Forwarded From Shirazi
☀️ پا به پای آفتاب ☀️


✔️ بازگشت به مدینه [ ۴ ]


▪️تاريخ طبرى، به نقل از حارث بن كعب: فاطمه، دختر على علیه السلام برایم تعریف کرد:

به خواهرم زينب گفتم: اى خواهر! اين مرد شامى (نعمان بن بشير)، در طول همراهى ما، به ما نيكى كرد. آيا چيزى دارى كه به او هديه بدهيم؟
زينب گفت: به خدا سوگند، جز طلاهايمان، چيزى نداريم كه به او بدهيم.
گفتم: طلاهايمان را به او مى دهيم.
پس النگو و دستبند خود را برداشتم و النگو و دستنبد خواهرم را نيز گرفتم و آنها را براى او فرستاديم و از او عذر خواستيم و گفتيم: اين، پاداشِ همراهى نيكو و خوش رفتارى ات با ماست.
نعمان گفت: اگر آنچه با شما كرده بودم، براى دنيا بود، طلاهاى شما و كمتر از آن هم مرا راضى مى كرد؛ امّا ـ به خدا سوگند ـ من اين كار را جز براى خدا و خويشاوندىِ شما با پيامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم نكردم.
« عادتکم الاحسان و سجیتکم الکرم»

📚 تاريخ الطبري: ج۵ ص۴۶۲، البداية والنهاية: ج۸ ص۱۹۵، الفصول المهمّة: ص۱۹۳، بحار الأنوار: ج۴۵ ص۱۴۶، دانشنامه امام حسین علیه السلام: ج۸ ص۴۱۳
#بعد_از_عاشورا #امام_حسین #بازگشت_به_مدینه
🍀
Forwarded From Shirazi
☀️ پا به پای آفتاب ☀️


✔️ خطبه حضرت زینب(س) در مجلس يزيد


▫️بخش اول

▪️زينب سلام الله علیه دختر على علیه السلام ـ كه مادرش فاطمه سلام الله علیه دختر پيامبر خداصلی الله علیه و آله بود ـ برخاست و گفت:
ستايش، خداى جهانيان را و درود بر جدّم، سَرور پيامبران!
خداوند سبحان، راست می‌گويد كه: «سپس فرجام بدكاران، اين شد كه آيات خدا را انكار نمودند و آنها را مسخره می‌كردند» (الروم/۱۰)

اى يزيد! آيا گمان بردى كه چون زمين را از همه سو بر ما گرفتى و آسمان را بر ما تنگ كردى و ما را به مانند كنيزان در خوارىِ اسارت، به سوى تو می‌كِشند و بر ما چيره گشته‌اى، نشانۀ خوارىِ ما نزد خدا، و كرامت و منّت نهادن خدا بر توست؟! و اين از بزرگىِ ارزش تو و عظمت منزلت تو در نزد اوست؟!

پس آن گاه كه ديدى دنيا به كام توست و كارها به خواست تو می‌چرخد و امور مرتّب‌اند و فرمانراويى و حكومتى كه از آنِ ماست، به تو رسيده است و كسى ديگر هم طالب آن نيست؛ به دماغت باد انداختى و به خود نگريستى و به غرور و سرمستى، شانه‌هايت را تكان می‌دهى و با تكبّر گام بر می‌دارى و سر به اين سو و آن سو می‌چرخانى!!
اندكى بِايست و مهلت بده و سبُك سرى و جهالت نكن.

آيا سخن خداى عزوجل را از ياد برده‌اى كه فرمود: «و كافران نپندارند كه مهلت ما به آنان، برايشان نيكوست. ما به آنها تنها براى آن مهلت می‌دهيم كه بر گناهان خود بيفزايند و آنان عذابى خوار كننده دارند»(آل عمران: ۱۷۸)

ادامه دارد...

📚 الملهوف: ص۲۱۵/ الاحتجاج: ج۲ ص۱۲۳/ الحدائق الورديّة: ج۱ ص۱۲۵/ بحار الأنوار: ج۴۵ صص۱۳۳،۱۵۷/ بلاغات النساء: ص۳۵/ مقتل الحسين علیه السلام للخوارزمي: ج۲ ص۶۴/ مثير الأحزان: ص۱۰۱/ دانشنامه امام حسین علیه السلام: ج۸ صص۳۱۱ تا ۳۱۷
#بعد_از_عاشورا #امام_حسین #سفر_شام #حضرت_زینب
🍀
Forwarded From Shirazi
☀️ پا به پای آفتاب ☀️


✔️ در مجلس یزید... [ ۶ ]


▪️الإرشاد، به نقل از فاطمه دختر امام حسين(ع): هنگامى كه پيشِ روى يزيد نشستيم، مردى سرخ رو [و کبودچشم] از شاميان برخاست و گفت: اى امير مؤمنان! اين دختر را (منظورش من بودم) به من ببخش.
بر خود لرزيدم و گمان كردم كه اين، بر ايشان رَواست. لباس عمّه ام زينب(س) را گرفتم و او مى دانست كه اين نمى شود.
عمّه ام به آن مرد شامى گفت: به خدا سوگند، خطا كردى و پَستى نشان دادى. به خدا سوگند، اين، نه حقّ توست و نه حقّ يزيد.
يزيد خشمگين شد و گفت: تو خطا كردى. اين، حقّ من است و اگر بخواهم چنين كنم، مى كنم.
زينب(س) گفت: به خدا سوگند هرگز! خداوند اين حق را براى تو ننهاده است، مگر آن كه از دين ما خارج شوى و به دين ديگرى بگروى.

يزيد از خشم، عقل از سرش پريد و گفت: با اين گونه سخن، با من رويارو مى شوى؟! آنانى كه از دين خارج شده اند، پدر و برادرت هستند.
زينب(س) گفت: تو و جدّ و پدرت، اگر مسلمان باشيد، به دين خدا و دين پدرم و دين برادرم، هدايت شده ايد.
يزيد گفت: اى دشمن خدا! دروغ گفتى.
زينب(س) گفت: تو اميرى و به ستم، ناسزا مى گويى و به قدرتت [و نه بُرهانت] چيره اى.
يزيد ناچار ماند و ساكت شد.
آن شامى دوباره گفت: اين دختر را به من ببخش.
يزيد با خشم به او گفت: دور شو! خداوند با مرگ به زندگى ات پايان دهد!


📚 الإرشاد: ج۲ ص۱۲۱، الأمالي للصدوق: ص۲۳۱، الاحتجاج: ج۲ ص۱۳۱، روضة الواعظين: ص۲۱۱ ، بحار الأنوار: ج۴۵ ص۱۳۶؛ تاريخ الطبري: ج۵ ص۴۶۱، المنتظم: ج۵ ص۳۴۳، تاريخ دمشق: ج۶۹ ص۱۷۷، دانشنامه امام حسین(ع): ج۸ ص۲۹۳
#بعد_از_عاشورا #امام_حسین #سفر_شام
🍀
Forwarded From Shirazi
☀️ پا به پای آفتاب ☀️


✔️ خطبۀ امام سجّاد علیه السلام در مسجد دمشق


▫️بخش چهارم

▪️....[من پسر كسى هستم كه] در جنگ ها، هنگامى كه نيزه ها جلو مى آمدند و عنان اسب ها نزديك مى شدند، آنها را مانند سنگ آسياب، خُرد مى كرد و به سان باد -كه ساقه خشكيده را مى پراكَنَد- آنها را مى پراكَنْد،
شير حجاز و صاحب اعجاز، قهرمان عراق و امام به تصريح و استحقاق، مكّى مدنى، ابطحى تَهامى، خَيفى عَقَبى*، بدرى اُحُدى، شجرى** مهاجر، سَرور عرب، شير نبرد، وارث هر دو مَشعَر، پدر دو سِبط پيمبَر: حسن و حسين،
آشكاركننده شگفتى ها، پراكنده كننده گروه ها[ى دشمن]، شهابْ سنگ بُرّان، نور جانشين، شير چيره خدا، مطلوب هر جوينده و پيروز بر هر پيروزمند،
و اوست جدّم على بن ابى طالب.

من پسر فاطمه زهرايم. من پسر سَرور زنانم. من پسر بتول پاكم. من پسر پاره تن پيامبرم.

🔹و [ على بن الحسين علیه السلام ] پيوسته مى فرمود من چه كسى هستم و چه كسى هستم تا صداى مردم به گريه و ناله بلند شد....

ادامه دارد...

ا---------------------—
(*) عَقَبى، يعنى منسوب به عقبه مِنا و اشاره است به نخستين پيمان بيعت در اسلام كه در آن جا واقع شد.
(**) شجرى، به بيعت كنندگان با پيامبر صلی الله و آله وسلم در زير درخت، در جريان «صلح حديبيّه»، اشاره دارد.

📚 ر.ک: قسمت اول
#بعد_از_عاشورا #امام_حسین #سفر_شام #امام_سجاد
🍀
Forwarded From Shirazi
☀️ پا به پای آفتاب ☀️


✔️ خطبۀ امام سجّادعلیه السلام در مسجد دمشق


▫️بخش سوم

▪️... من پسر حمايتگر از حرم مسلمانان هستم؛
همان قاتل پيمان شكنان (ناكثين) و ستمكاران (قاسطين) و بيرون رفتگان از دين (مارِقين)، و جهاد كننده با دشمنان ناصبی‌اش،
باافتخارترين فرد در ميان همه افراد قريش، و نخستين مؤمنى كه دعوت خداوند به ايمان را پاسخ داد و پذيرفت، و پيشتاز سابقه داران [در اسلام]،
در هم كوبنده متجاوزان، هلاك كننده مشركان، و تيرى از تيرهاى خدا بر منافقان، و زبان حكمت عابدان،
ياور دين خدا، متولّى كار خدا، بوستان حكمت خدا، و نهانگاه علم خدا،
بزرگوار و بخشنده، مِهتر و پاك از سرزمين اَبطَح و راضى و پسنديده شده،
جسور و دلير، شكيبا و روزه دار، مهذّب و بر پا دارنده، شجاع و نيكوكار، شكننده پشت [دشمن]، و پراكنده كننده دسته‌ها[ى حمله ور]،
داراى دلى محكم‌تر از همه،تيزتك‌تر، و زبان آورتر، و از همه مصمّم‌تر، و از همه [در برابر دشمن] سركش‌تر، شيرى دلاور و بارانى انبوه....

ادامه دارد...

📚 ر.ک: قسمت اول
#بعد_از_عاشورا #امام_حسین #سفر_شام #امام_سجاد
🍀
Forwarded From نورالثقلين
☀️ پا به پای آفتاب ☀️


✔️ گفتگوی «مِنهال» و امام سجّاد(ع)


🔹منهال بن عمرو، على بن الحسين بن على(ع) را ديد و به او عرض کرد: اى فرزند پيامبر خدا! چگونه صبح كردى؟

🔅 على بن الحسين(ع) فرمود: واى بر تو! آيا هنگام آن نرسيده كه بدانى چگونه صبح كرده‌ام؟!
ما ميان قوم خود، مانند بنى اسرائيل در ميان فرعونيان، صبح كرديم.
پسرانمان را می‌كُشند و زنانمان را زنده می‌گذارند و بهترينِ آفريدگان پس از محمّد، بر منبرها لعن می‌شود و به دشمن ما، ثروت عطا می‌شود و او را بزرگ می‌دارند و هر كه دوستدار ما باشد، تحقير می‌شود و از حقّش می‌كاهند
و البته مؤمنان، همواره اين گونه بوده‌اند...
@shiegi
اى مِنهال!
عرب بر عجم می‌بالد كه محمّد، عرب است
و قريش بر بقيّه عرب می‌بالد كه محمّد(ص) از آنهاست؛
ولى ما خاندانِ او، حقّمان غصب شده است و كشته و رانده شده هستيم.
پس ـ اى منهال ـ بر اين مصيبت و وضعيتى كه به سر می‌بريم، استرجاع می‌كنيم. (إنّا للّه ... می‌گوييم)
و مَهيار [ديلمى]، چه نيكو سروده است:
چوب‌هاى منبر پيامبر(ص) را بزرگ می‌دارند و فرزندانش را زير پاهايشان می‌گذارند.
به چه حكمى، فرزندانش از شما پيروى كنند در حالى كه افتخار شما اين است كه همراه و پيرو او هستيد؟


📚 دانشنامه امام حسین(ع): ج۸ صص۳۵۱ و ۳۵۵ به نقل از تفسير القمّي از عاصم بن حُمَيد، از امام صادق(ع)؛ مجمع البيان؛ تأويل الآيات الظاهرة؛ بحار الأنوار؛ الملهوف؛ مثير الأحزان؛ المناقب لابن شهرآشوب
#بعد_از_عاشورا #امام_حسین #سفر_شام #امام_سجاد
🍀 @noorthaqalain
Forwarded From Shirazi
☀️ پا به پای آفتاب ☀️


✔️ خطبه حضرت زینب سلام الله علیها در مجلس يزيد


▫️بخش ششم


▪️ سنگ دل هستيد و جان‌هايى طغيانگر و پيكرهايى مملو از خشم خدا و لعنت پيامبر صلی الله و آله و سلم داريد كه شيطان در آن آشيانه كرده و تخم گذاشته و جوجه كرده است و از نيروى شيطانى است كه کسی همچون تو، مى رود و مى پَرد.
هان! شگفت و بس شگفت كه نجيب‌زادگانِ حزب خدا، به دست آزادشدگانِ حزب شيطان، كشته می‌شوند!
از دستانشان، خون ما می‌چكد و دهانشان، از گوشت ما آب می‌افتد.

گرگ ها به آن پيكرهاى پاكِ [فتاده] بر گوشه بيابان، دهان می‌زنند و ماده كفتاران، آنها را به خاك می‌كِشند.

اگر [امروز، كشتن و اسارتِ] ما را غنيمت می‌دانى، به زودى، غرامت سنگين اين كار را می‌پردازى، آن هنگام كه جز دستاوردِ پيشْ فرستاده‌ات را نمی‌يابى «و خدايت، بر بندگان، ستمكار نيست». (فصّلت: ۴۶)
شِكوه به خدا و تكيه بر اوست و پناه و اميد نيز به هموست...

ادامه دارد...

📚 ر.ک. قسمت اول
#بعد_از_عاشورا #امام_حسین #سفر_شام #حضرت_زینب
🍀
Forwarded From Shirazi
☀️ پا به پای آفتاب ☀️


✔️ خطبۀ امام سجّادعلیه السلام در مسجد دمشق


▫️بخش پنجم (آخر)


▪️....صداى مردم به گريه و ناله بلند شد و يزيد ترسيد كه فتنه به پا شود. از اين رو، به مؤذّن دستور داد كه اذان بگويد و [اين گونه،] سخن على بن الحسين علیه السلام را قطع كرد و ايشان ساكت شد ولی همچنان بر منبر نشسته بود.
هنگامى كه مؤذّن گفت: «اللّه أكبر»، على بن الحسين علیه السلام فرمود: «بزرگى را بزرگ شمردى كه با ديگران، سنجيده نمی‌شود و با حواس، دريافت نمی‌شود. هيچ چيز از خداوند، بزرگ‌تر نيست»

هنگامى كه مؤذّن گفت: «أشهد أن لا إله إلّا اللّه »، على بن الحسين علیه السلام فرمود: «مو و پوست و گوشت و خون و استخوان و مغز استخوانم، به آن گواهى می‌دهد»
هنگامى كه مؤذّن گفت: «أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه »، على [بن الحسين] علیه السلام از بالاى منبر به سوى يزيد، رو كرد و فرمود: «اى يزيد! اين محمّد، جدّ من است يا تو؟ اگر ادّعا كنى كه جدّ توست، دروغ گفته‌اى، و اگر بگويى جدّ من است، پس چرا خاندانش را كُشتى؟!»
يزيد گفت: جدّ توست. اکنون پايين بيا.
على بن الحسين علیه السلام فرود آمد و گوشه‌اى از سَمت درِ مسجد را گرفت و نشست.


📚 ر.ک: قسمت اول
#بعد_از_عاشورا #امام_حسین #سفر_شام #امام_سجاد
🍀
Forwarded From Shirazi
☀️ پا به پای آفتاب ☀️


✔️ گفتگوی «مِنهال» و امام سجّادعلیه السلام


🔹منهال بن عمرو، على بن الحسين بن على علیه السلام را ديد و به او عرض کرد: اى فرزند پيامبر خدا! چگونه صبح كردى؟

🔅 على بن الحسين علیه السلام فرمود: واى بر تو! آيا هنگام آن نرسيده كه بدانى چگونه صبح كرده‌ام؟!
ما ميان قوم خود، مانند بنى اسرائيل در ميان فرعونيان، صبح كرديم.
پسرانمان را می‌كُشند و زنانمان را زنده می‌گذارند و بهترينِ آفريدگان پس از محمّد، بر منبرها لعن می‌شود و به دشمن ما، ثروت عطا می‌شود و او را بزرگ می‌دارند و هر كه دوستدار ما باشد، تحقير می‌شود و از حقّش می‌كاهند
و البته مؤمنان، همواره اين گونه بوده‌اند...

اى مِنهال!
عرب بر عجم می‌بالد كه محمّد، عرب است
و قريش بر بقيّه عرب می‌بالد كه محمّد صلی الله علیه و آله و سلم از آنهاست؛
ولى ما خاندانِ او، حقّمان غصب شده است و كشته و رانده شده هستيم.
پس ـ اى منهال ـ بر اين مصيبت و وضعيتى كه به سر می‌بريم، استرجاع می‌كنيم. (إنّا للّه ... می‌گوييم)
و مَهيار [ديلمى]، چه نيكو سروده است:
چوب‌هاى منبر پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم را بزرگ می‌دارند و فرزندانش را زير پاهايشان می‌گذارند.
به چه حكمى، فرزندانش از شما پيروى كنند در حالى كه افتخار شما اين است كه همراه و پيرو او هستيد؟
😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭

📚 دانشنامه امام حسین علیه السلام: ج۸ صص۳۵۱ و ۳۵۵ به نقل از تفسير القمّي از عاصم بن حُمَيد، از امام صادق علیه السلام؛ مجمع البيان؛ تأويل الآيات الظاهرة؛ بحار الأنوار؛ الملهوف؛ مثير الأحزان؛ المناقب لابن شهرآشوب
#بعد_از_عاشورا #امام_حسین #سفر_شام #امام_سجاد
🍀
Forwarded From Shirazi
☀️ پا به پای آفتاب ☀️


✔️ بازگشت به مدینه [ ۷ ]


▪️لهوف، ادامۀ روایت بشير بن حَذلَم:
....على بن الحسين علیه السلام درون خيمه بود و بيرون آمد، در حالى كه با پارچۀ همراهش، اشك هايش را پاك مى كرد، و پشت سرِ ايشان، خادمى با يك چارپايه بود كه آن را براى على بن الحسين علیه السلام نهاد و ايشان بر آن نشست.
نمى توانست جلوى اشك ريختن خود را بگيرد و صداى مردم به گريه، و ناله دختران و زنان، بلند شد و مردم، از هر سو به او تسليت مى گفتند و آن مكان به ضجّه و ناله در آمد.
امام علیه السلام با دستش اشاره كرد كه: «ساكت باشيد»
و هيجان مردم، فرو نشست.
آن گاه امام علیه السلام فرمود: «ستايش، ويژه خداى جهانيان است؛ بخشنده مهربان، مالك روز جزا، آفريدگار همه آفريده ها؛ كسى كه آن قدر دور است كه در آسمان هاى بَرين، جاى دارد و آن قدر نزديك است كه در [همۀ] رازگويى ها حاضر است.
او را بر كارهاى بزرگ و فاجعه هاى روزگار و پيشامدهاى دردناك و دردهاى جانسوز و وقايع سِتُرگ و مصيبت هاى بس دهشتناك و گران بار و سنگين و كُشنده، مى ستاييم....

(ادامه دارد)

📚 الملهوف: ص۲۲۶، مثير الأحزان: ص۱۱۲، بحار الأنوار: ج۴۵ ص۱۴۷، دانشنامه امام حسین علیه السلام: ج۸ ص۴۰۳
#بعد_از_عاشورا #امام_حسین #بازگشت_به_مدینه #امام_سجاد
🍀