حسین در قتلگاه تاریخ
تا آنجا که من در تاریخ جهان سیر کرده‌ام و در احوال شخصیت‌های تاریخ‌ساز اندیشیده ام؛ گمان ندارم که انسانی به بزرگی و عظمت و شکوه حسین بر روی این کرۀ خاکی گام نهاده باشد.
اگر به حسین و حرکت او در کربلا ،ورای تعصبات و خرافات و تحریفات پیرامون آن، به دقت بنگریم؛ تصدیق می‌کنیم که هیچ آدمیزاد دیگری در تاریخ، مجبور به چنین انتخاب هولناکی بین دو راهی عزت و ذلت نشده و هیچ بنی‌بشری هم به استواری و استحکام و تزلزل‌ناپذیری و خلوص حسین، عزت خویش را به بهای قتل‌عام فجیع یاران و مردان خانواده‌اش و اسارت جانفرسای زنان خاندانش، انتخاب نکرده است.
این حقیقت را کسانی به درستی فهم می‌کنند که خود در راه آرمانی، یا حفظ عزتی هزینه‌ای را به جان خریده باشند.
هزینه‌ای که حسین برای حفظ عزت و سربلندی خود پرداخت، حتی تصورش نیز بند دل آدمی را پاره می‌کند و او را به وحشت می‌اندازد. هر کاری در مقابل کار او اندک و حقیر می‌نماید و هر فداکاری نسبت به عظمت جانفشانی او رنگ می‌بازد. از همین روست که خون حسین، مسیر تاریخ این بخش از جغرافیا را تغییر داده و مفهوم حیات و زندگی را برای همیشه دگرگون کرده است. من از زمانی که حسین را شناخته‌ام زبانم به ستایش کسی نمی‌چرخد و از ستایش حسین نیز آنگونه که سزاوار اوست؛ درمانده و ناتوان است!
در تاریخ کربلا آنچه بسیار تکان دهنده است؛ مظلومیت حسین و قساوت دشمنان اوست. دشمنانی که جملگی مسلمان بودند؛ بعضاً در روز عاشورا روزه داشتند؛ بعضاً خود دعوت کنندۀ حسین به کوفه بودند؛ بعضاً خود را اهل بهشت و حسین را اهل دوزخ می‌شمردند و برای تقرب و ثواب، سر او و یارانش را بریدند و بر نیزه کردند و بر بدن‌های پاره پاره‌شان اسب تاختند.
این تجربۀ هول‌انگیز و هراس‌آور، هر مسلمانی را باید چون بید بر سر ایمان و عملکرد خود بلرزاند چرا که نشستن بر جایگاه قاتلان حسین، به همان سادگی است که در کربلا اتفاق افتاد!
این پرسش را باید همیشه تکرار کرد که چه چیز آن مسلمانان را به این درجه از قساوت و بی‌رحمی کشاند؟ به واقع، آن چیز یک چیز بیش نبود: "تقدس بخشیدن به قدرت سیاسی"! در تاریخ هر گاه قدرت سیاسی در دید و نگاه عده‌ای رنگ تقدس به خود گرفته، فاجعه و بی‌رحمی و شناعت و قساوت، پشت‌بند آن بوده است! همیشه همین بوده و همیشه نیز همین خواهد بود.
چرا علی بعد از قتل عثمان تن به خلافت نمی‌داد؟ چرا حسن تمامی قدرت سیاسی را یکجا به معاویه سپرد؟ چرا حسین بر سر راه کوفه دو بار "حِلّ بیعت" کرد و یاران خود را از قید و بند آن آزاد و رها ساخت؟ چون در نگاه آنان، قدرت سیاسی هرگز اصل و اساس کار نبود و بخصوص هیچ تقدسی نداشت.
در مقابل، خاندان ابوسفیان، چندان بر قدرت سیاسی اصرار داشتند که برای آن، هر جنایتی را مباح و هر شناعتی را توجیه کردند. هرگونه نافرمانبرداری از خود و رد بیعت را کفر شمردند و مردم تحت امرشان را در جهت قدسی شمردن قدرت خلیفه، تربیت کردند!
این خطر همچنان پابرجاست. امروزه در دنیای اهل سنت، گروه‌هایی نظیر داعش ظهور کرده‌اند که با قدسیت بخشیدن به قدرت سیاسی، خشونت و توحش را نشانۀ ایمان می‌دانند و در دنیای شیعه نیز همین منطق، بین عده‌ای معدود رواج یافته است. دریغ و درد که این عده، منطق خاندان ابوسفیان را تحت نام و سیرۀ حسین توجیه و ترویج می‌کنند! یعنی دقیقاً همانچه را که حسین برای مقابله با آن، مظلومانه قربانی شد؛ به عنوان هدف او معرفی می‌کنند!
آیا این خود قتل دوبارۀ حسین نیست؟
در وصف لحظات آخر زندگی او گفته‌اند: حسین بر اثر جراحت شمشیرها و کثرت تیرهای فرو نشسته بر بدن‌اش، پی در پی بر زمین می‌افتاد و برمی‌خاست؛ چون ماهی زنده‌ای که در تابه بریان شود.
گویی او همچنان بر زمین می‌افتد و برمی‌خیزد.
#حسین_بن‌علی
#قیام_کربلا
#قدرت_سیاسی
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad