#عفو_در_قدرت
#امیر_المومنین
محمد(نام یک راوی است) گويد: (بعد از خاتمه جنگ جمل) على به روز دوشنبه سوى بصره آمد و به مسجد رفت و نماز كرد و وارد بصره شد و كسان پيش وى آمدند.
آنگاه بر استر خويش سوى عايشه رفت و چون به خانه عبد الله بن خلف رسيد، كه بزرگترين خانه بصره بود، زنانی را ديد كه با عايشه بر عبد الله و عثمان پسران خلف میگريستند.
صفيه دختر حارث نيز روسرى داشت و میگريست و چون على را بديد گفت:
«اى على، اى قاتل دوستان اى متفرق كننده جمع، خدا فرزندانت را يتيم كند چنانكه فرزندان عبد الله را يتيم كردى.» گويد: على جوابى نداد و همچنان آرام پيش عايشه رفت و به او سلام گفت و پيش وى نشست و گفت:
«صفيه با ما درشتگويى كرد، به خدا از وقتى كه دختر بود ديگر او را نديده بودم.»
(ظاهرا مولا علی با عایشه گفتگویی خصوصی میکنند.)
گويد: و چون على بيرون آمد، صفيه پيش آمد و همان سخن را تكرار كرد، على استر خويش را بداشت و به درها كه در خانه بود اشاره كرد و گفت:
«قصد آن دارم كه اين در را بگشايم و كسانى را كه آنجا هستند بكشم، سپس اين در را بگشايم و كسانى را كه آنجا هستند بكشم، سپس اين در را بگشايم و كسانى را كه آنجا هستند بكشم.»
و چنان بود كه كسانى از زخميان به #عايشه پناه برده بودند و على از بودنشان خبر يافته بود اما تغافل كرده بود.
صفيه از شنيدن اين سخنان خاموش شد و #على برون رفت.
گويد: يكى از ازديان گفت:
«به خدا نبايد اين زن(عایشه) جان از دست ما به در برد»
اما على خشمگين شد و گفت: «خاموش!»
پرده اى را پاره مكن
و وارد خانه اى مشو
و زنى را آزار مكن
اگرچه به عرض شما بد گويند،
و اميران و پارسايانتان را سفيه شمارند كه زنان ضعيفند.
ما دستور داشتيم از زنان مشرك نيز دست بداريم،
مردى كه زنى را مكافات دهد و او را بزند مايه ننگ باقيماندگان خود شود.
نشنوم كه كسى متعرض زنى شده كه او را چون بدترين مردم عقوبت میكنم.» گويد آنگاه على برفت...
تاریخ #طبری؛ ترجمه پاینده؛ جلد 6
صفحه 2473؛ إمتاع الاسماع، #مقریزی، جلد 13، صفحه 248؛ الکامل، #ابن_اثیر، جلد 3 صفحه 256
@apmkadeh
#امیر_المومنین
محمد(نام یک راوی است) گويد: (بعد از خاتمه جنگ جمل) على به روز دوشنبه سوى بصره آمد و به مسجد رفت و نماز كرد و وارد بصره شد و كسان پيش وى آمدند.
آنگاه بر استر خويش سوى عايشه رفت و چون به خانه عبد الله بن خلف رسيد، كه بزرگترين خانه بصره بود، زنانی را ديد كه با عايشه بر عبد الله و عثمان پسران خلف میگريستند.
صفيه دختر حارث نيز روسرى داشت و میگريست و چون على را بديد گفت:
«اى على، اى قاتل دوستان اى متفرق كننده جمع، خدا فرزندانت را يتيم كند چنانكه فرزندان عبد الله را يتيم كردى.» گويد: على جوابى نداد و همچنان آرام پيش عايشه رفت و به او سلام گفت و پيش وى نشست و گفت:
«صفيه با ما درشتگويى كرد، به خدا از وقتى كه دختر بود ديگر او را نديده بودم.»
(ظاهرا مولا علی با عایشه گفتگویی خصوصی میکنند.)
گويد: و چون على بيرون آمد، صفيه پيش آمد و همان سخن را تكرار كرد، على استر خويش را بداشت و به درها كه در خانه بود اشاره كرد و گفت:
«قصد آن دارم كه اين در را بگشايم و كسانى را كه آنجا هستند بكشم، سپس اين در را بگشايم و كسانى را كه آنجا هستند بكشم، سپس اين در را بگشايم و كسانى را كه آنجا هستند بكشم.»
و چنان بود كه كسانى از زخميان به #عايشه پناه برده بودند و على از بودنشان خبر يافته بود اما تغافل كرده بود.
صفيه از شنيدن اين سخنان خاموش شد و #على برون رفت.
گويد: يكى از ازديان گفت:
«به خدا نبايد اين زن(عایشه) جان از دست ما به در برد»
اما على خشمگين شد و گفت: «خاموش!»
پرده اى را پاره مكن
و وارد خانه اى مشو
و زنى را آزار مكن
اگرچه به عرض شما بد گويند،
و اميران و پارسايانتان را سفيه شمارند كه زنان ضعيفند.
ما دستور داشتيم از زنان مشرك نيز دست بداريم،
مردى كه زنى را مكافات دهد و او را بزند مايه ننگ باقيماندگان خود شود.
نشنوم كه كسى متعرض زنى شده كه او را چون بدترين مردم عقوبت میكنم.» گويد آنگاه على برفت...
تاریخ #طبری؛ ترجمه پاینده؛ جلد 6
صفحه 2473؛ إمتاع الاسماع، #مقریزی، جلد 13، صفحه 248؛ الکامل، #ابن_اثیر، جلد 3 صفحه 256
@apmkadeh