قصیدهای پرمغز و غراء در باره #حضرت_زهراء سلام الله علیها (سروده #ابنحسام_خوسفی) ـ بخش دوم
زهره جگری ساخته پیراهن گلریز
دل سوخته از داغ جگرگوشه #زهرا
آن در گرانمایه که بد گوهر پاکش
در پرده عصمت ز همه عار معرّا
گرد ره او روشنی دیده رضوان
خاک در او غالیه گیسوی حورا
شاید که بروبند سراپرده قدرش
حوران بهشتی به سر زلف سمن سا
یک لاله ز گلزار عذارش رخ ساره
یک سنبله از سنبل او زلف صفورا
آب رخ گلبرگ از آن لاله سیراب
زیب چمن روضه از آن قامت رعنا
اندر تتق عفت او دختر عمران
وندر حجت عصمت او مادر عیسا
از چادر پشمینه او پرده گلیمی است
این پرده زربفت بر این طارُم خضرا
بر معجر او سحرگه گذری کرد
زین راهگذار یافت صبا عنبر سارا
از مقنعه مادر او بر سر بلقیس
تاجی است کزو رشک برد دختر دارا
آن کیست که او را ز حسد رشک نماید
با مجمره عود چرا گرم شود دود؟
با روشنی خور چه کند ذره شیدا؟
او پردهنشین حرم سید کونین
او سیده جیّده مکه و بطحا
او دسته گل باغ ریاحین پیمبر
او دختر شایسته بایسته بابا
او تختنشین حرم مسند یاسین
او سرو چمان چمن روضه طاها
بر مسند قدرش لب ناهید زمینبوس
بر خاک درش چهره خورشید جبینسا
آن روی کزو پرتو خورشید خیالیست
گو در شب تار از تُتُق مشک برون آ
تا ظلمت شب در پس انوار بماند
تا ظله آن شب که بود وعده فردا
و آن موی کزو طره واللیل سوادی است
گو باز کن آن غالیه بو، جعد مطرّا
تا روز بپوشاند و بر جای بماند
تا روشنی روز قیامت شب یلدا
ای جاریه خانه تو آسیه خاتون
با کوکبه عندکِ فی الجنت بیتا
رضوان به وجود تو به دامادی آدم
آراسته در خلد برین حجلة حوا
سوری عروسی تو ناهید طربساز
طوبی لکِ تزویجکِ فی ظلة طوبی
عطار صبا تا نگشاید در دکان
از سلسله مشک سیه غالیه بگشا
حکاک شب از ریشه خون تافته رشته
تا بهر تو در رشته کند عقد ثریا
زنبیل کش خانه قدر تو سلیمان
قندیلنِه گلشن بام تو مسیحا
هیزمشکن مطبخ فضل تو براهیم
قربانی پذیرفته کیش تو ذبیحا
آن گلخن پرداخته دوزخ نیران
وین گلشن آراسته جنت مأوی
آن از پی اعدای تو کردند مُعَین
وین از پی احباب تو کردند مهیا
با یاد تو چون نوش بود زهر هلاهل
بی یاد تو چون زهر بود نوش مهّنا
بی پرتو مهر تو که آیینه روح است
هرگز نشود آینه مهر مصفا
با مهر تو امید که در روز عقوبت
آسان گذرد عاقبت عقبة عقبا
زان روز که از شومی شامی سیه روی
بر عترت تو دست گشادند بغوغا
از خاک جگرگون زمین لاله بر آمد
از خون جگر گوشه تو بر دل صحرا
مهد تو در آرند به صحرای قیامت
فریاد تظلم شده تا حضرت اعلی
از جامه پر زهر حسن غاشیه بر دوش
بر دش دگر شسته بخون کسوت حمرا
آویخته بر روی چو مه خوشه پروین
زان اشک کزان رشک برد قطره دریا
بر اشک چو پروین تو ناهید بگرید
چندانکه بخون غرقه کند دامن والا
آنجا که بر احباب گشایند در
لطف ابواب جهنم گشایند بر اعدا
ای بارکش مطبح تو صحن سماوات
وای فرش بساط کرمت مفرش غبرا
از مائده نطعمکم مشتیهان را
یک گرده عطا کن که چنین است تمنا
پیشانی من خاک سر کوی تو روبد
خود بس بود این منصبم از دولت دنیا
ما آب رخ از خاک کف پای تو داریم
گر زانک کنی گوشه چشمی بسوی ما
حَسّان ثناخوان دیوان شما #ابنِ_حسام است
احسان ز تو میخواهد و الطاف، تو فرما
مرغان چمن را همه بی ساز و نوا کرد
اندر چمن نعت تو این بلبل گویا
بر تربت تو صد صلوات متواتر
الرغبه من فضلک و الدعوه منِّا @MohsenAlviri
https://t.me/MohsenAlviri/398
زهره جگری ساخته پیراهن گلریز
دل سوخته از داغ جگرگوشه #زهرا
آن در گرانمایه که بد گوهر پاکش
در پرده عصمت ز همه عار معرّا
گرد ره او روشنی دیده رضوان
خاک در او غالیه گیسوی حورا
شاید که بروبند سراپرده قدرش
حوران بهشتی به سر زلف سمن سا
یک لاله ز گلزار عذارش رخ ساره
یک سنبله از سنبل او زلف صفورا
آب رخ گلبرگ از آن لاله سیراب
زیب چمن روضه از آن قامت رعنا
اندر تتق عفت او دختر عمران
وندر حجت عصمت او مادر عیسا
از چادر پشمینه او پرده گلیمی است
این پرده زربفت بر این طارُم خضرا
بر معجر او سحرگه گذری کرد
زین راهگذار یافت صبا عنبر سارا
از مقنعه مادر او بر سر بلقیس
تاجی است کزو رشک برد دختر دارا
آن کیست که او را ز حسد رشک نماید
با مجمره عود چرا گرم شود دود؟
با روشنی خور چه کند ذره شیدا؟
او پردهنشین حرم سید کونین
او سیده جیّده مکه و بطحا
او دسته گل باغ ریاحین پیمبر
او دختر شایسته بایسته بابا
او تختنشین حرم مسند یاسین
او سرو چمان چمن روضه طاها
بر مسند قدرش لب ناهید زمینبوس
بر خاک درش چهره خورشید جبینسا
آن روی کزو پرتو خورشید خیالیست
گو در شب تار از تُتُق مشک برون آ
تا ظلمت شب در پس انوار بماند
تا ظله آن شب که بود وعده فردا
و آن موی کزو طره واللیل سوادی است
گو باز کن آن غالیه بو، جعد مطرّا
تا روز بپوشاند و بر جای بماند
تا روشنی روز قیامت شب یلدا
ای جاریه خانه تو آسیه خاتون
با کوکبه عندکِ فی الجنت بیتا
رضوان به وجود تو به دامادی آدم
آراسته در خلد برین حجلة حوا
سوری عروسی تو ناهید طربساز
طوبی لکِ تزویجکِ فی ظلة طوبی
عطار صبا تا نگشاید در دکان
از سلسله مشک سیه غالیه بگشا
حکاک شب از ریشه خون تافته رشته
تا بهر تو در رشته کند عقد ثریا
زنبیل کش خانه قدر تو سلیمان
قندیلنِه گلشن بام تو مسیحا
هیزمشکن مطبخ فضل تو براهیم
قربانی پذیرفته کیش تو ذبیحا
آن گلخن پرداخته دوزخ نیران
وین گلشن آراسته جنت مأوی
آن از پی اعدای تو کردند مُعَین
وین از پی احباب تو کردند مهیا
با یاد تو چون نوش بود زهر هلاهل
بی یاد تو چون زهر بود نوش مهّنا
بی پرتو مهر تو که آیینه روح است
هرگز نشود آینه مهر مصفا
با مهر تو امید که در روز عقوبت
آسان گذرد عاقبت عقبة عقبا
زان روز که از شومی شامی سیه روی
بر عترت تو دست گشادند بغوغا
از خاک جگرگون زمین لاله بر آمد
از خون جگر گوشه تو بر دل صحرا
مهد تو در آرند به صحرای قیامت
فریاد تظلم شده تا حضرت اعلی
از جامه پر زهر حسن غاشیه بر دوش
بر دش دگر شسته بخون کسوت حمرا
آویخته بر روی چو مه خوشه پروین
زان اشک کزان رشک برد قطره دریا
بر اشک چو پروین تو ناهید بگرید
چندانکه بخون غرقه کند دامن والا
آنجا که بر احباب گشایند در
لطف ابواب جهنم گشایند بر اعدا
ای بارکش مطبح تو صحن سماوات
وای فرش بساط کرمت مفرش غبرا
از مائده نطعمکم مشتیهان را
یک گرده عطا کن که چنین است تمنا
پیشانی من خاک سر کوی تو روبد
خود بس بود این منصبم از دولت دنیا
ما آب رخ از خاک کف پای تو داریم
گر زانک کنی گوشه چشمی بسوی ما
حَسّان ثناخوان دیوان شما #ابنِ_حسام است
احسان ز تو میخواهد و الطاف، تو فرما
مرغان چمن را همه بی ساز و نوا کرد
اندر چمن نعت تو این بلبل گویا
بر تربت تو صد صلوات متواتر
الرغبه من فضلک و الدعوه منِّا @MohsenAlviri
https://t.me/MohsenAlviri/398