آیا در قم کتابخانه ای به نام فاضلیه داریم؟
آیا غیر از فاضلیه مشهد ست؟
همچنین اگر راه ارتباطی با آقای صدرایی خویی سراغ دارید، لطفا دریغ نفرمایید
با سپاس
این عبارت در فهرست شیخ طوسی هم همین طور آمده است و منظور این است که هر راوی به ترتیب از کدام یک از ائمه نقل روایت کرده است. احتمالا منظور این است که این کتاب رجالی به سبک طبقات نوشته شده است. مسلما این نکته را می دانید که کتاب های رجالی به سبک های مختلف نوشته شده است، یکی از این سبک ها، سبک طبقات است که روات بر اساس روایاتشان از هر امام نوشته شده اند. احتمالا این کتاب رجال ابن عیاش هم از این قبیل بوده است
اطلاعات ارائه شده در فنخا در دو دسته اطلاعات كتابشناسي و اطلاعات نسخهشناسي ارائه ميشوند.
الف ــ اطلاعات كتابشناسي
1. نام مستند كتاب همراه با صورتهاي ديگر ثبت نام كتاب در منابع
2. آوانگاري نام كتاب براي دانستن تلفظ صحيح آن
3. نام مستند مؤلف همراه با تاريخ تولد و وفات وي
3. آوانگاري نام مؤلف براي دانستن تلفظ صحيح آن
4. اطلاعات مربوط به آثار پيشيني كه اثر مورد نظر گونهاي رابطه با آنها دارد، مثلاً شرح، ترجمه يا رديهاي بر آنهاست
5. نام افرادي كه بهگونهاي در شكلگيري اثر دخيل بودهاند، مثلاً اثر به دستور آنها نگاشته شده يا به آنها اهداء شده است
6. تاريخ و محل تأليف اثر
7. توصيفي مختصر از محتواي اثر، تعداد فصول و ابواب آن و عناوين آنها، ويژگيهاي خاص اثر و ...
8. آغاز و انجام اثر
9. اطلاعات مربوط به چاپ اثر
10. برخي از منابع و مصادري كه حاوي اطلاعاتي در خصوص اثر يا مؤلف آن هستند
11. اطلاعات آثاري كه پس از اثر مورد نظر تأليف شدهاند و گونهاي نسبت با آن دارند، مثلاً شرح، ترجمه يا رديهاي بر آن هستند.
پس از اطلاعات كتابشناسي اثر، معرفي نسخههاي موجود از اثر در ايران آغاز ميشود.
ب- اطلاعات نسخهشناسي
1. شهر و كتابخانهاي كه نسخه در آن نگهداري ميشود، همراه با شماره بازيابي نسخه در آن كتابخانه
2. آغاز و انجام نسخه
3. اطلاعات مربوط به مباحث مندرج در نسخه و اينكه نسخه مورد نظر چه مقدار از كل كتاب را شامل است و گزارش افتادگيهاي احتمالي در نسخه
4. نوع خط نسخه
5. نام كاتب نسخه همراه با تاريخ و محل كتابت نسخه، همچنين نام كسي كه نسخه به دستور او يا براي او كتابت شده است
6. اطلاعات مربوط به شكل ظاهري نسخه و تزيينات مندرج در آن
7. گزارش نوشتههايي كه علاوه بر متن اثر در نسخه درج شدهاند و نشانگر تاريخچهاي هستند كه نسخه از سر گذرانده است از جمله مصحح بودن، حاشيه داشتن، نام كساني كه نسخه را در تملك خود داشتهاند، مهرهايي كه بر نسخه ديده مي شود، اطلاعات مربوط به وقف يا اهداء نسخه و نظاير آن.
8. اطلاعات مربوط به نوع كاغذ و جلد، تعداد صفحات نسخه و قطع آن
9. منبعي كه اطلاعات مربوط به نسخه از آن ذكر شده است
✅ تصحیح شرح التسویة بین الافادة و القبول
از جمله شارحان و به ویژه مروجان نامی مذهب و مسلک شیخ اکبر، محییالدین ابن عربی، در هندوستان شیخ محبالله اللهآبادی است.
بر رساله تسویه از طرفی ردیه و از طرف دیگر شروح و تفاسیری نوشته شده است. خود شیخ اولین فردی است که بر این رساله کوتاه ترجمه و شرحی نه چندان تفصیلی به زبان فارسی نگاشته، تا راهنمایی باشد مر کسانی را که در فهم عبارات عربی با مشکل مواجهند. شیخ در این اثر عمدتا بر اساس فصوصالحکم به تفسیر و توضیح عقاید خود پرداخته است. وی عینا همین عقاید را در مجموعه مکتوبات خود نیز خطاب به اشخاص مختلف تبیین و توجیه کرده است.
این رساله بر اساس چهار نسخۀ تصحیح شده است که نسخۀ اساس متعلق به دایرۀ شیخ محبالله و سال ۱۱۶۷ است. http://yon.ir/PoTqv
@manuscript
📕دفاع از انتساب کتاب تصحیح الاعتقادات به شیخ مفید
عمیدرضا اکبری، مطالعات تاریخی قرآن و حدیث، ش67، بهار و تابستان 1399ش
از دیرباز شرح و نقدنگاری بر آثار عالمان، خاصّه در مسائل کلامی، امری رایج بوده است. اما برخی از این کتب در طول تاریخ اسلام ازمیان رفته، یا مغفول ماندهاند. کتاب تصحیح الاعتقادات شیخ مفید هم که حاشیهای بر الاعتقادات ابن بابویه است، در سدههای میانی کمتر مورد توجه بوده، و این امر به همراه برخی آراء مندرج در این کتاب موجب شده است بعضی از معاصران در اصالت کتاب تردید کنند و حتی آن را برساختۀ دوران متأخر بدانند. در این مطالعه با نقد مستندات منکرانِ نسبتِ اثر، در جستجوی قرائنی برآمدهایم که نسبت کتاب را به شیخ مفید تأیید میکنند. از آن جمله، گزارشهای مکرر ابن شهرآشوب از نسخهای از شیخ مفید است، که مطالبش بهسان حاشیهای بر الاعتقادات ابن بابویه ذکر میشود. شواهدی مؤید آن است که جوابات ابیجعفر القمی و الرد علی ابن بابویه که نجاشی و ابن شهرآشوب از جملۀ آثار شیخ مفید ذکر کردهاند، احتمالاً همین کتاب است. این کتاب از نظر منابع، مبانی و ادبیات همخوانی بالایی با آثار شیخ مفید دارد.
@Al_Rijal
شرح حال یکی از چهره های همکار مرحوم آقای حلبی در انجمن، فعال در عرصه بازار و اقتصاد، در این کتاب 560 صفحه ای، همراه با تصویر صدها سند و عکس ـ که البته گاهی خوب هم چاپ نشده ـ و البته روشنگر رابطه بازار و تبلیغات دینی و همین طور مطالبی در باره شمار زیادی از چهره هایی که شاید صد سال دیگر نامی از آنها نباشد و اینجا آمده، با گزارش هایی در باره رابطه علمی خوانسار و قم و تهران و .... هرچه هست، باید به اقای انصاریان دست مریزاد گفت که این اطلاعات را برای آینده حفظ کرده است.
ابن سينا و آرامش دوستدار
آگاهان به فلسفه شيخ الرئيس به خوبی می دانند که اين سخنان آرامش دوستدار 👆تا چه اندازه در پرتوی شناختی نادرست از سهم ابن سينا در ارائه مفهوم واجب الوجود و مفهوم وجود واجب و دوگانه وجود/ ماهيت نوشته شده. به نظرم آنچه دوستدار در کتاب امتناع تفکر در فرهنگ دينی درباره ابن سينا نوشته حتی از انتقادات ابن رشد و فخر رازی بر ابن سينا درباره مفهوم وجود و ماهيت هم بسی عقب تر است. اگر آرامش دوستدار فلسفه ابن سينا و طرح مسئله وجود واجبی و برهان صديقين او را نمی گويم بر اساس شروح خواجه و مباحث مکتب شيراز و مکتب حکمت متعاليه بلکه حتی بر اساس ده ها مقاله و کتابی که در چند دهه اخير و به ويژه در اين ده سال آخر در غرب و از سوی کسانی که به خوبی با فلسفه ارسطویی و شروح اسکندرانی و نوافلاطونی آن آشنايند منتشر شده می خواند و می فهميد حتما در نوشتن اين صفحات تجديد نظر می کرد. البته اين نوشته دوستدار قديمتر از موج جديد مطالعات ابن سینا شناسی در غرب است. اما به نظرم هنوز هم دير نيست. اگر آرامش دوستدار بخواهد من می توانم او را به بهترين تحقيقات در اين زمينه راهنمایی کنم. مثلا می تواند از اينجا آغاز کند: فرق موجود في نفسه و لنفسه و بنفسه چيست؟
ابن سينا و آرامش دوستدار
آگاهان به فلسفه شيخ الرئيس به خوبی می دانند که اين سخنان آرامش دوستدار 👆تا چه اندازه در پرتوی شناختی نادرست از سهم ابن سينا در ارائه مفهوم واجب الوجود و مفهوم وجود واجب و دوگانه وجود/ ماهيت نوشته شده. به نظرم آنچه دوستدار در کتاب امتناع تفکر در فرهنگ دينی درباره ابن سينا نوشته حتی از انتقادات ابن رشد و فخر رازی بر ابن سينا درباره مفهوم وجود و ماهيت هم بسی عقب تر است. اگر آرامش دوستدار فلسفه ابن سينا و طرح مسئله وجود واجبی و برهان صديقين او را نمی گويم بر اساس شروح خواجه و مباحث مکتب شيراز و مکتب حکمت متعاليه بلکه حتی بر اساس ده ها مقاله و کتابی که در چند دهه اخير و به ويژه در اين ده سال آخر در غرب و از سوی کسانی که به خوبی با فلسفه ارسطویی و شروح اسکندرانی و نوافلاطونی آن آشنايند منتشر شده می خواند و می فهميد حتما در نوشتن اين صفحات تجديد نظر می کرد. البته اين نوشته دوستدار قديمتر از موج جديد مطالعات ابن سینا شناسی در غرب است. اما به نظرم هنوز هم دير نيست. اگر آرامش دوستدار بخواهد من می توانم او را به بهترين تحقيقات در اين زمينه راهنمایی کنم. مثلا می تواند از اينجا آغاز کند: فرق موجود في نفسه و لنفسه و بنفسه چيست؟
چه خوب که اين مجموعه از رسائل ابن سينا منتشر شده؛ گرچه متن اول که المجالس السبعة است و مفاوضه ای است "ميان شيخ و عامري" ربطی به ابن سينا ندارد. ابن سينا معاصرتی فلسفی با ابوالحسن عامری نداشته و ممکن نيست که عامري از او پرسش های فلسفی کرده باشد. نه تنها سائل اينجا ابوالحسن عامري نيست بلکه مجيب هم به دلائلی که بعدا خواهم نوشت نمی تواند ابن سينا باشد. شگفتا که در مقدمه محقق به دلائل بسيار ضعيفی اين رساله به ابن سينا نسبت داده شده و بحث درباره انتساب آن به ابن سينا به سادگی برگذار شده.
https://t.me/azbarresihayetarikhi
المجالس السبعة آيا حاصل گفتگوهای فلسفی ابن سينا و ابوالحسن عامري است؟ (در دو فرسته)
در سنت ابن سينا پژوهی ديری است از اين بحث می شود که آيا متن المجالس السبعة که گفته می شود گفتگوها و پرسش و پاسخ های ابن سينا با ابوالحسن عامري است می تواند به ابن سينا نسبت داده شود يا خير؟ تقريبا بيشتر محققين بر اين امر اتفاق نظر دارند که با توجه به زمان تولد ابن سينا در سال 370 ق و زمان مرگ عامري در سال 381 ق امکان ندارد اين مجالس ميان عامري و ابن سينا اتفاق افتاده باشد. از اين متن نسخه هایی تاکنون شناسایی شده و دست کم در برخی از آنها به تصريح اين مجالس ميان "الشيخ الرئيس" و عامري تصور شده. از ديگر سو از يک عبارتی در پايان اين متن (ص 41 چاپ انجمن حکمت) چنين استنباط شده که پرسش ها از عامري است و پاسخ ها از ابن سيناست. در مقدمه تحقيق اين متن هم همين ديدگاه مطرح شده. تا اينجا معلوم است که چنين چيزی با توجه به سن و سال عامري و ابن سينا غير ممکن است. آقای M. Cuneyt Kaya در مقاله ای که چند سال پيش منتشر کرد (A New Source for Al-‘Amirı Studies:
al-Majalis al-sab‘ bayna al-Shaykh wa al-‘Amirı)
با طرح اين مسئله که احتمالا تولد ابن سينا سال ها قبل از سال 370 ق بوده اصل ملاقات اين دو را ممکن دانست. او دو نکته ديگر را هم مطرح کرده : نخست اينکه عبارت موجود در النجاة ابن سينا ("ولكن : بقي علينا شئ ، وهو انه يمكن أن يتوهم المتشوقات المختلفة أجساما ، لا عقولا مفارقة ، حتى يكون مثلا الجسم الذي هو أخس ، متشبها بالجسم الذي هو أقدم وأشرف ، كما ظنه [ أبو الحسن العامري ] الفدم من أحداث المتفلسفة الاسلامية في تشويش الفلسفة إذ لم يفهم غرض الأقدمين"؛ ص 645) را که از عامري به تندی و با تخفيف ياد می کند تنها ناشی از خطای کاتبان می داند؛ و دوم ابوالقاسم کرماني را که ابن سينا با او مباحثاتی داشته با تبعيت از برخی ديگر از محققان همان ابوالقاسم غلام العامري می داند که شاگرد عامري بود (ما قبلا در مقاله ای که در کاتبان منتشر شده نوشتيم که اين نظر کاملا نادرست است). بدين ترتيب آقای M. Cuneyt Kaya ارتباط عامری با ابن سينا را کاملا ممکن می داند.
اما چنانکه گفتيم يک چيز مسلم است: نه ابن سينا در مقام پرسشگر در اين مجالس فلسفی می تواند عنوان شود و نه از آن غير ممکن تر در مقام پاسخگو به پرسش ها. آقای M. Cuneyt Kaya ابراز داشته اند که در واقع ابن سينا در اين مجالس نه آن کسی است که به پرسش های فلسفی پاسخ می دهد بلکه او کسی است که در مقام پرسش از عامري است و اينجا عامري به پرسش ها پاسخ می دهد. اين سخن اگر سن ابن سينا را در هنگام ملاقات با عامري بيش از يازده سال می دانستيم شايد وجهی داشت اما ابن سينا حتما سال 370 به دنيا آمده و کودک يازده ساله نمی تواند آن پرسش های دقيق فلسفی را از عامري داشته باشد (پرسش هایی که گاه حالت بحث تفصيلی به خود می گيرد). عامري هم کسی نبوده که به پرسش های فلسفی يک کودک يازده ساله پاسخ دهد. به هر حال آقای M. Cuneyt Kaya استدلال می کند که دست کم بخشی از مطالب پاسخ ها با انديشه و آثار عامري سازگار است و بنابراين در واقع اين عامري است که به ابن سينا پاسخ می دهد و نه بر عکس.
آنچه در اين ميان مايه شگفتی است اين است که ناشر کتاب اين اثر را به عنوان اثری از ابن سينا منتشر کرده در حالی که آشکارا دست کم بخشی از باورهای فلسفی اين کتاب با آرای شناخته شده ابن سينا سازگار نيست. به طور نمونه در موضوع عقل و نفس و امر در اينجا مجيب به روشنی ديدگاهی نوافلاطونی و مخالف با تفکر فارابی و ابن سينا را ارئه می دهد (نک مثلا: ص 16 و 17؛ متأسفانه محقق کتاب از مقايسه دقيق آرای ابن سينا با آرای مطرح در اين رساله غفلت ورزيده است). بنابراين اين نوع ديدگاه ها با عقايد ابوالحسن عامري که به يک واسطه شاگرد کندي بود و سنت فلسفی اش با سنت نوافلاطونی و سنت کتاب اثولوجيا پيوند داشت سازگارتر است.
حال که چنين است و برخلاف نظر آقای M. Cuneyt Kaya سائل نمی تواند ابن سينا باشد پس او کيست و چه کسی پاسخ اين پرسش ها را از مجيب که گفتيم او را محتملا می توان عامري دانست درخواست کرده است؟
در الإعلام بمناقب الإسلام، عامري در مقدمه نام شخصی را می آورد که کتابش را برای او نوشته: "ووجدت الشيخ الفاضل الرئيس أبا نصر ..." (ص 176 چاپ افست مرکز نشر دانشگاهی). در پايان کتاب هم عامري همين شخص را چنين می خواند: " وتقديری فيه أنّه سيوافق رضا الشيخ الرئيس بسط الله في المعالي ذکره ..." (ص 310). اين شخص احتمالا بايد امير فاضل ابو نصر ميکالي باشد (برای او نک: مقدمه سحبان خليفات بر رسائل عامري، ص 92 تا 93).
نکته دومی که اینجا مجال طرح می یابد در خصوص بررسی تاریخ تولد و درگذشت خیامی است. این نکته از آنجا برای ما حائز اهمیت است که اولاً مسئله چگونگی تحصیل فلسفه از سوی او و استادانش و احتمال شاگردی او نزد ابن سینا بدین نکته وابسته است و دیگر اینکه آگاهی ما از دوران دقیق حیات و فعالیت علمی او به ما در فهم جایگاه واقعی و سهم حقیقی او در فلسفه ابن سینا کمک می کند. بدیهی است اگر او برخلاف تصور عمومی شاگرد ابن سینا بوده و یا عمده فعالیت او در فلسفه عمدتاً مربوط به اوائل نیمه دوم سده پنجم قمری باشد ارزیابی ما از سهمش در انتشار، تعلیم آموزه های ابن سینا و ارائه تفسیری از آنها و نسبتش با تفاسیر دیگر در تحولات اندیشگی مکتب ابن سینا در خراسان سخت مؤثر خواهد افتاد. در حالی که بر اساس روایتی از زایچه او که در تتمه صوان الحکمه ابن فندق نقل شده، برخی سال تولد او را ۴۳۹ قمری و برخی دیگر ۴۳۲ ق دانسته اند، تاریخ ها و احتمالات دیگری هم تاکنون درباره تاریخ تولد او از سوی محققان ابراز شده است. در این میان عباس اقبال آشتیانی ظاهراً تنها شخصی است که بر اساس قرائن مختلف تولد او را در حدود ۴۱۰ ق فرض کرده است. عمده ترین دلیلی که او بر این امر یافته است آن است که خیامی در یکی از آثارش ابن سینا را معلم خود خوانده است. برخی در برابر گفته اند که معلم خواندن ابن سینا تنها به معنی آن است که خیامی او را معلم معنوی و شخصی که خیامی پیروی او بوده می دانسته است. به نظر من این پاسخ و محمل درستی برای این مسئله نیست. خیامی در دورانی می زیسته که بیان اینکه ابن سینا معلم او بوده بسیار پر اهمیت جلوه می کرده است. شماری دیگر هم در همان زمان می توانسته اند بر اساس آنکه پیروی اندیشه های فلسفی ابن سینا هستند وی را معلم خود بخوانند، اما چنین نکرده اند. به ویژه وقتی در نظر بگیریم که خیامی در رساله ای انتقادی در فلسفه و در مقام ادعای اینکه جز او و معلمش بر نکته های فلسفی محل بحث دست نیافته و عمق آن را درک نکرده اند، اهمیت این گفته خیامی بیشتر روشن می شود. گرچه این احتمال هست که او آنگاه که از ابن سینا به عنوان معلمش یاد می کند نظر بدان دارد که فارابی و ابن سینا نیز پیشتر معلم خوانده شده اند، و به هر حال این پرسش باقی می ماند که چرا او از تعابیر دیگر و شایعتری مانند استاد استفاده نکرده اما به نظر می رسد که اگر او به هیچ روی ابن سینا را درک نکرده بود به کار گیری واژه معلم برای او در پیش زمینه ای که وی آن را به کار می گیرد و نیز در دورانی که هنوز برخی شاگردان ابن سینا در قید حیات بوده اند بسی مشکل می نمود. از دیگر سو خیامی در آثارش از شخص دیگری به عنوان استادش یاد نکرده است. منابع معاصر او هم از این مسئله سخنی به میان نیاورده اند. تنها ابن فندق از یک تن نام می برد که خیامی نزد او مجسطی خوانده بوده است. در یک سند متأخر که به عنوان سند فلسفی فخر رازی شناخته است و ابن الاکفانی آن را نقل کرده خیامی به عنوان استاد شرف الدین مسعودی و شاگرد بهمنیار معرفی می شود. بی تردید آنچه مربوط است به شاگردی مسعودی نزد خیام درست نیست. ابن فندق هم اشاره ای به شاگردی خیام نزد بهمنیار ندارد. در نوشته های خود خیام هم قرینه ای که نشان دهد او شاگرد بهمنیار بوده دیده نمی شود. چنانکه خواهیم دید ظاهراً برخی نگرشهای فلسفی بهمنیار مورد پذیرش خیامی نبوده است. ما از بهمنیار و فعالیتهای علمی او پس از مرگ استادش ابن سینا اطلاع چندانی نداریم. التحصیل را او می بایست بعد از درگذشت استاد نوشته باشد، اما اینکه کجا و چگونه در انتشار فلسفه ابن سینا مساهمت کرده بر ما معلوم نیست. سالمرگ او را ابن فندق گزارش کرده که محتملاً باید درست باشد. او سی سالی بعد از مرگ ابن سینا در ۴۲۸ ق همچنان زنده بوده است. اما در این مدت کجاها و در چه شرایطی به تدریس فلسفه ابن سینا می پرداخته روشن نیست. به هر حال کتاب التحصیل او در خراسان از همان آغاز سده ششم قمری محل عنایت فلسفه پژوهان بوده و آن را به مثابه خلاصه ای از فلسفه ابن سینا می خوانده اند. کتاب المباحثات و التعلیقات هم که هر کدام به گونه ای نتیجه مساهمت بهمنیاراست بسیار زود مورد توجه قرار گرفت و بدانها استناد می شد. خیامی خود در یک مورد به المباحثات استناد می کند، بی آنکه نامی از بهمنیار بیاورد. معاصر محتملاً جوانتر خیامی، ابو العباس لوکری است. او در مرو زندگی می کرده و تنها بر اساس سندی متأخر به عنوان شاگرد بهمنیار قلمداد شده است. این سند در حقیقت سند فلسفی تحصیلات خواجه نصیر الدین طوسی است که در آن لوکری استاد افضل الدین غیلانی قلمداد شده و خود شاگرد بهمنیار است. لوکری بی تردید نمی توانسته استاد افضل الدین غیلانی باشد. لوکری البته محتمل است که شاگرد بهمنیار باشد، گرچه ابن فندق در این زمینه ساکت است و اطلاعی نمی دهد.
🔻
ابن سینا :
باید که درباره فارابی اعتقادی بزرگ داشت و او را با دیگر فلاسفه یکی ندانست، پس نزدیک است کسی از گذشتگان به بزرگی او نباشد
🔺
دانشمندان آلمانی نسخه ای خطی از کتاب های ابن سینا، دانشمند ایرانی را کشف کرده اند که نشان می دهد، وی در سال 1006 میلادی، یک ابرنواختر (supernova) را رصد کرده بود.
ابن سینا در این یادداشت، گزارشی از مشاهدات خود درباره یک ابرنواختر را ارایه کرده است.
به گفته دانشمندان آلمانی، بوعلی سینا در یادداشت هایش، شکل و حتی مسیر حرکت این ابرنواختر را به دقت شرح داده است.
در بخشی از گزارش ابن سینا آمده است: (این ابرنواختر) در آغاز به تیرگی و سبزی می گرایید، اما سپس شراره هایی از خود متصاعد کرد و سفید و سفیدتر شد.
گزارش ابن سینا، اطلاعات موجود از همین ابرنواختر را که در همان دوران در یمن، مراکش، چین و ژاپن رصد شده بودند، تکمیل می کند.
دانشمندان پیش از این، گزارش هایی از رصد ابرنواخترها در سال های 1054 (آسیای شرقی و شبه جزیره عرب)، 1181 (آسیای شرقی)، 1572 و 1604 (آسیای شرقی و اروپا) در دست داشته اند.
گزارش دانشمندان آلمانی، در تارنمای دانشگاه کورنل در آمریکا نیز منتشر شده است.
اطلاعات ارائه شده در فنخا در دو دسته اطلاعات كتابشناسي و اطلاعات نسخهشناسي ارائه ميشوند.
الف ــ اطلاعات كتابشناسي
1. نام مستند كتاب همراه با صورتهاي ديگر ثبت نام كتاب در منابع
2. آوانگاري نام كتاب براي دانستن تلفظ صحيح آن
3. نام مستند مؤلف همراه با تاريخ تولد و وفات وي
3. آوانگاري نام مؤلف براي دانستن تلفظ صحيح آن
4. اطلاعات مربوط به آثار پيشيني كه اثر مورد نظر گونهاي رابطه با آنها دارد، مثلاً شرح، ترجمه يا رديهاي بر آنهاست
5. نام افرادي كه بهگونهاي در شكلگيري اثر دخيل بودهاند، مثلاً اثر به دستور آنها نگاشته شده يا به آنها اهداء شده است
6. تاريخ و محل تأليف اثر
7. توصيفي مختصر از محتواي اثر، تعداد فصول و ابواب آن و عناوين آنها، ويژگيهاي خاص اثر و ...
8. آغاز و انجام اثر
9. اطلاعات مربوط به چاپ اثر
10. برخي از منابع و مصادري كه حاوي اطلاعاتي در خصوص اثر يا مؤلف آن هستند
11. اطلاعات آثاري كه پس از اثر مورد نظر تأليف شدهاند و گونهاي نسبت با آن دارند، مثلاً شرح، ترجمه يا رديهاي بر آن هستند.
پس از اطلاعات كتابشناسي اثر، معرفي نسخههاي موجود از اثر در ايران آغاز ميشود.
ب- اطلاعات نسخهشناسي
1. شهر و كتابخانهاي كه نسخه در آن نگهداري ميشود، همراه با شماره بازيابي نسخه در آن كتابخانه
2. آغاز و انجام نسخه
3. اطلاعات مربوط به مباحث مندرج در نسخه و اينكه نسخه مورد نظر چه مقدار از كل كتاب را شامل است و گزارش افتادگيهاي احتمالي در نسخه
4. نوع خط نسخه
5. نام كاتب نسخه همراه با تاريخ و محل كتابت نسخه، همچنين نام كسي كه نسخه به دستور او يا براي او كتابت شده است
6. اطلاعات مربوط به شكل ظاهري نسخه و تزيينات مندرج در آن
7. گزارش نوشتههايي كه علاوه بر متن اثر در نسخه درج شدهاند و نشانگر تاريخچهاي هستند كه نسخه از سر گذرانده است از جمله مصحح بودن، حاشيه داشتن، نام كساني كه نسخه را در تملك خود داشتهاند، مهرهايي كه بر نسخه ديده مي شود، اطلاعات مربوط به وقف يا اهداء نسخه و نظاير آن.
8. اطلاعات مربوط به نوع كاغذ و جلد، تعداد صفحات نسخه و قطع آن
9. منبعي كه اطلاعات مربوط به نسخه از آن ذكر شده است
تطبیق نقشه جهان ابن حوقل (قرن چهارم هجری) با نقشه کره زمین (ترسیم شده از سمت قطب شمال). این تطبیق بر اساس نقاط مرجع جغرافیایی، جهات مختصات زاویه ای (زاویه ها و امتدادهای ثابت شعاعی) از مرکز نقشه ابن حوقل بدست آمده است. این نقشه و این تطبیق، نشان می دهد که مسلمین از قرن چهارم هجری شمسی، از مسیر شمال قفقاز الی نواحی جنب قطب، با نواحی آمریکای شمالی و آلاسکا مراودات با واسطه و بی واسطه داشته اند.یعنی 1000 سال قبل از کریستف کلمب. البته شواهدی هست که این مسیر شمالگانی به سوی جنب قطب و سپس آلاسکا و آمریکا، از حوالی حداقل 3000 سال پیش برقرار بوده است و در امتداد آن، قومیتهای مجاور با هم تجارت می کردند و کالاهای یکدیگر را تا نواحی دور، دست به دست می کردند. چنانکه احتمالا فرش کلرادو با چاقوی زنجان در کانادا معامله می شده است.
کلمه کیماک (در نقشه ابن حوقل) الان به اسکیمو، قلب شده است و در اصل به مردم کی ماک (می کی ماک) گفته می شده است.
فرانسوی Esquimaux و الان می گویند MICMAC و Miꞌkmaq .
✅ ابن سینا و توصیههای بهداشتی
توصیههای پیشگیرانهای که ابن سینا ۱۰۰۰ سال پیش میدهد، ای بسا از اطلاعات کنونی پزشکی هم بهتر است. در این کلیپ ابن سینا با قرنطینه کردن مردم و توصیه به شستن دستها و دوری از استرس، وبا را در ایران کنترل توانست کند ...
فیلم ابن سینا ساخت سال ۱۹۵۶م/۱۳۳۵ش، در اتحاد جماهیر شوروی است.
🆔 @iranistika
شرح حال یکی از چهره های همکار مرحوم آقای حلبی در انجمن، فعال در عرصه بازار و اقتصاد، در این کتاب 560 صفحه ای، همراه با تصویر صدها سند و عکس ـ که البته گاهی خوب هم چاپ نشده ـ و البته روشنگر رابطه بازار و تبلیغات دینی و همین طور مطالبی در باره شمار زیادی از چهره هایی که شاید صد سال دیگر نامی از آنها نباشد و اینجا آمده، با گزارش هایی در باره رابطه علمی خوانسار و قم و تهران و .... هرچه هست، باید به اقای انصاریان دست مریزاد گفت که این اطلاعات را برای آینده حفظ کرده است.
درباره انتساب معراج نامه
یحیی مهدوی، نویسنده فهرست مصنفات ابن سینا، ضمن اشاره به ضعف انتساب معراجیه (معراجنامه) به ابن سینا مینویسد:
در صحت انتساب آن به شیخ تردید است زیرا در هیچ جا نامی از شیخ نیامده و سبک نگارش آن با دانشنامه تفاوت دارد. ولی داماد در صراط مستقیم این رساله را از شیخ دانسته و عبارتی از آن را در صراط مستقیم آورده است.
برخی آن را با رساله اثبات النبوه اشتباه کردهاند و این اشتباه ناشی از آغاز این رساله شده که درباره نبوت سخن گفته است.
نسخهای از این رساله به شماره۷۱ در کتابخانه مراد بخاری ترکیه است که نویسنده آن قطب الدین مروزی واعظ (۵۴۷ق) معرفی شده است. در برخی نسخ ایران نیز به افراد مختلفی از جمله سهروردی نسبت داده شده است.
در مجموع هیچ دلیلی بر اثبات انتساب آن به ابن سینا در دست نیست، و صرف علاقه مریدان ابن سینا برای نسبت دادن این کتاب به وی پس از گذشت قرنها کفایت نمیکند.
@nosakh_shii
محل دفن ابن سینا
بر خلاف باور امروزی که گمان میشود ابن سینا در همدان مدفون است، طبق مطلب موجود در نسخه خطی "احوال شیخ الرئیس" جنازه ابن سینا مدتی بعد از دفن در همدان، به اصفهان منتقل شده است.
از رساله حاضر، دو نسخه برجای مانده است، یکی در کتابخانه ایاصوفیه ترکیه به شماره نسخه ۴۸۴۹، و دیگری در کتابخانه مرعشی به شماره ۱۰۱/۲.
از نویسنده و تاریخ نگارش این رساله اطلاعات دقیقی در دست نیست، اما نسخه کتابخانه ایاصوفیه به سال ۶۹۷ق مقابله شده است، و استنساخ نسخه مرعشی به سال ۱۰۷۲ق.
#یادداشتهایی_از_نسخهها
@nosakh_shii
مقبره ابن سینا در اصفهان یا همدان؟
✍️ #احمد_خامه_یار
چندی است که در سایتهای خبری و شبکههای اجتماعی، این دیدگاه ترویج میشود که ابن سینا نه در همدان، بلکه در اصفهان دفن شده و مقبرهاش در محله دردشت اصفهان، جاییکه امروزه به مدرس ابوعلی سینا شهرت یافته، قرار دارد. این دیدگاه البته چند دهه پیش از این، از سوی پژوهشگران معاصری همچون جلالالدین همایی و سیدجعفر سجّادی جزی و ترویج شده است.
به تازگی نیز کانال تلگرامی «میراث خطی شیعه»، تصویری از صفحه پایانی رساله «احوال شیخ الرئیس»، به شماره 4849 در کتابخانه ایاصوفیا و مورخ 697ق را منتشر کرده است که در پایان متن رساله، از انتقال جنازه ابن سینا به اصفهان ـ پس از دفن اولیه آن در همدان ـ سخن به میان آمده، و با استناد به این رساله، بر نظریه دفن ابن سینا در اصفهان تأکید کرده است.
با این حال، من شخصاً بر این باورم که مقبره ابن سینا در همدان اعتبار بیشتری از اصفهان دارد. استدلال من این است که در سرگذشتنامه ابن سینا به قلم شاگردش ابوعبید جوزجانی که مورد پذیرش و استناد عموم مورخان قرار گرفته و کسی در اصالت آن تردیدی روا نداشته، به وضوح از دفن ابن سینا در همدان سخن به میان آمده است؛ اما ظاهراً در برخی از نسخههای آن، با قید «یُقال» (= گفته میشود)، به انتقال پیکر وی به اصفهان اشاره شده است.
در تحریر یحیی بن احمد کاشی از این سرگذشتنامه (چاپ قاهره، 1952، ص28) هیچ اشارهای به انتقال پیکر ابن سینا به همدان وجود ندارد. در تحریر ابن ابیاصیبعه (د. 668ق) از همین سرگذشتنامه نیز (در کتاب عیون الانباء فی طبقات الاطباء) پس از اشاره به دفن وی در همدان آمده است: «اینجا سخن ابوعبید جوزجانی در شرح حال ابن سینا به پایان رسید». در ادامه، محل قبر وی در همدان (منطبق بر محل مقبره کنونی وی) مشخص شده و با قید «یُقال»، به انتقال پیکرش به اصفهان اشاره شده.
بنابراین اشاره به انتقال پیکر ابن سینا، در متن اصلی سرگذشت وی به قلم جوزجانی وجود نداشته و شاید مؤلف یا کاتب دیگری آن را در پایان برخی نسخهها افزوده است. وجود قید «گفته میشود» نیز نشاندهنده تردید، و نه علم قطعی آن شخص، به انتقال پیکر است. تعیین محل قبر وی در همدان نیز نشاندهنده بقا و شهرت این قبر حتی پس از زمان جوزجانی دارد.
از سوی دیگر، رساله مورد استناد کانال میراث خطی شیعه، رسالهای است که به تأکید نویسنده خود کانال، «از نویسنده و تاریخ نگارش آن اطلاعات دقیقی در دست نیست، اما نسخه کتابخانه ایاصوفیه به سال 697ق مقابله شده است.» بنابراین نمیتوان صرفاً گزارش رسالهای ناشناخته و مجهول المؤلف را، بر شواهد تاریخی دیگر از جمله شرح حال جوزجانی شاگرد ابن سینا، که بر دفن ابن سینا در همدان ـ بدون اشاره به انتقال وی به اصفهان ـ اشاره دارد، ترجیح داد و آن را قول مطلق و نهایی به شمار آورد.
همچنین گفتنی است از میان مورخان، ابن اثیر در تاریخ خود، از دفن ابن سینا در اصفهان سخن گفته است. اما باید توجه داشت تاریخ ابن اثیر یک تاریخ عمومی و نه تراجمنگاری است که به طور عمده به حوادث سیاسی پرداخته و در کنار آن به طور گذرا، به وفات برخی از اشخاص اشاره کرده است. در حالیکه مورخان تراجمنگار بزرگی همچون ذهبی و ابن حجر عسقلانی، سخن جوزجانی را (که اعتبار بیشتری از سخن ابن اثیر دارد)، در زمینه دفن ابن سینا در همدان نقل کرده و در واقع به طور ضمنی آن را پذیرفتهاند.
بههر حال، حتی بر فرض عدم ترجیح مقبره ابن سینا در همدان (که باز هم به باور من بر اصفهان مرجّح است)، این دو دیدگاه را در بهترین حالت میتوان همتراز یکدیگر و دارای یک درجه از اعتبار تاریخی دانست؛ نه آنکه مقبره اصفهان را «واقعی / اصلی» و مقبره همدان را «جعلی» فرض کرد.
https://t.me/ganjineh_channel
مقبره ابن سینا در اصفهان یا همدان؟
✍️ #احمد_خامه_یار
چندی است که در سایتهای خبری و شبکههای اجتماعی، این دیدگاه ترویج میشود که ابن سینا نه در همدان، بلکه در اصفهان دفن شده و مقبرهاش در محله دردشت اصفهان، جاییکه امروزه به مدرس ابوعلی سینا شهرت یافته، قرار دارد. این دیدگاه البته چند دهه پیش از این، از سوی پژوهشگران معاصری همچون جلالالدین همایی و سیدجعفر سجّادی جزی ترویج شده است.
به تازگی نیز کانال تلگرامی «میراث خطی شیعه»، تصویری از صفحه پایانی رساله «احوال شیخ الرئیس»، به شماره 4849 در کتابخانه ایاصوفیا و مورخ 697ق را منتشر کرده است که در پایان متن رساله، از انتقال جنازه ابن سینا به اصفهان ـ پس از دفن اولیه آن در همدان ـ سخن به میان آمده، و با استناد به این رساله، بر نظریه دفن ابن سینا در اصفهان تأکید کرده است.
با این حال، من شخصاً بر این باورم که مقبره ابن سینا در همدان اعتبار بیشتری از اصفهان دارد. استدلال من این است که در سرگذشتنامه ابن سینا به قلم شاگردش ابوعبید جوزجانی که مورد پذیرش و استناد عموم مورخان قرار گرفته و کسی در اصالت آن تردیدی روا نداشته، به وضوح از دفن ابن سینا در همدان سخن به میان آمده است؛ اما ظاهراً در برخی از نسخههای آن، با قید «یُقال» (= گفته میشود)، به انتقال پیکر وی به اصفهان اشاره شده است.
در تحریر یحیی بن احمد کاشی از این سرگذشتنامه (چاپ قاهره، 1952، ص28) هیچ اشارهای به انتقال پیکر ابن سینا به همدان وجود ندارد. در تحریر ابن ابیاصیبعه (د. 668ق) از همین سرگذشتنامه نیز (در کتاب عیون الانباء فی طبقات الاطباء) پس از اشاره به دفن وی در همدان آمده است: «اینجا سخن ابوعبید جوزجانی در شرح حال ابن سینا به پایان رسید». در ادامه، محل قبر وی در همدان (منطبق بر محل مقبره کنونی وی) مشخص شده و با قید «یُقال»، به انتقال پیکرش به اصفهان اشاره شده.
بنابراین اشاره به انتقال پیکر ابن سینا، در متن اصلی سرگذشت وی به قلم جوزجانی وجود نداشته و شاید مؤلف یا کاتب دیگری آن را در پایان برخی نسخهها افزوده است. وجود قید «گفته میشود» نیز نشاندهنده تردید، و نه علم قطعی آن شخص، به انتقال پیکر است. تعیین محل قبر وی در همدان نیز نشاندهنده بقا و شهرت این قبر حتی پس از زمان جوزجانی دارد.
از سوی دیگر، رساله مورد استناد کانال میراث خطی شیعه، رسالهای است که به تأکید نویسنده خود کانال، «از نویسنده و تاریخ نگارش آن اطلاعات دقیقی در دست نیست، اما نسخه کتابخانه ایاصوفیه به سال 697ق مقابله شده است.» بنابراین نمیتوان صرفاً گزارش رسالهای ناشناخته و مجهول المؤلف را، بر شواهد تاریخی دیگر از جمله شرح حال جوزجانی شاگرد ابن سینا، که بر دفن ابن سینا در همدان ـ بدون اشاره به انتقال وی به اصفهان ـ اشاره دارد، ترجیح داد و آن را قول مطلق و نهایی به شمار آورد.
همچنین گفتنی است از میان مورخان، ابن اثیر در تاریخ خود، از دفن ابن سینا در اصفهان سخن گفته است. اما باید توجه داشت تاریخ ابن اثیر یک تاریخ عمومی و نه تراجمنگاری است که به طور عمده به حوادث سیاسی پرداخته و در کنار آن به طور گذرا، به وفات برخی از اشخاص اشاره کرده است. در حالیکه مورخان تراجمنگار بزرگی همچون ذهبی و ابن حجر عسقلانی، سخن جوزجانی را (که اعتبار بیشتری از سخن ابن اثیر دارد)، در زمینه دفن ابن سینا در همدان نقل کرده و در واقع به طور ضمنی آن را پذیرفتهاند.
بههر حال، حتی بر فرض عدم ترجیح مقبره ابن سینا در همدان (که باز هم به باور من بر اصفهان مرجّح است)، این دو دیدگاه را در بهترین حالت میتوان همتراز یکدیگر و دارای یک درجه از اعتبار تاریخی دانست؛ نه آنکه مقبره اصفهان را «واقعی / اصلی» و مقبره همدان را «جعلی» فرض کرد.
https://t.me/ganjineh_channel/2334
----------------
♦️ضمن تشکر از استاد خامهیار، و تقدیم احترام
چند نکته به عنوان تکمله عرض میشود:
کانال درباره مطالب غیراعتقادی، اصرار چندانی بر محتواها ندارد و چون صرفا گزارش جالبی بود آن را درج کردیم و بیشتر هم جهت تقویت تشکیک در آرامگاه همدان بود.
مطلب دوم اینکه احساس میشود در موارد اینچنینی و انتخاب بین سخن عسقلانی و ابناثیر، زمانی میتوان سخن عسقلانی را معتبر دانست که ناظر به مدعای ابناثیر باشد؛ یعنی وقتی میتوان سخن از ترجیح نظر عسقلانی بر ابناثیر گفت که عسقلانی با التفات به موضوع، مطلب را انکار کرده و قول به دفن در همدان را ترجیح دهد.
لذا در موارد مشابه برشمردن افرادی که محل دفن را همدان ذکر کردهاند اعتبار چندانی نخواهد داشت؛ زیرا آنان طبق آنچه معروف و مشهور شده و محل دفن اولیه بوده سخن گفتهاند، بله اگر با التفات به موضوع، قائل به دفن در همدان شده و انتقال به اصفهان را منکر شوند میتوان به این انکار استناد کرد.
اما درباره جوزجانی:
شاید انتقال جنازه بعد از جوزانی بوده است.
@nosakh_shii
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com