مُشکین‌خِتام تذکرۀ میکده

🔸همیشه در خصوص فردی که گوشه‌گیر است و کمتر معاشرت می‌کند نگوییم خجول است یا ما را قابل نمی‌داند و متکبّر است یا...
گاهی افرادی صِرفاً با صَرف این احتیاط که مبادا در این معاشرت‌ها خواسته یا ناخواسته دلی را بیازارند یا موجب خطایی شوند ترک دیدار و شنیدار می‌کنند وگرنه شاید بیش از دیگران اشتیاق به حضور در جمع دارند و از مصاحبت رفقا حظ می‌برند.
در باب ششم رسالۀ قشیریه که "در خلوت و عزلت" است سرّ این معنی فاش شده است:
...و حق بنده چون عزلت اختیار کرد آن است کی اعتقاد کند کی بدین عزلت سلامتِ خلق می‌خواهد از شرِّ خویش و قصدِ سلامتِ خویش نکند از شرّ خلق (قشیریه، ص 153 و 154)
رهبانی را دیدند، گفتند او را تو راهبی؟ گفت: نه، که سگبانی‌ام. این نفس من سگی است فرا مردمان همی‌افتد. وی را از میان ایشان بیرون آورده‌ام تا مردمان از وی سلامت یابند. (همان)

🔸امروز به مناسبتی دست در قفسه بردم و کتاب تذکرۀ میکده را بیرون کشیدم. باز کردم، دیدم در صفحات پایانی که نویسنده شرح حال خودش را پس از نقل احوال و آثار شعرای یزد آورده یک رباعی نیز قریب همین مضمون آمده است. پیش از نقل رباعی مورد نظر این چند سطر را هم بخوانید که وصف الحال نویسندۀ کتاب یعنی محمدعلی وامق است:
سال‌هاست که...پای هرزه‌گردی را به دامن گوشه‌گیری پیچیده، در این گوشه سری به زیر پر کشیده‌ام و در این قریه پیشه‌ام زراعت و سرمایه‌ام عدم بضاعت و حاصلم قلّت استطاعت و اندوخته‌ام گنج قناعت است. والحمد لله علی کل حال." (تذکرۀ میکده، ص 266 و 267)
اکنون آن رباعی که واپسین شعر شاعر در این کتاب و فی الواقع مشکین‌ختام تذکرۀ میکده است:

از نازلۀ وبا نمی‌ترسم من
وز قاطبۀ بلا نمی‌ترسم من

بیمی اگرم هست هم از خویشتن است
بالله که از خدا نمی‌ترسم من (همان، ص 276)

الحق راست گفته چون هراس از خدا به یک اعتبار چندان وجهی ندارد. و اساساً در بسیاری موارد هنگامی که نسبت به مقوله‌ای شناخت حاصل می‌کنیم آن ترس و بیم پیشین که از وهم و خیال ناشی بوده از ما دور می‌شود. گویا این تنها انسان است که هر چه بیشتر شناخته می‌شود هولناک‌تر می‌نماید. آنچه عرفا متذکّر می‌شوند این است که ابتدا از نفس خودمان بهراسیم. بعد از آن البته همنوعان محترم را نیز باید در نظر داشت. چنانکه در همان رسالۀ قشیریه و در همان فصل می‌خوانیم:

جنید گوید: سختی عزلت آسان‌تر از مدارای آمیختن. (قشیریه، ص 157)
یحیی بن ابی کثیر گوید: هر کی با مردمان آمیزد مدارا باید کرد و هر که مدارا کند ریا کرده باشد. (همان)
ابوالعباس دامغانی گوید: شبلی مرا وصیت کرد و گفت تنهایی پیشه گیر و نام خویش از دیوان قوم بیرون کن و روی فرا دیوار کن تا آنگاه که اجل درآید. (همان، ص 158)
ابن المبارک را گفتند داروی دل چیست؟ گفت: مردمان نادیدن (همان)

🔸و صائب تبریزی این همه را در بیتی چنین جاودانه کرده است:

مرا ز روز قیامت غمی که هست این است
که روی مردم دنیا دوباره باید دید (دیوان صائب، ج 4، ص 1937)


منابع:
تذکرۀ میکده، تألیف محمدعلی وامق، به کوشش حسین مسرّت، سلسله نشریات "ما"، چاپ اول، 1371ش.
ترجمۀ رسالۀ قشیریه، با تصحیحات و استدراکات بدیع الزمان فروزانفر، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ چهارم، 1374ش.
دیوان صائب تبریزی (جلد چهارم)، به کوشش محمد قهرمان، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول، 1367ش.

#خلوت_عزلت
#قشیریه
#تذکرۀ_میکده
#صائب
https://t.me/Anjomanara