یک
ای صبح! چو امشب تو ز اهل حرمی
هندوی توام، مباش ترکی عجمی
زنهار! مدم که در دل آتش دارم
آتش گردم گر بدمد صبحدمی
دو
ای صبح! اگر از پرده عَلَم خواهی زد
بیتیغ مرا سر چو قلم خواهی زد
زان سِر که میان من و یارست امشب
دم نتوان زد چرا تو دم خواهی زد
سه
ای صبح! چرا اسبِ ستیز انگیزی؟
یعنی به دمی آتشِ تیز انگیزی
گر دم زنی امشب که شبِ خلوت ماست
همچون دمِ صور، رستخیز انگیزی
چهار
امشب چه شود که لب ببندی ای صبح!
درد من و یارم نپسندی ای صبح!؟
چون بر سرِ ما شمع بسی میگرید
شاید که تو نیز برنخندی ای صبح!
پنج
امشب برِ ماست آن صنمِ جانافروز
ای صبح! مشو روز و مرا جان بمسوز
گر چه همهشب به لطف زاری کردم
هم بر دَمِ بامدادی ای صبح! امروز
شش
ای صبح! هزار پرده در پیش انداز
وانجمله بدین عاشقِ دلریش انداز
امشب شب خلوت است ما را بِمَژول
هر تیغ که برکشی سرِ خویش انداز
هفت
ای صبح! اگر بلندیَت هست امشب
از بهر خدا که صبر کن پست امشب
تا دور ز رویت منِ سرمست امشب
در گردنِ مقصود کنم دست امشب
هشت
ای صبح! اگر طلوع خواهی کردن
در کشتن من شروع خواهی کردن
حقّا که اگر رنجه شوی از آهم
از نیمهی ره رجوع خواهی کردن
نه
ای صبح! مخند امشب و لب بر لب باش
با عاشقِ دلسوخته هممذهب باش
چون یار برِ من است تا روز امشب
یک روز مدم گو همهعالم شب باش
ده
امشب که مرا نه تاب نه تب بودهست
با یار به هم جامِ لبالب بودهست
ای صبح! در آن کوش که امشب ندمی
زیرا که مرا روز خود امشب بودهست
یازده
ای صبح! مدم، مخند و مپسند آخر
یک روز لب از خنده فرو بند آخر
من میگریم که امشبی روز مشو
تو بر دَمِ بامداد تا چند آخر
دوازده
آن شب که بوَد وصالِ جانافروزم
من جملهی شب حیلهگری آموزم
از هر مژه سوزنی کنم تا شب را
بر صبحدمِ روز قیامت دوزم
#عطار_نیشابوری
#مکن_ای_صبح_طلوع
#شب_عاشورا
#رباعی
#مختارنامه
#باب_چهل_و_ششم
@MobinArdestani
ای صبح! چو امشب تو ز اهل حرمی
هندوی توام، مباش ترکی عجمی
زنهار! مدم که در دل آتش دارم
آتش گردم گر بدمد صبحدمی
دو
ای صبح! اگر از پرده عَلَم خواهی زد
بیتیغ مرا سر چو قلم خواهی زد
زان سِر که میان من و یارست امشب
دم نتوان زد چرا تو دم خواهی زد
سه
ای صبح! چرا اسبِ ستیز انگیزی؟
یعنی به دمی آتشِ تیز انگیزی
گر دم زنی امشب که شبِ خلوت ماست
همچون دمِ صور، رستخیز انگیزی
چهار
امشب چه شود که لب ببندی ای صبح!
درد من و یارم نپسندی ای صبح!؟
چون بر سرِ ما شمع بسی میگرید
شاید که تو نیز برنخندی ای صبح!
پنج
امشب برِ ماست آن صنمِ جانافروز
ای صبح! مشو روز و مرا جان بمسوز
گر چه همهشب به لطف زاری کردم
هم بر دَمِ بامدادی ای صبح! امروز
شش
ای صبح! هزار پرده در پیش انداز
وانجمله بدین عاشقِ دلریش انداز
امشب شب خلوت است ما را بِمَژول
هر تیغ که برکشی سرِ خویش انداز
هفت
ای صبح! اگر بلندیَت هست امشب
از بهر خدا که صبر کن پست امشب
تا دور ز رویت منِ سرمست امشب
در گردنِ مقصود کنم دست امشب
هشت
ای صبح! اگر طلوع خواهی کردن
در کشتن من شروع خواهی کردن
حقّا که اگر رنجه شوی از آهم
از نیمهی ره رجوع خواهی کردن
نه
ای صبح! مخند امشب و لب بر لب باش
با عاشقِ دلسوخته هممذهب باش
چون یار برِ من است تا روز امشب
یک روز مدم گو همهعالم شب باش
ده
امشب که مرا نه تاب نه تب بودهست
با یار به هم جامِ لبالب بودهست
ای صبح! در آن کوش که امشب ندمی
زیرا که مرا روز خود امشب بودهست
یازده
ای صبح! مدم، مخند و مپسند آخر
یک روز لب از خنده فرو بند آخر
من میگریم که امشبی روز مشو
تو بر دَمِ بامداد تا چند آخر
دوازده
آن شب که بوَد وصالِ جانافروزم
من جملهی شب حیلهگری آموزم
از هر مژه سوزنی کنم تا شب را
بر صبحدمِ روز قیامت دوزم
#عطار_نیشابوری
#مکن_ای_صبح_طلوع
#شب_عاشورا
#رباعی
#مختارنامه
#باب_چهل_و_ششم
@MobinArdestani