Forwarded From نگاه متفاوت (احمد زیدآبادی)
حسین در قتلگاه تاریخ
تا آنجا که من در تاریخ جهان سیر کرده‌ام و در احوال شخصیت‌های تاریخ‌ساز اندیشیده ام؛ گمان ندارم که انسانی به بزرگی و عظمت و شکوه حسین بر روی این کرۀ خاکی گام نهاده باشد.
اگر به حسین و حرکت او در کربلا ،ورای تعصبات و خرافات و تحریفات پیرامون آن، به دقت بنگریم؛ تصدیق می‌کنیم که هیچ آدمیزاد دیگری در تاریخ، مجبور به چنین انتخاب هولناکی بین دو راهی عزت و ذلت نشده و هیچ بنی‌بشری هم به استواری و استحکام و تزلزل‌ناپذیری و خلوص حسین، عزت خویش را به بهای قتل‌عام فجیع یاران و مردان خانواده‌اش و اسارت جانفرسای زنان خاندانش، انتخاب نکرده است.
این حقیقت را کسانی به درستی فهم می‌کنند که خود در راه آرمانی، یا حفظ عزتی هزینه‌ای را به جان خریده باشند.
هزینه‌ای که حسین برای حفظ عزت و سربلندی خود پرداخت، حتی تصورش نیز بند دل آدمی را پاره می‌کند و او را به وحشت می‌اندازد. هر کاری در مقابل کار او اندک و حقیر می‌نماید و هر فداکاری نسبت به عظمت جانفشانی او رنگ می‌بازد. از همین روست که خون حسین، مسیر تاریخ این بخش از جغرافیا را تغییر داده و مفهوم حیات و زندگی را برای همیشه دگرگون کرده است. من از زمانی که حسین را شناخته‌ام زبانم به ستایش کسی نمی‌چرخد و از ستایش حسین نیز آنگونه که سزاوار اوست؛ درمانده و ناتوان است!
در تاریخ کربلا آنچه بسیار تکان دهنده است؛ مظلومیت حسین و قساوت دشمنان اوست. دشمنانی که جملگی مسلمان بودند؛ بعضاً در روز عاشورا روزه داشتند؛ بعضاً خود دعوت کنندۀ حسین به کوفه بودند؛ بعضاً خود را اهل بهشت و حسین را اهل دوزخ می‌شمردند و برای تقرب و ثواب، سر او و یارانش را بریدند و بر نیزه کردند و بر بدن‌های پاره پاره‌شان اسب تاختند.
این تجربۀ هول‌انگیز و هراس‌آور، هر مسلمانی را باید چون بید بر سر ایمان و عملکرد خود بلرزاند چرا که نشستن بر جایگاه قاتلان حسین، به همان سادگی است که در کربلا اتفاق افتاد!
این پرسش را باید همیشه تکرار کرد که چه چیز آن مسلمانان را به این درجه از قساوت و بی‌رحمی کشاند؟ به واقع، آن چیز یک چیز بیش نبود: "تقدس بخشیدن به قدرت سیاسی"! در تاریخ هر گاه قدرت سیاسی در دید و نگاه عده‌ای رنگ تقدس به خود گرفته، فاجعه و بی‌رحمی و شناعت و قساوت، پشت‌بند آن بوده است! همیشه همین بوده و همیشه نیز همین خواهد بود.
چرا علی بعد از قتل عثمان تن به خلافت نمی‌داد؟ چرا حسن تمامی قدرت سیاسی را یکجا به معاویه سپرد؟ چرا حسین بر سر راه کوفه دو بار "حِلّ بیعت" کرد و یاران خود را از قید و بند آن آزاد و رها ساخت؟ چون در نگاه آنان، قدرت سیاسی هرگز اصل و اساس کار نبود و بخصوص هیچ تقدسی نداشت.
در مقابل، خاندان ابوسفیان، چندان بر قدرت سیاسی اصرار داشتند که برای آن، هر جنایتی را مباح و هر شناعتی را توجیه کردند. هرگونه نافرمانبرداری از خود و رد بیعت را کفر شمردند و مردم تحت امرشان را در جهت قدسی شمردن قدرت خلیفه، تربیت کردند!
این خطر همچنان پابرجاست. امروزه در دنیای اهل سنت، گروه‌هایی نظیر داعش ظهور کرده‌اند که با قدسیت بخشیدن به قدرت سیاسی، خشونت و توحش را نشانۀ ایمان می‌دانند و در دنیای شیعه نیز همین منطق، بین عده‌ای معدود رواج یافته است. دریغ و درد که این عده، منطق خاندان ابوسفیان را تحت نام و سیرۀ حسین توجیه و ترویج می‌کنند! یعنی دقیقاً همانچه را که حسین برای مقابله با آن، مظلومانه قربانی شد؛ به عنوان هدف او معرفی می‌کنند!
آیا این خود قتل دوبارۀ حسین نیست؟
در وصف لحظات آخر زندگی او گفته‌اند: حسین بر اثر جراحت شمشیرها و کثرت تیرهای فرو نشسته بر بدن‌اش، پی در پی بر زمین می‌افتاد و برمی‌خاست؛ چون ماهی زنده‌ای که در تابه بریان شود.
گویی او همچنان بر زمین می‌افتد و برمی‌خیزد.
#حسین_بن‌علی
#قیام_کربلا
#قدرت_سیاسی
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
Forwarded From نگاه متفاوت (احمد زیدآبادی)
اگر برف و باران بارید چه؟

امام جمعۀ کرج کاهش برف و باران را نتیجۀ "وضعیت افتضاح حجاب" دانسته است!
حالا فرض کنیم اصلاً خدا میزان بارش برف و باران را به میزان حجاب بانوان گره زده است! و همینطور فرض کنیم که در جوامعی که بانوان حجاب را رعایت نمی‌کنند، یا اصلاً برف و باران نمی‌بارد و همه در خشکسالی و قحطی در حال تسلیم جانِ شیرین خود به جان آفرین هستند و یا اینکه خدا در آن جوامع به دلیل اینکه "کافرند" بین میزان بارش و سطح حجاب پیوندی نزده و در ناز و نعمت رهایشان کرده است تا به فسق و فجور ادامه دهند و مکافات آن را در سرای آخرت تحمل کنند. به عبارت دیگر، فرض می‌گیریم که خداوند این رابطۀ علّی بین بارش و حجاب را مخصوص کشورهای مسلمان و علی‌الخصوص برای"ایران اسلامی و شیعه" وضع کرده است.
خب، حالا می‌توان از امام جمعۀ کرج پرسید؛ چند درصد زنان ایران به باور او حجابشان "افتضاح" است؟ اگر بگوید اکثریت‌شان که در آن صورت معنای روشن حرفش این است که اکثریت جامعه به نظام جمهوری اسلامی پشت کرده‌اند و این نظام فقط متکی به اقلیتی از مردم است. او قطعاً این حرف را نخواهد زد زیرا چنین حرفی به معنای نفی مشروعیت و یا به قول خودشان عدم مقبولیت نظام از سوی مردم است. اما اگر امام جمعۀ کرج آنچه را "حجاب افتضاح" نامیده است به اقلیت یا "اقلیت ناچیزی" از زنان ایران نسبت می‌دهد و قطع و کاهش نزولات آسمانی را هم به رفتار همین "اقلیت" یا "اقلیت ناچیز" مربوط می‌داند، در آن صورت؛ مگر وی معتقد نیست که خدا رحمتش بر غضبش سبقت دارد؟ خدایی که رحمتش بر غضبش سبقت دارد، چطور "اکثریتِ باحجاب" را به واسطۀ "اقلیت بی‌حجاب" مجازات می‌کند و برف و باران را از همگان دریغ می‌دارد؟
حالا آمدیم و در باقیماندۀ زمستان، ابرهای بارور آسمان ایران را در نوردیدند و سبب بارش کم‌سابقه‌ای از برف و باران در سراسر کشور شدند. در آن صورت، آیا امام جمعۀ کرج می‌پذیرد این بارش‌ها را باید به پای "وضعیت افتضاح حجاب" نوشت؟ اگر بپذیرد که باید مروّج کشف حجاب شود و اگر نپذیرد ادعای خود را در مورد پیوند بارش و حجاب نفی کرده است!
با این حال روشن است که او نه می‌پذیرد و نه به اشکال ادعای خود اذعان می‌کند. در صورت افزایش بارش برف و باران در باقیماندۀ سال، او احتمالاً آن را به "تضرع مؤمنین" و توجهات خاص خداوند و اولیائش به "کشور شیعه" مربوط خواهد دانست و کوچکترین اشاره‌ای هم به آنچه امروز گفته است، نخواهد کرد!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
Forwarded From نگاه متفاوت (احمد زیدآبادی)
سید محمود دعایی؛ نمونۀ اعلای چهره‌ای خاکسار و دلسوز

خبر غیرمترقبۀ وفات سید محمود دعایی مرا بسیار متأثر و غمگین کرد. تحت مدیریت آن مرحوم به مدت هشت سال در روزنامۀ اطلاعات مشغول به کار بودم و پس از آن نیز هیچگاه رابطه‌ام با آن مرحوم قطع نشد.
زنده‌یاد دعایی شخصیتی استثنایی داشت. او در مقام همکار و مدیر، اقتدار خاص خود را اعمال می‌کرد و در مقام دوست و رفیق، بی‌نهایت خاکسار و فروتن و دلسوز و دستگیر بود.
سال 1373 با تلخی از روزنامۀ اطلاعات جدا شدم و این تلخی برای چندی پس از آن هم دوام یافت، اما سید محمود دعایی که بغضش دیری نمی‌پایید، همۀ آن تلخی‌ها را به باد نسیان سپرد و از درِ دوستی و آشتی و صمیمیت در آمد.
مرحوم دعایی از کرمانِ ما برخاسته بود. مادرش با رنجِ رخت‌شویی او را پرورش داده و برای تحصیل راهی قم کرده بود.
در قم او در سلکِ شیفتگانِ مخصوصِ آیت‌الله خمینی در آمده و با تبعید آیت‌الله به نجف، برای خدمت به وی رهسپار عراق شده بود.
ارادت مرحوم دعایی به آقای خمینی و فرزندان و خاندان او نهایت نداشت و در کنار آن، به روحانیون نوگراتر بخصوص از خطۀ یزد و کرمان علاقمندی غیر قابل وصفی نشان می‌داد. نیاز به گفتن نیست که سید محمد خاتمی و مرحوم هاشمی رفسنجانی در رأس افراد مورد احترام و بلکه شیفتگی او قرار داشتند.
مرحوم دعایی به دلیل نقش واسطگی بین آیت‌الله خمینی و گروه‌های مبارز دوران پهلوی، شناخت گسترده و همراه با جزئیاتی از تک تک نیروهای مبارز آن زمان داشت و از این جهت به نوبۀ خودش دایرهٌ‌المعارف محسوب می‌شد.
در بین گروه‌های سیاسی داخلی مرحوم دعایی با هیچکدام سر قهر و غیظ نداشت و دلسوز همگان بود. به افراد ایران‌دوست و با فرهنگ مهری عمیق داشت. برای سالیان دراز، روزنامۀ تحت مدیریتش تنها رسانۀ منعکس کنندۀ مقالاتِ چهره‌های دانشگاهی مانند استاد باستانی پاریزی و استاد ندوشن و یا برخی نظرات انتقادیِ شخصیت‌های شاخصِ ملی و ملی - مذهبی و یا اخبار مربوط به آنها بود.
من مجموعۀ خاطراتم در بارۀ مرحوم دعایی را در دو کتاب "بهار زندگی در زمستان تهران" و "گرگ و میش هوای خرداد ماه" نقل کرده‌ام با این حال، خاطرات بسیار زیادی از او بخصوص از دوران زندانم پس از سال 88 همچنان باقی مانده است.
واقعیت این است که بسیاری از همشهریان فرهیختۀ کرمانی مقیم تهران بخصوص استاد فقید باستانی پاریزی تنها مرجعی را که برای کمک به امور افراد گرفتار و زندانی در جمهوری اسلامی می‌شناختند، مرحوم دعایی بود. طبعاً در بارۀ من هم فقط به آن مرحوم مراجعه می‌کردند.
مرحوم دعایی در این گونه موارد نسبت به همۀ افراد از هر کمکی به هر میزان که از دستش برمی‌آمد، دریغ نمی‌کرد. گویا او برای مرخصی استعلاجی من از زندان، زحمت بسیار کشیده و پیش بسیاری از افراد کوچک و بزرگ رو انداخته بود. او حتی به درخواست دادستان وقت تهران، شخصاً ضامن من شده بود که در صورت اعزام به مرخصی از ایران فرار نکنم!
مرحوم دعایی در واپسین روزهای عمر خود به دلیل بوسیدن دست سید ابراهیم رئیسی مورد حمله و هجوم گسترده‌ای قرار گرفت؛ حال آنکه هر کس با او مختصر آشنایی داشت می‌دانست که این حرکت نه از سرِ تملق و چاپلوسی که از روی خوی و سرشتی بی‌اندازه خاکسارانه بوده است.
خداوند روحش را شاد و غرق آمرزش خود کند و برای خانوادۀ محترمش، همکاران گرامی در روزنامۀ اطلاعات و تمام دوستان و دوستدارانش صبر و اجر عنایت فرماید.
#احمد_زیدآبادی
#محمود_دعایی
#روزنامه_اطلاعات
#محمد_خاتمی
#باستانی_پاریزی
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii