طی سالهایی که در گروه تاریخ دانشگاه تهران، با دانشجویان گرایش اسناد و مدارک آرشیوی کار می کنم، و البته بنده کمتر درس تخصصی برای آنها داشته ام و بیشتر در نگارش پایان نامه ها مشارکت کرده ام، دریافته ام که آنها از نظر خواندن متن اسناد مشکل دارند. اما مشکل بالاتر، تحلیل این اسناد به لحاظ محتوایی و استفاده بهینه از آنها به مثابه یک فکت تاریخی است. اما بالاتر از اینها، انتخاب موضوع است، موضوعی که بتواند فراگیر باشد و مجموعه ای از اطلاعات بدست آمده از متن اسناد مربوط به آن، عناصر درونی آن موضوع را به یکدیگر پیوند داده و نکته ای تاریخی را با اتکای به اسناد روشن کند. از نظر سخت افرازی، آنها اغلب دسترسی به اسناد ندارند یا اگر دارند، کلید واژه های موجود نمی تواند به آنها کمک جدی کند. در واقع، بیشتر آنها در تنگنای انتخاب موضوع هستند و یک دلیلش هم این است که می خواهند موضوعات صریح و روشن داشته باشند. آنها علاوه بر اسناد می توانند روی نسخ خطی کار کنند. اخیرا موضوعی با عنوان سهم کاشان در تولید نسخ خطی داشتیم که به نظر می آمد برای دانشجو دشوار است، هرچند امیدوارم در نهایت بتواند به نتیجه مطلوبی برسد. حالا فکر می کنم دانشجویان این بخش می توانند روی یک نسخه مهم که دست کم پنجاه یا حتی نسخه بیشتر از آن هست کار بکنند و روی تفاوت این نسخه ها از منظر کلی کار کنند. مثلا کتاب جامع المقاصد کرکی، دهها نسخه دارد که می شود روی آنها، اجازاتی که مربوط به آنهاست و حتی بیشتر، نقش آنها از زمانی که پدید آمده ان تا زمان حاضر، نسبت به شروحی که نوشته شده، و تاثیری که در آثار بعدی داشته اند کار بکنند. برای مثال، حدیقه الشیعه اردبیلی دهها نسخه دارد که هم تفاوت دارند، هم در باره آنها بحثهای مهمی هست و هم حواشی و نکاتی در آنها هست که می تواند مورد بررسی قرار گیرد. در واقع بررسی سرنوشت یک نسخه و یا یک کتاب بر اساس نسخ خطی آن موضوع جالبی است. این به خصوص در باره کتابهایی است که نسخه های فراوان دارند. اما گاه در باره یک نسخه مهم هم می شود کارهایی انجام داد، این مخصوص مواردی است که آن نسخه وضعیت استثنایی داشته باشد. برای مثلا حاشیه نویسی ها، یا اجازات فراوان روی آن باشد. به نظرم برای این گرایش نوپا باید بیشتر اندیشید و دانشجویان را راهنمایی کرد. البته اعتقاد من این است که باید تلاش کرد خود دانشجو موضوعش را انتخاب کند. دادن موضوع به دانشجو بستن راه تعمق و تامل به روی دانشجوست. از آن بدتر تحمیل موضوع به دانشجو ست که برخی از دانشگاه ها این کار را می کنند و به رغم مخالفت دانشجو اصرار دارند که طرح های پژوهشی خود را به دانشجو تحمیل کنند. به نظرم این اصل باید مصوب باشد که هیچ گروهی حق ندارد موضوعی را به دانشجو تحمیل کند و او را در شرایطی قرار دهد که مجبور باشد موضوعی را ناخواسته بپذیرد.
@jafarian1964
اما دانش: در ارتباط با دانش، باید گفت، اصولا در دوره صفوی، یک معضل مهم، نبودن چاپ در ایران بود. با این حال آنچه به صورت سنتی کار انتقال علم را انجام می داد، علما، مدرسه، و نسخه خطی و نظام آموزشی از نظر شکل و محتوا بودند. در دوره صفوی، نسخه خطی به وفور تولید می شد و در اختیار بود. شمار فراوان نسخ خطی، آن چه تاکنون باقی مانده، حاکی از آن است که در دوره صفوی اهمیت و اعتنای زیادی به آن می شده است. با این حال، پیشرفت علم تنها به شرایطی که در یک مقطع خاص برای آن فراهم می آوریم نیست. پیشرفت علم، مدیون سنت های علمی و آموزشی و دانسته ها و آموخته ها و باورهایی است که همه آنها باید در مسیری قرار گیرد که بتواند علم را توسعه دهد. فلسفه، فلسفه دین، کتب اخلاقی و اجتماعی، باورهای مذهبی، و نیز سیاست های آموزشی که توسط علما اعمال می شود، و آن هم خود محصول روندی است طولانی که بر مسیرپیشرفت علم حاکم است، همه و همه در امر توسعه علمی نقش دارد. به نظر می رسد در دوره صفویه، آنچه که حکومت از مدرسه و وقف و دادن اعتبار به علم و عالم و علما لازم بوده داشته اما فضای ذهنی که برگرفته از آموخته ها و روش های پیشین بوده، آماده گی نداشته است. برای مثال، ما یقین داریم هزاران فرنگی که به اصفهان رفت و آمد داشتند، و این از پایتختی این شهر تا اواخر دوره صفوی است، از دانش های نوین در غرب آگاهی داشتند، اما مع الاسف چیزی از این آگاهی ها به عالمان ایرانی انتقال نیافته است. پرسش این است که چرا؟ آنها نخواستند یا اینان راه ندادند؟ هر چه هست این مشکل، حتی در ارتباط با چاپ هم صورت گرفته و هیچ تلاشی برای توسعه این فن که می توانست نقش اول را در توسعه علم ایفا کند، صورت نگرفته است. متاسفانه تاکنون دیده نشده است که از این قبیل متون علمی که در اروپا منتشر می شده، اثری در آثار مولفان این دوره گذاشته شده و از آنها یادی شده یا به آنها ارجاعی صورت گرفته باشد. تنها حوزه مباحثات دینی را باید استثناء کرد که کشیشان مسیحی به دلیل تلاش برای ترویج مسیحیت، آثاری در این باره به اصفهان آورده و در اصفهان نیز کسانی علیه آنها مطالبی می نوشتند.
آنچه در دوره صفوی از علم و دانش وجود داشت، میراثی بود که از عصر پیش از آن از هرات و شیراز به ارث به آن رسیده بود. بخش فقهی آن هم از حله بود. اما علومی مانند نجوم، ریاضی، موسیفی و به ویژه طب، در قالب همان اصول پیشین یا به اصطلاح بر اساس همان نظام و پارادایمی که از پیش از آن وجود داشت پیش می رفت.
@jafarian1964
طی سالهایی که در گروه تاریخ دانشگاه تهران، با دانشجویان گرایش اسناد و مدارک آرشیوی کار می کنم، و البته بنده کمتر درس تخصصی برای آنها داشته ام و بیشتر در نگارش پایان نامه ها مشارکت کرده ام، دریافته ام که آنها از نظر خواندن متن اسناد مشکل دارند. اما مشکل بالاتر، تحلیل این اسناد به لحاظ محتوایی و استفاده بهینه از آنها به مثابه یک فکت تاریخی است. اما بالاتر از اینها، انتخاب موضوع است، موضوعی که بتواند فراگیر باشد و مجموعه ای از اطلاعات بدست آمده از متن اسناد مربوط به آن، عناصر درونی آن موضوع را به یکدیگر پیوند داده و نکته ای تاریخی را با اتکای به اسناد روشن کند. از نظر سخت افرازی، آنها اغلب دسترسی به اسناد ندارند یا اگر دارند، کلید واژه های موجود نمی تواند به آنها کمک جدی کند. در واقع، بیشتر آنها در تنگنای انتخاب موضوع هستند و یک دلیلش هم این است که می خواهند موضوعات صریح و روشن داشته باشند. آنها علاوه بر اسناد می توانند روی نسخ خطی کار کنند. اخیرا موضوعی با عنوان سهم کاشان در تولید نسخ خطی داشتیم که به نظر می آمد برای دانشجو دشوار است، هرچند امیدوارم در نهایت بتواند به نتیجه مطلوبی برسد. حالا فکر می کنم دانشجویان این بخش می توانند روی یک نسخه مهم که دست کم پنجاه یا حتی نسخه بیشتر از آن هست کار بکنند و روی تفاوت این نسخه ها از منظر کلی کار کنند. مثلا کتاب جامع المقاصد کرکی، دهها نسخه دارد که می شود روی آنها، اجازاتی که مربوط به آنهاست و حتی بیشتر، نقش آنها از زمانی که پدید آمده ان تا زمان حاضر، نسبت به شروحی که نوشته شده، و تاثیری که در آثار بعدی داشته اند کار بکنند. برای مثال، حدیقه الشیعه اردبیلی دهها نسخه دارد که هم تفاوت دارند، هم در باره آنها بحثهای مهمی هست و هم حواشی و نکاتی در آنها هست که می تواند مورد بررسی قرار گیرد. در واقع بررسی سرنوشت یک نسخه و یا یک کتاب بر اساس نسخ خطی آن موضوع جالبی است. این به خصوص در باره کتابهایی است که نسخه های فراوان دارند. اما گاه در باره یک نسخه مهم هم می شود کارهایی انجام داد، این مخصوص مواردی است که آن نسخه وضعیت استثنایی داشته باشد. برای مثلا حاشیه نویسی ها، یا اجازات فراوان روی آن باشد. به نظرم برای این گرایش نوپا باید بیشتر اندیشید و دانشجویان را راهنمایی کرد. البته اعتقاد من این است که باید تلاش کرد خود دانشجو موضوعش را انتخاب کند. دادن موضوع به دانشجو بستن راه تعمق و تامل به روی دانشجوست. از آن بدتر تحمیل موضوع به دانشجو ست که برخی از دانشگاه ها این کار را می کنند و به رغم مخالفت دانشجو اصرار دارند که طرح های پژوهشی خود را به دانشجو تحمیل کنند. به نظرم این اصل باید مصوب باشد که هیچ گروهی حق ندارد موضوعی را به دانشجو تحمیل کند و او را در شرایطی قرار دهد که مجبور باشد موضوعی را ناخواسته بپذیرد.
@jafarian1964
مدتی قبل کتاب از دربند تا قطیف نوشته بنده و یکی از دانشجویانم منتشر شد که مروری بر ادبیات نقد مسیحی در ایران از دوره صفوی تا قاجار بود. اما به نظر می رسد باید یک کار دیگر هم که در آن کتاب اندک به آن پرداختیم صورت گیرد و آن مرور بر انتشارات مسیحی ها در طول این دویست سال گذشته از آمدن چاپ به بعد، و فعالیت های تبلیغی آنها و البته بیشتر انتشاراتی است. تالیفات یا ترجمه ها یا تاریخ ها. در این باره هم اندکی کارهای پراکنده هست، اما امکان آن هست که باز یک کار مفصل صورت گیرد، به شرط آن که یک کار کتابشناسی جدی روی خطی ها و چاپی ها صورت گرفته و به منابع خود واتیکان یا کلیساهای دیگر در انگلیس و غیره دسترسی باشد.
@jafarian1964
اما نکته مهم این بود که از میان دو طیف از عالمان شیعی که برخی در باره این مسائل نو ورود در مذهب، سختگیر بوده و بسادگی نمی پذیرند و طیف دیگر که در این باره سهل گیر هستند، چه موضعی در این باره داشته اند. در واقع، بخشی از ماجرا، سندی و علم الحدیثی است. برخی مربوط به مواضع دو طیف از رهبران جامعه شیعی و گرایش های آنها است. یک بخش هم جنبه های مردمی و عمومی آن است. عامه مردم همیشه در این باره نقش مهمی دارند. جالب است که این مساله از سوی دیگر، سبب طعن، برخی از سایت های سنی شده که عالمان شیعه خود اعتراف به جعل حدیث دارند. خوب البته، بسیاری از علمای شیعه هم انکار و مقاومت می کنند. خاستگاه مخالفت با آنچه در حرم عبدالعظیم اتفاق افتاد، هم مختلف است. این فرض هست که عامه مخالف با آن، به تحریک برخی از چهره های بانفوذ جامعه شیعه پرداخته باشند. اما مهم این است که مخالفان و موافقان از چه طیفی هستند. به صورت مطلق نمی شود گفت که مثلا اخباری ها موافق با این قبیل موارد هستند. چرا که در میان اخباری ها هم کسانی با توجه به قواعد حدیث، در این باره سخت گیر هستند. در کلاس از مرحوم مجلسی مثال زدم که گاه مطالب داستانی را نقل می کند اما در نهایت تردید ها و نقدهایی هم دارد. در میان علما و فضلای شیعه، کسانی داستان گرا هستند و قصص را بیشتر نقل میکنند، مخصوصا گروهی از آنها که به مخاطبان عامی اهمیت بیشتری می دهد. برخی هم در این باره سختگیر هستند. نسبت به روایات هم آن دسته که داستانی و شگفت است، گاه مقبول تر است. چنان که برخی مانند علامه تستری در این باره تردیدها و نقدها دارند. اصولا و از یک نگاه این مساله منحصر به جامعه شیعه نیست، و در نوع ادیان مشابه دارد اما درس تاریخ تشیع، به خصوص توجه به جنبه های فکری آن و تطوری که داشته، از این زاویه می تواند تجربه پژوهشی در اختیار دانشجویان قرار دهد.
@jafarian1964
به جان دانشگاه ها نیفتیم، حمایتشان کنیم
این چند روز، دو بار مطلبی در باره باز کردن زخم مجادلات قدیمی در باره تصوف و تفقه و نگره های بحث انگیز مختلف در درون ادبیات دینی نوشتم. بهانه آن هم بیانیه ای بود که گویی از روی سوز دیندارانه، انگشت انتقاد علیه گروهی، روی یک رویه کهن در متهم کردن فرقه های مختلف به به مسائل جنسی گذاشته بود. در این باره، در گروهی که دوستان ما دارند، مطالبی از سوی یکی از دوستان منعکس شد. بنای این که کانال تلگرامی خودم را که درگیر این مباحثات نکنم، ندارم، اما به هر حال، برای سومین بار سعی می کنم دیدگاهم را در این باره توضیح دهم. در آغاز این را عرض می کنم، زاویه دید بنده، زاویه ای که قصد ارائه تئوری پردازی از درون آن باشد، نیست. تنها نکته مورد تأکید این است که مراقب باشیم، مباحثات طولانی در باره برخی از موضوعات، حتی اگر تاریخ چند هزار ساله داشته باشد، معنایش این نیست که ما هم دوباره در آنها غرق شویم. این مدعای اصلی آن دو یادداشت و نکاتی است که اینجا می خواهم بیان کنم.
این که ما خیل عظیمی از عالمان برجسته را نام ببریم و دلمشغولی قرون گذشته آنان را در باره طرح مباحثات عدیده به رخ بکشیم که و شگفت وار بگوییم که آیا آنها مطالب بیهوده گفته اند یا هوده دار، به نظرم فایده ای ندارد. پیداست که باید مرزها را در آنچه طرح کرده اند تعیین کرد، اما به طور کلی عرض می کنم اگر یکی از ما در گذشته تاریخ ایران تا اوائل دوره قاجاریه بودیم، آن وقت که هنوز بساط بسیاری از شبه علم ها برچیده نشده بود، می دیدیم که بیش از بیست علم از کف بینی و تنجیم و کیمیا و سیما و غیره و غیره وجود داشت که صدها و هزاران نفر به آن مشغول بودند و امروز صدها هزار صفحه از میراث فارسی و عربی ما را در کتابخانه ها تشکیل می دهد. و اما با ظهور علم جدید، پنبه این هم علم یکباره زده شده و به زباله دان تاریخ رفت. تاریخ و مردم مسیر خود را می روند و ما یک بار دیگر باید علت تاسیس دارالفنون را بفهمیم، این که کاری از مدرسه مروی برنیامد و مردم مجبور شدند دارالفنون را درست کنند. امروزه آن دهها علم بی فایده، از بین رفته و دیگر نه کسی آنها را می خواند، نه درس می دهد. فقط افرادی از متخصصان تاریخ علم، با هزار زحمت متون آنها را تصحیح می کنند صرفا برای این که ببینند چه مطالبی میان عالمان آن دوره در جریان بوده است. همین مسأله در باره پزشکی هم جریان دارد. مبانی این علم، در آن روزگار، بر اساس نگره های قیاسی و غیره و گاه حدیثی، خطا بود، اما بر اساس آن، صدها نفر کتابها نوشتند که برخی از آنها از هزار صفحه متجاوز است، اما حتی و مانند کتابی که آن مجنون در باره راه رفتن اسب در هزار صفحه نوشته بود و در واقع چیزی جز صدای پای اسب نبود، یک گزاره درست در آن ها نیست. عرض بنده این است که توجه داشته باشید که بسیاری از این مباحث، مبانی غلط دارد و چنان که خودتان به خاطر تعلق به یک جریان، بخشی مهم از میراث یونانی را نقد می کنید، عکس آن هم صادق است و بنده که در این بحث، به هیچ کدام تعلق خاطر ندارم، در این نگاه، فقط اشاره ام این است که گرفتار آن خروارها بحث بیهوده نشویم و اجازه دهیم که علم درست و اصیل، راه خود را برود.
@jafarian1964
تقسیم بندی فرقه های اسلامی بر اساس روش معرفتی آنان
درس امروز ملل و نحل
در باب فرق اسلامی، انواع و اقسام تقسیم بندی ها را می توان داشت. مثلا سنی و شیعی و عثمانی که مبنای آن محوریت اهل بیت، بویژه امام علی (ع) در نظام سیاسی و مساله امامت است. یا تقسیم اولیه به معتزلی و مرجئی و خوارج که مبنایش بحث ایمان است. یا مشبهه و معتزله که مبنایش نظریه در باره صفات خداست. همین طور مجبره و معتزله که مبنایش اختیار انسان است.
مهم ترین نکته این که مقسم و مبنا در این تقیسمات در چیست؟ یعنی بر اساس کدام مفهوم یا سوال آنها را به چند گروه تقسیم می کنیم. مثلا شیعه و سنی از نظر دیدگاهشان در باره امامت، تقسیم می شوند و باقی مسائل ذیل آن می آید. یا معتزله و مرجئه و خوارج، مقسم نخست شان در باره تکفیر و حد ایمان و کفر است، و سه موضع در این باره به تکفیک این سه فرقه منجر شده است. این بحث البته ذهنی نیست بلکه ناظر به اتفاقاتی است که در صدر اسلام افتاده و در قرون بعد امتداد یافته است. همه اینها در یک بستر تاریخی ـ فکری رخ داده و ما باید این مسیر را بشناسیم.
چنان که اشاره کردیم مقسم می تواند یک مفهوم یا یک سوال باشد. اختلاف دو گروه، در یک مورد مشخص آنها را نخستین بار از هم تفکیک می کند. بحث های مهم، در یک دوره، توحید، عدل خدا، یا جبر و اختیار و مسائلی از این دست هستند. در دوره های بعد، برخی از مسائل گذشته همچنان اهمیت دارد، و گاه مسائل جدیدی مطرح می شود که خود مبنای تازه ای برای اختلافات فرقه ای جدید است.
تقسیم فرقه ها، بر اساس یک مقسم، به معنای این نیست که پس از تأسیس آنها، هیچ اتفاق تازه ای در باره مفاهیم اختلافی جدید یا سوالات تازه پیش نمی آید. طبیعی است که در هر فرقه، آموز های مهمی که به تدریج مطرح می شود، و سوالاتی که در جامعه پیش می آید، سایر فرقه ها نیز موضع گیری کرده و گاه برای آنها هم اهمیت می یابد. فهمیدن درست این قضایا، به این روش خواهد بود که ما تاریخی ـ فکری به آنها نگاه کنیم و پدید آمدن هر مسأله را در درون آنها ارزیابی کنیم.
امروز و در این جلسه، بحث ما تقسیم فرقه های اسلامی، بر اساس تازه ای است. این اساس، نه یک مفهوم مشخص دینی یا قرآنی (مانند بحث توحید خدا یا صفات یا مسائلی از این دست) بلکه روش معرفت در شناخت مقوله های دینی است. سوال این است که ما با چه روشی دین را می شناسیم؟
در مرحله نخست توجه داشته باشیم که سوالاتی که از مقولات دینی در زمان پیامبر (ص) مطرح می شد، خیلی گسترده نبود. بحث از توحید یا مباحث دقیق مربوط به صفات و مانند اینها. سابقه ای چندانی هم نداریم که طرح شده باشد که خدا را باید عقلی شناخت یا به روش عرفانی یا به روش دیگر. با این حال، به طور کلی در نسل های اول مسلمانان، گاهی پرسش هایی پیش آمده که به تدریج، ریشه آنها به بحث معرفت و روش معرفت دین منجر شده است. روشن است که قرآن خود روش هایی را در این باره داشت که ذیلا اشاره خواهیم کرد. مردم به همان بسنده می کردند. این اتفاق یعنی پرسش به خصوص پرسش معرفتی، از زمانی پیش آمده، که روش های متفاوت معرفتی (طبعا با آمدن روش های فکری یونانی و غیره) در دنیای اسلام طرح شده است. البته مهم شدن «روش شناخت و معرفت» هم نشأت گرفته از مسائل درون دینی خود مسلمانان و هم ناشی از فشار افکار بیرونی است. در این دوره، متد شناخت دین و اثبات قضایای آن و خروجی حاصله از هر کدام از این روشها مهم است. شاید در اینجا و بر اساس فرقه ها و نظریاتی که در ا سلام شکل گرفته، به صورت کلی بتوان به سه + یک (چهار روش) اشاره کرد:
@jafarian1964
اهمیت بازبینی فهرست های نسخ خطی
گاهی که با یادداشت های مهم تاریخی و نسخه ای در لابلای نسخ خطی برخورد می کنم، و می بینم که برخی از این نسخه ها به لحاظ قدمت و محتوا چه اندازه با ارزش و دارای نکات مهم هستند، هوس می کنم سری به فهرست نسخ خطی مربوطه زده، ببینم فهرست نویس چه مطالبی از این نسخه آورده و آیا به این یادداشت ها اشاره کرده است یا خیر.
اما و مع الاسف و با کمال شگفتی می بینم که اولا و غالبا بسیاری از رسائل کوچک از چشم آنان دور افتاده و فهرست نشده و تنها چند عنوان کوتاه با یک توضیح دو سه سطری ذیل آنها آمده است.
بدتر از آن، یادداشت های مهم تاریخی در ابتدا و انتهای نسخه ها و یا در صفحات پراکنده در آغاز و پایان نیز غالبا بلکه در اکثر قریب به اتفاق موارد، گزارش نشده است. این در حالی است که این یادداشت ها در ثبت تاریخ ما بسیار مهم است. در معرفی محتوای رسائل و کتابها هم کوتاهی های فراوانی صورت گرفته است.
البته در برخی از ادوار رسم بر تفصیل نبوده، یا برخی از فهرست نویسان، اساسا روششان این نبوده که تفصیلا این موارد را گزارش کنند. اما به هر دلیل، لازم است بار دیگر، نسخ این کتابخانه ها با دید تازه مورد شناسایی قرار گیرد. حقیقت فکر می کنم وقتی کار فهرست نویسی کتابخانه ای به صورت عمومی تمام شد، تازه اول کار است. یعنی دوباره باید فهرست نویسان زبده تر آمده، و دست کم نسخه های با ارزش را از نو و سر فرصت معرفی کنند.
فکر کنید در کتابخانه ملک چه مقدار نسخه های با ارزشی هست، اما در فهرست نویسی آنها، از روی عجله، حتی آنها که توسط برخی از بزرگان از فهرست نویسان معرفی شده، اطلاعات زیادی از نسخه ها بدست داده نشده است. همین طور نسخه های سنا. هر اشاره موجود در اینها می تواند سوژه ای برای نگارش چندین مقاله یا غنی کردن نوشته های تاریخی جوانان پژوهشگر ما باشد.
بنابرین تقاضای بنده از مدیران کتابخانه های بزرگ مانند دانشگاه، ملک، مجلس، آستان قدس و موارد دیگر این است که یک بار دیگر برنامه ای برای فهرست نویسی نسخ مهم که به آنها بی توجهی شده تدارک ببیند.
تاریخ فرهنگ ما در این آثار بوده و بی توجهی به آنها که راه و رسم و شیوه و شیمه همه ماست، سبب شده است تا ما تنها به صورت عمومی و بر اساس همان چه که از تواریخ و تراجم عمومی در اختیار داریم گذشته را بشناسیم و به نکات ظریف و مهم و دقایق پنهان تاریخ فرهنگمان که در لابلای همین نسخ خطی است، پی نبریم.
البته و یک راه دیگر هم این است که همه نسخه ها را آنلاین کنند تا دیگران هم به کمک آنها آمده و دست کم گزارشی از برخی از نسخ مهم بنویسند. فکر کنید، اگر این همه نسخه در دانشگاه یا ملک یا جاهای دیگر، همگی آنلاین می شد، حالا با ملاحظاتی نسبت به مواردی که نگرانی هست، آن وقت نویسندگان زیادی می توانستند صدها بلکه هزاران مقاله در باره آنها بنویسند. اما حیف که این خیالی و آرزویی بیش نیست و گویی کسی گوشش بدهکار نه. درست مثل موارد دیگر.
@jafarian1964
مصاحبه ای در باره مرحوم شهیدی
در میان مطالب مختصری که در باره مرحوم شهیدی نوشتم، همان تاریخیات را بهتر از همه می پسندم و به دوستان علاقه مند هم خواندن همان را توصیه می کنم. اما در میان یادداشت ها، مصاحبه ای هم یافتم که زمانی در باره مرحوم شهیدی داشته ام. متنش زیاد مفصل نیست. همین جا می گذارم. این مصاحبه با روزنامه اعتماد بوده است.
1. جنابعالِي در ِيادداشتِي پس از فوت سِيد جعفر شهِيدِي، روش اِيشان را انکارِي و تردِيدزا توصِيف نمودِيد، در حالِي که مرحوم شهِيدِي، در مواردِي اعتقاد داشتند که، تارِيخِي که با اعتقادات ما نمِي خواند، ارزشِي ندارد. (مثلا در باره تارِيخ طبرِي معتقد بودند «پدر ما را در آورده است» و مواردِي از اِين دست) اِين دو توصِيف، ناقض ِيکدِيگر محسوب نمِي شوند؟
مقصود من اين است كه وي در بررسی نقلهای تاریخی شک می کند. این تردید و شک کردن مطابق روال تاریخ نویسی ما ایرانی ها در گذشته نیست. این که این روش خوب است یا نه مهم نیست مهم آن است که ایشان در نقلهای تاریخی ایجاد تردید کرده و پس از آن اگر به موضوع اصلی کار وی مربوط باشد به بررسی می نشیند. در این زمینه آقای سید جعفر مرتضی هم که از دیگر محققان تاریخ اسلام در دهه های اخیر هستند با ایشان مشترکند. البته مبانی تردید و شک اینها و نیز باورهای تاریخی شان تا اندازه ای با هم تفاوت دارد. من معتقدم روش های تردیدی ایشان بیشتر نشأت گرفته از طه حسین است. و هم مرد شکاکی بود. می دانید نخستین کسی در عبدالله بن سبا تردید کرد و آن را ساختگی خواند طه حسین بود. تقریبا همان زمان آقای عسکری هم تحقیقی در این زمینه کرد. طه حسین در بسیاری از مسائل تردید می کرد که این البته برای ما خوب است.
2. طبق اظهارات شما، روش نقد مرحوم شهِيدِي، شبِيه طه حسِين است. رو آوردن مرحوم شهِيدِي به آثار طه حسِين (يا بنت الشاطِي)، از روِي انتخاب بود ِيا اتفاق، چرا که برخِي منتقدِين آثار طه حسِين را متوسط (يا ضعِيف) شمرده و استقبال اندِيشمندان اِيرانِي از وِي را ناشِي از فضاِي آن روزها دانسته اند. اساسا ترجمه آثار طه حسِين چه تاثِيرِي در نوع تفکرات اِيشان داشت؟
آن زمان به تدریج آثار نویسندگان مصری به خصوص در بخش تاریخی به فارسی در می آمد. طه حسین شهرت زیادی داشت. بنت الشاطی و عقاد هم از آن جمله بودند. این آثار که به فارسی در می آمد به این دلیل بود که مشابه نداشت. اما علاوه بر آن یک روحیه نقادی و آزادی خواهی و بی تعصبی هم در آنها بود. این برای ایرانیان شیعه مذهب جالب بود. چون برخی از مطالب آنها کمکی برای نظریات شیعه در باره برخی از مسائل تاریخی بود. یکی از آخرین نمونه ها کتاب عبدالفتاح عبدالمقصود بود که آیت الله طالقانی و محمد مهدی جعفری آن را به فارسی ترجمه کردند. اما طه حسین علاوه بر اینها یک محقق هم بود و شهرتی جهانی داشت. این تأثیر همان طور که گفتم به لحاظ روشی، روی نقادی های آقای شهیدی تأثیر داشت. من البته با برخی از نتیجه گیری های ایشان موافق نیستم اما روحیه نقادی ایشان در تاریخ نویسی اسلامی جالب بود. البته آقای شهیدی تحت تأثیر دیگر نویسندگان مصری هم بود. آن زمان نوشته های مصری ها به لحاظ تفکر اخوانی و انقلابی هم پرمایه بود و آقای شهیدی هم در دهه بیست به آن افکار علاقه مند بود. مصری ها نقاد امویان و حتی خلیفه سوم بودند و به این نقادی ها با نگاه اصلاحی می نگریستند و این برای آقای شهیدی و دیگران مطلوب بود. (دنباله دارد)
@jafarian1964
سیاست گسترش کتابخانه های تخصصی دیجیتالی
زمانی که در سال 1374 ش کتابخانه تخصصی تاریخ را بنیاد گذاشتیم، فکر نمی کردیم این مقدار دوام بیاورد و تا این حد، مورد استفاده پژوهشگران باشد. حالا بیش از 185 هزار مجلد کتاب در حوزه تاریخ و جغرافی داریم. از آن زمان، دهها کتابخانه تخصصی دیگر در قم در رشته های مختلف ایجاد شده و به رغم این که برخی از آنها جدی وفعال نیست، اما به هر حال، این فکر توانسته است گره از کار مراجعین ارشد و دکتری و نویسندگان بگشاید.
و اما اکنون یک سال است که فکر می کنم می باید در کنار تلاشهایی که در حوزه کتابخانه دیجیتال می شود. یعنی این که علاوه بر در کنار قرار دادن اسناد، یا نسخه های خطی یا کتابهای سنگی و سربی و یا حتی چاپی، به صورت انبوه و فله ای روی وبسایت ها، می باید ما کتابخانه های دیجیتال نه عمومی بلکه تخصصی راه بیندازیم.
البته می دانم که سالهاست، در موضوعات خاصی، تعداد قابل توجهی کتاب در قالب سی دی یا حتی روی وبسایت خاصی منتشر می شود، اما مقصودم از کار تخصصی با یک تعریف کتابشناسانه و دقیق است. این که مثلا در باره موضوع مهدویت چند صد کتاب گذاشته شود، کار خوبی است، اما باید با یک تعریف علمی تر، کتابخانه های تخصصی دیجیتال را توسعه و به همه حوزه ها گسترش داد. البته و هنوز هم متحد کردن کتابخانه های دیجیتال مانند کار گوگل بوک یک کار اساسی است که ما در ایران از آن بی بهره ایم و عُرضه انجامش را کتابخانه ها و مراکز مهم علمی ما نداشته اند، اما همین مقدار هم که هست خوب است، ولی این ارتباطی با این کار ندارد که ما به سراغ تخصصی کردن آثار دیجیتالی برویم و آن را در عرصه ها و موضوعات زیادی با دقت گسترش دهیم.
تقریبا دو سال پیش به مناسبت درس تاریخ تشیع و حتی رشته و گرایش های متعدد مربوط به آن در مراکز مختلف، وبسایت ebookshia.com را در کتابخانه تخصصی تاریخ راه اندازی کردیم. ده موضوع را در نظر گرفتیم و در باره آنها ساعت ها بحث کردیم که چگونه تقسیم شوند. سپس به گردآوری متون پرداخته و تاکنون حدود هفت هزار متن، اعم از کتاب و مقاله را در قالب فایل های پی دی اف یا ورد روی آن گذاشته ایم. اکنون بر اساس داشت هایمان در این وبسایت، می دانیم که مثلا اگر کسی در باره تشیع در لبنان کار می کند، می تواند به دهها متن بیابد. همین طور عراق یا ... مباحث کلامی هم چنین است. در باره فرهنگ و تمدن با نگاه شیعی، یا کتابشناسی های شیعی و غیره هم چنین است.
مسلما با دقت بیشتر می توان این تقسیمات را دقیق تر کرد. چنان که باید متون دیگری افزوده شود. حالا فکر کنید، اگر کتابخانه تخصصی دیجیتالی صفوی داشتیم می توانستیم هر کتاب ریز و درشت و هر مقاله ای که در باره این دولت است را بر اساس یک نگرش تقسیمی دقیق در آن قرار دهیم. همین طور در حوزه تاریخ ایران در ادوار مختلف. می دانم که نسبت به ایران باستان، برخی از وبسایت های ایرانی خارج از کشور این کار را کرده اند و بهترین ها را در آن گذاشته اند. آنها هم عالی است.
به نظرم تعریف دقیق از ایجاد و گسترش «کتابخانه های دیجیتالی تخصصی» و انجام آن در حوزه های مختلف، آن هم توسط متخصصان هر رشته، می تواند کمکی شایسته به دانشجویان و پژوهشگران بوده و جلوی تلف کردن وقت آنها را بگیرد.
@jafarian1964
جستاری در باب نوعی نوگرایی دینی در دهه پنجاه شمسی در قم
نوعی جریان روشنفکری دینی به سبک دارالتبلیغ ـ مکتب اسلام، در دهه چهل پدید آمد که بیش از همه از حوالی سال 50 به باور شد. این موضوع را به شکل های مختلف می توان دنبال کرد اما در اینجا قرار بنده این است که تا بحث را روی یکی از سالنامه های منتشره در سال 1353 با نام «سالنامه جوانان» متمرکز و ارائه کنم. این زمان، دهها سال بود که از انتشار سالنامه ها که از اواخر قاجار معمول و در دوره پهلوی گسترش زیادی یافته بود، می گذشت. قم هم گهگاه سالنامه ای داشت و ویژگی هر سالنامه که حاوی تعدادی مقاله با یک بار مشخص علمی و نگارشی بود، این بود که می توانست سطح و نوع افکار را در یک حوزه معین نشان دهد. عکس روی جلد سالنامه جوانان، تصویری از تسخیر ماه توسط انسان بود و این امر فارغ از زیبایی، خواسته یا ناخواسته، مهم ترین امری بود که اعجاب بشر جدید را حتی اگر بی اندازه سنت گرا باشد، و البته بخواهد خود را مدرن نشان دهد، بر می انگیخت. نخستین مقاله با عنوان «اینها قبرهایی است که با دست خود کنده ایم» در باره جنبه های منفی تکنولوژی بود، همان چیزی که با ترجمه کتاب انسان موجود ناشناخته، در ایران گسترش یافته و نوعی روشنفکری جدید در غرب، علیه پوزیتیویسیم و علم گرایی افراطی بود. در این مقاله، گزارش های روزنامه ها، در باره جنبه های منفی تمدن جدید، با تأکید بر جنبه های خشن تکنولوژی ارائه شده است. این که در تمدن جدید، حتی تمایلات جنسی آدمها کاهش یافته، وحتی تولیداتی مانند شیر به دلیل استفاده از سیستمهای مصنوعی گاوداری، سبب شده است که بخش عمده شیرهای تولیدی توسط گاوهای جدید، آب باشد! نیز نمونه هایی از ورزشهای خشن مؤید این رویه دانسته شده و اینکه برای مثال نوجوانی در اثر بازی کاراته کشته شده است یا فیلمهای جنایی به ناحق، اسباب سرگرمی و تفریح شده، و نهایتا نتیجه این گزارش ها این که «انسان عصر ما تصمیم جدی گرفته است که قبر خود را هرچه زودتر با دست خود آماده کند». راه حل این معضل، یعنی سلطه ماشینیزم، جمع میان ایمان و اخلاق با علم و تکنولوژی است. مقاله بعدی از سید هادی خسروشاهی در باره سیاهان امریکاست، بخشی در باره ستمی که به آنها می شود، مثلا دستگیری یک سیاه توسط پلیس و کتک زدن او، و بخش دیگر، روی آوردن سیاهان به اسلام. این جریان، دنباله نوعی احساس پیروزی در آینده برای مسلمانان بود که تاثیر هم داشت. مقاله بعدی از آقای آیت الله سبحانی در باره «تاثیر تمدن غربی در روش تفسیر» است. گلایه ایشان از این است که در گذشته، هیئت بطلمیوسی با قرآن تطبیق داده می شود و حالا کشفیات جدید علمی. بحث توسعه ای ندارد و در آن بلافاصله به روش موضوعی در تفسیر پرداخته می شود. شاید این مقاله انتقاد از برخی از جریان های دینی روشنفکری در تهران بوده است، هرچند اشاره ای در این باره نیست. گزارشی یک صفحه ای از «افزایش تجاوز در امریکا» باز در انتقاد از تمدن غربی است. (ص 43). وجهی از فساد غرب که مرتب در این ادبیات روی آن تأکید می شود و تلویحا این که چه خوب شد ما آن تمدن را نداریم که چنین فجایعی داشته باشیم. داود الهامی مقاله بعد را در باره «جادوگری و خرافات در دنیای متمدن» نوشته است. این پاسخ معکوس به اتهامی است که دنیای اسلام یا شرقی با آن روبرو بوده و حالا نویسندگان مذهبی، خود غربی ها را متهم می کنند که آنها اهل خرافات و طلسمات هستند. در این باره گزارش های مطبوعاتی هم هست. نتیجه این که غربی ها در خرافه هستند اما در این سوی «خوشبختانه اسلام با هر نوع خرافه پرستی مبارزه می کند و جادوگری را یکی از گناهان کبیره شمرده است» (ص 66 ـ 80). گزارشی از وضع اندونزی و جنبش استقلال طلبانه آن در ادامه عنوان مقالی دیگر است. این قبیل مقالات از زمان جدایی پاکستان از هند و نیز بحث فلسطین و بعدها الجزایر در مطبوعات دینی رواج و ادامه یافت. انتشار آنها تلویحا نوعی مبارزه علیه رژیم پهلوی هم می توانست باشد که طرفدار غرب بود، گرچه رژیم سعی می کرد مانع این قبیل مقالات نشده و آنها را به خود نگیرد. (ص 81) مقاله مزبور از محمود حکیمی بود که هم داستان می نوشت و هم مقالاتی در کنار دیگر مقالات حوزویان روشنفکر این دوره داشت. عقیقی بخشایشی، مقاله ای (ترجمه) با عنوان «اسپانیا بهشتی که از دست رفت» دارد. البته وی در اینجا داستان سقوط اندلس را نیاورده و بیشتر به تاریخ فتح آن پرداخته و در نهایت از سقوط آن خبر داده است (ص 102). جالب است که در این نگاه، دیگر این بحث نیست که مثلا اسپانیای اسلامی سنی بوده و آیا تمدن یا بهشت آنها، به ما هم مربوط می شود یا خیر. این مقاله در حقیقت ترجمه بخشی از کتاب حضارة الاسلام از احمد لطفی از نویسندگان مصری است. بارها اشاره کرده ایم که رگه های فکر مصری تا اندازه در میان نویسندگان مذهبی این دوره نیرومند است. (دنباله دارد)
اهمیت سنّت سالنامه نویسی برای شناخت ایران معاصر
سالنامه نگاری، سبکی در تاریخ نویسی است که از دوره قاجاری در میانه ایرانیان رواج یافت. البته تقویم ایرانی به صورت سالنامه، قبل از آن هم وجود داشت، و در سالنامه نویسی جدید هم بخشی تقویم بود، اما این مسأله که سالنامه حاوی اخبار سال گذشته، آن هم به صورت دقیق و روزانه یا غیر روزانه و کلی باشد، در میان ایرانیان در کار نبود.
به نظر می رسد، سالنامه های عثمانی که برای ایالات و ولایات مختلف تهیه می شد، روی ایرانی ها تأثیر گذاشت و در دوره قاجاری این سبک با روش های نوین ادامه یافت. عثمانی ها هم در این کار، نوعی تلفیق بین روش های سنتی خود و روش های اروپایی در تهیه سالنامه داشتند. هرچه بود، برخی از نمونه های عثمانی که الان هم در کتابخانه های ایران است، می تواند مادر سالنامه نویسی دوره قاجاری به شمار آید.
باید گفت در دوره قاجاری نیز، کارهای گسترده ای در این زمینه تولید نشد، هرچند بذر آن کاشته شد. بعدها ای رویه به دوره پهلوی اول و دوم سرایت کرد و در این دو دوره، خیلی مفصل و فراوان تولید شد.
این سالنامه ها، در درجه اول به دو نوع تقسیم می شد. سالنامه عمومی مانند پارس یا جاوید جنبه کشوری داشت و و جهت گیری خاصی از نظر تعلق به یک وزارت خانه یا دبیرستان نداشت. اما بخشی دیگر سالنامه هایی بودند که مربوط به وزارت خانه ها، ادارات دولتی یا بانک ها، یا مراکز دیگر از قبیل دبیرستان ها یا ادارات فرهنگ شهرستانها بودند. سالنامه های عمومی که برخی از آنها چندین دهه انتشار یافتند، اغلب نگرش کشوری داشتند و سعی می کردند یک گزارش عمومی از وضعیت اداری کشور، مجلس ودربار و وزارت خانه ها و دانشگاهها ارائه کنند.
سالنامه هایی که تعلق به مراکز خاص داشتند، طبیعی بود که هر کدام، بر اساس تعلق خود به این مراکز، مباحثی را در ارتباط با آن مرکز ارائه می کردند. برای مثال، اگر یک شماره سالنامه برای فرهنگ کرمانشاه چاپ می شد، حاوی اخباری از تمام مدارس شهر، معلمان برجسته، و نیز شماری مقاله و اثر و شعر و به خصوص تصاویر افراد بود. دانشگاه تهران هم سالنامه ای داشت که تحولات و تغییرات داخلی خود را محور اصلی قرار می داد. این مساله در باره مراکز دیگر هم به همین صورت بود.
در سالنامه های عمومی معمولا مسائل کشوری مطرح می شد. بخشی تقویم بود، بخش دیگر مقالات تاریخی و اخلاقی و فلسفی، بخشی به معرفی وزرات خانه ها، شامل معروفی ورزاء، معاونان، تشکیلات اداری آنها و نیز تصاویری از این اشخاص بود. بخش دیگر می توانست علمی و فنی، یا به خصوص پزشکی و یا ورزشی باشد. صفحات تبلیغاتی برای پزشکان یا تجارت خانه ها و جز اینها هم در آنها دیده می شد.
بسیاری از این سالنامه ها از نظر اطلاعاتی که در باره نظام اداری ایران در ادوار مختلف دارند، تقریبا منحصر به فرد هستند و بیشتر به دلیل این که اسناد در ایران وضع ثابت و قابل استفاده ای ندارد، این منابع، ارزش تاریخی بی اندازه ای دارند.
سالنامه های زیادی بودند که گرایش های فکری و دینی خاصی داشتند. برای مثال، طرفداران کسروی، تا سالها سالنامه هایی منتشر می کردند و عقاید و باورهای خود را در آنها ترویج می کردند. در حوزه مذهبی نیز سالنامه نور دانش متعلق به مرحوم عطاء الله شهاب پور، تا دهه پنجاه انتشار می یافت. این سالنامه حاوی مقالات مذهبی بیشمار، مقالات علمی و اجتماعی و پزشکی نیز بود. البته شهاب پور از زمانی که بستگی با حشمت الله دولشتاهی پیدا کرد، دنبال ایده وحدت جهانی بشر رفت اما همچنان و تا آخر مقالات مذهبی در سالنامه نور دانش وجود داشت. مسلما بررسی این سالنامه نیاز به یک رساله دکتری دارد تا گرایش های داخلی آن معرفی شود. سالنامه های مذهبی دیگری هم بودند که گاه صریح و گاه به صورت پوشش از سالنامه برای نشر اندیشه های خود استفاده می کردند.
مقالات سالنامه ها، ممکن بود از مجموعه های دیگر برداشته شود، اما می توان گفت هزاران مقاله در این سالنامه ها از سوی اشخاص برای چاپ به سالنامه ها واگذار می شد. برخی از آنها چندان مفصل و عالمانه نبود، اما مقالات سودمند بیشماری در سالنامه ها هست که مع الاسف به طور دقیق فهرست نشده و تا آنجا که من مراجعه کردم، بسیاری از آنها در نورمگز فهرست نشده اند. طبعا لازم است تا همه مقالات سالنامه ها در نورمگز درج شود تا بهتر بتوان از آنها استفاده کرد.(دنباله دارد ....)
@jafarian1964
بخش ادبی سالنامه ها، اغلب حاوی اشعار بیشماری از شاعران شناخته شده، از قدیم و جدید، اما بخشی هم از شاعران ناشناخته است که ممکن است تنها چند قصیده یا غزل آنها به طور اتفاقی در این سالنامه ها منتشر شده باشد. بی شک دانشجویان رشته های ادبی می توانند در این زمینه تحقیق کرده و نظر دهند. به علاوه که این اشعار، اغلب چون مربوط به زمان مشخصی است، حاوی گرایش های سیاسی و فرهنگی خاصی است. برای مثال، اشعاری که در سالنامه های دوره رضا شاه آمده، به طور جد معرّف دیدگاه های جامعه یا ترویج شده از طرف حکومت در باره مسائل جاری کشور نیز هست. بحث پیشرفت های تمدنی یا حجاب یا جز اینها در آنها جالب است.
تعداد قابل توجهی سالنامه در دوره پهلوی دوم وجود دارد که از حیث تاریخ این دوره جالب است. چنان که اشاره شد، اغلب اطلاعات مربوط به نظام اداری ایران، معروفی وزراء و معاونان، و نیز تغییرات ساختاری در دانشگاه هها و وزارت خانه ها در آنها درج شده است. اما آنچه در اینجا قصد تأکید بر آن را دارم، این است که این سالنامه ها از لحاظ نشان دادن فرهنگ عمومی که ترکیبی از اوضاع سلطنت و ارزش های مربوط به آن از یک طرف با درج عکس و گزارش، و نیز درج مقالاتی در باره مذهب از سوی دیگر است، برای من جالب بود. در واقع، همیشه بخش قابل توجهی از این سالنامه ها در باره مسائل مذهبی و ترویج ارزش های دینی است و از این جهت نشانگر آن است که در تمام آن دوره، جامعه ایران، همچنان یک جامعه مذهبی است و نه تنها محدودیتی برای نوع خاصی از تلقی سنتی مذهب در جامعه ایرانی وجود ندارد، که ترویج هم می شود. در این باره می شود یک پایان نامه یا رساله نوشت و بسیار هم خوب می توان نوشت. البته سطح کار ممکن است بالا نباشد، اما مهم اصل آن است که هست. نویسنده ها هم اغلب یک نواخت هستند، برخی شناخته شده و برخی از آنها امروزه به کلی فراموش شده اند.
در باره سالنامه های معارف، به طور خاص باید گفت، اینها اساس تاریخ آموزش و پرورش در ایران هستند. سالنامه هایی که یا از سوی معارف شهرستانها و یا دبیرستانهای معروف انتشار می یافت. این سالنامه ها اغلب، موادی برای تاریخ علم در ایران دارند. به علاوه، نظام آموزشی ایران و تغییرات آنها در این سالنامه ها به خوبی منعکس شده است. تعداد قابل توجهی مقاله در باره آثار باستانی شهرها، زندگی نامه علمای شهرها، و مسائل محلی دیگر در آنها منعکس شده و برخی از آنها از این زوایا بی نظیرند. بی نظیر. به علاوه، تغییر و تلفیق نظام سنتی تعلیم و تربیت در ایران با نظام جدید را به خوبی می توان در این سالنامه های معارف مشاهده کرد. نقش علی اصغر حکمت در سالنامه های دوره پهلوی اول، به نظر می رسد، بسیار گسترده است.
در کل و در بیشتر این سالنامه ها، حجم زیادی عکس چاپ شده که هم مربوط به اشخاص، اعم از حکومتی و غیر حکومتی، و هم در باره شهرها و اماکن زیارتی و راهها و بناهاست که لازم ست همه آنها در یک جا متمرکز و آرشیوی از آنها بدست آید. البته کیفیت این عکسها مناسب نیست، اما بسیاری از آنها منحصر به فرد است.
یک نکته دیگر این است که سالنامه های محلی مثل همین نشریات محلی امروزی ، زمینه تاریخ نگاری غیر مرکزی یا به عبارتی، تاریخ شهرهای دیگر جز تهران را هم برای ما فراهم می کند. باید نوعی تاریخ نگاری مردمی را هم به آن علاوه کرد.
حالا و گرچه در پایان سال برخی از نشریات، نشریه ویژه پایان سالی می دهند، اما به هیچ روی جای آن سنت سالنامه نویسی را نگرفته اند. می توانم بگویم، بدین ترتیب و بیشتر به دلیل این که مع الاسف استفاده از اسناد اداری هم در این مملکت آسان نیست، به دلیل از دست رفتن آن سالنامه ها و روش آنها، ما حجم قابل توجهی از اطلاعات موجود را از دست داده ایم. البته ابزارهای دیگری مانند وبسایت ها جایگزین شده که باید گفت متاسفانه بسیاری از آنها هم ممکن است یک جا محو شود، چون نسخه چاپی ندارد و به دلیل ادامه نیافتن کار آن وبسایت ها به تدریج از دسترس خارج شود، کما این که بارها آن را تجربه کرده ایم. به هر حال، روش سالنامه نویسی از بین رفته و جایگزین مناسبی برای آن درست نشده است.
مسلما این گزارش بنده در باره سالنامه ها ناقص است، اما امیدوارم توانسته باشم اهمیت آنها را نشان داده و زمینه را برای استفاده بیشتر از آنها برای عزیزانی که در تاریخ فرهنگ ایران و اسلام در دوره معاصر کار می کنند، فراهم کرده باشم. این متن را با عجله صبح امروز در حالی که خواب آلود بودم نوشتم. اگر نظم و نسقی و خط و ربطی ندارد ببخشید.
@jafarian1964
دلایل ضعف منابع تاریخ عاشورا از پس سه قرن نخست اسلامی
دوشنبه شب، یکم آبان 96، پس از نماز مغرب، در محل باشگاه اندیشه، در خیابان وصال، برای جمعی از حضار، سخنانی در باره منابع تاریخ عاشورا ارائه کردم. متن زیر خلاصه آن عرایض است که امیدوارم لابلای آن نکات تازه ای باشد.
علمی بودن منابع عصر اول
منابع عاشورا بسیار فراوان، متنوع و هر کدام نیازمند توضیح ویژه خود هستند، اما پیش از هر چیز باید آنها را طبقه بندی کرد. یکی از رایج ترین دسته بندی ها در منابع، این است که زمان نگارش هر کدام را معین کرده و پس از زمان بندی آنها به اعتبار تاریخ نگارش، به منابع دست اول و دوسته دوم، طبقه بندی کنیم.
اگر معیار زمان تألیف را در آثار تاریخی مربوط به کربلا در نظر بگیریم، می توانیم بر حسب قرن یا دوره های نزدیک به هم، به طبقه بندی آنها بپردازیم. مثلا آثار قرن دوم، یا سوم، و به همین ترتیب قرون بعد. هر دوره تاریخی می تواند دسته ای از منابع عاشورا را در خود جای دهد.
از نظر ویژگی های آثار از هر یک از این قرون، این امکان وجود دارد که برخی از آنها را در یک دوره تاریخی شامل از یک قرن تا سه قرن قرار دهیم. مثلا آثار نوشته شده در قرون نخستین اسلامی، برای مثال تا قرن سوم؛ سپس آثار ادوار بعد، برای مثال، قرن پنجم تا ششم، دوره ایلخانی و تیموری، و سپس آثار نگاشته شده در دوره صفوی یا قاجاری، یا پهلوی یا دوران پس از انقلاب. این تقسیم خوبی است و می توان در باره آن توضیح داد.
این ادوار، می تواند بر اساس شاخص های فکری، و نیز ویژگی های خود این آثار و تعریف آنها بر اساس آن ویژگی ها باشد. شاید رایج ترین ویژگی، (الف( استحکام علمی آنها از نظر درونی، و (ب) تسلط افکار خاص بیرونی در یک دوره تاریخی بر آنها باشد.
اما در باره نکته الف:
نخستین نکته مهم در این طبقه بندی، شناخت این دوره ها، از نظر سطح علمی دانش تاریخ است. اینکه دانش تاریخ، در آن مقطع، در چه سطحی بوده، چه روشی از نظر نگارش در آثار تاریخی داشته، و تا چه اندا زه تاریخ نگاری ما عالمانه بوده است. عالمانه بودن یک متن تاریخی هم، خود شاخص هایی دارد.
این را می دانیم که مسلمانان به مستند بودن نقلها، بیش از هر چیزی بها می دادند، با این حال، در پی آن بودند که از حادثه، گزارش دقیقی بدهند، گزارشی همه جانبه که بتواند روشنگر چگونگی حادثه، علل آن، ونیز آثار و نتایجش باشد. این نکته مهمی از نظر علمی بودن تاریخ است. نگارش آثاری قرص و محکم، مسند، آن گونه که مشتمل بر مواد اصلی یک رویداد تاریخی باشد.
نگارش های این مقطع، از نظر شکلی، مانند احادیث، و به صورت تقطیع شده عرضه شده و به رغم آن که در کل از نوعی تسلسل تاریخی برخوردار است، اما شکافهایی میان روایات دیده می شود. در مواردی چینش نقلها نیز سلیقه ای است، هرچند در مواردی، این سلیقه از پایه ای منطقی برخودار است که باید کشف کرد. دست کم باید روشی را در یک دوره تاریخی از نظر نگارش شناخت تا راحت تر بتوان در باره آنها قضاوت کرد. در میان نقاط قوت و ضعف، باید ارزیابی کرد که سطح علمی این آثار چه قدر است. آثار دوره های بعدی، از این علمیّت، کمتر برخودار هستند. البته خود این یک امتیاز است که اینها نزدیک حادثه هستند، و آثار دوره های، به دلیل دور بودن، اصولا ارزش علمی زیادی نمی توانند داشته باشند.
با همین معیار، اگر به تاریخ نگاری اسلامی در دوره هایی مانند ایلخانی ـ تیموری نگاه کنیم، نسبت به تغییر نگاه به ذکر سند و انداختن آنها، نگارش آثار سست گزارشی برگرفته از سایر متون و اغلب بدون ارجاع، نیز بی دقتی و غلبه نگاه داستانی بر نگارش ها می توان به عنوان برخی از ویژگی ها اشاره کرد.👇👇
@jafarian1964
امروز مراسم اعطای جوایز به واقفین کتاب و اشیاء موزه ای مانند سکه و آثار هنری و مدالها در خانه کتاب بود. من هم دقایقی صحبت کردم. چند نکته گفتم. یکی این که کتابی در باره «وقف نامه های کتاب صفوی» همراه دوستم آقای جزینی نوشته ام و متن بیش از سیصد وقف نامه کتاب را در آن آورده و در مقدمه آنها را تحلیل کرده ام. خیلی نکات را از آنها می شود بدست آورد. از جمله این که بر اساس آنها می توانیم دریابیم که شاهزاده ها و شاهدخت های صفوی، و همین طور امرا و رجال نقش مهمی در وقف کتاب داشته اند. نکته دیگر این که وقف کتاب، به خصوص نیمه دوم، بیشتر در کتابهای دینی است، و نسبت به کتابهای ریاضی و پزشکی اندک است. دیگر افزودم که در دوره قاجار هم کتاب فراوان وقف شده، اما هنوز این وقف نامه ها گردآوری نشده است. نکته مهم دیگر این است که وقف یک طرف قضیه است، مهم نشر محتوای آنهاست، کاری که بسیاری از آن ابا دارند. همه ادعای به اشتراک گذاشتن علم را دارند، اما بسیار کم در این باره عمل می کنند. یادآوری دیگر در باره وقف کتاب دیجیتال بود. عرض کردم که الان یک مشکل دانشگاهها استفاده از پایگاه های اطلاعاتی و فایل های کتابها و مقالات است، امری که بسیار هزینه بر است. باید در این باره هم کاری کرد. نکته آخر این که وقف کتاب، به خصوص کتابهای قدیمی مانده در خانه ها، کمک زیادی به حفظ متون قدیم چاپ می کند که در شرف نابودی است. بسیاری از کتابهایی که صد سال یا بیشتر و کمتر چاپ شده در خانه هاست و در کتابخانه که سالها بعد از چاپ آنها تأسیس شده، وجود ندارد. باید به مردم بگوییم حتی اگر ده بیست عنوان کتاب چاپی قدیمی هم دارند دور نریزند و اینها را به کتابخانه ها بسپارند، و البته آنها هم قدر اینها را بدانند، چون بسیاری از اوقات، آثار چاپی محلی، بسیار نادر است و با اهدا یا وفف و نگه داری آنها می شود، آنها را نگه داشت
شهید شدن علم تاریخ
امروز متن خوبی از آقای صلاح الدین خدیو در باره گزارش من و تو از تاریخ دوره پهلوی و این بار در باره سفر شاه به آلمان دیدم. عالی بود. خلاصه اش این بود که این سفر بسیار بد را چنان عالی جلوه داده و تحریف کرده است که واقعا اسباب شگفتی است. آخرش هم این نکته را نوشته است: در پایان باید گفت جسارت و ریسک شبکه من و تو، در بازگویی وارونه یکی از بدنام ترین سفرهای خارجی شاه و روایت آن بعنوان حدیث محبوبیت و مقبولیت وی، بیانگر خلاء ناشی از فقدان یک جریان تاریخ نگاری مستند و بیطرفانه و سردمداری دیدگاه های سپید و سیاه در این زمینه است. امری که دستکم برای نسل های پس از انقلاب موجب امتناع تاریخ اندیشی شده است.
ارزیابی ایشان را از تاریخ نویسی مربوط به دوره پهلوی در سالهای پس از انقلاب به مقدار زیادی درست می دانم. مدتی قبل، روزنامه اعتماد از من پرسید که چرا برخی از کتابهای تاریخی، هیچ توجهی را جلب نمی کند، آما برخی از آثار نویسندگانی مانند آقای آبراهامیان حتی به عنوان متن های امتحانی برای دوره های ارشد و دکتری معرفی می شود. من آنجا توضیحاتی دادم و گفتم که مشکل سر نگاشته های متعصبانه است که کاری به کشف حقیقت ندارند و از هر شاهد ریز و درشتی برای نابود کردن دیگران استفاده می کنند.
اگر از برخی از دوستان ما بپرسید، می گویند، سبب توجه به برخی از کتابها، ناشی از یک توطئه است که کسانی می خواهند آن افکار را ترویج کنند.
البته، شاید آدم های پژوهشگر هم که کارهای جدی می کنند، بسیاری از کارهای بیرون از ایران را نپسندند و دست کم بسیاری را از لحاظ اسناد و مدارک ضعیف بدانند.
اما یک مشکل هست که سبب شده تا تاریخ نویسی مربوط به دوره پهلوی به این نقطه برسد. این مشکل، سیاه و سپید دیدن همه مسائل مربوط به آن دوره است، امری که سبب شده است همه آنچه متعلق به آن دوره تاریخی است، سیاه تبیین و تفسیر شود.
یک مشکل دیگر، مسائل سیاسی جاری روز و کار سیاسی شبکه ها و استفاده از آن است، مردم به دلایلی روزگار سختی را می گذرانند، و راه حل ساده این است که فکر کنند، روزگاری همه چیز آنها گل و بلبل بوده و حالا از دست رفته است.
طبیعی است که برخی از تحقیقات در داخل و خارج، با حمایت های مالی دنبال می شود و انگیزه های سیاسی دارد. تحقیقی که با این پشتوانه های مالی دنبال شود، طبعا بدون اعتبار است و تا وقتی که زور تبلیغ پشت آنهاست، و توزیع می شود اثر می گذارد. البته برخی همین را می خواهند، کاری هم به شفافیت ندارند. در واقع تاریخ سازی می کنند، نه تاریخ خوانی و تاریخ دانی.
در باره عوامل این مسأله بیش از اینها می شود گفت. این چند مرکزی که در اینجا کار تاریخ نویسی آن دوره را می کنند، اکثرا وابسته به نهاد های رسمی هستند و طبیعی است که کارشان استوار کردن مواضع باشد، تا روشن کردن حقایق. یک مرکز، همه وابستگان به آن رژیم را فراماسونر می داند، دیگری غالب آنها را بهایی می شمرد، و سومی حتی، برای تاریخ نویسی دوره معاصر هم، آدم هایی مثل هاشمی رفسنجانی را بدتر از شاه معرفی می کند. غالب اینها مراکز رسمی تاریخ نگاری ما هستند که با بودجه خاص، بیشتر کار سیاسی برای استوار کردن مواضع می کنند اما عنوان تاریخ را یدک می کشند.
حقیقت این اقدامات، نمونه ای است که نشان می دهد، ما علمی نیستیم و هدفی جز ساختن علم سیاسی یا علم دینی یا تحقیق خط دار و جهت دار نداریم. این روش راه به جایی نمی برد، مگر آن که زورش پرزور باشد، مگر آن که با تبلیغ برای سالیانی جا بیفتد.
حالا که روزهای سالگرد مشروطه است می شود گفت، آنچه در باره نوشته ایم و گفته ایم، با یک تحول سیاسی، بر باد می رود. ممکن است بگویند، برود، و راست هم می گویند، بالاخره نسل بعدی دوباره این ها را باور می کند. اما دست کم به نظر من، اینها نشان از آن دارد که هدف ما روشن کردن تاریخ نیست، استوار کردن مواضع فکری خودمان به عنوان یک حزب سیاسی است. با سقوط این احزاب به هر شکل آن افکار هم از بین می رود، هر چند ممکن است یک اقلیتی برای همیشه وفادار به این مطالب باشند.
مهم «علم تاریخ» است که شهید می شود.
در باره توانایی های این مراکز هم، صرف نظر از پژوهش که غالب اوقات کودکانه انجام می شود، مطلب زیاد است. چنان که اشاره کردم، مخاطبان اینها، یک گروه خاص هستند که تنها به فکر تغذیه فکری مخاطبان خود هستند، و با باقی مردم کاری ندارند.
اگر به وضع مطلوبی نرسیم، به تدریج اوضاع در باره قضاوت های تاریخی مربوط به گذشته از این هم که هست، بدتر می شود، زیرا مخالفان هم امروزه، با روش های بسیار متفاوتی در این زمینه فعال شده اند و رقابت جدی تر شده است.
دلایل ضعف منابع تاریخ عاشورا از پس سه قرن نخست اسلامی
دوشنبه شب، یکم آبان 96، پس از نماز مغرب، در محل باشگاه اندیشه، در خیابان وصال، برای جمعی از حضار، سخنانی در باره منابع تاریخ عاشورا ارائه کردم. متن زیر خلاصه آن عرایض است که امیدوارم لابلای آن نکات تازه ای باشد.
علمی بودن منابع عصر اول
منابع عاشورا بسیار فراوان، متنوع و هر کدام نیازمند توضیح ویژه خود هستند، اما پیش از هر چیز باید آنها را طبقه بندی کرد. یکی از رایج ترین دسته بندی ها در منابع، این است که زمان نگارش هر کدام را معین کرده و پس از زمان بندی آنها به اعتبار تاریخ نگارش، به منابع دست اول و دوسته دوم، طبقه بندی کنیم.
اگر معیار زمان تألیف را در آثار تاریخی مربوط به کربلا در نظر بگیریم، می توانیم بر حسب قرن یا دوره های نزدیک به هم، به طبقه بندی آنها بپردازیم. مثلا آثار قرن دوم، یا سوم، و به همین ترتیب قرون بعد. هر دوره تاریخی می تواند دسته ای از منابع عاشورا را در خود جای دهد.
از نظر ویژگی های آثار از هر یک از این قرون، این امکان وجود دارد که برخی از آنها را در یک دوره تاریخی شامل از یک قرن تا سه قرن قرار دهیم. مثلا آثار نوشته شده در قرون نخستین اسلامی، برای مثال تا قرن سوم؛ سپس آثار ادوار بعد، برای مثال، قرن پنجم تا ششم، دوره ایلخانی و تیموری، و سپس آثار نگاشته شده در دوره صفوی یا قاجاری، یا پهلوی یا دوران پس از انقلاب. این تقسیم خوبی است و می توان در باره آن توضیح داد.
این ادوار، می تواند بر اساس شاخص های فکری، و نیز ویژگی های خود این آثار و تعریف آنها بر اساس آن ویژگی ها باشد. شاید رایج ترین ویژگی، (الف( استحکام علمی آنها از نظر درونی، و (ب) تسلط افکار خاص بیرونی در یک دوره تاریخی بر آنها باشد.
اما در باره نکته الف:
نخستین نکته مهم در این طبقه بندی، شناخت این دوره ها، از نظر سطح علمی دانش تاریخ است. اینکه دانش تاریخ، در آن مقطع، در چه سطحی بوده، چه روشی از نظر نگارش در آثار تاریخی داشته، و تا چه اندا زه تاریخ نگاری ما عالمانه بوده است. عالمانه بودن یک متن تاریخی هم، خود شاخص هایی دارد.
این را می دانیم که مسلمانان به مستند بودن نقلها، بیش از هر چیزی بها می دادند، با این حال، در پی آن بودند که از حادثه، گزارش دقیقی بدهند، گزارشی همه جانبه که بتواند روشنگر چگونگی حادثه، علل آن، ونیز آثار و نتایجش باشد. این نکته مهمی از نظر علمی بودن تاریخ است. نگارش آثاری قرص و محکم، مسند، آن گونه که مشتمل بر مواد اصلی یک رویداد تاریخی باشد.
نگارش های این مقطع، از نظر شکلی، مانند احادیث، و به صورت تقطیع شده عرضه شده و به رغم آن که در کل از نوعی تسلسل تاریخی برخوردار است، اما شکافهایی میان روایات دیده می شود. در مواردی چینش نقلها نیز سلیقه ای است، هرچند در مواردی، این سلیقه از پایه ای منطقی برخودار است که باید کشف کرد. دست کم باید روشی را در یک دوره تاریخی از نظر نگارش شناخت تا راحت تر بتوان در باره آنها قضاوت کرد. در میان نقاط قوت و ضعف، باید ارزیابی کرد که سطح علمی این آثار چه قدر است. آثار دوره های بعدی، از این علمیّت، کمتر برخودار هستند. البته خود این یک امتیاز است که اینها نزدیک حادثه هستند، و آثار دوره های، به دلیل دور بودن، اصولا ارزش علمی زیادی نمی توانند داشته باشند.
با همین معیار، اگر به تاریخ نگاری اسلامی در دوره هایی مانند ایلخانی ـ تیموری نگاه کنیم، نسبت به تغییر نگاه به ذکر سند و انداختن آنها، نگارش آثار سست گزارشی برگرفته از سایر متون و اغلب بدون ارجاع، نیز بی دقتی و غلبه نگاه داستانی بر نگارش ها می توان به عنوان برخی از ویژگی ها اشاره کرد.👇👇
@jafarian1964
شهید شدن علم تاریخ
امروز متن خوبی از آقای صلاح الدین خدیو در باره گزارش من و تو از تاریخ دوره پهلوی و این بار در باره سفر شاه به آلمان دیدم. عالی بود. خلاصه اش این بود که این سفر بسیار بد را چنان عالی جلوه داده و تحریف کرده است که واقعا اسباب شگفتی است. آخرش هم این نکته را نوشته است: در پایان باید گفت جسارت و ریسک شبکه من و تو، در بازگویی وارونه یکی از بدنام ترین سفرهای خارجی شاه و روایت آن بعنوان حدیث محبوبیت و مقبولیت وی، بیانگر خلاء ناشی از فقدان یک جریان تاریخ نگاری مستند و بیطرفانه و سردمداری دیدگاه های سپید و سیاه در این زمینه است. امری که دستکم برای نسل های پس از انقلاب موجب امتناع تاریخ اندیشی شده است.
ارزیابی ایشان را از تاریخ نویسی مربوط به دوره پهلوی در سالهای پس از انقلاب به مقدار زیادی درست می دانم. مدتی قبل، روزنامه اعتماد از من پرسید که چرا برخی از کتابهای تاریخی، هیچ توجهی را جلب نمی کند، آما برخی از آثار نویسندگانی مانند آقای آبراهامیان حتی به عنوان متن های امتحانی برای دوره های ارشد و دکتری معرفی می شود. من آنجا توضیحاتی دادم و گفتم که مشکل سر نگاشته های متعصبانه است که کاری به کشف حقیقت ندارند و از هر شاهد ریز و درشتی برای نابود کردن دیگران استفاده می کنند.
اگر از برخی از دوستان ما بپرسید، می گویند، سبب توجه به برخی از کتابها، ناشی از یک توطئه است که کسانی می خواهند آن افکار را ترویج کنند.
البته، شاید آدم های پژوهشگر هم که کارهای جدی می کنند، بسیاری از کارهای بیرون از ایران را نپسندند و دست کم بسیاری را از لحاظ اسناد و مدارک ضعیف بدانند.
اما یک مشکل هست که سبب شده تا تاریخ نویسی مربوط به دوره پهلوی به این نقطه برسد. این مشکل، سیاه و سپید دیدن همه مسائل مربوط به آن دوره است، امری که سبب شده است همه آنچه متعلق به آن دوره تاریخی است، سیاه تبیین و تفسیر شود.
یک مشکل دیگر، مسائل سیاسی جاری روز و کار سیاسی شبکه ها و استفاده از آن است، مردم به دلایلی روزگار سختی را می گذرانند، و راه حل ساده این است که فکر کنند، روزگاری همه چیز آنها گل و بلبل بوده و حالا از دست رفته است.
طبیعی است که برخی از تحقیقات در داخل و خارج، با حمایت های مالی دنبال می شود و انگیزه های سیاسی دارد. تحقیقی که با این پشتوانه های مالی دنبال شود، طبعا بدون اعتبار است و تا وقتی که زور تبلیغ پشت آنهاست، و توزیع می شود اثر می گذارد. البته برخی همین را می خواهند، کاری هم به شفافیت ندارند. در واقع تاریخ سازی می کنند، نه تاریخ خوانی و تاریخ دانی.
در باره عوامل این مسأله بیش از اینها می شود گفت. این چند مرکزی که در اینجا کار تاریخ نویسی آن دوره را می کنند، اکثرا وابسته به نهاد های رسمی هستند و طبیعی است که کارشان استوار کردن مواضع باشد، تا روشن کردن حقایق. یک مرکز، همه وابستگان به آن رژیم را فراماسونر می داند، دیگری غالب آنها را بهایی می شمرد، و سومی حتی، برای تاریخ نویسی دوره معاصر هم، آدم هایی مثل هاشمی رفسنجانی را بدتر از شاه معرفی می کند. غالب اینها مراکز رسمی تاریخ نگاری ما هستند که با بودجه خاص، بیشتر کار سیاسی برای استوار کردن مواضع می کنند اما عنوان تاریخ را یدک می کشند.
حقیقت این اقدامات، نمونه ای است که نشان می دهد، ما علمی نیستیم و هدفی جز ساختن علم سیاسی یا علم دینی یا تحقیق خط دار و جهت دار نداریم. این روش راه به جایی نمی برد، مگر آن که زورش پرزور باشد، مگر آن که با تبلیغ برای سالیانی جا بیفتد.
حالا که روزهای سالگرد مشروطه است می شود گفت، آنچه در باره نوشته ایم و گفته ایم، با یک تحول سیاسی، بر باد می رود. ممکن است بگویند، برود، و راست هم می گویند، بالاخره نسل بعدی دوباره این ها را باور می کند. اما دست کم به نظر من، اینها نشان از آن دارد که هدف ما روشن کردن تاریخ نیست، استوار کردن مواضع فکری خودمان به عنوان یک حزب سیاسی است. با سقوط این احزاب به هر شکل آن افکار هم از بین می رود، هر چند ممکن است یک اقلیتی برای همیشه وفادار به این مطالب باشند.
مهم «علم تاریخ» است که شهید می شود.
در باره توانایی های این مراکز هم، صرف نظر از پژوهش که غالب اوقات کودکانه انجام می شود، مطلب زیاد است. چنان که اشاره کردم، مخاطبان اینها، یک گروه خاص هستند که تنها به فکر تغذیه فکری مخاطبان خود هستند، و با باقی مردم کاری ندارند.
اگر به وضع مطلوبی نرسیم، به تدریج اوضاع در باره قضاوت های تاریخی مربوط به گذشته از این هم که هست، بدتر می شود، زیرا مخالفان هم امروزه، با روش های بسیار متفاوتی در این زمینه فعال شده اند و رقابت جدی تر شده است.
طی سالهایی که در گروه تاریخ دانشگاه تهران، با دانشجویان گرایش اسناد و مدارک آرشیوی کار می کنم، و البته بنده کمتر درس تخصصی برای آنها داشته ام و بیشتر در نگارش پایان نامه ها مشارکت کرده ام، دریافته ام که آنها از نظر خواندن متن اسناد مشکل دارند. اما مشکل بالاتر، تحلیل این اسناد به لحاظ محتوایی و استفاده بهینه از آنها به مثابه یک فکت تاریخی است. اما بالاتر از اینها، انتخاب موضوع است، موضوعی که بتواند فراگیر باشد و مجموعه ای از اطلاعات بدست آمده از متن اسناد مربوط به آن، عناصر درونی آن موضوع را به یکدیگر پیوند داده و نکته ای تاریخی را با اتکای به اسناد روشن کند. از نظر سخت افرازی، آنها اغلب دسترسی به اسناد ندارند یا اگر دارند، کلید واژه های موجود نمی تواند به آنها کمک جدی کند. در واقع، بیشتر آنها در تنگنای انتخاب موضوع هستند و یک دلیلش هم این است که می خواهند موضوعات صریح و روشن داشته باشند. آنها علاوه بر اسناد می توانند روی نسخ خطی کار کنند. اخیرا موضوعی با عنوان سهم کاشان در تولید نسخ خطی داشتیم که به نظر می آمد برای دانشجو دشوار است، هرچند امیدوارم در نهایت بتواند به نتیجه مطلوبی برسد. حالا فکر می کنم دانشجویان این بخش می توانند روی یک نسخه مهم که دست کم پنجاه یا حتی نسخه بیشتر از آن هست کار بکنند و روی تفاوت این نسخه ها از منظر کلی کار کنند. مثلا کتاب جامع المقاصد کرکی، دهها نسخه دارد که می شود روی آنها، اجازاتی که مربوط به آنهاست و حتی بیشتر، نقش آنها از زمانی که پدید آمده ان تا زمان حاضر، نسبت به شروحی که نوشته شده، و تاثیری که در آثار بعدی داشته اند کار بکنند. برای مثال، حدیقه الشیعه اردبیلی دهها نسخه دارد که هم تفاوت دارند، هم در باره آنها بحثهای مهمی هست و هم حواشی و نکاتی در آنها هست که می تواند مورد بررسی قرار گیرد. در واقع بررسی سرنوشت یک نسخه و یا یک کتاب بر اساس نسخ خطی آن موضوع جالبی است. این به خصوص در باره کتابهایی است که نسخه های فراوان دارند. اما گاه در باره یک نسخه مهم هم می شود کارهایی انجام داد، این مخصوص مواردی است که آن نسخه وضعیت استثنایی داشته باشد. برای مثلا حاشیه نویسی ها، یا اجازات فراوان روی آن باشد. به نظرم برای این گرایش نوپا باید بیشتر اندیشید و دانشجویان را راهنمایی کرد. البته اعتقاد من این است که باید تلاش کرد خود دانشجو موضوعش را انتخاب کند. دادن موضوع به دانشجو بستن راه تعمق و تامل به روی دانشجوست. از آن بدتر تحمیل موضوع به دانشجو ست که برخی از دانشگاه ها این کار را می کنند و به رغم مخالفت دانشجو اصرار دارند که طرح های پژوهشی خود را به دانشجو تحمیل کنند. به نظرم این اصل باید مصوب باشد که هیچ گروهی حق ندارد موضوعی را به دانشجو تحمیل کند و او را در شرایطی قرار دهد که مجبور باشد موضوعی را ناخواسته بپذیرد.
@jafarian1964
شهید شدن علم تاریخ
امروز متن خوبی از آقای صلاح الدین خدیو در باره گزارش من و تو از تاریخ دوره پهلوی و این بار در باره سفر شاه به آلمان دیدم. عالی بود. خلاصه اش این بود که این سفر بسیار بد را چنان عالی جلوه داده و تحریف کرده است که واقعا اسباب شگفتی است. آخرش هم این نکته را نوشته است: در پایان باید گفت جسارت و ریسک شبکه من و تو، در بازگویی وارونه یکی از بدنام ترین سفرهای خارجی شاه و روایت آن بعنوان حدیث محبوبیت و مقبولیت وی، بیانگر خلاء ناشی از فقدان یک جریان تاریخ نگاری مستند و بیطرفانه و سردمداری دیدگاه های سپید و سیاه در این زمینه است. امری که دستکم برای نسل های پس از انقلاب موجب امتناع تاریخ اندیشی شده است.
ارزیابی ایشان را از تاریخ نویسی مربوط به دوره پهلوی در سالهای پس از انقلاب به مقدار زیادی درست می دانم. مدتی قبل، روزنامه اعتماد از من پرسید که چرا برخی از کتابهای تاریخی، هیچ توجهی را جلب نمی کند، آما برخی از آثار نویسندگانی مانند آقای آبراهامیان حتی به عنوان متن های امتحانی برای دوره های ارشد و دکتری معرفی می شود. من آنجا توضیحاتی دادم و گفتم که مشکل سر نگاشته های متعصبانه است که کاری به کشف حقیقت ندارند و از هر شاهد ریز و درشتی برای نابود کردن دیگران استفاده می کنند.
اگر از برخی از دوستان ما بپرسید، می گویند، سبب توجه به برخی از کتابها، ناشی از یک توطئه است که کسانی می خواهند آن افکار را ترویج کنند.
البته، شاید آدم های پژوهشگر هم که کارهای جدی می کنند، بسیاری از کارهای بیرون از ایران را نپسندند و دست کم بسیاری را از لحاظ اسناد و مدارک ضعیف بدانند.
اما یک مشکل هست که سبب شده تا تاریخ نویسی مربوط به دوره پهلوی به این نقطه برسد. این مشکل، سیاه و سپید دیدن همه مسائل مربوط به آن دوره است، امری که سبب شده است همه آنچه متعلق به آن دوره تاریخی است، سیاه تبیین و تفسیر شود.
یک مشکل دیگر، مسائل سیاسی جاری روز و کار سیاسی شبکه ها و استفاده از آن است، مردم به دلایلی روزگار سختی را می گذرانند، و راه حل ساده این است که فکر کنند، روزگاری همه چیز آنها گل و بلبل بوده و حالا از دست رفته است.
طبیعی است که برخی از تحقیقات در داخل و خارج، با حمایت های مالی دنبال می شود و انگیزه های سیاسی دارد. تحقیقی که با این پشتوانه های مالی دنبال شود، طبعا بدون اعتبار است و تا وقتی که زور تبلیغ پشت آنهاست، و توزیع می شود اثر می گذارد. البته برخی همین را می خواهند، کاری هم به شفافیت ندارند. در واقع تاریخ سازی می کنند، نه تاریخ خوانی و تاریخ دانی.
در باره عوامل این مسأله بیش از اینها می شود گفت. این چند مرکزی که در اینجا کار تاریخ نویسی آن دوره را می کنند، اکثرا وابسته به نهاد های رسمی هستند و طبیعی است که کارشان استوار کردن مواضع باشد، تا روشن کردن حقایق. یک مرکز، همه وابستگان به آن رژیم را فراماسونر می داند، دیگری غالب آنها را بهایی می شمرد، و سومی حتی، برای تاریخ نویسی دوره معاصر هم، آدم هایی مثل هاشمی رفسنجانی را بدتر از شاه معرفی می کند. غالب اینها مراکز رسمی تاریخ نگاری ما هستند که با بودجه خاص، بیشتر کار سیاسی برای استوار کردن مواضع می کنند اما عنوان تاریخ را یدک می کشند.
حقیقت این اقدامات، نمونه ای است که نشان می دهد، ما علمی نیستیم و هدفی جز ساختن علم سیاسی یا علم دینی یا تحقیق خط دار و جهت دار نداریم. این روش راه به جایی نمی برد، مگر آن که زورش پرزور باشد، مگر آن که با تبلیغ برای سالیانی جا بیفتد.
حالا که روزهای سالگرد مشروطه است می شود گفت، آنچه در باره نوشته ایم و گفته ایم، با یک تحول سیاسی، بر باد می رود. ممکن است بگویند، برود، و راست هم می گویند، بالاخره نسل بعدی دوباره این ها را باور می کند. اما دست کم به نظر من، اینها نشان از آن دارد که هدف ما روشن کردن تاریخ نیست، استوار کردن مواضع فکری خودمان به عنوان یک حزب سیاسی است. با سقوط این احزاب به هر شکل آن افکار هم از بین می رود، هر چند ممکن است یک اقلیتی برای همیشه وفادار به این مطالب باشند.
مهم «علم تاریخ» است که شهید می شود.
در باره توانایی های این مراکز هم، صرف نظر از پژوهش که غالب اوقات کودکانه انجام می شود، مطلب زیاد است. چنان که اشاره کردم، مخاطبان اینها، یک گروه خاص هستند که تنها به فکر تغذیه فکری مخاطبان خود هستند، و با باقی مردم کاری ندارند.
اگر به وضع مطلوبی نرسیم، به تدریج اوضاع در باره قضاوت های تاریخی مربوط به گذشته از این هم که هست، بدتر می شود، زیرا مخالفان هم امروزه، با روش های بسیار متفاوتی در این زمینه فعال شده اند و رقابت جدی تر شده است.
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com