بهتر است فقط از تلگرامی که با فیلتر شکن باز میشود (تلگرام اصلی) استفاده کنید
?پیدایش کتاب شنیداری
آغاز واقعی تولید کتاب های شنیداری جدید به پایان قرن نوزدهم باز می گردد. در این زمان نخستین نمایشنامه های کوتاه بر روی نوارهای ریل ضبط شدند.
با آغاز قرن بیستم امکان ضبط نخستین کتاب های شنیداری فراهم شد: بازیگران مشهور تئاتر و نویسندگانی همچون آرتور شنیتسر و هوگو فُن هوفمنشتال، اشعار و یا بخش هایی از کتاب هایشان را با صدای خودشان ضبط کردند. حجم محدود نوارها موجب می شد تا فقط قطعات کوتاهی ـ و نه تمام کتاب ـ را برای استفادۀ شخصی و یا برای عموم روی نوار کاست ضبط کنند.
منبع: دیهم، آنگلیکا، ترجمه محمد اخگری، کتاب شنیداری، صص31 ـ 32.
@Ketabpazhohi
سلام دقیقا به همین دلیل با علم مکانیک (در معنای قدیمش نه به معنای گسترده امروزی و علم دینامیک و سینماتیک) در ارتباط است چون این علم بر پایه ترجمه های اولیه از آثار هرون یونانی شکل گرفته و با همت بنو موسی در جهان اسلام مطرح میشود و بیشتر به حیله هایی برای باز و بسته شدن خودکار دربها یا فواره های اتوماتیک و بازی با ماشین آلات و از این دست اشاره دارد که به گونه ای که حیلتی در آن نهفته باشد.
???
بله همین است. ظاهرا نقطه بالای ر سهو کاتب است.
یا اگر نظرتان این است که نقطه برای دال است به گمانم نقطه برای دال در رسم الخط قدیم مخصوص دالهایی است که بعد از مصوت بلند(ی ا و) قرار دارند
سلام علیکم. در این باره چند چیز قابل توجه است:
1. اگر این نسخه در دورانی نگاشته شده که رسم الخط آن دوره از لحاظ استنادی اهمیت دارد، در این صورت نباید رسم الخط را تغییر داد.
2. اگر نویسنده کتاب یا کاتب نسخه کسی است که رسم الخط او قابل استناد است ( مثل نسخه ای که به خط اسدی طوسی باقی مانده است)، در این صورت هم نباید رسم الخط را تغییر داد.
3. در صورتی که مؤلف کتاب و یا کاتب نسخه ، عامدانه کلمات را این گونه ضبط کرده اند. در این صورت هم تغییر جائز نیست.
البته در مواردی که تغییر رسم الخط هم جائز است، باز وظیفه مصحح متن این است که در مقدمه و در مقام بیان شیوه و منهج تصحیح این کتاب، به رسم الخط نسخه اصلی و تغییراتی که در این تصحیح اعمال شده به تفصیل بپردازد.
بنظر من میتواند به عنوان احتمال مطرح باشد اما باز هم به تنهایی ملاک قاطعی نیست..مگر اینکه به واسطه ی مدارک دیگر تقویت شود..بطور مثال در متن کتاب و اندیشه های مولف نکته ای پیدا شود که با نظرات قبلی وی مغایرت داشته یا خلاف آن باشد..یا اینکه با توجه به فنون نگارش نتوان متن نسخه را به زمان مولف نسبت داد...و هر گونه نشانه ای از این دست..با وجود این ها میتوان احتمال بیشتری برای مجعول بودن یا تحریف نسخه قایل شد.
با سلام و عرض ادب
سرکار خانم خادم الفقرا
دگرگونی آواها در زبان امری بدیهی است و در طول زمان و با قواعدی خاص و گاه خارج از قاعده رخ میدهد.
همانطور که در بالا آورده اید در فارسی پهلوی واژه برنا به شکل aparnayik و aparnayik ثبت شده است و تبدیل دو مصوت a و u به یکدیگر در زبان فارسی موجود است. همانطور که آورده اید مکنزی نیز اصل واژه را به شکل purnay به معنای پیر ذکر کرده است . در ابتدای این واژه a نفی کننده افزوده شده است که واژه " نه پیر " یعنی جوان را به صورت apurnay میسازد .
در تغییرات آوایی از پهلوی به فارسی نو a از ابتدای برخی واژگان می افتد و واژه مورد نظر ما هم از اپرنا به پرنا و سپس با تغییر صامت پ به ب به برنا تبدیل می شود. ضمنا تبدیل فتحه ب هم به ضمه نیز در تحول واژگان در این دوره ها امکان پذیر است و شکل برنا با ضمه نهایی است.
با سلام و احترام
یک راهی که به ذهن اینجانب میرسد استفاده از بخش
shape
و
smart shape
در نرم افزار word و یا powerpoint و یا publisher و سپس استفاده از خصیصه های
move
و
rotate
برای این شکل هاست.
امیدوارم راهنمایی صحیحی بوده باشد.
با احترام
از نسخه های کهن فارسی، در این دوره، نسخه های تاریخ دارِ نفیس (ولی معدودی) به ما رسیده است؛ مانند رُبع سوم از «شرح التعرف» مستملي، کتابت سال 473، «الأبنية عن حقائق الأدوية» هروی، کتابت سال 478، و «هداية المتعلمین في الطب» اخوینی بخاری، کتابت سال 478. از ویژگی های بسیار مهم رسم الخط فارسی در این دوره، وجود عناصرِ گونه ای زبان فارسی است که کاتب آن ها را به همان صُوَری که اهل زبان تلفظ می کرده اند در قید کتابت آورده است. (به علت نبودِ گونۀ معیار در زبان فارسیِ آن دوره). مثلاً مصوّت ممدود « آ / a » به چهار شکل ذیل کتابت شده: آ / آفریذکار، آتش ا / اشکار (آشکار)، ایذ (آید) اآ / اآن ، اآب، اآروغ اا / اان (آن) ، ااب (آب) ، ااکاه (آگاه) مأخذ: «تاریخ نسخه پردازی ... » صص 274-275 (با اندکی تصرف و تلخیص) [افسوس که برخی از مصححان عصر ما، به این ظرائف توجهی ندارند و شاید اینها را سهو کاتب می پندارند و از گزارش آنها امتناع می ورزند و از همین روی است که هنوز نتوانسته ایم کاری گسترده و جامع در تاریخ رسم الخط کهن فارسی و سیر تطوّر آن، انجام دهیم، اگرچه تعدادی کارهای فاخر در این زمینه انجام شده است].
علیکم السلام
چند نکته را لحاظ بفرمایید:
اولاً کتاب به زبان فارسی است یا عربی (گویا کتاب شما به زبان فارسی است).
ثانیاً زمان تألیف کتاب، متعلق به قبل از قرن هشتم است یا بعد از آن (که زبان معیار شکل گرفته است).
ثالثاً تاریخ کتابت کتاب، متعلق به سه-چهار سدۀ اخیر است یا قبل از آن.
رابعاً باید (با بررسی موارد قبل و نیز ملاحظۀ عصر مؤلف و کاتب) به این قضاوت برسید که شیوۀ کتابتِ اثر از آنِ مؤلف است یا کاتب.
خامساً تبدیل تاء مربوطه (صورة) به تاء مبسوطه (صورت)، و امثال آن، از ویژگی های رسم الخط است، نه از زمرۀ خصیصه های گونۀ زبان محلی مؤلف، لذا نباید آنها را به عنوان اختلاف نُسَخ درج نمود، بلکه کافی است در مقدمۀ اثر، به عنوان ویژگی های رسم الخطیِ نسخۀ مذکور، آن را بیان نمود.
نکتۀ آخر آنکه، مفهوم «امانت» در نقد و تصحیح متون، با توجه به طبیعت هر اثر مفهومی دارد و با توجه به نسخه های موجود از یک کتاب مصداقی پیدا می کند.
مثلاً مصحح به هیچ عنوان اجازه ندارد شیوۀ کتابتِ یک اثر فارسیِ متعلق به قرن پنجم را بر اساس مصوّبات فرهنگستان، تغییر دهد.
چه بهتر و پسندیده تر بود اگر آن را رنگی چاپ می کردند. اگر وقتی از قصد چاپ عکسی چنین نسخی ، قبل از چاپ اطلاع یافتید، در صورتی که کاتب یا مؤلف بخشی از مطالبش را (و یا حتی اهمیت برخی از مطالبش را) با زبانِ رنگ بیان نموده، پیشنهاد بدهید تا آنها را رنگی به طبع برسانند. و چه شایسته تر خواهد بود اگر از هم اکنون، این نکته به عنوان مرامنامه ای واحد، به کتابخانه های کشور گوشزد و سپس ابلاغ گردد.
اینها نمونه هایی بودند که جناب نجیب مایل هروی از نسخ فارسی قرون 4 تا 8 ق آنها را نقل نمودند. تأکید أکید برای ذکر این مثال ها بر این مطلب است که مصحّحین نسخ خطیِ متعلق به این قرون، چنین مواردی را مصداق سهو کاتب یا اختلاف در رسم الخط نشمرند، بلکه آنها را از زمرۀ خصیصه های گونه ای زبانِ مؤلف یا کاتب بدانند و بدانند که رسالتِ معرفی چنین خصیصه های زبانی تنها در بازخوانیِ اینگونۀ نسخ خطی است و این رسالت سنگین بر دوش آنهاست.
در بیت اول، «غنچه ها» به صورت «غنچها» کتابت شده که شرحش در مثال «شاخها» گفته آمد. در بیت دوم، یاء تنکیر بعد از واژۀ «غنچه» کتابت نشده، « از آن میان بُوَد آن غنچه ای که ریحان است». این دو مثال، از ویژگی های رسم الخط است و ربطی به خصیصه های گونه ای زبان ندارد.
با سلام خدمت سروران عزیز
اگر در تصحیح نسخه ای به بیتی مثلا از سعدی ولی به گونه ای که ضبط آن با مشهور متفاوت باشد برخوردیم در تصحیح آن باید عینا نقل کنیم یا این که با قرائت و ضبط مشهور هماهنگ شود ؟
1. نسخه های دیگر حتی اگر مغلوط هم باشند فوائد متعددی دارند. از جمله: کمک در خواندن کلماتی که در نسخه مولف ناخواناست، ویژگی های زبانی و رسم الخطی (البته این بیشتر در نسخ فارسی است نه عربی)، حواشی ای که احیانا این نسخه ها دارند، و...
اما لازم نیست برای انعکاس این امور، پاورقی ها را مملو از اختلاف نسخه ها کنید، بلکه در مقدمه تصحیح، به این امور بپردازید.
2. عجالتا چیزی سراغ ندارم.
3.در مقدمه تحقیق، با ذکر نمونه هایی بگویید که از نسخ دیگر در خوانش نسخه مولف کمک گرفته اید، و حتی می توانید در این موارد، در پاورقی بگویید که فلان کلمه در متن ناخوانا بود، و شما بر اساس نسخه «ب» مثلا آن را این گونه که در متن ضبط کرده اید، خوانده اید، و حتی در این موارد، اگر نسخه «ب» با نسخه «ج» (منظورم نسخه سومی است که این هم به خط مؤلف نیست) اختلاف دارد، این اختلافات را ثبت کنید، اما در ثبت نسخه بدلها به همین موارد بسنده کنید، نه اینکه همه اختلافات نسخه ها با نسخه مولف را در پاورقی گزارش کنید.
سلام علیکم
در فرایند تصحیح نسخ خطی، اگر زبان اثر به عربی باشد چند نکته را باید مورد توجه قرار داد:
1- تسلط مصحح بر ادبیات عرب، به اندازۀ اقتضای اثر؛ مثلاً فرق است میان میزان آشنایی لازم برای تصحیح «تهذیب المنطق» و میزان تبحر لازم برای تصحیح «مقامات حریری».
2- آشنایی کامل با رسم الخط عربی. برای این کار باید به کتب "قواعد الإملاء" مراجعه نمود؛ مثل «قواعد الإملاء» عبدالسلام هارون.
همچنین در کتاب «شیوه نامۀ تصحیح متون» (اثر آقای محمدجواد اصغری هاشمی)، در پیوست 8 کتاب، به نقل از همان کتاب عبدالسلام و دیگران، یک دورۀ مختصر و مفید به قواعد رسم الخط عربی و گونه های خطای املایی-دستوری اشاره نموده است.
3- کاتبان فارسی-زبانِ نسخ عربی، گاهی به جهت انس با زبان مادری، واژه های عربی را با املای فارسی می نوشتند. مثال های متنوعی از این کار را می توانید در همان منبع یاد شدۀ بالا و نیز کتابهای آقای نجیب مایل هروی پیدا کنید.
نباید اینگونه رفتارهای کاتب را به پای مؤلف اثر نوشت و حتی نباید محل ضبط اختلافات نسخ را برف-انباری از اینگونه گزارش های بی خاصیت نمود، مگر آنجا که نکته ای یا فایده ای در میان باشد.
مثلاً یک وقتی در یکی از نسخ منطقی دیده بودم که کاتب جملۀ اسمیۀ «کلّ ه ز» را «کلّ هذا» نوشته بود. می شود از این خبط کاتب استنباط نمود که کاتب به شیوۀ شنیداری مشغول کتابت اثر بوده؛ یعنی : یکی می خوانده و او کتابت می نموده است و چون «هذا»یی که در ذهن کاتب متبادر بوده، همین «هذا»ی اسم اشاره بوده، به محض شنیدن صوت «ه ز» آن را «هذا» پنداشته ونگاشته است، و کم له من نظیر.
4- برخی از موارد اختلاف نسخ، ناشی از اختلاف اقوال در قواعد ادبیات عرب است، این را مصحح باید بداند. مثلاً «کلیات خمس» صحیح است یا «کلیات خمسة» ؟ هر دو صحیح است؛ یعنی: جائز الوجهین است؛ به دلیلی که عباس حسن در "النحو الوافي" توضیح داده است. مراجعه شود.
5- در ضبط واژگانی چون اَعلام، اسامی امکنه و ... بسیار باید مراقب اختلاف نسخ بود و به سادگی از موارد اختلاف عبور نکرد؛ چرا که اینگونه اختلافات شاید از تنوع در تعریب آن واژۀ دخیل نشأت گرفته باشد یا ناشی از گونه های زبانی کاتبان مختلف در اعصار مختلف باشد. گاه یک ضبط منحصر به فرد از یک واژه ممکن است تنها در یک نسخه از یک اثر درج شده باشد و مصحح با بی دقتی از آن عبور کند و به بهانۀ اختلاف با نسخۀ اصل یا اختلاف با شیوۀ کتابت و گویش معاصر آن را دور بیندازد.
6- مصحح باید از فنون اقتباس و انواع آن آگاهی داشته باشد؛ مثلاً گاه مؤلفی یک آیۀ قرآن و یا حدیثی را در اثناء متنش جای می دهد و به فراخور متن صیغۀ فعل یا جنس ضمیر و موارد مشابه دیگر را تغییر می دهد. متأسفانه مصحح با این نگاه که اشتباه از کاتب یا مؤلف بوده، صورت اصلی خود آیه وحدیث را در متن جای می دهد. حتی ممکن است یک حدیث به چند صورت نقل شده باشد؛ ابداً مصحح این اجازه را ندارد که مثلاً آن حدیث را با صورت نقل شدۀ مشهور در یکی از کتب روایی مشهور مثل اصول کافی تطبیق دهد. بله، می تواند این اختلاف را در پاورقی گزارش کند.
و ... .
در مورد این مثال فرضی که بیان نمودید، توجیه عبارت اینگونه است که مثلاً کاتبی در قرن هشتم نسخه ای را به امر عالِمی یا فردی دیگر که در همان عصر می زیسته، کتابت می نماید، و سپس در سده های بعد، شخص سومی که با قرینه های لفظی یا معنویِ برآمده از نسخه یا برآمده از گزارش های دیگران، اطلاع یافته که این نسخه را کاتبِ آن به امر فلان عالم نوشته، همین ویژگی نسخه را در ظهر یا ترقیمه درج می نماید. البته در این موارد، طبیعی است که آن شخص سوم از آن عالِم آمِر با عباراتی شبیه «من مستکتبات المحتاج إلی الله ...» و امثال آن تعبیر نمی نماید، بلکه از عباراتی دالّ بر تعظیم و تفخیم بهره خواهد برد.
درود!
در متن با "و" نوشته شده بنا براین مقصود
کاتب احتمالا جرگ نبوده مگر اینکه دچار خطا
شده باشد.یا نسخه ای دیگر این صورت را تایید کند یا در جاهای دیگری ازهمین نسخه
جرگ به کار رفته باشد.
ضمنا ترتیب شواهد لغتنامه در مورد "جرگ"،
ترادف آن با جوق را بویژه در باب پرندگان نشان نمی دهد یعنی گونه ای از غرابت و عدم رواج برای چنین کاربردی احساس می شود . البته حدس من هم مستلزم تبدیل" ق "
به"ک"است که اگر چه خلاف ظاهر متن است
اماتبدیل غریبی نیست وشباهت تلفظ "ق"در پاره- ای از مناطق ایران گواه آن است.
در هر حال اگر نسخه ای دیگر یا ضبط کاتب
در مواضع دیگر صورت منتخب را تایید نکند،
تصحیح ما قیاسی خواهد بود.🌻
گونه ای از «ل» ← [L]
در گویش های کردی شمالی و مرکزی و گورانی بین این نوع «ل» و [l] لثوی- که ما در فارسی هم به کار می بریم- تمایز قرار می دهند. به این مثال از کردی دقت کنید: [gil] یعنی درد، [giL] به معنی گِل
گونه ای از «و»← [w]: این آوا در کردی، بلوچی، بعضی گویشهای مرکزی، گویشهای شمال غربی و شمال شرقی کشور بسیار پر کاربرد است. مثال: [zawa] به معنی داماد یا [duwɑzdeh] به معنی دوازده (گاهی فارسی زبانان نیز عدد دوازده را این گونه تلفظ می کنند) در زبان کردی. [luwɑs] به معنی خواهر در یکی از گویش های تفرشی موسوم به وفسی.
ب) واکه ها
اوی مرکزی ← [ʉ]
ʉ یا اوی مرکزی در قسمت مرکز دهان تولید می شود. و فرقش با u در زبان فارسی معیار همین است که u در قسمت عقب (پسین) دهان تولید می شود. این واکه در فارسی معیار و اکثر گویشها وجود ندارد( جز در ترکی که البته جزو زبانهایی با ریشه ایرانی محسوب نمی شود). با این همه ظاهرا در یکی از گویشهای اصفهانی منسوب به نیک آباد، این دو آوا در تقابل معنایی قرار می گیرند. به تفاوت آنها در این چند کلمه نیک آبادی توجه کنید: [ku] ← کجاست؟ ، [kʉ]← بیرون. و همچنین: [du] ← دروغ ، [dʉ] ← دود
واکه شوا← [ә]
در جدول IPA «شوا» یکی از علائم آوایی مرکزی یا واکه خنثی است که در برخی از زبانها و گویشهای جهان از جمله گویش مازندرانی و گیلکی وجود دارد. این واکه در فارسی معیار کاربرد ندارد ولی در مازندرانی و گیلکی بسیار پربسامد است. مثال: [bəvɑrəssən] یا همان /bəbɑrəstən/ به معنی باریدن و[pәl] به معنی پُل در مازندرانی. [zəmat] به معنی زمان و [jɑlmənd] به معنی رنگین کمان در گیلکی.
کسره نیم باز← [ɛ]
این نوع کسره در گیلکی و گلکی وجود دارد و فرقش با کسره در فارسی معیار تلفظ کوتاهتر و رقیق تر این کسره است. مثال: [ʃɛ] به معنی خواهد رفت در گیلکی. برای فهم بهتر تفاوت بین این کسره و کسره نیم بسته [e] به این مثال از مازندرانی دقت کنید: [eʃɛni] به معنی می نگری.
نکته ای درباره واکه های مرکب (diphthong)
این نوع از واکه ها از توالی دو واکه یا یک واکه و یک نیم واکه به دست می آیند. در بسیاری از منابع، زبان فارسی و همچنین برخی گویشها را از جمله گویش گیلانی و مازندرانی، دارای این نوع واکه ها دانسته اند. اما در زبان فارسی معیار و همچنین در اکثر گویشهای ایرانی واکه های مرکب صرفا ارزش آوایی دارند، نه واجی (فقط در تلفظ وجود دارند اما در ساختار زبانی، ویژگی واکه مرکب بودن خود را از دست می دهند.) به این معنی که در ترکیب با کلمات در بافت جمله یا عبارت، واکه دوم به همخوان تبدیل می شود. به این مثال دقت کنید: واکه مرکب uy در واژه «روی»← [ruy] در ترکیب «رویِ ماه»← [ruje mɑh]، واکه y به همخوان j تبدیل می شود. البته ممکن است در واکه های مرکب دیگر این اتفاق نیفتد (این موضوع هنوز در بین استادان مشخص نیست) چرا که واکه های مرکب در گویشهای امروزی اکثرا بازمانده واکه های مرکب در زبان فارسی باستان یا اوستایی هستند که قبلا ارزش واجی داشتند، ولی کم کم این ارزش را در فارسی امروزی از دست دادند ولی ممکن است در برخی گویشها همچنان باقی مانده باشند. این فقط در حد یک حدس است. هدف ما نیز بررسی آواهایی با ارزش واجی بود، با این همه شاید بد نباشد به تعدادی از این واکه ها در دو گویش گیلان و مازندران اشاره کنیم:
[ow]: مثل [χow] به معنی خواب در مازندرانی
[ay]: مثل [bay] به معنی گرفتن در مازندرانی
[ey]: مثل [rey] به معنی پسر در گیلکی. یا [beyʃan] به معنی رفتن در مازندرانی.
[ɑw]: مثل [nɑwdɑn] به معنی ناودان در گیلکی
[aw]: مثل [awdo] به معنی خمیازه در گیلکی
[oy]: مثل [koytɑ] به معنی کدامیک در گیلکی
[uo]: مثل [tuor] به معنی تبر در گیلکی
[uy]: مثل [uytɑ] به معنی آن یک در گیلکی
[ua]: مثل [pua] به معنی پایه در تالشی
[ue]: مثل [ʤue] به معنی جویدن در تالشی
نکته ای دیگر درباره همزه (ء)
در زبان فارسی و احتمالا تمام زبانها و گویشهای ایرانی، هیچ کلمه ای با واکه یا همان مصوت آغاز نمی شود. کلماتی مثل: آسمان، ابر، امید و… که به ظاهر در ابتدای خود مصوتهایa,ɑ و o دارند، در اصل قبل از این ها دارای یک همزه [ʔ] ابتدایی اند که در آوانگاری باید به این نکته توجه کرد. پس کلمات بالا باید به این شکل آوانویسی شوند:
[ʔɑsemɑn] – [ʔabɹ] – [ʔomid]
…………………………………………………………………
واحدهای زبرزنجیری (suprasegmental)
سلام علیکم
در فرایند تصحیح نسخ خطی، اگر زبان اثر به عربی باشد چند نکته را باید مورد توجه قرار داد:
1- تسلط مصحح بر ادبیات عرب، به اندازۀ اقتضای اثر؛ مثلاً فرق است میان میزان آشنایی لازم برای تصحیح «تهذیب المنطق» و میزان تبحر لازم برای تصحیح «مقامات حریری».
2- آشنایی کامل با رسم الخط عربی. برای این کار باید به کتب "قواعد الإملاء" مراجعه نمود؛ مثل «قواعد الإملاء» عبدالسلام هارون.
همچنین در کتاب «شیوه نامۀ تصحیح متون» (اثر آقای محمدجواد اصغری هاشمی)، در پیوست 8 کتاب، به نقل از همان کتاب عبدالسلام و دیگران، یک دورۀ مختصر و مفید به قواعد رسم الخط عربی و گونه های خطای املایی-دستوری اشاره نموده است.
3- کاتبان فارسی-زبانِ نسخ عربی، گاهی به جهت انس با زبان مادری، واژه های عربی را با املای فارسی می نوشتند. مثال های متنوعی از این کار را می توانید در همان منبع یاد شدۀ بالا و نیز کتابهای آقای نجیب مایل هروی پیدا کنید.
نباید اینگونه رفتارهای کاتب را به پای مؤلف اثر نوشت و حتی نباید محل ضبط اختلافات نسخ را برف-انباری از اینگونه گزارش های بی خاصیت نمود، مگر آنجا که نکته ای یا فایده ای در میان باشد.
مثلاً یک وقتی در یکی از نسخ منطقی دیده بودم که کاتب جملۀ اسمیۀ «کلّ ه ز» را «کلّ هذا» نوشته بود. می شود از این خبط کاتب استنباط نمود که کاتب به شیوۀ شنیداری مشغول کتابت اثر بوده؛ یعنی : یکی می خوانده و او کتابت می نموده است و چون «هذا»یی که در ذهن کاتب متبادر بوده، همین «هذا»ی اسم اشاره بوده، به محض شنیدن صوت «ه ز» آن را «هذا» پنداشته ونگاشته است، و کم له من نظیر.
4- برخی از موارد اختلاف نسخ، ناشی از اختلاف اقوال در قواعد ادبیات عرب است، این را مصحح باید بداند. مثلاً «کلیات خمس» صحیح است یا «کلیات خمسة» ؟ هر دو صحیح است؛ یعنی: جائز الوجهین است؛ به دلیلی که عباس حسن در "النحو الوافي" توضیح داده است. مراجعه شود.
5- در ضبط واژگانی چون اَعلام، اسامی امکنه و ... بسیار باید مراقب اختلاف نسخ بود و به سادگی از موارد اختلاف عبور نکرد؛ چرا که اینگونه اختلافات شاید از تنوع در تعریب آن واژۀ دخیل نشأت گرفته باشد یا ناشی از گونه های زبانی کاتبان مختلف در اعصار مختلف باشد. گاه یک ضبط منحصر به فرد از یک واژه ممکن است تنها در یک نسخه از یک اثر درج شده باشد و مصحح با بی دقتی از آن عبور کند و به بهانۀ اختلاف با نسخۀ اصل یا اختلاف با شیوۀ کتابت و گویش معاصر آن را دور بیندازد.
6- مصحح باید از فنون اقتباس و انواع آن آگاهی داشته باشد؛ مثلاً گاه مؤلفی یک آیۀ قرآن و یا حدیثی را در اثناء متنش جای می دهد و به فراخور متن صیغۀ فعل یا جنس ضمیر و موارد مشابه دیگر را تغییر می دهد. متأسفانه مصحح با این نگاه که اشتباه از کاتب یا مؤلف بوده، صورت اصلی خود آیه وحدیث را در متن جای می دهد. حتی ممکن است یک حدیث به چند صورت نقل شده باشد؛ ابداً مصحح این اجازه را ندارد که مثلاً آن حدیث را با صورت نقل شدۀ مشهور در یکی از کتب روایی مشهور مثل اصول کافی تطبیق دهد. بله، می تواند این اختلاف را در پاورقی گزارش کند.
و ... .
کتاب عکس های بابل
(معرفی کتاب عکس های بابل، تالیف صمد صالح طبری)
*** این اثر یکی از کتاب های مهم و مفید در باره شهرستان بابل است که بیشتر عکس های آن را مولف اثر یا خود انداخته، یا آن را گرد آورده است.
این کتاب حاصل تلاش یکی از خبرنگاران نام آشنا و پژوهشگران با پشتکار بابل، صمد صالح طبری می باشد که در قطع وزیری در 610 صفحه به صورت تمام رنگی، به شکل ضمیمه هفته نامه بابل نامه منتشر شده است.
صالح طبری متولد 1334 شمسی در بابل بوده و از نوجوانی با دنیای مطبوعات پیوند داشته است. او حتی به شوق کار در این عرصه، معلمی را رها کرد تا در قامت خبرنگار به ثبت و ضبط روزهای مردم شهرستان خود بپردازد.
صالح طبری در سال های 1364 و 1365 شمسی در شماره هایی چند از روزنامه های اطلاعات و جمهوری اسلامی به معرفی شهرستان بابل پرداخت و این انگیزه نخستین انتشار کتاب هایی برای زادگاهش شد. او توانست در سال 1378 شمسی کتاب «بابل سرزمین طلای سبز» را به چاپ برساند که اولین اثر برای این شهرستان، پس از پیروزی انقلاب اسلامی است.
پس از آن کتاب «بابل سبزه دیار» را در سال 1387 به چاپ رساند که تکلمه کتاب پیشین وی می باشد و کتاب عکس های بابل
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com