#الجز_الثانی

اخوها الکبیر داغر کان بحالة انهیار وصابتو نوبة بکی هستریة کان یحب اختو لصغیره کتیر وکان واثق انو موهیه راحت لعند هداک الرجال (یعنی مصاحبتو) لئنو هیه لساتا صغیره ع هدول الشغلات ف کان یعرف لازم یوقف حد اختو بمصیبتها

#بعد مرور وقت

الدكتور: مین یقرب للمریضة
داغر: انا انا دکتور خیر دکتور طمنی ولله هلا بموت من خوفی ع اختی الله یوفقک طمنی
الدکتور: معا الاسف اختک تعرضت للاغتصاب وصابها نزیف قوی نحنا عملنا الی بنقدر علی و قدرنا انوقف النزیف بس لازم تبقی تحت المرقبة
داغر : ( وهو یئسان من الدنیه) شکراً الک دکتور 😔
الدکتور :هاد واجبی الحمدلله ع سلامتها
داغر قعد ع ارض ومسك راسو بین ایدیه التنین وصار یبکی کتیر وبعدا مسح دموعو وقام یخبر اهلو اتصل ع ابو واخو وخبرهن یجو المشفی ویجیبو امهن و اختن معاهن بس ماقلهن شلی صایر و حذر اختو انو ماتقول الجوزها وتجی لحالها للمشفی وبس وصلو ضلو یسئلو شو صایر وهو ما کان یقدر یحکی من البکی
ابو داغر: لك داغر احكي نشفتلي ريقي
ام داغر : يامو تقبرني احكي مشان الله😭
عمار: اخي ليش هيك حالتك احكي حتي نفهم
حنين : احکی اخی مشاااااان الله
داغر: یا جماعا هاذ الشی الراح خبرکن یا مو سهل ابداً ومالازم مخلوق یعرف فی غیرنا نحنا واختی نسرین😔😭
الام: صحیح لك نسرین هلا بترجع من المدرسه للبیت وماتلاقی حدا
داغر : لا امی نسرین مارح تروح للبیت الیوم وانا جاییلکم شفتا فی حدا زتا من السیارا و کانت حالتها بتقطع القلب الحقیر کان مغتصبها😭😭😭
عمار: لاااااااااااا یاررررربی لیییییییش هیک ولله هیه لساتا صغیره ولله لسه ماشافت شی من دنیه 😭
الام اغمی علیها واجو الممرضات اخدوها و حنین ضلت تبکی متل المجنونه والاب وقع بلارض واولادو حوالیه عم یبکو وهو یقول ولله انکسر ظهری یابنتی یا ضوا اعیونی ولله مابتستاهلی الی صار فیکی ویبکی
من بعد کم ساعا فاقت نسرین وراحو اهلها جنبها هیه بس فاقت ضلت تبکی وامها و اخواتا وابوها واقفین جنبها ویبکو ابوها مسح ع شعرها وباس راسها ودموعو عم یهرو بعدین مسح دموعو مشان مایبین ضعیف قدما وابتسم غصبن عنو بوجه بنتو وقلها ماتقلقی اله ما جیب حقک یابنتی ولله لشرب من دمو انتی بس خلیکی قویه ونحنا کلنا جنبک ورح نساعدک تتخطی هی المرحله
🆘 مباراة دور ربع النهائي الحاسم ☺️

البرتغال 🇵🇹 vs المغرب 🇲🇦

على استاد الثمامة في الدوحة قطر🏟

الساعة 6:00 مساءاً بتوقيت بغداد ومكة #بعد قليل

#رابط المشاهدة 👈 https://www.gokoragoal.com/p/mor-vs-por.html

#مدير النادي✍️🏻
من حبك حبيت ظلم الاقدار


البارت 187

👌🏻👇🏻 😍
📚 @rewayatyamania 🇾🇪


بعد مرور يومين .

ريم بتداوم في المستشفى بس الغرفه الوحيده الذي ما بتدخل فيها هي غرفه غسان وتخلي اي واحده من الممرضات تسير لعنده وتشيك على حالته .

عند رغد بعد النقاش الذي دام يومين قرر هيثم يرجع البيت ويفاتح ابوه انه عيخرج من البيت ويستأجر لان هذا طلب عبدالله والا البنت تعيش في شقه لحالها بمطبخها وتلتزم امه ماعاد تتكلم عليهم ولا على بنته

رغد تاعبه قوي ونفسيتها زفت وماعاد بتأكل والجميع ملاحظ عليها وقالوا يمكن لاني غاثيه بالشي الذي حصل معها

عند وليد حدد عرسه بعد اربعه اشهر وهو مزقرع فارح وديما لاتقل عنه ويأس انه يوصل لها او يكلمها وقال داخله قريب ياديما اللقاء وبعدا شارويش كيف تفلتيني وتسخي عليا هذه المده كلها .

غسان ومصطفى قلبوا المستشفى لهم وعليهم مصطفى مابيفلت غسان وماعاد اختبر المادتين الذي بقيت لهم وقال عيختبرها هو وغسان السنه الثانيه وبعد ثلاث ايام عيخرج غسان

غسان لايقل سعاده بعد ماعرف مشاعر ريم والذي فعلته لاجله لان مصطفى نقل كل شي عنها ومافعلت وغسان فارح مزقرع وبيحس ماعاد يشتي يخرج من المستشفى لان ريم فِيَھ .


ابو غسان حاول مع فاتن تتراجع عن قرارها وفاتن قالت يطلقها غسان بالثلاث هي ماعاد تشتيه وعتسافر عند ابوها تدرس وتعيش حياتها وابو غسان حاول يقنعها ويهديها بس بعد ردها ڵـهٍ

(مشتيش ابنك وقدو مكسر)

اقتهر علـّۓ غسان بقوه وقال ما تشتي أبني لانه مكسر هيا والله ما تستاهلي غسان وخرج من عندهم مكسور الخاطر وغاثي على ابنه لانه سار يردها يشتي مره توبه ﻹبنه لان رجل غسان مكسوره ويده مجبسه وعيطول الوقت لما تلتئم الكسور وبعد ما ابسر كيف فاتن وكيف قسوتها عرف انه غلط في الًيَوُمًِ الذي سار وجبر ابنه عليها .


عند علي بعد العزاء قرر يسافر صنعاء ويسير هو ومحمود لعند هذه الدكتوره لعل وعسى تكون لـٍهآ صله بموضوع عمته .


#بعد اربعه ايام
فتحيه: ضحكوا عليك ياأخبل وقالوا ڵـڱ اني واحمه على سب تدي لـٍهآ بيت وحدها

هيثم: ياأمه والله ان انا اسعفتها بيدي لاني دوخت عليهم والدكتوره قالت اني واحمه بعد مافعلوا لـٍهآ فحص الدم

فتحيه: لاتصدقهم هم بيكذبوا عليك علـّۓ سب تدي لـٍهآ بيت وحدها

هيثم ضبح وقام وقال والله ماعادي هذه عيشه وقرر يخرج من البيت ماعاد يعيش فِيَھ وقلبه ملانه فرح انه بعد انكسار رغد الله فرحهم بحملها الذي ماكان عندها علم انها حامل وهكذا الله يجزي الصابرين .


هيثم سار لعند ابوه: ياأبه اشتيكم في موضوع

ابو هيثم : تكلم يا هيثم

هيثم: اول شي رغد حامل

ابو هيثم فرح قوووووي: مبرووووووك كم لـٍهآ

هيثم: لـٍهآ هذا الثالث شهر بس مشي داريه اني حامل راكنه اني اتأخرت مثل كل مره

ابو هيثم: الْحٍمَدٍ للـّہ هيا انتبه لـٍهآ ومافي نفسها اديه لـٍهآ

هيثم: حس بفرق بين جواب امه وبين جواب ابوه وقال ياأبه انا قررت اخرج بيت وحدي

ابو هيثم غثي وكان متوقع من معامله فتحيه لرغد انه في نهايه عتخسر ابنها بس ابو هيثم ماعارض. رغم زعله وضيقه وقال :خلاص. ياأبني هذا قرارك بس لاتنسى امك وابوك

هيثم;: انا جنبكم بيت ال…. معاهم الدور النازلي غرفتين ومطبخ وحمام ب25الف ورغد عتبيع ليـّۓ ذهبها وانتوا وفوا ليـّۓ إذا معاكم وشاشل ليـّۓ تاكس اكن اشتغل فيها واقضي حاجات البيت


ابو هيثم قادر يصرف على عشره بيوت حتى ودام هيثم قرر يشق حياته ومستقبله عيساعده يبني حياته من الصفر وقال: خلاص انا شاشل ڵـڱ التاكس لا تبيع ذهب المره خليه حقها لـٍهآ

هيثم قام يحب رأس ابوه ويده وقال الله يحفظكم ويخليكم ليـّۓ وامي الله يهديهم ويحفظهم

★★★★

https://t.me/joinchat/AAAAAEIz_KDfjDgo7Gaxwg



📚 @rewayatyamania 🇾🇪
⁉️⁉️ آیا شمر جانباز جنگ #صفین و از یاران و شیعیان حضرت امیرالمومنین علیه‌السلام بود و بعدها راهش عوض شد و قاتل #سیدالشهدا علیه السلام گردید؟؟؟


✍... یکی از مطالبی که این روزها دست به دست می شود این است که شمر از جانبازان جنگ #صفین و از شیعیان امیرالمومنین بوده و بارها به #حج رفته بود و از بس #نماز خوانده بود پیشانی و زانوهایش پینه بسته بود؛

تمام تلاش نویسنده و گوینده مطلب این است که می خواهد طوری القا کند که آری امام حسین علیه السلام را شیعیان کشتند!
پس آی شیعیان مواظب باشید شمر نشوید!!!

حال واقعیت چیست؟

از ۵ جهت مطلب را بررسی می‌کنیم:

▪️تولد شمر
▪️قبل از جنگ #صفین
▪️حضور در جنگ صفین
▪️جانبازی در جنگ صفین
▪️بعد از جنگ صفین


❌ ۱) تولد شمر از راه حرام:

در نحوه زنازادگى وى نقل شده که روزى مادر شمر که زن بزچرانى بود و در بیابان به کار خود مشغول بود ، از چوپانى که از کنار او مى‌گذشت ، تقاضاى آب کرد تا با آن رفع عطش کند . چوپان تقاضاى شیطانى خود را شرط دادن آب قرار داد و مادر شمر نیز پذیرفت و از این طریق ، #نطفه شمر منعقد شد!

و به این دلیل بود که در کربلا هم امام حسین علیه السلام شمر را پسر زن بز چران خطاب کرد و هم جناب زهیر بن قین علیه السلام خطاب به شمر گفت:
ای فرزند زنی که بر پاشنه پایش ادرار می‌کند(استعاره از زنی که در سن کم زنا کرده)

بحارالانوار ج۴۵ص۵
http://lib.eshia.ir/71860/45/5


❌ ۲) شمر قبل از جنگ #صفین:

شمر از قبیله ی هوازن بود که پدرش و قبیله اش مسلمان نمی‌شدند تا وقتی که از مسلمانان شکست خوردند و بعد اسلام آوردند!


❌۳) حضور شمر در جنگ #صفین

حضور شمر در جنگ صفین به همراه قبیله اش هوازن و تیره اش بنی ضباب در جبههء امیرالمومنین علیه السلام قطعی است ؛ اما مساله #انگیزهء حضور اوست!
در زمان جنگ صفین، شمر از بزرگان قبیلهء خودش نبوده و به دستور بزرگان قبیله خودش که تصمیم گرفته اند در لشکر امیرالمومنین باشند،
بر مبنای سنت قبیله گرایی مانند سایر مردان قبیله‌اش در جبههء امیرالمومنین علیه السلام قرار گرفته و با انگیزه‌های قومی قبیله ای در جنگ حضور داشته است.

👈 شاید برای تان سوال باشد که مگر می‌شود؟

باید گفت بله در عرب آن روزها سنت قبیله‌گرایی رواج زیادی داشته و نمونه‌اش شخصی که حکایت او در منابع مخالفین ما آمده، به اسم قزمان بن حارث از افراد حاضر در جبهه رسول خدا در جنگ اُحد بود که وقتی در جنگ جراحت دید و در حال مرگ بود اطرافیانش گفتند:

ای قزمان تو امروز به امتحان و بلای سختی گرفتار شدی بنابراین بشارت باد تو را شهادت و باغ بهشت بر تو گوارا باد.

قزمان جواب داد:
باغی از بهشت؟ لب فرو بندید، شما گمان کرده اید که من به خاطر اسلام جنگیدم؟
نه.چنین نیست.
من تنها برای #قبیله ام و #خویشاوندانم جنگیدم.
قزمان این را گفت و برای رهایی از رنج جراحت با بریدن رگهای پشت آرنج دست خود،خودکشی کرد.
و رسول خدا گفت او از اهل جهنم است.


❌۴) جانبازی شمر در جنگ #صفین

روایت طبری و نصر بن مزاحم از شمشیر خوردن صورت شمر در جنگ صفین قابل استناد نیست.
زیرا روایت طبری مستقل نیست و همان روایت نصر بن مزاحم است پس این روایت خبر واحد است و
راوی خبر واحد جانبازی شمر ، اشخاصی هستند که یکی در کارنامه‌اش نوکری #یزید را کرده است و دیگری نوکری خاندان عمر را.
و برای شیعیان این روایات قابل پذیرش نیست.

حتی در صورت پذیرش اینکه شمر در جنگ صفین جانباز شده باید بگوییم او جانباز سنت و دستور بزرگان قبیله خودش شده نه جانباز راه امام معصوم علیه السلام.


❌۵) شمر #بعد از جنگ #صفین

شمر بعد از صفین با #معاویه بیعت کرد. در صورتی که بعد از صفین افراد دو دسته شدند یا به امیرالمومنین علیه السلام وفادار ماندند یا به خوارج پیوستند و هم با امیرالمومنین و هم با معاویه دشمنی کردند.
اما شمر راه سوم را انتخاب کرد و با معاویه بیعت کرد و مامور شد که شیعیان را بکشد که نمونه بارز آن کشتن حجر بن عدی بود؛
تا نشان دهد که از سر محبت به علی علیه السلام در صفین حضور نداشته!و بعدها هم که ماجرای کربلا را به وجود آورد.
____

از تمام این مطالب اثبات می شود که شمر نه تنها شیعه و از جانبازان صفین نیست بلکه زنازاده‌ای است که از تولد تا مرگ ، دشمنی اهل بیت علیهم السلام را داشته است.
و #حج رفتن و #نماز خواندن به تنهایی دلیل بر عاقبت به خیری نیست و حرامزاده ترین های تاریخ مانند شمر هم اهل نماز و حج بوده اند و
آن چه مهم است #ولایت اهل بیت علیهم السلام است.
و هیچ شیعه ای حاضر نیست امام‌ خود را بکشد و قاتلین سیدالشهداء علیه‌السلام همگی غیر شیعه بودند.
@shia_lib
Forwarded From علوم.أدب.فن
( ?) للراغبيين بإنقاص الوزن .. رمضان فرصه ذهبيه ! حاول تخفيف طعامك من الآن لتتجنب الأعراض الانسحابيه للرجيم كالتعب و الصداع و الجوع

(?) يتساءل الكثير .. متى أفضل الأوقات لممارسة الرياضه في رمضان ؟
الإجابه تعتمد على 3 امور (الهدف-الصحه-اللياقه)

(?) اذا كان هدفك انقاص الوزن في رمضان،احرص أشد الحرص على المشي قبل الإفطار ب1-2ساعه شريطة انك لا تعاني من السكر-الضغط-امراض قلب
#الساعه الذهبيه

(?) من اخطر الامور ان تمارس الرياضه في رمضان فترة الظهيره(6 ساعات قبل الفطور) .. ففرصة الاصابه بالجفاف وارده

(?) عند صيام الانسان عن الطعام لفترة 7ساعات يقوم الجسم بإفراز الكيتونات من الكبد،فيقوم الجسم بحرق الدهون للساعه الاولى،اما الثانيه فيحرق العضلات

(?) لا تمارس الرياضه و انت صائم اذا كنت تعاني من مرض السكري - مشاكل في ضغط الدم - او امراض القلب
#انتظر ساعتين بعد الافطار

(?) يسألني البعض .. كيف ازيد وزني في رمضان؟
الجواب: العب حديد و كثّر لقيمات

(?) للنساء: اذا كنت لا تتمتعين بلياقه بدنيه عاليه و لا ترغبين بممارسة الرياضه .. ساعه بالمطبخ تحرق قرابة ال90 سعره حراريه
#لا تاكلين الي طبختيه

(?) الإكثار من البوتاسيوم .. سر من اسرار السحور الرمضاني الصحي ! الإكثار منه يمنع العطش تماما و انت صائم .. اما الصوديوم فيفعل العكس تماما

?) قلل من الصوديوم(الملح) قدر المستطاع على السحور..واذا لم تفعل فأبشر بالعطش الشديد خلال فترة الصيام
قد اعذر من انذر

(?) أسوأ اختيارات السحور: برياني - كباب - بيتزا - معظم الوجبات السريعه - اجبان
اما افضل الاختيارات: بطاط - عيش ابيض - خبز اسمر - تمر - موز

(?) شرب الماء وقت السحور مهم..ولكنه ليس بأهمية شربه طوال فترة الفطر
نصيحه: كوب ماء كل ساعتيين من الفطر حتى الإمساك
#وجعلنا من الماء كل شئ حي

(?) افضل 9 مصادر للبوتاسيوم وقت السحور: الموز - الحليب - التمر - الافوكادو - المشمش المجفف- الفستق - القرع - الفاصوليا - الكاكاو الداكن

(?) من الأخطاء الرمضانيه أن تتناول الحلويات مباشره بعد الفطور .. انتظر ساعتين لتتجنب الدوخه و الخمول وتكون مستعداً للصلاة

(?) من الأخطاء الرمضانيه ان تقضي على ماعون التشريب بأقل من 5 دقائق
#طق بريك
#ارحم المعده
#ماراح تطير

(?) من الأخطاء الرمضانيه ممارسة الرياضه مباشره بعد الفطور و ذلك لتجنب اللوعه .. فالدم بالجسم يكون متمركز بالمعده لتسهيل الهضم
#بعد ساعتين

(?) من الأخطاء الرمضانيه شرب الماء بكميه مفرطه وقت الفطور .. امتلاء المعده بالسوائل اشد ضيقا على النفس من امتلاءها بالطعام
#كوب ماء كل ساعتين

(?) من الأخطاء الرمضانيه شرب الفيمتو يوميا .. مرتين بالاسبوع تكفي .. فهو عالي بالسكريات و الأصباغ المضره

(?) أطعمه مهمه جدا يغفل عنها الناس خلال الشهر الفضيل :
١- منتجات الألبان
٢- السمك
٣- الخضار
٤- الفواكه

(?) السمك يعتبر من الأطعمه الضروريه لسلامة القلب. احرص على تناوله مره بالاسبوع خلال رمضان. لا تأكله وقت السحور فهو خفيف ويؤدي الى العطش

(?) بسبب الإنهماك بتناول التشريب و الهريس ينسى البعض ان هناك طبق خارق الفوائد على سفرة رمضان يسمى "سلطه" تناولها بأي وقت فهي لاتأتي الا بالفوائد

(?) تعريف الفيمتو: سُكّر مخلوط معه ماء ومضاف اليه نكهة توت و ما التوت عنه بقريب .. يروي العطش لمدة ١/٤ ساعه ثم يفر الراس فيسقط الشخص طريح الفراش

(?) اللقيمات من الحلويات اللذيذه التي لا غنى عنها في رمضان. لا بأس من تناولها و لكن لا تنسى نصيبك من الفاكهة و أفضل وقت لها هو السحور

??
اعوجاج مستقيم

〰 بارت 24 〰

👌🏻👇🏻 😍
📚 @rewayatyamania 🇾🇪


توجه عبدالله مباشرة لعند خولة،وأول ماوصل فتح الباب بقوة ودخل،خولة كانت منتظرة بالصالة وأول ماسمعته وقفت


خولة بإستغراب: عبدالله!

عبدالله بضبح: فين إياد؟

خولة بخوف: مش موجود ماروحش

عبدالله بحدة: مرة ثانية مابكررش فين إياد؟

خولة بتتصنع: والله ماروح ليش ايش حصل؟

عبدالله: على اساس مش عارفة بس انا داري فين الاقيه"وخرج ورزع الباب"

جلست خولة في المكان وهي تبكي وخايفة على ابنها،اخذت تلفونها واتصلت لغسان

غسان بذاك الوقت كان خارج المستشفى بيستنى اي خبر بعد مادخل محمد يشوف جثة ابنه
غسان: ها خولة ايش في؟

خولة ببكاء: بيعرفوا فين ابننا مش قلت لي بتتصرف

غسان بقلق: ايوة خلاص اسمعيني جهزي شنطة سفر لإياد وجوازه كلمت رأفت"صاحبه"يقطع له تذكره

خولة بخوف: يساافر فين بيسافر مالك انت الولد عاده صغير

غسان: يعني نخليه هنا ينقتل انتي عارفه باخوانك اكثر مني

خولة: بس...

قاطعها غسان: لا الدولة ولا القانون بينصفنا قدام اخوانك وانتي عارفه عشان كذا سوي اللي قلت لك عليه باسرع وقت وإياد قده ببيت رأفت تطمني

بدأت خولة تقتنع بكلام زوجها وراحت تسوي اللي قال عليه


#اليوم الثاني:
محمد بحرقه على ولده: ولا لقيتوه

عبدالله: لا والله تقول الا قشه وطارت مع الريح،انا عندي فكرة احسن ليش ما نأخذ ابوه بداله؟

محمد: لا والله مااسويها انا اشتيه يتوجع بابنه مثل ماتوجعت انا

عبدالله: بس لاتنسى الولد قاصر ومش بقصد

محمد بعصبية: ماعنديش هذا الكلام تروح الان تهدده كمان مرة انا مابعرف اخرج ضروري اجلس عشان المعزيين

عبدالله بقله صبر: حاضر"وتوجه لعند غسان"


#بعد ساعة:
عبدالله بيدق باب بيت غسان ومافيش اي رد،التفت حوله لقي واحد من الجيران ماشي لعنده

الرجال: يا اخي كسرت الباب مافيش حد في البيت

عبدالله بإستغراب: ليش فينهم؟

الرجال: والله مدري بس امس الليل شفناهم يلفلفوا اغراضهم ومشوا

عبدالله بعصبية: وماقالوا لك فين بيروحوا؟

الرجال: ولا كلموا احد حتى ماخلونا نساعدهم

عبدالله: خلاص شكراً"ومشى وفي نفسه"والله ماتروح لك يا غسان تهرب انت وعيالك ولا كأنك سويت شيء بس وراك وراك والزمن طويل





📚 @rewayatyamania 🇾🇪
اعوجاج مستقيم

〰 بارت 28 〰

👌🏻👇🏻 😍
📚 @rewayatyamania 🇾🇪


أسماء:وقته ذلحينه اديه

نزلته حلا بسرعة:ها

أسماء بإستغراب اول ماشافت الرقم:صالح!

قصي عاطف علياء جيهان بصوت واحد: ابي؟

نسيم لوليد:انا شطلع ادي لك كمادات باردة وشارجع "وسحبت نفسها وهي بتبتسم

أسماء:اللهم اجعله خير"وردت"ها الو صالح
أسماء بخوف:خير مالك بتصيح؟

الكل التفت لعندها مستغرب

صالح بعصبيه:يعني بنتي تطلق وانا اخر من يعلم مش انا ابوها او ايش

أسماء:صلي على النبي لاتصيحش

عاطف بيأشر لها:ايش في؟

أسماء بتأشر بعيونها لعلياء،عاطف فهم والكل تقريباً فهم،مد يده يسحب التلفون

عاطف:ادي انا شاحاكيهم

ناولته أسماء التلفون وهي خايفه:حاكيه بأدب

مسك عاطف التلفون:خير يا اباه صوتكم قد بيسمعوه الجيران مابه؟

صالح:عادك بتسأل يا قليل الادب اين هي اختك وليش تطلقت ماقد فعلت؟

عاطف: هيذا هي جنبي وليش تطلقت اعتقد الموضوع هذا وارد مادام وانت مزوجها على شبيه الرجال

صالح: اسمع هي كلمه ورد غطاها لوما ترجع اختك لبيت زوجها لاجي اسحبها من شعرها وارجعها غصب

عاطف بعصبية: مابش هذا الخبر وبعدا هو طلقها وماعد تحاكاش منها خلاص

صالح: انا شتفاهم معه وانت افعل اللي قلت لك عليه

عاطف: مابش لعلياء رجعه لو على جثتي وانتوا اخبر افعلوا ماشتيتوا "قفل ورجم التلفون لفوق السرير"

جلست أسماء في الارض وبدأت تبكي: ماهي هذي الليلة يا الله حسبي الله ونعم الوكيل بس

علياء ببكى: قلت لكم ضروري ابي يعرف من البداية ما احد صدقني

عاطف بضبح: ياسعم ماعيفعل هو هكذا طول عمره عيجلس يصيح

قصي: ماقالك؟

عاطف: يشتيها ترجع

علياء:مع مع قوا كله الا هذا

عاطف:وياسعم عنخليش والله ماتسيري بقعه ماعليش منه

جيهان بإستغراب:كيف دريوا ابي ان علياء تطلقت؟

قصي:ايوة صح كيف دريوا

عاطف:يمكن صادق حاكاه

مجد بيتذكر مكالمة امه بالعصر وشك بس ماتكلم

عاطف:المهم ماعلينا قد رأسي بيوجع قصي يلا معي وانتين سيرين ارقدين وماعيحصل الا كل خير بإذن الله

الكل:ان شاء الله


#للعلم صالح مغترب في السعودية وقد له اكثر من8سنوات مابيجيش اليمن


#بعد نص ساعة:
عاطف تنهد:والله ماعد دريت ما افعل!

رقية:امانه قد البيت هذا يطفح بالواحد مشاكل مشاكل واصل

عاطف:...

رقية:وعيالك قد بيفتجعوا من اعمامهم والله

عاطف:مابش شيء لا تكونيش تكبري المواضيع

رقية:والله مابين اكذب وكم قد قلت لك جي نخرج لنا بيت لحالنا ولا بتسمع هيا ها ابسر لاين وصلنا

عاطف بضبح:ضروري تنكدي على الواحد فوق ماهو منكد كرهتيني عيشتي والله

رقية بزعل:انت كون اضبح منهم وجي قرحها فوقي ما اقول غير حسبي الله ونعم الوكيل فيك




📚 @rewayatyamania 🇾🇪
روايـة إعـوجـاج مستـقيـم للكـاتبـة : أبرار الحمـاد
اعوجاج مستقيم

〰 بارت 30 〰

👌🏻👇🏻 😍
📚 @rewayatyamania 🇾🇪


#في الصباح:
عاطف لابنه: داعي لي عمك قصي ووليد تمام

ابنه: حاضر"وراح يداعيهم"


#بعد دقائق:
قصي لعاطف: خير؟

التفت لعنده ووليد اللي سبقه بالكلام: عاطف اسمع لو تشتي تصلح بيننا انا مش مستعد

قصي: ولا انا

عاطف بحده: مش هو برأيك انت وهو غصباً عنكم -
وليد: بس هو اللي...

قاطعه عاطف: ماشتيش حركات الجهال هذي بتتصايحوا بسبب بنت عيب والله ماتوقعتها

قصي: اصلاً انت مش داري مابيفعل اخوك

وليد: وانت والكل بتمكنا دخلات خرجات معاها

عاطف بقلة صبر: اعتقد انتوا الاثنين عارفين بالظروف اللي بيمروا فيها ومن واجبنا ان احنا نساعدهم مش شيء ثاني هي كلمة واحدة وبس تقعوا رجال وتبطلوا خبالة والا والله ليوقع لكم خبر ثاني

قصي ووليد ساكتين

عاطف بصياح: بتفهموني او لا

الاثنين: حاضر

عاطف: عائلة عمي غسان هم عائلتنا وكلنا عنساعدهم وبدون خبر فاضي يلا اعتذروا من بعض

قصي قلب وجهه،ووليد دعمم

عاطف: بتسمعوا ايش بين اقول انت وياه هيا

وليد كسر غروره وتوجه لعند قصي: اسف ماكانش قصدي

قصي ووجهه لجهه ثانيه: سهل حصل خير

عاطف: يلا ازيد اسمع خبر ثاني والله وهذا يمين مازيد اخليكم تعتبوا باب بيتهم او تحاكوهم واذا سألوا شاحاكيهم من خبالتكم وان وجهكم في البلاط


#مكان ثاني:
التلفون بيرن

بشرى"زوجة صادق الثانية": صادق صادق قوم ابسر من بيتصل

صادق بضبح: اديه "وسحب التلفون منها وجاوب "الو

صالح: حيا الله بالصهير

اول ماسمع صوته جلس: ها عم كيف انتوا؟

بشرى بتأشر له: ابي

هز صادق رأسه بمعنى لا

صالح: بخير يابني اتصلت اطمن عليك امس الجهال قالوا لي انك تزوجت وطلقت مرتك الاولى

صادق بتوتر: ايوة

صالح: دام الله السرور عاد الناس يتحاكوا يعزموا

صادق:...

صالح بحده: هيا اسمع مرتك الاولى ترجعها غصباً عنك والا ترد ذهبها كله وتزيد توفي لها اللي كانت فوقك

صادق: بس ليش ياعم انا تعبت منها ومن حقي اطلق

صالح: ناهي ما اختلفناش بس عاد الناس يتصلوا يتحاكوا يمكن نقدر نسد بينكم

صادق: بس انا ماشقدرش ادفع المبلغ هذاك كله والصدق كنت شتزوج يعني شتزوج بذهبها او بغيره واعتقد هذا حقي الشرعي

صالح تنهد: خلاص ردها وعفا الله عن ما سلف والذهب مابش داعي ترده

صادق مستغرب من اسلوب صالح وكيف بيفعل ببنته بس عجبه الوضع: خلاص ولا عليك ياعم اردها اليوم قبل غدوة

صالح: ايوه بارك الله فيك


https://t.me/rewayatyamania/24086


📚 @rewayatyamania 🇾🇪
كذبة عمر بقلم تالا شام
Telegram:@rwayate
الجزء الاول 💚

بيت كبير كتير .بشكل لا يوصف ...

نزلت من غرفتها يلي بطابق التاني ....لما سمعت الاصوات من تحت قلقت كتير ماقدرت تستنا كانت محتارة تكمل ولا ترجع على غرفتها

سيلين : طيب اذا نزلت اكيد رح يزعل بابا خليني ارجع على غرفتي وبشوف بعد شوي

رجعت كم خطوة لورا ودخلت على غرفتها

لحتى مرقت ساعة كاملة وندهتلا الخادمة لتنزل لتحت ....

كمال : اهلين سيلينو

سمية : .....

سيلين : شو كان فيه صواتكن طالعة مين هالضيف

سمية : ( تلبكت ) مافي شي يا عمري

اخدتها سمية بحضنها بحنية وكأنها لاخر مرة بتلفها

سيلين : ياامي ايدي

سمية : انا اسفة ياامي

ندهتلهن الخادمة لحتى تخبرهن الاكل جهز

سمية : الاكل صار جاهز يلا كمال يلا سيلين

#عالاكل

وهنن عم ياكلو رن جوال كمال ابوها لسيلين لما شاف الرقم قام من الطاولة وراح لبعيد نسحب من طاولة الاكل بهدوء

سيلين : ماما مين دقلو لبابا
Telegram:@rwayate
سمية : ولله مابعرف يابنتي

بعد خمس دقائق بعد ماخلص مكالمتو رجع عالطاولة وهو فرحان

سيلين : خير بابا

كمال : خير خير عمك جلال رح يرجع

مانبسطت سيلين كتير بهالخبر ﻷنو ماكانت بتعرفو ولا شايفتو من اول ماخلقت برا البلد ولليوم بعد 17 سنة قرر.....يرجع ويستقر هو وابنو ....

سمية : شو هالخبر الحلو كيف هيك قرر

كمال : الواحد قد ماتغرب رح يرجع على بلدو

سيلين : دايمة شبعت بدي اطلع ارتاح

كمال وسمية : صحتين وهنا

كمال : كيف شفتي الشغل بالشركة بابا عم تتعودي

سيلين : كلشي تمام بابا شوي شوي عم اتعلم ماخربط بالامور الحساب

كمال : الله يوفقك ياابي

طلعت سيلين على غرفتها لحتى ترتاح بعد مامرق عليها يوم متعب

يوم التاني الصبح *

فاقو الكل بوقت واحد واجتمعو على طاولة الفطور بعد مافطرو طلعو سيلين وابوها عالشركة

اول ماوصلو كان في شغل كتير حاولو يخلصو بوقت قصير لحتى يكونو عالساعة 6 بالمطار عم ينتظرو جلال ........

بعد ماخلصو قبل بوقت طلعو عالبيت وطلبت سيلين من ابوها ماتروح معه

بعد مافتحت الباب ودخلت شافت بوجها امها
Telegram:@rwayate
سمية : اهلين حبيبتي

سيلين : اوف تعبانة كتير انا رجعت عالبيت وبابا راح عالمطار .....

سمبة : طيب روحي ارتاحي وبس يجي عمك بنصحيكي

طلعت سيلين على غرفتها لحتى ترتاح رمت غراضها عالتخت ورمت حالها وراهن

سيلين : ( عم تتطلع عالسقف ) رح نام هلق وبعد شوي بفيق ( طلعت عالساعة ) لسه الساعة 5

رفعت حالها بصعوبةة وبتعب..... مسكت الشتناية وحطتها بالخزانة بعد ما بدلت تيابها

رجعت ورمت حالها عالتخت خلال 5 دقائق كانت غفيانة ....

#بعد ساعتين ونص

سيلين : يلا رح فيق هلق

كانت عم تحاكي حالها وهي نايمة فجآة صحيت على حالها وطلعت عالساعة

كانت الساعة 7 ونص حكت شعرها بعفوية وقامت بعد ماسمعت صوات من تحت وعرفت عمها وصل

غسلت وجها ورتبت حالها ونزلت لتحت قبل ماتقرب وتدخل شافت كيف قاعدين وعم يضحكو تلبكت شوي بعدين لحتى دخلت

سيلين : مرحبا

لما حكت سيلين واجا صوتها طلع عليها عمها من فوق لتحت وكان عم يتفحصها....

لحتى ضحك وسلم عليها كان بطول القعدة وهو يمزح مع سيلين ويضحك...
Telegram:@rwayate
بعد ما استأذت سيلين وطلعت لحتى تنام كانت الساعة 12 المسا قررو كلههن ينامو وصبح بيحكو شو مابدهن ويكملو حديثهن

يوم التاني كان كلشي ماشي تمام

قبل ماتطلع من البيت وقفت وسالت امها

سيلين : مو كان رح يجي مع عيلتو

سمية : والله مابعرف متل مو شايفة اجا لوحدو

سيلين : طيب ماما

طلعت سيلين من البيت وراحت لحالها عالشركة كان ابوها مشغول مع اخوه ... وترك الشركة بامانة سيلين اذا شي صار تتصل فيه وبالفعل مشي كلشي تمام لحتى

صار جلال بدو يشتغل بالشركة ....هالشي سبب مشكلة ل سيلين وخرب كلشي

بعد اسبوع طلعلو شغل لكمال وقرر يسافر بسرعة ترك الشغل لجلال وامانو عليه وعلى بنتو ومرتو

________________________________

كانت عم تتفتل بالشركة وتسأل الموظفين
عن مكان الاجتماع

لحتى دلوها كانت اول مرة بدها تتواجد باجتماع كانت متوترة كتير وبالاخص ابوها مو موجود ولوحدها

دقت الباب ودخلت كان محامي الشركة والمهمين بالشركة متواجدين وعمها

سيلين : انا أسفة تأخرت

جلال : الاجتماع مهم ولازم نبدأ فيه

الكل هز براسو لحتى يبلش بالحكي
Telegram:@rwayate
بعد ماحكا الشي المهم بلش يطلع عالكل

سيلين : ( بلعت ريقها ) اأنا آآنا يلي اتفقت معهن

جلال : ومين قلك تتدخلي بتعرفي يا خانوم اديش خسرتينا

المحامي : بس يا ......

جلال : ماحدا يقاطعني هاد كلو انتي المسؤولة عنو ياريت تاني مرة ماتتدحشي حالك بشغلات مابتفهمي فيها

اخد جاكيتو وطلع لبرا بعد ما انتهى حكيو بلشو الكل يطلعو من جوا الا المحامي ضل حدها لسيلين بعد ماكانت عم تبكي

بعد مانشفو دموعها تركت كلشي وراها وطلعت من الشركة عالبيت بتكسي
اعوجاج مستقيم

〰 بارت 4 〰

👌🏻👇🏻 😍
📚 @rewayatyamania 🇾🇪


بيت غسان:
الكل في حالة خوف وترقب...

بيان ببكى: يا اماه ايش عمل بابا عشان يشلوه بهذي الطريقة؟

خولة: والله مدري يا بنتي كنت اسمعهم يقولوا اغذية منتهية ومدري ايش مافهمت حاجة

بيان وقفت وبتمسح دموعها: بروح بيت عمي صالح واسأل ايش حصل وليش؟ شفتهم اول راحوا معاهم

خولة: مافيش داعي تروحي أنتي خلي واحد من اخوانك والا اني بروح

بيان بحزم: اخواني صغار ما بيفهموا وبروح اني لا تخرجيش انتي من البيت

خولة: طيب بس لا تتأخري

بيان: طيب


#بعد ربع ساعة ببيت صالح:
وصلت للبيت وبدأت تدق الباب على خرجة قصي ووليد،فتح قصي الباب على وجهها

قصي بإبتسامة بيحاول يتجاوزها: اهلاً بيان عادنا كنت شاجي لعندكم

بيان بخزا: قد جيت أنا من نفسي"وبعد ثواني من الصمت" كنت اشتي اسألكم من ابي

وليد: طيب ادخلي لا تجلسيش واقفه بالباب

قصي بارتباك: ايوة صح ادخلي عفواً ماعد ركزتش

التفتت حولها بعدها دخلت وقفلت الباب ووقفت في وسط الحوش: ممكن الان تحكوا لي اللي حصل امي حالتها حاله ومش عارفين ليش صار كذا ولا ايش نسوي؟

وليد: طيب عنتحاكى بس ادخلي البيت على الاقل

بيان بإقتضاب: مش جاية اجلس جاية اعرف بس

قصي لوليد: خليها على راحتها

وليد: حاضر شاسير ادعي جيهان"ودخل البيت"

قصي: بسرعة

بيان: صدق مسكوا بابا عشانه يبيع اغذية منتهية الصلاحية

قصي تنهد: هذا حسب ماقالوا لنا ومدري

بيان: بس ابي مايسويها"والتفتت لعنده"

قصي بارتباك: انا عارف انا عارف بس...

جيهان من وراه: اهلاً بيان ليش واقفة عندش جي ندخل

بيان: لا مستعجلة بس جيت اشوف ايش حصل؟

وليد: واحنا كنا جايين لعندكم نسأل ما حصل

بيان: مش عارفين يعني؟

وليد: للاسف

بيان: طيب ممكن طلب!

قصي ووليد بنفس الوقت: تفضلي

قصي: احمم تكلمي يا بيان بدون رسميات احنا اخوة قبل كل شيء وابوش هو ابونا

وليد: ايوه صح كلام قصي

بيان بإبتسامة باهته: تسلموا كنت اشتيكم تشلوني لعند ابي

جيهان: ليش؟

بيان: اشتي افهم ماحصل

قصي: بس مايسبرش تسيري القسم يا بيان

بيان: الا بروح لو سمحتوا لا تردوني ضروري

التفت قصي لوليد وبهمس: ما نفعل؟

وليد: خلاص انا وقصي عنسير ونبسر مابه ولا عليش

بيان بحدة: لااا انا بروح بتودوني والا بروح من نفسي

جيهان: اهدأي انا فدالش مايسبرش تسيري للقسم

بيان: جيهان افهمي وضعي انا مش فاهمه شيء وابي بالسجن واخواني وامي في البيت حالتهم حاله ومافيش من يساعدنا

قصي: طيب عندش اعمام أو اخوال؟

بيان بارتباك: اعمام لا أما اخوال..."وسكتت"

قصي: كملي

بيان بإقتضاب: بتشلوني عند ابي او لا





📚 @rewayatyamania 🇾🇪