#تهران_آذربایجان
به مناسبت روز قلم، یادی میکنیم از فرخی یزدی (1268- 1318) شاعر و روزنامهنگاری آزادیخواه که به دستِ رضاخان قلدر، در زندانِ قصر به دستِ پزشک مخصوص زندان (پزشک احمدی) کشته شد.
در دفتر زمانه فتد نامش از قلم،
هر ملتی که مردمِ صاحبقلم نداشت
در پیشگاه اهل خرد نیست محترم
هر کس که فکر جامعه را محترم نداشت...
وقتی که در موسمِ نوروز، اکثر شعرا برای درباریان و مقام شامخِ اعلیحضرت!! مدحسرایی میکردند، فرخی خطاب به والی یزد که «ضیغمالدوله قشقایی» نام داشت نوشت:
خود تو میدانی نی ام از شاعران چاپلوس
کز برای سیم بنمایم کسی را پایبوس...
به خاطر همین شعر، والی دستور داد که دهانش را با نخ و سوزن دوختند و به زبان انداختند. مردم یزد به این حادثه اعتراض کردند و مجلس وزیرِ وقت را استیضاح کرد. وزیر منکر این قضیه شد. چند ماه بعد، فرخی از زندان فرار کرده و با زغال این ابیات را بر دیوار نوشته بود:
به زندان نگردد اگر عمر طی
من و ضیغمالدوله و ملک ری
به آزادی ار شد مرا بخت یار
برآرم از آن بختیاری دمار
مدتی به آلمان فرار کرده و در آنجا به کار ژورنالیستی مشغول شده، اما بعد از ملاقات با تیمورتاش، فریب وعدههای او را خورده و بعد از بازگشت به کشور دستگیر میشود. در اینجا بود که پروندهای با مضمون «اسائه ادب به رضاشاه» تشکیل شده و با دستور رضاخان قلدر و به دست پزشک احمدی به قتل رسید. در دادگاه سوری (احمد کسروی وکییل تسخیری پزشک احمدی بود)، مرگ فرخی، طبیعی گزارش شده و پزشک احمدی تبرئه میشود.
در جریان قتل وعام مردم آذربایجان به دست اسماعیل سیمیتقو، فرخی شعری بدین مضمون سروده است؛
بود اگر تهران دمی در یاد آذربایجان
بر فلك می رفت کی فریاد آزربایجان
خاك خود خواه خطرخیز ری بیآبروی
داد بر باد فنا بنياد آذربایجان
بسکر از بی اعتنائیهای تهران شد خراب
خطه مينووش آباد آذربایجان
از فشار خارج و داخل زمانی شاد نیست
خاطر غم دیده ناشاد آذربایجان
مکری و سلدوزو سلماس و خوی و ساوجبلاغ
سر بسر پا مال شد ز اکراد آذربایجان
از ارومی بانگ هل من ناصر و ينصر بلند
کو معینی تا کند امداد آذربایجان
خصم خیره بخت تیره والی از اهمال سست
سخت اندر زحمتند افراد آذربایجان
نیست رسم داد گز بیداد شخصی خودپرست
کر شود گوش فلك از داد آذربایجان
کی روا باشد به بند بندگی گردد اسیر
ملت با غیرت آزاد آذربایجان
روز قلم را به تمامی قلم به دستانِ متعهد تبریک میگویم.
#شاهین_مرادی
@TurkVadisi
به مناسبت روز قلم، یادی میکنیم از فرخی یزدی (1268- 1318) شاعر و روزنامهنگاری آزادیخواه که به دستِ رضاخان قلدر، در زندانِ قصر به دستِ پزشک مخصوص زندان (پزشک احمدی) کشته شد.
در دفتر زمانه فتد نامش از قلم،
هر ملتی که مردمِ صاحبقلم نداشت
در پیشگاه اهل خرد نیست محترم
هر کس که فکر جامعه را محترم نداشت...
وقتی که در موسمِ نوروز، اکثر شعرا برای درباریان و مقام شامخِ اعلیحضرت!! مدحسرایی میکردند، فرخی خطاب به والی یزد که «ضیغمالدوله قشقایی» نام داشت نوشت:
خود تو میدانی نی ام از شاعران چاپلوس
کز برای سیم بنمایم کسی را پایبوس...
به خاطر همین شعر، والی دستور داد که دهانش را با نخ و سوزن دوختند و به زبان انداختند. مردم یزد به این حادثه اعتراض کردند و مجلس وزیرِ وقت را استیضاح کرد. وزیر منکر این قضیه شد. چند ماه بعد، فرخی از زندان فرار کرده و با زغال این ابیات را بر دیوار نوشته بود:
به زندان نگردد اگر عمر طی
من و ضیغمالدوله و ملک ری
به آزادی ار شد مرا بخت یار
برآرم از آن بختیاری دمار
مدتی به آلمان فرار کرده و در آنجا به کار ژورنالیستی مشغول شده، اما بعد از ملاقات با تیمورتاش، فریب وعدههای او را خورده و بعد از بازگشت به کشور دستگیر میشود. در اینجا بود که پروندهای با مضمون «اسائه ادب به رضاشاه» تشکیل شده و با دستور رضاخان قلدر و به دست پزشک احمدی به قتل رسید. در دادگاه سوری (احمد کسروی وکییل تسخیری پزشک احمدی بود)، مرگ فرخی، طبیعی گزارش شده و پزشک احمدی تبرئه میشود.
در جریان قتل وعام مردم آذربایجان به دست اسماعیل سیمیتقو، فرخی شعری بدین مضمون سروده است؛
بود اگر تهران دمی در یاد آذربایجان
بر فلك می رفت کی فریاد آزربایجان
خاك خود خواه خطرخیز ری بیآبروی
داد بر باد فنا بنياد آذربایجان
بسکر از بی اعتنائیهای تهران شد خراب
خطه مينووش آباد آذربایجان
از فشار خارج و داخل زمانی شاد نیست
خاطر غم دیده ناشاد آذربایجان
مکری و سلدوزو سلماس و خوی و ساوجبلاغ
سر بسر پا مال شد ز اکراد آذربایجان
از ارومی بانگ هل من ناصر و ينصر بلند
کو معینی تا کند امداد آذربایجان
خصم خیره بخت تیره والی از اهمال سست
سخت اندر زحمتند افراد آذربایجان
نیست رسم داد گز بیداد شخصی خودپرست
کر شود گوش فلك از داد آذربایجان
کی روا باشد به بند بندگی گردد اسیر
ملت با غیرت آزاد آذربایجان
روز قلم را به تمامی قلم به دستانِ متعهد تبریک میگویم.
#شاهین_مرادی
@TurkVadisi