که داده می شود با تمهیداتی که از قواعد عقلی گرفته می شودجواب از عقل ناشی شود و این چنین نیست که حتما باید فلسفه را بخوانیم تا جواب بدهیم زیرا خیلی ها فلسفی فکر می کنند ولی هیچ یک از علوم فلسفی را درس نگرفته اند.
🔻
بله برخی از شبهات که از اصطلاحات استفاده می کنند باید با اصطلاحات جواب داده شود و آن ها نیاز به خواندن فلسفه دارد برای این که ما با فلسفه آشنا بشویم.
🔻
بنا بر این این چنین نیست که در پاسخ به شبهات راه منحصر در فلسفه باشد ولی این چنین هم نیست که ما به طور کامل در پاسخ به شبهات از فلسفه بی نیاز باشیم بنا بر این در جواب ها خوب است که از فلسفه استفاده کنیم و جواب ها را قابل فهم تر قرار دهیم.
🔺🔺🔺🔺🔺
🔻🔻🔻🔻🔻
@kherade_montaghed
راهپیمایی اربعین و معناهایش
چه انگیزه و یا انگیزه هایی سبب می شود که کسانی رنج و مشقت شرکت در راهپیمایی اربعین را بر خود هموار می کنند؟ علل آن کدام است؟ همه ی افرادی که در این راهپیمایی شرکت می کنند، آیا از آن چه آن ها را بدان سو می برد آگاهند؟
برای فهم این واقعه، آیا همه ی علت ها را باید در مواردی خلاصه کنیم که خود عاملان و کنشگران توضیح می دهند و یا می توانیم با واکاوی در لایه های پنهان و شاید ناخودآگاهشان، تفسیری از رفتارشان ارائه دهیم که بتواند این حرکت را تبیین نماید؟ به سخن دیگر، برای تفسیر رفتارها و تبیین علل آن، آگاهی کنشگر به انگیزه ها، معناها و نتایج کنش، آیا ضروری است؟ به سخن دیگر، برای تببین پیاده روی اربعین، آیا کسانی که در این پیاده روی شرکت می کنند، باید خودشان به ما بگویند که چرا در این راهپیمایی شرکت می کنند؟ و یا ما می توانیم با دقت ورزی در این رویداد، معناهایی از آن استخراج نماییم؟
برای توضیح و تبیین راهپیمایی اربعین، البته باید از معنایی که کنشگر به کنش خود می دهد سود جست ولی می توان از لابلای گفتارهای مبهم و نارسا و رفتارهای غیر منسجم و گاه شواهد کلی، معنایی معقول استخراج کرد. شاید کار مفسر در این جا، تقب زدن در بخش ناخودآگاه ذهن کنشگران و دست یافتن به انگیزه ها و معناهایی است که ممکن است کنشگران، آگاهانه به آن ها نمی اندیشند.
در این نوشته، سعی می شود به نحو موجز تفسیری از این رویداد ارائه گردد که بتواند پرتوی جدید به پرسش هایی از چرایی شکل گیری راهپیمایی اربعین بتاباند و زوایایی مغفول از آن را باز نماید.
در این نوشته به 6 عامل اشاره شده است:
#تفاوت_اکراه_و_اجبار
سلام, ابتدا باید معنای اکراه, مشخص شود. ایا اکراه به معنی اجبار است؟ ایا لا اکراه فی الدین, یعنی لا اجبار فی الدین؟ ابتدا سر این موضوع بحث شود و فرق اکراه و اجبار مشخص شود. فهم آیه لا اکراه فی الدین, خیلی مهم است. فکر کنم خیلی ها اکراه را با اجبار, خلط می کنند. در حالی که اکراه, مسلما با اجبار, تفاوت معنایی دارد. اگر گفته شود که اجبار در دین نیست, کلیه قوانین مربوط به قصاص و حدود و مانند آنها, باید برچیده شوند. زیرا هم حدّ, اجبار است و هم قصاص. وقتی مثلا حدّ شرب خمر, جاری می شود, در واقع شخص را مجبور به ترک شرب خمر می کنند. مگر می شود که اجبار در دین نباشد. بسیاری از احکام شرع, اجباری هستند و اگر شخص آنها را انجام ندهد, مجازات می شود. اسلام که دین اباحیگری نیست که با شعار آزادی, هرکاری دلشان خواست انجام دهند و بگویند لا اکراه فی الدین و اکراه را اجبار معنی کنند و مانند آن.
اکراه, حتما با اجبار, تفاوت دارد. این آیه, به نظر می رسد که بد فهمیده شده است. البته فقط این آیه نیست که بد فهمیده شده است. بسیاری از آیات هستند که بد فهمیده شده اند.
#تفاوت_اکراه_و_اجبار
سلام, ابتدا باید معنای اکراه, مشخص شود. ایا اکراه به معنی اجبار است؟ ایا لا اکراه فی الدین, یعنی لا اجبار فی الدین؟ ابتدا سر این موضوع بحث شود و فرق اکراه و اجبار مشخص شود. فهم آیه لا اکراه فی الدین, خیلی مهم است. فکر کنم خیلی ها اکراه را با اجبار, خلط می کنند. در حالی که اکراه, مسلما با اجبار, تفاوت معنایی دارد. اگر گفته شود که اجبار در دین نیست, کلیه قوانین مربوط به قصاص و حدود و مانند آنها, باید برچیده شوند. زیرا هم حدّ, اجبار است و هم قصاص. وقتی مثلا حدّ شرب خمر, جاری می شود, در واقع شخص را مجبور به ترک شرب خمر می کنند. مگر می شود که اجبار در دین نباشد. بسیاری از احکام شرع, اجباری هستند و اگر شخص آنها را انجام ندهد, مجازات می شود. اسلام که دین اباحیگری نیست که با شعار آزادی, هرکاری دلشان خواست انجام دهند و بگویند لا اکراه فی الدین و اکراه را اجبار معنی کنند و مانند آن.
اکراه, حتما با اجبار, تفاوت دارد. این آیه, به نظر می رسد که بد فهمیده شده است. البته فقط این آیه نیست که بد فهمیده شده است. بسیاری از آیات هستند که بد فهمیده شده اند.
حدود در اسلام, اجبار بر ترک است. اجبار بر ترک سرقت, اجبار بر ترک زنا, اجبار بر ترک قذف و مانند آن. لذا در اسلام, اجبار هست. کسی نمی تواند بگوید که در دین اجبار نیست. اما اکراه, با اجبار, فرق دارد. البته اگر گفته شود که مجازات, غیر از اجبار است, این یک سخنی است که می تواند حق باشد.
اگر مجازات, غیر از اجبار باشد, غیر از اکراه نیز هست.
به نطر می رسد که اجبار, برای این است که شخص عملی را انجام دهد یا ترک کند. اما اکراه, برای این است که شخص مطلبی را که قبول ندارد و به آن ایمان ندارد را قبول کند و به آن ایمان بیاورد. لذا قبولاندن عقیده, با اکراه, امکان ندارد و لا اکراه فی الدین, باید یک چنین چیزی را بیان کند. نه این که الزام و اجباری در انجام یا ترک عمل, نیست. اگر الزام و اجبار در ترک عمل نباشد که جامعه را نمی شود اداره کرد. هرکس هرکاری که بخواهد می کند و می گوید لا اکراه فی الدّین, با من کاری نداشته باشید و مانند آن.
همواره وقتی که تصاویر نشست خبری آقای محسنی اژه ای سخنگوی قوه قضاییه را از رسانه ها مشاهده می کنم ناراحت می شوم آن هم به خاطر بنرهایی که هر جلسه در پشت سر ایشان نصب می شود. متن روی تمام بنرها از ابتدا تا الآن یک چیز بوده است اما تنها عبارتی که در این سال ها عوض شده است عدد نشست خبری ایشان می باشد. نمی شود عدد جلسات نوشته نشود و همواره از یک بنر استفاده شود؟
برای قوه قضاییه که همه کارمندان آن از صدر تا ذیل تحصیلات حوزوی دارند و با بسیاری از قوانین اسلام آشنا هستند و به مردم هم تعلیم می دهند زیبنده این گونه اسراف ها نمی باشد. شاید فردی بگوید هزینه آن بنر به بیست هزار تومان هم نمی رسد اما در جواب ایشان باید گفت: قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود.
بطلان تسلسل ( قدم عالم )
متکلمین امامیه چون عالم را حادث می دانند لذا می توانند به اثبات خداوندی که خالق عالم است برسند اما منکران خدا برای انکار خالق چاره ای ندارند جز آنکه بگویند عالم قدیم است چرا که با قول به قدم و تسلسل در زنجیره عالم که به جائی نمی رسد می توان خالق را انکار نمود .
متکلمین برای بطلان تسلسل ( نامتناهی بودن ) سه دلیل اقامه کردند :
1 - برهان تطبیق : سلسله ای که تصور شده نامتناهی است را مانند حلقه های زنجیر در نظر می گیریم که انتهای زنجیر در دست ماست و ابتدای آن معلوم نیست چون ادعا شده اصلا ابتدائی ندارد . از این حلقه های زنجیر ده متر را جدا می کنیم و ابتدای متر یازدهم را بر ابتدای متر اول تطبیق می دهیم ، یعنی متر یازدهم روی متر اول قرار می گیرد و متر دوازدهم روی متر دوم و همینطور ادامه می یابد . بعد سوال می کنیم : آیا از انتهای این زنجیر ده متر کم شد یا نشد ؟ اگر بگویند کم نشد که خلاف ضرورت و بداهت است چون این ده متری که کم کردیم از کجا کم شد ؟ اگر بگویند از ته این زنجیره ده متر کم شد ، یعنی انتهای زنجیره در جائی منقطع شد ، چیزی که منقطع باشد یعنی محدود است ، وقتی محدود شد زنجیر قبلی که ده متر از این بیشتر داشت ، محدود بعلاوه ده متر نتیجه می دهد محدودیت این زنجیر را که تصور می شد نامتناهی است .
این برهان در مورد زنجیری که تصور شود از دو طرف نامتناهی است نیز جاری است بدین صورت که ده متر را از آن جدا می کنیم و دو طرف زنجیر را که ده متر از آنجا جدا کردیم به هم وصل می کنیم ، بعد سوال می کنیم که آیا از انتهای هر طرف زنجیر پنج متر کم شد یا نشد ؟ اگر بگویند کم نشد که خلاف ضرورت است چون ده متر را بریدیم . و اگر بگویند کم شد یعنی محدود است . محدود بعلاوه ده متر نتیجه می دهد محدودیت این زنجیر را .
اینکه گفته شود چیزی که نامتناهی است نمی شود از آن کم کرد حرف غلطی است چراکه موضوع تناهی و عدم تناهی مقدار است و کم کردن نیز از مختصات عدد و کمیت و مقدار است نه عدد و مقداری که متناهی باشد .
برهان تطبیق برای بطلان هر نوع متناهیی بکار می رود چه این عدم تناهی در مورد زمان تصور شود یا در مورد مکان .
2 - اگر هر حادثی بنا باشد قبلش نامتناهی علت وجود داشته باشد ، یعنی باید بی نهایت علت موجود شود تا نوبت به این حادث برسد ، بی نهایت که هیچگاه تمام نمی شود تا نوبت به این حادث آخری رسیده باشد ، و چون حدوث حوادث بالضروره می باشد پس معلوم می شود مسبوق به نامتناهی نبوده است .
3 - حوادث جدید که رخ می دهد مانند اضافه شدن یک روز بر عمر عالم بدین معناست که بر نامتناهی چیزی اضافه شده است ، و حال آنکه محال است بشود بر نامتناهی چیزی اضافه کرد ، پس آنچه تصور شده نامتناهی است در واقع متناهی است .
سوالات :
آیا معلومات و مقدورات خداوند تبارک و تعالی نامتناهی نیست ؟
جواب : اینکه گفته می شود معلومات و مقدورات خدا نامتناهی است یعنی هیچ فعلی ایجاد نمی شود مگر آنکه خداوند تبارک و تعالی عالم به آن و قادر بر آن است نه اینکه علم و قدرت خدا امری عددی و در عین حال نامتناهی است ، چرا که تصور عددی بودن چیزی توقف بر آن دارد که آن چیز متجزی باشد و تجزی از صفات و ملاکات مخلوقیت است .
آیا وجود خدا نامتناهی نیست ؟
جواب : اطلاق نامتناهی بدین معنا که همه جا را پر کرده باشد بر خداوند تبارک و تعالی غلط است چرا که چنین وجودی متجزی خواهد بود و همانطور که عرض شد تجزی ملاک مخلوقیت است .
آیا عمر اهل بهشت نامتناهی نیست ؟
جواب : عمر اهل بهشت همیشه متناهی است اما متناهیی که می شود به آن اضافه کرد ، لذا اینکه گفته می شود عمر اهل بهشت نامتناهی است تسامح است ، در واقع متناهی لایقفی است که از آن تعبیر به نامتناهی می کنند .
آیا عدد که در ریاضی مطرح است نامتناهی نیست ؟
جواب : آنچه در خارج واقعیت دارد معدود است که متناهی است اما اینکه گفته می شود عدد نامتناهی است به معنای نامتناهی واقعی نیست چون عدد که در خارج واقعیتی ندارد ، بلکه بدین معناست که هر عددی در نظر گرفته شود می شود یکی به آن اضافه کرد .
آیا ممکن است ف سه نقطه در مورد کلماتی باشد که حرف «ف» آنها از نظر آوایی ، بین «و» و «ف» تلفظ می شود؟
🌺🌺
#بلاغ-و-سماع
نشان سماع و بلاغ یکی از علایم مورد توجه در نسخه شناسی است. وجود نشانی بلاغ در نسخه علامتی برای صحت و اعتبار نسخه است. علامت بلاغ و سماع به تعابیر و عبارتهای مختلف در نسخه ها دیده می شود.
بلاغها و سماعها معمولا به خط اساتید در حواشی نسخه ها نوشته شده اند و نمونه های مهمی از دستخط اساتید هستند.
متداول ترین عبارت های بلاغ و سماع که در نسخه ها دیده می شود عبارتند از:
1. (بلغ سماعا اید الله تعالی) یا (بلغ منی سماعا ایده الله تعالی) معنی آن این است که عبارت نسخه را استاد خوانده و شاگرد شنیده (سماع) است. و استاد این عبارت را برای تایید سماع شاگرد نوشته است به همین دلیل به آن گواهی سماع هم گفته می شود.
🌺🌺
#بلاغ-و-سماع
نشان سماع و بلاغ یکی از علایم مورد توجه در نسخه شناسی است. وجود نشانی بلاغ در نسخه علامتی برای صحت و اعتبار نسخه است. علامت بلاغ و سماع به تعابیر و عبارتهای مختلف در نسخه ها دیده می شود.
بلاغها و سماعها معمولا به خط اساتید در حواشی نسخه ها نوشته شده اند و نمونه های مهمی از دستخط اساتید هستند.
متداول ترین عبارت های بلاغ و سماع که در نسخه ها دیده می شود عبارتند از:
1. (بلغ سماعا اید الله تعالی) یا (بلغ منی سماعا ایده الله تعالی) معنی آن این است که عبارت نسخه را استاد خوانده و شاگرد شنیده (سماع) است. و استاد این عبارت را برای تایید سماع شاگرد نوشته است به همین دلیل به آن گواهی سماع هم گفته می شود.
آخرین کلمه سطر اول
"م"کاملا مشخص است."کا"کمی غیرمعمول نوشته شده که ابتدا از روی حدس و گمان و بار معنایی که باید داشته باشد آن را "کام"خواندم.
در صورتی که اشتباه خوانده باشم دوستان راهنمایی بفرمایند.
احتمالا:
مانند غنچه باعث شیرازه ی دلست(؟)
(البته شبیه "رلست"نوشته شده)
ظاهرا در متن تقریبا به صورت "عَنجه" آمده
که یکی از معانی اش "بازوی درِ کجاوه
است که در را با آن می بندند". (اگرنقطه ی دوم در زیر کلمه متعلق به سطر بعد باشد)
آیا آن بازو را عامل انسجام و شیرازه مندی کجاوه محسوب کرده و زخم التیام ناپذیر دل
(عاشق؟)را نیز نظیر "عَنجه "شیرازه بند دل
وی تصور کرده است.؟ آیا به اعتبار قرینه ی متناظرش (گل) باید غنچه خوانده شود و غنچه یا حالت غنچگی را وسیله ی انسجام
گل سرخ بشماریم که به اعتبار رنگش گویی زخم دایمی دارد. یا ...
جای تآمل است.
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com